درباره بیماریهای همهگیر و تأثیری که بر هنر داشتهاند
پیروزی مرگ بر قدرت انسان
صدف فاطمی
خبرنگار
نقاشی، ادبیات، فیلم و سینما و هر مفهوم دیگری که در حوزه هنر قرار میگیرد، حافظه جمعی یک جامعه است. اتفاقات مختلفی که مردم یک کشور از سر میگذرانند، سوژه خلق آثار هنری مختلف میشوند و ردِ آنها در دل تاریخ آن کشور جا میماند. این است که میگویند هنر، راوی تاریخ است، زندگی را تقلید میکند و دیدن بسیاری از آثار هنری به آدمها احساس دژاوو (آشناپنداری یا حس تجربه کردن زمان حال در مقطعی از زمان گذشته.) میدهد. چرا که زمان میگذرد، آن اتفاق به هر شکلی هم که بوده تمام میشود و آنوقت یادگاریهای هنری آن دوران است که میشوند زبان ناطق آنچه پیش آمده و گذشته است.
طاعون، هنر و کلیسا
با گذشت قرنها از بحران طاعون، هنوز آثار هنری آن دوران این قدرت را دارند که آدمها را پرتاب کنند به سال 1947 میلادی؛ جایی که شیوع دوباره طاعون موج جدیدی از مرگ و میر به راه انداخت. طاعون سیاه یا مرگ سیاه حدود ۳۰ تا ۶۰ درصد جمعیت اروپا را به کام مرگ کشاند و برچسب یکی از ویرانگرترین بیماریهای همهگیر تاریخ را دارد. نمایشهای هنری آن روزها پُر شده بود از روایتهای بدبختی. خیلی از هنرمندان تابلوهایی با مضمون آخر دنیا میکشیدند. ایده مرگ و دین پُررنگ شده بود و کلیساها و مکانهای مذهبی پُررونقتر از همیشه بودند. نگرشهای مذهبی تغییر کرد و آنطور که نتیجه مطالعات دانشگاه ایالتی مونتانا نشان میدهد، تقریباً تمامی اروپا به مسیحیت روی آوردند. خیلیها به این باور رسیده بودند که آخرت نزدیک شده و باید برای فردا کاری کرد. دیوار کلیساها پر شد از نقاشیهای روایتهای مختلف کتابهای مقدس. هنر به کار آمده بود تا به مردم نشان دهد که مرگ گذرگاهی است از زندگی روی زمین به سوی روشنایی و نور. در اولین دهه قرن چهاردهم میلادی، جوتو دی بوندونه، نقاش ایتالیایی یک مجموعه اثر در سبک فرسکو خلق کرد که به طور بیسابقهای زنده بودند و احساسات انسانی را با واقعگرایی که بعدها به نماد رنسانس تبدیل شد، به تصویر میکشیدند. ترومای طاعون اشتیاق افراد را برای پرداختن به آنچه برایشان آشنا بود احیا کرد. مردم سراغ فیلمهای قدیمی و رمانهای آشنایی میرفتند که قبلاً خوانده بودند. انگار میخواستند بخشی از گذشتهشان را بیدار کنند که در آن امید وجود داشته. آنطور که اکونومیست نوشته، همهگیری طاعون سرچشمه انواع خلاقیتها هم بود. کتاب «صد قصه» نوشته جووانی بوکاچو، مصداق بارز این ادعاست؛ داستان ۱۰ نفر که در فرار از طاعون در کاخی پنهان میشوند و برای هم قصه تعریف میکنند. همچنین ترس از ابتلا به طاعون و وحشت از مرگی که در دل مردم راه افتاده بود، سوژه بسیاری از داستاننویسها شد. نویسندگان دست به قلم شدند و راوی قصههایی شدند که بین مردم و طاعون شکل گرفته بود. داستان تلخ آن روزها میان کلمات و جملات جا گرفت؛ مثل «خاطرات سال سیاه طاعون»، نوشته دانیل دفو، «طاعون» از آلبر کامو و خیلی کتابهای دیگر. طاعون سیاه تمام شد اما روایت ترس مردم و زندگی آن روزهایشان در دل تابلوهای نقاشیها، مجسمهها و کلمات کتابها ماند.
عشق سالهای وبا
«در انتهای سفر فرمینا از دیدن آشنایان در کشتی معذب است و به همین دلیل به پیشنهاد فلورنتینو به دروغ پرچم زرد شیوع وبا را برمیافرازد تا دیگر مسافری سوار نشود و مسافران فعلی هم راه خود را با کشتی دیگری طی کنند تا فلورنتینو و فرمینا براحتی به سفرشان ادامه دهند.»؛ اینها چند خط از کتاب «عشق سالهای وبا» ست که گابریل گارسیا مارکز آن را نوشته. طبیعتاً هر خوانندهای که این کتاب را خوانده باشد، از دل کلماتی که کنار هم ردیف شد میفهمد که روزی روزگاری مردم این دنیا با یک بیماری همهگیر به نام وبا دست و پنجه نرم کردهاند و خیلیها حتی جانشان را از دست دادهاند.
مجله اکونومیست به بهانه شیوع گسترده ویروس کرونا در سراسر دنیا یادداشتی درباره تأثیر شیوع بیماریهای همهگیر بر فرهنگ و هنر منتشر کرد و نوشت که چطور شیوع بیماریهای همهگیر در طول تاریخ منبع الهام نویسندگان و هنرمندان در خلق آثار گوناگون بودند و بر هنر، موسیقی و ادبیات تأثیر گذاشتند. آنطور که ایرنا به نقل از این یادداشت نوشته، هنرهای بسیاری همزمان با شیوع انواع اپیدمیها یا حتی پس از مهار آنها شکوفا شدند. مهار اولین مورد از سه همهگیری بزرگ وبا در قرن نوزدهم، که در سال ۱۸۱۷ در هند آغاز شد، با انتشار نخستین رمان پساآخرزمانی تاریخ همراه شد. رمان «آخرین نفر»، نوشته ماری شرلی، تصویری از آینده بشریت ارائه میدهد که از رمان «جاده»، اثر کورمک مک کارتی هم تاریکتر است. اگون شیله، نقاش اتریشی تابلویی از استاد خود گوستاو کلیمت، از اعضای عمده جنبش نمادگرایی کشید که او را در حالی که از آنفلوانزای اسپانیایی به بستر مرگ افتاده بود نشان میداد. خود شیله هم پس از به پایان رساندن این نقاشی در اثر ابتلا به آنفلوانزا از پا در آمد. ویرجینیا وولف، نویسنده انگلیسی هم که به دلیل ابتلا به این آنفلوانزا مشکل قلبی پیدا کرده بود، این مشکل را در کلاریسا، شخصیت اصلی رمان «خانم دالووی» که پنج سال پس از این دوران منتشر شد، تصویر کرد.
پیشگویی فیلمها
سر نخ پاندمیها در فیلم و سینما هم زیاد است. علاقهمندان به فیلم طبعاً نمونههای زیادی سراغ دارند؛ یکی «Outbreak» که با ترجمه «شیوع» شناخته میشود. فیلم امریکایی به کارگردانی ولفگانگ پترسن که سال ۱۹۹۵ اکران شد. این فیلم داستان ویروس همهگیری را روایت میکند که سال ۱۹۶۷ در یک اردوگاه سربازان مزدور، از قاره آفریقا وارد امریکا میشود و در ایالت کالیفرنیا شیوع پیدا میکند. یا فیلم دیگری به نام «Contagion» که آن هم در فارسی «شیوع» ترجمه شده اما سال ۲۰۱۱ به کارگردانی استیون سودربرگ در سینماها پخش شد. داستان این فیلم برگرفته از همان فروپاشی اجتماعی بود که پاندمیها در طول تاریخ پیش آورده بودند و اما قصهاش روایت دقیقی از همین ویروس کرونایی بود که امروز یقه دنیا را گرفته. شباهت بیش از اندازه داستان این فیلم به اتفاقات امروز باعث شد خیلیها این ایده را مطرح کنند که آیا فیلم «شیوع» ۱۰سال پیش ویروس کرونا را پیشبینی کرده بود؟ «شیوع» قصه زنی را روایت میکند که در جریان سفر به چین به ویروسی ناشناخته و مرگبار مبتلا میشود و جانش را از دست میدهد. زن با بازی گوئینت پالترو، در پی دست دادن با آشپزی در هنگکنگ به ویروس MEV-1 مبتلا میشود. این ویروس از طریق لاشه یک خوک که توسط خفاشی گزیده شده به آشپز منتقل شده است. او بعد از بازگشت به خانه به شدت مریض میشود و در فاصله کوتاهی میمیرد. پسرش هم به سرعت مبتلا میشود و جان خود را از دست میدهد. اما معلوم میشود که همسرش در برابر این ویروس مقاوم است. با آغاز پاندمی کرونا در سراسر دنیا، پالترو عکسی با ماسک در اینستاگرامش منتشر کرد و نوشت: «من قبلاً در این فیلم بودهام. مراقب باشید، دست ندهید. مرتب دستهایتان را بشویید.»
فیلم تحسینشده «My Secret Terrius» هم به نوعی ویروس کرونا و اتفاقات جانبیاش مانند رعایت فاصله اجتماعی را روایت میکند. خیلیها معتقدند حالا و بعد از ماجرای همهگیری کووید۱۹، کودکان براحتی میتوانند با انیمیشن «گیسو کمند» ارتباط برقرار کنند چرا که به واسطه قرنطینههای طولانی مدت خانگی، عدم ارتباط با دنیای بیرون و ناتوانی از بازی در پارکها با راپونزل، شخصیت اصلی داستان که در یک برج زندانی شده، همذاتپنداری میکنند.
و اما کووید ۱۹
آنطور که در گزارش «تاریخ، هنر و بیماریهای همهگیر» در سایت خبری «The ismaili» آمده، بسیاری از آثار هنری که در جریان همهگیریها از سوی هنرمندان مختلف به تصویر کشیده شده، امروز یکی از معتبرترین سندهای تاریخی آن دوران است. نقاشی «پیروزی مرگ» که پیتر بروگل آن را سال ۱۵۲۶کشید، یکی از مشهورترین و زندهترین آثار هنری است که بعد از سالها هنوز تاریخ طاعون و دوران تلخی را که اروپا از سر گذراند بخوبی روایت میکند. نگاهی به آثار هنری پر از تابلوهایی است که به واسطه اپیدمیها و پاندمیهای مختلف خلق شده و بازگوی احساس ناامیدی و ناتوانی است که مردم در زمان بحران تجربه کردهاند؛ حس تلخی که شاید هیچچیزی بجز آثار هنری ماندگار از آن دوران نتواند بخوبی بازتابش دهد.
حالا جهان دوباره روی خط یک پاندمی دیگر است؛ اینبار کووید۱۹. باز تاریخ دارد تکرار میشود. یوجین گلدستون اونیل، نمایشنامهنویس امریکایی مینویسد: «هیچ حال و آیندهای وجود ندارد- فقط گذشته- که بارها و بارها اتفاق میافتد.» طاعون، سل، حصبه، وبا، فلج اطفال، آنفلوانزا، ایدز، سارس و ابولا تنها نمونههایی از اپیدمیهایی است که در حافظه تاریخی مانده و در هنر و ادبیات ردشان بخوبی پیدا میشود. در جهان امروز ما، خطر ابتلا به یک بیماری خیلی سریعتر و حتی قابل لمستر است زیرا جمعیت زیادی از مردم در عرض چند ساعت از مرزها عبور میکنند و میکروبهای نامرئی بسیاری را با خود حمل میکنند.
تا امروز تعداد زیادی از مردم تمام دنیا با ابتلا به ویروس کرونا جانشان را از دست دادهاند و قصه مرگ همچنان ادامه دارد. با شیوع ویروس کرونا در سراسر دنیا و همهگیری کووید۱۹، خیلیها بنای مقایسه شرایط حاکم را با بحرانهای طاعون، وبا، آنفلوانزا و غیره برداشتند. در یادداشت اکونومیست آمده که در دوران طاعون، پزشکان و روحانیون بر سر خاصیت درمانی موسیقی توافق کردند. بر همین اساس، خواندن آوازهای مذهبی به صفوف مردم که برای فرار از طاعون به نیت توبه در خیابانهای اروپا راه میافتادند، اضافه شد. بازتاب همین اتفاق را در عصر معاصر هم میتوان دید. روزهای اولیه قرنطینه خانگی، مردم ایتالیا برای خواندن آواز و نواختن موسیقی به بالکن یا تراس خانههایشان میآمدند. این دقیقاً همان رفتاری است که قبلاً هم در زمان همهگیریهای دیگر پیش آمده بود و در واقع مردم معاصر بدون اینکه خودشان بدانند از نیاکان قرن شانزدهمی خود تقلید کردند. تاریخ تکرار میشود اما شاید مهمترین درسی که بتوان از این پاندمیها و تکرارها گرفت این باشد که طبیعت نیرویی به مراتب قویتر از توانایی بشر در کنترل و جهتدهی خواستههای خود دارد. چه این حوادث مربوط به آبوهوا و بلایای طبیعی باشد چه بیماریهای همهگیر، انسان پاسخهای محدودی دارد. «he ismailiT» مینویسد، انسان در مسیر زندگی رودخانهها، دریاها، طبیعت و جو زیستی را آلوده کرده است. با اینکه همه فکر میکنند دنیای امروز بسیار پیشرفته شده اما هنوز هم یک ویروس نامرئی میتواند عامل تخریب تمام مردم دنیا شود؛ از رهبران کشورها گرفته تا افراد ثروتمند و فقیر. حتی میتواند به دورترین قبیلهای که در اعماق جنگل آمازون پنهان شدهاند هم نفوذ پیدا کند و جانشان را بگیرد. با شیوع کرونا و به واسطه تکنولوژیهای پیشرفته و شبکههای اجتماعی قصه تمامی همهگیریهای مختلفی که دنیا تا امروز با آنها مواجه بوده باز سر خط خبرها آمد. نام کتابها، فیلمها، شعرها و تمام آثار هنری که راوی قصه مردم و پاندمیها بودند یکی پس از دیگری ردیف شد. واقعیت این است که مهم نبود اسم بیماری چه باشد و در کدام دوران از تاریخ اتفاق افتاده، همه این اتفاقها یک ویژگی مشترک داشتند؛ انسانی که در برابر مرگ تسلیم میشود. این اتفاق و تمام تجربههای تلخ قبل، شاید تعبیر همان جمله معروفی باشد که بقراط گفته. اینکه «هنر ماندگار است و زندگی کوتاه»؛ پاندمیها از قرنها پیش بودهاند و شاید تا قرنها بعد هم هر بار به نوعی به جان بشر تیشه بزنند. زندگیها تمام میشوند اما هنر میماند.
داستانهای علمی و تخیلی تنها بخشی از پاندمی اخیر را پیشگویی کردهاند
قصه کرونا هنوز شروع نشده است
علیالله سلیمی
نویسنده و منتقد ادبی
با گذشت ماهها از فراگیر شدن ویروس کرونا در سراسر جهان هنوز آثار ادبی شاخص و قابل توجهی در این زمینه خلق نشده و البته این مسأله کاملاً طبیعی است، چون خلق یک اثر ادبی شاخص و ماندگار معمولاً به ماهها و حتی سالها وقت نیاز دارد تا ایده اولیه شکل بگیرد، از صافی ذهن نویسنده عبور کرده، مرحله به مرحله مکتوب شود و سرانجام وارد حوزه نشر شود. نکته کلیدی مهم در این زمینه، اهمیت فاصلهگذاری بین زمان واقعه و زمان خلق آثار ادبی مرتبط با این واقعه است، چرا که آثار ادبی تألیف شده در بحبوحه واقعه یا حتی نزدیک به زمان وقوع حادثه معمولاً بار احساسی و هیجانی بالایی دارد و عمق نگاه بیطرفانه در آن کم است. بنابراین، گزینه مناسب برای زمان تألیف آثار ادبی مرتبط با هر واقعهای، مدتی بعد از زمان وقوع آن اتفاق است تا گرد و غبار حاصل از وقوع حادثه به طور کامل فرو بنشیند و شفافیت و وضوح بیشتری بر صحنه واقعه حاکم شود. البته این رویکرد بیشتر برای نویسندگان و آثاری است که نگاه واقعگرایانه به موضوعات دارند و به بیان دیگر، ادبیات رئالیستی را شامل میشود.
نشانههای امروز در آثار ادبی فردا
بدون شک شیوع ویروس کرونا، مرزبندیهای جدیدی را در جهان امروز ایجاد کرده است که شاید بخشی از آن برای همیشه در رفتارهای روزمره آدمها نهادینه شود و باقی بماند. مانند استفاده از ماسک در اجتماعات انسانی پرتراکم یا رعایت فاصلهگذاری اجتماعی در برخی فعالیتهای جمعی که از نشانههای دوران کرونایی است و امکان دارد به این زودیها از رفتارهای روزمره افراد جامعه حذف نشود. یقیناً همین نشانههای دوران کرونایی را در آینده نزدیک در داستانها و رمانهای جدید خواهیم دید. طبیعی است که نویسندگان برای ساخت فضای داستان و خلق شخصیتهای داستانی که بخشی از وقایع زندگی آنها در دوران کرونا و حتی پساکرونایی سپری میشود از نشانههای این دوران به عنوان بخشی از فضاسازی و شخصیتپردازی داستان خود استفاده کنند. همچنین نشان دادن خانهنشینی و انزوای آدمها در این دوران بخش جداییناپذیر از موقعیتهای خاص داستانی خواهد بود که نویسندگان در توصیف موقعیتهای بکر داستانی از آنها نخواهند گذشت، چرا که به باورپذیری داستانهای آنها کمک شایانی میکند و حس همذاتپنداری را در خوانندگان این آثار تقویت خواهد کرد. به عبارت دیگر، نادیده گرفتن نشانههای دوران کرونایی و حتی پساکرونایی در آثاری که بعد از این دوران خلق خواهد شد به نوعی نقطهضعف این آثار محسوب میشود که البته نویسندگان برجسته اشراف کامل بر این موضوع دارند.
تکیه بر تحقیق و بهرهگیری از تخیل
در شرایط فعلی به دلیل قرار گرفتن در بحبوحه فراگیری ویروس کرونا در جهان که هنوز مجالی برای تهنشین شدن رفتارهای احساسی و هیجانی مرتبط با این موضوع فراهم نشده، انتظار خلق داستانهای کوتاه و رمانهای ماندگار با موضوع کرونا کمی دور از ذهن است. از طرفی، با توجه به اینکه هنوز همه ابعاد این ویروس فراگیر برای محققان و پژوهشگران روشن نشده و درمان قطعی هم برای آن پیدا نشده است نمیتوان با قاطعیت پایان ماجرا را حدس زد. بنابراین، قصه کرونا هنوز به پایان نرسیده و باید به انتظار نشست تا پایان ماجرا رقم بخورد و بعد داستانهای مرتبط با این واقعه به مرور خلق شود. البته این انتظار برای داستان واقعگراست، اما در دنیای داستانهای فراواقعی آثار ادبی متعددی در حوزه داستان خلق شده که در آنها نشانههایی از پاندمی اخیر دیده میشود. در این آثار ادبی که اغلب در ژانر علمی و تخیلی قرار دارند، گاه اشارههای نزدیکی به واقعه امروزی فراگیر شدن ویروس کرونا در جهان میشود که نشان از قدرت و جایگاه این ژانر ادبی در جهان امروز دارد. اغلب نویسندگان این حوزه با تکیه بر تحقیقات و پژوهشهای دانشمندان و بهرهگیری از قدرت تخیل و قلم خود آثاری را در دهههای قبل خلق کردهاند که اکنون نزدیکترین روایت از حال و روز جهان امروز است.
همبستگی در مقابل یک ویروس ناشناخته
در ماههای اولیه شیوع ویروس کرونا، بسیاری از خوانندگان ادبیات داستانی در جستوجوی آرشیو ذهنی خود که آثاری با حال و هوای این ایام را پیدا کنند به رمان«طاعون» آلبر کامو برخوردند که درباره فراگیر شدن یک بیماری مسری (طاعون) در شهر ساحلی اُران الجزایر و متعاقب آن قرنطینه شهر و ساکنانش است. در نگاه اول، تصویر این واقعه نزدیکترین تصویر به واقعه فراگیر شدن یک ویروس فراگیر در دنیای امروز و قرنطینه شهرها و ساکنانشان بود. البته جزئیات داستان طاعون که با هجوم موشها به روی زمین و مرگ دستهجمعی و ناگهانی آنها آغاز میشود، همخوانی چندانی با نوع شیوع و فراگیری ویروس کرونا که از یک بازار ماهیفروشان در ووهان چین آغاز میشود ندارد اما حال و هوای حاکم بر اثر که اتحاد و همدلی آدمها در مقابل یک ویروس ناشناخته و مرگبار است، با روح زمانه ما نزدیکی بیشتری دارد. نویسنده طاعون، همبستگی را تنها راه نجات انسان از شرایط بحرانی معرفی میکند و درباره این کتاب در نامهای به رولان بارت نوشته است: «طاعون گذاری است از سرکشی انفرادی به جهان اجتماعی، اجتماعی که باید در مبارزههایش شرکت کرد.» آلبر کامو نویسنده الجزایری- فرانسوی رمان «طاعون» موفق به کسب جایزه نوبل شد، وی رمان طاعون را در سال1947 به چاپ رساند.
ارتباط دوسویه ادبیات و زندگی
رابطه بین ادبیات و زندگی، اغلب دوسویه است و این دو در بسیاری از جهات وامدار همدیگر هستند. ادبیات سوژههایش را معمولاً از زندگی میگیرد و زندگی هم گذشته، حال و آیندهاش را در ادبیات میبیند. «گذشته» زندگی رنگ تجربه دارند و «حال» آینه اکنون است و «آینده» تصوری محتمل که امکان وقوع دارد؛ مانند برخی آثار ادبی ژانر علمی و تخیلی که این روزها با شیوع ویروس کرونا رنگ و بوی واقعیت به خود گرفتهاند. هر چند پیشگویی دقیقی در این آثار نسبت به وقایع اخیر نیست اما همین که کلیت موضوع را دستمایه کار قرار دادهاند، قابل توجه است. از بین آثار ادبی متعددی که در ماههای اخیر و با فراگیر شدن ویروس کرونا در جهان سر زبانها افتادهاند، رمان «چشمان تاریکی» دین کونتز بیش از بقیه رمانهای علمی و تخیلی خوانندگان این نوع آثار را حیرتزده کرده است. کونتز در این رمان که حدود چهار دهه از تألیف و انتشار آن میگذرد به موضوع یک ویروس عالمگیر اشاره میکند و در بازنویسی رمان- هشت سال بعد از انتشار اولیه اثر- از ووهان چین نام میبرد که مرکز سرایت این ویروس کشنده به اقصی نقاط جهان است.
نزدیکترین روایت به شرایط فعلی
چاپ نخست رمان«چشمان تاریکی» در سال ۱۹۸۱ و اوج دوران جنگ سرد دو بلوک امریکا و شوروی منتشر شد. در آن زمان، دین کونتز برای چاپ کتابش از نام مستعار لی نیکولز استفاده کرد و از ویروس مورد نظر خود با عنوان بیماری عفونی گورکی -۴۰۰ یاد کرد که در شوروی ساخته شده و خاستگاهش شهر گورکی («نیژنی نووگورود» فعلی) است که در آن زمان از مراکز مهم تحقیقاتی و آزمایشگاهی شوروی سابق بود. اما در چاپ دوم کتاب که در سال ۱۹۸۹ منتشر شد، این بار دین کونتز از نام واقعی خود استفاده کرد. حالا دیگر اوج فروپاشی اتحاد شوروی بود و هراس از شوروی جاذبه داستانی نداشت. بنابراین، نویسنده در این چاپ نام ویروس را به ووهان ۴۰۰ تغییر داد و منشأ آن را شهر ووهان چین معرفی کرد که از دهه ۱۹۶۰ از مراکز مهم علمی و آزمایشگاهی چین بود. با وجود شباهتهای زیادی که بین ویروس ووهان ۴۰۰ و ویروس جدید کرونا وجود دارد، این دو ویروس تفاوتهایی هم دارد؛ ویروس ووهان ۴۰۰ در رمان چشمان تاریکی یک ویروس انسانساز بوده که در آزمایشگاههای بیولوژیک ساخته شده، اما ویروس کرونا- آنطور که تحقیقات تاکنون نشان میدهد- منشأیی غیر آزمایشگاهی دارد و از بازار خرید و فروش حیوانات وحشی منتشر شده است. تفاوت بعدی این دو ویروس درباره میزان مرگبار بودن آنهاست؛ میزان مرگ و میر مبتلایان به ویروس ووهان ۴۰۰ در رمان چشمان تاریکی صددرصد است، اما بیش از ۹۰ درصد مبتلایان به ویروس کرونا بهبود مییابند. همچنین دوره نهفتگی در دو ویروس یاد شده متفاوت است.