ترس از کرونا پسر زندانی را به کام مرگ کشاند
گروه حوادث: پسر جوان که به اتهام قتل رقیب عشقی خود در یک دوئل خیابانی دستگیر و به کانون اصلاح و تربیت فرستاده شده بود از ترس ابتلا به کرونا ماده ضدعفونیکننده خورد و جان باخت.
بهگزارش خبرنگار حوادث «ایران»، این پسر جوان قرار بود صبح دیروز در شعبه پنجم دادگاه کیفری یک استان تهران به همراه همدستش محاکمه شود اما قضات با گزارش مأموران زندان دریافتند وی جان باخته است.
بدین ترتیب همدست این پسر پای میز محاکمه ایستاد و درباره علت مرگ دوستش به قضات گفت: وقتی کرونا شیوع پیدا کرد به همه متهمانی که در کانون اصلاح و تربیت بودند چند شیشه مواد ضد عفونیکننده دادند. مأموران خیلی به ما تأکید کردند که این مواد خوراکی نیست و خطر دارد و فقط باید دستها و وسایل شخصی خود را با آن ضدعفونی کنیم. اما دوستم ساتیار - متهم - خیلی از کرونا میترسید و مدام وحشت داشت که مبتلا نشود به همین خاطر به توصیهها توجهی نکرد و مواد ضدعفونیکنندهای را که به او داده بودند نوشید. چون الکل داشت فکر میکرد که ویروسها را در بدنش میکشد و بدنش مقاوم میشود اما مسموم شد و به کما رفت بعد از چند روز هم جانش را از دست داد.
پسر جوان در ادامه گفت: همان موقع یکی دیگر از بچههای کانون نیز از این مواد نوشید که البته زنده ماند ولی چشمانش کور شد.
پس از این توضیحات، قضات از وی خواستند تا در مورد حادثه قتل توضیح دهد. سینا که منکر ارتکاب قتل بود، گفت: آبان ماه دو سال قبل در یکی از خیابانهای جنوب شهر با آرش درگیر شدیم. البته من با آرش اختلافی نداشتم روز حادثه ساتیار بهدنبال من آمد و در حالی که خیلی عصبانی و ناراحت بود گفت دوست دخترش به نام سارا به او خیانت کرده است. ساتیار گفت که خیلی اتفاقی سارا و آرش را در خیابان با هم دیده است و وقتی جلو رفته و به او اعتراض کرده متوجه شده سارا به وی خیانت کرده و با آرش هم دوست شده است. همان موقع ساتیار از روی عصبانیت یک سیلی به گوش سارا زده و بعد هم با آرش درگیر شده بود که با وساطت اطرافیان جدایشان کرده بودند. اما وقتی پیش من آمد خیلی عصبانی بود و میگفت باید انتقام بگیرد.
من هم وقتی ماجرا را شنیدم به او گفتم همراهش میروم تا آرش را ادب کنیم. بعد به سراغ آرش رفتیم او با دوستانش بود که به محض دیدن ما درگیری شروع شد آنها با چوب و چاقو ما را زخمی کردند. من و ساتیار هم چاقو داشتیم من دو ضربه به دست آرش زدم اما ضربات کشنده نبود ولی ساتیار با چاقو به سینه و پهلوی آرش زد و او نقش بر زمین شد.
متهم گفت: وقتی ما را بازداشت کردند ساتیار از من خواست یکی از ضربات را گردن بگیرم و گفت اینطوری جرممان کم میشود او خیلی به من فشار میآورد به همین خاطر هم من قبول کردم. اما واقعیت این است که هر دو ضربه را ساتیار زد. وقتی فرار کردیم چند روز بعد متوجه شدیم آرش به قتل رسیده است. سینا که مدام اتهام قتل عمدی آرش را رد میکرد، گفت: من این اتهام را قبول ندارم چون ضربات کشنده چاقو را من نزدم.متهم درباره اعتراف قبلی خود در پرونده گفت: من اوایل دستگیری به خاطر حرفهای ساتیار به قتل اعتراف کردم اما الان میگویم که من قاتل نیستم.
در ادامه جلسه مادر آرش که داغدار مرگ پسرش بود در حالی که برای متهمان درخواست قصاص داشت، گفت: من از خون پسرم نمیگذرم با اینکه یکی از متهمان در کانون جان باخته است اما اگر این پسر هم در مرگ فرزند من مقصر باشد باید اعدام شود چون داغ جوان غیرقابل تحمل است. بنابراین گذشت نمیکنم و درخواست قصاص دارم.
اظهارات دوستان مقتول
بعد از گفتههای متهم ردیف اول پرونده دو متهم دیگر که از دوستان مقتول بودند و در درگیری شرکت داشتند در جایگاه قرار گرفتند و گفتند: ما دیدیم که ساتیار و سینا هردو ضربات را وارد کردند اما اینکه کدامشان ضربات کشنده را زده است نمیدانیم. وقتی که دفعه اول آرش و ساتیار با هم درگیر شدند ما آنها را جدا کردیم، سارا هم فرار کرد و دعوا تمام شد. اما ساتیار هنوز عصبانی بود وقتی برگشت به ما حمله کرد و برای اینکه از خودمان دفاع کنیم ما هم مقابله کردیم. اما چاقو نداشتیم و فقط با دست میتوانستیم جلو ضربات را بگیریم.
بدین ترتیب بعد از بیان آخرین دفاع از سوی متهمان، وکلا و همچنین دریافت نظر مشورتی مشاور که در دادگاه حضور داشت، قضات شعبه 5 دادگاه کیفری استان تهران برای تصمیمگیری برای سه متهم وارد شور شدند.
سناریوی انتقام از نانوای ثروتمند رنگ خون گرفت
گروه حوادث / مستأجر کینه توز وقتی در سرقت از خانه مالک ثروتمند نانوایی ناکام ماند نقشه ربودن او را طراحی کرد اما این آدم ربایی با قتل پیرمرد پایان یافت.به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، 17 خرداد دختر جوانی به پلیس رفت و ناپدید شدن پدرش را خبر داد و گفت: پدرم یک نانوایی بزرگ و تعداد زیادی مغازه و ملک دارد. امروز تلفن پدرم زنگ خورد و گفت از طرف اتحادیه نانوایی بوده و باید به آنجا برود. ساعت 10 صبح من با خودروام او را به اتحادیه رساندم و بعد هم رفتم. اما دیگر از پدرم خبری نشد، هر چه با تلفن همراهش تماس میگیرم تلفن خاموش است و نگران او هستم.او ادامه داد: یک موضوعی هست که نمیدانم به شما در تحقیقات کمک میکند یا نه. مدتی است که زن جوانی بهنام طناز با پدرم تماس میگیرد دو ماهی میشود که او با طناز در ارتباط است اما نمیدانم هدف این دختر از ارتباط با پدر 76 سالهام چیست.
سرقت از خانه
زن جوان در ادامه تحقیقات گفت: یک ماه قبل هم به خانه پدرم دستبرد زدند. آن زمان ما خانه نبودیم و سارقان وارد خانه پدرم شده و علاوه بر سرقت مدارک او، کارت عابربانک، ساعت و مقداری وسایل با ارزش خانه را به سرقت برده بودند. ما در این رابطه هم شکایت کرده ایم، اما هنوز پرونده به جایی نرسیده است.
با اعلام ناپدید شدن سیروس، صاحب مغازه نانوایی، تحقیقات از سوی کارآگاهان اداره یازدهم پلیس آگاهی پایتخت به دستور بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی پایتخت آغاز شد.
مأموران بلافاصله راهی اتحادیه نانواها شده و دریافتند که روز حادثه هیچ تماسی با این مرد بهنام سیروس از سوی اتحادیه صورت نگرفته است. سیروس هم وقتی به اتحادیه رفته و متوجه شده آنها تماس نگرفتهاند آنجا را ترک کرده بود.دوربینهای مداربسته نشان میداد که پیرمرد پس از ترک اتحادیه سوار یک خودروی پراید عبوری شده است.
دو سرنخ
کارآگاهان در ادامه تحقیقات شروع به بررسی شماره تلفنهای تماس گرفته با پیرمرد و همچنین شناسایی هویت طناز کردند.
تحقیقات روی این دو شاخه متمرکز شد، اما سیم کارتی که با آن با سیروس تماس گرفته شده بود، بیهویت بود. از طرفی مشخص شد که طناز خانه مجردی در یکی از شهرستانهای اطراف تهران دارد که افراد زیادی به این خانه رفت و آمد دارند.با شناسایی خانه طناز، مأموران راهی خانه او شده و زن جوان را دستگیر کردند. در بازرسی از خانه طناز مدارک و اسناد و ساعت مچی سیروس کشف شد. مدارکی که از خانه طناز بهدست آمد باعث شد که زن جوان لب به اعتراف باز کند.
طناز گفت: چند وقتی است که با پسری بهنام شایان دوست شدهام، شایان دوستی بهنام کامران دارد. کامران سال گذشته نانوایی سیروس را اجاره کرده بود اما با سیروس به اختلاف خورد و این مسأله باعث شد که قرار داد بین آنها فسخ شود. کامران از این ماجرا بشدت ناراحت بود و کینه سیروس را به دل گرفته بود. کامران میگفت که کلی طلا و جواهرات مادرش را فروخته و مغازه را اجاره کرده است اما با فسخ قرار داد هم بهای طلا و جواهرات بالا رفته بود و هم کرایه مغازهها برای همین نمیتوانست مغازه مناسبی اجاره کند.
او ادامه داد: کامران که بشدت کینه سیروس را به دل گرفته بود، از من خواست که سر راه او قرار بگیرم و با او دوست شوم. میخواست رفت و آمدهای او را اطلاع دهم تا در فرصتی مناسب انتقام بگیرد. سرقت از خانه هم کار کامران و دوستانش بود. البته من به کامران اطلاع دادم که آن روز کسی داخل خانه سیروس نیست و او و دوستانش از در ورودی خانه ویلایی سیروس در خیابان شریعتی بالا رفته و سرقت را انجام دادند. آنطور که خودشان میگفتند از این سرقت چیزی جز مقداری مدارک گیرشان نیامده است. اما شایان، یکی از عابر بانکهای سیروس را سرقت کرده که 67 میلیون تومان پول داخل عابر بانک بوده اما این موضوع را از همدستانش مخفی کرده است.طناز ادامه داد: کامران که موفق نشده بود از سیروس انتقام بگیرد و پولی را که به قول خودش از دست داده بود بردارد، نقشه آدم ربایی را کشید که در این ماجرا سه نفر از دوستانش بهنامهای شهاب، پیام و بابک همدست او بودند.
آدم ربایی منجر به قتل
بدنبال اظهارات طناز و مدارکی که تیم تحقیق بهدست آورده بود، کامران و همدستانش بازداشت شدند. دربررسیها مشخص شد که کامران در ماجرای آدم ربایی حضور نداشته و شهاب و پیام و بابک این کار را انجام دادهاند. اما متهمان به جنایتی هولناک اعتراف کردند و پرده از قتل سیروس برداشتند. عامل اصلی این جنایت بهنام شهاب 19 ساله اعتراف کرده که جسد سیروس را داخل رودخانه در بزرگراه امام علی(ع) انداخته است. بدین ترتیب بازپرس زمانی دستور کشف جسد و تحقیقات بیشتر در این خصوص را صادر کرد.
گفتوگو با متهم
چطور سیروس را ربودید؟
با تلفن سیروس تماس گرفتیم و مدعی شدیم که از طرف اتحادیه هستیم. وقتی از اتحادیه بیرون آمد زمانی که خواست تاکسی بگیرد او را بهعنوان مسافر سوار کردیم. من و پیام و بابک او را به باغ بردیم و بعد از آن من و پیام کلید خانهاش را گرفتیم و راهی تهران شدیم تا از خانهاش سرقت کنیم. اما نتوانستیم در را باز کنیم از طرفی همان موقع صدای دخترش از طبقه بالا به گوش رسید و ما که ترسیده بودیم فرار کردیم و به باغ برگشتیم.
چرا او را کشتید؟
اول تصمیم گرفتیم او را به خانهاش برگردانیم اما ترسیدیم ما را لو بدهد به همین خاطر او را بیهوش کردیم و بعد با سیم شارژر تلفن همراه و کیسه نایلونی او را خفه کردیم و جسد را داخل کانال آب انداختیم.
کامران به شما دستور قتل داد؟
نه
بعد از جنایت چه کردید؟
هر کدام به خانه هایمان رفتیم و برای کامران هم ماجرا را تعریف کردیم.
عذاب وجدان نداشتی؟
تا یک هفته خوابم نمیبرد. اما با خودم گفتم من چند ماه دیگر با دختری نامزد میکنم و سر زندگیام میروم. کسی هم که تا به حال به من شک نکرده است پس چرا خودم را معرفی کنم.
12 استعلام برای معرفی مقصران انفجار کلینیک
گروه حوادث/ همزمان با تحقیق در پرونده انفجار ساختمان کلینیک سینا بازپرس جنایی دستور استعلام از 12 نهاد و سازمان مربوطه برای بررسی تخلفات احتمالی در ساخت و ساز، داشتن مجوز برای بهرهبرداری درمانی از مرکز و میزان ایمنی محل را صادر کرد.
بهگزارش خبرنگار حوادث «ایران»، تاکنون 6 مرد و 3 زن از مسئولان کلینیک سینا بازداشت شده و صبح شنبه این افراد دوباره تحت بازجویی و تحقیق قرار گرفتند این در حالی است که احتمال بازداشت 4 نفر دیگر در این پرونده وجود دارد.
یکی از افرادی که در این رابطه بازداشت شده، پیمانکار تأسیسات ساختمان است. او درباره این حادثه به بازپرس گفت: من طبق قرار داد عمل کردهام. وظیفهام رفع خرابی سیستمها یا وصل کردن برق در صورت قطع آن، یا جابهجایی کپسولهای اکسیژن است. اما اینکه چرا کپسولها در حیاط قرار داده شده یا قرار گرفتن آنها مجاز است یا غیر مجاز در حیطه کاری من نیست. من فقط پیمانکار تأسیسات هستم و این موارد در حیطه کاریام قرار ندارد.
همچنین بازپرس مصطفی واحدی روز شنبه دستور استعلام از 12 مرجع از جمله معاونت درمان علوم پزشکی دانشگاه شهید بهشتی، معاونت درمان وزارت بهداشت، اورژانس، آتشنشانی، سازمان استاندارد، اداره برق، اداره گاز و... را برای بررسی ایمن بودن کلینیک، تخلفات احتمالی در ساخت و ساز، بررسی داشتن مجوزهای قانونی درخصوص بهرهبرداری درمانی از مرکز را صادر کرد. هیأت کارشناسی 11 نفره نیز روز شنبه 14 تیر برای تحقیقات تکمیلی به محل حادثه رفتند. بازپرس شعبه یازدهم دادسرای امور جنایی تهران، تنها مرجع معتبر و رسمی و تأثیرگذار برای صدور رأی قضایی در خصوص شناسایی حادثه آتشسوزی کلینیک سینا را نظریه تیم 11 نفره کارشناسی اعلام کرد و گفت با تکمیل تحقیقات از سوی هیأت کارشناسی، بزودی مقصران این حادثه مرگبار شناسایی خواهند شد و علت این حادثه نیز برملا خواهد شد.
شامگاه سهشنبه 10 تیر، ساختمان کلینیک سینا در خیابان شریعتی دچار انفجار و حریق شد و 19 پزشک و کادر درمان و بیمار جان باختند.
اخاذی خواستگار شیاد از خانم دندانپزشک
گروه حوادث/ خانم دندانپزشک وقتی به خواستگارش که 20 سال از خودش کوچکتر بود اعتماد کرد نمیدانست در دام یک شیاد گرفتار شده است.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، چند روز قبل خانمی 55 ساله با مراجعه به پلیس فتا از مردی 35 ساله شکایت کرد و گفت: من دندانپزشک هستم و در یکی از خیابانهای شمال تهران مطب دارم و زندگی میکنم. مدتی قبل یکی از بیمارانم که خانمی 45 ساله و ساکن تهران است مرا با مردی جوان آشنا کرد و از آن به بعد با قصد ازدواج با هم در شبکه اجتماعی واتساپ گفتوگو کرده و اطلاعات و مشخصات خودمان را برای هم ارسال کردیم . این مرد جوان اوایل خیلی به من ابراز علاقه میکرد و چند بار هم برای دیدنم به مطب آمد تا اینکه اعتماد مرا کامل جلب کرد و من هم تعدادی از تصاویر شخصی خود را برای او ارسال کردم.اما بعد از گذشت یک ماه همان خانم مُعَرف به مطب مراجعه کرد و تعدادی از تصاویری که من برای آن مرد فرستاده بودم را به من نشان داد در حالی که خیلی تعجب کرده و شوکه شده بودم با متهم تماس تلفنی گرفتم و علت این کارش را از او جویا شدم که در کمال ناباوری به من گفت بهدلیل اینکه به وی تهمت زدهام قصد انتقامجویی داشته است و حالا هم باید به او پول بدهم تا دست از ادامه انتشار تصاویرم بردارد.سرهنگ داود معظمی گودرزی، رئیس پلیس فتا تهران بزرگ با اشاره به اینکه پرونده با هماهنگی دادسرای مبارزه با جرایم رایانهای در دستور کار کارشناسان فتا قرار گرفت، گفت: متهم که مردی 35 ساله ساکن تهران میدان رسالت بود، شناسایی و به پلیس فتا احضار شد. متهم در اعترافات خود اظهار داشت با شاکی از طریق خانمی آشنا شدم و قصد ازدواج با وی را داشتم اما او همه جا گفته بود من برایش قصد مزاحمت داشتهام و آبروی مرا برده بود که من هم به قصد انتقامجویی تصاویر خصوصی اش را برای همان خانم فرستادم.
سرهنگ گودرزی در ادامه با اشاره به اینکه پرونده به دادسرای مبارزه با جرایم رایانهای ارسال شده گفت: زندگی در فضای مجازی، باید و نبایدهای خود را دارد و یکی از مهمترین جرایم ارتکابی در فضای مجازی توهین و افترا و انتشار اطلاعات محرمانه افراد است که در موضوع انتشار، آنچه که اهمیت دارد توهینآمیز بودن رفتار است؛ چراکه انتشار اطلاعات شخصی و محرمانه دیگران جرم است، خواه در فضای واقعی اتفاق بیفتد یا در فضای مجازی. کاربران بدانند که فرهنگ و قوانین فضای مجازی همان بایدها و نبایدها در زندگی واقعی است.
مردی با چشمان حادثه ساز
پیـام پیراهن قهوهای ها
محمد بلوری/ روزنامه نگار
پهلوان بهت زده به پیرمرد زل زد و پرسید:
بگو پدر؟ تعریف کنید ببینم!
گفت: از قرار آقاکاظم باران ساز غروب آخرین روز سوار بر اسب به خانهاش بر میگشت. هنگام گذر از کنار قبرستان متروک آبادی، نگاهش به روشنی فانوسی در گوشهای از قبرستان افتاد. از اسبش پیاده شد تا سری به قبرستان بزند، شنیده بود که بعضی از شبها قاچاقچیان برای کشف دفینه به قبرستان میآیند و شروع به حفاری میکنند. آقا کاظم با پای پیاده وارد قبرستان قدیمی شد. از آن پس دیگر کسی او را زنده ندید. روز بعد جسدش را در عمق چاه حفاری شده پیدا کردند در حالی که صبح آن شب اسب آقا کاظم را دیدند که پای ایوان تکیده، ایستاده بود.
بعد هم جسد کاظم را در قبری پیدا کردند که برای یافتن گنجینهای حفاری شده بود.
پهلوان از او پرسید: آیا روشن شد که در آن شب چه کسی مرد باران ساز را کشته و جسد او را در داخل قبر انداخته است؟
پیرمرد جواب داد: چند هفتهای از این جنایت گذشته بود که راز قتل میرزا کاظم باران ساز برایم فاش شد. پسر جوانی که در کار بنایی آجرچینی و چاه کنی کمکم میکرد مدتی سردرگم و آشفته بود و مثل قبل تن بهکار نمیداد. چند روزی پاپیاش شدم تا اینکه بهخاطر عذاب وجدانی که داشت به گریه افتاد و راز قتل مرد باران ساز را برایم تعریف کرد. گفت: روزی مشغول کارم بودم که یکی از نوکرهای سیاهپوش «آقابزرگ» به سراغم آمد و گفت: بعد از غروب میآیم تو را ببرم تا برایم چاهی بکنی، وسایل چاهکنیات را آماده کن اما به اوستایت چیزی نگو. دستمزد خوبی هم برایت در نظر دارم. طبق قراری که داشتیم، روز بعد سر قرار آمد و من را به قبرستان قدیمی برد و دستور داد زیر یکی از قبرها را حفاری کنم. فهمیدم طبق نقشهای که دارد دنبال دفینه میگردد. با حفاری قبر به زیر تابوت رسیده بودم که صدای داد و فریادی شنیدم. بعد مرد سیاهپوش صدایم زد و دستور داد از قبر بیرون بیایم. پا بیرون از قبر که گذاشتم، دیدم مرد سیاهپوش دست جنازه مردی را گرفته و کشانکشان به لبه قبر میآورد. بعد به من گفت که بیا کمک کن تا این مرده را توی قبر بیندازیم، عجلهکن.
در روشنی فانوس نگاهم بهصورت مرده افتاد و میرزا کاظم باران ساز بد شگون را که سوار بر اسب مخصوص تعزیه روزها در آبادی گشت میزد، شناختم. جنازه را توی قبر انداختیم. بعد از آن مزدی به من داد و تهدیدم کرد اگر درباره این راز به کسی حرفی بزنم، من راهم میکشد و توی همین قبر میاندازد.
پهلوان که تحت تأثیر این جنایت قرار گرفته بود پرسید:
- چه به سرش آمد؟
با تأسف سر جنباند و گفت: کشته شد پهلوان حالا چه بر سر زن و بچههایم خواهد آمد. این سیاهپوشها از ارتکاب هیچجنایتی ابا ندارند پهلوان.پهلوان حیدر از سرخشم سبیل آویخته روی لبش را به دندان کشید و شرارههای خشم در چشمهایش شعله کشید، پرسید:
-اوستا قاسم، سر اون جوان چی آمد؟
بنای پیر با پریشان حالی از سر تأسف و درد به موهای خاکستری آویخته روی پیشانیاش چنگ انداخت و سرش به نوسان درآمد.
-آخ... چی بگم پهلوان چند روزی این جوان بیچاره را ندیده بودم.
پیدایش نبود. رفتم در خانهشان به مادرش گفتم: جعفر پیدایش نیست. کار بنایی لنگ مانده تا اینکه یک روز تو بازارچه دیدم گویی میخواست از دستم رها شود. کشاندمش توی قهوهخانه بازارچه. از حالش پرسیدم هراسان شد. گفت: اوستا جانت سلامت که جانم در خطر است. قضیه آن شب قبرستان کهنه را برایم تعریف کرد که چطور در تاریکی غروب میرزا کاظم باران ساز با دیدن روشنی فانوس پا در قبرستان گذاشت اما قدارهبند سیاهپوش آن بیچاره را کشت و بعد وادارش کرد جسدش را چال کنند.پرسیدم: حالا چرا آواره و وحشتزدهای؟ گفت: جانم در خطره اوستا، یکی از خبرچینهای پیرهن قهوهای که برای پیرهن سیاهها جاسوسی میکنند از دوستان قدیمی من بوده، خبر داده جانم در خطره. چون یکی از پیرهن سیاهها سپرده سر به نیستم کنن. این دوست قدیمیام نشانی پیرهن سیاه را داده گفته نشانیاش، آبله رو با یک چشم بابا قوری است.
لب بالاییاش هم از وسط چاک داره.
ادامه دارد...
مرگ راننده مینی بوس در برخورد با اتوبوس
گروه حوادث/ برخورد مینی بوس کارگران زن یک شرکت با اتوبوس در اتوبان ساوه یک کشته و 13 مصدوم برجا گذاشت.
مجتبی خالدی ، سخنگوی اورژانس کشور، در این باره گفت: ساعت 8 صبح شنبه 14 تیر، خبر تصادف بین یک دستگاه اتوبوس و یک دستگاه مینیبوس در جاده شهر صنعتی مامونیه بعد از خورشیدآباد به مرکز فرماندهی اورژانس اعلام شد. بلافاصله پایگاههای اورژانس ساوه و زرندیه و هلال احمر زرندیه به محل حادثه اعزام و پساز حضور در محل، عملیات نجات آغاز شد.افزود: در این حادثه 13 نفر مصدوم شدند که 11 نفر راهی مراکز درمانی و 2 نفر نیز در محل درمان شدند؛ همچنین یک نفر نیز به علت شدت جراحات وارده جان خود را از دست داد.
ایرج کهریزی، رئیس پلیس راه استان نیز درباره این حادثه گفت: بنا بر گزارش دریافتی، خودروی مینیبوس در حال انتقال کارگران زن به شرکت صنعتی بوده و اتوبوس نیز در مسیر برگشت از شهرک صنعتی و خالی از مسافر بوده است. صحنه این سانحه رانندگی از سوی کارشناسان پلیس راه بازدید و در این خصوص پرونده تشکیل شده و در حال سیر مراحل قانونی است. طبق گزارشهای اولیه مقصر این حادثه راننده مینی بوس به نام رسول مزیدی 52 ساله بوده که خودش در این تصادف جان باخت.