چشمان منتظر و دستان خالی سینما
گروه فرهنگی/ زندگی چهرههای مبارز و انقلابی پتانسیل بالایی برای روایتی پرکشش در قالب سینما دارد. ساخت آثار نمایشی با موضوع زندگی رهبران سیاسی از مهمترین علایق فیلمسازان است. در کشور ما نیز این چهرههای شاخص کم نیستند و سرآمد این شخصیتها رهبر کبیر انقلاب، سید روحالله خمینی، است. با وجود جذابیتها و سلوک خاص شخصیتی و زندگی پرفراز و نشیب سیاسی اما چنته سینمای ایران خالی از اثری شاخص درباره این شخصیت انقلابی است. تنها دارایی سینمای ایران خلاصه میشود در فیلم پرجنجال «فرزند صبح» بهروز افخمی که همچنان در انتظار اکران عمومی است. این فیلم که داستان کودکی امام خمینی(ره) را روایت میکند، پس از هفت سال تولید برای اولین بار سال 89 در جشنواره بیست و نهم فجر رونمایی شد اما واکنشها و اعتراضات به این فیلم به حدی بود که خود افخمی هم در مقام اعتراض برآمد و عنوان کرد که «این فیلم من نیست»! در آن مقطع محمدرضا شرفالدین که در مقام تهیهکننده از طولانی شدن فرآیند تولید به ستوه آمده بود، بدون رضایت افخمی، نسخهای از فیلم را تدوین و به دبیرخانه فجر ارائه کرده بود. مردادماه سال گذشته افخمی پس از حدود 10 سال در حالی در سری نشستهای «سینماپاتوق» حوزه هنری از نسخه بازتدوین شده و مورد تأیید خود رونمایی کرد که این فیلم هنوز رنگ پرده را ندیده است. در این فیلم عبدالرضا اکبری نقش امام خمینی را ایفا کرده. او درباره بازخورد خانواده امام خمینی در مواجهه با گریم او گفته است: «اولین برخوردی که با سیدحسن خمینی داشتم خیلی بهت زده بود و همواره پشت دست میزد و میگفت الله اکبر. قرار بود آن روز کلید بزنیم. سیدحسن خمینی عمامهاش را بر سر ما گذاشت و 45 روز عمامه ایشان دست من بود.» پیش از او جمشید هاشمپور برای این نقش تست گریم داده بود. بجز عبدالرضا اکبری، شکرخدا گودرزی دیگر بازیگری است که در سریال «معمای شاه» این نقش را تجربه کرده است. در آثار تلویزیونی فارغ از آثاری چون «معمای شاه» محمدرضا ورزی که به صورتی کوتاه و گذرا بخشی از زندگی بنیانگذار انقلاب را تصویر کرد. مجموعه 6 قسمتی«صنوبر» مجتبی راعی از مهمترین آثار تلویزیونی است که به مقطع نوجوانی امام خمینی(ره) و زندگی این شخصیت در فاصله ۱۳ تا ۱۶ سالگی پرداخت. سریال «روح الله» راما قویدل با نگاهی به ویژگیهای اخلاقی امام خمینی (ره) و همچنین سریال «سالهای حادثه» سعید چاری از دیگر تلاشهای تلویزیون در این مسیر است. «آفتاب و زمین» جواد شمقدری با نگاهی به دوران زندگی پدر بزرگوار امام خمینی هم قرار بود در قدمهای بعدی مقاطع مختلف زندگی بنیانگذار انقلاب را تصویر کند که ناتمام ماند. مهمترین و متفاوتترین اثر مرتبط با شخصیت امام خمینی اما همچنان «خاطرات یک خبرنگار» رسول صدرعاملی است. این فیلمساز که به عنوان روزنامهنگار همسفر امامخمینی (ره) در پرواز تاریخی انقلاب (پاریس - تهران) بود و در طول سه ماه حضور ایشان در فرانسه (نوفل لوشاتو) تنها خبرنگار ایرانی بود که گزارشها و عکسهایش در روزنامه اطلاعات منتشر میشد «خاطرات یک خبرنگار» را براساس خاطرات خودش از پاریس در آن زمان ساخت. این سریال در مورد خبرنگاری (فرهاد اصلانی) است که بعد از سالها با سفر به پاریس با کسانی که با امام در رابطه بودند اعم از خبرنگاران و پرسنل پرواز و... گفتوگو میکند. اما صدرعاملی هم که خاطرات بسیاری از روزهای همراهی با امام خمینی در فرانسه دارد و لحظه به لحظه پرواز تاریخی انقلاب را ثبت کرده بجز کتاب خاطراتش و این سریال تلویزیونی تلاشی برای ساخت اثر سینمایی درباره امام خمینی نداشته که شاید بخشی از دلایل آن را باید در محدودیتها و مشکلات ساخت چنین آثاری جستوجو کرد. در حوزه مستند آثار بسیاری تولید شده اما شاخصترین و جامعترین اثر درباره امام خمینی مستند «روح الله» محمد دبوق است که در 10 قسمت به مقاطع مهم زندگی فردی و سیاسی امام خمینی میپردازد اما لحظات رحلت و تشییع پیکر تاریخی امام خمینی و تأثر مردم ایران از دیگر اتفاقهای مهم تاریخی است که غیبت مستندسازان مشهود است. تنها مستندی که تشییع پیکر امام خمینی را ثبت کرده و احوال مردم در آن به خوبی دیده میشود، مستند «آفتاب و عشق» است که اگرچه به لحاظ ارزش تکنیکی اثر قابل دفاعی نیست اما تنها سند تاریخی این ایام است. این مستند ساخته جواد شمقدری است و البته مجید مجیدی در کتاب «در قلمرو دیدار» که کتابی درباره زندگی و آثار اوست روایتی جالب از ثبت این مستند به نام شمقدری تعریف کرده: «بلافاصله بعد از دریافت خبر فوت امام، راهی «حوزه هنری» شدم. بچهها همگی ماتم گرفته بودند نشسته بودند و گریه می کردند. همانجا به نظرمان آمد که این اتفاق تاریخی باید ثبت شود. بعدهم من همراه با یک فیلمبردار، با دوربین، به طرف جماران و بعد هم به محل دفن امام رفتیم و ۵ شبانه روز به شکل ممتد مشغول فیلمبرداری بودیم و خانه نمی رفتیم.» او با ذکر خاطراتی از این ایام عنوان کرده: «یک روز که به حوزه هنری آمدم، گفتند قرار است تصویرهایی که شما گرفته اید را جواد شمقدری کامل کند!» البته صحبتهای مجیدی در همان ایام با واکنش شمقدری همراه بود و او اعلام کرد که ۷۰ درصد نماهایی را که در این فیلم آمده خودش فیلمبرداری کرده و ۳۰ درصد از فیلم مربوط به چهار دوربین دیگر است که یکی از آنها هم دوربین آقای مجیدی بوده است.
عکسی به رنگ عاشقان رهبر فقید
علی فریدونی
عکاس
ســـــــــــــال 1355 عــــــــکاس خبری خبرگزاری پارس شدم. خبرگزاری جمهوری اسلامی قبل از انقلاب نامش پارس بود و تنها خبرگزاری رسمی دولت بود و اکنون هم هست. سال 56 با شخصیت امام خمینی(ره) و مسائل سیاسی آن دوران آشنا شدم و در جلسات سیاسی محرمانه شرکت میکردم. پدر همسرم مرحوم میرزا آقا مدرس عرب که نظامی بودند فعالیتهای سیاسی میکردند. کلاس قرآن داشتند و در همان کلاس به جوانان اطلاعات سیاسی میدادند. ایشان از شاگردان قدیم امام خمینی بودند و مشوق من هم بودند. بیش از 3000 جلد کتاب داشتند کتابهایی از هر طیف سیاسی همه را میخواندند تا اطلاعاتشان زیاد شود. ساواک چند بار به خانهشان حمله کرد و ایشان را به زندان انداخت. کم کم سالهای 56 و 57 حرکتها از زیر زمین به خیابانها آمد. تا سال 57 امام را به پاریس تبعید کردند. تظاهرات در آن سال به اوج خود رسید و ما که سمت خیابان نواب مینشستیم، تظاهرات آن منطقه توسط ایشان هدایت میشد. من هم بواسطه همین کلاسها و آموزشها به امام خمینی ارادت پیدا کردم و در حوزه کار خودم یعنی عکاسی سعی کردم آن را نشان دهم. همان سال مرحوم سید احمد حدادی عکاسخانه شاهرخ که در چهارراه عباسی است را در اختیار من و چهار نفر از دوستانم قرار دادند. من بعد از کارم به آنجا میرفتم و تا صبح عکس های امام را چاپ میکردم و بعد آنها را توسط پیکهای انقلاب همه جا پخش میکردیم. کم کم جرأتم بیشتر شد با اینکه ساواک در طبقه بالای خبرگزاری مستقر بود اما یک روز از روی عکسهای امام که از پاریس آمده بود، عکس گرفتم و به دبیرم آقای رسول قدیرینیا دادم. بسیار آدم خوبی بود. در پاکت را که باز کرد حالش به خاطر شرایط آن دوره بد شد اما آن عکس ها را در گاوصندوق مخفی کرد و بعد از انقلاب روی تلکس خبرگزاری گذاشتیم که پرتیراژترین عکسهای آن دوره شد. از سال 55 مرید امام شدم و امیدوارم بتوانم راهش را ادامه دهم. وقتی امام به ایران آمدند همان دبیر عکس، شجاعترین عکاسها را انتخاب کرد. او برای کارمان نقشه راه داشت. او حسین شرکت را موظف کرد تا از پلکان ورودی هواپیمای امام عکس بگیرد. من هم موظف شدم که فیلم ها را ظهور کنم. مسئولیت پرخطری بود دل و جرأت میخواست. با استرس و شوق همه مراحل را طی کردم وقتی نگاتیو را در تشتک ظهور انداختم یک دقیقه بعد عکس نمایان شد و من برای اولین بار عکس به روز امام را دیدم و حالم متحول شد. آن عکس معروف ورود امام به ایران بود که حسین شرکت گرفت و من ظهور کردم. بیش از چندین میلیون از آن عکس چاپ شد. استقبال میلیونی مردم همیشه بود حتی روز 12 خرداد 1368 که امام رحلت کردند. وقتی متوجه شدیم امام در بیمارستان قلب بستری شده اند همه آماده باش بودیم. مردم گروه گروه برای نیایش و دعا به بیمارستان میآمدند. پیکر را یکی دو روز نگه داشتند. متأسفانه اجازه ندادند هیچ عکاسی وارد اتاق شود و از لحظه ملکوتی و ثانیههای آخر ایشان عکس بگیرند. اکنون متوجه شدهاند که چه اشتباهی کردهاند. فقط تلویزیون یک دوربین در اتاق گذاشته بود که لحظات فوت امام را ثبت کرده بود و ما هم از تلویزیون عکس گرفتیم. ما سیاه پوش شدیم و در مصلای امام که مثل الان نبود مستقر شدیم. آن شب سختترین روز عمر من بود تا خود صبح در مصلی عکاسی میکردم. بچههای جانباز، روستاییان و از همه جای کشور آمده بودند. همه بر سر خود میزدند و میگفتند عزا عزاست امروز خمینی بت شکن پیش خداست امروز. آن روز عکس های خوبی ثبت کردم. بر امام نماز میت میخواندند وقتی میخواستند تابوت را بلند کنند مردم انگار قیام کردهاند و من توانستم به لطف خدا این صحنه را ثبت کنم. تاریخیترین عکسهای آن زمان شد. میلیونها زن و مرد و پیر و جوان از تپه سرازیر شدند. غبار خاصی میآمد. آن عکس سال بعد از بین 12000 اثر، عکس برتر یونسکو شد و دیپلم افتخار گرفت نامش را گذاشتم عاشقان رهبر فقید.
شعر برای امام خمینی کاری حاشیهای نبود
اسماعیل امینی
شاعر، منتقد و پژوهشگر ادبی
یکی از سنتهایی که از دیرباز در حوزههای علمیه رایج بوده، چه در میان طلبهها و چه حتی در بین مدرسان حوزهها، توجه ویژه به متون ادبی و انس با این بخش فرهنگ است. آنچنان که بخشی از درسهای حوزوی به فنون بلاغی و شعری تعلق داشته و هنوز هم دارد؛ آنان فنون شعری را می خوانند و افزون بر این تحت تأثیر چنین فضایی برخی سرودههایی هم دارند. تأثیر این مسأله به حدی ست که حتی برخی چهرههای مشهور شعرمان تحصیلکرده حوزه هستند، هرچند که شاید حتی کسی دراین رابطه نداند؛ همچون ملکالشعرای بهار که تحصیلات حوزوی داشته است. امام خمینی (ره) هم از جمله این افراد بوده، هم شناخت خوبی و هم انس بسیاری با شعر داشته، آنچنانکه کافی ست مروری بر سخنرانیهای او داشته باشید تا ببینید همراه با ارجاعهای مختلفی به متون کهن فارسی بودهاند. بررسی متن این سخنرانیها نشان میدهد که مثنوی را بخوبی میشناخته و از سویی تسلط زیادی به اشعار بزرگانی همچون ابن یمین، عطار و حتی شاعران معاصر داشته است. با تکیه بر مواردی از این دست میتوان به این نکته پی برد که شعر برای امام خمینی(ره)، کاری حاشیهای نبوده است. با این حال هیچ گاه دست به انتشار سرودههای خود نزد؛ در خاطرم هست که چند روز پس از خاکسپاری ایشان بود که زنده یاد سیداحمد خمینی تعدادی از آن شعرها را منتشر کرد و دلیلش را هم تشکر از مردمی عنوان کرد که امام خمینی (ره) را با آن شور تاریخی تا خانه ابدیاش مشایعت کردند. صحبت درباره اشعار امام خمینی (ره) و حتی تأثیری که شخصیت و اقدامات مهم ایشان بر شعر معاصر کشورمان برجای گذاشته، بحثی ست که زمان بیشتری طلب میکند؛ با این حال اشاره مختصری به اشعار به یادگار از ایشان خواهم داشت. سرودههای بنیانگذار انقلاب بیشتر قالب سنتی و غزل دارند. این اشعار از نظر موضوعی تنوع بسیاری دارند هرچند که عمده آنها عاشقانه و عارفانه هستند. شاید جالب باشد که به غیر یکی-دو اشاره، از جمله به موضوع 15 خرداد، با هیچ ردپایی از سیاست و مبارزات ایشان در شعرهای مذکور روبهرو نمیشوید. این سروده را عمدتاً میتوان دربر دارنده تجربههای عرفانی امام دانست. اشعار عرفانی اغلب به دو شیوه سروده میشوند؛ گروهی حاصل سرودههای افرادی هستند که با اصطلاحات عرفانی بخوبی آشنا هستند اما خودشان اهل سیر و سلوک عرفانی نیستند. بنابراین اشعار آنان هم دربردارنده این مضامین است؛ از سوی دیگر در شعر عرفانی با شاعرانی روبهرو هستیم که به دنبال تکرار اصطلاحات عرفانی نیستند و رد پای پررنگی از تجربه سیر و سلوک عرفانی شخصی آنان در اشعارشان دیده میشود. امام خمینی(ره)، نه تنها به گواه دوستان نزدیک ایشان که به استناد اشعار به جای مانده در زمره گروه دوم است. اشعار به یادگار مانده از امام خمینی (ره) هم از نظر فنون شعری و هم محتوایی آثار ارزشمندی هستند. بنابراین توصیهام به آنهایی که خواهان کسب اطلاعات بیشتر هستند، این است که دست به مطالعه نقدها و آثاری بزنند که در این زمینه نوشته شدهاند.
پیامهای انقلابی چطور رد و بدل میشد؟
از منبر تا مردم
منصور سعدی
روزنامه نگار
15 خرداد سال 1342 من 11 سال داشتم و به یاد دارم که درست بعد از تاســــــوعا و عاشــــــــورا آن اتفاقات تاریخی افتاد. آن زمان پیامها و حرفها بیشتر از طریق منبرهای مذهبی منتقل میشد و چون ماه محرم بود این منبرها فعالتر بودند و بیشتر تجمعها و مبارزهها از همان جا شکل گرفت. آن زمان با این روزها بسیار تفاوت داشت. دستگاهی مثل فاکس و حتی دستگاه فتوکپی نبود تا اعلامیهها را تکثیر کنند. به یاد دارم که حتی رونوشت شناسنامه را اداره ثبت احوال مینوشت و مهر میزد و به مردم تحویل میداد. مبارزههایی که از 15 خرداد سال 42 جدیتر شد از همین منبرها آغاز شد. منبرها بهعنوان یک وسیله ارتباطی عمل کردند و پیامهایی که از آن طریق گفته میشد توسط مردم رد و بدل میشد. مثلاً از قم عدهای پیام میآوردند برای جمع منبریهای آن زمان که اهل مبارزه بودند. در ورامین هم همین اتفاق افتاد و راه افتادند به سمت تهران. نامهها و اعلامیههایی را که حاوی پیامهای انقلابی آن زمان بود عدهای رونویسی میکردند و به این شکل تکثیر میشد و بعد عدهای آنها را به شهرها و مناطق مختلف میبردند و پخش میکردند. وقتی میخوانیم که 15 خرداد سال 1342 شلوغیها و مبارزهها از تهران و قم و ورامین همزمان شروع شد این مسأله نشان میدهد که ارتباط میان افراد و پیامی که آنها رد و بدل میکردند نقش مهمی داشته است. با منتقل شدن این پیامها و اطلاعیههای انقلابی شلوغیها شکل گرفت که به یاد دارم در تهران بازار بیش از همه جا شلوغ بود. 15 خرداد 42 از بازار تهران شروع شد. از خیابانی که اکنون 15 خرداد نام دارد و آن زمان نامش بوذرجمهری بود. خبری از وسایل ارتباطی این روزها که جوانان به آنها عادت دارند نبود اما مردم این پیامها را منتقل میکردند و مبارزه را شکل میدادند.
خاطرات خواننده سرودهای انقلابی از قطعه «دریغا»
خدایی سایهای رفت از سَرِ ما
محمد گلریز
خواننده موسیقی ایرانی
13 خرداد 1368 بود و آخریـــــــن شبی که حضرت امام خمینی(ره) در بیمارســـــتان بستری بودنـــــد. همه مردم دست به دعا که ایشان هرچه زودتر شفا پیدا کنند و من هم درکناراین مردم آرزومیکردم که حال ایشان بهبود یابد اما دریغا که فردای آن روز خبر ارتحال امام از رادیو و تلویزیون به گوش رسید و ملت ایران را درغم این ماتم بزرگ عزادارکرد. آن روز را خوب به خاطردارم در حال رفتن به محل کارم بودم، متوجه شدم مردم حال و هوای غریبی دارند ودر بهت و حیرانیاند و گریه میکنند. آن زمان هم دستگاه موبایلی وجود نداشت تا از اتفاقات روز سریعتر مطلع شویم. به اداره که رسیدم تعطیل شده بود و بعد آن متوجه شدم حضرت امام رحلت کردهاند. بسیار متأثر وغمگین بودم و در طول مسیر از خداوند خواستم توفیقی عطا بفرماید بتوانم سرودی بخوانم تا بازگوکننده حس و حال آن روزها و مرهمی باشد بر آلام و دردهای مردم سرزمینم.... به خانه که رسیدم همسرم گفت آقای محمدعلی شکوهی (آهنگساز قطعه دریغا ای دریغا) تماس گرفتهاند و تأکید داشتند هرچه زودتر به سمت تالار وحدت حرکت کنم. به اتاق ایشان رفتم در حالتی گریان شعری را زمزمه میکرد و مشغول گفتوگوی تلفنی با فرد دیگری بود. بعد از پایان تماس رو به من کرد و گفت که مشغول صحبت با استاد حمید سبزواری بوده واین شاعر یک شعر فیالبداهه برای او خوانده و آقای شکوهی هم بهصورت تلفنی و زمزمهای برای آن آهنگ ساخته است؛ شعری با این عنوان: «ببار از دیده، دامن دامن ای اشک که غم زد آتشم در خرمن ای اشک... دریغا ای دریغا ای دریغا خدایی سایهای رفت از سَرِ ما...» و تأکید داشتند این کار همان روز ضبط شود، آن هم در شرایط آن روزگار که سیستمهای ضبط موسیقی چندان پیشرفته نبود... سرانجام ساعت 11 شب سرود «دریغا ای دریغا» آماده و از تلویزیون پخش شد و موجب تعجب بسیاری از دوستان هم گردید که چطور یک اثر فاخر در طول یک روز و آن هم بدون هیچ پیشزمینهای تولید شده است! دومین سرود «غم فراق» نام داشت که برای چهلمین روز درگذشت حضرت امام خواندم که شعر آن از محمود شاهرخی و به آهنگسازی هادی آرزم و تنظیم مجتبی میرزاده بود. بعد آن هم سرودی دیگر خواندم با نام «نماز آخر»که در مورد آخرین نمازی بود که حضرت امام خوانده بودند و درواقع تا به امروز نزدیک به 15 اثر ماندگار برای حضرت امام خواندهام که متأسفانه چندان شنیده نشد و کمتر از رسانه ملی پخش میشود. آخرین کار هم «ما همه دلدادگان روی دوست» نام دارد ساخته آقای فریدون احتشامی که بازهم تأکید میکنم این آثار حتی در مناسبتهای خاص خود هم کمتر پخش و شنیده میشود و این موضوع جای تأسف دارد. البته در طول این مدت زمان کارهای مناسبتی دیگر هم خواندهام و هرگاه برنامهای بوده پیشنهاد کردم چنین کارهایی ساخته شود. بهطورمثال پیش ازشهادت سردار قاسم سلیمانی پیشنهاد کردم سرود ماندگاری به مناسبت پیروزی و غلبه بر داعش ساخته شود که متأسفانه انجام نگرفت و سرانجام با حمایت حوزه هنری شهر مشهد و آستان قدس رضوی سرود صبح پیروزی 2 ساخته شد که ملودی همان صبح پیروزی است با تغییراتی در ابیات آن.من بر این نظرم موسیقی یک اثر هنری بسیار تأثیرگذار است و میبایست توجه بیشتری به این موضوع داشته باشیم.
روایتی از یک سوگسروده احمد عزیزی که هنوز زمزمه میشود
ما خدایی کوکبی گم کردهایم
گروه فرهنگی/ شـــــــــعر، اتفاقی است در زبان و آنچه در این زبان رخ میدهد البته فقط یک اتفاق ســـــــاده نیست. محصولی ست که با رگ و پی و جوارحی از احساس درونی شاعر گره خورده و هوشمندی او را هم در آنچه نوشته میشود این محصول را به نامیرایی پیوند خواهد زد. مثل وقتی که شاعری عارف، که رهبر بزرگ جامعهای بزرگ مثل ایران بود، در یکی از شعرهای خود نوشت: «انتظار فرج از نیمه خرداد کشم» و او به آنچه گفته بود و خواسته بود در شعرش رسید. سوگ سرودههای بسیاری در رحلت امام خمینی نوشته شد و آن روزها را که به یاد میآوریم و آن جمعیت میلیونی تشییعکنندگان را، این زمزمههای اشکآلود که میشنیدیم بیشتر تلخی آن روز را یادآور میشود. شعرهای بسیار از شاعران بسیار شنیده و مکتوب شد و بسیاریشان هم روی خط ملودی و با صدای خوانندگان و مداحان بسیاری، این فراق را باشکوهتر و عمیقتر کرد که یکی از آنها هنوز در ذهن و زبان دوستداران شعر و رهبری که شاعر بود مانده است. شعر با ملودی اندوهناکی شروع میشد و صدای پرحزن صادق آهنگران آن را به کمال میرساند. حتماً اگر اولین مصرع این سوگسرود را بیاوریم شما هم مثل من به 14خرداد سال 1368 سفر خواهید کرد. «ما خدایی کوکبی گم کردهایم» سطر آغازین شعری بود از احمد عزیزی که آهنگران آن را با صدای خودش به حافظه تاریخی ایرانیها تا به ابد سنجاق کرد. این شعر، نه مثل بسیاری شعرهای مناسبتی، باسمهای و با رویکردهای همیشگی شعرهای تقدیمی، بلکه همانطور که اول این نوشته آمد شعری بود با عاطفهای عمیق که در کنار هوشمندی شاعر و واژهشناسی و البته درک درونی موسیقی شعر، آن را از دیگر شعرهای آن روزگار علیحده میکرد. خاصیت شعر هم همین است. همین است که وقتی به شعرهای عاشورایی نگاه میکنیم متوجه میشویم آنچه شعر محتشم کاشانی را از دیگر شعرها جدا میکند نگاه ویژه شاعر به کلمات است و بار معنایی کلماتی که با خود، عاطفه، رنگ، بینش به موضوع و در نهایت جاودانگی را به ادبیات و تاریخ و فرهنگ یک کشور هدیه میدهند. احمد عزیزی شاعر سادهنویسی بود. از آن سهل و ممتنع نویسها و صادق آهنگران هم هوش بسیاری برای انتخاب شعر داشت همانطور که هر آنچه در هشت سال جنگ تحمیلی خواند، اصولاً از شاعران هم دوره و معاصری مثل علیرضــــــا قزوه بود که آن زمان درد و دغدغه داشتند و آنچه مینوشتند باوری بود گره خورده با روحشان. به همین دلیل است که میگوییم فرهنگ و هنر، حافظه دوران خود و دورههای پس از خود هستند که مثلاً در شعر، با کلمه جاودانه میشوند و در موسیقی با هر آنچه بر خط حامل نوشته میشــــــود و در هر هنـــــری به شکلی و با مقتضیـــات خــــاص خود. حــــــــــــالا احمد عزیزی نیست و صادق آهنگران آن روزگار هم پیر شده اما این کلمهها و قطعه موسیقی «اشک افشان» که بخشیش را در ادامه میخوانید هنوز همانطور جوان، سوگوار و البته با صلابت به چشم و گوش ما مینشینند و خاطرات آن خرداد سال 1368 در ذهنمان را به تصویر میکشند.
ما خدایی کوکبی گم کرده ایم
آفتابی در شبی گم کرده ایم
غمگنان خیزید و اشک افشان کنید
رو به کوی خود فراموشان کنید
سر فرو در خاک و خاکستر کنید
دامن از خونابه دلتر کنید