«قهرمان» نبرد «رسانهای» رؤسای جمهور اوکراین و روسیه کیست؟
ولودیمیر یا ولادیمیر؟
فرناز حسنعلیزاده
خبرنگار
منازعه نظامی میان «ولادیمیر پوتین» و «ولودیمیر زلنسکی» رؤسای جمهور روسیه و اوکراین همچنان ادامه دارد. روی نقشه، نیروهای روس در خاک اوکراین پیشروی کرده و کنترل برخی از شهرها، مناطق و نقاط استراتژیک را در دست دارند، اما بیرون از جغرافیای جنگ، نبردِ دومی شکل گرفته که به نظر میرسد خیلی به نفع روسیه پیش نمیرود؛ مصافی که میکوشد از یک طرف مخاصمه، «قهرمان» بسازد و ناگفته پیداست شخص یا شخصیت طرف مقابل، به چه صفات و البته اهدافی متصف خواهد شد.
روسیه و در رأس آن «ولادیمیر پوتین» تا اینجای کار نشان داده یا به آنچه در دستگاههای عریض و طویل و شبکههای اطلاعرسانی میگذرد، بیاعتناست و به عبارت کمیک آن معتقد است «یک شیر هرگز خود را درگیر عقاید گوسفندان نمیکند» و بر این سیاق اهمیتی بهراستی و ناراستی چهره نمادین خود در خلال این ستیزه نمیدهد و به اینکه در مرزهای کشورش بهعنوان یک رهبر مقتدر و قهرمانی نیمه اسطورهای باشد، کفایت میکند یا اینکه دستگاه تبلیغاتی روسیه به کارآمدی سیستم نظامیاش نیست.
این در حالی است که «ولودیمیر زلنسکی» در میدان دوم روزهای پرکاری را میگذراند و بازیگر اصلی سناریویی است که میخواهد از او سیمای یک «قهرمان امروز» بسازد.
هرچند مخالفان جهانی زلنسکی میکوشند با تمسک به سابقه او در عرصه بازیگری، او را به یک «کمدین» خوششانس که اشتباهی رئیس جمهور شد، تقلیل دهند، اما واقعیت این است که او تا اینجای کار با سخنرانیهای حماسی، بیانیههای احساسی، حضور مجازی در پارلمانها و محافل سیاسی کشورهای مختلف در عرصه رسانهها «بازیگر اصلی» جنگ نوپدید اروپاست.
اما سؤال اینجاست «نقش» یا «کاراکتر» جدید زلنسکی تا چه حد مدیون واقعیتها و تا چه حد مرهون نخهای نامرئی رسانههایی است که فراتر از مرزهای اوکراین و روسیه، در حال ترسیم نمایی جدید از «ولودیمیر» و «ولادیمیر» برای جهان بویژه اروپا است؟ سؤالی که برای یافتن پاسخ خود، نیازمند مروری گذرا بر «الگوی قهرمان» در جهان هنری امروز است. «الگو»یی که اگرچه در برخی ویژگیها با «کهن الگو»های اساطیری مشترک است، اما بیش و پیش از آن در چهارچوب استانداردهای «قهرمانسازی» بعد از جنگ جهانی دوم در اروپا قابل فهم و بررسی است؛ قهرمانهایی که بر خلاف اجداد اسطورهایشان، نه برگزیده خدایان و نه حاصل آمیزش انسان با ایزدها هستند و نه از سوی جهان متافیزیک یا نیرو و ارادهای آسمانی هدایت و پشتیبانی میشود. قهرمانانی که بر خلاف انواع باستانیشان، به برتری نژادی یا خونی پشتگرم نیستند و نه تنها در خانوادهای عادی و معمولی متولد میشوند و نوجوانی و گاه جوانی عادی و معمولی دارند، بلکه بیشتر برآمده یا نماینده اقشار فرودست جامعه خود هستند. آنها برخلاف سلف خود یعنی ابرانسانهایی که بیشتر در قلمرو خدایان تعریف میشدند، به جای ماوراءالطبیعه، از سوی واحدهای اجتماعی مدد میشوند؛ در واقع به جای اینکه قهرمان متولد شوند، در دوران زندگیشان به بلوغ و پختگی میرسند و این رشد و بالندگی، محصول اشتباهاتی است که قهرمانان اساطیری از آن مصون بودند و آن گونه که «میخائیل باختین» از پیشگامان نظریه ادبی مدرن میگوید هم ویژگی مثبت و هم ویژگی منفی دارند؛ از زندگی درس میگیرند و از پیش تکاملیافته نیستند.
در جهان باستانی، قهرمانی «تقدیر» قهرمانان بود، اما قهرمانان دوران معاصر محصول انتخابند و آنها حتی لباسی نمیپوشند که آنها را از مردم عادی متمایز کند.
شاید اصلیترین نقطه اشتراک قهرمانان اساطیری و معاصر، ظهور آنان از دل «مبارزههایی» است که در جهان باستانی میان انسان و طبیعت، انسان و اهریمن یا انسان و حیوانات رخ میداد، اما در دوران جدید ماهیت خود را یا در جنگ با «فساد»، «ظلم» یا بیعدالتی نشان میدهند یا یک عملیات نظامی. بر همین اساس است که اگرچه در امریکا در هالیوود، دیزنی و کمیک استریپها هنوز شخصیتهای اصلی انسانهای جادویی نظیر «سوپرمن» ساخته میشود، حتی در دنیای داستانی اروپا با «رئالیسم» مواجه هستیم و آنچه در دنیای ادبیات و هنر اروپا ساخته و پرداخته میشود، قهرمانان مدرنی شبیه «زلنسکی» هستند. کمدینی که ابتدا نقش یک رئیس جمهورِ اشتباهی را بازی کرد و بعد رئیس جمهور شد.
باید توجه داشت قهرمانسازی از مردم عادی که گاه مردم کوچه و بازار بودند، از ادبیات شروع شد، اما امروز «رسانه» جای خود را به «ادبیات» داده است و حال سؤال اینجاست سیمای جدید زلنسکی تا چه حد مرهون سناریونویسانی است که میدانند دیگر برای «جنگ» مینویسند، نه نتفلیکس؟ براستی ریشهای نتراشیده، لباس نظامی و خاکی او که از ابتدای جنگ بر تن او نشسته است، چروکهای عمیق صورت و چهرهای بدون لبخند که میخواهد عمقِ ویرانی یک نبرد را روایت کند، محصول فشارِ جدال نظامی است یا حاصل تبحر چهرهپردازی؟ آیا درونِ زلنسکی قهرمانی خفته بود و جنگ بیدارش کرد یا چند هفته کافی است تا شجاعت به بارزترین ویژگی یک فرد بدل شود؟ یا اینکه زلنسکی در روند دگردیسی خود همانگونه که از دنیای بازیگری به جهان سیاست پاگذاشت، حال در ادامه سیر رشد شخصی و شخصیتی خود یکشبه به همان قهرمانی بدل شده است که از سالها پیش در رمانهای «میلان کوندرا» و سایر نویسندگان اهل چک یا لهستان به روسیه ستیزی مشهور بودند؟
باید توجه داشت تمرکز بر مانور رسانهای رؤسای جمهور دو کشور روسیه و اوکراین، فارغ از بررسی یا قضاوت دلایل، اهداف و روند نظامی جنگی است که این روزها بخشی از اروپا را درگیر خود کرده است، اما آنچه در خلال این جنگ و در سطوح دیگر میگذرد، لایههای پنهانی هستند که در میدانی نامریی و ناپیدا این نبرد را به لحاظ مالی و تسلیحاتی پشتیبانی یا هدایت میکنند و جنگ میان دو کشور همسایه را به نزاع روسیه و بخشی از اروپا در خاک اوکراین بدل کرده اند؛ نزاعی که گاه به نظر میرسد بیش از آنکه متأثر از دیدگاه کشورها درباره حقانیت اوکراین باشد، به آن سوی کشمکش یعنی روسیه و در رأس آن پوتین نظر دارد.
جلد مجله تایم در ابتدای شعلهور شدن جنگ که پوتین را پوسته جدید هیتلری معرفی میکرد که شاید منفورترین چهره تاریخ اروپا باشد، یک پرده از این تلاش بود و در آن سو صدای روسها مبنی بر اینکه بهدنبال «پاکسازی اوکراین از نازیسم» است، پژواکی نیافت.
به اعتقاد ناظران، انتشار عکس ها و ویدیوهایی با کیفیت بالا از پناهجویان اوکراینی و پوشش تصویری گسترده از کشته شدن غیرنظامیهای اوکراین در کنار بمباران افکار عمومی با اخبار این کشور بخش دیگر پازل ضد روسی در رسانههای اروپاست؛ اروپایی که حال فرصت یافته شریانهای اقتصادی روسیه را هدف قرار دهد و به جای تحمل پوتین بهعنوان قدرتمندترین رهبر اروپا، او را به دیکتاتوری نژادپرست و یک هیتلرِ بور تنزل داده و به اقدامات علیه او مشروعیت ببخشند. فرصتی که روسیه تا اینجای کار در اختیار مخالفان خود قرار داده است تا جنگ را نه «فاتحان» که صاحبان رسانه روایت کنند.