درخواست دیه از قاتلی که در زندان مرد
گروه حوادث / مرد کینهجو بعد از اینکه شاهدی را که باعث اعدام برادرش شده بود با شلیک گلوله کشت به اتهام قتل به زندان افتاد اما در حالی که یک قدم با چوبه دار فاصله داشت، به خاطر بیماری در زندان جان باخت.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، رسیدگی به این پرونده از 8 سال قبل با قتل جوانی به نام هاشم در گورستان ورامین آغاز شد. پس از حضور مأموران در محل مشخص شد که هاشم با شلیک یک گلوله به سرش کشته شده است. رد چرخهای موتورسیکلت در محل هم نشان داد که عامل یا عاملان قتل با موتورسیکلت فرار کردهاند. در ادامه پلیس با تحقیقات بیشتر متوجه شد که هاشم با فردی به نام حمید اختلاف داشته است. بنابراین با احتمال اینکه او سرنخ پرونده باشد، حمید دستگیر شد.
اظهارات متهم
حمید در همان بازجوییهای ابتدایی به قتل اعتراف کرد و گفت: چند سال قبل برادرم به خاطر سرقت مسلحانه از یک جواهرفروشی دستگیر شد اما در پروندهاش اتهام تجاوز به یک کودک هم آمده بود در حالی که تحقیقات درباره این اتهام ادامه داشت هاشم به دادگاه رفت و علیه برادرم شهادت داد او گفت که برادرم به آن کودک تجاوز کرده است. همین شهادت موجب شد تا برادرم اعدام شود . بعد از اعدام برادرم دیگر ما یک روز خوش ندیدیم مادرم مدام اشک میریخت و عکس برادرم را با خودش همه جا میبرد. من داشتم سوختن مادرم را میدیدم و نمیتوانستم بی تفاوت از کنار آن بگذرم. مسبب همه این بدبختیها را هاشم میدانستم بالاخره تصمیم به انتقام گرفتم . اسلحهای تهیه کردم و همیشه همراهم داشتم تا هرلحظه که هاشم را دیدم انتقام برادرم را از او بگیرم. وی درباره روز حادثه هم گفت: صبح آن روز به همراه دوستم مهدی برای فاتحهخوانی سر مزار برادرم رفتیم. در راه برگشت چشمم به هاشم خورد او هم برای فاتحه به سر مزار برادرم آمده بود. با دیدنش از مهدی خواستم با موتور نزدیکش شود و بلافاصله کلتم را خارج کردم و گلولهای به سرش زدم و با سرعت از آنجا دور شدیم. البته مهدی هیچ دخالتی در این کار نداشت و پس از شلیک من متوجه شد که قصدم چه بوده است.
حکم دادگاه
پس از اظهارات متهم، مهدی هم به اتهام معاونت در قتل بازداشت شد و پس از تکمیل تحقیقات پرونده آنها با صدور کیفرخواست به (شعبه 113 وقت) دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد. متهمان در سال 92 محاکمه شدند و اولیای دم درخواست قصاص کردند.
متهم هم وقتی در جایگاه قرار گرفت، با تکرار اظهاراتش گفت: من هاشم را کشتم چون او با شهادتش جان برادرم را گرفته بود.
در ادامه مهدی هم در دفاع از خودش گفت: من هیچ دخالتی در قتل نداشتم. فقط میدانستم که او مدتی است از دست هاشم کینه به دل دارد اما نمیدانستم که قصد دارد او را بکشد.
با توجه به درخواست قصاص اولیای دم و مدارک موجود در پرونده، قضات وارد شور شدند و حمید را به جرم قتل عمدی به قصاص و به دلیل حمل سلاح به 6 سال حبس محکوم کردند و مهدی نیز به 6 سال حبس محکوم شد. رأی صادره در شعبه 7 دیوان عالی کشور به تأیید رسید.
مرگ قاتل در زندان
در حالی که حمید دوران حبسش را میگذارند، به دلیل بیماری در زندان درگذشت که این بار اولیای دم با شکایت به دادسرای جنایی تهران، خواستار دریافت دیه شدند. با ارسال این درخواست به شعبه 10 که جایگزین شعبه 113 شده بود، یکبار دیگر پرونده به جریان افتاد. قضات شعبه 10 به دادسرا اعلام کردند تا برای پرداخت دیه اموال حمید شناسایی شود اما نتیجه استعلامها نشان داد وی هیچ دارایی نداشته است.
پس از آن با توجه به اینکه قاتل اموالی نداشت اولیای دم با حضور در برابر قضات اعلام کردند خواستار دریافت دیه از بیتالمال هستند. بدین ترتیب قضات پرونده را مورد بررسی قرار دادند و برای صدور رأی وارد شور شدند.
اعتراف تازه داماد به قتل صاحب کار همسرش
گروه حوادث/ تازه داماد، وقتی فهمید صاحبکار همسرش برای وی مزاحمت ایجاد میکند، در قرار شبانه با مرد جوان دست به چاقو شد و جانش را گرفت.به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، ساعت 11 شب شنبه 29 شهریور، رهگذران و کسبه در میدان نوبنیاد تهران شاهد درگیری بین دو مرد جوان بودند. ابتدا صدای جر و بحثشان بلند شد و بعد از آن، یکی از طرفین درگیری به نام خسرو که زن جوانی نیز همراهش بود دست به جیب برد و ناگهان چاقویی بیرون آورد و ضربهای به مرد جوان زد.
ضربه چاقو به پهلوی شهرام اصابت کرد و پسر 24 ساله روی زمین افتاد. خسرو با دیدن این ماجرا پا به فرار گذاشت اما همسرش که از دیدن این صحنه شوکه شده بود و باورش نمیشد که شاهد چنین صحنهای باشد شروع به داد و فریاد کرد و از مردم کمک خواست. خسرو بعد از فرار، زمانی که متوجه شد همسرش در همان محل درگیری مانده است به محل بازگشت. شاهدان حادثه نیز بلافاصله با اورژانس و پلیس تماس گرفته و گزارش نزاع خونین را اعلام کردند. لحظاتی بعد مأموران پلیس و امدادگران راهی محل شده و با انتقال شهرام به بیمارستان، خسرو نیز بازداشت شد.
گزارش یک جنایت
عصر یکشنبه 30 شهریور، مسئولان بیمارستان در تماس با پلیس از مرگ شهرام خبر دادند و بدین ترتیب گزارش این قتل به بازپرس رحیم دشتبان رسید.با مرگ شهرام، پرونده این درگیری خونین که منجر به قتل شده بود برای رسیدگی در اختیار کارآگاهان اداره دهم آگاهی قرار گرفت. مرد 30 ساله در بازجوییها گفت: من در یک رستوران کار میکنم و همسرم نیز در رستوران دیگری کار میکند. شهرام مسئول قسمتی بود که همسرم در آنجا کار میکرد.
او ادامه داد: من سه ماه قبل با روشنک ازدواج کردم و زندگی خوبی داشتیم اما یک ماهی میشود که شهرام برای او ایجاد مزاحمت کرده است. اوایل روشنک سعی کرد این موضوع را خودش با شهرام حل کند اما بیفایده بود. وقتی من متوجه ماجرا شدم به سراغش رفتم و از او خواستم که دست از سر همسرم بردارد. اما باز هم بیفایده بود شهرام مدام با پیغامها و تماسهایش برای روشنک ایجاد مزاحمت میکرد و به تذکرات من هم گوش نمیداد.
مرد جوان ادامه داد: از دست شهرام خسته شده بودم و تصمیم گرفتم کاری کنم که دیگر به فکر مزاحمت برای همسرم نیفتد. شب حادثه با او قرار گذاشتم و چاقو هم با خودم بردم.
به محل قرار که رسیدیم با شهرام شروع به صحبت کردم. اما بیفایده بود، از دستش عصبانی شده بودم و با چاقو او را زدم.
با اعتراف متهم جوان، به دستور بازپرس شعبه دهم دادسرای امور جنایی پایتخت مرد جوان در اختیار کارآگاهان اداره آگاهی قرار گرفت و بررسیها در این خصوص ادامه داشت.
گروه حوادث/ مرد شیاد که مدعی بود مصرف الکل بدن را از ابتلا به کرونا محافظت میکند با فروش الکل تقلبی به مردم باعث کوری یک مرد شد.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، چند روز قبل مردی نابینا به پایگاه دهم پلیس امنیت عمومی پایتخت مراجعه و اظهار کرد، مدتی قبل با مردی آشنا شدم که ادعا میکرد مصرف الکل میتواند بدن انسان را در مقابل ویروس کرونا محافظت کند. من هم با توجه به اینکه بشدت از ابتلای به این ویروس هراس داشتم برای اینکه از کرونا در امان بمانم یک شیشه الکل از وی خریدم و آن را مصرف کردم، ولی پس از مدتی دچار سردرد شدید و تاری چشم شدم و بعد هم بینایی خودم را از دست دادم؛.پس از اظهارات شاکی، مأموران پلیس بلافاصله موضوع را در دستور کار خود قرار دادند و هویت متهم و مخفیگاهش را شناسایی کردند.
مأموران پایگاه دهم پلیس امنیت عمومی پایتخت موفق شدند با هماهنگیهای قضایی عصر روز بیستونهم شهریور متهم را در مخفیگاهش در حوالی میدان شوش دستگیر کنند و به پایگاه دهم پلیس امنیت عمومی تهران انتقال دهند.
متهم به جرم انتسابی مبنی بر فروش الکلهای تقلبی به شهروندانِ مضطرب از ابتلای به بیماری کرونا اعتراف کرد و پس از تکمیل پرونده برای ادامه روند رسیدگی قضایی به دادسرا معرفی شد.
قتل پدر به خاطر 87 هزار تومان
گروه حوادث/ مرد شیشهای که در اقدامی کینه جویانه خانه پدرش را به آتش کشیده و باعث مرگ وی شده بود در بازجوییها مدعی شد بهخاطر 87 هزار تومان پول مواد دست به این جنایت زده است.
بهگزارش خبرنگار حوادث «ایران»، این حادثه دوشنبه 17 شهریور در خانهای واقع در منطقه حکیمیه تهران رخ داد. وقتی مأموران آتشنشانی به محل رفتند پساز خاموش کردن آتش یک زن و پسر جوانش را که دچار سوختگی سطحی شده بودند از خانه بیرون آوردند اما پدر خانواده که دچار دودگرفتگی شده بود پساز انتقال به بیمارستان جان باخت.طبق اظهارات همسایهها و کارشناسان آتشنشانی، حریق عمدی بوده و مأموران کلانتری در همان نزدیکی پسر خانواده بهنام شهریار را بهعنوان عامل این آتشسوزی دستگیر کردند.
بررسیها نشان میداد که پسر جوان مدتهاست به ماده مخدر شیشه اعتیاد دارد و حتی برای ترک به کمپ نیز رفته است. اما پساز ترخیص دوباره به سراغ مواد مخدر رفته و معتاد شده بود.
شهریار 44 ساله که اعتیاد شدیدی به مواد داشت برای تأمین هزینه شیشه مدام با خانوادهاش اختلاف داشته و شب حادثه نیز برای گرفتن پول بار دیگر با خانوادهاش درگیر شده بود اما وقتی پدرش به او پول نداد از خانه خارج شد و لحظاتی بعد با ظرفی از بنزین به خانه برگشت و آنجا را به آتش کشید.
بدین ترتیب متهم برای تحقیقات به شعبه دوم دادسرای امور جنایی پایتخت انتقال داده شد. وی به قتل ناخواسته اعتراف کرد و به دستور بازپرس مرادی در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار داده شد.
گفتوگو با متهم
چرا خانه پدرت را آتش زدی؟
میخواستم از پدرم انتقام بگیرم. آن روز خیلی عصبانی بودم، مواد به من نرسیده بود حالم خوب نبود به همین خاطر داخل خانه بنزین ریختم اما نمیخواستم پدرم کشته شود. میخواستم با آتش زدن خانه از او انتقام بگیرم.
انتقام برای چه؟
آن روز پول نداشتم شیشه بخرم. به سراغ پدرم رفتم تا 87 هزار تومان بگیرم و با آن مواد تهیه کنم. اما مخالفت کرد و پولی به من نداد. از دستش عصبانی بودم، من به تنها چیزی که فکر میکردم تهیه مواد مخدر بود. به سراغ مادرم رفتم او 20 هزار تومان داد که با آن میتوانستم فقط سیگار بخرم. با ناراحتی و کینه از خانه خارج شدم و به پمپ بنزین نزدیک خانهمان رفتم. با همان 20 هزار تومان بنزین خریدم و به خانه برگشتم.
چه کسانی داخل خانه بودند؟
مادرم، برادر کوچکم و پدرم داخل خانه بودند. از انباری شروع کردم و بعد به اتاقها رفتم بنزین را ریختم و فندک زدم. فکر نمیکردم پدرم کشته شود. مادر و برادرم از ناحیه دست دچار سوختگی شدند و خودم هم هنگام فرار پایم سوخت.
چطور دستگیر شدی؟
از خانه خیلی فاصله نگرفته بودم که توسط مأموران کلانتری و مردم دستگیر شدم.
همیشه پول مواد را از خانواده ات میگیری؟
20 سال است که اعتیاد دارم. هر موادی که فکر کنید مصرف کردهام در این مدت با جوشکاری، هزینه و مخارج موادم را فراهم میکردم. اما از وقتی بیکار شده بودم پولی برای تأمین هزینه موادم نداشتم و برای همین از خانوادهام پول میگرفتم. آنقدر برای تهیه مواد مخدر از پدر و مادرم پول گرفتم که دیگر از من خسته شده بودند پدرم میگفت دیگر پولی برایش نمانده که بخواهد در این سن و سال هزینه مواد مرا پرداخت کند.
ازدواج کردی؟
نه. من خرج خودم را به زور میدادم چه برسد به اینکه خرج یک نفر دیگر را بدهم.
پشیمانی؟
از اینکه باعث مرگ پدرم شدم شرمنده و پشیمانم و عذاب وجدان دارم.
سرایدار طمعکار سارق خانه بود
گروه حوادث / سرایدار سارق، فرشهای 450 میلیون تومانی صاحبخانه را 20 میلیون فروخت.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، این متهم که با سوءاستفاده از اعتماد مالکان به 5 واحد از مجتمع مسکونی دستبرد زده بود توسط پایگاه یکم پلیس آگاهی پایتخت دستگیر شد. یازدهم شهریور پروندهای با موضوع سرقت منزل از طریق مرکز فوریتهای پلیسی 110 به کلانتری 123 نیاوران اعلام شد. وقتی مأموران کلانتری در محل حاضر شدند شاکی با اعلام اینکه خانه متعلق به پدر و مادرش است که خارج از کشور زندگی میکنند عنوان کرد: هر از گاهی برای سرکشی به خانه پدر و مادرم میآیم اما امروز پس از حضور در خانهشان متوجه بههمریختگی لوازم منزل و سرقت 3 تخته فرش ابریشم به ارزش تقریبی 450 میلیون تومان شدم.مأموران پس از بررسی به سرایدار ساختمان مشکوک شدند و او را بازداشت کردند. سرایدار در اظهاراتش عنوان کرد: برای نظافت و انجام کارهای شخصی ساکنان به واحد آنها مراجعه میکردم که از این طریق رمز ورود به برخی از آپارتمانها را به خاطر سپرده بودم. از وجود فرشهای ابریشمی منزل شاکی و رفت و آمد به آن خانه مطلع بودم به همین خاطر آگهی فروش سه تخته فرش را در فضای مجازی منتشر کردم تا اینکه شخصی به نام مرتضی با من تماس گرفت و خواستار خرید فرشها شد. من با داشتن رمز ورودی آپارتمان شاکی مرتضی را برای دیدن فرشها به منزل شاکی بردم و چون مورد پسند وی قرار گرفته بود او با پرداخت 20 میلیون تومان فرشها را از من خرید و با خودش برد.
سرهنگ سید علی شریفی، رئیس پایگاه یکم پلیس آگاهی پایتخت در این باره گفت: مأموران در ادامه رسیدگی به این پرونده متوجه شدند که این سرایدار به همین شیوه 5 فقره سرقت دیگر از واحدهای دیگر ساختمان داشته و اموالی از قبیل طلا، اسکوتر و لوازم لوکس قیمتی را دزدیده است. با اعتراف صریح متهم به جرایم ارتکابی با دستور بازپرس دادسرای ناحیه یکم تهران سارق روانه زندان شد و کشف جزئیات پرونده ادامه دارد.
مردی با چشمان حادثه ساز
رمالی که مطرب شد
محمد بلوری/ روزنامه نگار
در قهوه خانه میدان اصلی آبادی، ردیف به ردیف مردان روستایی نشسته بودند. چای مینوشیدند و قل قل قلیانها یکدم روزهای ملال آور و یکنواخت روستایی را تکرار میکردند. کدخدا پاهای کوتاه واریسی اش را زیر میز دراز کرده بود و طبل شکمش را به میز چسبانده بود و هربار که پکی به قلیان میزد فواره دود تنباکوی شیراز روی سبیل خاکستری آویخته روی لبش که به زردی میزد میپیچید. هنوز چله فوت همسرش کلثوم خانم به سر نرسیده بود که با زلیخا کلفت جوانش صیغه کرده بود. اهل آبادی میگویند کلثوم از دست کدخدا دق مرگ شده است. البته پسر بیمار ولگردش هم در مرگ او بیتأثیر نبوده است. کار جوانک این بود که هر روز با دوستان ولگردش در خلوت خرابهای قمار میکرد و پول باختش را از دخل پدر عطارش کش میرفت. بیکار هم که میشد با همپالگیهایش ول میگشت و سر به سر این و آن میگذاشت. یکبار در منبع آبی که کدخدا پای در دکان برای کاسبان و رهگذران تشنه لب کار گذاشته بود پنهانی «تلخکی» دو آتیشه قاطی آب کرده بود و آبروریزی بین اهل محل به بار آورده بود. آن روز در قهوه خانه میدان «درخت مراد» یکی از مشتریها درباره کدخدای پیر و شب عروسی اش با کلفت جوان، از سر مزاح پرسشهای نامعقولی میکرد و قهقهه مشتریان فضای قهوه خانه را میتکاند مردی صورت استخوانی هم که به دستهای معروف کدخدا اشاره داشت گفت: هرشب کدخدا هوس خورشت آلو دارد. ابتدا آلوها را به دقت میشمارد و بعد توی خورشت میریزد. شام را که میخورند و سفره را که جمع میکنند او شروع به شمردن هستهها میکند تا ببیند چندتا از آلوها گم شده آنوقت از اهل خانه بازجویی میکند تا فاش شود که چه کسی هستههای آلو را کش رفته است.مشتریان قهوه خانه با صدای همهمه و فریادهایی که از بیرون به گوش میرسید، خاموش ماندند و با تعجب گوش سپردند تا ببینند امروز چه واقعهای رخ داده است. یکیشان گفت: حتماً دستهای از طرفداران رمالها در آبادی راه افتادهاند.کدخدا گفت: لابد باز خانه به خانه میگردند تا آدمهای شیطان زده را پیدا کنند.مرد صورت استخوانی به اعتراض گفت: تو دیگر چرا سگ گزیدهها را میگویی شیطان زده ها؟ پسرم که چند کلاس سواد دارد میگوید افرادی که مرض هاری از سگ گرفتهاند.
از میان همهمه و غوغایی که روشنتر شنیده میشد، صدای تار و سه تار به گوش میرسید. مردان حاضر در قهوه خانه با بهت و حیرت به یکدیگر نگاه میکردند و قهوه چی که دست و پایش را گم کرده بود، هراسان قلیانها و استکانهای روی میز را جمعآوری میکرد گفت: خدا بخیر بگذراند که به اینجا هجوم نیاورند و قهوه خانه را به هم بریزند.یکی از مشتریها پرسید: این ساز و آواز دیگر چیست که به راه انداختن؟ مگه دعانویسها حکم نکردند که ساز و آواز قدغن شده؟یکباره همه نگاهها به مردان و زنان و کودکانی افتاد که بام به بام میدویدند و آنگاه که به بامهای مشرف به میدان بزرگ میرسیدند حلقه میبستند و صدای ساز و آوازشان رساتر و روشنتر به گوش میرسید.حاضران در قهوه خانه گیج و گنگ از هم میپرسیدند این چه سیاستی است که برپا شده؟ به ناگاه از دهانه همان کوچهای که تجمع کرده بودند خروش سیل جمعیت به میدان شروع شد و جمعیت که از تنگنای کوچه رها میشدند به میدان میریختند و دور آن حلقه میبستند.از لب بام خانهای فریادی برخواست: آی کاسبها، مشتریها نگران نباشید. بیایید بیرون تماشا کنید که شیخ دعانویس مطرب شده و با مطربهای دوره گرد دسته مطربی راه انداخته. با این فریاد مرد و زن از خانه بیرون ریختند و کاسبها از بیم و وحشت درها را تخته کردند.
ناگهان فریادی دیگر برخاست:آی مردم تماشا کنین. دعانویس مطرب شده، با سازهای دوره گرد دسته شادی راه انداخته. بیایید ببینید همان دعانویسی است که سازها را میشکسته.دسته مطربهای دوره گرد که دعانویس دایره زنگی به دست داشت به میانه میدان رسیده بودند.
گویی همه مردم آبادی در میدان بزرگ جمع شده بودند و صحنه طرب را تماشا میکردند. سردسته مطربها تار کهنهاش را به سینه فشرده بود.همکار سالخوردهاش سرنا مینواخت، پسرک بر طبل میکوبید و دعانویسی دایره زنگی اش را در بالای سر میچرخاند و دست افشانی میکرد با صدایی بلند و دستاری بر سر. پیرمرد تارزن هم رقصان و چرخان ترانهای محلی را با آهنگ میخواند.از بام خانهای مردی خواند: رمال ما مطرب شده! و جمعی باهم در جواب دم گرفتند: رمال ما مطرب شده! و رمال زیر لب نالید: خدایا با این رسوایی گناهم را ببخش... من روسیاه بهخاطر فریب بندگانت گناهکارم. و دستهای از جوانان یکصدا خواندند: رمال ما رسوا شده! و از بام و در بارانی از گوجه فرنگی گندیده بر سرش باریدن گرفته بود که از چهرهاش شره میکرد.
ادامه دارد
دادستان گیلان:
علت مرگ 3 دختر بچه گیلانی هنوز روشن نیست
گروه حوادث/ همزمان با مرگ 3 دختربچه در آستانه اشرفیه گیلان در حالی تحقیقات پلیسی - قضایی برای رمزگشایی از این ماجرا آغاز شده که گفته میشود آنها قرص برنج را به جای قرص جوشان ویتامین خوردهاند.
سیدمهدی فلاح میری دادستان عمومی و انقلاب مرکز استان گیلان در تشریح این ماجرا به خبرگزاری صداوسیما گفت: صبح یکشنبه 30شهریور خبر مرگ سه دختر 8، 9 و 12 ساله در بیمارستان 17 شهریور رشت اعلام شد. این سه کودک در همسایگی یکدیگر در روستای داخل پایین از توابع بخش مرکزی آستانه اشرفیه زندگی میکردند که طبق گزارش بیمارستان بر اثر مسمومیت جان خود را از دست دادهاند دو تا از این دخترها باهم نسبت فامیلی داشتند ودیگری دختر همسایه بوده است. طبق اظهارات خانواده این کودکان احتمال مرگ بر اثر خوردن قرص برنج وجود دارد اما تا پایان تحقیقات و اعلام نظر پزشکی قانونی نمیتوان علت دقیق مرگ را بیان کرد.وی با اشاره به بدحال شدن دختربچه هشت ساله پیش از انتقال به بیمارستان گفت: این کودک موضوع خوردن قرص را با خانوادهاش در میان گذاشته بود. در حال حاضر بازپرس ویژه قتل، تحقیقات خود را در این پرونده آغاز کرده است. تحقیقات از برخی اعضای خانواده کودکان و مطلعین نیزحکایت از مصرف قرص برنج دارد که تحقیقات قضایی ادامه دارد و برای اعلام نظر قطعی درباره علت تامه فوت منتظر نظر کارشناسان پزشکی قانونی هستیم تا وقتی این گزارش آماده نشود نمیتوان دراین باره اظهارنظر قطعی کرد. طبق شنیدهها ظاهراً این کودکان قرصهای برنج را به اشتباه به جای قرص جوشان ویتامین خوردهاند.