ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
امام حسین(ع): گروهى خدا را از روى میل به بهشت عبادت میکنند که این عبادت تجارت کنندگان است و گروهى خدا را از ترس دوزخ میپرستند و این عبادت بردگان است و گروهى خدا را به سبب شایستگى میپرستند و این عبادت آزادگان است که برترین عبادت است. تحف العقول، ص ۲۷۹ ح۴
«تلویزیون تئاتر ایران» فرصتی خاص برای رونق اقتصاد تئاتر
سیدعباس صالحی: «تلویزیون تئاتر ایران» که نمایشهای اجرا شده در جشنواره را ضبط و عرضه میکند، فرصت و اتفاق تازهای برای جشنواره و آینده تئاتر ایران است. مجموعه تئاترهای حاضر در جشنواره از طریق ضبط و پخش در این سامانه فرصتی عمومیتر را برای مخاطبیابی پیدا کردهاند. این سامانه همزمان با جشنواره و پس از آن، امکان ارتباط هنرمندان با مخاطبان خود در ایران و همه فارسی زبانان دنیا را فراهم میکند. این فرصت خاص برای تئاتر ایران رونق اقتصادی را نیز میتواند بهدنبال داشته باشد. یکی از نکات جالب توجه در جشنواره امسال توجه به «سردار دل ها» سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بوده است. همانطور که نام و یاد او همواره زنده است، در جشنوارههای فیلم و تئاتر فجر نیز پرداختن به شخصیت ایشان بسیار ملموس بود و بیش از 10 تئاتر با این مضمون در جشنواره به روی صحنه رفتهاند. نمایش «سرباز» نیز با این نگاه روایت ویژهای از شخصیت والای سردار شهید حاج قاسم سلیمانی داشت؛ شخصیتی که در نبرد مرد بزرگ مقاومت و جهاد بود و در ارتباط با مردم همراه و همدل. او با اقشار مختلف جامعه نسبت پدری، برادری و دوستی داشت و روایت جالبی را در نمایش سرباز از این شخصیت برجسته دیدیم.
بخشی از صحبتهای وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در حاشیه حضور در سیونهمین جشنواره تئاتر فجر
بخشی از صحبتهای وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در حاشیه حضور در سیونهمین جشنواره تئاتر فجر
درباره «فیروز باقرزاده» که در 90 سالگی، در پاریس درگذشت
فیروزِ باستانشناسی ایران
شاهین آریامنش
باستانشناس و گردآورنده کتاب «جشننامه دکتر فیروز باقرزاده»
دریغا و دردا که 16 بهمنماه 1399 بزرگمردی درگذشت که سالها برای ایران و باستانشناسی ایران کارهای سترگ و ارزشمندی انجام داد چنانکه دوره مدیریت او به دوره زرین باستانشناسی ایران پرآوازه شده است.
فیروز باقرزاده 9 خرداد ۱۳۰۹ از خانوادهای آذربایجانیزاده شد. او از نوادگان دختری باقرخان سالار ملی است. وی در سال 1344در رشته ادبیات و زبان انگلیسی دانشآموخته و در سال ۱۳۳۵ در اداره کل هنرهای زیبای کشور استخدام شد، سپس با استفاده از رتبه تحصیلی فولبرایت به امریکا رفت و در دانشگاه ایلینوی در رشته تاریخ هنر جهان کارشناسی ارشد خود را دریافت کرد. باقرزاده سپس در پاریس به تحصیل در رشته باستانشناسی و تاریخ هنر ایران در مقطع دکتری پرداخت و پس از بازگشت به ایران، مرکز باستانشناسی ایران را در ۱۹ آذرماه ۱۳۵۱ پایه گذاشت.
براساس ماده ۱۴ قانون عتیقات هنگام کاوشهای باستانشناسان در ایران که بیشینه آنان انیرانی بودند شماری از یافتهها به غیر که همانا انیرانیان بودند واگذار و این آثار به بیرون از ایران منتقل میشد. اما فیروز باقرزاده پس از طرحریزی مرکز باستانشناسی ایران، طرحی نو درانداخت و قانون را به سود و سوی ایرانیان خم کرد. او برخی از مواد قانون عتیقات را زیر پا گذاشت و مانع از خروج آثار باستانی از ایران شد؛ چنانکه از سال ۱۳۵۲ مقرر شد همه اشیایی که از کاوشهای باستانشناسی به دست میآید در ایران بماند. باقرزاده فقط در میان ایرانیان ارجمند نبود، بلکه انیرانیان نیز به دیده احترام به او مینگریستند و جایگاه والایی در میان انیرانیان داشت، چنانکه نخستین رئیس ثبت میراث جهانی یونسکو بود؛ هنگامی که به پاس فعالیتهای میهنی و علمی و فرهنگی باقرزاده، کتاب فر فیروز جشننامه فیروز باقرزاده را آماده کرده بودم و در آستانه انتشار بود نامهای از رابرت هیلنبراند استاد سرشناس باستانشناسی دانشگاه ادینبرو دریافت کردم که در آن نوشته بود از همکارش شیلا بلر شنیده است که جشننامهای برای فیروز باقرزاده در حال تدوین است و خواسته بود که اگر هنوز فرصت باقی است او نیز که ارادتمند فیروز است برای جشننامه باقرزاده، مقالهای تقدیم کند. ما نیز به هیلنبراند پاسخ مثبت دادیم و او مقالهای برای جشننامه باقرزاده فرستاد که در این کتاب منتشر شد.
نگاهی به کارنامه باقرزاده نشان میدهد که فعالیتهای ارزنده فیروز باقرزاده همگی ازبرای ایران بود و او از برای ایرانیان و اعتلای ایرانِ مألوف خون دلها خورد و رنج دوران برد و خونی تازه در رگهای باستانشناسی ایران دمید. اگرچه سپستر باقرزاده دیگر سمتی در دستگاه باستانشناسی ایران نداشت، بر آن بود تا همواره رسالت میهنی خود را به جا آورد چنانکه در تلاش بود تا سه اثر بشکوه ایران یعنی میدان نقشجهان اصفهان، زیگورات چغازنبیل و تختجمشید را در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت کند. باقرزاده سالها از ایران دور بود، اما یاد این بامِ فیروزهای تاریخ در تار و پود او تنیده شده بود چنانکه با شرکت در همایشهای ایرانشناسی در کشورهای گوناگون پژوهشهای ایرانشناسی را پی میگرفت و از ایران و برای ایران مألوف میگفت و مینوشت. ایران فیروز زنده است، زندهباد ایران فیروز.
باستانشناس و گردآورنده کتاب «جشننامه دکتر فیروز باقرزاده»
دریغا و دردا که 16 بهمنماه 1399 بزرگمردی درگذشت که سالها برای ایران و باستانشناسی ایران کارهای سترگ و ارزشمندی انجام داد چنانکه دوره مدیریت او به دوره زرین باستانشناسی ایران پرآوازه شده است.
فیروز باقرزاده 9 خرداد ۱۳۰۹ از خانوادهای آذربایجانیزاده شد. او از نوادگان دختری باقرخان سالار ملی است. وی در سال 1344در رشته ادبیات و زبان انگلیسی دانشآموخته و در سال ۱۳۳۵ در اداره کل هنرهای زیبای کشور استخدام شد، سپس با استفاده از رتبه تحصیلی فولبرایت به امریکا رفت و در دانشگاه ایلینوی در رشته تاریخ هنر جهان کارشناسی ارشد خود را دریافت کرد. باقرزاده سپس در پاریس به تحصیل در رشته باستانشناسی و تاریخ هنر ایران در مقطع دکتری پرداخت و پس از بازگشت به ایران، مرکز باستانشناسی ایران را در ۱۹ آذرماه ۱۳۵۱ پایه گذاشت.
براساس ماده ۱۴ قانون عتیقات هنگام کاوشهای باستانشناسان در ایران که بیشینه آنان انیرانی بودند شماری از یافتهها به غیر که همانا انیرانیان بودند واگذار و این آثار به بیرون از ایران منتقل میشد. اما فیروز باقرزاده پس از طرحریزی مرکز باستانشناسی ایران، طرحی نو درانداخت و قانون را به سود و سوی ایرانیان خم کرد. او برخی از مواد قانون عتیقات را زیر پا گذاشت و مانع از خروج آثار باستانی از ایران شد؛ چنانکه از سال ۱۳۵۲ مقرر شد همه اشیایی که از کاوشهای باستانشناسی به دست میآید در ایران بماند. باقرزاده فقط در میان ایرانیان ارجمند نبود، بلکه انیرانیان نیز به دیده احترام به او مینگریستند و جایگاه والایی در میان انیرانیان داشت، چنانکه نخستین رئیس ثبت میراث جهانی یونسکو بود؛ هنگامی که به پاس فعالیتهای میهنی و علمی و فرهنگی باقرزاده، کتاب فر فیروز جشننامه فیروز باقرزاده را آماده کرده بودم و در آستانه انتشار بود نامهای از رابرت هیلنبراند استاد سرشناس باستانشناسی دانشگاه ادینبرو دریافت کردم که در آن نوشته بود از همکارش شیلا بلر شنیده است که جشننامهای برای فیروز باقرزاده در حال تدوین است و خواسته بود که اگر هنوز فرصت باقی است او نیز که ارادتمند فیروز است برای جشننامه باقرزاده، مقالهای تقدیم کند. ما نیز به هیلنبراند پاسخ مثبت دادیم و او مقالهای برای جشننامه باقرزاده فرستاد که در این کتاب منتشر شد.
نگاهی به کارنامه باقرزاده نشان میدهد که فعالیتهای ارزنده فیروز باقرزاده همگی ازبرای ایران بود و او از برای ایرانیان و اعتلای ایرانِ مألوف خون دلها خورد و رنج دوران برد و خونی تازه در رگهای باستانشناسی ایران دمید. اگرچه سپستر باقرزاده دیگر سمتی در دستگاه باستانشناسی ایران نداشت، بر آن بود تا همواره رسالت میهنی خود را به جا آورد چنانکه در تلاش بود تا سه اثر بشکوه ایران یعنی میدان نقشجهان اصفهان، زیگورات چغازنبیل و تختجمشید را در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت کند. باقرزاده سالها از ایران دور بود، اما یاد این بامِ فیروزهای تاریخ در تار و پود او تنیده شده بود چنانکه با شرکت در همایشهای ایرانشناسی در کشورهای گوناگون پژوهشهای ایرانشناسی را پی میگرفت و از ایران و برای ایران مألوف میگفت و مینوشت. ایران فیروز زنده است، زندهباد ایران فیروز.
شهروند مجـــازی
یگانه خدامی
#بهروز_افخمی
بهروز افخمی در حاشیه جشنواره فیلم فجر حرفهایی زد که جنجالی شد و تقریباً همه را عصبانی کرد. او که بدون ماسک در سالن جشنواره نشسته بود گفت که «تحمیل ماسک»، تعطیلی مدارس و تعطیلی سینماها کار اشتباهی بوده و بیماری کرونا توطئه است. کاربران شبکههای اجتماعی با بازنشر ویدئوی صحبتهای افخمی از او بشدت انتقاد کردند: «در سوگ مرگ میناوند و انصاریان هستیم که از بهروز افخمی مصاحبهای درآمده که میگه پخش ماسک و تعطیلی سینما و مدارس، کار غلطیه. جدای از اینکه پا به دنیا گذاشتن خودش غلط بوده، چیزی که من رو بشدت آزار میده سکوت اهالی سینماست. نه اعتراضی، نه واکنشی، نه هیچ. یک سکوت مرگبارِ حال بهمزن»، «مسئولان برگزاری جشنواره فیلم فجر در حالی از رعایت سفت و سخت پروتکلهای بهداشتی کرونا در جشنواره میگن که بهروز افخمی بدون ماسک نشسته، مصاحبه میکنه و به ابروی من و ریش شما میخنده. انگار نه انگار که همگی گیر کردیم تو غم و این همه از دست دادن.»، «بهروز افخمی اولین بیمار گرفتار در توهم توطئه نیست، آخری هم نخواهد بود. این بیماران چندین نسل است که تصور میکنند جهان هیچ کاری ندارد جز اینکه صبح تا شب علیه ما توطئه کند»، «من با صحبتهای فوق تخصصی آقای بهروز افخمی درباره کووید و زوایای پنهانی که تشریح کردند، کاری ندارم. پرسشم اینه که اون خبرنگار چرا باید به چنین شخصی فضا بده و از ایشون سؤال بپرسه؟»، «چی گفتی آقای بهروز افخمی؟ چی گفتی؟»، «این آقا با این سطح از منطق و قوه تحلیل و توهم؛ نماینده ما بود در مجلس، برامون فیلم میساخت و رو آنتن زنده تلویزیون برامون هنر هفتم رو تحلیل و نقد میکنه.»
خندههای گریه دار
درگذشت علی انصاریان یک هفته پس از درگذشت مهرداد میناوند یک تراژدی بود که بعد از گذشت دو روز همچنان در شبکههای اجتماعی دربارهاش حرف میزنند. عکسهای علی انصاریان را بازنشر میکنند و با انتشار بخشهایی از مصاحبهها و برنامههای اینترنتی و تلویزیونی اش از خندههایش میگویند. این دو روز از مهر علی انصاریان به مادرش و خندههای او بیشتر خواندیم: «به قول عادل فردوسیپور، علی انصاریان بلند میخندید...در روزهایی که ما کمتر میخندیدیم.»، «گویا رسالت و مأموریت علی انصاریان در این دنیا، نشان دادن ملموس و دلنشینِ احترام و قدرشناسی نسبت به مقام «مادر» بود. خدایش بیامرزد و با خوبانش محشور کند.»، «بخش زیادی از غم انگیزی مرگ علی انصاریان نه به خاطر فوتبالش که برای عزتی بود که نثار مادرش میکرد. من ندیدم بین این همه سلبریتی کسی اینچنین در هر موقعیتی این ارادت رو ابراز کنه. تأسف داره که همچین روحیهای باز تولید نشه. همین یکی رو از این آدم یاد بگیرم کافیه.»، «کاش خنده هایت به این زودی قاب نمیشد»، «میرم اینستا همش کلیپهای خندههای علی انصاریان میاد. باور نکردنیه.....لعنت به کرونا. چیکار کردییییییی»، «آقای انصاریان این شکلی رسمش نبود. شما بری و ما کلیپای خندههاتو ببینیم و آخرش اشکمون دربیاد»، «عادل فردوسیپور توی روایتش از علی انصاریان، وضعیت قلبهای تکهتکه شده ما مردم رو چه خوب بیان کرد اونجایی که گفت: میگن وقتی روزگارت خراب شد بهش بخند تا بدونه نتونسته شکستت بده واسه همینم توی روزای سیاه، روزگار برای از پا درآوردن ما، سراغ خنده هامون رفته؛ سراغ عمیقترین شون...»
#بهروز_افخمی
بهروز افخمی در حاشیه جشنواره فیلم فجر حرفهایی زد که جنجالی شد و تقریباً همه را عصبانی کرد. او که بدون ماسک در سالن جشنواره نشسته بود گفت که «تحمیل ماسک»، تعطیلی مدارس و تعطیلی سینماها کار اشتباهی بوده و بیماری کرونا توطئه است. کاربران شبکههای اجتماعی با بازنشر ویدئوی صحبتهای افخمی از او بشدت انتقاد کردند: «در سوگ مرگ میناوند و انصاریان هستیم که از بهروز افخمی مصاحبهای درآمده که میگه پخش ماسک و تعطیلی سینما و مدارس، کار غلطیه. جدای از اینکه پا به دنیا گذاشتن خودش غلط بوده، چیزی که من رو بشدت آزار میده سکوت اهالی سینماست. نه اعتراضی، نه واکنشی، نه هیچ. یک سکوت مرگبارِ حال بهمزن»، «مسئولان برگزاری جشنواره فیلم فجر در حالی از رعایت سفت و سخت پروتکلهای بهداشتی کرونا در جشنواره میگن که بهروز افخمی بدون ماسک نشسته، مصاحبه میکنه و به ابروی من و ریش شما میخنده. انگار نه انگار که همگی گیر کردیم تو غم و این همه از دست دادن.»، «بهروز افخمی اولین بیمار گرفتار در توهم توطئه نیست، آخری هم نخواهد بود. این بیماران چندین نسل است که تصور میکنند جهان هیچ کاری ندارد جز اینکه صبح تا شب علیه ما توطئه کند»، «من با صحبتهای فوق تخصصی آقای بهروز افخمی درباره کووید و زوایای پنهانی که تشریح کردند، کاری ندارم. پرسشم اینه که اون خبرنگار چرا باید به چنین شخصی فضا بده و از ایشون سؤال بپرسه؟»، «چی گفتی آقای بهروز افخمی؟ چی گفتی؟»، «این آقا با این سطح از منطق و قوه تحلیل و توهم؛ نماینده ما بود در مجلس، برامون فیلم میساخت و رو آنتن زنده تلویزیون برامون هنر هفتم رو تحلیل و نقد میکنه.»
خندههای گریه دار
درگذشت علی انصاریان یک هفته پس از درگذشت مهرداد میناوند یک تراژدی بود که بعد از گذشت دو روز همچنان در شبکههای اجتماعی دربارهاش حرف میزنند. عکسهای علی انصاریان را بازنشر میکنند و با انتشار بخشهایی از مصاحبهها و برنامههای اینترنتی و تلویزیونی اش از خندههایش میگویند. این دو روز از مهر علی انصاریان به مادرش و خندههای او بیشتر خواندیم: «به قول عادل فردوسیپور، علی انصاریان بلند میخندید...در روزهایی که ما کمتر میخندیدیم.»، «گویا رسالت و مأموریت علی انصاریان در این دنیا، نشان دادن ملموس و دلنشینِ احترام و قدرشناسی نسبت به مقام «مادر» بود. خدایش بیامرزد و با خوبانش محشور کند.»، «بخش زیادی از غم انگیزی مرگ علی انصاریان نه به خاطر فوتبالش که برای عزتی بود که نثار مادرش میکرد. من ندیدم بین این همه سلبریتی کسی اینچنین در هر موقعیتی این ارادت رو ابراز کنه. تأسف داره که همچین روحیهای باز تولید نشه. همین یکی رو از این آدم یاد بگیرم کافیه.»، «کاش خنده هایت به این زودی قاب نمیشد»، «میرم اینستا همش کلیپهای خندههای علی انصاریان میاد. باور نکردنیه.....لعنت به کرونا. چیکار کردییییییی»، «آقای انصاریان این شکلی رسمش نبود. شما بری و ما کلیپای خندههاتو ببینیم و آخرش اشکمون دربیاد»، «عادل فردوسیپور توی روایتش از علی انصاریان، وضعیت قلبهای تکهتکه شده ما مردم رو چه خوب بیان کرد اونجایی که گفت: میگن وقتی روزگارت خراب شد بهش بخند تا بدونه نتونسته شکستت بده واسه همینم توی روزای سیاه، روزگار برای از پا درآوردن ما، سراغ خنده هامون رفته؛ سراغ عمیقترین شون...»
به بهانه برگزاری نخستین رویداد «تهران شهری برای همه زنان»
برای تمام دغدغههای زنانه در شهر
جمال رحمتی
کاریکاتوریست
نخستین رویداد بزرگ هنری بانوان با موضوع «تهران شهری برای همه زنان» همزمان با میلاد باسعادت حضرت فاطمه زهرا(س)، روز زن و گرامیداشت مقام مادر به همت مدیرکل امور بانوان شهرداری تهران روز 14 بهمن ماه در فرهنگستان هنر افتتاح شد. چند ماه پیش اداره کل امور بانوان شهرداری تهران کلاسهای کاریکاتور با محور شهر امن برای زنان برگزار کرد. به دلیل بازخوردهای خوبی که از این کارگاههای آموزشی به دستمان رسید، تصمیم بر آن شد که با همین رویکرد در رشتههای دیگر هم این موضوع دنبال شود. برای همین جشنوارهای برگزار شد که دامنه فعالیتش در 7 رشته هنری شامل حجم، گرافیک، تصویرسازی، نقاشی، طراحی، کاریکاتور و عکس گستردهتر شد. این رویداد هنری در 17 بهمن به کار خود پایان داد. در این جشنواره 105 شرکت کننده حضور داشتند و هر بخش هنری توسط یک استاد سرپرستی شد. قرار است نتیجه این رویداد امسال یا سال دیگر در خانه هنرمندان به نمایش گذاشته شود. در نتیجه زمان برگزاری نمایشگاه منوط به تصمیمگیری شورای سیاستگذاری نمایشگاه خواهد بود. باید بگویم که سطح کیفی آثار در این نمایشگاه بسیــــــار بالاســـت. تعدادی از شرکت کنندگان از هنرمندان سرشناس کشور و بقیه شرکتکنندگان نیز از دانشجویان بااستعداد هستند. این آثار با رویکرد زنان و شهر تهران خلق میشوند. اداره کل امور بانوان شهر تهران با این هدف تصمیم بر برگزاری این رویداد گرفت تا بحثهایی که معمولاً در موردش صحبت نمیشود اما در جامعه برای زنان وجود دارد، در کشور تبدیل به دغدغه شود. برخی از مباحث مربوط به زنان خیلی در موردش حرف زده نشده است. مشکلاتی که زنان ما با آن مواجه هستند. مثل امنیت زنان در فضاهای شهری. عمدتاً شهرهای ایران مردانه اداره میشوند و زنها در اداره امور شهرها لحاظ نمیشوند. بنابر این مشکلات بانوان در شهرها معضلی است که زنان را دچار مشکلات بسیاری کرده است. مثلاً زنان شیرده یا زنان باردار یا کهنسالان که در شهر امکانات مخصوص به خود را میطلبند، در فضای شهری دیده نشده است. مسائلی که مربوط به نیاز زنان جامعه است. طبیعتاً با برگزاری چنین جشنوارههایی مجموعهای از مطالبات عمومی به وجود خواهد آمد، که نتیجه آن میتواند منجر به ایجاد فضاهای شهری برای بانوان شود.
کاریکاتوریست
نخستین رویداد بزرگ هنری بانوان با موضوع «تهران شهری برای همه زنان» همزمان با میلاد باسعادت حضرت فاطمه زهرا(س)، روز زن و گرامیداشت مقام مادر به همت مدیرکل امور بانوان شهرداری تهران روز 14 بهمن ماه در فرهنگستان هنر افتتاح شد. چند ماه پیش اداره کل امور بانوان شهرداری تهران کلاسهای کاریکاتور با محور شهر امن برای زنان برگزار کرد. به دلیل بازخوردهای خوبی که از این کارگاههای آموزشی به دستمان رسید، تصمیم بر آن شد که با همین رویکرد در رشتههای دیگر هم این موضوع دنبال شود. برای همین جشنوارهای برگزار شد که دامنه فعالیتش در 7 رشته هنری شامل حجم، گرافیک، تصویرسازی، نقاشی، طراحی، کاریکاتور و عکس گستردهتر شد. این رویداد هنری در 17 بهمن به کار خود پایان داد. در این جشنواره 105 شرکت کننده حضور داشتند و هر بخش هنری توسط یک استاد سرپرستی شد. قرار است نتیجه این رویداد امسال یا سال دیگر در خانه هنرمندان به نمایش گذاشته شود. در نتیجه زمان برگزاری نمایشگاه منوط به تصمیمگیری شورای سیاستگذاری نمایشگاه خواهد بود. باید بگویم که سطح کیفی آثار در این نمایشگاه بسیــــــار بالاســـت. تعدادی از شرکت کنندگان از هنرمندان سرشناس کشور و بقیه شرکتکنندگان نیز از دانشجویان بااستعداد هستند. این آثار با رویکرد زنان و شهر تهران خلق میشوند. اداره کل امور بانوان شهر تهران با این هدف تصمیم بر برگزاری این رویداد گرفت تا بحثهایی که معمولاً در موردش صحبت نمیشود اما در جامعه برای زنان وجود دارد، در کشور تبدیل به دغدغه شود. برخی از مباحث مربوط به زنان خیلی در موردش حرف زده نشده است. مشکلاتی که زنان ما با آن مواجه هستند. مثل امنیت زنان در فضاهای شهری. عمدتاً شهرهای ایران مردانه اداره میشوند و زنها در اداره امور شهرها لحاظ نمیشوند. بنابر این مشکلات بانوان در شهرها معضلی است که زنان را دچار مشکلات بسیاری کرده است. مثلاً زنان شیرده یا زنان باردار یا کهنسالان که در شهر امکانات مخصوص به خود را میطلبند، در فضای شهری دیده نشده است. مسائلی که مربوط به نیاز زنان جامعه است. طبیعتاً با برگزاری چنین جشنوارههایی مجموعهای از مطالبات عمومی به وجود خواهد آمد، که نتیجه آن میتواند منجر به ایجاد فضاهای شهری برای بانوان شود.
«نهان»ی از گنج خانه موسیقی ایران
رضا مهدوی
نوازنده و پژوهشگر موسیقی
روزگاری شده که موسیقی خوب از بد را به سادگی نمیتوان تشخیص داد. موسیقی فی ذاته خوب است اما زمانی که اهل فن در هرقد و قوارهای ازآن بهره کشیهای متفاوت میکنند برحسب نیازمردمان، اینجاست که مورد قضاوت قرارمی گیرد. موسیقی خالص مجرد، انتزاعی دراصل ازنوع بیکلام است.آنجا که کلام میآید موسیقی تمام میشود! موسیقی اینسترومنتال به تفکیک صداها درگوشها میپردازد و فارغ ازتوجه به کلام درقالب شعر و ترانه و دکلمه در چینش صحیح ضرباهنگها و ملودیها و فُرمهای موسیقایی در رشد فکری مؤثر واقع میشود... موسیقی ایرانی در نوع منحصر خود یعنی ردیف دستگاهی به شرط اجرا با رعایت اصول و ضوابط تعریف شده آن برگرفته ازروایتهای مستند و ناب حاکی ازآن است که برخلاف آنچه که فکرمی شده موسیقی برای درباریان و شاهان بوده ، برای توده مردم ازانواعی برخوردار بوده که اتفاقاً تفاوت آنچنانی در ارائه دربین طبقات اجتماع وجود نداشته... موسیقی کاران و خنیاگران و رامشگران و مطربان و اهل فن همه و همه در راستای اجرای درست و صحیح از المانهای رفتاری و فرهنگی جامعه روزخود طی طریق کردهاند وهنرشنیداری خود را با اندک چاشنیها توانستهاند بینا فرهنگی و بینا هنری چه آگاهانه و چه نا آگاهانه خلق اثرو تولید واجرا کنند. محفلها یا عبارت غرب دوره معاصر کنسرت ها در تعیین جایگاه رفتاری موسیقی نقشها تعیین کردهاند اما درگذشتهها خانهها وانجمنها درکنار ادبا و شعرا و سیاسیون وغیره به جمعی تبدیل میشدند که موسیقی نه تنها جزئی جداناشدنی بود بلکه نقش تعیین کنندهای در ادامه سیر تطوّر نظام اندیشگی بالا دستیها در هردسته و رستهای ایفا میکرد. شخصیتهای فرهیخته در فن موسیقی هماره تأثیرگذارانی بودند مورد وثوق دیگرطبقات جامعه و اینجاست که موسیقی بهعنوان هنرشریف مظلوم درطول تواریخ با وجود سختیهایی که بَرَش رفته و میرود توانسته همچنان نفس نفس زنان برای نسلها بماند... خوشبختانه نسل نوی امروزی هم بینصیب نمانده و خودجوشانه و آتش به اختیارمآبانه در حفظ و صیانت از موسیقی نه چندان کهن و نه چندان مدرن مورد بحث محافل و جشنوارهها و دانشکدهها یعنی ردیف دستگاهی که بهعنوان نقطه عطف تمامیت موسیقی درایران معنا دارد با تولیدات محتوایی و پیشروانه ازخود و گروه خود دست برخلق آثاری میزنند که تحسین برانگیز است. خوشبختانه نمونهها کم نیست اما محل ارائه آنها به دلایل مختلف از جمله نا حمایتیها از سوی رسانههای رسمی باعث میشود به چشم و گوشها نرسد! پیشنهاد دارم آلبوم تازه به بازار رسیده «نهان» به آهنگسازی و سرپرستی و نوازندگی سنتور یاسمین رحمتی از خطّه اراک دیار خاندان فراهانی را با صدای حسین علیشاپور بشنوید و بارها بشنوید تا مقدمهام بهتر گویا شود برایتان... آلبوم نهان با هوشمندی تمام صاحب اثر در مایه دشتی که از راهنماییهای استادانش بویژه محمد رضا لطفی و مجید کیانی در دانشگاه تهران و بهرهجویی از نواختههای یوسف فروتن نوازنده سه تار و ردیفدان باعث شده تا ازپیش درآمد که متأسفانه دو دههای است به کنار گذاشته شده و شاید بهترین نمونههایش بعد ازانقلاب توسط پرویز مشکاتیان در دهه شصت داریم به یادگار، این بار نیزدراین آلبوم با حفظ رعایت اصول فرم ساخت پیش درآمد در مایه دشتی رهنمون میشویم به تکنوازیهای ناب ودلنشین با کوبش مضرابها و زخمههای سنتورو کمانچه در کنار آواز خوانی ای که مجری اش توانایی و وقوف کامل برردیف آوازی دارد و صدا را حزن وار دردشتی به جلا و مرتبت میرساند. جوابهای آواز با سازدر منطق چگونگی سؤال و جواب نه فقط مَدرَسی بلکه برآمده از شعور موسیقایی حرف برای گفتن دارد وتصنیف و آهنگ ترانه در تنظیم و سازبندی و هماهنگی که دراستودیو همنوازانه (آنسامبل) اجراشده درکنارضربی و رِنگ نمادی از اصالت و پیشینگی کوچه پس کوچههای هرمنطقه از سرزمین ایران که در یک نگاه کلی این آلبوم ما را میبرد با خود به آنجا که باید برویم... ما را که برد خانه...
نوازنده و پژوهشگر موسیقی
روزگاری شده که موسیقی خوب از بد را به سادگی نمیتوان تشخیص داد. موسیقی فی ذاته خوب است اما زمانی که اهل فن در هرقد و قوارهای ازآن بهره کشیهای متفاوت میکنند برحسب نیازمردمان، اینجاست که مورد قضاوت قرارمی گیرد. موسیقی خالص مجرد، انتزاعی دراصل ازنوع بیکلام است.آنجا که کلام میآید موسیقی تمام میشود! موسیقی اینسترومنتال به تفکیک صداها درگوشها میپردازد و فارغ ازتوجه به کلام درقالب شعر و ترانه و دکلمه در چینش صحیح ضرباهنگها و ملودیها و فُرمهای موسیقایی در رشد فکری مؤثر واقع میشود... موسیقی ایرانی در نوع منحصر خود یعنی ردیف دستگاهی به شرط اجرا با رعایت اصول و ضوابط تعریف شده آن برگرفته ازروایتهای مستند و ناب حاکی ازآن است که برخلاف آنچه که فکرمی شده موسیقی برای درباریان و شاهان بوده ، برای توده مردم ازانواعی برخوردار بوده که اتفاقاً تفاوت آنچنانی در ارائه دربین طبقات اجتماع وجود نداشته... موسیقی کاران و خنیاگران و رامشگران و مطربان و اهل فن همه و همه در راستای اجرای درست و صحیح از المانهای رفتاری و فرهنگی جامعه روزخود طی طریق کردهاند وهنرشنیداری خود را با اندک چاشنیها توانستهاند بینا فرهنگی و بینا هنری چه آگاهانه و چه نا آگاهانه خلق اثرو تولید واجرا کنند. محفلها یا عبارت غرب دوره معاصر کنسرت ها در تعیین جایگاه رفتاری موسیقی نقشها تعیین کردهاند اما درگذشتهها خانهها وانجمنها درکنار ادبا و شعرا و سیاسیون وغیره به جمعی تبدیل میشدند که موسیقی نه تنها جزئی جداناشدنی بود بلکه نقش تعیین کنندهای در ادامه سیر تطوّر نظام اندیشگی بالا دستیها در هردسته و رستهای ایفا میکرد. شخصیتهای فرهیخته در فن موسیقی هماره تأثیرگذارانی بودند مورد وثوق دیگرطبقات جامعه و اینجاست که موسیقی بهعنوان هنرشریف مظلوم درطول تواریخ با وجود سختیهایی که بَرَش رفته و میرود توانسته همچنان نفس نفس زنان برای نسلها بماند... خوشبختانه نسل نوی امروزی هم بینصیب نمانده و خودجوشانه و آتش به اختیارمآبانه در حفظ و صیانت از موسیقی نه چندان کهن و نه چندان مدرن مورد بحث محافل و جشنوارهها و دانشکدهها یعنی ردیف دستگاهی که بهعنوان نقطه عطف تمامیت موسیقی درایران معنا دارد با تولیدات محتوایی و پیشروانه ازخود و گروه خود دست برخلق آثاری میزنند که تحسین برانگیز است. خوشبختانه نمونهها کم نیست اما محل ارائه آنها به دلایل مختلف از جمله نا حمایتیها از سوی رسانههای رسمی باعث میشود به چشم و گوشها نرسد! پیشنهاد دارم آلبوم تازه به بازار رسیده «نهان» به آهنگسازی و سرپرستی و نوازندگی سنتور یاسمین رحمتی از خطّه اراک دیار خاندان فراهانی را با صدای حسین علیشاپور بشنوید و بارها بشنوید تا مقدمهام بهتر گویا شود برایتان... آلبوم نهان با هوشمندی تمام صاحب اثر در مایه دشتی که از راهنماییهای استادانش بویژه محمد رضا لطفی و مجید کیانی در دانشگاه تهران و بهرهجویی از نواختههای یوسف فروتن نوازنده سه تار و ردیفدان باعث شده تا ازپیش درآمد که متأسفانه دو دههای است به کنار گذاشته شده و شاید بهترین نمونههایش بعد ازانقلاب توسط پرویز مشکاتیان در دهه شصت داریم به یادگار، این بار نیزدراین آلبوم با حفظ رعایت اصول فرم ساخت پیش درآمد در مایه دشتی رهنمون میشویم به تکنوازیهای ناب ودلنشین با کوبش مضرابها و زخمههای سنتورو کمانچه در کنار آواز خوانی ای که مجری اش توانایی و وقوف کامل برردیف آوازی دارد و صدا را حزن وار دردشتی به جلا و مرتبت میرساند. جوابهای آواز با سازدر منطق چگونگی سؤال و جواب نه فقط مَدرَسی بلکه برآمده از شعور موسیقایی حرف برای گفتن دارد وتصنیف و آهنگ ترانه در تنظیم و سازبندی و هماهنگی که دراستودیو همنوازانه (آنسامبل) اجراشده درکنارضربی و رِنگ نمادی از اصالت و پیشینگی کوچه پس کوچههای هرمنطقه از سرزمین ایران که در یک نگاه کلی این آلبوم ما را میبرد با خود به آنجا که باید برویم... ما را که برد خانه...
به نام تاریخ
18 بهمن
سال 1229 در چنین روزی نخستین شماره روزنامه وقایع اتفاقیه به دستور امیرکبیر منتشر شد. این روزنامه پس از کاغذ اخبار و روزنامه آشوری زبان زهریزی د بهرا سومین نشریه ایران بود و تا سال 1324 منتشر میشد.
تولدها
پری صابری: کارگردان و نمایشنامهنویس تئاتر سال 1311 در چنین روزی به دنیا آمد. پری صابری پس از تحصیل در رشته تئاتر در فرانسه و اسپانیا به ایران بازگشت و گروه تئاتر پازارگاد را ایجاد کرد. صابری تاکنون نمایشهایی مانند «من از کجا، عشق از کجا»، «هفت شهر عشق»، «بیژن و منیژه»، «رستم و سهراب»، «شمس پرنده»، «رند خلوت نشین»، «یوسف و زلیخا»، «لیلی و مجنون» و «هفت خان رستم» را کارگردانی کرده است. او با اجرای نمایشهای «شمس پرنده» و «اسطوره سیاوش» در تالار یونسکوی پاریس نشان شوالیه کشور فرانسه را گرفت.
سوسن تسلیمی: بازیگر سینما و تئاتر سال 1328 متولد شد. سوسن تسلیمی ابتدا در تئاتر بازی میکرد و با کارگردانانی چون بهرام بیضایی، داریوش فرهنگ و مهدی هاشمی همکاری داشت. سال 1357 با بازی در فیلم «چریکه تارا» وارد سینما شد و پس از آن در فیلمهای «مرگ یزدگرد»، «مادیان»، «باشو، غریبه کوچک»، «طلسم» و «شاید وقتی دیگر» و سریال «سربداران» بازی کرد.
فرانسوا تروفو: فیلمساز مشهور فرانسوی سال 1932 متولد شد. فرانسوا تروفو از پیشگامان جریان موج نوی فرانسه است و اولین فیلمش با نام «چهارصد ضربه» جزو شاهکارهای سینمای دنیاست. پس از این فیلم او «به پیانیست شلیک کن»، «ژول و ژیم»، «پوست لطیف»، «فارنهایت 451»، «عروس سیاه پوش»، «کودک وحشی»، «روز به جای شب»، «تغییر کوچک»، «اتاق سبز»، «آخرین مترو»، «زنی در همسایگی» و «بالاخره یکشنبه» را ساخت. تروفو سال 1984 درگذشت.
باب مارلی: خواننده مشهور جامائیکایی سال 1945 در چنین روزی به دنیا آمد. باب مارلی که بیشتر ترانههایش مضمون اجتماعی داشتند صاحب سبک «رِگی» محسوب میشود که ریشه در موسیقی جامائیکا دارد. «من به کلانتر شلیک کردم»، «نه، زن، گریه نکن»، «بلند شو بایست»، «سه پرنده کوچک»، «ناراحت نباش، خوشحال باش» و «جنگ» از مشهورترین آثار مارلی است. او سال 1981 درگذشت.
نگار عابدی بازیگر، سینا پناهی شاعر، آیین نوروزی داستاننویس و جین یونگ نویسنده چینی هم متولد امروز هستند.
درگذشت
گری مور گیتاریست مشهور ایرلندی و پیشرو سبک بلوز- راک سال 2011 در چنین روزی درگذشت.
سال 1229 در چنین روزی نخستین شماره روزنامه وقایع اتفاقیه به دستور امیرکبیر منتشر شد. این روزنامه پس از کاغذ اخبار و روزنامه آشوری زبان زهریزی د بهرا سومین نشریه ایران بود و تا سال 1324 منتشر میشد.
تولدها
پری صابری: کارگردان و نمایشنامهنویس تئاتر سال 1311 در چنین روزی به دنیا آمد. پری صابری پس از تحصیل در رشته تئاتر در فرانسه و اسپانیا به ایران بازگشت و گروه تئاتر پازارگاد را ایجاد کرد. صابری تاکنون نمایشهایی مانند «من از کجا، عشق از کجا»، «هفت شهر عشق»، «بیژن و منیژه»، «رستم و سهراب»، «شمس پرنده»، «رند خلوت نشین»، «یوسف و زلیخا»، «لیلی و مجنون» و «هفت خان رستم» را کارگردانی کرده است. او با اجرای نمایشهای «شمس پرنده» و «اسطوره سیاوش» در تالار یونسکوی پاریس نشان شوالیه کشور فرانسه را گرفت.
سوسن تسلیمی: بازیگر سینما و تئاتر سال 1328 متولد شد. سوسن تسلیمی ابتدا در تئاتر بازی میکرد و با کارگردانانی چون بهرام بیضایی، داریوش فرهنگ و مهدی هاشمی همکاری داشت. سال 1357 با بازی در فیلم «چریکه تارا» وارد سینما شد و پس از آن در فیلمهای «مرگ یزدگرد»، «مادیان»، «باشو، غریبه کوچک»، «طلسم» و «شاید وقتی دیگر» و سریال «سربداران» بازی کرد.
فرانسوا تروفو: فیلمساز مشهور فرانسوی سال 1932 متولد شد. فرانسوا تروفو از پیشگامان جریان موج نوی فرانسه است و اولین فیلمش با نام «چهارصد ضربه» جزو شاهکارهای سینمای دنیاست. پس از این فیلم او «به پیانیست شلیک کن»، «ژول و ژیم»، «پوست لطیف»، «فارنهایت 451»، «عروس سیاه پوش»، «کودک وحشی»، «روز به جای شب»، «تغییر کوچک»، «اتاق سبز»، «آخرین مترو»، «زنی در همسایگی» و «بالاخره یکشنبه» را ساخت. تروفو سال 1984 درگذشت.
باب مارلی: خواننده مشهور جامائیکایی سال 1945 در چنین روزی به دنیا آمد. باب مارلی که بیشتر ترانههایش مضمون اجتماعی داشتند صاحب سبک «رِگی» محسوب میشود که ریشه در موسیقی جامائیکا دارد. «من به کلانتر شلیک کردم»، «نه، زن، گریه نکن»، «بلند شو بایست»، «سه پرنده کوچک»، «ناراحت نباش، خوشحال باش» و «جنگ» از مشهورترین آثار مارلی است. او سال 1981 درگذشت.
نگار عابدی بازیگر، سینا پناهی شاعر، آیین نوروزی داستاننویس و جین یونگ نویسنده چینی هم متولد امروز هستند.
درگذشت
گری مور گیتاریست مشهور ایرلندی و پیشرو سبک بلوز- راک سال 2011 در چنین روزی درگذشت.
عکس نوشت
با درگذشت علی انصاریان، سینمای رسانهها در برج میلاد هم حال و هوای غمگین و تلخی دارد. رضا عطاران بازیگری که همیشه با حرکتها و حرفها و شوخیهایش شهرت دارد در نشست خبری فیلم «روشن» با چهرهای اندوهگین حاضر شد و بدون شوخیهایش در نشست شرکت کرد. چهره غمگین عطاران سوژه عکاسان شد.
با پهلوان شهید ابراهیم هادی
در فرار از دست مأمورها «استاد» شده بود
در سال 1356 که هنوز خبر چندانی از درگیریهای انقلاب نبود یک روز صبح جمعه که از جلسهای مذهبی برمیگشتیم هنوز از میدان ژاله دور نشده بودیم که ناگهان ابراهیم فریاد زد: درود بر خمینی. ما هم به دنبال او ادامه دادیم و چند رهگذر دیگر هم با ما تکرار کردند.
تا نزدیکیهای خیابان شمس شعار دادیم و حرکت کردیم. چند دقیقه بعد خودروی پلیس به سمت ما آمد. ابراهیم سریع متفرقمان کرد.
دو هفته بعد باز هم همین اتفاق افتاد و فریاد «درود بر خمینی» ابراهیم بود که آغازگر حرکت ما شد. بازهم همراهی مردم رهگذر و آمدن پلیس و فرار ما اما این بار پلیس حساب شدهتر کار کرد.
وقتی سوار تاکسی شدیم و به طرف میدان خراسان حرکت کردیم کمی که جلو رفتیم دیدیم پلیس خوروها را متوقف میکند تا شعاردهندگان را شناسایی و دستگیر کند.
ابراهیم که متوجه شد نرسیده به ایست بازرسی به سرعت پیاده شد و دوید در پیادهرو. یکی از پلیسها که از دور او را دید فریاد زد: «خودشه. بگیریدش.» مأمورها به طرف ما آمدند و به دنبال ابراهیم رفتند... تا شب هیچ خبری از ابراهیم نداشتیم. خیلی نگران بودیم.
ساعت حدود 11 شب که با ناراحتی درحیاط نشسته بودم ناگهان صدایی از کوچه شنیدم.
دویدم دم در و ابراهیم را دیدم که لبخند میزد. خیلی خوشحال شدم. پرسیدم: کجا بودی؟ چطور از دست مأمورها فرار کردی؟ با آرامش پاسخ داد: بدن قوی به درد همین روزها میخورد. خدا کمک کرد و از دست آنها فرار کردم و حالا هم در خدمت شما هستم(راوی: امیر ربیعی).
یک شب با ابراهیم و چند نفر از بچهها به مسجد لرزاده که یکی از پایگاههای انقلاب و جوانان مؤمن پیرو امام خمینی بود رفتیم. حاج آقا چاووشی، روحانی فداکار و مبارزی بود که در آنجا سخنرانی میکرد. او سالها بعد توسط منافقین به شهادت رسید. سخنرانی او بسیار آتشین بود و مردم را تهییج میکرد.
آن شب هم در حال سخنرانی آقای چاووشی ناگهان از سمت در مسجد سروصدایی شنیدم. برگشتم عقب. دیدم نیروهای رژیم و مأمورها ریختهاند جلوی مسجد و همه را میزنند.
جمعیت برای خروج از مسجد هجوم بردند. مأمورها هرکسی را که رد میشد با ضربات باتوم میزدند و حتی به زنها و بچهها هم رحم نمیکردند. ناگهان ابراهیم را دیدم که عصبانی شده بود. دوید به سمت در. با چندنفر از مأمورها درگیر شد. نامردها چند نفری او را میزدند. در این فاصله ناگهان راه باز شد و بسیاری از مردم از درگیری ابراهیم با مأمورها استفاده کردند و موفق شدند از مسجد خارج شوند.
ابراهیم با شجاعت با آنها درگیر شد. ناگهان چندنفر از آنها را زد و از معرکه فرار کرد. ما هم به دنبال او از مسجد خارج شدیم.
آن شب ابراهیم کتکهای زیادی خورد و به علت ضرباتی که به کمر او خورد، دچار کمردرد شدید شد که تا شهادتش در عملیات والفجر مقدماتی در سال 1361 با او همراه بود(راوی: امیر ربیعی).
صبح روز هفدهم شهریور 1357 رفتم دنبال ابراهیم. با موتور به جلسهای در نزدیکی میدان ژاله که صبحهای جمعه پاتوق جوانان انقلابی بود رفتیم.
جلسه تمام شد. سروصدای زیادی از بیرون میآمد. نیمههای شب، حکومت نظامی اعلام شده بود. بسیاری از مردم خبر نداشتند. سربازان و مأموران زیادی در اطراف میدان ژاله مستقر بودند. جمعیت زیادی به سمت میدان در حرکت بودند. مأمورها با بلندگو اعلام میکردند که متفرق شوید.ابراهیم سریع از جلسه خارج شد. بلافاصله برگشت و گفت: امیر! بیا ببین چه خبره؟
آمدم بیرون. تا چشم کار میکرد از همه طرف جمعیت به سمت میدان میآمد. شعارها از درود بر خمینی به سمت مرگ بر شاه رفته بود. جمعیت به سمت میدان هجوم میآورد.
از همه طرف صدای تیراندازی میآمد. حتی از هلیکوپتری که در آسمان بود و دورتر از میدان قرار داشت.
سریع رفتم و موتور را آوردم. از یک کوچه راه خروجی پیدا کردم. مأموری در آنجا نبود. ابراهیم سریع یکی از مجروحها را آورد و با هم بردیم به بیمارستان سوم شعبان و سریع برگشتیم.
تا نزدیک ظهر حدود هشت بار رفتیم بیمارستان و مجروحها را میرساندیم و برمیگشتیم. تقریباً تمام بدن ابراهیم غرق خون شده بود.
یکی از مجروحان نزدیک پمپ بنزین افتاده بود و مأمورها از دور نگاه میکردند. هیچکس جرأت برداشتن مجروح را نداشت.
ابراهیم میخواست به سمت مجروح برود. جلویش را گرفتم و گفتم: آنها مجروحها را «تله» کردهاند. اگر حرکت کنی با تیر میزنند. ابراهیم نگاهی به من کرد و گفت: اگر برادر خودت هم بود همین را میگفتی؟ نمیدانستم چه بگویم. فقط گفتم: خیلی مواظب باش.
صدای تیراندازی که کمتر شد و مأمورها کمی عقب رفتند، ابراهیم خیلی سریع به حالت سینهخیز رفت داخل خیابان خوابید کنار مجروح. بعد هم دست مجروح را گرفت و آن جوان را انداخت روی کمرش. بعد هم به حالت سینهخیز برگشت. مجروح را به همراه یک نفر دیگر سوار موتور من کرد و حرکت کردم. در راه بازگشت مأمورها کوچه را بستند. حکومت نظامی شدیدتر شد. ابراهیم را گم کردم. هرطوری بود برگشتم به خانه.
عصر به سراغ ابراهیم رفتم. مادرش نگران بود. هیچکس خبری از او نداشت. خیلی ناراحت بودیم. آخر شب خبر دادند ابراهیم برگشته. خیلی خوشحال شدم. باز هم با آن بدن قوی توانسته بود از دست مأمورها فرار کند.
روز بعد هم با هم رفتیم بهشت زهرا برای تشییع و تدفین شهدای روز قبل (راوی: امیر منجز).
تا نزدیکیهای خیابان شمس شعار دادیم و حرکت کردیم. چند دقیقه بعد خودروی پلیس به سمت ما آمد. ابراهیم سریع متفرقمان کرد.
دو هفته بعد باز هم همین اتفاق افتاد و فریاد «درود بر خمینی» ابراهیم بود که آغازگر حرکت ما شد. بازهم همراهی مردم رهگذر و آمدن پلیس و فرار ما اما این بار پلیس حساب شدهتر کار کرد.
وقتی سوار تاکسی شدیم و به طرف میدان خراسان حرکت کردیم کمی که جلو رفتیم دیدیم پلیس خوروها را متوقف میکند تا شعاردهندگان را شناسایی و دستگیر کند.
ابراهیم که متوجه شد نرسیده به ایست بازرسی به سرعت پیاده شد و دوید در پیادهرو. یکی از پلیسها که از دور او را دید فریاد زد: «خودشه. بگیریدش.» مأمورها به طرف ما آمدند و به دنبال ابراهیم رفتند... تا شب هیچ خبری از ابراهیم نداشتیم. خیلی نگران بودیم.
ساعت حدود 11 شب که با ناراحتی درحیاط نشسته بودم ناگهان صدایی از کوچه شنیدم.
دویدم دم در و ابراهیم را دیدم که لبخند میزد. خیلی خوشحال شدم. پرسیدم: کجا بودی؟ چطور از دست مأمورها فرار کردی؟ با آرامش پاسخ داد: بدن قوی به درد همین روزها میخورد. خدا کمک کرد و از دست آنها فرار کردم و حالا هم در خدمت شما هستم(راوی: امیر ربیعی).
یک شب با ابراهیم و چند نفر از بچهها به مسجد لرزاده که یکی از پایگاههای انقلاب و جوانان مؤمن پیرو امام خمینی بود رفتیم. حاج آقا چاووشی، روحانی فداکار و مبارزی بود که در آنجا سخنرانی میکرد. او سالها بعد توسط منافقین به شهادت رسید. سخنرانی او بسیار آتشین بود و مردم را تهییج میکرد.
آن شب هم در حال سخنرانی آقای چاووشی ناگهان از سمت در مسجد سروصدایی شنیدم. برگشتم عقب. دیدم نیروهای رژیم و مأمورها ریختهاند جلوی مسجد و همه را میزنند.
جمعیت برای خروج از مسجد هجوم بردند. مأمورها هرکسی را که رد میشد با ضربات باتوم میزدند و حتی به زنها و بچهها هم رحم نمیکردند. ناگهان ابراهیم را دیدم که عصبانی شده بود. دوید به سمت در. با چندنفر از مأمورها درگیر شد. نامردها چند نفری او را میزدند. در این فاصله ناگهان راه باز شد و بسیاری از مردم از درگیری ابراهیم با مأمورها استفاده کردند و موفق شدند از مسجد خارج شوند.
ابراهیم با شجاعت با آنها درگیر شد. ناگهان چندنفر از آنها را زد و از معرکه فرار کرد. ما هم به دنبال او از مسجد خارج شدیم.
آن شب ابراهیم کتکهای زیادی خورد و به علت ضرباتی که به کمر او خورد، دچار کمردرد شدید شد که تا شهادتش در عملیات والفجر مقدماتی در سال 1361 با او همراه بود(راوی: امیر ربیعی).
صبح روز هفدهم شهریور 1357 رفتم دنبال ابراهیم. با موتور به جلسهای در نزدیکی میدان ژاله که صبحهای جمعه پاتوق جوانان انقلابی بود رفتیم.
جلسه تمام شد. سروصدای زیادی از بیرون میآمد. نیمههای شب، حکومت نظامی اعلام شده بود. بسیاری از مردم خبر نداشتند. سربازان و مأموران زیادی در اطراف میدان ژاله مستقر بودند. جمعیت زیادی به سمت میدان در حرکت بودند. مأمورها با بلندگو اعلام میکردند که متفرق شوید.ابراهیم سریع از جلسه خارج شد. بلافاصله برگشت و گفت: امیر! بیا ببین چه خبره؟
آمدم بیرون. تا چشم کار میکرد از همه طرف جمعیت به سمت میدان میآمد. شعارها از درود بر خمینی به سمت مرگ بر شاه رفته بود. جمعیت به سمت میدان هجوم میآورد.
از همه طرف صدای تیراندازی میآمد. حتی از هلیکوپتری که در آسمان بود و دورتر از میدان قرار داشت.
سریع رفتم و موتور را آوردم. از یک کوچه راه خروجی پیدا کردم. مأموری در آنجا نبود. ابراهیم سریع یکی از مجروحها را آورد و با هم بردیم به بیمارستان سوم شعبان و سریع برگشتیم.
تا نزدیک ظهر حدود هشت بار رفتیم بیمارستان و مجروحها را میرساندیم و برمیگشتیم. تقریباً تمام بدن ابراهیم غرق خون شده بود.
یکی از مجروحان نزدیک پمپ بنزین افتاده بود و مأمورها از دور نگاه میکردند. هیچکس جرأت برداشتن مجروح را نداشت.
ابراهیم میخواست به سمت مجروح برود. جلویش را گرفتم و گفتم: آنها مجروحها را «تله» کردهاند. اگر حرکت کنی با تیر میزنند. ابراهیم نگاهی به من کرد و گفت: اگر برادر خودت هم بود همین را میگفتی؟ نمیدانستم چه بگویم. فقط گفتم: خیلی مواظب باش.
صدای تیراندازی که کمتر شد و مأمورها کمی عقب رفتند، ابراهیم خیلی سریع به حالت سینهخیز رفت داخل خیابان خوابید کنار مجروح. بعد هم دست مجروح را گرفت و آن جوان را انداخت روی کمرش. بعد هم به حالت سینهخیز برگشت. مجروح را به همراه یک نفر دیگر سوار موتور من کرد و حرکت کردم. در راه بازگشت مأمورها کوچه را بستند. حکومت نظامی شدیدتر شد. ابراهیم را گم کردم. هرطوری بود برگشتم به خانه.
عصر به سراغ ابراهیم رفتم. مادرش نگران بود. هیچکس خبری از او نداشت. خیلی ناراحت بودیم. آخر شب خبر دادند ابراهیم برگشته. خیلی خوشحال شدم. باز هم با آن بدن قوی توانسته بود از دست مأمورها فرار کند.
روز بعد هم با هم رفتیم بهشت زهرا برای تشییع و تدفین شهدای روز قبل (راوی: امیر منجز).
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
«تلویزیون تئاتر ایران» فرصتی خاص برای رونق اقتصاد تئاتر
-
فیروزِ باستانشناسی ایران
-
شهروند مجـــازی
-
برای تمام دغدغههای زنانه در شهر
-
«نهان»ی از گنج خانه موسیقی ایران
-
به نام تاریخ
-
عکس نوشت
-
در فرار از دست مأمورها «استاد» شده بود
اخبارایران آنلاین