کمدی نشسته معلولان در انجمن حمایت از قربانیان اسید پاشی
ما با درد شوخی میکنیم
ترانه بنییعقوب
گزارش نویس
«وقتی مقابل یک جمع با زبان طنز دردهایم را میگویم دیگران حرفهایم را بهتر میشنوند و به مشکلاتم فکر میکنند. دیگر نسبت به من ترحم نمیکنند. من را میبینند و دردهایم را از نزدیک حس میکنند.» این را یکی از شرکتکنندگان در کلاس کمدی نشسته میگوید. این کلاس به همت انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی و با حضور جمعی از قربانیان این انجمن و دیگر افراد دارای معلولیت برگزار میشود. جلسه ششم کلاس کمدی نشسته است. یکی روی ویلچر نشسته و دیگری با واکر و دوچرخهاش به کلاس آمده است. برخی از شرکتکنندگان کلاس هم افراد نابینا و کمبینا هستند؛ کسانی که دوست دارند اجرای کمدی نشسته را بیاموزند، هنری که هم به نویسندگی نیاز دارد، هم گویندگی و هم تکنیکهای بازیگری. استاد، امروز فنون و تکنیکهای اجرای کار را آموزش میدهد؛ اینکه متنی که اجرا میشود باید با هیجان و صدای پرقدرت خوانده شود. هر کس متن خودش را اجرا میکند و نظرات استاد را میشنود. بیشتر متنها درباره مشکلات و مسائل افراد دارای معلولیت در جامعه است؛ متنهایی که تو را به خنده میاندازد اما پشت هر خنده به مشکلات این جمع بیشتر فکر میکنی.
محسن مرتضوی، عضو هیأت مدیره انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی درباره این کلاس میگوید: «من سال 91 قربانی اسیدپاشی شدم. بعد از این حادثه صدویک بار جراحی شدم و بارها اتاق عمل را تجربه کردم. از سال 94 وارد کار هنری شدم و کار معرق و مجسمهسازی را دنبال نمودم. سال 96 انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی ثبت شد و ما از همان موقع در انجمن، کلاسهای هنری گذاشتیم؛ کلاس نقاشی، تئاتر و معرق. بچهها در این کلاسها شرکت میکردند و ما میدیدیم چقدر روحیهشان عوض شده است. مثلاً قربانیای که حاضر نبود توی جامعه حاضر شود، بعد از شرکت در این کلاسها روی صحنه تئاتر رفت. همه اینها را گفتم که بگویم هدف انجمن ما این است که قربانیان را به جامعه بازگرداند. ما قربانیانی داریم که چند سال است از خانه بیرون نیامدهاند. به خاطر اینکه تعداد قربانیان متمرکز ما در تهران کم است، دوست داشتیم تعداد بیشتری در این کلاسها شرکت کنند. بنابراین از دیگر افراد دارای معلولیت هم خواستیم در این کلاسها شرکت کنند. ما هم از خانواده افراد دارای معلولیت هستیم و بسیاری از اعضای ما چشمانشان را در این حادثه از دست دادهاند و نابینا شدهاند. بنابراین کلاسها با حضور جمعی از افراد دارای معلولیت تشکیل شد. البته این دور دوم کلاسها است. دفعه قبل بچهها حتی برای اجرا به برنامه خندوانه و عصرجدید هم رفتند. هدف از استندآپ کمدی و کمدی نشسته این است که به افراد حس زنده بودن میدهد. بعد از اینکه در مقابل عدهای میایستی و اجرا میکنی و درد و رنجت را در قالب کمدی بیان میکنی، دیگر مورد ترحم قرار نمیگیری اما وقتی همینطور معمولی دردهایمان را میگوییم تنها تأثیرش ترحم است.»
محسن تأکید میکند: «بزرگترین هدف از این کار اهمیت دادن به معلولان و قربانیان اسیدپاشی است؛ اینکه افراد دارای معلولیت مورد توجه قرار بگیرند. بچههایی که نه در خیابان و نه در هیچ جای دیگری دیده نمیشوند، حالا روی صحنه میآیند و از درد و مشکلاتشان میگویند و مردم میخندند و بعد به این مشکلات فکر میکنند.»
بچهها آنقدر به این کلاس علاقه دارند که یکی از اردبیل و دیگری از همدان برای شرکت در کلاس آمدهاند. صبح زود حرکت کردهاند تا خودشان را به کلاس برسانند. لیلا از ساعت 6 صبح از همدان به تهران آمده و پدر و مادرش همراهیاش کردهاند: «20 سالهام و دانشجوی روانشناسی. دو سال پیش مدرک گویندگی گرفتم و تئاتر هم کار کردهام. صبح زود حرکت کردیم و بعد از اتمام کلاس هم بلافاصله به شهرم برمیگردم. آنقدر کلاس برایم جذاب بود که دلم میخواهد هرهفته این همه راه بیایم و در کلاس شرکت کنم. میدانم با زبان طنز میتوانم حرفم را بزنم و خواسته خود را در جامعه مطرح کنم. من همیشه در کنار رشته اصلیام به هنر اهمیت دادهام.»
پیام طبایی، یکی دیگر از شرکتکنندگان کلاس کمدی نشسته هم میگوید: «بسیاری از مشکلات جامعه ما فرهنگی و اجتماعیاند که بخشی از این مسائل به مسئولان و بخشی از آن به خودمان برمیگردد. من فکر میکنم قسمتی را که به خودمان مربوط است در قالب طنز بهتر میتوان عنوان کرد، چون همذات پنداری ایجاد میکند و باعث میشود خودمان برای برطرف کردنش تلاش کنیم. یکی از مشکلات معلولان این است که در جامعه دیده نمیشوند. منظور از دیده نشدن این نیست که تواناییهای معلولان دیده نمیشود، بلکه معنایش این است که اصلاً دیده نمیشویم چون یا معلولان خودشان را در خانه مخفی میکنند یا پدر و مادرشان این کار را انجام میدهند و این دیده نشدن خیلی به ضرر معلولان تمام میشود. حال مدیری را تصور کنید که قبلاً با جامعه معلولان آشنا بوده و مدیری که برای اولینبار معلولی را در عمرش میبیند؛ این شخص اگر بخواهد با یک فرد معلول مصاحبه کاری داشته باشد چون هیچ پسزمینه فکری ندارد معلول را رد میکند اما اگر با مسائل معلولان آشنایی داشته باشد، میتواند به این فکر کند که شاید این فرد دارای معلولیت هم بتواند از پس آن شغل بربیاید. یعنی واقعاً به آن فرد و ظرفیتهایش فکر کند. پس هرچقدر معلولان در رادیو، تلویزیون و رسانه بیشتر حضور داشته باشند، تواناییهایشان هم بیشتر دیده میشود.»
داوود از ساکنان آسایشگاه کهریزک است. او میگوید: «همیشه به کمدی علاقه داشتم اما بحث تقدیر و امکانات اجازه نداد سراغ این کار بروم تا یکی از دوستان این کلاس را به من معرفی کرد، اما از 6 جلسه کلاس توانستهام 3 جلسهاش را شرکت کنم. مشکل دوری راه و تردد دارم. سرویسهایی هست که گاهی من را از کهریزک به اینجا میرساند. کهریزک معدن استعداد است. انسانهای با استعداد زیادی آنجا زندگی میکنند.»
نعمت 28 ساله از اردبیل برای شرکت در کلاس به تهران آمده. او میگوید: «14 ساعت در راه بودم و با اینکه خوابآلود بودم سعی کردم از کلاس استفاده کنم. از یاد گرفتن این هنر انرژی زیادی میگیرم و 14 ساعت خستگی راه با چند ساعت کلاس از بین رفت.»
امیرعلی 24 ساله هم که از انجمن کوتاهقامتان است، با این کلاس آشنا شده و حالا هم دوچرخه کوچکش را جلویش توی کلاس گذاشته. امیرعلی میگوید: «به غیراز کوتاهقامتی عارضهام، پی اس (نوعی بیماری ژنتیکی) هم دارم که با افزایش سن شنوایی و بینایی را کم میکند. همیشه توی خانه هستم و هیچ کاری ندارم. توی این کلاس کلی مطالب مفید یاد میگیرم و دستکم برای ساعتی هم که شده از خانه خارج میشوم.»
شیدا21 ساله هم از بچگی به شوخی کردن علاقه داشته و به قول خودش دستی هم بر نویسندگی دارد. او میگوید: « خیلی اوقات از گفتن مشکلاتم به صورت مستقیم معذب میشوم اما اینطوری در قالب کمدی راحت میتوانم حرفهایم را بزنم و بهعنوان یک معلول ضایعه نخاعی، مشکلاتم را به زبان بیاورم.»
میثم یوسفی، مربی آموزش کمدی نشسته درباره این کلاس و تأثیرش روی بچهها بیشتر توضیح میدهد: «معمولاً جامعه هنری ما به بچههایی که دارای معلولیت هستند، اهمیت نمیدهد. هنر استندآپ میتواند به مستقل شدن این بچهها کمک کند. خودشان میتوانند نویسنده و کارگردان کار خودشان باشند و جهانشان را به بهترین شکل توضیح دهند. دفعه قبل هم از همین انجمن شروع کردیم و نفرات برترمان در نهایت به خندوانه و عصرجدید رفتند و خوش درخشیدند و کارشان با استقبال همه روبهرو شد. همین باعث شد دور دوم را شروع کنیم و افراد با معلولیتهای مختلف در کلاس شرکت کنند؛ حتی برخی در تکلم مشکل دارند اما انگیزه دارند که در حد دو دقیقه هم شده اجرا کنند. ما تکنیکهای مختلفی را برایشان در نظر گرفتهایم چون این کار را نشسته انجام میدهند و روی واکر، ویلچر و صندلی هستند. برخی هم کمبینا و نابینا هستند و نمیتوانند روی صحنه راه بروند. این کار برای اولینبار است که در ایران انجام میشود. هنر محدودیت ندارد و معلولیت هم محدودیت نیست و هر کاری را بخواهید میتوانید انجام دهید. هدف دیگرمان این است که بچهها برای شرکت در کلاس به راحتی تردد کنند، خیلی از بچهها مایل به شرکت در کلاس هستند اما شرایط برایشان مهیا نیست.
البته ما در جهان جزو اولینهایی هستیم که این کار را انجام میدهیم و بچهها هم میتوانند در این کار خوش بدرخشند. ما تا پایان کار کنارشان هستیم تا بگوییم این کار شدنی است. آموزش نویسندگی برعهده یکی دیگر از همکاران است و من تکنیکهای استندآپ را آموزش میدهم و سعی میکنم در اجراها به بچهها کمک کنم. بعد از گذراندن دوره ابتدایی دوره پیشرفته آغاز میشود و قرار است کمدی نشسته بچهها در کافهها برگزار شود. در دوره پیش بچهها بیشتر با مشکلات خودشان شوخی کردند و توانستند مشکلاتشان را این طور به بقیه بگویند، مخاطبان توی سالن فوقالعاده متأثر میشدند و با اینکه به حرفهایشان میخندیدند ولی خیلیها میگفتند برای اولینبار است که مشکلات افراد دارای معلولیت را میشنوند و تحتتأثیر قرار گرفتهاند.»
ما هم برای بیان تلخیها و دردها گاه به طنز پناه میبریم. اصلاً شاید وظیفه اصلی طنز و کمدی همین باشد.