تهیه و تنظیم:حسن مجیدی
استاد محمدتقی شریعتی درگذشت
اسلام شناس و قرآن پژوه اندیشمند، استاد محمد تقی شریعتی [پدر دکتر علی شریعتی] پس از سالها مبارزه و جهاد و کوشش در راه اسلام، سرانجام بر اثر بیماری، عصر دیروز [دوشنبه31 اردیبهشت] در سن ۸۰ سالگی در مشهد مقدس به رحمت ایزدی پیوست. استاد شریعتی با بیش از نیم قرن فعالیت علمی، آثار ارزشمند و برجستهای همچون کتاب «تفسیرنوین»، «وحی و نبوت در پرتو قرآن»، «خلافت و ولایت از نظر قرآن و سنت»، «امامت در نهج البلاغه» و «فایده و لزوم دین» از خود به جای گذاشته است.
استاد شریعتی در سال ۱2۸6 در قریه مزینان از شهرستان سبزوار چشم به جهان گشود. وی پس از تحصیلات مقدماتی وارد حوزه علمیه مشهد شد و در محضر استادان بزرگی چون حاج شیخ هاشم قزوینی، شیخ محمّدتقی ادیب نیشابوری معروف به ادیب ثانی، حاج شیخ محمد کاظم دامغانی، حاج میرزا احمد مدرس یزدی و میرزاحسین فقیه سبزواری، سطوح مختلف علوم دینی را فرا گرفت. از سال ۱۳۱۱ به تدریس مشغول شد. مرحوم محمد تقی شریعتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز باوجود بیماری و کهولت سن همچنان به تلاش و کوشش در راه اسلام ادامه داد.
روزنامه کیهان - سهشنبه 1 اردیبهشت 1366
با پیشنهاد حجج اسلام سیدعلی خامنهای و اکبرهاشمی رفسنجانی
فعالیتهای حزب جمهوری اسلامی متوقف شد
امام خمینی با پیشنهاد حجج اسلام سیدعلی خامنهای و اکبرهاشمی رفسنجانی مبنی بر توقف فعالیتهای حزب جمهوری اسلامی موافقت فرمودند.آقایان خامنهای و هاشمی رفسنجانی در نامهای که به امام خمینی تقدیم کردند، ضمن اشاره به انگیزه تأسیس حزب جمهوری اسلامی در آغاز انقلاب وخدماتی که این حزب به انقلاب اسلامی کرد، یادآور شدند در شرایط کنونی ضرورتی برای وجود حزب نیست و جامعه به وحدت و انسجام نیازمند است و ممکن است تحزب بهانهای برای ایجاد اختلاف و موجب خدشه در وحدت ملت شود. ایشان پیشنهاد کردند حزب جمهوری اسلامی کلیه فعالیتهای خود را متوقف نماید.امام خمینی نیز در پاسخ به این نامه، با این پیشنهاد موافقت فرموده و ضمن تأیید مؤسسین حزب جمهوری اسلامی و آرزوی توفیق خدمت، همگان را توصیه و سفارش به اتحاد و اتفاق فرمودند.
روزنامه اطلاعات - سهشنبه 12 خرداد 1366
پرفروشترین فیلم سال 1366
استقبال از اجاره نشین ها
فرزانه قبادی/ «دو ساعت پیش که فیلم را دیدم حاضر بودم به خودم نارنجک ببندم و مهرجویی را بغل کنم و با هم به آن دنیا برویم» محسن مخملباف بعد از تماشای فیلم «اجاره نشینها» در جشنواره فیلم فجراین جمله را در نامهای خطاب به سیدمحمد بهشتی که آن روزها معاون سینمایی وزارت ارشاد بود، نوشته است. هارون یشایایی تهیه کننده فیلم میگوید بعد از اکران فیلم، مخملباف با دفتر او تماس گرفته و همین حرفها را به او نیز گفته و تهدید کرده که با نارنجک به سالن سینما خواهد رفت. مخملباف معتقد بود کارگردان اجاره نشینها با نگاهی نمادین، فیلمی علیه انقلاب ساخته است. هرچند مهرجویی هرگز این موضوع را نپذیرفت. با وجود این انتقادها اما مردم اجاره نشینها را پسندیدند و هنوز هم یکی از فیلمهایی است که بسیاری آن را به خاطر دارند.اجاره نشینها در پنجمین دوره جشنواره فجر در سال 1365توانست در شش رشته (بازیگر نقش اول مرد، فیلمنامه، کارگردانی، تدوین، فیلمبرداری و صدابرداری) کاندید دریافت جایزه شود، اما تنها لوح زرین بهترین صدابرداری نصیبش شد. فیلم خرداد ماه سال 1366 روی پرده سینماها رفت و توانست پرفروشترین فیلم سال شود.
اجاره نشینهای مهرجویی از خیابانهای تهران که در حال رشد عمودی هستند شروع میشود. چهره تهران در حال تغییر است. ساختمانهای شیشهای با قامتی بلند، خود را در خیابانهای پایتخت به رخ میکشند. جریان مهاجرت به پایتخت که از دهه چهل آغاز شده و همچنان ادامه دارد از سویی و حرکت به سمت مدرن شدن شهر از سویی دیگر، لباسی نو به تن پایتخت کرده است. جنگ و اوج گرفتن آمار مهاجرت به پایتخت باعث شده مسکن تبدیل به یکی از مهمترین مشکلات مردم شود. بیابان های اطراف تهران آرام آرام در حال تبدیل شدن به اتوبان و مجتمعهای مسکونی هستند. قصه فیلم در ساختمانی در یکی از همین بیابان ها در غرب تهران روایت میشود. ساختمانی چهار طبقه، مجهول الوارث وبه شکلی غیر اصولی ساخته شده و هر روز بحرانی جدید برای اهالی در چنته دارد. در نهایت از دل تمام ماجراها، جنگ و آشتیها، دوستی و دشمنیها و جولان دو دلال ملک درمیان اهالی، بالاخره باران نیمه شب کار ساختمان را تمام میکند. سیل در ساختمان جاری میشود و اهالی را با خود میبرد، «عباس آقا سوپر گوشت» (عزتالله انتظامی) که مسبب اصلی تمام این ماجراها است اما در میان سیل و زیر سقفی که در حال فرو ریختن است، ترجیح میدهد به سر برادرش که مهندس ساختمان است، فریاد بزند و او را مقصر تمام اتفاقات بداند.
در اجاره نشینها به گفته ایرج راد با وجود سکانسهای متعدد که نیاز به جلوههای ویژه داشت، از هیچ بدلکاری استفاده نشده است. او میگوید؛ بازیگران فیلم بارها و بارها در زمان فیلمبرداری صحنههای مختلف، آسیب دیدند. در یکی از موارد، تخریب کتابخانه روی سر ایرج راد و برخورد چوبهای سنگین به سرش باعث شده که او چند ساعت در محل فیلمبرداری بیهوش شود. راد میگوید حتی سکانس انفجار در بنگاه معاملات ملکی که اکبر عبدی در آن حضور داشت هم بدون بدلکار ضبط شده است. اجاره نشینها که روی پرده رفت، واژه «اجاره نشینی» ملموسترین واژه برای مردم و مسکن یکی از مهمترین مسائل برای تهرانیها بود. تهران و سبک زندگی مردم آن تغییری عمده را پیش رو داشت. جنگ و مشکلات اقتصادی از طرفی و مسأله مسکن از سویی دیگر بخش زیادی از جامعه را تحت فشار قرار داده بود. در چنین شرایطی، مهرجویی بدون اینکه فیلم خود را به ورطه لودگی بیندازد، با نگاهی طنز بخشی از تلخی و مسائل جامعه را در ساختمانی در حال فروریختن، میان بیابانهای پایتخت به تصویر کشید و قصه اجاره نشینها را روایت کرد.
داریوش مهرجویی درباره رمز ماندگاری و موفقیت اجاره نشینها میگوید: «همه اینها بهدلیل استحکام ساختاری فیلم است. فیلمنامهای که ساختار آن قرص و محکم و درست و حسابی باشد و بیانگر روحیات خاص ملتی باشد، طی سالهای طولانی پایدار و ماندگار خواهد بود». او بعد از تجربه موفق «گاو» و «اجاره نشینها»در سال 1368 فیلم «هامون» را ساخت و نام خود را بهعنوان کارگردانی مؤلف در تاریخ سینمای ایران تثبیت کرد.
کتاب سبز راهنمای مصور تلفنی شماست
پایتخت را آب برد
سیل تجریش
ظهر چهارم مرداد سال 1366 بارانی در تهران شروع شد که انگار انتهایی نداشت و همین شد که دقایقی بعد سیلی عظیم در تجریش و مناطق شمالی تهران به راه افتاد و هر آنچه پیش روی خود داشت از جان انسانها گرفته تا خانه و کاشانه، مغازه و ماشین و... را برد. سیل آن روز پایتخت از رودخانه گلابدره آغاز شد و در مسیر خود سد ساخته شده توسط جهاد سازندگی را بهصورت کامل تخریب کرد و صدها تن گل و لای و سنگ را به سمت میدان تجریش و محلههای شمالی تهران به حرکت درآورد. سیلاب بخش زیادی از میدان، دالانهای بازار و تکیه بازار تجریش را تخریب کرد و بیمارستان شهدای تجریش و خیابانهای مقصود بیگ و بخشهایی از خیابان ولی عصر زیر آب رفتند. سیل زمانی به تهران زد که پایتخت نشینان روزی آفتابی را پشت سر میگذاشتند و هیچ کس حتی سازمان هواشناسی هم انتظار سیلی عظیم را نداشت.
در اطلاعیه این سازمان که روزنامه اطلاعات 3 مرداد منتشر کرده نوشته شده:«امشب هوای تهران بهعلت ناپایداری موقتاً ابری همراه با رعد و برق و رگبار خفیف خواهد بود.» اما آسمان نه طبق پیشبینی سازمان هواشناسی و نه آفتابی که تا ظهر روی سر تهران بود عمل کرد و ناگهان تگرگ و رگبار شدید آغاز شد و با جریان رودخانه گلابدره که لایروبی درستی نشده بود، سیلی عظیم را رقم زد. درباره آمار جان باختگان این سیل اعداد متناقضی اعلام شده است که بیشترین آن 300 کشته است.
خبرنگار روزنامه کیهان گزارش میکند: «بهدنبال رعدوبرق و بارندگی در دامنه البرز، سیل با شدت زیادی دره عبدالله و گلابدره را در بالای کوههای دربند و اطراف شمیران درهم کوبید و سپس وارد خیابان دربند و جعفرآباد شد. در خیابانهای جعفرآباد و دربند ارتفاع آب و گلولای و سنگهای کوچک و بزرگ زیاد بود. سیل در دوراهی خیابان دربند و جعفرآباد 2شاخه شد که قسمتی از آن وارد میدان تجریش و قسمتی دیگر وارد خیابانهای دربند و دکتر شریعتی شد. در مسیر این دو جریان بازار شمیران درهم کوبیده شد و سیل عده زیادی را با خود به داخل گودالها، مسیلها و خیابانهای اطراف کشاند.»
همچنین یکی از شاهدان عینی به خبرنگار روزنامه اطلاعات گفته است: «ساعت بین 12:15تا 12:30ظهر در حالی که از ابتدای بازار تجریش به طرف شرق در حرکت بودم، ناگهان مردم فریاد زدند «سیل، سیل، فرار کنید». هجوم مردم به حدی بود که من زمین خوردم و با تلاش بسیار کشانکشان خودم را با کمک مردم به کوچه بنبستی رساندم. زنگ در ساختمانی را به صدا درآوردیم. اما هر چه منتظر ماندیم از صاحبخانه خبری نشد و مردم از ترس گرفتارشدن در سیل، شیشههای آپارتمان را شکسته و وارد منزل شدند و خود را به پشتبام رساندند.
تا ساعت 4بعدازظهر حدود 2هزار نفر از مردم در پشتبامهای اطراف گرفتار شده بودند و سازمان آتشنشانی با کمک نیروهای مردمی، بهوسیله طناب در عرض سرپل تجریش، یک پل هوایی ایجاد کرد و با تلاش بسیار توانستند مردم را نجات دهند.»
یکی از ساکنان اطراف میدان تجریش هم به روزنامه کیهان گفته است: «همه چیز در عرض چند دقیقه اتفاق افتاد. رعد و برق و رگبار و سپس سیل مرگبار. من وقتی جریان سیل را دیدم، اتومبیل خود را رها کردم و به خانه دویدم و به طبقه بالا رفتم. از آنجا دیدم که در پایین خیابان افرادی که در بازار تجریش و میدان تجریش بودند همه طعمه سیل شدند. صدای ناله و فریاد در همه جا شنیده میشد. صحنه تکاندهندهای بود و ناباورانه مردم را میدیدم که سیل آنها را برد و هیچ کاری از ما ساخته نبود.»
بهدنبال جاری شدن این سیل عظیم در تهران وضعیت فوقالعاده اعلام شد و محمدنبی حبیبی شهردار وقت تهران باتوجه به نگرانی گسترش سیل در مناطق جنوبی شهر از ساکنان محلههای شرق و جنوب تهران که در مجاورت کانالهای آب بلوار ابوذر، باروت کوبی شهرری، شهرک مدرس و راهآهن زندگی میکنند خواست خانههایشان را ترک کنند.
گستردگی سیل و خسارتهای وارده به میدان تجریش و محلههای اطراف آن به حدی بود که میدان تجربش حدود 2ماه برای انجام عملیات پاکسازی و بازسازی بسته بود. در جریان بازسازیها سطح میدان به اندازه 20 تا 30سانتی متر بالاتر آمد.
بمباران شیمیایی علیه مردم بی دفاع
فاجعه سردشت
در طول سالهای جنگ تحمیلی ارتش عراق بر خلاف قوانین بینالمللی که حملات شیمیایی را «جنایت جنگی» میداند، بارها از سلاحهای شیمیایی استفاده کرد که هولناکترین آن بمباران شهر مرزی سردشت است. حملهای وحشتناک که طبق آمارهای رسمی 110 هموطن در آن به شهادت رسیدند و بیش از 5000 نفر مجروح و زخمی شدند؛ زخمها و تاولهایی که هنوز هم روی زندگی بسیاری از ساکنان این شهر سایه انداخته و حتی برخی از کودکانی که بعدها در این شهر به دنیا آمدند هم از درد آن و رنج تبعات آن در امان نماندند. ارتش عراق روز 7 تیر 1366 با استفاده از بمبهای شیمیایی خریداری شده از کشورهای اروپایی چهار نقطه پر جمعیت شهر سردشت را بمباران کرد و ثانیهای نگذشت که شهر زیر دودی سبز و گازهای سمی مدفون شد. لحظهها و رنجهایی که سال گذشته در فیلم سینمایی درخت گردو (محمد حسین مهدویان، کارگردان) به نمایش درآمد.
کامران خانی، جانباز 45 درصد حمله شیمیایی سردشت که 11 عضو خانوادهاش در این حادثه شهید شدهاند، در گفتوگو با سایت محلی نوید شهادت، خاطرات آن روز را اینگونه تعریف کرده است: «خواهرم پشت پنجره نشسته بود که یکباره گفت: «هواپیما آمد». سریع از بچهها خواستم بلند شوند و به خانه داییام که زیرزمینش پناهگاه بود، برویم. به آنجا رفتیم و پناه گرفتیم، بعد از چند دقیقه صدای هواپیماها تمام شد، فوری از پناهگاه بیرون آمدیم و به کوچه رفتیم. یکی از بمبها روی خانه داییام افتاده بود و اگرچه تخریبش کم بود اما خانه سوخته بود.
بوی شیمیایی را که از دوران امدادگری آموخته بودم، تشخیص دادم و به همه گفتم صورت شان را بشویند و دستمالی روی دهان بگذارند تا تنفسشان با دستمال باشد. بعد از آن به سمت خانه خودمان آمدم. تعدادی قطره چشم که در خانه داشتیم، برداشتم، لباس ضخیم به تنم کردم و به همراه مادر و مادربزرگم از خانه خارج شدیم. سوار یک ماشین نیسان که به خارج از شهر میرفت، شدیم و پیش داییام در سه راهی سردشت رفتیم. خانواده دو داییام از شهر خارج شده و به روستایی دیگر که بالای تپه قرار داشت، رفته بودند. تعدادی از اعضای خانواده حال شان بد بود. تصمیم گرفتیم آنها را به مهاباد ببریم. سوار دو ماشین شدیم. پسر دایی ام، شهید «عبدالقادر کریمی واحد» حالش به اندازهای بد بود که جلوی ماشین دراز کشید و به من گفت حالم خیلی بد است. با هر سختی به مهاباد رسیدیم و به بیمارستان رفتیم. به ما گفتند دوش بگیرید و بدنتان را بشویید. چشم هایم خیلی خوب نمیدید، همین که آب به چشمانم خورد، به اندازهای درد داشتم که وصف نشدنی است. بعد از آن به بیمارستان «لقمان الدوله» تهران منتقل شدیم.»
به منظور بزرگداشت مقام والای خانواده شهدا، جانبازان، مفقودین، مهاجرین جنگی،ایتام بهزیستی، پرستاران،معلمین و دانش آموزان؛ شهربازی در نظر دارد تسهیلاتی بطور مجانی در اختیار این بزرگواران قراردهد. شهربازی: بزرگراه
شهید چمران مقابل هتل اوین