ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
همایون خرم؛ عاقل عاشق
بردیا صدرنوری
نوازنده پیانو ومدیر جشنواره و جایزه همایون خرم
امروزسالروز تولد آهنگساز، نوازنده ویلون و هنرمند اخلاقمدار، مهندس امیرهمایون خرم است. کیفیت زندگی 82 ساله مهندس همایون خرم میتواند نمونهای ناب از یک هنرمند اصیل ایرانی و الگویی مناسب برای فرزندان ایران زمین باشد.
تربیت در خانوادهای اصیل و فرهنگی، بهرهمندی هنری و اخلاقی تمام و کمال از مکتب استاد صبا، تحصیلات آکادمیک در رشته مهندسی، نوازندگی و آهنگسازی و خلق ملودیهای ماندگار، معلمی و تربیت شاگردان فراوان، ایمان قلبی، ممارست و خودسازی مستمر، تقید به آداب اجتماعی، خانواده دوستی، سلامت نفس و نفروختن هنر به هر قیمتی و به هر کس و...، همهوهمه بخشی از ویژگیهایی است که ایشان را نام آور کرده است. این ویژگیها میتواند سرمشق خوبی برای نوجوانان وجوانان هنرآموز باشد. آنان که به دورازهیاهوی زندگی امروزی و نگاههای تک بعدی، هیجانی، نمایشی و افراطی درهنر، باید بدانند رمزموفقیت در زندگی، ترکیب عقل وعشق و آمیختن منطق واحساس، در کنار پایبندی به بسیاری اصول اخلاقی وممارست در تعلیم است. ویژگی که استاد خرّم بدان آراسته بود.
مهندس رضا خرم فرزند استاد خرم در کتاب «بس نکته غیر حسن بباید...» که به قلم وی و دوست مهربان، علی وکیلی (از شاگردان استاد خرم) ازسوی انتشارات مؤسسه فرهنگی و هنری راد نواندیش منتشر شده، آورده است که: «همایون خرم مجموعهای از عقل وعشق بود و نشان داد که آب عقل و عشق میتواند به یک جو برود. البته تحت شرایطی. او عشق و عقل را لازمه پرواز میدانست اما نه با تعبیر دو بال یکسان برای پرواز. بلکه معتقد به این عبارت شمس تبریزی بود که میفرماید عقل، آدمی را تا در بارگاه میبرد اما برای ورود به بارگاه میبایست عقل را یک سو نهاد و با عشق وارد شد. فی الواقع پدر در تمام امور زندگی کاملاً از عقل بهره میجست و معتقد بود در کلیه موارد باید تفکر کرد و تصمیمات عقلانی گرفت.» امروز و در آستانه نودمین سالروز ولادت همایون خرم، جای شادمانی بسیار است که دیده میشود راه هنری و اخلاقی او در میان نسل جدید هنرآموزان، مستدام است. حضور چشمگیر کودکان و نوجوانان علاقهمند موسیقی در شش دوره جشنواره و جایزه همایون خرم (نوای خرم) شاهدی است براین مدعا.
پیوند فرهنگی نسل جدید و نسل پیشین هنرمندان اصیل موسیقی، بواسطه ملودیها، آهنگها، ترانهها و اشعار همیشه زنده، جاودانگی این میراث معنوی را نوید میدهد و در این میان، بیشک هنر و اخلاق هنرمندان بزرگی چون همایون خرم، نقش بسزا و مؤثری در این انتقال میراث فرهنگی به نسلهای آینده دارد.
به قول حضرت حافظ:
روز اول که سر زلف تو دیدم گفتم / که پریشانی این سلسله را آخر نیست
سر پیوند تو تنها نه دل حافظ راست / کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست
وقتشناسی؛ هنری که ما نداریم
هنر خوشنویسی به نام ترکیه ثبت جهانی میشود؟
افسانه پرچکانی
خبرنگار
در خبرها آمده وزارت فرهنگ کشور ترکیه، پرونده هنر خوشنویسی را برای ثبت به عنوان میراث ناملموس یونسکو ارسال کرده؛ این در حالی است که ایران برای سال 2021 یا 2022 قصد داشت چنین اقدامی انجام دهد و یک بار دیگر مسئولان فرهنگی ایران از ترکیه جاماندند اما به جای پاسخگو بودن نسبت به دلیل تعلل در ثبت هنر خوشنویسی طی یک دهه گذشته، پاسخ میدهند ثبت میراث ناملموس انحصاری نیست و هر کشوری که خوشنویسی دارد میتواند این هنر را ثبت کند. این پاسخ مصطفی پورعلی مدیرکل دفتر ثبت آثار، حفظ و احیای میراث معنوی و طبیعی به هنرآنلاین بوده است!
او رقابت آشکار ترکیه با ایران در ثبت آثار بویژه خوشنویسی را به فضای رسانهای نسبت میدهد و مثالهایی از ثبت میراث ناملموس استانی میآورد که قابل مقایسه با برنامههای جهانی ترکیه نیست. از سوی دیگر حجتالله ایوبی، دبیرکل کمیسیون ملی یونسکو در ایران میگوید باید خوشحال باشیم که ترکیه به خط ایرانی و عربی بها میدهد و هر سال جشنواره بزرگ خوشنویسی برگزار میکند. طبیعی است با شنیدن این خبرها قلب هر ایرانی به درد میآید و امیدش بیش از گذشته، نابود و اعتمادش به مسئولان تخریب میشود؛ نه به این دلیل که ترکیه با برنامهریزی دقیق سرمایههای ما از جمله مولانا و خوشنویسی را به نام خود کند و ما فقط تماشاچی هستیم؛ بلکه به این دلیل که مسئولان ایرانی حتی متوجه عمق ماجرا نیستند و از ما میخواهند خوشحال باشیم.
کسی نمیتواند هنرمندان خوشنویس ترکیه را نادیده بگیرد و استانبول همواره یکی از مراکز هنر خوشنویسی بوده و هست؛ اگرچه آنها بیشتر در خطوط نسخ و ثلث و کتابت قرآن کریم موفق عمل کردهاند و پیش از سده نهم و به قدرت رسیدن عثمانی نیز سابقهای در این هنر ندارند. بر هنرمندان خوشنویس جهان اسلام هم پوشیده نیست که قاعدهمند کردن خطوط شش گانه، توسط ایرانیان صورت گرفته و نستعلیق و شکستهنستعلیق خطوط خاص ایرانیان است و خوشنویسی از ایران به جهان اسلام گسترش یافته و این شاگردان میرعماد (خوشنویس عهد صفوی)، بودند که از هند تا مصر به پرورش شاگرد پرداختند. این را هنرمندان میدانند اما وقتی پای سیاست به ماجرا باز میشود فضا تغییر میکند.
روی سخن با مسئولانی است که سادهاندیشانه تصور میکنند ترکیه برای بها دادن به خط ایرانی و عربی اقدام به ثبت جهانی خوشنویسی کرده است و دنبال تفاهم و ثبت میراث مشترک با ترکیه هستند؛ این کشور در نهایت هوشمندی سه دهه است با برنامهریزی دقیق مشخصاً در حوزه خوشنویسی، تلاش داشته آنچه میراث قرنها هنر ایرانیان بوده، با نادیده گرفتن تاریخ خوشنویسی ایرانی، بهنام خود به جهان عرضه کند؛ در این راه از چاپ کتاب و آوردن نام میرعماد حسنی قزوینی بهعنوان خوشنویس استانبولی تا تلاش برای تغییر نام نستعلیق به تعلیق تا برگزاری انواع جشنوارهها و جذب هنرمندان ایرانی در استانبول فروگذار نکرده و امسال که ایران امکان ارائه پروندهای در یونسکو ندارد، فرصت را غنیمت شمرده و برای ثبت جهانی هنر خوشنویسی اسلامی اقدام کرده است. آنها فیلمی ده دقیقهای از کتیبههای مساجد و سابقه این هنر و نسخههای قدیمی خطی خود تهیه کردهاند و با شعار «قرآن در مکه نازل شد، در مصر تلاوت شده و در استانبول نوشته شده است» به یونسکو ارائه دادهاند. خوش به حال خوشنویسان استانبول که چنین مسئولان پیگیری دارند. تعداد آنها به نسبت خوشنویسان ایرانی بسیار کمتر است و بهدلیل تغییر خطشان فقط در شهر استانبول حضور دارند نه دیگر شهرها اما توجه مسئولانشان به هنر آنها، باعث شده امروز هزاران خوشنویس ایرانی مسلط به چندین خط در شهرهای مختلف به همراه نامداران و بزرگان این هنر ریشهدار، با حسرت، اخبار را دنبال کنند و نهایت خواستهشان این باشد که لااقل نگذارید خط نستعلیق ایرانی را کشور دیگری به نام خود کند؛ دستکم بگذارید به نستعلیقمان دلخوش باشیم.
چه کسی باید پاسخگو باشد؟
اینکه ترکیه یا امارات تلاش دارند با برگزاری انواع حراجها و جشنوارهها، بهترین هنرمندان کشورهای اسلامی بویژه ایران را جذب کنند یا بهترین آثار موجود خطی را جمعآوری کنند برای ما شاید دردناک باشد اما یک سیاست درست برای هنر و فرهنگ آن کشورهاست برعکس سیاست کمتوجهی به خوشنویسی در ایران و محدود کردن آن به چند جشنواره مذهبی کوچک غلط است. ما امروز نمیتوانیم از ترکیه گله کنیم که چرا کار درستی برای هنر و فرهنگ کشورش انجام داده اما میتوانیم بپرسیم نهادهای مسئول ما چرا حتی توان پیگیری ثبت جهانی اصیلترین هنر ایرانی را ندارند و دیگر کشورها هر روز دستی میاندازند و لقمهای از سفره میراث ایران برمیدارند؟ چرا پیگیریهای یک دهه گذشته خوشنویسان برای ثبت این هنر بینتیجه مانده است؟ چرا با وجود آشکار بودن مسیر تلاشهای ترکیه، آنقدر تعلل صورت گرفته تا شاهد آن باشیم که خوشنویسی ایران زیر سایه سنگین استانبول قرار گیرد؟ چه برنامهای برای ثبت نستعلیق و خطوط ایرانی دارید؟ انتظار میرود مدیران ارشد دولت با دستوری ویژه یک بار برای همیشه به این ناهماهنگیها و کمکاریها پایان دهند تا از این پس شاهد ثبت میراث ایران به نام دیگران نباشیم.
ثبت در یونسکو به منزله جهانی بودن است نه ثبت ملی یک کشور
علی شیرازی
خوشنویس
بهطور اتفاقی در تماس با یکی از مطلعین سازمان میراث فرهنگی متوجه شدم که هر کشوری که هنری دارد میتواند آن را بهعنوان یک شیوه و مکتب در جهان ثبت کند نه بهعنوان ثبت ملی کشورش. ایشان برای من متنی فرستادند که کاملاً گویای این موضوع است. در این متن آمده:«طبق کنوانسیون مصوب سال ۲۰۰۳ در یونسکو (سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد)، میراث فرهنگی ناملموس جوامع و کشورها شامل رسوم، بازنماییها، تجلیات، دانشها، مهارتها و ابزارها، اشیا، دستساختهها و فضاهای فرهنگی مرتبط با آنهاست و ثبتشان، احترام به تنوع فرهنگی و خلاقیت بشری را ترویج میدهد. از این رو، کشورها تلاش میکنند با ثبت میراث ناملموس خود، علاوه بر حفظ و نگهداری آن از خطر انحراف یا انقراض، توجه دیگر ملل را به آن مقوله جلب کنند.» بنابر این باید به منزله یک میراث بشری در یونسکو ثبت شود و این کار به منزله انحصاری بودن هنر یک کشور نیست. در حقیقت جهانی بودن مد نظر یونسکو است. مثل موزهها که آثاری را نگهداری میکنند. مثلاً در یکی از موزههای کشور فرانسه بخشی است بهنام هنر ایران باستان که به معنای این نیست که آن آثار ایرانی مربوط به کشور فرانسه است. داستان ثبت آثار ملموس و غیرملموس هم همین است. بعضی هنرها در بین کشورها مشترک است. مثلاً هنر ابریسازی یا ابر و باد که روی کاغذ به اشکال مختلف رنگ آمیزی میکنند. در چین، ژاپن، ترکیه، ایران و برخی کشورهای عربی این کار انجام میشود و اگر کشوری آن را ثبت کند نشان دهنده میراث بشری است نه میراث ملی آن کشور. ما نگران بودیم که خط نستعلیق، شکسته و خط تعلیق که خط خاص ایرانی است بهنام کشور ترکیه ثبت شود اما وقتی بررسی کردیم متوجه شدیم جای نگرانی نیست و این ثبتها میراث جهانی است.
خوشنویس
بهطور اتفاقی در تماس با یکی از مطلعین سازمان میراث فرهنگی متوجه شدم که هر کشوری که هنری دارد میتواند آن را بهعنوان یک شیوه و مکتب در جهان ثبت کند نه بهعنوان ثبت ملی کشورش. ایشان برای من متنی فرستادند که کاملاً گویای این موضوع است. در این متن آمده:«طبق کنوانسیون مصوب سال ۲۰۰۳ در یونسکو (سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد)، میراث فرهنگی ناملموس جوامع و کشورها شامل رسوم، بازنماییها، تجلیات، دانشها، مهارتها و ابزارها، اشیا، دستساختهها و فضاهای فرهنگی مرتبط با آنهاست و ثبتشان، احترام به تنوع فرهنگی و خلاقیت بشری را ترویج میدهد. از این رو، کشورها تلاش میکنند با ثبت میراث ناملموس خود، علاوه بر حفظ و نگهداری آن از خطر انحراف یا انقراض، توجه دیگر ملل را به آن مقوله جلب کنند.» بنابر این باید به منزله یک میراث بشری در یونسکو ثبت شود و این کار به منزله انحصاری بودن هنر یک کشور نیست. در حقیقت جهانی بودن مد نظر یونسکو است. مثل موزهها که آثاری را نگهداری میکنند. مثلاً در یکی از موزههای کشور فرانسه بخشی است بهنام هنر ایران باستان که به معنای این نیست که آن آثار ایرانی مربوط به کشور فرانسه است. داستان ثبت آثار ملموس و غیرملموس هم همین است. بعضی هنرها در بین کشورها مشترک است. مثلاً هنر ابریسازی یا ابر و باد که روی کاغذ به اشکال مختلف رنگ آمیزی میکنند. در چین، ژاپن، ترکیه، ایران و برخی کشورهای عربی این کار انجام میشود و اگر کشوری آن را ثبت کند نشان دهنده میراث بشری است نه میراث ملی آن کشور. ما نگران بودیم که خط نستعلیق، شکسته و خط تعلیق که خط خاص ایرانی است بهنام کشور ترکیه ثبت شود اما وقتی بررسی کردیم متوجه شدیم جای نگرانی نیست و این ثبتها میراث جهانی است.
حجتالله ایوبی در گفتوگو با «ایران»:
حساسیت خوشنویسان قابل ستایش است
ترکیه هیچ پروژهای برای ثبت هنر خوشنویسی ندارد
مریم سادات گوشه
خبرنگار
چندی است که اخبار ضد و نقیض در خصوص ارسال پرونده هنر خوشنویسی کشور ترکیه به یونسکو حساسیت بسیاری نسبت به این موضوع را در بین مردم و خوشنویسان کشور برانگیخته است. چرا که کشورهای همسایه از دیرباز سعی در ثبت مفاخر ملی و فرهنگی ایران داشتهاند و این حساسیتها کاملاً طبیعی و بجاست که خوشنویسان میخواهند آثار هنری ایران را که قدمتی چند صد ساله دارد با تمام وجودشان حفظ کنند.
حجتالله ایوبی دبیرکل کمیسیون ملی یونسکو در این خصوص به «ایران» میگوید: «در مورد ارسال پرونده هنر خوشنویسی کشور ترکیه به یونسکو هم من بهعنوان دبیر کل کمیسیون ملی یونسکو در ایران و هم دکتر محمد حسن طالبیان معاون میراث فرهنگی وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی رسماً اعلام کردیم که این موضوع صحت ندارد.» او در مورد حساسیت جامعه خوشنویسان و مردم ابراز کرد: «بسیار از حساسیت رسانهها و مردم تجلیل میکنم که این اخبار برایشان مهم است برای ما هم این حساسیتها قابل ستایش است. همچنین اهتمام کشور ترکیه به زبان خوشنویسی با اینکه زبان آنها زبان فارسی نیست، قابل ستایش است. اما با زهم اذعان میکنم که آنها هیچ پروژهای ندارند.»
ایوبی در مورد اینکه ترکیه قصد دارد شهر استانبول را بهعنوان پایتخت هنر خوشنویسی اسلامی مطرح سازد، تصریح کرد: «ترکیه عضو کشورهای اسلامی و آرسیکا است و هرساله هم برای خوشنویسی برنامه بسیاری دارند و تلاش فراوانی میکنند. این موضوع توسط سازمان کنفرانس اسلامی تصمیمگیری میشود و در حوزه صلاحیت یونسکو و سازمانهای تابعهاش نیست. سازمان کنفرانس اسلامی هر دو سال یکبار شهری را بهعنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام معرفی میکند. بهعنوان نمونه، مشهد در سال ۲۰۱۷ از سوی آیسسکو سازمان اسلامی، آموزشی، علمی و فرهنگی وابسته به سازمان کنفرانس اسلامی بهعنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام انتخاب شد. امسال ترکیه پیشنهاد کرد که در سال آینده (۲۰۲۱ میلادی)، استانبول با توجه به رویکرد خوشنویسی، پایتخت فرهنگی شود. بنابراین بحث ثبت خوشنویسی در یونسکو مطرح نیست و ترکیه نیز چنین پیشنهادی را مطرح نکرده است.»
دبیرکل کمیسیون ملی یونسکو در ایران در پاسخ به برخی انتقادات که چرا سال 2021 از سوی ایران انتخاب شده است تا هنر خوشنویسی در فهرست انتظار ثبت میراث ناملموس قرار بگیرد، افزود: «ما پروژههای بسیاری در دست اقدام داریم و اتفاقاً میراث ملموس و ناملموس بسیاری را به ثبت رساندهایم یا در حال ارسال پرونده هستیم این پرونده هم در دستور کار است و میراث فرهنگی بخوبی این کار را انجام میدهد. در سال 2021 هنر خوشنویسی در فهرست انتظار ثبت میراث ناملموس ایران با عنوان «اقدامات پاسدارنده خوب» قرار دارد.»
مسئولیت اجتماعی در روزگاری که کرونا بین ما زندگی میکند
سادهترین کار ماسکزدن است
مجید مظفری
بازیگر
سال گذشته در شهر خرمآباد سر پروژه یک سریال بودیم و چند روزی که برای مرخصی بهتهران آمدیم متوجه شروع آرام این بیماری شدیم. همانجا بود که متوجه شدیم کارگردان و دوسه نفر از عوامل همین سریال هم مبتلا به این ویروس شده بودند و خلاصه همه وارد دوره قرنطینه خانگی شدیم و کار هم که طبیعتاً تعطیل شد. روزهای قرنطینه چون نزدیک کوههای ولنجک بودیم یکی دوساعتی تنهایی به کوه میرفتم و برمیگشتم خانه و به آشپزی و مطالعه و... سرگرم بودم و امیدوار به اینکه این ویروس (با توجه به رعایت سفتوسخت پروتکلهای بهداشتی از طرف مردم و حمایتهای دولت) شرش هر چه سریعتر کنده شود. با اینحال بعد از تمام شدن دوران قرنطینه متأسفانه چنین اتفاقی آنطور که باید و شاید نیفتاد و بسیاری از مردم ماجرای ویروس را تمام شده پنداشتند درصورتی که چنین چیزی نبود و نیست و آمارهای روبهافزایش و هشدارهای مسئولان و مدیران ذیربط گویای خطری که همچنان پابرجاست. ما در این دوره راهی جز مراقبتهای فردی و گروهی نداریم و هیچکس بیشتر از خود ما مردم نمیتواند کمککننده باشد. چه بهلحاظ رعایت پروتکلهای بهداشتی و فاصلهگیری، چه از نظر ماسکزدن که به گفته بسیاری از دانشمندان و پزشکان، مفیدترین راه پیشگیری از بیماری است و میتوانیم به سهم و اندازه خود، به عدم ابتلای نفرات بیشتری از جامعه یاری برسانیم. تعجب میکنم که در یکی از شهرهای ایران یک مراسم خانوادگی باعث ابتلای چهل نفر شده و این اتفاق، ماجرای تلخی است که نمیتوان تقصیر آن را دیگر به گردن دولت انداخت. تا واکسن این بیماری ساخته شود باید تا جای ممکن هم به فعالیتهای زندگی پرداخت و نگذاشت این بیماری وضعیت معیشتی را بیش از پیش تحت تأثیر قرار دهد و هم وضعیت سلامت جسمی را به خطر بیندازد. راهش هم مراعات و مراقبت است. همه در این چند ماه از جان و دل کار کردند و هر کسی به اندازه و جای خود قدمی برداشت تا مردم این روزها را بهتر بگذرانند ولی اگر همراهی ما مردم، بهعنوان اصلیترین ستون و پایه این حرکت نباشد، کار به مشکل برمیخورد و باعث بالارفتن هزینهها میشود. نگاه کنید به کشورهای دور و نزدیک خود و ببینیم چطور در این شرایط رفتار میکنند؛ باور کنیم که آنها هم مشکلات اقتصادی دارند اما به این نتیجه رسیدهاند که همه چیز دست مردم است و دولتها تا آنجا که توانستهاند و زورشان رسیده کارهایی انجام دادهاند اما بزرگترین و مهمترین کارها هم بدون همراهی مردم محکوم به شکست و بهباد رفتن همه زحمتهایی است که مخصوصاً کادر درمانی در این چندماه متحمل شدند و واقعاً ما پرستاران و پزشکانی را میشناسیم که چند ماه است به خانه نیامدهاند و از تاب و توان افتادهاند اما بعضی از ما مردم متأسفانه از زدن یک ماسک پرهیز داریم. نمیدانم شاید به آنها اطلاعرسانی نکردیم اما مردم حالا حداقل فهمیدهاند که این بیماری اصلاً شوخی ندارد و اتفاقاً هر روز به شکل و روشی تازه سرایت میکند. این دیگر بحث ترساندن مردم نیست، بحثی واقعی است که چارهای جز آنچه گفتیم ندارد. اگر به مردم گفته شود که این بیماری تا چه حد بیماری پر رنج و دردی است توجه آنها بیشتر جلب میشود و درک میکنند حمایت و مراقبت از خودشان و دیگران چقدر کارساز است. همانطور که گفتم سادهترین کار همین ماسکزدن است و احترامی است به خودمان و دیگران. اگر رفتارها و رفتوآمدهای پرخطر نداشته باشیم مسئولیت اجتماعی خود را انجام دادهایم چون جامعه، معنیاش زندگی فردی نیست، بلکه زندگی در جامعهای است که زندگی همه به هم مربوط است و نمیشود خود را جدا از دیگری دید. من واقعاً توصیه میکنم به مردم که پیش از آنکه دولت بخواهد چیزی را قدغن کند یا... خودشان به اهمیت ماجرا پی ببرند. ماسک زدن اطمینان را در جامعه بالا میبرد و سلامت روان اجتماعی را افزایش میدهد؛ باید بدانیم که این ویروس هر لحظه ممکن است ما را با خودش درگیر کند و درگیر شدن ما هم صرفاً درگیری ما نیست و ممکن است بسیاری از نزدیکان ما و در نهایت جامعه را با خطر روبهرو کند.
بازیگر
سال گذشته در شهر خرمآباد سر پروژه یک سریال بودیم و چند روزی که برای مرخصی بهتهران آمدیم متوجه شروع آرام این بیماری شدیم. همانجا بود که متوجه شدیم کارگردان و دوسه نفر از عوامل همین سریال هم مبتلا به این ویروس شده بودند و خلاصه همه وارد دوره قرنطینه خانگی شدیم و کار هم که طبیعتاً تعطیل شد. روزهای قرنطینه چون نزدیک کوههای ولنجک بودیم یکی دوساعتی تنهایی به کوه میرفتم و برمیگشتم خانه و به آشپزی و مطالعه و... سرگرم بودم و امیدوار به اینکه این ویروس (با توجه به رعایت سفتوسخت پروتکلهای بهداشتی از طرف مردم و حمایتهای دولت) شرش هر چه سریعتر کنده شود. با اینحال بعد از تمام شدن دوران قرنطینه متأسفانه چنین اتفاقی آنطور که باید و شاید نیفتاد و بسیاری از مردم ماجرای ویروس را تمام شده پنداشتند درصورتی که چنین چیزی نبود و نیست و آمارهای روبهافزایش و هشدارهای مسئولان و مدیران ذیربط گویای خطری که همچنان پابرجاست. ما در این دوره راهی جز مراقبتهای فردی و گروهی نداریم و هیچکس بیشتر از خود ما مردم نمیتواند کمککننده باشد. چه بهلحاظ رعایت پروتکلهای بهداشتی و فاصلهگیری، چه از نظر ماسکزدن که به گفته بسیاری از دانشمندان و پزشکان، مفیدترین راه پیشگیری از بیماری است و میتوانیم به سهم و اندازه خود، به عدم ابتلای نفرات بیشتری از جامعه یاری برسانیم. تعجب میکنم که در یکی از شهرهای ایران یک مراسم خانوادگی باعث ابتلای چهل نفر شده و این اتفاق، ماجرای تلخی است که نمیتوان تقصیر آن را دیگر به گردن دولت انداخت. تا واکسن این بیماری ساخته شود باید تا جای ممکن هم به فعالیتهای زندگی پرداخت و نگذاشت این بیماری وضعیت معیشتی را بیش از پیش تحت تأثیر قرار دهد و هم وضعیت سلامت جسمی را به خطر بیندازد. راهش هم مراعات و مراقبت است. همه در این چند ماه از جان و دل کار کردند و هر کسی به اندازه و جای خود قدمی برداشت تا مردم این روزها را بهتر بگذرانند ولی اگر همراهی ما مردم، بهعنوان اصلیترین ستون و پایه این حرکت نباشد، کار به مشکل برمیخورد و باعث بالارفتن هزینهها میشود. نگاه کنید به کشورهای دور و نزدیک خود و ببینیم چطور در این شرایط رفتار میکنند؛ باور کنیم که آنها هم مشکلات اقتصادی دارند اما به این نتیجه رسیدهاند که همه چیز دست مردم است و دولتها تا آنجا که توانستهاند و زورشان رسیده کارهایی انجام دادهاند اما بزرگترین و مهمترین کارها هم بدون همراهی مردم محکوم به شکست و بهباد رفتن همه زحمتهایی است که مخصوصاً کادر درمانی در این چندماه متحمل شدند و واقعاً ما پرستاران و پزشکانی را میشناسیم که چند ماه است به خانه نیامدهاند و از تاب و توان افتادهاند اما بعضی از ما مردم متأسفانه از زدن یک ماسک پرهیز داریم. نمیدانم شاید به آنها اطلاعرسانی نکردیم اما مردم حالا حداقل فهمیدهاند که این بیماری اصلاً شوخی ندارد و اتفاقاً هر روز به شکل و روشی تازه سرایت میکند. این دیگر بحث ترساندن مردم نیست، بحثی واقعی است که چارهای جز آنچه گفتیم ندارد. اگر به مردم گفته شود که این بیماری تا چه حد بیماری پر رنج و دردی است توجه آنها بیشتر جلب میشود و درک میکنند حمایت و مراقبت از خودشان و دیگران چقدر کارساز است. همانطور که گفتم سادهترین کار همین ماسکزدن است و احترامی است به خودمان و دیگران. اگر رفتارها و رفتوآمدهای پرخطر نداشته باشیم مسئولیت اجتماعی خود را انجام دادهایم چون جامعه، معنیاش زندگی فردی نیست، بلکه زندگی در جامعهای است که زندگی همه به هم مربوط است و نمیشود خود را جدا از دیگری دید. من واقعاً توصیه میکنم به مردم که پیش از آنکه دولت بخواهد چیزی را قدغن کند یا... خودشان به اهمیت ماجرا پی ببرند. ماسک زدن اطمینان را در جامعه بالا میبرد و سلامت روان اجتماعی را افزایش میدهد؛ باید بدانیم که این ویروس هر لحظه ممکن است ما را با خودش درگیر کند و درگیر شدن ما هم صرفاً درگیری ما نیست و ممکن است بسیاری از نزدیکان ما و در نهایت جامعه را با خطر روبهرو کند.
گفتوگو با کیوان صادقی، نویسنده اثر شایسته تقدیر جایزه مهرگان ادب
ذهنینویسی گریبان ادبیات امروزمان را گرفته
مریم شهبازی
خبرنگار
«دوازده نت برای سکوت» عنوان اثری نوشته کیوان صادقی است که با همراهی نشر نیماژ در اختیار علاقهمندان قرار گرفته، اثری که موفق به کسب عنوان شایسته تقدیر بخش داستان کوتاه جایزه «مهرگان ادب» برای نویسندهاش شده است. این مجموعه داستان روایتی است از شرایطی که کارگران افغان در مهاجرت به کشورمان برای عبور از مصائبی که سرزمینشان گرفتار آنها شده تجربه میکنند؛ از نگاههای افراطی و گاه نژادپرستانه گرفته تا تعاملات نابرابری که با مالکان ساختمانها بهعنوان صاحبکاران خود دارند.
از «دوازده نت برای سکوت» بگویید و اینکه چرا این نام را برای آن انتخاب کردهاید؟
این مجموعه دربردارنده دوازده داستان به هم پیوسته است، با اینکه میتوان هر داستان را مستقل از دیگر داستانها خواند اما همه آنها در نهایت یک هدف نهایی را دنبال میکنند که توجه مخاطب را به تصویر مهمتری جلب میکنند. این دوازده داستان و ماجراهای رخ داده در آنها را میتوان نماد چرخه مداومی دانست که در یک موقعیت مکانی رخ داده و حتی با جابهجایی آدمها باز هم تکرار میشوند؛ چرخهای که آدمهای تشکیل دهنده آن دو گروه کارگران مهاجر و مالکان هستند، مطالعه این داستانها شما را با روابط نابرابر میان طبقه بالادست و فرودست مواجه میکند.
و این تصویر مهمتر چیست؟
این تصویر بیانگر جدال نابرابری است که کارگران افغان در مواجهه با مهاجرت تجربه میکنند، جدالی که خود را در شکلهای مختلفی از جمله تنهایی، تلاش برای زنده ماندن و امرار معاش نشان میدهد و چرخهای بیپایان را شامل میشود که نام کتاب به نوعی اشاره به آن است.
این مجموعه داستان درباره افغانها و مشکلات پیش روی آنان در مهاجرات به کشورمان است؟
بله و البته در خلال پرداخت به هر داستان نیم نگاهی نیز به آنچه داشتهام که بر افغانها در کشور خودشان گذشته، اینکه آنان چه سختیها و مصائبی را پشت سر گذاشتهاند که در نهایت راضی به مهاجرت و قبول مواجهه با مشکلاتی تازه شدهاند. این مجموعه روایتی از اتاقهای نیمه کاره ساختمانهای در حال ساختی است که اغلب ما بیتفاوت از کنار آنها میگذریم؛ بیآنکه بدانیم در پس پرده زندگی هر یک از ساکنان آنها چه میگذرد. انتشار خبر انفجار بمب یا انجام عملیات تروریستی در کابل و هرات برای من و شما تنها در حکم یک خبر است و شاید عجیب باشد بدانید که اتفاقات یک جغرافیای وسیع چطور در آن اتاق کوچک آوار میشود و برای آنان در حکم یک فاجعه است.
این داستانها تا چه اندازه برگرفته از واقعیت هستند؟
هر دوازده داستان این کتاب برآمده از تجربههای زیستیام در برخورد با کارگران مهاجر افغان است؛ از آنجایی که حرفه اصلیام معماری است، تجربه زیستی بسیاری در برخورد با آنان به دست آوردهام و از همین رو پی به بسیاری خصوصیات اخلاقیشان بردهام و میدانم باوجود برخی تفکرات اشتباهی که در ذهن ما شکل گرفته برخوردار از ویژگیهای مثبتی هستند.
چرا مهاجران افغان؟
شاید به این خاطر که خودمان را از زاویه دید یک ناظر خارجی ببینیم؛ ایران در بردارنده جمعیت بزرگی از مهاجران است که بخشی از آنان را افغانها تشکیل میدهند. در نتیجه تجربهای که از برخورد و کار با مهاجران افغان به دست آوردهام بیش از قبل متوجه شدهام که ما ایرانیان باوجود ادعای بسیاری که در رد تبعیض نژادی داریم اما رفتار درستی با این مهاجران نداریم. این در شرایطی است که خودمان هم تجربههای گاه ناخوشایندی از مهاجرت به برخی کشورهای اروپایی کسب کردهایم و به این مسأله هم معترض هستیم. برای این مجموعه داستان، مصاحبههای طولانی متعددی با مهاجران انجام دادهام، فیش نویسیهای بسیاری جمعآوری کردهام و درباره حقایق تلخی اطلاعات کسب کردهام. منتهی بخشی از این واقعیتها آنقدر تلخ است که شاید برای مخاطب باورپذیر نباشد؛ از عرضه عریان بخشهایی صرفنظر کردم.
چرا از عرضه عریان حقایق صرفنظر کردید؟
به گمانم مخاطبان ایرانی آمادگی چندانی برای پذیرش آن ندارند؛ اما نکتهای که متوجه شدهام این است که ما ایرانیان گرفتار نوعی خودبرتر بینی شدهایم. با نشان دادن آنچه بر مهاجران افغان میگذرد سعی کردهام تا اندازهای نگاه اشتباهی که متوجه افغانهاست را تصحیح کنم؛ از سوی دیگر این داستانها را میتوان تلنگری دانست که نشان میدهد جامعهای که گرفتار تعصب و قومیتگرایی شده چه سرنوشتی در انتظار آن است.
بهنظر میرسد نویسندگان جوان بیش از پیش متوجه ضرورت پرداخت به مسائل اجتماعی در آثار خود شدهاند؛ بیش از نویسندگان نسلهای قبل!
بله، خوشبختانه شاهد انتشار کارهای خوبی هستیم که نشأت گرفته از تجربههای زیستی نویسندگان جوان است؛ با این حال بخش بزرگی از ادبیات امروزمان دچار ذهنینویسی شده، نویسندگان بدون برخورداری از تجربههای زیستی کافی، تنها با اتکا به روابط محدود با برخی گروههای ادبی و مطبوعاتی دست به تألیف آثار خود میزنند. نویسندهای که دور خود حصار کشیده آثاری مینویسد که بیشتر حدیث نفس شخصی است، آن هم بدون بهرهگیری از تاریخ، جغرافیا و... معتقدم ادبیاتی که منجر به گفتوگو نشود در کشور ما کارکرد چندانی ندارد. ادبیات ذهنی بیشتر مناسب جوامعی است که خیلی از مسائلی را که امروز با آنها دست و پنجه نرم میکنیم حل کردهاند.
اثر شما بهعنوان مجموعه داستان شایسته تقدیر جایزه مهرگان ادب انتخاب شده، ارزیابیتان از اثرگذاری جوایزی از این دست چیست؟
در شرایطی که از جای خالی نقد در عرصه ادبیات رنج میبریم، جوایز ادبی در صورت برپایی اصولی تا حدی قادرند جای خالی این خلأ بزرگ را پر کنند. نویسنده بعد از نوشتن یک اثر حرفش را زده و باید منتظر بماند تا اثرش مورد نقد و بررسی منتقدان قرار گیرد. با این حال نه خبری از منتقدان بیطرف است که به دور از عداوت یا رفاقت نوشتهاش را بررسی کنند و نه خبری از جوایز ادبی اصولی است که بخشی از این بار را به دوش بکشند. البته در موارد انگشت شماری هم شاهد برپایی جوایز ادبی خوبی نظیر مهرگان هستیم یا معدود منتقدانی که اصولی آثار را نقد میکنند که اینها به تعداد انگشتان دست هم نمیرسند.
و مهمترین آسیب این مسأله را در چه میدانید؟
مخاطبان به نوشتههای نویسندگان معاصر بدگمان میشوند چراکه گاه بر مبنای گفتههای فلان رسانه یا انتخاب جایزهای ادبی سراغ کتابی میروند که هیچ ارزشی ندارد و بر همین اساس کم کم آثار ترجمه شده را به تألیفها ترجیح میدهند. اگر جامعهای که ادعای روشنفکری دارد اصل فعالیتهای خود را بر شایسته سالاری نگذارد ادبیات معاصرمان ضربهای جدی میخورد. هر چند که در نهایت آثار خوب راه خود را پیدا میکنند اما در صورت ادامه این روند باید منتظر آسیبهای مقطعی به ادبیات باشیم.
کتاب دیگری آماده انتشار دارید؟
بله، رمانی با عنوان «پانامرا» که با نگاه به مسائل و مشکلات اجتماعی نوشتهام، این کتاب هم با همراهی نشر نیماژ در اختیار علاقهمندان قرار میگیرد که در حال حاضر مراحل کسب مجوز آن سپری میشود.
خبرنگار
«دوازده نت برای سکوت» عنوان اثری نوشته کیوان صادقی است که با همراهی نشر نیماژ در اختیار علاقهمندان قرار گرفته، اثری که موفق به کسب عنوان شایسته تقدیر بخش داستان کوتاه جایزه «مهرگان ادب» برای نویسندهاش شده است. این مجموعه داستان روایتی است از شرایطی که کارگران افغان در مهاجرت به کشورمان برای عبور از مصائبی که سرزمینشان گرفتار آنها شده تجربه میکنند؛ از نگاههای افراطی و گاه نژادپرستانه گرفته تا تعاملات نابرابری که با مالکان ساختمانها بهعنوان صاحبکاران خود دارند.
از «دوازده نت برای سکوت» بگویید و اینکه چرا این نام را برای آن انتخاب کردهاید؟
این مجموعه دربردارنده دوازده داستان به هم پیوسته است، با اینکه میتوان هر داستان را مستقل از دیگر داستانها خواند اما همه آنها در نهایت یک هدف نهایی را دنبال میکنند که توجه مخاطب را به تصویر مهمتری جلب میکنند. این دوازده داستان و ماجراهای رخ داده در آنها را میتوان نماد چرخه مداومی دانست که در یک موقعیت مکانی رخ داده و حتی با جابهجایی آدمها باز هم تکرار میشوند؛ چرخهای که آدمهای تشکیل دهنده آن دو گروه کارگران مهاجر و مالکان هستند، مطالعه این داستانها شما را با روابط نابرابر میان طبقه بالادست و فرودست مواجه میکند.
و این تصویر مهمتر چیست؟
این تصویر بیانگر جدال نابرابری است که کارگران افغان در مواجهه با مهاجرت تجربه میکنند، جدالی که خود را در شکلهای مختلفی از جمله تنهایی، تلاش برای زنده ماندن و امرار معاش نشان میدهد و چرخهای بیپایان را شامل میشود که نام کتاب به نوعی اشاره به آن است.
این مجموعه داستان درباره افغانها و مشکلات پیش روی آنان در مهاجرات به کشورمان است؟
بله و البته در خلال پرداخت به هر داستان نیم نگاهی نیز به آنچه داشتهام که بر افغانها در کشور خودشان گذشته، اینکه آنان چه سختیها و مصائبی را پشت سر گذاشتهاند که در نهایت راضی به مهاجرت و قبول مواجهه با مشکلاتی تازه شدهاند. این مجموعه روایتی از اتاقهای نیمه کاره ساختمانهای در حال ساختی است که اغلب ما بیتفاوت از کنار آنها میگذریم؛ بیآنکه بدانیم در پس پرده زندگی هر یک از ساکنان آنها چه میگذرد. انتشار خبر انفجار بمب یا انجام عملیات تروریستی در کابل و هرات برای من و شما تنها در حکم یک خبر است و شاید عجیب باشد بدانید که اتفاقات یک جغرافیای وسیع چطور در آن اتاق کوچک آوار میشود و برای آنان در حکم یک فاجعه است.
این داستانها تا چه اندازه برگرفته از واقعیت هستند؟
هر دوازده داستان این کتاب برآمده از تجربههای زیستیام در برخورد با کارگران مهاجر افغان است؛ از آنجایی که حرفه اصلیام معماری است، تجربه زیستی بسیاری در برخورد با آنان به دست آوردهام و از همین رو پی به بسیاری خصوصیات اخلاقیشان بردهام و میدانم باوجود برخی تفکرات اشتباهی که در ذهن ما شکل گرفته برخوردار از ویژگیهای مثبتی هستند.
چرا مهاجران افغان؟
شاید به این خاطر که خودمان را از زاویه دید یک ناظر خارجی ببینیم؛ ایران در بردارنده جمعیت بزرگی از مهاجران است که بخشی از آنان را افغانها تشکیل میدهند. در نتیجه تجربهای که از برخورد و کار با مهاجران افغان به دست آوردهام بیش از قبل متوجه شدهام که ما ایرانیان باوجود ادعای بسیاری که در رد تبعیض نژادی داریم اما رفتار درستی با این مهاجران نداریم. این در شرایطی است که خودمان هم تجربههای گاه ناخوشایندی از مهاجرت به برخی کشورهای اروپایی کسب کردهایم و به این مسأله هم معترض هستیم. برای این مجموعه داستان، مصاحبههای طولانی متعددی با مهاجران انجام دادهام، فیش نویسیهای بسیاری جمعآوری کردهام و درباره حقایق تلخی اطلاعات کسب کردهام. منتهی بخشی از این واقعیتها آنقدر تلخ است که شاید برای مخاطب باورپذیر نباشد؛ از عرضه عریان بخشهایی صرفنظر کردم.
چرا از عرضه عریان حقایق صرفنظر کردید؟
به گمانم مخاطبان ایرانی آمادگی چندانی برای پذیرش آن ندارند؛ اما نکتهای که متوجه شدهام این است که ما ایرانیان گرفتار نوعی خودبرتر بینی شدهایم. با نشان دادن آنچه بر مهاجران افغان میگذرد سعی کردهام تا اندازهای نگاه اشتباهی که متوجه افغانهاست را تصحیح کنم؛ از سوی دیگر این داستانها را میتوان تلنگری دانست که نشان میدهد جامعهای که گرفتار تعصب و قومیتگرایی شده چه سرنوشتی در انتظار آن است.
بهنظر میرسد نویسندگان جوان بیش از پیش متوجه ضرورت پرداخت به مسائل اجتماعی در آثار خود شدهاند؛ بیش از نویسندگان نسلهای قبل!
بله، خوشبختانه شاهد انتشار کارهای خوبی هستیم که نشأت گرفته از تجربههای زیستی نویسندگان جوان است؛ با این حال بخش بزرگی از ادبیات امروزمان دچار ذهنینویسی شده، نویسندگان بدون برخورداری از تجربههای زیستی کافی، تنها با اتکا به روابط محدود با برخی گروههای ادبی و مطبوعاتی دست به تألیف آثار خود میزنند. نویسندهای که دور خود حصار کشیده آثاری مینویسد که بیشتر حدیث نفس شخصی است، آن هم بدون بهرهگیری از تاریخ، جغرافیا و... معتقدم ادبیاتی که منجر به گفتوگو نشود در کشور ما کارکرد چندانی ندارد. ادبیات ذهنی بیشتر مناسب جوامعی است که خیلی از مسائلی را که امروز با آنها دست و پنجه نرم میکنیم حل کردهاند.
اثر شما بهعنوان مجموعه داستان شایسته تقدیر جایزه مهرگان ادب انتخاب شده، ارزیابیتان از اثرگذاری جوایزی از این دست چیست؟
در شرایطی که از جای خالی نقد در عرصه ادبیات رنج میبریم، جوایز ادبی در صورت برپایی اصولی تا حدی قادرند جای خالی این خلأ بزرگ را پر کنند. نویسنده بعد از نوشتن یک اثر حرفش را زده و باید منتظر بماند تا اثرش مورد نقد و بررسی منتقدان قرار گیرد. با این حال نه خبری از منتقدان بیطرف است که به دور از عداوت یا رفاقت نوشتهاش را بررسی کنند و نه خبری از جوایز ادبی اصولی است که بخشی از این بار را به دوش بکشند. البته در موارد انگشت شماری هم شاهد برپایی جوایز ادبی خوبی نظیر مهرگان هستیم یا معدود منتقدانی که اصولی آثار را نقد میکنند که اینها به تعداد انگشتان دست هم نمیرسند.
و مهمترین آسیب این مسأله را در چه میدانید؟
مخاطبان به نوشتههای نویسندگان معاصر بدگمان میشوند چراکه گاه بر مبنای گفتههای فلان رسانه یا انتخاب جایزهای ادبی سراغ کتابی میروند که هیچ ارزشی ندارد و بر همین اساس کم کم آثار ترجمه شده را به تألیفها ترجیح میدهند. اگر جامعهای که ادعای روشنفکری دارد اصل فعالیتهای خود را بر شایسته سالاری نگذارد ادبیات معاصرمان ضربهای جدی میخورد. هر چند که در نهایت آثار خوب راه خود را پیدا میکنند اما در صورت ادامه این روند باید منتظر آسیبهای مقطعی به ادبیات باشیم.
کتاب دیگری آماده انتشار دارید؟
بله، رمانی با عنوان «پانامرا» که با نگاه به مسائل و مشکلات اجتماعی نوشتهام، این کتاب هم با همراهی نشر نیماژ در اختیار علاقهمندان قرار میگیرد که در حال حاضر مراحل کسب مجوز آن سپری میشود.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
همایون خرم؛ عاقل عاشق
-
هنر خوشنویسی به نام ترکیه ثبت جهانی میشود؟
-
ثبت در یونسکو به منزله جهانی بودن است نه ثبت ملی یک کشور
-
حساسیت خوشنویسان قابل ستایش است
-
سادهترین کار ماسکزدن است
-
ذهنینویسی گریبان ادبیات امروزمان را گرفته
اخبارایران آنلاین