به یاد سرداران شهید و مفقود علی هاشمی و حاج احمد متوسلیان
گمنامان عرصه جهاد از جنوب ایران تا جنوب لبنان
حسن عبدالله زاده
تیرماه یادآور نام سلسله سرداران بزرگ دوران دفاع مقدس، سردار احمد متوسلیان فرمانده لشکرخط شکن 27 محمدرسول الله(ص) و سردار علی هاشمی فرمانده قرارگاه نصرت و سپاه ششم امام جعفرصادق(ع) است. سردارانی که در سرنوشتی مشترک مرحله پایانی حیاتشان سالها با هالهای از ابهام همراه بود.
شهید هاشمی، فرمانده مخلص
سردارعلی هاشمی در روزهای پایانی جنگ - چهارم تیرماه ۱۳۶۷ - به دنبال حمله ارتش عراق به جزیره مجنون، پس از مقاومتی جانانه و اطمینان از تخلیه کلیه نیروها، هنگام خروج از فرماندهی، هدف موشک هلیکوپترهای عراقی قرار گرفت. تا مدتها تصور میشد وی به اسارت درآمده و در اردوگاههای عراق به سر میبرد؛ اما با بازگشت آزادگان این فرضیه با تردید جدی مواجه شد تا اینکه با کشف و شناسایی پیکر این شهید والامقام، پس از 22 سال در نزدیکی قرارگاه فرماندهی سپاه ششم، در سال ۱۳۸۹، به زادگاهش اهواز منتقل و در قطعه شهدای این شهر به خاک سپرده می شود. علی اصغر گرجیزاده؛ رئیس ستاد سپاه ششم که تا آخرین لحظات با سردار هاشمی همراه بوده و خود نیز پس از زخمی شدن به اسارت بعثیان عراقی درآمده است، خاطرات خود از آن روز را چنین روایت میکند: «عدهای از بچهها انگار میدانستند آنجا آخر خط است. به سنگر علی هاشمی میرفتند و با او خداحافظی میکردند. صحنه وداع و خداحافظی خاصی بود. آنها در آغوش علی گریه میکردند و میگفتند: «بگذار کنار شما باشیم.» و علی میگفت: «نه، الان وظیفه شما عقب رفتن و وظیفه من و گرجی و این چند نفر ماندن است.» دیگر خبری از شلوغی صبح نبود. فقط من، علی و چند نفر بیسیم چی و فرماندهان یگانها مانده بودیم. علی آرام و مطمئن سرگرم انجام دادن کارهایش بود و انگار نه انگار جزیره در آتش و خون غرق است. سؤال کرد: «گرجی، الان وضع قرارگاه چطور است؟» گفتم: «بچه ها همراه اسناد و مدارک رفتند و جمعاً دوازده نفر در قرارگاه هستیم.» یکی از افراد حاضر در قرارگاه، وقتی دید دیگر مقاومت و درگیری سودی ندارد، به علی هاشمی گفت: «حاج علی! دیگر ماندن در اینجا معنا ندارد. عراق با سرعت در حال پیشروی است. بهترین کار عقبنشینی نیروهاست. هر چه زودتر نیروها عقب بیایند تا تلفات و خسارت کمتری بدهیم.» علی بیمقدمه گفت: «یعنی همه چیز به همین راحتی تمام؟» وی جواب داد: «... مگر نمیبینی عراق چهار نعل دارد جلو میآید؟ به خدا بهترین تصمیم همین کاری است که میگویم... دیگر ماندن به صلاح نیست. عراق حتماً برای قرارگاه برنامه دارد. از تعلق خاطر تو به جزیره خبر دارم. ولی باور کن راه دیگری نمانده است. احساس تو را درک میکنم. علی جان، میدانی اگر قرارگاه سقوط کند و به دست عراقیها بیفتی یعنی چه؟ ... تو نباید به دست عراقیها بیفتی. میفهمی چه میگویم؟ تو یعنی سپاه، یعنی فرماندهی، یعنی جزیره. عراقیها تو را خوب میشناسند.»
سایر فرماندهان هم موقع رفتن به علی گفتند؛ سریع جمع کن بیا عقب. بعد با هم روبوسی کردند و رفتند. آنها را تا در ورودی قرارگاه بدرقه کردم. چهار پنج ماشین پشت سر هم به سمت عقب حرکت کردند. بعد از رفتن فرماندهان کنار علی نشستم. او با حاج عباس هواشمی تماس گرفت و از اوضاع خط مقدم پرسید. حاج عباس، که صدایش به خوبی به گوش نمیرسید، گفت: «در جاده خندق وضع خیلی خراب بود. مجبور شدیم عقبنشینی کنیم. اینجا عراق بدجوری حمله کرده است. هیچ چیز جلودارشان نیست. بیشتر نیروها از پا درآمدهاند. باقی مانده نیروها هم در حال عقبنشینیاند. سعی میکنم نیروها را هر طور شده به عقب بیاورم تا کسی اسیر نشود.» حاج علی پرسید: «گرجی، در قرارگاه چند ماشین داریم؟» گفتم: «دو ماشین داریم که یکی از آنها آمبولانس است.» حاج علی ادامه داد: «دو ماشین برای ما کافی است. ماندن دیگر به صلاح نیست. آماده عقب رفتن باشید. دیگر نمیشود اینجا ماند. عراق احتمالاً به سمت قرارگاه میآید. هر چه زودتر باید قرارگاه را خالی کنیم، هر لحظه ممکن است عراقیها با هلی برن روی سرمان فرود بیایند.» در حین حرف زدن علی، صدای زنگ تلفن بلند شد. گوشی را برداشتم، صدای عصبانی سردار غلامپور بود: «شما هنوز آنجا هستید؟ بابا، چرا حرف گوش نمیدهید؟ بیایید عقب دیگر! آخر چند بار باید بگویم؟ این بار آخر است که میگویم. شما شرعاً باید برگردید به عقب. صدای بیسیم دوباره به گوش رسید. حاج عباس هواشمی بود، میگفت: «حاج علی، خوب گوش کن. من دارم سه هلیکوپتر میبینم که خط حرکتشان نشان میدهد به سمت قرارگاه میآیند. احتمالاً قصد محاصره آنجا را دارند. قرارگاه لو رفته است. شما را به خدا سریع از آنجا بروید بیرون. با شنیدن این حرفها از قرارگاه زدیم بیرون ... به محض بیرون آمدن از قرارگاه هلیکوپترهای عراقی سررسیدند، علی با دیدن هلیکوپترها گفت گرجی بدو، هرچه درتوان داشتم درپاهایم جمع کردم و شروع به دویدن کردم، پس از مدتی مورد اصابت قرار گرفتم و افتادم دیگر علی را ندیدم. من هم ابتدا فکر میکردم اسیر شده برای همین تصمیم گرفتم تا صدام زنده است از علی چیزی نگویم تا دشمن به وجود او در میان اسرا پی نبرده و روزی آزاد شود اما او درهمان جا شهید شده و پیکرش 22 سال مفقود بود.»( خاطرات شفاهی سردار علی اصغر گرجی زاده)
سردار متوسلیان،فرمانده انقلابی و جهادی
سردار احمد متوسلیان نیز از پی سالها ابهام و تردید پیرامون وضعیتش همچنان سرداری «ایستاده در غبار» است، زیرا بعد از ربوده شدن در 14 تیرماه 1361 به دست فالانژها، همراه سید محسن موسوی کاردار جمهوری اسلامی ایران در لبنان، کاظم اخوان عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی و یکی دیگر از کارمندان سفارت، همچنان در وضعیت بلاتکلیف و ناروشن هستند. ابهام در وضعیت سردار احمد متوسلیان موجب شده بود تا همه ساله در سالروز ربوده شدنش طرح مطالبات حقوقی مانع از پرداختن به شخصیت جهادی این فرمانده قدر در عرصههای خطر خیز شده و از نقش مؤثر وی در کردستان و جنگ تحمیلی کمتر یاد شود. احمد متوسلیان با پیروزی انقلاب ابتدا با تشکیل کمیته انقلاب اسلامی محل خویش، مسئولیت آن را عهدهدار شد و به دنبال آغاز آشوب طلبی گروهکهای جداییطلب در کردستان عازم بوکان شد. آنجا خیلی زود اوضاع را تحت مدیریت خود درآورد و با تثبیت وضعیت در بوکان جهت سامان بخشی به امور سایر شهرهای استان ازجمله سقز و بانه مأموریت یافت، پس از آن به همراه گروهی دیگر از رزمندگان برای آزاد کردن سنندج از اشغال گروه های وابسته به رژیم بعث عراق راهی این شهر شد. در زمستان سال ۱۳۵۸باردیگر مأموریت یافت تا جاده پاوه - کرمانشاه را که در تصرف نیروهای تجزیه طلب بود ، آزاد کند. بعد از این عملیات مهم مسئولیت سپاه پاوه به او سپرده شد و اوایل خرداد ۱۳۵۹ موفق شد شهرستان مریوان که در تصرف نیروهای وابسته به اجانب بود را آزاد کند. فرماندهان که جوهره وجسارت فوقالعادهای در وی مشاهده کرده بودند، مسئولیت سپاه مریوان را بر عهده او گذاشتند تا امنیت و آسایش را برای مردم این شهر مرزی به ارمغان آورد. به توصیف همرزمانش، احمد متوسلیان فردی شجاع، جسور و دارای قدرت سازماندهی بود.به همین دلیل هم در طرح توسعه یگانهای سپاه قبل از عملیات فتحالمبین به درخواست فرماندهان ارشد سپاه از کردستان به جنوب فراخوانده شده و با تشکیل تیپ محمد رسول الله (ص) به فرماندهی این تیپ که بعد ها به لشکر تبدیل شد، منصوب گردید. حاج احمد متوسلیان در اولین مأموریت خود در جنوب، در عملیات فتحالمبین شگفتی آفرید. بدین معنا که نیروهایش ابتدا تا آنجا در دل دشمن نفوذ کردند که براساس اسناد شنود رادیویی، فرمانده توپخانه عراقی ها به فرمانده خود که در خط مقدم است اعلام میکند؛ به من حمله شده، آن فرمانده در پاسخ میگوید؛ خوابنما شدهای! چطور ممکن است دشمن از ما عبور کرده و پشت سر نیروهایت درآمده باشد؟ نیروهای تحت امر حاج احمد متوسلیان دراین محور توانستند ضمن انهدام تعداد زیادی از ادوات دشمن، 320دستگاه تانک و نفربر بعلاوه 500دستگاه خودرو ، 165 قبضه توپ دشمن را سالم به غنیمت گرفته و با آنها واحد توپخانه سپاه راهاندازی شود. در عملیات آزادسازی خرمشهر نیز محوری که تیپ محمد رسول الله (ص) به فرماندهی احمد متوسلیان مأموریت داشت تا از آنجا به خط بزند و پیشروی کند، با سرسختی دشمن و پاتکهای سنگین و پیاپی نیروهای عراقی مواجه میشود، کار بالا می گیرد اما نیروها مقاومت میکنند. اهمیت این محور به دلیل آنکه عارضهای تا ساحل رود کارون نداشت، درصورت سقوط لطمه بزرگی به عملیات وارد میآمد. از اینرو فشار دشمن به حدی زیاد بود که امکانی برای تأمین مهمات، حتی تدارک آب خوردن هم وجود نداشت، با این همه نیروها مقاومت کرده و راه دشمن را برای نفوذ به مواضع خودی سد کردند و اجازه ندادند تا عملیات با شکست مواجه شود.
مروری بر جنایات شیمیایی صدام در جنگ تحمیلی
سه دهه زندگی با تاول و خردل
مرجان قندی
خبرنگار
رژیم بعث عراق در طول جنگ تحمیلی، 252 بار ایران را مورد حمله شیمیایی قرار داد. براساس آمار و گزارشها ایران جزو کشورهایی است که بیشترین آسیب از به کارگیری سلاحهای نامتعارف در طول تاریخ را متحمل شده است. از اینرو هشتم تیرماه در تقویم ملی ایران که مصادف با سالروز بمباران شیمیایی سردشت است، روز مبارزه با سلاحهای شیمیایی و میکروبی نام گرفته است.
اولین باری که ارتش عراق از سلاح شیمیایی استفاده کرد، به نخستین ماه جنگ و 27 مهرماه 1359 در منطقه جنوب (استان خوزستان) برمیگردد. درنخستین سال جنگ تحمیلی، عراق چهار بار از سلاح شیمیایی، نوع تاول زا (گاز خردل) استفاده کرد. ارتش بعث در سالهای۶۰ و ۶۱ همزمان با وقتی که عملیاتهای پیاپی رزمندگان ایرانی گسترش یافت، در عملیاتهای والفجر2، والفجر ۴، والفجر۸، خیبر، بدر، نبرد دوم فاو و عملیات توکلنا علیالله از بمبهای شیمیایی استفاده کرد.
بعد از آنکه رژیم بعث عراق از پیروزی در جبهه های جنگ علیه ایران ناامید شد، تصور میکرد با حملات شیمیایی میتواند خواسته های خود را بر ملت ایران تحمیل کند، از اینرو در تاریخ هفتم و هشتم تیرماه 1366، هواپیماهای بمب افکن عراقی با بمب های شیمیایی به چهار نقطه پر ازدحام و متراکم جمعیتی شهر سردشت حمله کردند.در پی این اقدام عراق، ستاد تبلیغات جنگ از نمایندگان رسانهها و کارشناسان سازمان ملل دعوت کرد تا از آثار بمباران شیمیایی عراق در شهر سردشت بازدید کنند. در بخشی از اطلاعیه ستاد تبلیغات جنگ درهمین ارتباط آمده است: «مردم جهان باید بدانند که جنایتکاران جنگی حاکم بر عراق در وحشیگری و رذالت گوی سبقت را از «هیتلر» و سران ارتش نازی ربودهاند و این وظیفه برعهده ارگانهای بینالمللی و رسانههای گروهی است که افکار عمومی را از عمق این جنایات آگاه سازند.»
اما بار دیگر بعد از حمله به سردشت، روستاهای زرده، نساردیره، نساردیره سفلی و شاهمار دیره از توابع شهرستان گیلانغرب، شیخ صله از توابع شهرستان ثلاث باباجانی، دودان از توابع شهرستان پاوه و روستای باباجانی از توابع شهرستان دالاهو همزمان در یک روز مورد حمله شیمیایی مشابهی قرار گرفتند. همچنین شهرهای سومار، مریوان، بانه، پیرانشهر، نودشه، منطقه عملیاتی طلائیه، حلبچه، فاو و جزایر مجنون از دیگر مناطقی بودند که مورد حمله شیمیایی رژیم بعث عراق قرار گرفتند.
در 8 سال دفاع مقدس استفاده از سلاحهای شیمیایی از سوی عراق، درحالی اتفاق میافتاد که این کشور جزو کشورهای امضاکننده پروتکل ژنو در سال ۱۹۲۵ درارتباط با منع استفاده از سلاحهای سمی، خفهکننده و ترکیبات باکتریولوژیک بود. قربانی گرفتن سلاحهای شیمیایی باعث شد جمهوری اسلامی ایران از بدو گفتوگوهای مربوط به تدوین کنوانسیون در ژنو و همچنین در کمیسیون مقدماتی آن جزو فعالترین کشورهای عضو باشد. ایران در سال ۱۹۹۷ با تصویب مجلس شورای اسلامی به کنوانسیون پیوست و از همان آغاز همواره عضو شورای اجرایی سازمان بوده و حضوری فعال و تأثیرگذار در سازمان منع سلاحهای شیمیایی داشته است.
با اینکه سی و سه سال از سند توحش غرب و مدعیان حقوق بشر در سردشت، نخستین شهر بمباران شیمیایی شده غیرنظامی جهان و دیگر مناطق مورد حمله بمبارانهای شیمیایی میگذرد اما هنوز تاولهای چرکی و سرفههای خشک مصدومین وآسیب دیدگان ناشی از این اقدام ضد بشری را پایانی نیست و هنوز هم که هنوز است خردل و تاول جزئی از زندگی روزمره مردم مرزی این دیار است.