«هیوا» تلاشی برای کشف رابطه عاشقانه رزمنده و خانواده
حسین سلطانمحمدی
سینمایینویس
ششم اسفند 1362، عملیات خیبر، جزیره مجنون، موعد عروج حمید باکری، شخصیتی از دوران دفاع مقدس است که با وجود داشتن منش مجاهدت و منصبی چون قائم مقامی لشکرعاشورا، در حاشیه جایگاه برادرش، مهدی باکری، کمتر به چشم آمده است. برای مهدی باکری، امسال فیلم «موقعیت مهدی» ساخته شد ولی برای حمید، در سال 1377، فیلم «هیوا» را فیلمساز فقید سینمای دفاع مقدس، رسول ملاقلی پور، ساخت. «هیوا» به بعدی از رابطه همسر حمید باکری با خود حمید پرداخته که در عین عاشقانه نمایاندن این رابطه در فیلم، نوعی کشاکش میان باقی ماندن بر اندیشه ها و آرمان های دفاع مقدس یا غرق شدن در زندگی جدید بعد از جنگ را به تصویر کشیده است. همان کشمکش آشنای فیلم «آژانس شیشه ای» که بعد از «هیوا» ساخته شد.
رسول ملاقلی پور، خود در جهان ارزشی دفاع مقدس سیر کرده بود و مجروح و جانباز دوران محاصره خرمشهر بود. او سالها بعد از جنگ با ارتباط مستمر با بازماندگان آن دوران، اعم از جانبازان و همچنین خانواده های شهدا، کوشید تا در آثار بسیار متفاوتش، این نگرش را با تصاویرش، یادآوری کند و نوعی تقابل با دنیای عافیت طلب بعد از جنگ را به نمایش بگذارد.
در «هیوا»، همسر شهیدی که از پیکرش چیزی برایش به ارمغان نیامد، برای آخرین بار در فصلی از زندگی اش و در آرزو و اندیشه و تعامل با آن نگرشی که با همسر شهیدش داشت، به منطقه آخرین حضور وی می آید و در لابه لای خاک های منطقه، دنبال نشانی فیزیکی از همسرش می گردد. او در میانه این جست وجوها، با نسل امروز، با عافیت طلبان سوار بر سوابق حضور در منطقه جنگی و نه حضور در عرصه دفاع مقدس و البته با بازماندههایی که در جست وجوی یارانش، در آن منطقه حضور دارند، رویارو میشود. این درگیری ذهنی و البته عاطفی و عاشقانه، برای نخستین بار در سینمای دفاع مقدس به نمایش درمیآید. روابط عاشقانه ای که از دل تصاویر و نامه ها و یادداشت های به جامانده، عبور می کند و در قالب تصاویر زمینی می کوشد ما را به نوعی به ارتباط معنوی سوق دهد. این نوع ارتباطات در عرصه مکتوب، یادآور «نامه های فهیمه» است و در عرصه تصویری، ابعاد ساده ای از آن را هم در «آژانس شیشه ای» و در آنجایی که حاج کاظم مرتب در مونولوگ هایش با «فاطمه» سخن میگوید - و چه جالب که نام کوچک همسر حمید باکری هم فاطمه بوده است - و همچنین در «هناس» درباره همسر شهید داریوش رضایی نژاد در جشنواره امسال داشتیم. البته ابعاد متفاوتی از تصویرپردازی «هیوا» را در «آژانس شیشهای» هم دیده بودیم، آنجایی که از چشم های خسته حاج کاظم و اینکه در لحظه شهادتش می گوید می خواهم بخوابم، همان گونه که در «هیوا» از چشم های خسته و کم خواب شهید حمید باکری نقل می شود. حتی در لحظه آخر دیدار رودرروی هیوا و حمید و چادرکشیدن روی آن، ما سالها بعد در انتهای «بادیگارد»، مشابه آن را می بینیم.
سینمای دفاع مقدس با حفظ چنین اثری پرمعنا و پرمفهوم، توانست نگاه های نسل جدید را به آثار فیزیکی بازمانده از دوران دفاع مقدس متوجه و متمرکز کند. بر تقابل و تعامل دیدگاه های دوران دفاع مقدس با اقتضائات دوران بعد از جنگ تأکید کند، همانگونه که در «آژانس شیشه ای»، ابراهیم حاتمی کیا به رخ کشید. همان خیزشی که در جشنواره چهلم فجر و سی و سه سال پس از پایان رسمی آن دوران، انتظار می رفت رخ دهد اما بیشتر به ثبت ابعاد مغفول مانده از آن دوران منحصر شد. رابطه فرماندهان و رزمندگان دوران دفاع مقدس با خانواده و همسرانشان، بسیار پرمحتوا و عاشقانه است و کمتر کسی توانسته به این بعد از عوالم انسانی و الهی، ورود تصویری داشته باشد. دنیای فیزیکی جنگ، در درون خود روابط ناگفته و نادیده بسیاری از این ارتباطات را داشته و اصولاً بدون پشتوانه روحی و رضایت درونی از سلامت خانواده، نمی شد به آن دیار قدم نهاد. خانواده، جزئی از جهاز جنگی مردان ارزشی و الهی در همه نبردهای تاریخ اسلام تاکنون بوده است و چه خوب که این نکته، همیشه و بدرستی پرداخته شود. «هیوا» برنده 6 سیمرغ بلورین، یک دیپلم افتخار و یک تقدیر از هفدهمین جشنواره فیلم فجر و برنده دو تندیس از سومین جشن سینمای ایران است.
فاطمه بهبودی، عکاس مجموعه عکسهای «مادران انتظار» و «جنگ هنوز زنده است» در گفتوگو با «ایران»:
دوست دارم عکسهایم صدای قربانیان جنگ باشد
مرجان قندی
خبرنگار
طی جنگ ۸ ساله عراق علیه ایران بیش از ۲۰۰ هزار ایرانی به شهادت رسیدند که در پایان جنگ پیکر بیش از ۱۰ هزار نفر از آنان، مفقودالاثر بود. فاطمه بهبودی، عکاس مستند اجتماعی است که مجموعه عکسی با عنوان «مادران انتظار» دارد. این مجموعه عکس درباره مادران شهدای مفقودالاثر جنگ هشت ساله ایران و عراق است که بیش از ۳۰ سال میشود چشم انتظار خبری از پیکر فرزند خود هستند. «مادران انتظار» در سال ۲۰۱۴ جایزه عکاسی «پوی» امریکا را به خود اختصاص داد. بهبودی در سال ۲۰۱۵ با این مجموعه عکس بهعنوان اولین زن ایرانی برنده جایزه جهانی ورلدپرس فوتو شناخته شد و همچنین در سال ۲۰۱۷ نشریه «تایم» عکسهای او را در مجموعه «۳۴ صدا از اطراف جهان» به نمایش گذاشت. در سال ۲۰۱۹ پروژه «جنگ هنوز زنده است» او که درباره آثار جنگ ایران و عراق در زندگی ایرانیان است نامزد اصلی گرنت امریکا شد و در سال ۲۰۲۰ هم او موفق به دریافت اسکالرشیب در مدرسه مدیا و ژورنالیسم دانمارک شد. حالا بهبودی قرار است از ۳ تا ۲۷ مارس در دومین دوره دوسالانه عکاسی زنان که در شهر مونتاو ایتالیا برگزار خواهد شد با پروژه «جنگ زنده است» در کنار ۱۲ عکاس بینالمللی حضور داشته باشد. به این بهانه با فاطمه بهبودی که زندگی مادران شهدا را به طور مستند روایت کرده و برای ثبت لحظههایی از زندگی این مادران به شهرهای مختلف رفته و با آنها همصحبت شده و تجربههایی در این راه به دست آورده گپ و گفتی داشتیم که حاصل آن پیش رویتان قرار دارد.
از چه زمانی و چطور شد که بهدنبال ثبت سوژههایی مربوط به 8 سال دفاع مقدس رفتید؟
اینکه چرا من روی پروژههای مربوط به پس از جنگ کار میکنم به خاطر گذشته زندگی خودم است. من متولد 64 هستم و تقریباً من و همه همسن و سال هایم که طی 8 سال جنگ تحمیلی به دنیا آمدیم با اسم جنگ و شرایط آن دوران بزرگ شدیم. چه جنگ عراق علیه ایران و چه جنگهایی که در اطراف کشور ما اتفاق افتاد. به همین خاطرهیچ وقت ما از کلمه جنگ دور نبودیم و آن را همیشه از نزدیک احساس کردیم. همچنین در خانواده ما 3 نفر شهید شدند که این موضوع هم در دغدغهمند شدن من نسبت به موضوع جنگ بیتأثیر نیست. زمانی که من تصمیم گرفتم روی این پروژه کار کنم احساس کردم که ما هنوز خیلی حرفهای ناگفته درباره جنگ تحمیلی داریم که به آن کامل پرداخته نشده است. همیشه با خودم میگفتم کاش بتوانم روزی عکسهایی بگیرم که به نوعی بتواند صدای قربانیان جنگ باشد و مردم دنیا بتوانند آن را بشنوند. از سال 91-90 انجام این پروژه در ذهن من پررنگتر شد و از روزی که عکاسی خبری را شروع کردم دغدغهام این بود که از قربانیان جنگ عکاسی کنم.
از شکلگیری ایده مجموعه «مادران انتظار» برایمان بگویید و اینکه چه انگیزهای باعث شد تا برای این مجموعه به گرفتن چند فریم عکس بسنده نکنید و آن را سالها ادامه بدهید؟
من عکاسی خبری را سال ۱۳۸۶ با خبرگزاری ایکنا شروع کردم، نخستین پروژه کاری من تشییع پیکر شهدای گمنام بود.
بعد از آن قریب به ۹۰درصد مراسم تشییع پیکر شهدا را که بعد از سالها میآورند، عکاسی میکردم. در حین عکاسی زندگی مادران شهدا بشدت نظرم را جلب کرد. من وقتی مادران شهید مفقودالاثر را میدیدم که بعد از این همه سال چطور بیصبرانه منتظر برگشت پیکر فرزندانشان بودند برایم عجیب بود و از خودم میپرسیدم چطور یک مادر میتواند بعد از این همه سال همچنان بی تابانه منتظر فرزندش باشد؟ تا سال 2013 که برای مستر کلاس ورلد پرس انتخاب شدم، به ما موضوعی باعنوان «امید» دادند. من چون از قبل ایده عکاسی مادران انتظار در ذهنم بود، بهانهای پیدا کردم که آن را انجام بدهم. فکر کردم کارکردن روی پروژه مادران انتظار در بحث جنگ ایران و عراق یک تصویر متفاوت از ایران به دنیا نشان خواهد داد. واقعاً پروژه سختی بود و من در تهران توانستم فقط از 6 مادر شهید عکاسی کنم. برای همین تصمیم گرفتم به شهرهای دیگر هم سفر کنم تا این پروژه را کامل عکاسی کنم. با نمایش عکسها در مستر کلاس باحضور استادان عکاسی دنیا برخوردهای خوبی گرفتم و هرکدام وقتی داستان عکسها را میشنیدند بسیار شگفت زده میشدند. این موضوع به من انگیزه داد تا پروژه مادران انتظار را ادامه بدهم تا آنجا که جایزه عکاسی «پوی» امریکا را گرفتم و سال 2015 هم در مسابقات عکاسی ورلد پرس جایزه گرفتم اما باز هم پروژه را ادامه دادم تا همین حالا.
هنوز هم در حال تکمیل کردن این مجموعه عکس هستید؟
پروژه «مادران انتظار» هنوز تکمیل نشده، من از 40 مادرشهید در 15 شهر ایران عکاسی کردم اما متأسفانه خیلی از مادران فوت شدند، البته پروژه ناقص است از این جهت که من هنوز عکسهایی از عملیات تفحص در خاک عراق یا خاک ایران لازم دارم اما متأسفانه مسئولان مربوطه اجازه نمیدهند که روی این موضوع کار کنم و برای همین پروژه من ناقص مانده است. معمولاً پروژههایی که به طور مستقل انجام میشود نیاز به حمایت مالی دارند اما من هیچ حمایت مالی برای پروژهام نداشتم و باتوجه به این شرایط، ادامه و تکمیل این پروژه برایم سخت شده و فعلاً کار این پروژهام متوقف شده است. به خاطر اینکه «مادران انتظار» کامل نشده هنوز هیچ نمایشگاه رسمی در ایران برگزار نکردهام و همچنان منتظر هستم تا اجازه عکاسی تفحص که خیلی در این پروژه برایم اهمیت دارد، انجام شود و آن را کامل و نمایشگاهی برگزار کنم.
برای ماندگاری این مجموعه با ارزش در آینده چه برنامهای دارید؟
هدف اصلی من برای این مجموعه ثبت این قهرمانان در تاریخ است که باعث شدند ایران ما حفظ شود. برای همین تصمیم دارم وقتی پروژه کامل شد آن را کتاب کنم و بتوانم عکسها را در نمایشگاهی هم در ایران و هم در کشورهای اروپایی نمایش بدهم.
شما در کشورهای خارجی چند نمایشگاه از عکسهای پروژه «مادران انتظار» را برگزار کردهاید، اقبال عمومی و واکنش بازدیدکنندهها بعد از دیدن عکسها چطور بود؟
من تاکنون در میانمار، مالزی و لیتوانی نمایشگاهی از این مجموعه برگزار کرده ام که واکنش مردم هر کدامشان برایم بینظیر بود. نکتهای که درباره مجموعه «مادران انتظار» وجود دارد این است که این مجموعه یک پروژه انسانی است و ربطی به سیاست ندارد. برای همین هم میتواند به قلب آدمها نزدیک شود. این پروژه سال 2014 در نیویورک تایمز منتشر شد و پیامهای بینالمللی زیادی گرفتم و بعد از گذشت چند سال هنوز مردم درباره این پروژه صحبت میکنند و در ذهنشان مانده است. به خاطر اینکه مسأله جنگ یک مسأله جهانی است و مادران جنگ در همه جای دنیا هستند. در مالزی که نمایشگاه گذاشته بودم یک امریکایی آمده بود و گریه میکرد و میگفت:«من از طرف مردم امریکا از شما عذرخواهی میکنم.» یا یک دختر یهودی از خاورمیانه به من ایمیل زده بود:«من خجالت کشیدم بیایم در نمایشگاه با شما صحبت کنم، من با دیدن عکسها خیلی گریه کردم و متأسف شدم...» در میانمار هم یک زوجی آمده بودند و خانم میگفت: «همسر من با عکسهای شما گریه کرده اما اصلاً او اهل گریه کردن نیست! ما درباره جنگ عراق علیه ایران هیچ اطلاعاتی نداشتیم و دیدن این عکسها ما را تکان داد. انگار این واقعه تلخ را از تاریخ حذف کرده اند!» به من میگفتند عکسهای بیشتری از این جنگ به ما نشان بدهید که بدانیم چه اتفاقی افتاده بود. این نشان میدهد مردم دنیا همیشه دنبال واقعیت هستند و تاریخ برایشان مهم است. خیلی از بازدیدکنندههای خارجی دیگر وقتی عکسهای مجموعه «مادران انتظار» را میدیدند شگفتزده میشدند. زمانی هم که عکسها در مجله «تایم» منتشر شد از مردم کشورهای مختلف مثل آرژانتین، افغانستان، هند، مکزیک و... از طریق ایمیل پیامهای بسیاری گرفتم که میگفتند ما هم در کشور خودمان مادرانی شبیه به «مادران انتظار» داریم و این داستان بین ملتها مشترک است.
حتماً در این مدت با انجام این پروژه با مادران شهید و شهدا انس بیشتری گرفته اید، کمی از این ارتباط بگویید؟
به نظر من قربانیان جنگ فقط آنهایی نیستند که در جنگ کشته شدند بلکه قربانیان شامل آنهایی هم می شود که در سالهای بعد از جنگ زنده ماندند و با زخمهایی که از جنگ دارند، زندگی میکنند. من وقتی به این آدمها نزدیک میشدم و میدیدم که چه شرایطی دارند و چطور زندگی میکنند و جامعه چه نگاه متفاوتی به آنها دارد و چطور بیرحمانه قضاوتشان میکنند، خیلی اذیت میشدم. در آن دورهای که داشتم کار میکردم بارها خواب شهدا را دیدم؛ خواب دیدم شهیدی که 32 سال مفقود بوده و من از مادرش عکاسی کرده بودم، پیکرش پیدا شده است. 3 ماه بعد خوابم به واقعیت تبدیل شد و به مادرش خبر دادند که پیکر پسرش را آوردهاند. اتفاقات اینچنینی طی انجام این پروژه نگاهم را خیلی تغییر داد که چقدر شهدای گمنام ما زندهاند. من امروز بعد از خدا، شهدا را خیلی دوست دارم چون بارها بهم ثابت کردند که در زندگی من وجود دارند. یکبار یکی از اعضای خانوادهام یک هفته در کما بود و وقتی نذری برای شهدای گمنام کردم عزیز ما از کما بیرون آمد.... همه این اتفاقها برایم عجیب است که چطور این ارتباط بین من و شهدای گمنام بهوجود آمده است.
اگر بخواهید ویژگی مشترکی برای مادرانی که از آنها عکاسی کردید بگویید آن ویژگی چیست و چرا؟
به نظر من همه مادران انتظار را میشود در سه کلمه خلاصه کرد؛ درد، عشق و انتظار. این مادران با این سه ویژگی زندگی میکنند، اما پررنگترین ویژگیشان عشقی است که آنها به بچههایشان دارند. وقتی صحنههایی از زندگی این مادران را میبینید از خودتان میپرسید چطور عشق مادری به فرزندی که شاید بیشتر از 30 سال است خبری از او ندارند کم که نشده، هر روز بیشتر هم شده؟ آنها تا آخرین روز زندگیشان در انتظار خبر و پیکر جگر گوشهشان میمانند. به نظرم مهمترین ویژگی که در وجود همه مادران بخصوص مادران انتظار وجود دارد، عشق است.
خاطرهای از ثبت یکی از عکسهای مجموعهتان برایمان میگویید.
هر وقت هر کسی این سؤال را از من میکند میگویم من عکسی در این مجموعه دارم که مادر شهید صبوری در حال صحبت کردن با تلفن است. این عکس خیلی برای من با ارزش است به خاطر اینکه این مادر شهید اولین مادری بود که من پروژه «مادران انتظار» را با او شروع کرده بودم. 2 سال ما با هم ارتباط داشتیم برای اینکه من عکس هایم را بگیرم. بعد از 2 سال یک روز من را صدا کرد و بهم گفت: «دوست دارم قبل از اینکه از این دنیا بروم فقط یک بند انگشت پسرم را برایم بیاورند!» 32 سال پسرش مفقودالاثر بود. حرفهای ایشان خیلی من را ناراحت کرده بود تا اینکه یک شب خواب دیدم که یکی به من زنگ زد و خبر داد که پیکر شهید بهروز صبوری پیدا شده است.... وقتی بیدار شدم با مادر شهید تماس گرفتم و گفتم ان شاءالله پسرت پیدا میشود. 3 ماه بعد وقتی آزمایشDNA انجام شد اعلام کردند که پیکر شهید صبوری پیدا شده است. من همیشه فکر میکنم این خواب در واقع پیامی از طرف پسرش بود و هیچ وقت آن روز را فراموش نمیکنم که به معراج شهدا رفتم و مادر شهید را دیدم که پسرش را چطور عاشقانه در آغوش گرفته بود. آنجا من بهعنوان عکاس نبودم بهعنوان دخترش رفته بودم و آن لحظه برای من خیلی شگفت انگیز بود. عکسی که این مادر شهید پای تلفن نشسته لحظهای است که خبر پیدا شدن پسرش را به او دادهاند و همه به او زنگ میزدند تا پایان این همه سال انتظار را به او تبریک بگویند. این عکس برای من خیلی خاطرهانگیز است.
بعد از «مادران انتظار» سراغ پروژه بزرگتری رفتید بهنام «جنگ زنده است» که بخشهای مختلفی دارد، چقدر از این کار را پیش بردهاید؟
بله در حقیقت مادران انتظار هم جزئی از پروژه «جنگ زنده است» قرار گرفت. یکی از بخشهای دیگر این پروژه درباره «خرمشهر» و اثرات جنگ در زندگی مردم خرمشهر بعد از جنگ تحمیلی است. بخش دیگر «شهدای گمنام» است. موضوع دیگر «بهشت زهرای تهران» است. نوع دیگری از زندگی با حضور خانوادههای شهدای جنگ در گلزار شهدای بهشت زهرا(س) ادامه دارد. بخش دیگر «سفر به سرزمین مقدس» درباره راهیان نور است. موضوع «تفحص» در خاک ایران و عراق هم بخش دیگری است که فقط با حمایت مسئولان این بخش از پروژه پیش میرود و اکنون بهدلیل عدم حمایت پروژه متوقف شدهاست. بزودی در کشور ایتالیا نمایشگاهی از آثار عکاسان زن برگزار خواهد شد که من هم با عکسهای این پروژه در آن حضور دارم.
راجع به حضور در دوسالانه عکاسی زنان که در شهر مونتاو ایتالیا برگزار میشود بیشتر توضیح دهید؟
سال 2022 دو نمایشگاه در اروپا خواهم داشت؛ یکی در فرانسه که هنوز زمان آن مشخص نیست و یکی در ایتالیا که همین دومین دوره دوسالانه عکاسی زنان است و در ماه مارس برگزار خواهد شد. در دومین دوره دوسالانه عکاسی زنان ایتالیا، به گفتوگوها، بررسی نمونه کارها و کارگاههای آموزشی با عکاسان زن مشهور، نمایش فیلم و سایر رویدادهای جانبی پرداخته میشود. ایده ارائه پروژهها و برخوردها در زمینه عکاسی، تعمق در موضوعاتی است که مشخصه دوران معاصر ما است که از دید زنان در گرایشهای چندگانهشان دیده میشود تا آگاهی جدیدی در مورد نقش چهرههای زن به دست آید. من هم در این نمایشگاه عکسهای پروژه «جنگ هنوز زنده است» را به نمایش خواهم گذاشت.