ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
چرا دولت جدید را باید مقدمهای بر دولتسازی نوین دانست؟
دولت سیزدهم؛ دولت کادرساز
ایلیا داوودی
روزنامهنگار
دو الزام اساسی پیش روی عبور موفق از مرحله دولتسازی وجود دارد. مسأله اول، طراحی نظامات اداره جامعه بر اساس مبانی و اصول است و مسأله دوم تربیت کادر و کارگزار کارآمد است. در شرایط امروز ایران، نخبگان سیاسی بیش از هر گروه دیگری در کارآمدسازی نظام و پیشرفت در شاخصهای توسعه تأثیرگذار تعیین کنندهاند. نوع عمل نخبگان در این برهه تاریخی میتواند تأثیرات بسیار مثبت یا بسیار منفی بر روند توسعه در ایران بگذارد. بر این اساس، یکی از مهمترین مسائل امروز ایران، طراحی و تدوین الگوی پرورش نخبگان سیاسی و حکومتی از میان نسلهای جوان، دانشگاهی و حوزوی کشور است. با وجود گذشت چند دهه از استقرار نظام سیاسی جمهوری اسلامی، بررسی اساسنامه و مرامنامه و همچنین روند شکلگیری تشکلها و احزاب مهمی چون مؤتلفه اسلامی، کارگزاران سازندگی، جامعه روحانیت مبارز و مجمع روحانیون مبارز، جمعیت دفاع از ارزشهای انقلاب اسلامی، جبهه مشارکت ایران اسلامی و حزب اسلامی کار نشان می دهد که هیچ گونه نشانی از برنامهریزی هدفمند قابل توجه در خصوص کم و کیف تربیت نخبگان سیاسی و آمادهسازی آنان برای برعهده گرفتن مسئولیتهای سیاسی و اجرایی آینده کشور وجود ندارد. موارد نام برده از آن جهت مورد اشاره قرار گرفتهاند که عمدتاً جریانهای فکری منتسب به آنها همواره در نقد عدم نهادسازی و عدم تحزب گفته و نوشتهاند. تازهترین نمونه این تحلیلها تهی خواندن دولت در ایران از کادر است که به زعم مدعیان گزاره، دولت سیزدهم مصداق این موضوع است! در این نوشتار به بررسی این ادعا و دلایل نادرستی آن پرداخته خواهد شد.
مفهوم کادرسازی و الزامات آن
منظور از کادر، کارگزاران حکومت هستند که صلاحیتهای نظری و عملی برای کسب مسئولیت در مناصب حاکمیت را دارند. در ادبیات رایج، نزدیک ترین مفهوم به کادر و کارگزار، مفهوم نخبگان سیاسی است. نخبگان سیاسی بهعنوان بخش اصلی قدرت حاکماند که رفتار سیاسی آنان حوزه وسیعی از جامعه را تحت مدیریت خویش درمیآورد. هر نظام سیاسی تلاش می کند کارگزاران و نخبگان سیاسی خود را بر مبنای چهارچوبهای نظری و مطلوبهای علمی و عینی خود شناسایی کند و پرورش دهد. توجه به مقوله پرورش نخبگان یا کادرسازی از آن رو برای بسیاری از حکومتها و نظامهای سیاسی مهم است که این افراد تأثیرگذارترین افراد در فرایند تصمیمگیری دولتها به شمار میروند و سعادت مادی و معنوی را برای مردم رقم میزنند. مفهوم نخبه پروری نیز عبارت است از یک برنامه یا فرایند چند مرحلهای که طی آن افرادی از میان نخبگان شناسایی میشوند و بر اساس سوابق، تجربیات، توانمندی و شایستگیها در فعالیتهای سیاسی و تشکیلاتی پرورش مییابند تا بتوانند در مناصب مختلف اجرایی و سیاستگذاری نظام حکمرانی ایفای نقش کنند. لذا هدف نخبه پروری، کادرسازی برای حکومت است و بهعنوان یک سیاست در پی پروراندن و تربیت کردن رجال گزینش شده برای تصدی مسئولیتهای مدیریتی و تصمیمسازی کشور است. محیط تربیتی مناسب برای کادرسازی بایستی در گام اول، بیشترین اشراف را نسبت به کلیت مسائل حکمرانی ایجاد کرده و در عین نمایش مسائل و مشکلات، بتواند ظرافتهای عملیاتی و محدودیتهای اجرایی را نیز به نمایش بگذارد. تفاوت جدی یک کادر با پژوهشگر حوزه سیاستگذاری این است که کادر حکومت علاوهبر اشراف عمومی بر اهم مسائل سیاستگذاری، درک صحیحی از محدودیتهای اجرایی میدان عمل دولت دارد. این امر آنقدر اهمیت دارد که میتواند مراحل سیاستگذاری را دستخوش تغییرات جدی نماید. از جمله پیش نیازهای محیط تربیتی مناسب برای کادرسازی، مسأله ارتباطات مستمر است. تربیت اساساً در بستر زمانی بلندمدت شکل گرفته و در ارتباط مداوم فرد با محیط و کسب تجربیات جدید، رقم میخورد. فرایند یادگیری امری انباشتی بوده و بهترین مدل یادگیری آموختن و تجربه کردن توأمان است. توأمان بودن یادگیریهای نظری در کنار تجربیات نظری، ظرفیتهای ذهنی و وجودی افراد را توسعه داده و زمینهساز مناسبی برای ساخته شدن فراهم میکند. ایجاد یک ساخت پایدار تربیتی در ذهن و شاکله وجودی افراد و رسوخ ارزشهای هر نظام سیاسی، امری بلندمدت و نیازمند استمرار است.
تصویرسازی برای دولت هراسی
یکی از روندهایی که با روی کار آمدن دولت سیزدهم بسیار مورد توجه منتقدان قرار گرفته، آن است که برخی رسانهها و فعالان سیاسی با ارائه روایتهایی به تصویرسازی از دولت کنونی برای افکار عمومی بپردازند و سعی داشته باشند برساختههایی غیرواقعی و مطابق با دیدگاه و منافع خود ارائه دهند. روندهای رسانهای علیه رئیس جمهور کنونی از انتخابات 96 با طرح مباحثی علیه آیتالله رئیسی که در آن زمان نامزد انتخابات بود، آغاز شده بود. با روی کار آمدن دولت دوازدهم این روند کمرنگ شد تا اینکه در آستانه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری 1400 دوباره برجسته شد. این بار برخی نامزدها با طرح مباحثی غیراخلاقی و غیرواقعی سعی کردند از محبوبیت آیتالله رئیسی نزد طرفدارانش بکاهند و آرای قشر خاکستری را که قصد داشتند به وی رأی دهند، دفع کنند. با روی کارآمدن دولت سیزدهم این هجمهها شکل دیگری به خود گرفت و علیه ماهیت دولت کنونی و مدیران آن تنظیم شد. این روند را میتوان ذیل عنوان «دولت هراسی» تفسیر کرد. پیش برندگان این روند در ابتدای فعالیت دولت به مسائلی همچون تحلیل قوام و انسجام دولت براساس مشارکت کنندگان در انتخابات میپرداخت و با آغاز به کار کابینه و فرایندهای مربوط به رأی اعتماد، سوی هجمه خود را به سمت چینش کابینه و اعضای آن هدف گرفت. اکنون نیز در حالی که هنوز تازه چند ماه از آغاز به کار دولت گذشته، عدهای با تحلیلهای کلی، غیردقیق و گمراه کننده سعی دارند قضاوتی کلی درباره دولت را ترتیب دهند. تازهترین این تحلیلها تحلیلی است که با اشاره با ساخت کلی دولت در ایران، دولت کنونی را در امتداد دولتهای قبلی خالی از کادر قلمداد میکند و از این طریق سعی دارد آن را بیهویت و ناکارآمد جلوه دهد. چنین تحلیلهایی اولاً نظریههای مرتبط با موضوع را به طور ناقص مورد استناد قرار میدهند و ثانیاً با توجه به آنکه مقطعی و نوسانی طرح میشوند (بخوانید در زمان روی کار آمدن دولتهای رقیب!) شائبه سیاسی کاری و سیاست زدگی در آنها پررنگ است.
روشن است که جوانگرایی قطعاً به معنای واگذاری همه امور به جوانان نیست، اما به باور ناظران توجه به تجربه افراد موفق نیز نباید به معنای آن باشد که عرصه بر ورود جوانها به مناصب جدید بسته باشد. ظرفیتسازی و کادرسازی در واگذاری مسئولیتها از اولویت بالایی برخوردار است. بر این مبنا باید جوانان متخصص و توانمند را با برنامهریزی، بتدریج وارد عرصه مدیریتی در سطوح مختلف کرد. رئیس جمهور نیز که در زمان رقابتهای انتخاباتی به طور پررنگ جوانگرایی را مورد توجه قرار داده بود و استفاده از جوانان و نخبگان را رویکرد جدی دولت آینده خوانده بود، پس از پیروزی در انتخابات بارها به مناسبتهای مختلف از جوانگرایی صحبت کرده و ترکیب مدیریتی در بدنه دولت نیز نشان دهنده صدق عملی همین صحبتها است. اگر بخواهیم با اندکی مسامحه تعینی به نام کادر و مقولهای به نام کادرسازی را بپذیریم، آن گاه باید گفت که اتفاقاً دولت سیزدهم مظهر کادرسازی و استفاده از نیروهای کادر است. نگاهی به آرایش نیروهای مدیریتی در ساختار و بدنه دولت نشان میدهد که از یک سو استفاده از مدیران با تجربهای که سالها به دلیل نگاه سیاسی دولتها کنار گذاشته بودند، پررنگ است و از سوی دیگر به کارگیری مدیران جوانی که در آغاز راه قرار دارند و توانستهاند کارآمدی خود را در سطوح پایینتر قبلی که بودهاند، به اثبات برسانند، قابل توجه است. شاید بتوان پذیرفت که دولت فعلی دولت کادرها نیست، چرا که اساساً نه دولتهای قبل و نه احزاب خودساخته و خودخوانده موجود کادری نساختهاند وعمده آنها جز به منافع گروهی و جناحی نیندیشیده اند. اما میتوان دولت کنونی را دولتی کادرساز دانست که اتفاقاً سنگ بنای مسیری را نهاده که انتهای آن به کادرسازی موفق خواهد انجامید.
نقض غرض!
دولتها از کادر تهی نمیشوند و کادرها زدودنی نیستند، زیرا اساساً این دولتها نیستند که خود را از کادرها میسازند، بلکه این کادرها هستند که باید دولتها را به وجود آورند. کادرها از دل تشکیلات سیاسی منسجم به وجود میآیند که برجستهترین آنها نظام حزبی است. اگر احزاب از فعالیت حزبی منسجم ناتوان باشند و درگیر شخصیت محوری، جناح بازی و سیاستزدگی شوند، روشن است که راه به جایی نمیبرند و نمیتوانند کادرهای مطلوب و مناسب بسازند. احزابی که در حال حاضر در ایران وجود دارند باید پاسخ دهند که تا چه اندازه توانستهاند در انتخابات نقشآفرینی کنند و تا چه اندازه توانستهاند حضور مؤثر خود را در دولتها به منصه ظهور برسانند؟ نکته قابل توجه آن است که حتی اگر با چشم پوشی از خطاهای فاحش تحلیلی موجود، فرض شود که صحبتهای این افراد درست است، باید گفت که این دسته از تحلیلها و کسانی که آنها را ارائه میدهند، هیچ گاه به چراییها نمیپردازند و تنها با ارائه توصیفاتی کلی نتایجی کلی را ترتیب میدهند. چشم بستن به روی واقعیات در تمام سالها و دهههای گذشته و عدم توجه به ریشههای وضعیتی که اکنون در آن قرار داریم، اولاً باعث میشود تا مسائل به همان گونهای که هستند بدرستی فهم نشوند یا اشتباه فهم شوند و ثانیاً فهم اشتباه خود مقدمهای انحرافی بر نظام مسائل مرتبط به حساب آید. به نظر میرسد برخی نقدها تنها در زمانی و از سوی کسانی مطرح میشوند که دولتی ناهمسو با آنها روی کار میآید. در هرصورت نباید از نظر دور داشت که آنچه کشور را بدین نقطه کانونی رسانده در کنار ناکارآمدیهای انباشتی دولتها، نظرات ناصواب و ناقص و گمراهکننده برخی کسانی است که ذیل عنوان نخبگان سیاسی، در طول این سالها هیچ خروجی مشخصی نداشتهاند و جز اینکه روی به سادهترین کار یعنی ترجمه صرف آنچه در کشورهای دیگر گفته و نوشته و انجام شده، نتوانستهاند نسخه اجرایی مشخصی را برای حاکمیت و ارتقای سطح کیفی عملکرد دولت پیشنهاد دهند.
روزنامهنگار
دو الزام اساسی پیش روی عبور موفق از مرحله دولتسازی وجود دارد. مسأله اول، طراحی نظامات اداره جامعه بر اساس مبانی و اصول است و مسأله دوم تربیت کادر و کارگزار کارآمد است. در شرایط امروز ایران، نخبگان سیاسی بیش از هر گروه دیگری در کارآمدسازی نظام و پیشرفت در شاخصهای توسعه تأثیرگذار تعیین کنندهاند. نوع عمل نخبگان در این برهه تاریخی میتواند تأثیرات بسیار مثبت یا بسیار منفی بر روند توسعه در ایران بگذارد. بر این اساس، یکی از مهمترین مسائل امروز ایران، طراحی و تدوین الگوی پرورش نخبگان سیاسی و حکومتی از میان نسلهای جوان، دانشگاهی و حوزوی کشور است. با وجود گذشت چند دهه از استقرار نظام سیاسی جمهوری اسلامی، بررسی اساسنامه و مرامنامه و همچنین روند شکلگیری تشکلها و احزاب مهمی چون مؤتلفه اسلامی، کارگزاران سازندگی، جامعه روحانیت مبارز و مجمع روحانیون مبارز، جمعیت دفاع از ارزشهای انقلاب اسلامی، جبهه مشارکت ایران اسلامی و حزب اسلامی کار نشان می دهد که هیچ گونه نشانی از برنامهریزی هدفمند قابل توجه در خصوص کم و کیف تربیت نخبگان سیاسی و آمادهسازی آنان برای برعهده گرفتن مسئولیتهای سیاسی و اجرایی آینده کشور وجود ندارد. موارد نام برده از آن جهت مورد اشاره قرار گرفتهاند که عمدتاً جریانهای فکری منتسب به آنها همواره در نقد عدم نهادسازی و عدم تحزب گفته و نوشتهاند. تازهترین نمونه این تحلیلها تهی خواندن دولت در ایران از کادر است که به زعم مدعیان گزاره، دولت سیزدهم مصداق این موضوع است! در این نوشتار به بررسی این ادعا و دلایل نادرستی آن پرداخته خواهد شد.
مفهوم کادرسازی و الزامات آن
منظور از کادر، کارگزاران حکومت هستند که صلاحیتهای نظری و عملی برای کسب مسئولیت در مناصب حاکمیت را دارند. در ادبیات رایج، نزدیک ترین مفهوم به کادر و کارگزار، مفهوم نخبگان سیاسی است. نخبگان سیاسی بهعنوان بخش اصلی قدرت حاکماند که رفتار سیاسی آنان حوزه وسیعی از جامعه را تحت مدیریت خویش درمیآورد. هر نظام سیاسی تلاش می کند کارگزاران و نخبگان سیاسی خود را بر مبنای چهارچوبهای نظری و مطلوبهای علمی و عینی خود شناسایی کند و پرورش دهد. توجه به مقوله پرورش نخبگان یا کادرسازی از آن رو برای بسیاری از حکومتها و نظامهای سیاسی مهم است که این افراد تأثیرگذارترین افراد در فرایند تصمیمگیری دولتها به شمار میروند و سعادت مادی و معنوی را برای مردم رقم میزنند. مفهوم نخبه پروری نیز عبارت است از یک برنامه یا فرایند چند مرحلهای که طی آن افرادی از میان نخبگان شناسایی میشوند و بر اساس سوابق، تجربیات، توانمندی و شایستگیها در فعالیتهای سیاسی و تشکیلاتی پرورش مییابند تا بتوانند در مناصب مختلف اجرایی و سیاستگذاری نظام حکمرانی ایفای نقش کنند. لذا هدف نخبه پروری، کادرسازی برای حکومت است و بهعنوان یک سیاست در پی پروراندن و تربیت کردن رجال گزینش شده برای تصدی مسئولیتهای مدیریتی و تصمیمسازی کشور است. محیط تربیتی مناسب برای کادرسازی بایستی در گام اول، بیشترین اشراف را نسبت به کلیت مسائل حکمرانی ایجاد کرده و در عین نمایش مسائل و مشکلات، بتواند ظرافتهای عملیاتی و محدودیتهای اجرایی را نیز به نمایش بگذارد. تفاوت جدی یک کادر با پژوهشگر حوزه سیاستگذاری این است که کادر حکومت علاوهبر اشراف عمومی بر اهم مسائل سیاستگذاری، درک صحیحی از محدودیتهای اجرایی میدان عمل دولت دارد. این امر آنقدر اهمیت دارد که میتواند مراحل سیاستگذاری را دستخوش تغییرات جدی نماید. از جمله پیش نیازهای محیط تربیتی مناسب برای کادرسازی، مسأله ارتباطات مستمر است. تربیت اساساً در بستر زمانی بلندمدت شکل گرفته و در ارتباط مداوم فرد با محیط و کسب تجربیات جدید، رقم میخورد. فرایند یادگیری امری انباشتی بوده و بهترین مدل یادگیری آموختن و تجربه کردن توأمان است. توأمان بودن یادگیریهای نظری در کنار تجربیات نظری، ظرفیتهای ذهنی و وجودی افراد را توسعه داده و زمینهساز مناسبی برای ساخته شدن فراهم میکند. ایجاد یک ساخت پایدار تربیتی در ذهن و شاکله وجودی افراد و رسوخ ارزشهای هر نظام سیاسی، امری بلندمدت و نیازمند استمرار است.
تصویرسازی برای دولت هراسی
یکی از روندهایی که با روی کار آمدن دولت سیزدهم بسیار مورد توجه منتقدان قرار گرفته، آن است که برخی رسانهها و فعالان سیاسی با ارائه روایتهایی به تصویرسازی از دولت کنونی برای افکار عمومی بپردازند و سعی داشته باشند برساختههایی غیرواقعی و مطابق با دیدگاه و منافع خود ارائه دهند. روندهای رسانهای علیه رئیس جمهور کنونی از انتخابات 96 با طرح مباحثی علیه آیتالله رئیسی که در آن زمان نامزد انتخابات بود، آغاز شده بود. با روی کار آمدن دولت دوازدهم این روند کمرنگ شد تا اینکه در آستانه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری 1400 دوباره برجسته شد. این بار برخی نامزدها با طرح مباحثی غیراخلاقی و غیرواقعی سعی کردند از محبوبیت آیتالله رئیسی نزد طرفدارانش بکاهند و آرای قشر خاکستری را که قصد داشتند به وی رأی دهند، دفع کنند. با روی کارآمدن دولت سیزدهم این هجمهها شکل دیگری به خود گرفت و علیه ماهیت دولت کنونی و مدیران آن تنظیم شد. این روند را میتوان ذیل عنوان «دولت هراسی» تفسیر کرد. پیش برندگان این روند در ابتدای فعالیت دولت به مسائلی همچون تحلیل قوام و انسجام دولت براساس مشارکت کنندگان در انتخابات میپرداخت و با آغاز به کار کابینه و فرایندهای مربوط به رأی اعتماد، سوی هجمه خود را به سمت چینش کابینه و اعضای آن هدف گرفت. اکنون نیز در حالی که هنوز تازه چند ماه از آغاز به کار دولت گذشته، عدهای با تحلیلهای کلی، غیردقیق و گمراه کننده سعی دارند قضاوتی کلی درباره دولت را ترتیب دهند. تازهترین این تحلیلها تحلیلی است که با اشاره با ساخت کلی دولت در ایران، دولت کنونی را در امتداد دولتهای قبلی خالی از کادر قلمداد میکند و از این طریق سعی دارد آن را بیهویت و ناکارآمد جلوه دهد. چنین تحلیلهایی اولاً نظریههای مرتبط با موضوع را به طور ناقص مورد استناد قرار میدهند و ثانیاً با توجه به آنکه مقطعی و نوسانی طرح میشوند (بخوانید در زمان روی کار آمدن دولتهای رقیب!) شائبه سیاسی کاری و سیاست زدگی در آنها پررنگ است.
روشن است که جوانگرایی قطعاً به معنای واگذاری همه امور به جوانان نیست، اما به باور ناظران توجه به تجربه افراد موفق نیز نباید به معنای آن باشد که عرصه بر ورود جوانها به مناصب جدید بسته باشد. ظرفیتسازی و کادرسازی در واگذاری مسئولیتها از اولویت بالایی برخوردار است. بر این مبنا باید جوانان متخصص و توانمند را با برنامهریزی، بتدریج وارد عرصه مدیریتی در سطوح مختلف کرد. رئیس جمهور نیز که در زمان رقابتهای انتخاباتی به طور پررنگ جوانگرایی را مورد توجه قرار داده بود و استفاده از جوانان و نخبگان را رویکرد جدی دولت آینده خوانده بود، پس از پیروزی در انتخابات بارها به مناسبتهای مختلف از جوانگرایی صحبت کرده و ترکیب مدیریتی در بدنه دولت نیز نشان دهنده صدق عملی همین صحبتها است. اگر بخواهیم با اندکی مسامحه تعینی به نام کادر و مقولهای به نام کادرسازی را بپذیریم، آن گاه باید گفت که اتفاقاً دولت سیزدهم مظهر کادرسازی و استفاده از نیروهای کادر است. نگاهی به آرایش نیروهای مدیریتی در ساختار و بدنه دولت نشان میدهد که از یک سو استفاده از مدیران با تجربهای که سالها به دلیل نگاه سیاسی دولتها کنار گذاشته بودند، پررنگ است و از سوی دیگر به کارگیری مدیران جوانی که در آغاز راه قرار دارند و توانستهاند کارآمدی خود را در سطوح پایینتر قبلی که بودهاند، به اثبات برسانند، قابل توجه است. شاید بتوان پذیرفت که دولت فعلی دولت کادرها نیست، چرا که اساساً نه دولتهای قبل و نه احزاب خودساخته و خودخوانده موجود کادری نساختهاند وعمده آنها جز به منافع گروهی و جناحی نیندیشیده اند. اما میتوان دولت کنونی را دولتی کادرساز دانست که اتفاقاً سنگ بنای مسیری را نهاده که انتهای آن به کادرسازی موفق خواهد انجامید.
نقض غرض!
دولتها از کادر تهی نمیشوند و کادرها زدودنی نیستند، زیرا اساساً این دولتها نیستند که خود را از کادرها میسازند، بلکه این کادرها هستند که باید دولتها را به وجود آورند. کادرها از دل تشکیلات سیاسی منسجم به وجود میآیند که برجستهترین آنها نظام حزبی است. اگر احزاب از فعالیت حزبی منسجم ناتوان باشند و درگیر شخصیت محوری، جناح بازی و سیاستزدگی شوند، روشن است که راه به جایی نمیبرند و نمیتوانند کادرهای مطلوب و مناسب بسازند. احزابی که در حال حاضر در ایران وجود دارند باید پاسخ دهند که تا چه اندازه توانستهاند در انتخابات نقشآفرینی کنند و تا چه اندازه توانستهاند حضور مؤثر خود را در دولتها به منصه ظهور برسانند؟ نکته قابل توجه آن است که حتی اگر با چشم پوشی از خطاهای فاحش تحلیلی موجود، فرض شود که صحبتهای این افراد درست است، باید گفت که این دسته از تحلیلها و کسانی که آنها را ارائه میدهند، هیچ گاه به چراییها نمیپردازند و تنها با ارائه توصیفاتی کلی نتایجی کلی را ترتیب میدهند. چشم بستن به روی واقعیات در تمام سالها و دهههای گذشته و عدم توجه به ریشههای وضعیتی که اکنون در آن قرار داریم، اولاً باعث میشود تا مسائل به همان گونهای که هستند بدرستی فهم نشوند یا اشتباه فهم شوند و ثانیاً فهم اشتباه خود مقدمهای انحرافی بر نظام مسائل مرتبط به حساب آید. به نظر میرسد برخی نقدها تنها در زمانی و از سوی کسانی مطرح میشوند که دولتی ناهمسو با آنها روی کار میآید. در هرصورت نباید از نظر دور داشت که آنچه کشور را بدین نقطه کانونی رسانده در کنار ناکارآمدیهای انباشتی دولتها، نظرات ناصواب و ناقص و گمراهکننده برخی کسانی است که ذیل عنوان نخبگان سیاسی، در طول این سالها هیچ خروجی مشخصی نداشتهاند و جز اینکه روی به سادهترین کار یعنی ترجمه صرف آنچه در کشورهای دیگر گفته و نوشته و انجام شده، نتوانستهاند نسخه اجرایی مشخصی را برای حاکمیت و ارتقای سطح کیفی عملکرد دولت پیشنهاد دهند.
رژیم صهیونیستی: تحولات از کنترل ما خارج است
«جبهه داخلی» صهیونیست ها فرو پاشیده است
عماد هلالات
پژوهشگر حوزه روابط بین الملل
تحولات جاری در سرزمینهای اشغالی شدت بسیار زیادی پیدا کرده است و فلسطینیان ضریب مواجهه با رژیم صهیونیستی را به مراتب نسبت به گذشته افزایش داده و نوع مواجهه و عملیات استشهادی نسبت به گذشته تفاوت پیدا کرده است. رویکرد جدیدی که در ماههای گذشته تأثیر خود را به خوبی نشان داده و رژیم صهیونیستی را در حالت بحرانی قرار داده است. رژیم صهیونیستی در گذشته تنها غزه را به عنوان عامل اصلی مواجهه و تهدید خود میدانست، اما اکنون نزاع به کرانه باختری و سرزمینهای اشغالی 1948 کشیده شده است. فلسطینیها عملیاتهای مختلفی را در ماهها و روزهای اخیر در این مناطق علیه رژیم صهیونیستی صورت دادند که نسبت به گذشته تحولی بسیار راهبردی محسوب میشود.
راهبرد جدید
در طول مواجهه مقاومت مردم فلسطین با رژیم صهیونیستی در طول سال اخیر، تنوع و پیچیدگی عملیات و میزان تلفات نسبت به گذشته بشدت افزایش پیدا کرده است. عملیاتی که میزان تلفات آن از جنگ 11 روزه سال 2021 برای رژیم صهیونیستی بیشتر بوده است. در طول بازه زمانی اول فروردین تا 20 فروردین 4 عملیات از سوی فلسطینیها از جنوب (بئرالسبع نقب) تا شمال (تل آویو) رخ داد که در سالهای اخیر این حجم از عملیات در کنار تعداد تلفات جانی صهیونیستها (14 نفر) امر کاملاً بیسابقهای است. عملیات اول در بئرالسبع 4 نفر، عملیات دوم در الخضیره 2 نظامی، عملیات سوم در بنی براک تلآویو 5 نفر و در عملیات چهارم و آخر در خیابان دیزنکوف 3 نفر به هلاکت رسیدند.
از سویی دیگر مسجدالاقصی هم در 26 فروردین شاهد نزاع و درگیری بسیار سنگین و مقاومت مردم فلسطین علیه اشغالگران صهیونیست بوده است به گونهای که رژیم صهیونیستی با حمایت پلیس و ارتش به داخل مسجدالاقصی یورش برده و بیش از 150 نفر از فلسطینیان زخمی و بیش از 400 نفر از آنها بازداشت شدند. بهنظر میرسد فلسطینیها راهبرد جدید خود را اتخاذ کرده و آن عبارت از انتقال کانون نزاع از غزه به کرانه باختری و سرزمینهای اشغالی 1948 است.
در طول سالهای گذشته عمده مواجهه مقاومت فلسطین با رژیم صهیونیستی به صورت نبردهای نظامی و در قالب جنگهای 55 روزه، 22 روزه، 8روزه، 2 روزه و 11 روزه بوده است به نحوی که کانون مواجهه مشخص بود و رژیم صهیونیستی غزه را به عنوان هدف حملات خود قرار میداد و در مقابل گروههای مقاومت فلسطینی در قالب موشکهای کوتاه برد و بالستیک و همچنین راکت و پهپاد، سرزمینهای اشغالی را مورد هدف قرار میدادند. در جنگ 11 روزه سال 2021 تحولی نادر در سرزمینهای اشغالی روی داد. در مرداد سال 1400 مقرر بود که رژیم صهیونیستی منطقه شیخ جراح در مناطق اشغالی 1948 را تخلیه کند. مقاومت مردم فلسطین در آن زمان باعث شد که دادگاه عالی رژیم صهیونیستی صدور حکم در پرونده تخلیه منازل خانوادههای فلسطینی در محله شیخ جراح را به تعویق بیندازد.
مقاومت مردم در منطقه شیخ جراح باعث شد که تحولی جدید در نحوه مواجهه با رژیم صهیونیستی ایجاد شود. این مدل جدید یک مدل کاملاً مردمی و با حضور زنان و مردان در کنار همدیگر و بهصورت گسترده صورت میگیرد. نحوه مواجهه بهصورت اعتراضی همراه با درگیری با صهیونیستها میباشد. بعد از شیخ جراح، کرانه باختری همین الگو را در مناطق مختلف پیاده کرد. انتقال کانون نزاع از غزه به کرانه باختری و سرزمینهای غصبشده سال 1948 دارای پیامدهای مختلف برای رژیم صهیونیستی خواهد بود که میتواند نحوه مواجهه این رژیم را تغییر دهد به گونهای که وضعیت جدیدی در حال حکمفرما شدن در فلسطین اشغالی است.
پیامد اول: تشکیلات خودگردان که به عنوان اداره کننده و مدیریت کننده اصلی کرانه باختری با همکاری با شاباک(سیستم امنیت داخلی صهیونیستها) موجودیت خود را از دست داده و دیگر هیچ کارآمدی برای فلسطینیها ندارد. این موضوع موجب خشم سران صهیونیستی و انتقاد به محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان شده است. محمود عباس با وجود محکومیتهای عملیاتهای شهادتطلبانه علیه صهیونیستها! اما کارایی خود را در کرانه باختری از دست داده و این منطقه بهطور کامل توسط جهاد اسلامی و حماس مدیریت میشود. این بدترین سناریو برای رژیم صهیونیستی است. منطقه جنین در کرانه باختری مرکز تحولات در این منطقه است. اردوگاه «جنین» در غرب شهر جنین، واقع در شمال کرانه باختری این روزها و هفتهها به کابوسی برای رژیم صهیونیستی تبدیل شده است؛ اردوگاهی که همچون دیگر شهرهای کرانه باختری خبری از پرتاب سنگ و حمله با چاقو نیست، بلکه جوانان اردوگاه با سلاح گرم بهسوی صهیونیستها شلیک میکنند. میتوان گفت که جنین در حال تبدیل شدن به کانون مقاومت مسلحانه و غزهای دیگر آن هم در شمال کرانه باختری است. میتوان گفت در کرانه باختری هیچ نقطهای همچون «جنین» مستعد عملیات نظامی مسلحانه علیه صهیونیستها نیست، با نگاهی به تصاویر اردوگاه، تابلوها و تصاویر شهدا در کوچه و معابر جلب توجه میکند. همچنین بسیاری از جوانان را میتوان مشاهده کرد که به شکل علنی سلاح در دست دارند.
گروههای مقاومت از حماس و جهاد اسلامی تا دیگر گروههای مسلح فلسطینی در این اردوگاه حامیان و اعضای جوان زیادی دارند که اخیراً نیز گروه مسلح جدیدی به نام «گردان جنین» راهاندازی کرده و تلآویو را به انجام حملات انتقامجویانه تهدید کردهاند. گروه مسلح «گردان جنین» اسفند سال گذشته با قرائت بیانیهای اعلام کرد که هیچ صهیونیستی دیگر در امان نیست و تمامی آنها در معرض حملات جوانان گردان جنین قرار خواهند گرفت. ناظران معتقدند که این اردوگاه به بزرگترین تهدید برای صهیونیستها در کرانه باختری تبدیل شده و هر لحظه میتوان انتظار وقوع درگیری گسترده در آنجا را داشت.
طبق این پیامد یک پل ارتباطی بسیار قوی بین غزه مدیریت اصلی تحولات و کرانه باختری شکل گرفته و تشکیلات خودگردان، بهطور کامل از دایره مقاومت فلسطین خارج شده است.
پیامد دوم: با توجه به فاصله جنین تا تلآویو که حدوداً به 100 کیلومتر میرسد، دسترسی جوانان فلسطینی که حامل سلاح هستند به مرکز رژیم صهیونیستی بیش از گذشته نزدیکتر شده است. در عملیات اخیر که در قلب تلآویو و در خیابان دیزنکوف و بن گوریون صورت گرفت، 3 صهیونیست کشته و چندین نفر مجروح شدند. بر این اساس صهیونیستها این را دریافته اند که برای اینکه فلسطینیها آنها را از سرزمینهای خود اخراج کنند دیگر فقط راکت و موشک غزه کافی نیست و عملیات شهادتطلبانه در قلب مراکز صهیونیستی صورت میگیرد. در مجموع عملیاتی که در بازه زمانی 18 روزه صورت گرفت (عملیات اول در بئرالسبع4 نفر، عملیات دوم در الخضیره 2 نظامی، عملیات سوم در بنی براک تل آویو 5 نفر و در عملیات چهارم و آخر در خیابان دیزنکوف 3 نفر به هلاکت رسیدند) 14 صهیونیست کشته شدند و این زنگ خطر بزرگ برای صهیونیستها بود که دیگر هیچ مکانی در سرزمینهای اشغالی برای صهیونیستهای مهاجر وجود ندارد.
پیامد سوم: رژیم صهیونیستی در طول سالهای گذشته برای تأمین امنیت خود در داخل (جبهه داخلی) هزینههای زیادی را صورت داده است. رژیم صهیونیستی بر این اساس با توجه به جعلی بودن این رژیم و برای محافظت از مهاجران خود، جبهه داخلی خود را شکل داد. جبهه داخلی عبارت از مجموعه عوامل و اقدامات رژیم صهیونیستی برای محافظت از خود در داخل سرزمینهای اشغالی است. این جبهه اکنون به نقل از تحلیلگران صهیونیستی فروپاشیده و رژیم صهیونیستی در تأمین امنیت خود در داخل با مشکل جدی مواجه شده است. از سوی دیگر ناامنیهای ایجاد شده در قلب تلآویو دیگر حیات روزمره صهیونیستها را مختل کرده است. صهیونیستها دیگر نمیدانند در چه زمانی و در چه موقعی، حیات خود را از دست میدهند. نگرانی و ترس طبق برآورد مراکز تحلیلی صهیونیستها در طول مدت گذشته بشدت افزایش پیدا کرده و یکی از مطالبات اصلی صهیونیستها از دولت یهود، تأمین امنیت است.
پیامد چهارم: یکی از مسائل اصلی که رژیم صهیونیستی در این مدت با آن مواجه شده است و بر اثر حملات مقاومت فلسطین افزایش پیدا کرده، موج مهاجرت از سرزمینهای اشغالی به مبدأ خود و یا مهاجرت از مناطق اصلی صهیونیستها در مرکز به جنوب و به سمت شمال فلسطین است. به گونهای که به نقل از مراکز املاکی در شمال سرزمینهای اشغالی در طول دو ماه گذشته مهاجرت حدود 13 درصد افزایش پیدا کرده است. همچنین بخشی از مطالبات صهیونیستها مهاجرت به جنوب و به سمت صحرای نقب است. این موج مهاجرت درون سرزمینی و بازگشت به مبدأ یکی از موضوعات چالشی در سرزمینهای اشغالی است به طوری که فقط در سال 1400 مهاجرت نسبت به سال گذشته در بین صهیونیستها حدود 23 درصد رشد داشته است.
پیامد پنجم: با توجه به تحولات اخیر در سرزمینهای اشغالی عملاً راهحل غربیها و کشورهای مرتجع منطقه برای تشکیل دو کشور و یا دو دولت در سرزمینهای اشغالی بهطور کامل به پایان رسیده است. همچنین معاهده قرن (آبراهام) که در دوره ترامپ برای پایان دادن به نزاع فلسطینیها و صهیونیستها توسط امریکاییها طراحی شده بود کاملاً کارایی خود را از دست داده و مردم فلسطین با رویکرد و راهبرد اخیر خود به راهبردها و رویکردهای صهیونیستیها بهطور مطلق نه گفته و به دنبال اخراج صهیونیستها از سرزمینهای آبا واجدادی خود هستند. حتی تحلیلگران امریکایی هم به این جمعبندی رسیدند.
یک نظرسنجی جدید نشان میدهد که 60 درصد از دانشگاهیان و محققان مطالعات خاورمیانه در چندین دانشگاه امریکایی، اشغال فلسطین توسط اسرائیل را بهعنوان «واقعیت یک دولت مشابه آپارتاید» توصیف کردهاند. این نظرسنجی که بهطور مشترک توسط دانشگاه مریلند و بنیاد علوم سیاسی خاورمیانه در دانشگاه جورج واشنگتن انجام شد، از بین 1729 نفر صورت گرفت. در مورد فلسطین، بدبینی نسبت به راهحل دو دولتی همچنان رو به افزایش است و 61 درصد دیگر باور ندارند که این راهحل ممکن است. (در مقایسه با 52 درصد در فوریه 2021 و 57 درصد در سپتامبر 2021، زمانی که دو دور قبلی نظرسنجی انجام شد). در عین حال، 60 درصد از افراد، واقعیت فعلی را به عنوان «یک کشورمشابه آپارتاید» توصیف میکنند. این مقدار، کمی بیشتر از نظرسنجی فوریه 2021 (59 درصد) است.
سخن پایانی
در یک نگاه کلی رژیم صهیونیستی سعی میکند با افزایش یورش و حملات بیرحمانه به مسجدالاقصی و دستگیری فلسطینیان وضعیت را به زعم خود در کنترل داشته باشد و پیامی به صهیونیستها و شهرکنشینها بدهد که جبهه داخلی را در کنترل دارد. اما واقعیت ماجرا به مراتب چیز دیگری است. واقعیت این است که کنترل کرانه باختری، هم از دست صهیونیستها و هم تشکیلات خودگردان خارج شده است و هیچ کنترلی بر اوضاع جاری ندارند و این نمایش جاری و سرکوب وحشیانه مردم نه تنها نمیتواند در کوتاه مدت موضوع جبهه داخلی را حل کند، بلکه خشم فلسطینیها افزایش پیدا میکند و صهیونیست ها ضرباتی سنگینتر از اکنون خواهند خورد.
پژوهشگر حوزه روابط بین الملل
تحولات جاری در سرزمینهای اشغالی شدت بسیار زیادی پیدا کرده است و فلسطینیان ضریب مواجهه با رژیم صهیونیستی را به مراتب نسبت به گذشته افزایش داده و نوع مواجهه و عملیات استشهادی نسبت به گذشته تفاوت پیدا کرده است. رویکرد جدیدی که در ماههای گذشته تأثیر خود را به خوبی نشان داده و رژیم صهیونیستی را در حالت بحرانی قرار داده است. رژیم صهیونیستی در گذشته تنها غزه را به عنوان عامل اصلی مواجهه و تهدید خود میدانست، اما اکنون نزاع به کرانه باختری و سرزمینهای اشغالی 1948 کشیده شده است. فلسطینیها عملیاتهای مختلفی را در ماهها و روزهای اخیر در این مناطق علیه رژیم صهیونیستی صورت دادند که نسبت به گذشته تحولی بسیار راهبردی محسوب میشود.
راهبرد جدید
در طول مواجهه مقاومت مردم فلسطین با رژیم صهیونیستی در طول سال اخیر، تنوع و پیچیدگی عملیات و میزان تلفات نسبت به گذشته بشدت افزایش پیدا کرده است. عملیاتی که میزان تلفات آن از جنگ 11 روزه سال 2021 برای رژیم صهیونیستی بیشتر بوده است. در طول بازه زمانی اول فروردین تا 20 فروردین 4 عملیات از سوی فلسطینیها از جنوب (بئرالسبع نقب) تا شمال (تل آویو) رخ داد که در سالهای اخیر این حجم از عملیات در کنار تعداد تلفات جانی صهیونیستها (14 نفر) امر کاملاً بیسابقهای است. عملیات اول در بئرالسبع 4 نفر، عملیات دوم در الخضیره 2 نظامی، عملیات سوم در بنی براک تلآویو 5 نفر و در عملیات چهارم و آخر در خیابان دیزنکوف 3 نفر به هلاکت رسیدند.
از سویی دیگر مسجدالاقصی هم در 26 فروردین شاهد نزاع و درگیری بسیار سنگین و مقاومت مردم فلسطین علیه اشغالگران صهیونیست بوده است به گونهای که رژیم صهیونیستی با حمایت پلیس و ارتش به داخل مسجدالاقصی یورش برده و بیش از 150 نفر از فلسطینیان زخمی و بیش از 400 نفر از آنها بازداشت شدند. بهنظر میرسد فلسطینیها راهبرد جدید خود را اتخاذ کرده و آن عبارت از انتقال کانون نزاع از غزه به کرانه باختری و سرزمینهای اشغالی 1948 است.
در طول سالهای گذشته عمده مواجهه مقاومت فلسطین با رژیم صهیونیستی به صورت نبردهای نظامی و در قالب جنگهای 55 روزه، 22 روزه، 8روزه، 2 روزه و 11 روزه بوده است به نحوی که کانون مواجهه مشخص بود و رژیم صهیونیستی غزه را به عنوان هدف حملات خود قرار میداد و در مقابل گروههای مقاومت فلسطینی در قالب موشکهای کوتاه برد و بالستیک و همچنین راکت و پهپاد، سرزمینهای اشغالی را مورد هدف قرار میدادند. در جنگ 11 روزه سال 2021 تحولی نادر در سرزمینهای اشغالی روی داد. در مرداد سال 1400 مقرر بود که رژیم صهیونیستی منطقه شیخ جراح در مناطق اشغالی 1948 را تخلیه کند. مقاومت مردم فلسطین در آن زمان باعث شد که دادگاه عالی رژیم صهیونیستی صدور حکم در پرونده تخلیه منازل خانوادههای فلسطینی در محله شیخ جراح را به تعویق بیندازد.
مقاومت مردم در منطقه شیخ جراح باعث شد که تحولی جدید در نحوه مواجهه با رژیم صهیونیستی ایجاد شود. این مدل جدید یک مدل کاملاً مردمی و با حضور زنان و مردان در کنار همدیگر و بهصورت گسترده صورت میگیرد. نحوه مواجهه بهصورت اعتراضی همراه با درگیری با صهیونیستها میباشد. بعد از شیخ جراح، کرانه باختری همین الگو را در مناطق مختلف پیاده کرد. انتقال کانون نزاع از غزه به کرانه باختری و سرزمینهای غصبشده سال 1948 دارای پیامدهای مختلف برای رژیم صهیونیستی خواهد بود که میتواند نحوه مواجهه این رژیم را تغییر دهد به گونهای که وضعیت جدیدی در حال حکمفرما شدن در فلسطین اشغالی است.
پیامد اول: تشکیلات خودگردان که به عنوان اداره کننده و مدیریت کننده اصلی کرانه باختری با همکاری با شاباک(سیستم امنیت داخلی صهیونیستها) موجودیت خود را از دست داده و دیگر هیچ کارآمدی برای فلسطینیها ندارد. این موضوع موجب خشم سران صهیونیستی و انتقاد به محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان شده است. محمود عباس با وجود محکومیتهای عملیاتهای شهادتطلبانه علیه صهیونیستها! اما کارایی خود را در کرانه باختری از دست داده و این منطقه بهطور کامل توسط جهاد اسلامی و حماس مدیریت میشود. این بدترین سناریو برای رژیم صهیونیستی است. منطقه جنین در کرانه باختری مرکز تحولات در این منطقه است. اردوگاه «جنین» در غرب شهر جنین، واقع در شمال کرانه باختری این روزها و هفتهها به کابوسی برای رژیم صهیونیستی تبدیل شده است؛ اردوگاهی که همچون دیگر شهرهای کرانه باختری خبری از پرتاب سنگ و حمله با چاقو نیست، بلکه جوانان اردوگاه با سلاح گرم بهسوی صهیونیستها شلیک میکنند. میتوان گفت که جنین در حال تبدیل شدن به کانون مقاومت مسلحانه و غزهای دیگر آن هم در شمال کرانه باختری است. میتوان گفت در کرانه باختری هیچ نقطهای همچون «جنین» مستعد عملیات نظامی مسلحانه علیه صهیونیستها نیست، با نگاهی به تصاویر اردوگاه، تابلوها و تصاویر شهدا در کوچه و معابر جلب توجه میکند. همچنین بسیاری از جوانان را میتوان مشاهده کرد که به شکل علنی سلاح در دست دارند.
گروههای مقاومت از حماس و جهاد اسلامی تا دیگر گروههای مسلح فلسطینی در این اردوگاه حامیان و اعضای جوان زیادی دارند که اخیراً نیز گروه مسلح جدیدی به نام «گردان جنین» راهاندازی کرده و تلآویو را به انجام حملات انتقامجویانه تهدید کردهاند. گروه مسلح «گردان جنین» اسفند سال گذشته با قرائت بیانیهای اعلام کرد که هیچ صهیونیستی دیگر در امان نیست و تمامی آنها در معرض حملات جوانان گردان جنین قرار خواهند گرفت. ناظران معتقدند که این اردوگاه به بزرگترین تهدید برای صهیونیستها در کرانه باختری تبدیل شده و هر لحظه میتوان انتظار وقوع درگیری گسترده در آنجا را داشت.
طبق این پیامد یک پل ارتباطی بسیار قوی بین غزه مدیریت اصلی تحولات و کرانه باختری شکل گرفته و تشکیلات خودگردان، بهطور کامل از دایره مقاومت فلسطین خارج شده است.
پیامد دوم: با توجه به فاصله جنین تا تلآویو که حدوداً به 100 کیلومتر میرسد، دسترسی جوانان فلسطینی که حامل سلاح هستند به مرکز رژیم صهیونیستی بیش از گذشته نزدیکتر شده است. در عملیات اخیر که در قلب تلآویو و در خیابان دیزنکوف و بن گوریون صورت گرفت، 3 صهیونیست کشته و چندین نفر مجروح شدند. بر این اساس صهیونیستها این را دریافته اند که برای اینکه فلسطینیها آنها را از سرزمینهای خود اخراج کنند دیگر فقط راکت و موشک غزه کافی نیست و عملیات شهادتطلبانه در قلب مراکز صهیونیستی صورت میگیرد. در مجموع عملیاتی که در بازه زمانی 18 روزه صورت گرفت (عملیات اول در بئرالسبع4 نفر، عملیات دوم در الخضیره 2 نظامی، عملیات سوم در بنی براک تل آویو 5 نفر و در عملیات چهارم و آخر در خیابان دیزنکوف 3 نفر به هلاکت رسیدند) 14 صهیونیست کشته شدند و این زنگ خطر بزرگ برای صهیونیستها بود که دیگر هیچ مکانی در سرزمینهای اشغالی برای صهیونیستهای مهاجر وجود ندارد.
پیامد سوم: رژیم صهیونیستی در طول سالهای گذشته برای تأمین امنیت خود در داخل (جبهه داخلی) هزینههای زیادی را صورت داده است. رژیم صهیونیستی بر این اساس با توجه به جعلی بودن این رژیم و برای محافظت از مهاجران خود، جبهه داخلی خود را شکل داد. جبهه داخلی عبارت از مجموعه عوامل و اقدامات رژیم صهیونیستی برای محافظت از خود در داخل سرزمینهای اشغالی است. این جبهه اکنون به نقل از تحلیلگران صهیونیستی فروپاشیده و رژیم صهیونیستی در تأمین امنیت خود در داخل با مشکل جدی مواجه شده است. از سوی دیگر ناامنیهای ایجاد شده در قلب تلآویو دیگر حیات روزمره صهیونیستها را مختل کرده است. صهیونیستها دیگر نمیدانند در چه زمانی و در چه موقعی، حیات خود را از دست میدهند. نگرانی و ترس طبق برآورد مراکز تحلیلی صهیونیستها در طول مدت گذشته بشدت افزایش پیدا کرده و یکی از مطالبات اصلی صهیونیستها از دولت یهود، تأمین امنیت است.
پیامد چهارم: یکی از مسائل اصلی که رژیم صهیونیستی در این مدت با آن مواجه شده است و بر اثر حملات مقاومت فلسطین افزایش پیدا کرده، موج مهاجرت از سرزمینهای اشغالی به مبدأ خود و یا مهاجرت از مناطق اصلی صهیونیستها در مرکز به جنوب و به سمت شمال فلسطین است. به گونهای که به نقل از مراکز املاکی در شمال سرزمینهای اشغالی در طول دو ماه گذشته مهاجرت حدود 13 درصد افزایش پیدا کرده است. همچنین بخشی از مطالبات صهیونیستها مهاجرت به جنوب و به سمت صحرای نقب است. این موج مهاجرت درون سرزمینی و بازگشت به مبدأ یکی از موضوعات چالشی در سرزمینهای اشغالی است به طوری که فقط در سال 1400 مهاجرت نسبت به سال گذشته در بین صهیونیستها حدود 23 درصد رشد داشته است.
پیامد پنجم: با توجه به تحولات اخیر در سرزمینهای اشغالی عملاً راهحل غربیها و کشورهای مرتجع منطقه برای تشکیل دو کشور و یا دو دولت در سرزمینهای اشغالی بهطور کامل به پایان رسیده است. همچنین معاهده قرن (آبراهام) که در دوره ترامپ برای پایان دادن به نزاع فلسطینیها و صهیونیستها توسط امریکاییها طراحی شده بود کاملاً کارایی خود را از دست داده و مردم فلسطین با رویکرد و راهبرد اخیر خود به راهبردها و رویکردهای صهیونیستیها بهطور مطلق نه گفته و به دنبال اخراج صهیونیستها از سرزمینهای آبا واجدادی خود هستند. حتی تحلیلگران امریکایی هم به این جمعبندی رسیدند.
یک نظرسنجی جدید نشان میدهد که 60 درصد از دانشگاهیان و محققان مطالعات خاورمیانه در چندین دانشگاه امریکایی، اشغال فلسطین توسط اسرائیل را بهعنوان «واقعیت یک دولت مشابه آپارتاید» توصیف کردهاند. این نظرسنجی که بهطور مشترک توسط دانشگاه مریلند و بنیاد علوم سیاسی خاورمیانه در دانشگاه جورج واشنگتن انجام شد، از بین 1729 نفر صورت گرفت. در مورد فلسطین، بدبینی نسبت به راهحل دو دولتی همچنان رو به افزایش است و 61 درصد دیگر باور ندارند که این راهحل ممکن است. (در مقایسه با 52 درصد در فوریه 2021 و 57 درصد در سپتامبر 2021، زمانی که دو دور قبلی نظرسنجی انجام شد). در عین حال، 60 درصد از افراد، واقعیت فعلی را به عنوان «یک کشورمشابه آپارتاید» توصیف میکنند. این مقدار، کمی بیشتر از نظرسنجی فوریه 2021 (59 درصد) است.
سخن پایانی
در یک نگاه کلی رژیم صهیونیستی سعی میکند با افزایش یورش و حملات بیرحمانه به مسجدالاقصی و دستگیری فلسطینیان وضعیت را به زعم خود در کنترل داشته باشد و پیامی به صهیونیستها و شهرکنشینها بدهد که جبهه داخلی را در کنترل دارد. اما واقعیت ماجرا به مراتب چیز دیگری است. واقعیت این است که کنترل کرانه باختری، هم از دست صهیونیستها و هم تشکیلات خودگردان خارج شده است و هیچ کنترلی بر اوضاع جاری ندارند و این نمایش جاری و سرکوب وحشیانه مردم نه تنها نمیتواند در کوتاه مدت موضوع جبهه داخلی را حل کند، بلکه خشم فلسطینیها افزایش پیدا میکند و صهیونیست ها ضرباتی سنگینتر از اکنون خواهند خورد.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
دولت سیزدهم؛ دولت کادرساز
-
«جبهه داخلی» صهیونیست ها فرو پاشیده است
اخبارایران آنلاین