وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در جمع نمازگزاران مسجد جامع جمهوری اسلامی :
توفیقات دولت به خاطر پشتیبانی مردم است
گروه فرهنگی: وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در راستای رویکرد مسجدمحوری دولت مردمی و انقلابی و حضور مستمر در مساجد، شب گذشته با حضور در مسجد جامع جمهوری اسلامی، پس از اقامه نماز مغرب و عشا در جمع نمازگزاران این مسجد به ایراد سخن پرداخت.
محمدمهدی اسماعیلی در جمع نمازگزاران پرشور این مسجد، با بیان اینکه در دولت مردمی حضور در مساجد و تعامل با مسجدیها باید تقویت بشود، گفت: «دولت سیزدهم با تمام قوا به میدان آمده تا با پشتیبانی مردم خدمتگزاری کند و اگر امروز دولت توفیقاتی در عرصههای مختلف در این مدت کوتاه داشته بهخاطر پشتیبانی مردم از دولت انقلابی است و این مسیر را با قدرت ادامه خواهیم داد.»
اسماعیلی با ابراز امیدواری نسبت به رفع مشکلات اقتصادی و فرهنگی گفت:«اگر مسائل کشور حلشدنی نبود، رهبر معظم انقلاب اینقدر به صراحت از آینده روشن جامعه سخن نمیگفتند. خوشبختانه مسیر روشن است و انقلاب اسلامی با قدرت بهسمت تحقق اهداف خود حرکت میکند و دولت مردمی هم با تمام قوا برای خدمت به مردم بویژه مستضعفین آماده است.»
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با اشاره به وضعیت دولت سیزدهم در زمان تحویل گفت: «در حالی که با کسری بودجه شدید مواجه بودیم، بدون استقراض از بانک مرکزی توانستیم اداره امور کشور را به پیش ببریم. خوشبختانه امروز فروش نفت ما چند برابر شده و با بهبود منابع ارزی درآینده نزدیک شاهد ثبات و آرامش در بازار ارز خواهیم بود. دولت مردمی شب و روز نمیشناسد و تمام استانها محل سفر هیأت دولت است. امروز رئیسجمهور مکتبی در مسند کار اجرایی قرار دارد و شخص ایشان و اعضای دولت، خادمی مردم را افتخار خود میدانند. تلاش دولت بر حل سریع مشکلات استوار است و خود را متعهد میدانیم که به خون شهیدان گلگونکفن ایران اسلامی وفادار بمانیم.»
گفتنی است وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در حاشیه حضور خود در مسجد جامع جمهوری اسلامی از کتابخانه این مسجد و آثار تألیفی حجتالاسلام اختری و تعدادی از مقالات علمی پژوهشگران بازدید کرد.
اعضای هیأت علمی شانزدهمین جشنواره بینالمللی شعر فجر منصوب شدند
همچنین وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در احکامی جداگانه، اعضای هیأت علمی شانزدهمین جشنواره بینالمللی شعر فجر را منصوب کرد. محمدمهدی اسماعیلی در احکام جداگانهای محمدرضا روزبه، افشین علا، ناصر فیض، علیرضا قزوه، عبدالجبار کاکایی، علیمحمد مؤدب، سیداحمد میرزاده، یوسفعلی میرشکاک و قربان ولییی را بهعنوان اعضای هیأت علمی شانزدهمین جشنواره بینالمللی شعر فجر منصوب کرد.
تام هنکس پیر در «فینچ» هم دیدنی است
یک فیلم مفرح آخرالزمانی
وصال روحانی
خبرنگار
فیلم جدید «فینچ» (Finch) ادغامی از واقعیتها با احتمالها و اتفاقاتی است که دیر یا زود در زمینههای علمی - تخیلی و در سلسله روابط ماوراءالطبیعهای دامان انسان را میگیرد و مسیر زندگی او را تغییر میدهد.
اگر بخواهیم یک تعریف کوتاه از «فینچ» ارائه بدهیم، این فیلم ترسیمکننده سفر طولانی تام هنکس هنرپیشه همیشه پدروار و پیر و پرطرفدار همراه با سگ محبوبش و یک روبوت در سطحی وسیع از امریکا برای در امان ماندن از تبعات یک طوفان آخرالزمانی است که در کره زمین حادث شده است. اولینباری که کاراکتر مرکزی فینچ وینبرگ را با بازی متین و دلپذیر هنکس در فیلمی با همین نام و با کارگردانی میگل ساپوچ نیک مشاهده میکنیم، زمانی است که این متخصص بازنشسته امور روبوتیک با یک لباس ضداشعه در حال جستوجو در مغازههای بههمریخته و خانههای خالی شده به قصد یافتن هرگونه غذا و سایر موادی است که میتواند او را در یک دنیای فاجعهزده به ادامه زندگی و گذر از بحران نایل کند. تصور و تجسمی که هنکس 65 ساله در این نقش از خود بروز میدهد، بیش از آنکه مثل نوع بازی ویل اسمیت در فیلم «من یک افسانهام» قدرتمندانه باشد، بازتابهایی از فیلم کارتونی «وال.ای» را دارد و بههمین سبب است که پس از یافتن یک قوطی غذای مخصوص سگ در این اماکن طوری شادی میکند که انگار بزرگترین گنج زندگیاش را یافته است.
مواظب سگ من باش!
او به خانه برمیگردد اما این نه یک منزل معمولی بلکه لابراتواری در زیرزمین است که فینچ سالها برای تقابل با طوفانهای فضایی و ناملایمات کهکشانی تدارک میدیده و آن را برای چنین روزهای سختی مناسب میدانسته است. در صحنههای بعدی کریگ لاک و ایور پاول بهعنوان سناریستهای این فیلم بینندگان را با چگونگی سلوک روزانه فینچ آشنا میکنند. عمده کارهای او استخراج انواع دادههای علمی از میان صدها کتاب به قصد جای دادن آن در حافظه روبوت دستساز خود و قویتر ساختن او از این طریق است. اگر از او بپرسید چرا این روبوت را بهلحاظ کارآیی فنی و وسعت عملیاتی هرچه فربهتر میکند، میگوید هدف و امید او این است که در این روزهای پسافاجعهای اگر رشته حیات خودش قطع شد، لااقل یک موجود ولو مصنوعی در صحنه باقی بماند تا سگ محبوب او را که «گود یر» (سال خوب) نام دارد، زنده و از بلایا مصون نگه دارد!
سوار بر سفینه زمیننورد
وقتی هم که آن طوفان بنیانبرافکن از راه میرسد، این روبوت تجهیز شده براساس توصیههای ایزاک آسیموف دانشمند افسانهای روسیه وارد صحنه و برای ایمنسازی محیط اطراف دست به کار میشود اما او بر طبق همین دستورالعملها بهجای اینکه ابتدا به فینچ بیندیشد، حفظ سگ مورد بحث را وظیفه اول خود میانگارد و فقط در این راه گام برمیدارد. بنابراین برای فینچ چارهای نمیماند جز اینکه خودش سوار بر وسیله سفینهمانند اما زمیننوردی که دراختیار دارد و مجهز به قوای اتمی و انرژیهای ذخیره شده قطبی است، در سطح زمین به حرکت درآید. فینچ در این راستا از سنت لوییز فاجعهزده که محل اولیه بروز طوفان فضایی است، دوری میجوید تا همراه با اعضای خانواده پراکندهاش به سمت سانفرانسیسکو برود که ایمنتر و برای زندگی مناسبتر است.
خبری از خشونت نیست
این لزوماً نه چیزی مثل «دورافتاده» دیگر فیلم نجاتجویانهای است که تام هنکس دو دهه پیش بازی کرد و قصه خشن و عزلتگرایانهای درباره تلاش یک مرد تنها مانده در جزیرهای مهجور و متروک در امریکای شمالی بود، اینبار در «فینچ» هم هنکس در یک قالب مفرحتر و در یک محدوده سبکتر پسافاجعهای امتحان پس میدهد و هم او تنها بازیگر اصلی فیلم در یک محیط دورافتاده نیست. کالب لاندری جونز بازیگر جوان امریکایی دیگر هنرپیشه اصلی این فیلم است اما او را نه در یک قالب انسانی بلکه در هیأت جف میبینیم که همان اندروید و موجود روبوتیک طراحی شده توسط فینچ است. ناگفته نگذاریم که سگ ایفاکننده رل «گودیر» هم که نام حقیقیاش سیموس است، طوری ایفای نقش میکند که انگار یک بازیگر حرفهای و پرسابقه است. این فیلمی است که برخلاف اتفاقات مطرح شده در آن هرگونه امید و نویدی از آن میبارد و انسان را به زندگی خوشبین میکند.
مروری بر نمایش «بابا آدم» به کارگردانی لیلی عاج
روایتی از اردوگاه اشرف
گروه فرهنگی/ لیلی عاج در آخرین نمایش خود، از دل یک روایت مستند قصه دردناک سقوطی را کنکاش میکند که از پس ناآگاهیها چون دملی چرکین سر باز کرده و عقلانیت را به یغما میبرد. «بابا آدم» که این روزها در پلتفرم تلویزیون تئاتر ایران در حال اکران آنلاین است، قصه مجاهدین خلق، همان گروهکی است که در سال 1344 توسط روشنفکران جوان مسلمان با هدف سرنگونی رژیم پهلوی و برتری جامعه زحمتکش کارگر و مستضعفان بر نظامات طبقاتی استثماری تأسیس شد اما خیلی زود با حذف برخی صاحبنظرانش، تغییر ایدئولوژی داد و رسالتش را از حمایت خلق به سمت تصفیه حساب با خلق تغییر داد.
در این تغییر ایدئولوژی، لاجرم نیاز بود تا عقلانیت نیز به عنوان مهمترین ابزار بشری از اعضایی که در راه اعتقاداتشان دل به این گروهک داده بودند، گرفته شود و آنها به موجودات ماشینی فرمانبر که اجازه هیچگونه ابراز وجودی ندارند، تبدیل شوند. خودسوزی دسته جمعی، طلاق سازمانی، عملیات جاری، بیهویتی، سرکوب عاطفه و... گوشههایی از برنامههایی بودند که برای هدایت اعضای این فرقه به سمت اطاعت کورکورانه اجرایی شدند. عاج در آخرین ساخته خود تلاش دارد از دل یک روایت مستندگونه از این گروهک، زوایایی از یغمای انسانیت را کالبدشکافی کند و نمایش در یک فضای غریب در بیابان دیاله عراق همان منطقهای که تا چند سال پیش مقر اصلی گروهک مجاهدین خلق در اردوگاه اشرف بود، میگذرد. مرکزیت اصلی داستان قصه خانوادههایی است که در این بیابان در انتظار گوشهچشمی از فرزندانشان هستند. خانوادههایی که از درون رنج دوری و فراق از فرزند، همسر یا پدر و مادرشان آنها را از پای درآورده و از بیرون هم رنج کسر شأن و سرافکندگی که به واسطه اعتقادات کجروانه آنها در بین مردم دارند. آنها پشت دیوارهای اردوگاه اشرف در برزخ دیاله آمدهاند تا اجازه دیدار بیابند، شاید مرهمی برای رنجشان پیدا کنند. پادزهری برای همه فشارهایی که سالها از درون و بیرون بر زندگیشان تحمیل شد و درمانی برای آن نداشتهاند. غافل از آنکه آنهایی که انتظارشان را میکشند نه قدرت ابراز وجود دارند و نه امکانش را. آنها در حصار فکری جمود و تحجرگرایی تصمیمگیرندگان اردوگاه، عقلانیت از کف داده و چون روباتی حلقه به گوش، آموزش فرمانبری میبینند.
او با تعریف این روایت تلخ که بر گستره نمایش چنبره زده و روایت بر پایه آن شکل میگیرد، تلاش دارد زندگی زیر سایه یک ایدئولوژی غیرعقلانی را نمایان کند. ایدئولوژیای که با ایجاد فضای وحشت، بیاعتمادی و... اصلیترین نیاز زندگی یعنی عاطفه را از اعضایش میگیرد و آنها را به ماشینی برای اجابت خواستهها تبدیل میکند. به همین دلیل هم است که بابا آدم نه دنبال قهرمان میگردد و نه نتیجه و نه پایان. نمایش مخاطب را با بمبارانی از اطلاعات دوره میکند. عاج در این نمایش فقط میخواهد در گوشهای بنشیند و واقعیت را روایت کند. روایت سقوط عقلانیت در انسانهایی که خود را مسئول حفظ و حراست از توده میکردند و توده را متهم به غفلت. به همین دلیل هم است که در نمایش لیلی عاج، «وجدان» در قالب یک شخصیت مجزا هویدا میشود. در بیابان دیاله خانوادهها با توجه به مسافت زیاد تا آسایشگاههای اشرف، برای صدا کردن عزیزانشان از بلندگو استفاده میکردند. مسئولان اردوگاه اشرف نیز در اقدامی متقابل با پخش مارشها و سرود مانع از رسیدن صدای این خانوادهها میشدند. وجدان غفار بنیآدم –پدر یکی از منافقین حاضر در اردوگاه- که در شمایل یک مرد نمایان میشود در نمایش، وظیفه پایین آوردن بلندگوهای اردوگاه اشرف را برعهده دارد. بلندگوها یک به یک پایین آمدند تا شاید صدای درد از اردوگاه به خانوادهها برسد. صدای روباتهایی که هنوز پای اعتقاداتشان ایستادهاند.
بابا آدم
کارگردان : لیلی عاج
بازیگران: جواد پورزند، الهام شعبانی، حمید محمدی، سید جواد حسینی، شهروز آقاییپور، مهتاب محسنی، سیامک زینالدینی، رضا جوشنی و رامین قربانی
گروه فرهنگی/ «زنانی با گوشوارههای باروتی» مستندی دیگر از رضا فرهمند سازنده فیلم تحسین شده «نتهای مسی یک رؤیا» است. مهمترین نکته فیلم توجه به بخش نادیده گرفته شده کشورهای درگیر جنگ داعش یعنی خانواده خود داعشیهاست. در این مستند به بهانه سفر گزارشگر زن عراقی به نام نور الحلی به سرزمینهای آزاد شده از دست داعش پای صحبت زنان و کودکان زخم خورده از جنگ مینشیند. مستندساز از کنار هم قراردادن نور که دو نفر از بستگانش را در جنگ با داعش از دست داده و زنان داعشی ،تلاش کرده به نگاهی انسانی و بیطرف برسد. این مستند زنانه، در جست وجوی صلح است و آنطور که سازندهاش تأکید دارد برای روایت قصه صلح باید داستانی زنانه تعریف میشد، چرا که زنان همواره روایتگر صلح و مهربانی بودهاند.
در «زنانی با گوشوارههای باروتی» با سه چهره از زن در موقعیت هولناک مواجهه با داعش روبهرو میشویم: دسته اول زنان داعشی که شریک جنایتهای همسرانشان هستند و از تفکر و باورهایشان دفاع میکنند و در برابر تقدیری که برایشان رقم خورده تسلیم شدهاند. دسته دوم زنان تباه شده ایزدی که قربانیان اصلی خودکامگی داعش محسوب میشوند؛ قربانی نگاه فرقهای که زنان ایزدی را در ازای یک پاکت سیگار هدیه میکند. دسته سوم زنانی مثل نور هستند که نه مانند دسته اول شریک این جنایت هستند و نه همچون دسته دوم اسیر آن، بلکه از این تروما عبور میکنند و به عنوان یک فعال اجتماعی بر زخم زنان و کودکان مرهم میشوند. مستند «زنانی با گوشوارههای باروتی» در سال ۱۳۹۶ برای اولین بار در جشنواره «سینماحقیقت» به نمایش درآمد. پس از آن نیز به جشنوارههای خارجی رفت و موفق به دریافت جوایز بینالمللی شد. رضا فرهمند در «نتهای مسی یک رؤیا» هم به موضوع کودکان «یرموک» سوریه (محل زندگی فلسطینیان) میپردازد؛ کودکانی که در پی جنگ سوریه بهطور کامل خانههایشان را از دست دادهاند اما در میان آنهمه ویرانی به دنبال بازگشت حیات به زندگیشان هستند.
زنانی با گوشوارههای باروتی
کارگردان: رضا فرهمند
«کرنش به حافظ» با زبان موسیقی
نداسیجانی- موسیقی در ایران به دو بخشسازی و آوازی تقسیم میشود و از دیرباز تا به امروز هر دو بخش آن نقش اثرگذاری در معرفی فرهنگ و هنر ایران داشته است، اما با گذر زمان و براساس نیاز جامعه بخش آواز آن دچار تغییر و تحولات اندکی شده است و این تغییرات گرایش نسل جوان و درمقابل همسوشدن برخی از هنرمندان با خواسته و سلایق جامعه بهسوی تصنیف خوانی است. اما دراین میان برخی از موسیقیدانان همچنان پایبند به میراث استادان و پیشکسوتان خود هستند و ادامه دهنده مکتبی که از آن بزرگان برجای مانده است همچون علی رستمیان خواننده موسیقی ایران. هنرمندی که موسیقی آوازی را نزد استاد جلالالدین تاج اصفهانی آموخته است.
این خواننده بهتازگی آلبومی منتشرکرده با عنوان «کرنش به حافظ» که آهنگسازی کار را هم برعهده داشته است به علاقهمندان این ژانر از موسیقی پیشنهاد میشود.
«کرنش به حافظ» شامل هفت قطعه بوده: «تصنیف عکس روی تو (در دستگاه ماهور)، تصنیف در ازل پرتو حسنت (در دستگاه شور)، تصنیف صلاح کار (در دستگاه بیات اصفهان)، تصنیف روزهجران (در دستگاه بیات ترک)، ساز و آواز حاشا که من بموسم گل
(در دستگاه بیات ترک)، شکسته (در دستگاه بیات ترک) از نامه سیاه نترسم و تصنیف «خوشتر زعیش» (در دستگاه نوا) که آذرماه 1400 از سوی شرکت فرهنگی هنری چهارباغ بانگ منتشرگردید.
این خواننده آلبومهای دیگری منتشرکرده با نامهای «بامدادان»، «خزان عشق»، «دل من»، «واله و شیدا»، «شب مهتاب»، «یوسف کنعان»، «جام عشق»، «بوی پرچین»، «کنج صبوری (با آهنگسازی پرویز مشکاتیان)، «از بودن و سرودن»، «مجموعه دفتر تار و آواز ۱ و ۲» (همراه با تار جلیل شهناز) و «سیهچشم». از آثار دیگر رستمیان آلبوم موسیقی «نغمه نوروزی» است که در سال ۱۳۹۲ منتشر شده است. در این اثر جلیل شهناز حضور داشته است. این آلبوم توسط گروه موسیقی قمر با قطعاتی از روحالله خالقی و اکبر محسنی به سرپرستی نوید دهقان اجرا شدهاست.
علی رستمیان که سالها در مکتب اصفهان فعالیت کرده ۲۰ فروردین سال ۱۳۲۸
در شهر اصفهان متولد شد و ردیفهای موسیقی ایرانی را نزد محمود کریمی آموخت و ازآموزشهای محمدرضا شجریان، حسن کسائی، حسین علیزاده و هوشنگ ابتهاج نیز بهره برده است.
رستمیان سالها با فرامرز پایور هم همکاری داشته و پس از آشنایی او با این استاد (در سال ۱۳۶۳) همکاری رستمیان با گروه استادان موسیقی ایران آغاز گردید که حاصل این همکاری، آلبومهای چهارباغ، مویه، حکایت دل و ارغوان بود.
آلبوم ارغوان، آخرین اثر فرامرز پایور بود که در زمستان ۱۳۷۶ منتشر گردید و «چهارباغ» تیر سال ۱۳۶۵ در آواز ابوعطا و با همکاری گروه استادان موسیقی ایران تولید شده است.
کرنش به حافظ
آهنگساز و خواننده علی رستمیان
نوازندگان: مهرداد ترابی و حسین شرفی
ناشر: شرکت فرهنگی هنری چهارباغ بانگ
سال 1400
نگاهی به 2 کتاب خواندنی از «وودی آلن» در 86 سالگیاش
سینماگری طناز در نویسندگی
مریم شهبازی/ همین تازگی هشتاد و ششمین سالروز تولد مردی بود که نه تنها در عرصه سینما، بلکه بین ادبیاتیها هم طرفداران بسیاری دارد. البته شاید فارغ از جامعه کتابخوان جدی، بویژه آنهایی که پیگیر ادبیات جهان هستند دیگران آشنایی چندانی با نوشتههایش نداشته باشند. صحبت از «وودی آلن» است؛ سینماگر و کمدین مطرح امریکایی که طی 60 سال فعالیت حرفهای خود جوایز و افتخارات بی شماری کسب کرده است. این هنرمند که برخی منتقدان او را همچون گنجینهای برای هنر هفتم میدانند در کنار سالها فعالیت جدی سینمایی، در زمینه ادبیات داستانی و نمایشی هم کارهای متعددی نوشته که اغلب به فارسی نیز بازگردانده شدهاند. اگر بیش از آثار مکتوب آلن با فیلمهای او آشنا هستید، برای شروع کتابهای «بیبال و پر» و «مرگ در میزند» به ترجمه «نگار شاطریان» و منتشر شده از سوی «نشر بیدگل» پیشنهادهایی وسوسهانگیز برای ورود به دنیای ادبی برآمده از نوشتههای او هستند. «بیبال و پر» گزیدهای از یادداشتهای خصوصی آلن است؛ یادداشتهایی با همان رد پای پررنگ طنز که در ساختههای سینمایی و حتی بازیگریاش سراغ داریم.
با وجود نثر روان و سبک نوشتاری خواندنی این کتاب، برخی تأکید دارند که مخاطب برای ارتباط بهتر با آن باید آشنایی هرچند مختصری با فلاسفه، نویسندگان و هنرمندانی داشته باشد که آلن هرازگاهی به نام شان اشاره کرده است. کتاب دیگری که خواندن آن لطف بسیاری دارد «مرگ در میزند» است؛ نکته جالب توجه درباره این کتاب که در قالب نمایشنامه در دسترس علاقهمندان قرار گرفته این است که نسخه صوتی آن نیز منتشرشده. حتی اگر نسخه چاپی این کتاب را خواندهاید از نسخه صوتیاش که در واقع یک نمایش رادیویی است نیز غفلت نکنید. این کتاب روایتی از مواجهه انسان با مرگ است؛ هرچند با روایتی متفاوت از آنچه که از مواقعی اینچنینی در ذهنمان نقش بسته است. در این داستان خبری از بیمار رو به احتضاری که در اتاقی سرد و تاریک به انتظار پایان زندگیاش مانده نیست؛ حتی فرشته مرگی که آلن به تصویر کشیده متفاوت از فیلمهای هالیوودی است، در آن نه خبری از آن لباس یکدست سیاه است و نه آن داس مخوف! مرگ، مردی آراسته است که میآید وظیفهاش را انجام بدهد و برود. کمی هم تازهکار است.
آنقدر که به جای در زدن از دیوار خانه «نات»، یکی از دو شخصیت اصلی داستان بالا میرود و در برابر چشمان متعجب او خودش را معرفی میکند. «نات» باورش نمیشود اما وقتی میفهمد قرار است بمیرد تصمیم به فریب مأمور معذور به خدمت میگیرد. حالا اینکه چه میکند و موفق میشود یا نه بماند برای گوش سپردن به نسخه صوتی یا خواندن نسخه چاپیاش. اجرای این نمایشنامه رادیویی را که دسترسی به آن از طریق پلتفرمهایی نظیر «فیدیبو» و «طاقچه» ممکن است، «محسن زرآبادیپور» و «آرمان سلطانزاده» برعهده داشتهاند که از سوی مؤسسه «آوانامه» تولید شده و تنها 23 دقیقه زمان برای گوش سپردن به آن کافی است.
«بیبال و پر»
«مرگ در میزند»
نویسنده: وودی آلن
مترجم: نگار شاطریان
نشر بیدگل