بهزاد توفیق فر
از آنجایی که باوجود افزایش قیمت چندباره خودرو، خودروسازان هنوز عرضه به بازار را افزایش ندادهاند، تفاوت چندانی در بازار خودرو ایجاد نشده و ایضاً در کیفیت خودروها هم. لذا چند فرضیه محتمل است:
1) منتظرند رئیسجمهور جدید معلوم شود و دولت جدید سر کار بیاید تا ببیند اوضاع چطوری میشود و کی به کی است. از شورای نگهبان و وزارت کشور درخواست میکنیم دست بجنبانند!
2) افزایش تولید خودرو و عرضه به بازار از طرحهای دولت قبل بوده و حالا دیگر نمیتوانند این طرح را افتتاح کنند چون قیچی بُریدن روبان را به اندازه دست وزیر صمت آن دولت سفارش دادهاند و نمیشود! از شرکت چینی تولید قیچی درخواست میشود یک کشتی از همان قیچیها بفرستد.
3) مدیران خودروسازی هنوز پاداش «این» افزایشهای قیمت را نگرفتهاند که ترتیب «آن» عرضه بیشتر را بدهند و خودروهای سبزشده در پارکینگها را به بازار عرضه کنند. منتظرند تا پول نو از بانک مرکزی برسد. پس آنگاه! بدین وسیله از ریاست محترم بانک مرکزی و معاونت محترم پول و اسکناس مستدعی است.
4) خودروسازان عرضه خودرو به بازار را بیشتر کردهاند، اما جاده مخصوص ترافیک سنگین، حدفاصل سایپا تا ایران خودرو، مسیر غرب به شرق مسدود بهدلیل عملیات آواربرداری! از شهرداری و آقای رئیسی خواستاریم، لطفاً!
5) دلیل پنجم که محتملتر به نظر میرسد اینکه خودروسازان عرضه و کیفیت را بیشتر کردهاند، قیچی مناسب هم به تعداد لازم بوده، ترافیک هم نبوده و هیچ عملیات آواربرداری هم نوچ! اما سماور مرکز شمارهگذاری راهور جوش نبوده و آن آقایی که جلو ماشینها را میگیرد تا پلاک را به ضرب دوتا پرچ به ماشین بکوبد، گفته تا چایی نخورم محال است پلاک بکوبم و اگر پلاک مردم کج بشود یا میخ پرچ اشتباهی جایی بخورد که نباید، شما جوابش را میدهید؟! نه! خدایی!
سمیرا قرهداغی
شبکه فارسی سعودی از لندن (واقعاً که!) گزارش داده که نمایندگان جمهوریخواه کنگره امریکا بهدنبال تحقیق و تفحص از توئیتر هستند، ببینند علت حذف نشدن توئیت ایرانیها با موضوع «انتقام» چیست.
همین اول کار؛ سؤال پیش آمده این است که «انتقام» بابت چه موضوعی؟ که همین اندازه هم به ذهن نمایندگان کنگره و شبکه سعودی نرسیده و هی دارند به هم نگاه میکنند، میگویند: «چیزی شده؟»
کنگره بعد از کوبیدن اینستاگرام توی سر توئیتر، گفته: «حجم سانسورش رو داشتی؟»
توئیتر هم، قیافه بچهاولها را گرفته و همزمان با پاک کردن اشکهایش جواب داده: «اینستاگرام تهش باید عکس و هشتگ حذف کنه. ولی من باید دونهدونه توئیت بخونم. اونم با کیفیت گوگل ترنسلیت.. آخرش هم پرسیده: «حالا با تهدیدهای دانشآموزان ایالات مختلفه به تیراندازی در مدرسه هم، با همین فرمون پیش برم؟» کنگره گفته: «نه».
بعد روی هم را بوسیدهاند و خداحافظ...
علیرضا عبدی
آقای احمدی کارمند است. او از شوهرِ خاله اقدسِ باجناق دایی ناصر، خودش شنیده که نباید واکسن زد؛ واکسنها همگی یخزده برزیلی هستند. چون با چشمان خودش دیده که آنها را درون جعبه و یخ حمل میکنند.
او برای اینکه همکارش قانعش نکند که واکسن بزند، میخواست آن آتویی که از وی دارد را رو کند. همکارش نمیداند که این واکسنها برای شستوشوی مغزی و نصب میکروچیپ جیپیاسدار است! آقای احمدی هرچه نباشد، ارشدش را از فروشگاههای جلوی دانشگاه خریده است.
توبیخ نداشتن کارت واکسن در اداره، کاری کرد که آقای احمدی درخواست وام مساعده کند. ۵۰۰ هزار تومان برای جعل کارت واکسن تقلبی. آقای احمدی آنقدر مخارج برای مصارف اینترنت و گشت و گذار در سایتها و پیجهای وزین علمی میگذارد که حقوقش تا سر برج کفاف نمیدهد. مثل آقای احمدی نباشیم!
به بهانه انتصاب رئیس سابق رسانه ملی در هولدینگ نفتی
زهرا آراسته نیا
اخبار تجمعات سانسوری بود
هر مشکل و نقد هم که منشوری بود
این ربط رسانه است با حوزه نفت
اسرار مگوی هردو بدجوری بود
افشار جابری
روزی مریدان نزد مراد بودند که مراد گفت: یکی کم است. مریدی نعره زد: افسوس که عمری میپنداشتیم یکی اضافه داریم. مراد گفت: آرام باش، میگویم یکی از شماها کم است. مریدی دیگر گفت: یامراد، من او را میشناسم، فلانی امروز نیامده، حتی گفت به جایم در گریبان باش. مراد گفت: فتنه است، برویم سمتش. پس همه رفتند سمتش. فلانی در کنج خانه نشسته بود. مراد گفت: چه میکنی؟ فلانی نزدیک آمد و گفت: یامراد، در طریقت پیش میروم، با سرعتی بیش از پیش. مراد گفت: چطور؟ فلانی تلفنش را به مراد نشان داد و گفت: با شمارهگیری ستاره ۷۷۷ مربع یک ستاره خط تیره هشت. مراد گفت: جان؟! فلانی گفت: با هر تراکنش صد سکه به من میدهد، هر صدهزار سکه هم میشود یک کارت طلایی برای شرکت در قرعهکشی میلیونی هشت دستگ.... مراد گفت: هیس، بیش مگو، تو را خریدهاند. فلانی گفت: با چه قیمتی؟ مراد گفت: خریدهاند یعنی خرت کردهاند. فلانی با دست بر سر کوبید و فریاد زد: حال چه کنم؟ مراد گفت: هیچ، تلفنت را در شارژ بزن و فوتبالهای داخلی را پنج دقیقه بعد از شروع شدن بنگر. فلانی پرسید: خارجیها را از اول نبینم؟ مراد گفت: خیر، آنها را در تلگرام بررسی کن. پس مریدان جملگی نعره زدند. تمة
پیشنهاد تحلیلگر
چون لبت بر شکر و قند بخندد گویند؛ زهــــــرمار!
مهدی سلیمان نژاد
صنعت شیرینی و شکلات نهتنها بوی نفت نمیدهد بلکه مقام اول صادرات صنایع غذایی با سهم ۴۰ درصدی را دارد. در اهمیت علاقهمان به شیرینی همین بس، نانعسلی را هم با چایشیرین میخوریم. خیارشور که از اول اینجور نبود. هرکاری کردیم که شیرین شود و قابل خوردن، نشد که نشد. یعنی با شیرینی و شیرین شدن نساخت ما هم تنبیهش کردیم انداختیمش داخل دبه نمک و شد خیارشور. ما اصلاً یک مدل شیرینی درست کردیم که آخرسر باز شکر میریزیم رویش جوری که این بلورهای شکر زیر دندانمان خرد شود، چیزی شبیه اینکه نان بربری را بگذاریم لای نان باگت و بخوریم. مثل خوردن قند با چای شیرین. مجموع تولیدات صنایع شیرینی، شکلات و بیسکویت ایران یک میلیون و ۷۰۰ هزار تن است، البته ظرفیت تولید دوبرابر است اینکه چرا نیست؟ هزار دلیل دارد یکی گرانی شکر، سرانه مصرف شیرینی و شکلاتمان ۲۰ کیلوست. کمتر از بعضی کشورها. شنیدید که یکی از افراد ذیربط در این صنف گفت: افزایش قیمت شکر بهخاطر حفظ سلامت مردم است! برهمین اساس پیشنهاد میشود؛
1- برای کاهش تصادفات، بنزین گران شود.
2- ما حتی در فاتحهخوانیهامان هم شیرینی مخصوص اموات را داریم، زینپس چوبشور، چیپس فلفلی، سیرترشی هفتساله و تخممرغ آبپز خیرات کنیم.
3- در کشور ۱۸۰۰ واحد فعال در صنعت شیرینی و شکلات داریم، پیشنهادی درکار نیست چون با گرانی شکر میتوانند به جای کیک، نان سنگک تولید کنند.
4- همانطور که خانمها فقط با آرد و شکر هزارنوع کیک و شیرنی با عطر و طعم متفاوت میپزند، این توانمندی در آقایان هم هست. شما کلی خوراکی تحویلشان بدهید تا غذا بپزند، خروجی آخرش میشود املت! به گفته شاهدان عینی، لوبیا چیتی دادند به عمویم تا خوراک لوبیا درست کند، درِ دیگ که باز شد املت داخلش بود، بر همین اساس برای تساوی آقایان و خانمها در این رقابت نابرابر پیشنهاد میشود شکر از سبد خانوار حذف شود تا خروجی کیکهای خانگی، بشود بربری، فقط در این صورت حقوق هردو برابر است، زنده باد تساوی مرد و زن.
5 - بهدلیل گرانی شکر پیشنهاد میشود در ادبیات، الگوی عشقی خسرو و شیرین تغییر داده شود به برج زهرمار و خسرو، تا کسی دیگر دلش هوای شهد و شکر و شیرینی نکند.
تفأّل یک مصرفکننده به دیوان حافظ
امان از دست ساقیها
محمدرضا رضایی
ساقیا برخیز و دَردِه جام را
خاک بر سر کن غم ایام را
با توجه به کاربرد امروزی ساقی، میفهمیم که جام اسم رمزی برای ماده مخدر شیشه است. اینجا شخصی برای خرید شیشه نزد ساقی رفته تا یک متاعی بستاند و بزند به امید اینکه غم و غصهاش بپرد.
گر چه بدنامیست نزد عاقلان
ما نمیخواهیم ننگ و نام را
مصرف کننده در این بیت اذعان میدارد که میداند مواد باعث بیآبروییاش در جامعه میشود و مردم او را انگل صدا میزنند، ولی در ادامه تأکید میکند که آبرو و جایگاه اجتماعی به نیمکره چپ مغزش هم نیست.
باده دَردِه چند از این باد غرور
خاک بر سر نفس نافرجام را
مصرف کننده که الان جنسش را خریده و آماده مصرف است، اعتراف میکند که از سر غرور و لج و لجبازی، خود را به این حال و روز انداخته و در ادامه با گریه میگوید: «ای خاک تو سر من که اراده ندارم این لعنتی رو ترک کنم.»
دود آه سینه نالان من
سوخت این افسردگان خام را
در این بیت دیگر کار تمام شده و مصرفکننده جنس را تا ته مصرف کرده و به پشیمانی بعد از مصرف دچار شده است؛ و حالا میگوید که تمام خانوادهاش بهخاطر دودی شدن او، افسردگی گرفتند و او را طرد کردند.
با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک باره بُرد آرام را
در ادامه به عشق دوران جوانیاش اشاره میکند که اسمش دلارام بوده و به از شما نباشد بسیار دختر نجیب و خانوادهداری بوده است و اتفاقاً او هم این را دوست داشته ولی وقتی میفهمد که پسرک معتاد است، برای همیشه ترکش میکند.
صبر کن حالا به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را
در این بیت مصرفکننده به شدت متحول شده و قول مردانه میدهد که به هر بدبختی شده ترک کند تا بلکه روزی دوباره عمرش را نجات دهد. خدا را چه دیدی چه بسا دلارام هم برگشت.
ما هم به نوبه خود قول میدهیم اگر مصرفکننده عزیز سر قولش بماند و ترک کند با پدر دلارام صحبت کنیم ببینیم چه میشود. لازم به ذکر است که این شعر را مصرفکننده از دیوان حافظ پیدا کرده بود و جهت شرححال خودش برای ما خواند، یک وقت سوءتفاهم نشود.
انشایی درباره داداش آوری بچـــــــــــــــمون خله!
سمیه قربانی
خانم موعلم اجازه؟ مادرمان وقتی میبیند ما با کسی حرف میزنیم، یواشکی به بابایمان میگوید تفلی بچه خل شده. آنها نمیدانند ما خودمان خل شدهایم تا یک داداش برایمان بیاورند. آنها به جای اینکه برای ما داداش بیاورند ما را پیش روانپزشک بردند. دکتر خواست بداند آدمی که با او حرف میزنیم چه شکلی است؟ ما گفتیم «از قدیم گفتهاند به در بگو دیوار بشنود، اما پدر و مادرمان خیلی اهل اشاره غیر مستقیم نیستند». آقای دکتر که گوشی دستش آمد با چه بچه باهوشی سر کار دارد، یک شکلات به ما داد و پرسید «دلت میخواهد با چه کسی در خانه بازی کنی؟» با اینکه جواب ما کاملاً مشخص بود، نخواستیم دکتر دچار سرخوردگی شود و جواب دادیم «با داداشمان». آقای دکتر باز هم یک شکلات از جیبش درآورد و گفت «آفرین پسرم! حالا چرا فقط یکی؟» ما هم گفتیم «پس چند تا؟ هار هار هار...» آقای دکتر این بار به ما شکلات نداد و به قول پدرمان آن روی سگش بالا آمد. ما ترسیدیم و گفتیم «چون مجبور میشوند از شکم ما بزنند و بدهند به پوشک و ما دچار حسادت میشویم و باید هی ما را پیش روان پزشک بیاورند». خانم موعلم! آقای دکتر بعد از این جواب خیلی سعی کرد خودش را کنترل کند. ما ترسیدیم نتواند برونریزی کند و در آینده برایش مشکلی پیش بیاید. ما شکلات را به او برگرداندیم و خواستیم آرامش خودش را حفظ کند. دکتر پرسید «اگر داداش داشته باشیم حالمان خوب میشود؟» ما گفتیم «آقای روان پزشک! پدر و مادرمان با این اعسابی که دارند و سنشان هم که بالا رفته داداشمان نمیشود یا اگر بشود او را میکشند».
آقای دکتر به منشی گفت ده جلسه مشاوره برای پدر و مادرمان بنویسد.
مرور سال 2021/ بخش پنجم
کنف شدن اسرائیل
به بهانه شروع سال 2022 میلادی، نگاهی میاندازیم به برخی اتفاقات مهم و بعضاً عجیب سال 2021
البته این مورد مربوط به سال ۲۰۲۱ نمیشود و اتفاقی است که همهساله میافتد. امسال هم اسرائیل بهرغم هزینههایی که کرده بود تا بلکه جهانیان آدم حسابش کنند، باز هم کنف شد و کسی محل سگ به آنها نگذاشت. از جمله اینکه طی عملیات سیفالقدس، موشکهای جبهه مقاومت یکجوری گنبد آهنین اسرائیل را سوراخ سوراخ کردند که دیگر اوراقی هم گنبدشان را نمیخرد. بعد هم که در مسابقات المپیک، ورزشکاران کشورهای مختلف به بازیکنان اسرائیلی محل سگ هم نگذاشتند و با آنها مسابقه ندادند. این آخری هم که رزمایش نظامی سپاه یکجوری آنها را ترساند که مجدداً قیمت پوشک در اسرائیل با افزایش بیسابقه مواجه شد. خلاصه که هرسال بدبختتر از پارسال!
مدیرعامل اتحادیه مرکزی دام سبک:
نازنین اسماعیل زاده
توزیع کننده یا همان قصابان بازار را میچرخانند
و برای قیمت گوشت قرمز نرخ تعیین میکنن.
فرزانه زینلی
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت، با دشمنان مدارا
ای صاحب فال! همه دیوان مرا هم که بگردی، بهتر از این بیت پیدا نمیکنی. یعنی میخواهم بگویم اصل جنس را برایت آوردم، نه دوبیتیهای بی سر و ته کوچه بازاری. کلید رسیدن به موفقیت را ریختهام توی یک بیت و تو فقط باید درست به کار ببندی. دو کلمه حرف حساب تفسیر نمیخواهد. دوستت را در آغوش بگیر، به دشمنت هم اعتماد کن. بالاخره یک چیزی میدانسته که دشمنت شده!
اصلاً بگذار لب مطلب را بگویم؛ امضای دشمنت تضمین خوبی است. میپرسی تضمین چی؟ تضمین همهچی، از معاهده بگیر تا ازدواج! سخت نگیر تا دنیا به کامت سخت نچرخد، قهرمان دیپلماسی میشوی!