راهبردهای رهبر معظم انقلاب برای «تولید معرفت» در کشور
پایان یک دو دستگی
تولید علم در ایران با چه موانعی روبهرو است؟
سیاوش نادری فارسانی
رئیس انجمن علمی گفتمان اسلامی سوئد
موضوع رشد و تعالی کشور، ریشهیابی علل عقبماندگی در برخی عرصهها و تلاش جهت مرتفع نمودن مسائل و مشکلات کشور، مهمترین دغدغه صاحبنظران و مدیران کشور در سده گذشته بوده است. در واقع از منظر تاریخ فکر، پرسشها یکسان بوده ولی پاسخهای معرفتی، رویکردهای سیاسی، روشهای مدیریتی و اجرایی متفاوت بوده است و این تفاوتها عمدتاً ریشه در ماهیت جهانبینی(های) مورد نظر و نوع برداشتهای معطوف به آنها داشته است. در واقع، نقطه اشتراک همه صاحبنظران در این عرصه، لزوم توجه به زیرساختها و بنیانهای معرفتی و گسترش دانش و آگاهی بوده است. با این حال، جهت تحقق این موضوع مهم یعنی «گسترش فرهنگ معرفتگرایی» با هدف رشد و تعالی کشور در عرصههای مختلف، سه نگاه از منظر تاریخ فکر قابل رصد است و مادامی که حاکمیت و صاحبنظران در این عرصه به نتیجه نرسند، بیشتر تلاشها در مسیر رشد و اعتلای کشور ناکام شده یا نیروهای مختلف یکدیگر را خنثی خواهند کرد.
رویکرد تجددگرایان
در نگاه نخست، پیشفرض آن است که «تاریخ معرفت» دلالت بر مسیری دارد که عبور از آن اجتنابناپذیر است. بنابراین به جای اتلاف وقت و نیروهای فکری و مادی جهت پیمودن این مسیر، باید جایگاه خود را در تاریخ فکر و تحولات اجتماعی رصد نماییم و خود را با آخرین دستاوردهای بشری و الگوهای موفق دیگر کشورها منطبق نماییم. محصول این نگاه «رویکرد تجددگرایان» است که رشد و پیشرفت کشور را در همسویی حداکثری با الگوهای عمدتاً غربی تعریف میکنند.
تجربه نظری و عملی پیروی از این رویکرد در کشور با نقدهای جدی همراه بوده است. نقد عمده مخالفان این رویکرد آن است که نتیجه پیگیری این رویکرد کپیبرداری برخی مصادیق عینی فرهنگ غرب بدون توجه به زیرساختهای ذهنی، معرفتی و فرهنگی آنها بوده است. برای مثال در روش زیست، پوشش، حکمرانی، توسعه زیرساختها همچون جادهسازی، حمل و نقل، مراکز آموزشی و دیگر موارد از غرب کپیبرداری شد ولی در رمزگشایی از روش فکر و اندیشه غرب و توسعه آن ناکام بود.
عدم توجه به توانمندیهای فرهنگی و سنتی کشور و حرکت مقابل نیروی عظیم معرفتی و فرهنگی کشور از دیگر نقدهای وارد به این رویکرد بوده است. این رویکرد بهطور عمده در دوران پهلوی اول و دوم مسلط بود ولی حتی بعد از انقلاباسلامی از جانب برخی صاحبنظران مورد حمایت قرار گرفت و حتی برخی از سیاستهای دولتها بدون توجه به شعارهای آنها و صرفاً از نظر چگونگی کاربست شاخصهای سیاستگذاری و مدیریت کشور در همین راستا قابل بررسی است.
رویکرد سنتگرایان افراطی
در نگاه دوم که به جد از جانب برخی صاحبنظران در یکصد سال گذشته مطرح بوده است، پیشفرض آن است که رشد و اعتلای کشور و مرتفع نمودن علل عقبماندگی کشور در برخی عرصهها، در گرو بازگشت به فرهنگ و سنت خود و طرد فرهنگ و دستاوردهای غرب در همه ابعاد است. در واقع، این نگاه، فرهنگ و سنت کشور را عمدتاً در «فرهنگ و سنت دینی، اسلامی و شیعی» خلاصه میکند و آن را منبع نظریهپردازی و سیاستگذاری در همه عرصههای زندگی معرفی میکند. مصادیق افرادی که فیالمثل استخراج معارف مرتبط با علومپزشکی، کشاورزی، اجتماعی، حقوقی، سیاسی و فناوری را از قرآن و حدیث و سنت دینی ممکن میدانستند، در تاریخ فکر کشور فراوان است.
نقد این دیدگاه از سوی مخالفان بر این نکته تأکید دارد که اساساً این رویکرد خاص سدههای گذشته و عصر ما قبل دولتها و جوامع مدرن است. دوم اینکه، اتخاذ این رویکرد نه تنها پاسخگوی مسائل و مشکلات کشور نیست بلکه خود بخشی از مشکل تلقی میشود؛ چرا که دلالت بر کاستیهای ذیل دارد؛ نخست اینکه جامعه و کشور را از برخورداری از منابع معرفتی بهدلیل یک رویکرد تقلیلگرایانه شناختی محروم میکند. بهعنوان مثال در طیف رادیکال این رویکرد، عنصر «تجربه» مقابل «وحی» قلمداد میشود.
دوم اینکه نافی ماهیت متکثر فرهنگ و تنوع عناصر و اجزای سازنده آن در بستر تاریخی است. به عبارتی از درک این واقعیت عاجز است که فرهنگ کشور از جمله افراد آن همچون یک فرش دستباف، هزار نقش و رنگ دارند. بنابراین پیوسته در پی پررنگ کردن یک رنگ و یک نقش هستند که نتیجه آن در خوشبینانهترین وضعیت، تهی کردن فرهنگ از ماهیت خود و بیهویتی افراد است.
سوم اینکه امکان بهرهمندی از توانمندیها و خلاقیتهای همه افراد جامعه با گرایشها و سلایق فکری و سیاسی و عقیدتی مختلف سلب میشود و پیوسته خط خودی و غیرخودی پررنگتر و دافعه فرهنگی بر جاذبه فرهنگی غالب میشود. در واقع، امنیت ملی و انسجام و اتحاد ملی بتدریج مخدوش میشود. به لحاظ معرفتی در طیف میانه این نگاه، دیگر منابع شناخت از جمله «عقل» و «تجربه» در طول وحی تعریف میشوند با این قید که یک برداشت معرفتی خاص از چگونگی نسبت وحی با دیگر منابع شناختی تأیید و ترویج میشود. به عبارتی لزوماً به هر دستاورد معرفتی تجربی اصالت داده نمیشود. دیگر آنکه بیش از آنکه فکر و شناخت موضوعیت داشته باشد این اشخاص و افراد هستند که معیار هستند بهویژه آنجا که تعلقات و سلایق سیاسی برجسته میشود.
رویکرد سوم؛ سنتز نگاه تجددگرایان و سنتگرایان
رویکرد سوم که عمدتاً با پیروزی انقلاب اسلامی و مواجهه با واقعیتهای موجود در سطح ملی و بینالمللی برجسته شد، دلالت بر سنتز دو نگاه فوق دارد. در این رویکرد نقطه عزیمت جهانبینی اسلامی، فرهنگ و سنت کشور است ولی بهرهمندی از تجارب و دستاوردهای دیگر ملل و تعامل سازنده با جهان، مورد تأکید قرار میگیرد. در واقع، در این رویکرد شناخت جهانبینی و معارفاسلامی، فرهنگ و سنتهای ایرانی و مسائل اجتماعی خاص کشور از اهمیت زیادی برخوردار است. علاوه بر این، شناخت جهانبینیهای رقیب و دستاوردهای معرفتی دیگر ملل با هدف شناخت نقاط اشتراک و افتراق، تعامل و تبادل معرفتی، بهرهمندی از دستاوردهای اندیشمندان در سطح جهانی و شناخت جایگاه خود به لحاظ تاریخ فکر نیز مورد تأکید است. مفروضات و دلالتهای معرفتی این رویکرد مشتمل بر موارد ذیل است؛
1 جامعیت منابع و ابزارهای شناخت به این مفهوم که بهعنوان مثال وحی، عقل، فطرت، حس و تجربه معرف مبانی شناختشناسی این رویکرد هستند.
2 شناخت و اکتساب معرفت در پرتو هدایت الهی حاصل میشود و بهواسطه هدایت تکوینی و تشریعی هر کدام از ابزارهای شناختی در نسبتی هماهنگ با هم دارای اصالت است.
3 شناخت ابزارهای شناختی دیگر جهانبینیها و درک صحیح میزان هماهنگی یا ناهماهنگی تولیدات آنها با ابزارهای شناختی جهانبینی مطلوب با هدف بهرهمندی از دستاوردهای بشری اجتنابناپذیر است.
4 در این رویکرد توجه به اصل مکتبوارگی، منظومه فکری، شرایط و زمینههای اجتماعی و تاریخی در ارتباط با چگونگی شکلگیری و طرح دیدگاههای معرفتی در دیگر جوامع، توجه به رشد و تغییر مفاهیم در تاریخ فکر و تلاش برای رمزگشایی مفاهیم، از اهمیت فراوانی برخوردار است.
5 در رویکرد سوم، هدف صرفاً ترجمه یک اثر خاص از یک مؤلف (فیالمثل کارل مارکس) آن هم متأثر از تعلقات سیاسی مترجم اثر نیست، بلکه هدف اصلی شناخت یک فکر، جهانبینی حاکم بر آن، شرایط و زمینههای اجتماعی بروز آن و فهم دقیق نسبت آن با جهانبینی انقلاباسلامی و ایجاد تعامل سازنده با دستاوردهای بشری است.
6 دیگر دلالت روششناختی رویکرد سوم آن است که در کنار دیگر مراکز آموزشی و پژوهشی کشور، همچنین مراکزی تأسیس و فعال شوند تا هر کدام به شکل منظومهوار و تخصصی به رمزگشایی یک مکتب، پارادایم فکری، جهانبینی، مؤسسان و شارحان آن، زمینههای شکلگیری و آثار و نتایج آن بهعنوان بخشی از تاریخ فکر جهان اقدام کند؛ برای مثال در غرب مراکز مطالعاتی تحت عناوین شیعهشناسی، ایرانشناسی و دیگر موارد فعال هستند که طرف مشاوره سیاستمداران آن کشور در تنظیم روابط خود با ایران قرار میگیرند.
در واقع تولیدات این مراکز برای مراکز دانشگاهی و حوزوی کشور داده خام تلقی میشوند. به عبارتی این مراکز توان و قدرت مراکز حوزوی و دانشگاهی کشور را از طریق ارائه اطلاعات و دادههای معتبر و منظومهوار از مکاتب فکری مختلف افزایش میدهد. در چنین شرایطی امکان سنتزسازی و تعامل بین جهانبینی اسلامی با دیگر جهانبینیها و دستاوردهای بشری که مورد نظر رویکرد سوم است، فراهم خواهد شد. علاوه بر این، باعث پویایی و فعال شدن مراکز حوزوی و پژوهشی میشود.
7 دیگر دلالت روششناسی این رویکرد، استفاده حداکثری از تمام نیروها و سرمایههای فکری کشور و حتی صاحبنظران و کارشناسان جهانی است. با تأسیس و فعالسازی این مراکز پژوهشی، مرزهای خودی و غیرخودی از سطح مخرب و غیرسازنده طرح دیدگاههای تهاجمی به سطح و لایه عمیق تولید معرفت و تعامل و گفتوگوی واقعی شناختی ارتقاء مییابد که لازمه رشد و تعالی کشور است.
8 تقویت اتحاد و انسجام ملی، خنثیسازی تلاش کشورهای بیگانه برای سوءاستفاده از صاحبنظران و کارشناسان کشور که خود را ناخواسته در اردوگاه غیرخودیها حس میکنند، ظرفیتسازی و ایجاد فضای شناختی واقعی برای دگراندیشان به منظور طرح دیدگاههای خود در سطح عمیقشناختی و غیرعوامانه در چهارچوب تأمین امنیت و منافع ملی کشور از دیگر دلالتهای روششناختی رویکرد سوم است.
آسیبشناسی روند تولید معرفت از منظر رویکرد سوم
در چهار دهه گذشته، هر چند در سطح نظری رویکرد سوم در تولید معرفت مورد توجه بوده است ولی بررسی سوابق اقدامی و تجربه عینی کشور در این زمینه نشان از واقعیت دیگر دارد. در واقع این رویکرد تحت فشار دو نیروی قدرتمند دیگر یعنی رویکردهای اول و دوم بوده است و امکان تحقق وافی آن در چهار دهه گذشته وجود نداشته است.
به عبارتی برخی کارشناسان و مراکز تولید معرفت در کشور، اساساً اعتقادی به بهرهمندی از دستاوردهای دیگر ملل نداشته یا به شکل گزینشی و با اهداف سیاسی یا عقیدتی خاص و متناسب با منافع مقطعی به دستاوردهای غیربومی توجه داشتهاند. از دیگر سو، برخی صاحبنظران و حتی مراکز پژوهشی و علمی کشور در برههای از تاریخ انقلاب در پی کپیبرداری غیرشناختی از تولیدات غیربومی و زاویهگیری با فرهنگ و سنت ایرانی اسلامی بودهاند. برای مثال کتابی از یک فیلسوف یا متفکر غربی ترجمه میشود بدون آنکه جهانبینی حاکم بر آن اثر، زمینههای فکری و اجتماعی آن و منظوموارگی آن و نیز نسبت آن فکر با روند تولید معرفت در کشور و میزان پاسخگویی آن در حل مشکلات کشور تبیین شود. در برخی موارد، مرز بین فعالان و عناصر سیاسی و شناختی قابل تشخیص نیست.
مشکل مهم دیگر که بر اثر فشار دائمی دو نگاه نخست بر نگاه سوم بهوجود آمد بر طرد و منزویسازی برخی نیروهای فکری کشور، پر رنگ کردن مرزهای خودی و غیرخودی، هدایت سلایق و گرایشهای فکری دگراندیش به اردوگاه مخالفان نظام و حتی براندازان دلالت دارد. این مشکل بویژه در بحث گزینش استادان، بکارگیری و استخدام صاحبنظران و کارشناسان در عرصههای مختلف در چند دهه گذشته مشهود است.
ورود مفاهیم و نظریههای غربی به کشور بدون آنکه هر کدام از آن مفاهیم و دیدگاهها در نگاهی غیرسوگیرانه تبیین شود و در بستر فکرتاریخ زمینههای فکری و اجتماعی طرح آنها در دیگر نقاط جهان رمزگشایی شود دلالت بر مشکلات دیگری دارد؛ نخست آنکه، گزینش و ترجمه برخی آثار با اهداف شناختی مطابقت ندارد و بیشتر از اراده و خط و مشی سیاسی و حزبی مترجمان و آن هم به شکل سطحی ناشی میشود، چرا که همین فعالان حزبی و سیاسی را به منابع و صاحبنظرانی ارجاع میدهند که در فهم جهانبینی و رمزگشایی فکر آنان به شکل منظومهوار ناکام و ناتوان بودهاند.
دوم اینکه، رویکرد سوم که در پی تعامل سازنده با دستاوردهای دیگر ملل بود بر اثر فشار دو نیروی رادیکال دیگر که یا در پی نفی کلیت غرب و دستاوردهای آن بود یا اینکه در پی پذیرش کامل و بیچون و چرای آن، ماهیتی التقاطی و جعلی پیدا کرد و محصول آن برجستهسازی برخی خطوط قرمز و مفاهیمی سیاه و سفید شد که خلاف واقعیتهای آن مفاهیم در تاریخ فکر است، برای مثال مفاهیمی همچون اومانیسم، پلورالیسم، سکولاریسم و نسبیگرایی مقابل دین و دینداری و خدا و وحی تعریف و ترویج شد. این خطوط قرمز به قدری پررنگ شد که هر پژوهشگری که به واسطه مطالعه و شناخت عمیق این مفاهیم، نظری دیگر را عنوان میکرد در اردوگاه مخالفان دین قرار میگرفت که البته در میان مدت نتیجهای جز مخدوش کردن اتحاد، انسجام و امنیت ملی به همراه نداشت. امنیت ملی فقط زمانی در خطر نیست که افراد جامعه در خیابانها روبهروی هم سنگرسازی کنند. عمق تهدید و خطر، شکافی است که به لحاظ شناختی و از طریق مفاهیم جعلی بین نخبگان و کارشناسان یک جامعه پدید آید و پیوسته «دیگریسازی» شود. اجرای نادرست رویکرد سوم و عدم اراده جدی جهت مهار رویکردهای اول و دوم هر روز باعث عمق یافتن این شکاف میشود.
راهبردهای رهبر معظم انقلاب برای تولید معرفت در کشور
بررسی دیدگاهها و منویات رهبری در زمینه تولید علم و حرکت کشور در مسیر رشد و اعتلای همهجانبه نشان از اراده معظم له در نهادینهسازی و فرهنگسازی «روش تولید معرفت در کشور» دارد. بررسی دقیق این دیدگاهها نشان میدهد که معظم له از یک سو فعالسازی ظرفیتهای مادی، شناختی و معنوی فرهنگ اسلامی و تقویت و استفاده مؤثر از ظرفیتهای فرهنگی کشور را بهعنوان نقطه عزیمت فرهنگ دانشاندوزی و معرفتگرایی در همه امور معرفی میکند و از دیگر سو و همزمان، تعامل و تبادل علمی با جهان را مورد تأکید قرار میدهد.
طرح و حمایت از ایدههایی همچون مهندسی فرهنگی، الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، نقشه علمی کشور و علومانسانی اسلامی، پیشزمینه ورود معظم له به موضوع تمدن اسلامی است. به عبارتی یکی از اهداف مهم طرح این ایدههای پیوسته و منسجم، جهتدهی نیروهای فکری کشور در مسیر رشد و تعالی کشور بوده است. علاوه بر این، درگیر کردن نیروهای فکری در قالب ایدههای فوق به شکل راهبردی، گرایشها روششناختی کشور را به سمت رویکرد سوم و پرهیز از افراط و تفریط در قالب دو رویکرد اول و دوم تسهیل نمود.
نتیجه آنکه آن طیفی که نافی کلیت غرب و دستاوردهای آن بود و نیز آن طیفی که در پی پذیرش بیچون و چرای معارف غربی بودند بهطور معناداری در نگاههای خود تجدید نظر کردند، لذا فرهنگ مطالعات تطبیقی و حتی غربشناسی بهعنوان یک محور مطالعاتی در مراکز دانشگاهی و حوزوی فعال شد. به عبارتی کمتر پژوهشی در کشور انجام میشود که توجهی به منابع لاتین و غیربومی نداشته باشد. با این حال، آسیبشناسی نحوه تأمل و بهرهمندی برخی مراکز حوزوی و دانشگاهی از منابع غیربومی دلالت بر واقعیتهایی دارد که خلاف منویات معظم له است.
نخست اینکه، «نگاه و تفکر انتقادی» در روند تولید معرفت در برخی مراکز حوزوی و دانشگاهی ضعیف است. دوم اینکه، در برخی موارد بهره مندی از منابع غیربومی بیشتر با هدف تقویت و اعتباربخشی به یک نگاه خاص سیاسی و عقیدتی انجام میشود و معرف معارف، مفاهیم و آموزههای مورد نظر در غرب نیست. سوم اینکه، کمتر مرکز پژوهشی در کشور اقدام به استخراج و تبیین مفاهیم و نظریههای تولید شده در غرب به شکل منظومهوار و با توجه به زمینههای اجتماعی شکلگیری آن آموزهها در بستر تاریخ فکر دارد. چهارم اینکه، امکان فعالسازی مؤثر نیروهای فکری غیرسیاسی و غیرعقیدتی که صرفاً بدون دغدغههای حزبی و جناحی و عقیدتی در پی تولید تخصصی دانش و رمزگشایی از آموزههای شناختی غیربومی باشند، مطلوب نبوده است. نتیجه آن است که برخی از صاحبنظران بیشتر در نقش فعالان سیاسی یا عقیدتی و تبلیغاتی ظاهر شوند تا در جایگاه پژوهشی و علمی. علاوه بر این، منزوی شدن، خانهنشینی یا کوچ خودخواسته یا اجباری برخی کارشناسان که صرفاً دغدغههای شناختی و پژوهشی دارند، خود مشکلی دیگر است.
معتقدم راهکار برونرفت از مشکلات پیشروی رویکرد سوم، رمزگشایی «منظومهوار» و «مکتبوار» از آموزهها و معارف غیربومی است. این طرح را سالها پیش در اولین نشست اندیشههای راهبردی که در ارتباط با «الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت» برگزار شد، خدمت رهبر معظم انقلاب مطرح کردم که محصول مباحث آن نشست در اولین کتاب اندیشههای راهبردی منتشر شد. در آنجا بحثی را تحت عنوان «بایدهای روششناختی» ارائه دادم که شامل چند مرحله به هم پیوسته در مسیر تولید دانش و معارف مرتبط با الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت بود. بعد از مراحل لزوم پرداختن به مقوله جهانبینیشناسی و سپس جهانبینی اسلامی، ضرورت کاربست دانش جهانبینیشناسی را جهت رمزگشایی «منظومهوار» و «مکتبوار» آموزهها و معارف غیربومی بهعنوان حلقه مفقوده مطالعات و پژوهشهای کشور طرح کردم که میتواند راهکاری برای برونرفت از مشکلات پیش روی رویکرد سوم باشد.
نیم نگاه
طرح ایدههایی همچون «مهندسی فرهنگی»، «الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت»، «نقشه علمی کشور» و «علومانسانی اسلامی» پیشزمینه ورود رهبر معظم انقلاب به موضوع تمدن اسلامی است. یکی از اهداف مهم طرح این ایدههای پیوسته و منسجم، جهتدهی نیروهای فکری کشور در مسیر «رشد فرهنگ معرفتگرایی» در کشور است.
بررسی دیدگاهها و منویات رهبری در زمینه تولید علم و حرکت کشور در مسیر رشد و اعتلای همهجانبه نشان از اراده معظم له در نهادینهسازی و فرهنگسازی «روش تولید معرفت در کشور» دارد.
مقام معظم رهبری از یک سو فعالسازی ظرفیتهای مادی، شناختی و معنوی فرهنگ اسلامی و تقویت و استفاده مؤثر از ظرفیتهای فرهنگی کشور را بهعنوان نقطه عزیمت فرهنگ دانشاندوزی و معرفتگرایی در همه امور معرفی میکند و از دیگر سو و همزمان، تعامل و تبادل علمی با جهان را مورد تأکید قرار میدهد.
امنیت ملی فقط زمانی در خطر نیست که افراد جامعه در خیابانها روبهروی هم سنگرسازی کنند. عمق تهدید و خطر، شکافی است که به لحاظ شناختی و از طریق مفاهیم جعلی بین نخبگان و کارشناسان یک جامعه پدید آید و پیوسته «دیگریسازی» شود.
یکی از موانع تولید علم در کشور طرد و منزویسازی برخی نیروهای فکری کشور، پر رنگ نمودن مرزهای خودی و غیرخودی، هدایت سلایق و گرایشهای فکری دگراندیش به اردوگاه مخالفان نظام است. این مشکل بویژه در بحث گزینش استادان، به کارگیری و استخدام صاحبنظران و کارشناسان در عرصههای مختلف در چند دهه گذشته مشهود است.