ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
زمزمه
سپاس خداوند را که خویش را به ما شناساند و سپاسگزاری از خود را به ما الهام فرمود و بر ما، درهایی از دانایی به پروردگاری خویش گشود و در یکرنگی و خلوص نسبت به یگانگی خود، ما را رهنمون شد و از انکار و دودلی در دینش، برکنار داشت.
سپاسی که با آن درمیان سپاسگزارانش، زندگی کنیم و با آن، از پیشگامان راه خشنودی و بخشایش وی، پیشی جوییم.
سپاسی که خداوند با آن تاریکیهای برزخ را برای ما روشن گرداند و راه رستخیز را برما آسان کند و پایگاه ما را در جایگاه گواهان، فرابرد، در روزی که هر کس بدانچه کرده است، کیفر مییابد و بر کسی ستم نخواهد رفت. روزی که برای هیچ دوستی، از دوستی، کاری برنیاید و به کسی یاری نخواهد شد.
سپاسی که به هنگام خیره شدن چشمها، دیدگان ما بدان روشن شود و در هنگامههای روسیاهی، چهره ما بدان سپید گردد.
سپاسی که با آن در کران کرامند (رحمت) الهی، از آتش دردناک خداوند، آزاد گردیم.
سپاسی که با آن، در کنار فرشتگان مقرب جای گیریم و به پیامبران فرستاده خداوند بپیوندیم؛ در سرای جاویدان و در جایگاه کرامتی که دگرگون نمیشود.
فرازی از دعای نخست صحیفه سجادیه ترجمه علی موسوی گرمارودی
سپاسی که با آن درمیان سپاسگزارانش، زندگی کنیم و با آن، از پیشگامان راه خشنودی و بخشایش وی، پیشی جوییم.
سپاسی که خداوند با آن تاریکیهای برزخ را برای ما روشن گرداند و راه رستخیز را برما آسان کند و پایگاه ما را در جایگاه گواهان، فرابرد، در روزی که هر کس بدانچه کرده است، کیفر مییابد و بر کسی ستم نخواهد رفت. روزی که برای هیچ دوستی، از دوستی، کاری برنیاید و به کسی یاری نخواهد شد.
سپاسی که به هنگام خیره شدن چشمها، دیدگان ما بدان روشن شود و در هنگامههای روسیاهی، چهره ما بدان سپید گردد.
سپاسی که با آن در کران کرامند (رحمت) الهی، از آتش دردناک خداوند، آزاد گردیم.
سپاسی که با آن، در کنار فرشتگان مقرب جای گیریم و به پیامبران فرستاده خداوند بپیوندیم؛ در سرای جاویدان و در جایگاه کرامتی که دگرگون نمیشود.
فرازی از دعای نخست صحیفه سجادیه ترجمه علی موسوی گرمارودی
فانوس
فاطمه علوی/انگار همین دو روز پیش بود که همینجا نوشتم هوا، هوای آمدن بهار است و خبر آمدن ماه خدا،ماه رجب را دادم! راستش خودم نفهمیدم چطور آنقدر زود بیست و دو روزش گذشت! اما میدانم بقیه اش هم همین قدر زود میگذرد. تا بوده همین بوده! فرصتها مثل ابرها در حال گذشتن هستند. چشم به هم بزنیم شعبان هم میآید و میرود، ماه رمضان هم....! شما را نمیدانم ولی ما دقیقه نودیها، این وقتها دست به دامن خدا میشویم که آخدا همین دم آخری خودت بیا و کار را جمع کن!
خدای ما دقیقه نودیها یک اسم دارد که معمولا با همان اسم صدایش میزنیم؛«یاجامع کل ما فوت» یا جامع کل مافوت، قوت غالب ما بندگان خداست! فوت شده یعنی چیزی که به کلی از دست رفته! مثل روزی که شب شده! جامع کل ما فوت، یعنی کسی که هرچه از ما فوت شده را میتواند جمع کند، انگار اینجوری است که میگویی آخ! باز دیر شد، خدایا خودت بیا جمعش کن! کار خودت است. این یک جورهایی شبیه استغفار هم هست، آنجایی که میبینی بازاوضاع خراب شد! کار از دستت در رفت. صدا میزنی خدایا ببخش، نمیخواستم اینطوری شود. فکرش را بکن ،بعد از فوت فرصت ها، بشود به «او» گفت، اصلا بیا خودت جمعش کن! خدای شما را نمی دانم، ولی خدای ما دقیقه نودیها این شکلی است!
این شکلی که مثلا آخرهای رجب مردی بلند می شود، میرود پیش پیامبرش و میگوید رجب دارد تمام میشود و من هیچ کاری نکردم. حتی یک روزه هم نگرفتم، پیامبر شروع میکند برایش از فضیلت روزههای سه روز آخرماه رجب می گوید:« هر که سه روز آخرماه رجب را روزه بدارد، از وحشت بزرگ روز قیامت و از سختیهای آن روز ایمن می شود و برات آزادی از آتش دوزخ را به او عطا می کنند»
خدای ما دقیقه نودیها یک اسم دارد که معمولا با همان اسم صدایش میزنیم؛«یاجامع کل ما فوت» یا جامع کل مافوت، قوت غالب ما بندگان خداست! فوت شده یعنی چیزی که به کلی از دست رفته! مثل روزی که شب شده! جامع کل ما فوت، یعنی کسی که هرچه از ما فوت شده را میتواند جمع کند، انگار اینجوری است که میگویی آخ! باز دیر شد، خدایا خودت بیا جمعش کن! کار خودت است. این یک جورهایی شبیه استغفار هم هست، آنجایی که میبینی بازاوضاع خراب شد! کار از دستت در رفت. صدا میزنی خدایا ببخش، نمیخواستم اینطوری شود. فکرش را بکن ،بعد از فوت فرصت ها، بشود به «او» گفت، اصلا بیا خودت جمعش کن! خدای شما را نمی دانم، ولی خدای ما دقیقه نودیها این شکلی است!
این شکلی که مثلا آخرهای رجب مردی بلند می شود، میرود پیش پیامبرش و میگوید رجب دارد تمام میشود و من هیچ کاری نکردم. حتی یک روزه هم نگرفتم، پیامبر شروع میکند برایش از فضیلت روزههای سه روز آخرماه رجب می گوید:« هر که سه روز آخرماه رجب را روزه بدارد، از وحشت بزرگ روز قیامت و از سختیهای آن روز ایمن می شود و برات آزادی از آتش دوزخ را به او عطا می کنند»
باران
آوردهاند که در باغی بلبلی بر شاخ درختی آشیان داشت. اتفاقاً موری ضعیف در زیر آن درخت وطن ساخته و از بهر چند روزه مقام و مسکنی پرداخته. بلبل شب و روز گرد گلستان در پرواز آمده و بربط نغمات دلفریب در ساز آورده، مور به جمع نفقات لیل و نهار مشغول گشته و هزاردستان در چمن باغ به آواز خویش غره شده... چون این مور ضعیف نازگل و نیاز بلبل مشاهده میکرد به زبان حال میگفت ازین قیل و قال چه گشاید، کار در وقت دیگر پدید آید. چون فصل بهار برفت و موسم خزان درآمد، خار جای گل بگرفت و زاغ در مقام بلبل نزول کرد، باد خزان دروزیدن آمد و برگ از درخت ریزیدن گرفت. رخساره برگ زرد شد و نفس هوا سرد گشت... ناگاه بلبل در باغ آمد، نه رنگ گل دید و نه بوی سنبل شنید. زبانش با هزاردستان، لال بماند، نه گل که جمال او بیند و نه سبزه که در کمال او نگرد. از بیبرگی، طاقت او طاق شد و از بینوایی از نوا بازماند. فرومانده با یادش آمد که، آخر نه روزی موری در زیر این درخت خانه داشت و دانه جمع میکرد!؟ امروز حاجت به در او برم و به سبب قربِ دار و حق جِوار، چیزی طلبم.
بلبل گرسنه ده روز پیش مور به دریوزه رفت. گفت ای عزیز سخاوت نشان بختیاری است و سرمایه کامکاری، من عمر عزیز به غفلت میگذاشتم، تو زیرکی میکردی و ذخیره میاندوختی، چه شود اگر امروز، نصیبی از آن کرامت کنی. مور گفت؛ تو شب و روز درقال بودی و من در حال، تو لحظهای به طراوت گل مشغول بودی و دمی به نظاره بهار مغرور، نمیدانستی که هر بهاری را خزانی و هرراهی را پایانی باشد. ای عزیزان قصه بلبل بشنوید و صورت حال خود بدان جمله حمل کنید و بدانید که هر حیاتی را مماتی از پی است و هر وصالی را فراقی در عقب... اگر قدم در راه طاعت مینهی «ان الا برار لفی نعیم» برخوانید که جزای شماست و اگر رخت در کوی معصیت میکشی «ان الفجار لفی جحیم» برخوانید که سزای شماست. در بهار دنیا چون بلبل غافل مباشید و در مزرعه دنیا به زراعت اطاعت اجتهاد نمایید که «الدنیا مزرعة الاخره»...
کلیات سعدی ص1093
بلبل گرسنه ده روز پیش مور به دریوزه رفت. گفت ای عزیز سخاوت نشان بختیاری است و سرمایه کامکاری، من عمر عزیز به غفلت میگذاشتم، تو زیرکی میکردی و ذخیره میاندوختی، چه شود اگر امروز، نصیبی از آن کرامت کنی. مور گفت؛ تو شب و روز درقال بودی و من در حال، تو لحظهای به طراوت گل مشغول بودی و دمی به نظاره بهار مغرور، نمیدانستی که هر بهاری را خزانی و هرراهی را پایانی باشد. ای عزیزان قصه بلبل بشنوید و صورت حال خود بدان جمله حمل کنید و بدانید که هر حیاتی را مماتی از پی است و هر وصالی را فراقی در عقب... اگر قدم در راه طاعت مینهی «ان الا برار لفی نعیم» برخوانید که جزای شماست و اگر رخت در کوی معصیت میکشی «ان الفجار لفی جحیم» برخوانید که سزای شماست. در بهار دنیا چون بلبل غافل مباشید و در مزرعه دنیا به زراعت اطاعت اجتهاد نمایید که «الدنیا مزرعة الاخره»...
کلیات سعدی ص1093
آیا در شرایط سخت قادریم از دین وایمان خود محافظت کنیم و در ورطه کفر و بی دینی گرفتار نشویم؟
تجهیز ناشدگان شکست میخورند
دکتر سیدمسعود راد
دو ساعتی است که در حد فاصل سقوط دو بهمن، داخل ماشینم نشستهام و از اینکه معجزهآسا زیر برفها مدفون نشدهام، خدا را بینهایت شاکرم. بنزین ماشینم تمام شده، سرما امانم را بریده وراه عبور از دو طرف جاده کاملاً بسته است. ناخودآگاه در سکوت جاده کوهستانی به فکر فرو میروم.
وقتی درها به رویت بسته میشود، اگر منصف باشی، اول به اشتباهاتت فکر میکنی. از خودم میپرسم چرا برای زودتر رسیدن به مقصد از این جاده خلوت و ناامن استفاده کردم؟ چرا قبلاً از وضعیت راهها کسب اطلاع نکردم؟ چرا کسی را همراه خود نیاوردم؟ چرا باتری گوشیم را شارژ نکردم؟ چرا وسایل زمستانی مثل زنجیرچرخ، بیلچه، پتو و لباس گرم اضافی، جعبه کمکهای اولیه، مقداری غذای کنسرو و... همراه خود نیاوردم؟ پاسخی ندارم که بدهم. فقط فریاد میزنم: «خدا!... (بعد با ناله و اشکریزان) کمکم کن» سپس چشمانم را میبندم و به همسر و فرزندانم فکر میکنم، لحظاتی خاطرات تلخ و شیرین زندگیام را مرور میکنم و بعد آرامآرام پلکهایم سنگین شده و به خواب عمیقی فرو میروم ...وقتی پلکهایم را باز میکنم تصویر تار و ناموزون یک اتاق و یک شخص را میبینم که آرامآرام روشنتر و واضحتر میشوند. با واضحتر شدن تصویر متوجه میشوم که زندهام و در بیمارستان بستریم و آن شخص یک پرستار است. با پرسش متوجه میشوم که توسط امدادگران جاده نجات یافتهام. تبسمی میکنم و میگویم: خدایا شکر، یکبار دیگر به من رحم کردی، خدایا تو چقدر مهربانی خیلی دوستت دارم، شکر، شکر، شکر ... و اینبار در حالی که اشکهای شادی بر گونههایم جاریست با خود، اینگونه فکر میکنم؛ در سختیها و دشواریهای راه «آنهایی که خود را به وسایل لازم و ضروری مجهز نکردهاند ممکن است به سختیها و دشواریهای زیادی دچار شده یا اینکه جان خود را از دست بدهند. به این فکر کردم که اگر امدادگران نبودند من زنده نمیماندم. آنها، مانند فرشتههای بیادعایی هستند که با ایثار جان خود، به درماندگان و آسیبدیدگان، کمک کرده یا اینکه به آنها زندگی دوباره میبخشند.» بعد احساس میکنم خیلی دلم میخواهد امدادگر خود را ببینم و در آغوش بگیرم و صمیمانه از او تشکر و سپاسگزاری کنم و خیلی بیشتر دلم میخواهد تا من نیز یک امدادگر باشم، چون حالا با تمام وجود درمییابم که نجات انسانها و حفظ جان آنها ارزشمندترین کار دنیاست.دوران غیبت امامعصرعلیهالسلام دوران بلاها، سختیها و دشواریهای کمرشکن و جانکاه است. دوران غیبت، زمستان دینداری و یخبندان معنویت و اخلاق است. در این دوران که دوران امتحانات سخت الهی است، دوران لرزههای معنوی بسیار، ریزش بهمنها و وزش طوفانهای سهمگین است. آوار کفر و بیدینی بر سر ایمان مردم بیدفاع و تجهیز ناشده، فرو میریزد و آنها را به هلاکت و نابودی معنوی میکشاند. البته کسانی که از قبل، با علم و معرفت الهی تجهیز شدهاند، با اطاعت و بندگی خالصانه خدا و با اتصال و پیوند معنوی با حجت الهی، خود را همواره در دایره دین و ایمان نگه میدارند، از بلاها و خطرات دوران غیبت مصون میمانند.آیا ما نیز از تجهیز شدگانیم؟! آیا در چنین شرایط سختی قادریم از دین و ایمان خود محافظت کنیم؟! و به ورطه کفر و بیدینی گرفتار نشویم؟!پیامبراسلام (ص) و ائمه هدایتگر(ع) آنهایی که خدای کریم علمغیب را در اختیارشان گذاشته است، در روایات متعددی از نزول بلاها و سقوط بهمنها و آوارهای خطرناک معنوی این زمان، ما را آگاه کردهاند و وضعیت چنین زمانی را به طور واضح و روشن، توصیف نمودهاند. از توصیف وضعیت و اوضاع زمان گرفته تا اوضاع سیاسی جهان و حتی تشریح ظاهر مردان و زنان و چگونگی تنزل دین و سقوط ایمانی و اخلاقی دینداران را تشریح کردهاند که البته این پیشگوییهای دقیق، نشانه مهمی از حقانیت و عظمت حجتهای الهی است.در چنین زمانی، دینفروشی و خروج از دین، کاری ساده و آسان است. شیاطین (جنی و انسی) دست به دست هم میدهند تا ایمان مؤمنین را به تاراج برده و آنها را در درههای کفر و بیدینی به سقوط و نابودی بکشانند. آنها تلاش میکنند حقیقت و محتوای دین را از بین برده و فقط پوسته و ظاهری از آن باقی گذارند و البته به مقدار زیادی هم موفق میشوند. حال وضعیت دورانی که در آن زندگی میکنیم را از زبان روایات مرور میکنیم.امام باقر(ع) میفرمایند: «در دوران غیبت فردی صبح میکند در حالی که از پیروان راه و آیین ماست و شب را درک میکند، در حالی که از آیین ما بیرون رفته است یا اینکه اول شب در آیین ماست و صبح از آن خارج میشود.»1رسول خدا (صلیالله علیه و آله و سلم) میفرمایند: «بر مردم زمانی آید که از قرآن جز نامی نماند و از اسلام و مسلمانی جز اسمی نباشد، مردم خود را مسلمان نامند ولی رفتارهای آنها بیش از همه از اسلام دور است.»2
در چنین زمانی پیوندهای خانوادگی و خویشاوندی سست شده و مردم بسیار سنگدل میشوند و رحم و بخشش از دلها دور میشود و برادر به برادر خود رحم نمیکند.
«هنگامی که پیوند خویشاوندی قطع شود،... رحم و مروت از دل بزرگان برود و حیا از کوچکترها گرفته شود.»3
«راستی و درستی کمیاب میشود، دروغ همه جا را فرا میگیرد، دوستی و صمیمیت فقط در زبان است و در اعماق دل، با یکدیگر دشمنی میورزند، کارهای نامشروع مایه مباهات شده، عفت و خویشتنداری موجب اعجاب و شگفتی میشود، اسلام وارونه میگردد همانند پوستینی که وارونه پوشیده شود.»4یکی از دامهایی که شیاطین برای از بین بردن دین و ایمان اهل ایمان در جلوی راه آنان قرار میدهد، کشاندن زنان به ناپاکی و گمراهی است که وسیله مهمی برای گمراه کردن مؤمنین به شمار میآید و براحتی میتواند آنها را به سمت کفر و بیدینی بکشاند.«در آن زمان زنها عریان میشوند، زینتهای خود را آشکار میسازند و از دین بیرون میروند، در فتنهها داخل میشوند، به سوی شهوات و لذتها میشتابند، محرمات الهی را حلال میشمارند و در جهنم جاوید خواهند بود.»5در دوران غیبت فتنهها و آشوبها به قدری زیاد است که افراد براحتی درگیر آنها شده و دین، مال و حتی جانشان نابود میشود. جنگ و ستیزها آنقدر زیاد است که افراد چه بخواهند، چه نخواهند گرفتار میشوند و خود یا بستگانشان در معرض نابودی قرار میگیرند.
حضرت علی (ع) در خطبهای پرشور و در خبری غیبی وضعیت دوران ما را چنین توصیف میفرمایند: « در چنین زمانی (افراد غیرعرب) بر ضد عرب شورش میکنند و بصره را اشغال میکنند. چه سخت است حال و روز مردم بصره که طاعون و فتنههای فراوانی در آن پدید میآید. چه سخت است حال و روز مردم دنیا از فتنههای پیاپی که در آن زمان در شرق، غرب، شمال و جنوب جهان در هر شهر و روستایی اتفاق میافتد، هر گروهی علیه گروه دیگری شورش میکند و جنگهای دائمی یکی پس از دیگری روی میدهد... »6و امام صادق (ع) میفرمایند: «چون فتنه در شام (دمشق یا سوریه فعلی) ظاهر شود، دیگر دائم کشت و کشتار خواهد بود. بعد نژاد زرد به ممالک عربی میتازد و آنگاه حوادث دیگری رخ خواهد داد...»7زمانی که یک مسافر بدون امکانات و تجهیزات لازم اقدام به سفر میکند، خود را در معرض خطرات بسیاری قرار میدهد. ما نیز در عصر غیبت، اگر مجهز به ایمان و اعتقادات صحیح نباشیم در معرض گمراهی و هلاکتهای معنوی بسیاری قرار میگیریم.روایات اولیای معصومین(ع) با صراحت به ما میفهمانند که مؤمنین در چنین زمانی برای محافظت از ایمان خود باید به خواندن دعاهایی که آنها را از بیدینی و هلاکت محفوظ میدارد و در راس آنها، در دعا کردن برای کسب معرفت و تعجیل در فرج امامعصر(ع) بسیار همت کنند.برای کسب معرفت صحیح دائم بگویند: «خدایا خودت را به من بشناسان، که اگر تو را نشناسم پیامبرت را نخواهم شناخت و خدایا پیامبرت را به من بشناسان، که اگر پیامبرت را نشناسم حجتت را نخواهم شناخت، خدایا حجتت را به من بشناسان، که اگر حجتت را نشناسم در دینم گمراه خواهم شد.»8
و برای تعجیل در فرج بسیار دعا کنند و بگویند: «اَلّلهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَجَ» چنانچه امامعصر(ع) خود میفرمایند:«...برای فرج بسیار دعا کنید که همانا گشایش و فرج شما در آن است...»9دعا برای فرج، سپر بلاهای دوران غیبت نیز هست. چنانکه امام حسن عسکری (ع) پدر بزرگوارشان نیز میفرمایند: «در زمان غیبت، هیچ کسی از هلاکت نجات نمییابد، مگر آن کس که خدای عزوجل او را بر ایمان به امامت ایشان (حضرت مهدی علیه السلام) ثابت قدم بدارد و به خواندن دعا برای تعجیل در فرجش موفق نماید.»10«خدایا! بر ما منت گذار و ما را نیز از عالمان و امدادگران دینت قرار ده! زیرا این کار در نزد تو برترین اعمال است.»
پاورقی
1- غیبت شیخ طوس، ص 206
2- روضه کافی یا گلستان آل محمد(ص)، ترجمه کمرهای؛ ج 2؛ ص 204.
3- بحارالانوار، ج 52، ص 63.
4- نهجالبلاغه صبحی صالح، ص 157
5- منتخب الاثر، ص: 420
6- الزام الناصب، ص: 196
7- الملاحم و الفتن، ص 107
8- دعا در عصر غیبت، مفاتیحالجنان
9- کمالالدین، ج 2، ص 485
10- کمالالدین، ج 2، ص 384.
دو ساعتی است که در حد فاصل سقوط دو بهمن، داخل ماشینم نشستهام و از اینکه معجزهآسا زیر برفها مدفون نشدهام، خدا را بینهایت شاکرم. بنزین ماشینم تمام شده، سرما امانم را بریده وراه عبور از دو طرف جاده کاملاً بسته است. ناخودآگاه در سکوت جاده کوهستانی به فکر فرو میروم.
وقتی درها به رویت بسته میشود، اگر منصف باشی، اول به اشتباهاتت فکر میکنی. از خودم میپرسم چرا برای زودتر رسیدن به مقصد از این جاده خلوت و ناامن استفاده کردم؟ چرا قبلاً از وضعیت راهها کسب اطلاع نکردم؟ چرا کسی را همراه خود نیاوردم؟ چرا باتری گوشیم را شارژ نکردم؟ چرا وسایل زمستانی مثل زنجیرچرخ، بیلچه، پتو و لباس گرم اضافی، جعبه کمکهای اولیه، مقداری غذای کنسرو و... همراه خود نیاوردم؟ پاسخی ندارم که بدهم. فقط فریاد میزنم: «خدا!... (بعد با ناله و اشکریزان) کمکم کن» سپس چشمانم را میبندم و به همسر و فرزندانم فکر میکنم، لحظاتی خاطرات تلخ و شیرین زندگیام را مرور میکنم و بعد آرامآرام پلکهایم سنگین شده و به خواب عمیقی فرو میروم ...وقتی پلکهایم را باز میکنم تصویر تار و ناموزون یک اتاق و یک شخص را میبینم که آرامآرام روشنتر و واضحتر میشوند. با واضحتر شدن تصویر متوجه میشوم که زندهام و در بیمارستان بستریم و آن شخص یک پرستار است. با پرسش متوجه میشوم که توسط امدادگران جاده نجات یافتهام. تبسمی میکنم و میگویم: خدایا شکر، یکبار دیگر به من رحم کردی، خدایا تو چقدر مهربانی خیلی دوستت دارم، شکر، شکر، شکر ... و اینبار در حالی که اشکهای شادی بر گونههایم جاریست با خود، اینگونه فکر میکنم؛ در سختیها و دشواریهای راه «آنهایی که خود را به وسایل لازم و ضروری مجهز نکردهاند ممکن است به سختیها و دشواریهای زیادی دچار شده یا اینکه جان خود را از دست بدهند. به این فکر کردم که اگر امدادگران نبودند من زنده نمیماندم. آنها، مانند فرشتههای بیادعایی هستند که با ایثار جان خود، به درماندگان و آسیبدیدگان، کمک کرده یا اینکه به آنها زندگی دوباره میبخشند.» بعد احساس میکنم خیلی دلم میخواهد امدادگر خود را ببینم و در آغوش بگیرم و صمیمانه از او تشکر و سپاسگزاری کنم و خیلی بیشتر دلم میخواهد تا من نیز یک امدادگر باشم، چون حالا با تمام وجود درمییابم که نجات انسانها و حفظ جان آنها ارزشمندترین کار دنیاست.دوران غیبت امامعصرعلیهالسلام دوران بلاها، سختیها و دشواریهای کمرشکن و جانکاه است. دوران غیبت، زمستان دینداری و یخبندان معنویت و اخلاق است. در این دوران که دوران امتحانات سخت الهی است، دوران لرزههای معنوی بسیار، ریزش بهمنها و وزش طوفانهای سهمگین است. آوار کفر و بیدینی بر سر ایمان مردم بیدفاع و تجهیز ناشده، فرو میریزد و آنها را به هلاکت و نابودی معنوی میکشاند. البته کسانی که از قبل، با علم و معرفت الهی تجهیز شدهاند، با اطاعت و بندگی خالصانه خدا و با اتصال و پیوند معنوی با حجت الهی، خود را همواره در دایره دین و ایمان نگه میدارند، از بلاها و خطرات دوران غیبت مصون میمانند.آیا ما نیز از تجهیز شدگانیم؟! آیا در چنین شرایط سختی قادریم از دین و ایمان خود محافظت کنیم؟! و به ورطه کفر و بیدینی گرفتار نشویم؟!پیامبراسلام (ص) و ائمه هدایتگر(ع) آنهایی که خدای کریم علمغیب را در اختیارشان گذاشته است، در روایات متعددی از نزول بلاها و سقوط بهمنها و آوارهای خطرناک معنوی این زمان، ما را آگاه کردهاند و وضعیت چنین زمانی را به طور واضح و روشن، توصیف نمودهاند. از توصیف وضعیت و اوضاع زمان گرفته تا اوضاع سیاسی جهان و حتی تشریح ظاهر مردان و زنان و چگونگی تنزل دین و سقوط ایمانی و اخلاقی دینداران را تشریح کردهاند که البته این پیشگوییهای دقیق، نشانه مهمی از حقانیت و عظمت حجتهای الهی است.در چنین زمانی، دینفروشی و خروج از دین، کاری ساده و آسان است. شیاطین (جنی و انسی) دست به دست هم میدهند تا ایمان مؤمنین را به تاراج برده و آنها را در درههای کفر و بیدینی به سقوط و نابودی بکشانند. آنها تلاش میکنند حقیقت و محتوای دین را از بین برده و فقط پوسته و ظاهری از آن باقی گذارند و البته به مقدار زیادی هم موفق میشوند. حال وضعیت دورانی که در آن زندگی میکنیم را از زبان روایات مرور میکنیم.امام باقر(ع) میفرمایند: «در دوران غیبت فردی صبح میکند در حالی که از پیروان راه و آیین ماست و شب را درک میکند، در حالی که از آیین ما بیرون رفته است یا اینکه اول شب در آیین ماست و صبح از آن خارج میشود.»1رسول خدا (صلیالله علیه و آله و سلم) میفرمایند: «بر مردم زمانی آید که از قرآن جز نامی نماند و از اسلام و مسلمانی جز اسمی نباشد، مردم خود را مسلمان نامند ولی رفتارهای آنها بیش از همه از اسلام دور است.»2
در چنین زمانی پیوندهای خانوادگی و خویشاوندی سست شده و مردم بسیار سنگدل میشوند و رحم و بخشش از دلها دور میشود و برادر به برادر خود رحم نمیکند.
«هنگامی که پیوند خویشاوندی قطع شود،... رحم و مروت از دل بزرگان برود و حیا از کوچکترها گرفته شود.»3
«راستی و درستی کمیاب میشود، دروغ همه جا را فرا میگیرد، دوستی و صمیمیت فقط در زبان است و در اعماق دل، با یکدیگر دشمنی میورزند، کارهای نامشروع مایه مباهات شده، عفت و خویشتنداری موجب اعجاب و شگفتی میشود، اسلام وارونه میگردد همانند پوستینی که وارونه پوشیده شود.»4یکی از دامهایی که شیاطین برای از بین بردن دین و ایمان اهل ایمان در جلوی راه آنان قرار میدهد، کشاندن زنان به ناپاکی و گمراهی است که وسیله مهمی برای گمراه کردن مؤمنین به شمار میآید و براحتی میتواند آنها را به سمت کفر و بیدینی بکشاند.«در آن زمان زنها عریان میشوند، زینتهای خود را آشکار میسازند و از دین بیرون میروند، در فتنهها داخل میشوند، به سوی شهوات و لذتها میشتابند، محرمات الهی را حلال میشمارند و در جهنم جاوید خواهند بود.»5در دوران غیبت فتنهها و آشوبها به قدری زیاد است که افراد براحتی درگیر آنها شده و دین، مال و حتی جانشان نابود میشود. جنگ و ستیزها آنقدر زیاد است که افراد چه بخواهند، چه نخواهند گرفتار میشوند و خود یا بستگانشان در معرض نابودی قرار میگیرند.
حضرت علی (ع) در خطبهای پرشور و در خبری غیبی وضعیت دوران ما را چنین توصیف میفرمایند: « در چنین زمانی (افراد غیرعرب) بر ضد عرب شورش میکنند و بصره را اشغال میکنند. چه سخت است حال و روز مردم بصره که طاعون و فتنههای فراوانی در آن پدید میآید. چه سخت است حال و روز مردم دنیا از فتنههای پیاپی که در آن زمان در شرق، غرب، شمال و جنوب جهان در هر شهر و روستایی اتفاق میافتد، هر گروهی علیه گروه دیگری شورش میکند و جنگهای دائمی یکی پس از دیگری روی میدهد... »6و امام صادق (ع) میفرمایند: «چون فتنه در شام (دمشق یا سوریه فعلی) ظاهر شود، دیگر دائم کشت و کشتار خواهد بود. بعد نژاد زرد به ممالک عربی میتازد و آنگاه حوادث دیگری رخ خواهد داد...»7زمانی که یک مسافر بدون امکانات و تجهیزات لازم اقدام به سفر میکند، خود را در معرض خطرات بسیاری قرار میدهد. ما نیز در عصر غیبت، اگر مجهز به ایمان و اعتقادات صحیح نباشیم در معرض گمراهی و هلاکتهای معنوی بسیاری قرار میگیریم.روایات اولیای معصومین(ع) با صراحت به ما میفهمانند که مؤمنین در چنین زمانی برای محافظت از ایمان خود باید به خواندن دعاهایی که آنها را از بیدینی و هلاکت محفوظ میدارد و در راس آنها، در دعا کردن برای کسب معرفت و تعجیل در فرج امامعصر(ع) بسیار همت کنند.برای کسب معرفت صحیح دائم بگویند: «خدایا خودت را به من بشناسان، که اگر تو را نشناسم پیامبرت را نخواهم شناخت و خدایا پیامبرت را به من بشناسان، که اگر پیامبرت را نشناسم حجتت را نخواهم شناخت، خدایا حجتت را به من بشناسان، که اگر حجتت را نشناسم در دینم گمراه خواهم شد.»8
و برای تعجیل در فرج بسیار دعا کنند و بگویند: «اَلّلهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَجَ» چنانچه امامعصر(ع) خود میفرمایند:«...برای فرج بسیار دعا کنید که همانا گشایش و فرج شما در آن است...»9دعا برای فرج، سپر بلاهای دوران غیبت نیز هست. چنانکه امام حسن عسکری (ع) پدر بزرگوارشان نیز میفرمایند: «در زمان غیبت، هیچ کسی از هلاکت نجات نمییابد، مگر آن کس که خدای عزوجل او را بر ایمان به امامت ایشان (حضرت مهدی علیه السلام) ثابت قدم بدارد و به خواندن دعا برای تعجیل در فرجش موفق نماید.»10«خدایا! بر ما منت گذار و ما را نیز از عالمان و امدادگران دینت قرار ده! زیرا این کار در نزد تو برترین اعمال است.»
پاورقی
1- غیبت شیخ طوس، ص 206
2- روضه کافی یا گلستان آل محمد(ص)، ترجمه کمرهای؛ ج 2؛ ص 204.
3- بحارالانوار، ج 52، ص 63.
4- نهجالبلاغه صبحی صالح، ص 157
5- منتخب الاثر، ص: 420
6- الزام الناصب، ص: 196
7- الملاحم و الفتن، ص 107
8- دعا در عصر غیبت، مفاتیحالجنان
9- کمالالدین، ج 2، ص 485
10- کمالالدین، ج 2، ص 384.
میراث بعثت
شهباز محسنی
استاد دانشگاه مهاباد
شایسته است در ابتدا، به لحاظ تاریخی ذکر کنم که از منظر منابع و علمای اهل سنت، مبعث رسول اکرم - درود خدا بر او باد- درجبل النور و غار حرا، در ماه رمضان بوده است و اما علما و برادران شیعه، اعتقاد دارند که نخستین نزول وحی بر قلب رسول اکرم، در شب ۲۷ رجب بوده و سنیان را عقیده بر آن است که ۲۷ رجب لیلة إسراء یا شب معراج است.
اما در اصل اتفاق بعثت و برانگیختگی، فارغ از اینکه چه روز یا ماه و سالی بوده، هر دو مکتب شیعه و سنی هم عقیده و هم داستاناند.آشفتگیها و نارساییهای عقیدتی، اخلاقی و اجتماعی عصر بعثت، ضروری مینمود که وقت آن، فرارسیده تا به قول انجیل، فارقلیط، یا احمد موعود بعثت یابد و بشر را به صحیحترین راه، که راه رستگاری مینامندش، فرا بخواند.جالب آنکه در حجاز آن هنگام، خداوند به اشکال مختلف و غیر توحیدی، عبادت میشد و عقیده به الوهیت الله، وجود داشت اما در سطح ربوبیت، یعنی در اخلاق و رفتار فردی و اجتماعی، اراده و اوامر خداوند بیرنگ بود و محلی از اعراب نداشت و آنچه حاکم بود فرهنگ برساخته قبیلگی بود هرچند که خود مشرکان قریش عقیده داشتند که آسمانها وکائنات را خدا آفریده است که در قرآن بدان تصریح شده است.
بعثت در عصر جاهلیت اتفاق افتاد
جاهلیت معمولاً عصر نادانی ترجمه میشود، اما باید دانست که واژه جهل و جاهل در اینجا، به معنای نادانی و نادان یا بیسواد نیست. برجسته ترین مفاخر زبان شعر عرب، یعنی معلقات سبعه، که حاوی آثار شاعرانی مانند امرؤالقیس و تأبط شری، شنفری و دیگران است به همین دوره جاهلی مربوط است که به مثابه اشعار وزین و فخیم سبک خراسانی در شعر فارسی است در شاهکاری چون شاهنامه فردوسی یا شاعرانی چون رودکی و ناصر خسرو، پس قطعاً علت دیگری داشته که بدان دوره جاهلیت گفته میشد. حاکمیت زور، رفتارهای نابخردانه قومی و تعصبات نژادی و پیوندهای خونی و بیحرمتی به زن، شرک و محو در دنیا بودن و بیاخلاقی، عدم حلم و بردباری و زود برافروخته شدن ودعوا و عصبیت.بیجهت نیست که پیامبر حکیم اسلام فرموده است: إنما بعثت لأتمم مکارم الأخلاق.آری اخلاق نیک، گمشده آن زمان و چه بسا اکنون بوده و هست.وقتی قرآن کریم، پیامبر را وصف میکند، میفرماید: إنک لعلی خلق عظیم.در منابع اهل سنت مشهور است که ازام المؤمنین، عایشه، پرسیدند که رفتار و اخلاق پیامبر چگونه بود؟ در جواب گفت: کان خلقه القرآن.پس اگر بخواهیم بدانیم رفتار و اخلاق پیامبر چگونه بود، بهترین منبع در این باره، مطالعه آیات اخلاقی در قرآن کریم است. زیرا وی، نخستین فردی بود که به قرآن رفتار میکرد و بیش از همه بر تقید و عمل بدان مواظب بود. وقتی که در خانه و در میان اهل بیتش بود نمونه کامل همسر و پدری مهربان و مسئول بود. با فقرا و نیازمندان بسیار خوشرو و بخشنده بود. در مقام عبادت و تقوا، عابدی بسیار تلاشگر، در مقام و موقعیت حکومت که قرار داشت نمونه اعلای زیرکی و فراست و حلم و بردباری و صلحطلبی بود، که کتب معتبر سیره مملو است از گزارشهایی در این باره، در اوج قدرت و در روز فتح مکه که با سپاهی مقتدر پیروزمندانه به زادگاهش بازگشت، یک ذره دچار غرور نشد و از دشمنانش که او و یارانش را از خانه و مأوا رانده بودند و اقسام توهین و کارشکنی و آزار و سوءقصد را به وی و یارانش کرده بودند انتقام نگرفت و به جای فراخوان الیوم یوم الملحمه (امروز روز حماسه است) اعلام کرد الیوم یوم المرحمة (امروز روز مهربانی است). کافی است تاریخ را بخوانیم و ببینیم که فاتحان چه فجایعی بر سراقوام بیچاره مغلوب آوردهاند!خداوند به قرآن کریم، سوگند یاد میکند که همانا تو ای محمد از فرستادگان هستی و بر صراط مستقیم قرار داری. او موفق شد نسل ممتازی را پرورش دهد. نسلی که افرادش پیشتر، غرق در تعصبات قومی و بیارزشیهای اخلاقی و آلودگی شرک و پراکندگی، عدم تفاهم و همزیستی مسالمتآمیز بودند. وی از آنان نسلی ساخت ممتاز، مجاهدان فداکار در روز و عابدان شب زندهدار. او با ابلاغ پیامالله متعال، در معرفی محوریت قرآن و ضرورت راهبرد اعتصام به این برنامه حیات بخش و جاوید که در بیانی زیبا و استعاری، به «حبل» یا ریسمان محکم خداوند، تعبیر شده از آن همه اقوام و نژادهای پراکنده و گاه متنفر از هم، امتی واحد و یگانه و قوی ساخت، با القای نگاه مسئولیتآور و رسالت الهی به آنان.از اینرو بعثت، آغاز حرکتی حیات بخش و بینظیر و نوین بود که راهی تازه در برابر انسان گشود. به گمانم هر انسانی نیز بنا به پیروی از آن اسوه حسنه، باید برانگیخته شود. در درون متحول شود و از دلمردگی و چسبیدن به زمین، خود را رهایی دهد. به تعبیر قرآن کریم: أو من کان میتا فأحییناه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها(الأنعام: ۱۲۲).
شوربختانه در همه جای جهان امروز، شاهد اوج اختلافات، پراکندگی و تفرقه بویژه در میان امت اسلام هستیم.فرقهگراییها و اختلافات، تعصبات و احساسات کور به دور از ملاحظه منطق و حکمت و جنگها و زد و خوردهای خونین فراوان و خودبینیها و... گزافه نیست اگر گفته شود جاهلیت مدرن!اکنون جای سؤال است که آیا ضرورت درک دوباره و عمیق تر فلسفه بعثت و مطالعه مجدد میراث عظیم آن جان آگاه، با همان نگاه قرآنی وحدت بخش باز در برابر چشممان، ترسیم نمیشود؟ این امت که حرکتش را در دل تاریکی عصر جاهلیت، با فراخوان «اقرأ» آغاز کرد و رسالتی سنگین، بر دوشش نهاده شد، آیا نباید آحادش، در اصلاح خود و جامعه و ساختن جامعهای قرآنی که هدف از بعثت، همان بود، عزم را جزم کنند و رنسانسی نو در احیای آن میراث عظیم برپا شود؟
استاد دانشگاه مهاباد
شایسته است در ابتدا، به لحاظ تاریخی ذکر کنم که از منظر منابع و علمای اهل سنت، مبعث رسول اکرم - درود خدا بر او باد- درجبل النور و غار حرا، در ماه رمضان بوده است و اما علما و برادران شیعه، اعتقاد دارند که نخستین نزول وحی بر قلب رسول اکرم، در شب ۲۷ رجب بوده و سنیان را عقیده بر آن است که ۲۷ رجب لیلة إسراء یا شب معراج است.
اما در اصل اتفاق بعثت و برانگیختگی، فارغ از اینکه چه روز یا ماه و سالی بوده، هر دو مکتب شیعه و سنی هم عقیده و هم داستاناند.آشفتگیها و نارساییهای عقیدتی، اخلاقی و اجتماعی عصر بعثت، ضروری مینمود که وقت آن، فرارسیده تا به قول انجیل، فارقلیط، یا احمد موعود بعثت یابد و بشر را به صحیحترین راه، که راه رستگاری مینامندش، فرا بخواند.جالب آنکه در حجاز آن هنگام، خداوند به اشکال مختلف و غیر توحیدی، عبادت میشد و عقیده به الوهیت الله، وجود داشت اما در سطح ربوبیت، یعنی در اخلاق و رفتار فردی و اجتماعی، اراده و اوامر خداوند بیرنگ بود و محلی از اعراب نداشت و آنچه حاکم بود فرهنگ برساخته قبیلگی بود هرچند که خود مشرکان قریش عقیده داشتند که آسمانها وکائنات را خدا آفریده است که در قرآن بدان تصریح شده است.
بعثت در عصر جاهلیت اتفاق افتاد
جاهلیت معمولاً عصر نادانی ترجمه میشود، اما باید دانست که واژه جهل و جاهل در اینجا، به معنای نادانی و نادان یا بیسواد نیست. برجسته ترین مفاخر زبان شعر عرب، یعنی معلقات سبعه، که حاوی آثار شاعرانی مانند امرؤالقیس و تأبط شری، شنفری و دیگران است به همین دوره جاهلی مربوط است که به مثابه اشعار وزین و فخیم سبک خراسانی در شعر فارسی است در شاهکاری چون شاهنامه فردوسی یا شاعرانی چون رودکی و ناصر خسرو، پس قطعاً علت دیگری داشته که بدان دوره جاهلیت گفته میشد. حاکمیت زور، رفتارهای نابخردانه قومی و تعصبات نژادی و پیوندهای خونی و بیحرمتی به زن، شرک و محو در دنیا بودن و بیاخلاقی، عدم حلم و بردباری و زود برافروخته شدن ودعوا و عصبیت.بیجهت نیست که پیامبر حکیم اسلام فرموده است: إنما بعثت لأتمم مکارم الأخلاق.آری اخلاق نیک، گمشده آن زمان و چه بسا اکنون بوده و هست.وقتی قرآن کریم، پیامبر را وصف میکند، میفرماید: إنک لعلی خلق عظیم.در منابع اهل سنت مشهور است که ازام المؤمنین، عایشه، پرسیدند که رفتار و اخلاق پیامبر چگونه بود؟ در جواب گفت: کان خلقه القرآن.پس اگر بخواهیم بدانیم رفتار و اخلاق پیامبر چگونه بود، بهترین منبع در این باره، مطالعه آیات اخلاقی در قرآن کریم است. زیرا وی، نخستین فردی بود که به قرآن رفتار میکرد و بیش از همه بر تقید و عمل بدان مواظب بود. وقتی که در خانه و در میان اهل بیتش بود نمونه کامل همسر و پدری مهربان و مسئول بود. با فقرا و نیازمندان بسیار خوشرو و بخشنده بود. در مقام عبادت و تقوا، عابدی بسیار تلاشگر، در مقام و موقعیت حکومت که قرار داشت نمونه اعلای زیرکی و فراست و حلم و بردباری و صلحطلبی بود، که کتب معتبر سیره مملو است از گزارشهایی در این باره، در اوج قدرت و در روز فتح مکه که با سپاهی مقتدر پیروزمندانه به زادگاهش بازگشت، یک ذره دچار غرور نشد و از دشمنانش که او و یارانش را از خانه و مأوا رانده بودند و اقسام توهین و کارشکنی و آزار و سوءقصد را به وی و یارانش کرده بودند انتقام نگرفت و به جای فراخوان الیوم یوم الملحمه (امروز روز حماسه است) اعلام کرد الیوم یوم المرحمة (امروز روز مهربانی است). کافی است تاریخ را بخوانیم و ببینیم که فاتحان چه فجایعی بر سراقوام بیچاره مغلوب آوردهاند!خداوند به قرآن کریم، سوگند یاد میکند که همانا تو ای محمد از فرستادگان هستی و بر صراط مستقیم قرار داری. او موفق شد نسل ممتازی را پرورش دهد. نسلی که افرادش پیشتر، غرق در تعصبات قومی و بیارزشیهای اخلاقی و آلودگی شرک و پراکندگی، عدم تفاهم و همزیستی مسالمتآمیز بودند. وی از آنان نسلی ساخت ممتاز، مجاهدان فداکار در روز و عابدان شب زندهدار. او با ابلاغ پیامالله متعال، در معرفی محوریت قرآن و ضرورت راهبرد اعتصام به این برنامه حیات بخش و جاوید که در بیانی زیبا و استعاری، به «حبل» یا ریسمان محکم خداوند، تعبیر شده از آن همه اقوام و نژادهای پراکنده و گاه متنفر از هم، امتی واحد و یگانه و قوی ساخت، با القای نگاه مسئولیتآور و رسالت الهی به آنان.از اینرو بعثت، آغاز حرکتی حیات بخش و بینظیر و نوین بود که راهی تازه در برابر انسان گشود. به گمانم هر انسانی نیز بنا به پیروی از آن اسوه حسنه، باید برانگیخته شود. در درون متحول شود و از دلمردگی و چسبیدن به زمین، خود را رهایی دهد. به تعبیر قرآن کریم: أو من کان میتا فأحییناه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها(الأنعام: ۱۲۲).
شوربختانه در همه جای جهان امروز، شاهد اوج اختلافات، پراکندگی و تفرقه بویژه در میان امت اسلام هستیم.فرقهگراییها و اختلافات، تعصبات و احساسات کور به دور از ملاحظه منطق و حکمت و جنگها و زد و خوردهای خونین فراوان و خودبینیها و... گزافه نیست اگر گفته شود جاهلیت مدرن!اکنون جای سؤال است که آیا ضرورت درک دوباره و عمیق تر فلسفه بعثت و مطالعه مجدد میراث عظیم آن جان آگاه، با همان نگاه قرآنی وحدت بخش باز در برابر چشممان، ترسیم نمیشود؟ این امت که حرکتش را در دل تاریکی عصر جاهلیت، با فراخوان «اقرأ» آغاز کرد و رسالتی سنگین، بر دوشش نهاده شد، آیا نباید آحادش، در اصلاح خود و جامعه و ساختن جامعهای قرآنی که هدف از بعثت، همان بود، عزم را جزم کنند و رنسانسی نو در احیای آن میراث عظیم برپا شود؟
عرض ارادتی به ساحت امیرالمؤمنین علی(ع)
تأسی به بزرگان دلیل نوشتن کتاب
سیداحمد بهشتیشیرازی
نویسنده
چون دیدم شیخى عظیم چون مولانا شمسالدین تبریزى، حضرت مولا امیرالمؤمنین على مرتضى(ع) را سواد ولایت وجود مىفرماید، دیگر تا پایان عمر، جز بر طبل عظمت و بزرگى و نازنینى حضرت او، بر طبل دیگر نکوبم. اگر آن شاه و ماه و بنده درگاه احدیت، دلبر سرمست حضرت شمس و مولانا جلالالدین محمد مولوى است، چرا دلبر سرمست من نباشد.اگر شیخ اجل سعدى شیرازى در روز حساب دامن آن شفیع را مىگیرد، چرا من امروز نگیرم.اگر او مقصود امر کن فکان و مطلوب اسم جسم و جان است و مفتى درس انس و جانِ خواجه شیراز، چرا مقصود من نباشد.اگر مولانا از حضرت او ساغر کوثرى مىگیرد، من چرا لایق آن نباشم.
اگر خاقانى آرزوى چمیدن آن حضرت را بر چمن جان خویش مىکند، من چرا چنان آرزویى نداشته باشم.اگر نظامى به او فرمود که: من عرف نفسه فقد عرف ربه، اعتقاد راسخ دارد، من چرا نداشته باشم.
ناصرخسرو هم همین را مىفرماید.
اگر نظامى همچون آن حضرت مىفرماید که همه حروف کائنات در من است و من جرمى کوچک نیستم و جهانى بزرگ در من گنجیده است، چرا قدر خویش ندانم.
اگر ملائک در سجده آدم، زمینبوسِ حضرت او را نیت کردند، من چرا نکنم؟
اگر حضرت او و استادش حضرت ختمى مرتبت(ص)، دو یار زیرک حافظ شیرازند و بادهشان شراب الستى و کتاب، کلامالله مجید، مرا چرا چنین نباشد.اگر نقطه عشق، محمد رسولالله است و دایره ولایت او على ولى الله، من چرا در دایره ولایت عظماى او و پیرو مرادش حضرت ختمى مرتبت نباشم.اگر حافظ مىفرماید که مصطفى(ص) خوبترین یار و نگار عالم است و مرتضى(ع) بىنظیرترین جوان و جوانمرد، که را غیر از ایشان که هر دو یکىاند بیابم.اى عزیز، این فقیر از دل و جان به این کلام ابن ابىالحدید در شرح نهجالبلاغه حضرت مولا(ع) معتقدم که مىفرماید:«هر کسى بهرهاى از فضیلتى داشته. از على داشته و هر که حکومتى یافته، از او یافته و هر که لواى معرفتى را برافراشته، به کمک او برافراشته و هر که مبدأ و معاد را شناخته، از کلام على شناخت و هر که چراغى از عرفان را روشن نموده، از مشعل معارف او روشن نموده منبع همه فضایل و همه کمالات او بوده، همانا او گوى سبقت را در میادین فنون و معارف از همه ربوده است.»
و چون دیدم که حضرت شمس چه ستایشهاى زیبایى از حضرت امیرالمؤمنین(ع) فرموده، گفتم سرکى در همه متون فارسى بکشم تا ببینم دیگران چه نوشتهاند و چون حضرت مولا(ع) هیچ نامى را بیشتر از بوتراب دوست نمىداشتند که حضرت ختمى مرتبت(ص) بر ایشان نهاده بودند، نام کتاب را بوترابنامه گذاشتم و آن را براى دل خود فراهم آوردم و از دل خویش به کاغذ کشیدم و به نشر روزنه سپردم تا منتشر کند.
نویسنده
چون دیدم شیخى عظیم چون مولانا شمسالدین تبریزى، حضرت مولا امیرالمؤمنین على مرتضى(ع) را سواد ولایت وجود مىفرماید، دیگر تا پایان عمر، جز بر طبل عظمت و بزرگى و نازنینى حضرت او، بر طبل دیگر نکوبم. اگر آن شاه و ماه و بنده درگاه احدیت، دلبر سرمست حضرت شمس و مولانا جلالالدین محمد مولوى است، چرا دلبر سرمست من نباشد.اگر شیخ اجل سعدى شیرازى در روز حساب دامن آن شفیع را مىگیرد، چرا من امروز نگیرم.اگر او مقصود امر کن فکان و مطلوب اسم جسم و جان است و مفتى درس انس و جانِ خواجه شیراز، چرا مقصود من نباشد.اگر مولانا از حضرت او ساغر کوثرى مىگیرد، من چرا لایق آن نباشم.
اگر خاقانى آرزوى چمیدن آن حضرت را بر چمن جان خویش مىکند، من چرا چنان آرزویى نداشته باشم.اگر نظامى به او فرمود که: من عرف نفسه فقد عرف ربه، اعتقاد راسخ دارد، من چرا نداشته باشم.
ناصرخسرو هم همین را مىفرماید.
اگر نظامى همچون آن حضرت مىفرماید که همه حروف کائنات در من است و من جرمى کوچک نیستم و جهانى بزرگ در من گنجیده است، چرا قدر خویش ندانم.
اگر ملائک در سجده آدم، زمینبوسِ حضرت او را نیت کردند، من چرا نکنم؟
اگر حضرت او و استادش حضرت ختمى مرتبت(ص)، دو یار زیرک حافظ شیرازند و بادهشان شراب الستى و کتاب، کلامالله مجید، مرا چرا چنین نباشد.اگر نقطه عشق، محمد رسولالله است و دایره ولایت او على ولى الله، من چرا در دایره ولایت عظماى او و پیرو مرادش حضرت ختمى مرتبت نباشم.اگر حافظ مىفرماید که مصطفى(ص) خوبترین یار و نگار عالم است و مرتضى(ع) بىنظیرترین جوان و جوانمرد، که را غیر از ایشان که هر دو یکىاند بیابم.اى عزیز، این فقیر از دل و جان به این کلام ابن ابىالحدید در شرح نهجالبلاغه حضرت مولا(ع) معتقدم که مىفرماید:«هر کسى بهرهاى از فضیلتى داشته. از على داشته و هر که حکومتى یافته، از او یافته و هر که لواى معرفتى را برافراشته، به کمک او برافراشته و هر که مبدأ و معاد را شناخته، از کلام على شناخت و هر که چراغى از عرفان را روشن نموده، از مشعل معارف او روشن نموده منبع همه فضایل و همه کمالات او بوده، همانا او گوى سبقت را در میادین فنون و معارف از همه ربوده است.»
و چون دیدم که حضرت شمس چه ستایشهاى زیبایى از حضرت امیرالمؤمنین(ع) فرموده، گفتم سرکى در همه متون فارسى بکشم تا ببینم دیگران چه نوشتهاند و چون حضرت مولا(ع) هیچ نامى را بیشتر از بوتراب دوست نمىداشتند که حضرت ختمى مرتبت(ص) بر ایشان نهاده بودند، نام کتاب را بوترابنامه گذاشتم و آن را براى دل خود فراهم آوردم و از دل خویش به کاغذ کشیدم و به نشر روزنه سپردم تا منتشر کند.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
زمزمه
-
فانوس
-
باران
-
تجهیز ناشدگان شکست میخورند
-
میراث بعثت
-
تأسی به بزرگان دلیل نوشتن کتاب
اخبارایران آنلاین