- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
گتسبی بزرگ
این رمان که اثری از اسکات فیتز جرالد است و با ترجمه رضا رضایی منتشر شده، در نظر اول داستانی عاشقانه است. جی گتسبی، پسری فقیر از غرب میانه، عاشق دیزی فی، زنی از کنتاکی است که او را در بحبوحه جنگ جهانی اول، در قامت افسری جوان، دیده بوده است. اما این رمان، که بسیاری آن را در زمره بزرگترین آثار ادبی قرن 20 میشمارند، به توصیف دورانی میپردازد که فیتز جرالد خود آن را «عصر جز» مینامید؛ دورانی در سالهای پس از جنگ جهانی اول که زندگی پر زرق و برق و انحطاط اخلاقی و سرمایهداری افسارگسیخته و قاچاق مشروبات الکلی از جمله ویژگیهای آن بهشمار میرود. راوی داستان جوانی به نام نیک کاراوی است که در همسایگی گتسبی زندگی میکند و رابطه خویشاوندی دوری هم با دیزی دارد. منتقدان نیک را نه فقط راوی داستان و یک تماشاچی بیگناه، بلکه وجدان اخلاقی کتاب میدانند.
نه فرشته نه قدیس
خسته، یا به عبارت دقیقتر، بیهیچ میل و رغبتی به زندگی از خواب بیدار شدم، همچنان که پا به سن میگذارم علاقهام به زندگی کم میشود. آیا به عمرم هیچوقت میل خیلی زیادی به زندگی داشتهام؟ مطمئن نیستم، اما سابق بر این مطمئناً نیروی بیشتری داشتم. و نیز آرزوهایی... کتاب «نه فرشته نه قدیس» اثر ایوان کلیما نویسنده، نمایشنامهنویس و روزنامهنگار اهل جمهوری چک با ترجمه فروغ پوریاوری منتشر شده است. ایوان کلیما با کتاب روح پراگ در ایران معرفی شد. سال ۱۳۸۷ نسخه فارسی این کتاب همزمان از سوی دو ناشر منتشر شد. کلیما اکنون در کنار میلان کوندرا و واسلاو هاول یکی از بزرگترین نویسندگان ادبیات چک به شمار میرود.
لوته و همتایش
اریش کستنر، نویسنده آلمانی، داستان دو خواهر دوقلوی 9 ساله، به نامهای لوته و لوییزه، را در کتاب لوته و همتایش روایت میکند. والدین لوته و لوییزه هنگام تولد این دو از همدیگر جدا شدهاند و هر کدام مسئولیت بزرگ کردن یکی از دخترها را به عهده گرفته است. داستان از آنجا شروع میشود که لوته و لوییزه در یک اردوی تابستانی همدیگر را میبینند. طولی نمیکشد که این دو خواهر راز شباهتشان را درمییابند و تصمیم میگیرند سرنوشتشان را به دست خودشان رقم بزنند؛ پس نقشه میکشند که بعد از اردو هرکدام به جای دیگری به خانه برود. لوته و همتایش نخستین بار در سال 1949 منتشر شد و چندین فیلم سینمایی هم تاکنون با اقتباس از داستان آن ساخته شده است؛ کیومرث پوراحمد هم فیلم خواهران غریب را بر اساس همین رمان ساخته است. این کتاب با ترجمه سروش حبیبی منتشر شده است.
امپراتوری نشانهها
این کتاب که نوشته رولان بارت است و توسط ناصر فکوهی به فارسی ترجمه شده در زمینه مطالعات فرهنگی قرار میگیرد. بارت میگوید: نشانه ژاپنی قدرتمند است: به صورت تحسینبرانگیزی نظم و ترتیب دارد و خود را به نمایش میگذارد، بیآنکه هرگز نه به طبیعت بدل گردد و نه به عقلانیت. نشانه ژاپنی تهی است: معنایش گریزان است، در عمق قالبهایش نه اثری از خدا هست، نه از حقیقت و اخلاق؛ و این قالبها بیآنکه جبرانی در کار باشد سلطه دارد.
و نیچه گریه کرد
لو سالومه آمده است تا یوزف برویر، پزشک مشهور و استادِ زیگموند فروید را بیابد. او نگران دوستش، نیچه است. برویر باید اندیشمند بزرگ و تنها را که از سردرد شدیدی رنج میبرد، معالجه کند و او را از این گرفتاری برهاند. ولی نیچه نباید از این جریان بویی ببرد، سالومه از برویر تقاضا کرده که او را معالجه کند. برویر تصمیم میگیرد با روش جدید «بیاندرمانی» که بتازگی در مورد بیمار دیگرش آنا او. تجربه کرده، او را درمان کند. برویر برای تشویق نیچه به صحبت کردن، وضعیت بیمار جوانش آنا او. را برای او تشریح میکند. بهاین ترتیب میان برویر آرام و دلسوز و نیچه حساس و خوددار، دوئل گفتاری تندی بهوجود میآید و هرچه این دو به هم نزدیکتر میشوند، برویر بیشتر متوجه میشود که فقط در صورتی میتواند نیچه را معالجه کند که وی اجازه این کار را بدهد. یالوم تخیل و واقعیت را در یک شبکه منسجم با هم ترکیب میکند؛ طوری که شخصیتهای برجسته و بزرگِ دورانِ آغاز رواندرمانی زنده میشوند و با ما سخن میگویند. دکتر اروین یالوم مدرس رواندرمانی در دانشگاه استانفورد و نویسنده کتابهای درسی روانشناسی مانند عشق و جلادش و داستان دیگرِ رواندرمانی است.
فرناز خطیبی جعفری
مرا ببین see me
نویسنده: نیکلاس اسپارمز Nicholas Sparks
کتاب درباره کلین هانکوک است که به دنبال شانسی مجدد برای از سرگیری زندگیاش میگردد. با گذشتهای مملو از خشونت، تصمیمات اشتباه و احتمال رفتن به زندان، این بار مصمم شده است که زندگی سالم و در مسیر مستقیمی را شروع کند. او شغل آموزشی سادهای برای خود در نظر گرفته و با در نظر گرفتن درآمد کمی و زندگی سختی که در پیش گرفته، تنها چیزی که نیاز ندارد یک رابطه عاطفی است. ماریا سانچز دختر یک مهاجر مکزیکی سختکوش نقطه مقابل کلین و بسیار موفق است. فارغالتحصیل یکی از مدارس حقوق، زیبا و جذاب در یکی از شرکتهای موفق حقوقی آینده بسیار روشنی پیش روی ماریا قرار دارد. با وجود این ظاهر موفق ماریا نیز مانند کلین گذشته و داستانی دارد که مجبورش میکند با بازگشت به خانه، تمام آرزوهایش را رها کند. در راه بازگشت و جادهای باران خورده ماریا با کلین برخورد میکند. شناخت پس از مدتی به عشق تبدیل میشود و این دو تصمیم میگیرند کنار یکدیگر زندگی جدیدی را آغاز کنند اما گذشته ماریا مانع از کنار هم قرار گرفتن این دو میشود. حوادث ناگهانی و وحشتناک زندگیشان را تهدید میکند و داستان کتاب میان عشق و وحشت ادامه مییابد. کتاب مرا ببین در زمره بهترین آثار نیکلاس اسپارکز است. این نویسنده محبوب تاکنون بیش از صد میلیون نسخه از رمانهایش را به فروش رسانده است و در رده اول پرفروشهای نیویورک تایمز قرار دارد. نیکلاس اسپارکس یکی از قصه گوهای محبوبترین در جهان است. کتابهای او با بیش از 100 میلیون نسخه در سراسر جهان فروخته و به بیش از 50 زبان ترجمه شده است. از جمله بیش از 75 میلیون نسخه از کتابهایش در ایالات متحده به فروش رفته است. برخی از آثار او نیز دستمایه خلق آثاری در سینما بوده است و از اینرو در عالم سینما هم راه یافته است. اسپارکس به خاطر نوشتن رمان دفترچه خاطرات به شهرت جهانی دست یافت.
مریم شهبازی
هفت، هشت سالی بیشتر نداشت که پدرش را همراه خود میکرد تا از روستای «طرف شیرین»، روستای زادگاهش، سه کیلومتری را پیاده بروند تا به سینمای شهر «هفتکل» برسند. بعدها که قدری بزرگتر شد، دیگر به تنهایی این مسیر را طی میکرد. شبهایی که از سینمای شهر به روستا بازمی گشت آنقدر جاده خاکی مسیرش تاریک و خلوت بود که بیم حمله گرگ و شغال میرفت. با وجود این، ترس از دریده شدن از سوی حیوانات وحشی، آن هم وقتی که تنها 13 سال بیشتر نداشت نتوانست مانع تماشای این پرده نقرهای شود. بعدها به خاطر همین عشق و علاقه به سینما برایش مراسم متعدد قدردانی گرفتند. حسین گیتی هماکنون یکی از پیشکسوتان عرصه نقد سینماست و آثار متعددی هم از او در زمینه نقد سینما و همچنین رمان و مجموعه شعر منتشر شده است. با اینکه هم در رشته روانشناسی و هم رشته ادبیات تطبیقی تا مقطع کارشناسی ارشد درس خوانده اما همچنان در حوزه سینما مشغول فعالیت است و میگوید: «در زندگی من سینما از روانشناسی و حتی ادبیات جلو زده!» با وجود این به فرزندانش اجازه فعالیت در عرصه سینما را نداده چراکه معتقد است اغلب فعالان در رشتههای علوم انسانی از لحاظ مالی شرایط چندان مطلوبی ندارند اما آنقدر عاشق است که حتی اگر زمان به عقب بازگردد باز هم در همین مسیر گام برمی دارد. از اهالی سینما گلایه دارد و میگوید: «سینماگران در کشور ما توجهی به نقد و منتقد ندارند؛ این در شرایطی است که با مطالعه سینمای مکتوب است که میتوان به درک بهتری از سینمای دیدار رسید و حتی آن را ارتقا بخشید.» «مطبوعات سینمای ایران»، عنوان تازهترین کتابی است که بتازگی با تألیف این منتقد سینمایی در دسترس علاقه مندان قرار گرفته؛ کتابی که در قالب این گفتوگو جزئیات بیشتری از آن را در اختیارتان قرار میدهیم.
با توجه به مطالعاتی که برای تألیف کتاب «مطبوعات سینمای ایران» انجام داده اید از تاریخ تولد نخستین نشریه سینمایی در کشورمان بگویید!
شاید باورتان نشود اما مطبوعات سینمایی کشورمان همزمان با ساخت و نمایش نخستین فیلم سینمایی ایرانی در سال 1309 متولد شد. «آبی و رابی» به کارگردانی «اوانس اوگانیانس»، عنوان نخستین فیلم سینمایی ایران است که در ژانر کمدی ساخته شد و 86 سال قبل برای مردم نمایش داده شد. همزمان با اکران این فیلم، مجله بسیار کم حجمی با عنوان «سینما و نمایشات» منتشر شد که به شکلی تخصصی به سینما پرداخته بود.
تقریباً سه دهه بعد از اختراع سینما در فرانسه؟
بله و اگر قرار باشد که دقیقتر بگویم؛ 35 سال بعد از اختراع سینما در فرانسه ما صاحب نخستین نشریه مکتوب سینمایی شدیم. این در شرایطی است که در شعر فارسی با آن سابقه کهن و دیرینه هنوز تعداد نشریات تخصصی مان چندان قابل توجه نیست!
انتشار نخستین نشریه سینمایی آن هم 86 سال قبل به این معناست که در آن زمان نشریات اینچنینی مخاطبی داشتهاند؟
متأسفانه نه! اتفاقاً همین دلیل هم منجر به تعطیلی زودهنگام نشریه مذکور شد. جالب است که بدانید پرمخاطبترین نشریه سینمایی سالهای دور ما به دهه 30 بازمی گردد. آن زمان جمعیت بسیار کمتر از امروز بود و از همین رو تعداد مخاطبانی که احتمال پیگیری مداوم آنان در یک حوزه وجود داشت نیز قابل مقایسه با زمان حاضر نبود. در دهه 30، از سال 1332 تا 1335 نشریه تخصصی مجله «ستاره سینما» با بیشترین استقبال روبهرو شد که توانست یک هزار نسخه بفروشد. البته اینکه میگویم با بیشترین استقبال، در مقایسه با نشریاتی است که تا پیش از آن منتشر میشدند و مخاطبی نداشتند.
این میزان نشریه در چه زمانی فروخته شد؟
تمام این تعداد تنها در یک هفته به فروش رسید.
انتشار یک نشریه تخصصی برای سینما در دهه 30 قابل تأمل است اما اینکه سال 1309 نشریهای برای سینما منتشر شده قدری عجیب است! آن زمان عموم مردم حتی با روزنامهها چندان عجین نبودند حالا چه برسد به نشریهای تخصصی که تنها برای سینما باشد!
بله این گفته شما را قبول دارم. تازه نشریه «سینما و نمایشات» هم تنها در سطح شهر تهران عرضه شد. آن زمان سینمای ایران، جولانگاه سینمای روسیه، مصر، انگلیس و آلمان بود و برای انتشار یک نشریه نیازی نبود که تنها به فیلمهای تولید سینمای خودمان پرداخته شود. البته این نشریه تنها دو شماره منتشر شد که به احتمال بسیار علت تعطیلیاش هم همان مسألهای بود که اشاره شد. با وجود این جالب است بدانید نسخههای همان دو شماره همگی فروش رفتند.
در نخستین نشریات تخصصی سینما کدام یک موفقیت بیشتری در جذب مخاطبان پیدا کردند؟
«جهان سینما» و «هولیوود» دو نشریه دیگری بودند که در همان دهه 20 منتشر شدند و با استقبال بیشتری در مقایسه با نشریه «سینما و نمایشات» روبهرو شدند. «نمایش» هم در همین دوران منتشر شد. این نشریات اغلب دوام چندانی نداشتند و بعد از انتشار چند شماره متوقف میشدند. نشریات سینمایی ایران برخلاف سایر نشریات و روزنامهها هیچگاه دولتی نبودند.
البته هماکنون نشریاتی با حمایتهای سازمانهای دولتی منتشر میشوند؛ پس چطور میگویید که هیچ نشریه سینمایی در کشورمان با حمایت سازمانی منتشر نشده؟
باید گفتهام را اصلاح کنم! بهتر است بگویم که تا سال 1352، ما نشریهای که در حوزه سینما و با حمایت دولت منتشر شود نداشتهایم. سال 1348 که مجله «فیلم و هنر» به سردبیری علی مرتضوی یک نظرسنجی برای انتخاب بهترین فیلم و کارگردانی و نخستین جشنواره خودجوش غیر دولتی را راه انداخت، این جشنواره با چنان بازتابی روبهرو شد که در همان زمان متولیان فرهنگی حکومت وقت پیش خود گفتند چرا ما مراسم و نشریهای در این زمینه نداشته باشیم؟ از همین رو پرویز دوایی و زنده یاد بهرام ریپور را وادار به انتشار نشریه کردند.
نقدهای تخصصی سینمای ایران از همان دوران، همزمان با فعالیت دوایی و ارجمند آغاز شد؟
بله. نخستین مرتبهای که سینما در عرصه نقد و معرفی فیلم جدی گرفته شد؛ زمانی بود که مجله «هنر و سینما» با مدیریت مرحوم کاوسی وارد عرصه شد. «جهان سینما» هم نشریه دیگری بود که در زمینه نقد کار میکرد که طغرل افشار، منتقد خشن و پرخاشگر سینما برای آن مینوشت که البته خیلی زود در اثر سانحهای از دنیا رفت. البته اگر قدری دقیقتر بگوییم نقدنویسی جدی برای سینما در دهه 40 و در مجلههای «فیلم و هنر»، «ستاره سینما» و «پست تهران سینمایی» باب شد که در «سینما 52» شکل سازمان یافته تری پیدا کرد.
البته تخصصیتر شدن نقد در «سینما 52» به این دلیل بود که مدیران نشریه مذکور از پول کافی برای انتشار نشریه مذکور برخوردار بودند. سردبیر نشریه نگران بازگشت سرمایه خود نبود حتی ساختمان این مجله را هم دولت در اختیار آنان قرار داده بود. یک مجله نیمه سیاسی و نیمه اجتماعی به نام مجله «فردوسی» هم بود که صفحه نقدی به سینما اختصاص داده بود.
با این تفاسیر دهه 40 علاوه بر ادبیات، برای سینما هم دههای درخشان محسوب میشود؟
به نکته خوبی اشاره کردید، هر دو هنری که به آنها اشاره کردید در این دهه دوران شکوفایی خود را تجربه کردند.
وقوع انقلاب منجر به تعطیلی بخشی از این نشریات شد؛ چه مدت زمانی صرف شد تا دوباره شاهد انتشار نشریات تخصصی سینما باشیم؟
همان طور که اشاره کردید همزمان با وقوع انقلاب بسیاری از این نشریات در تب و تاب فضای آن دوران تعطیل شدند. از همین رو افرادی که در این نشریات مشغول فعالیت بودند هم مدتی بیکار شدند؛ آنچنان که برخی از آنان مهاجرت کردند یا به طور کامل دست از این کار کشیدند. این توقف حدود دو سال طول کشید؛ از همین رو میتوان گفت که تا سال 59 و به مدت دو سال این شرایط ادامه داشت. در این مدت سینما هم مانند سایر حوزهها تحت تأثیر فضای سیاسی قرار داشت؛ فیلمهای این دوره مانند ادبیات کاملاً تحت تأثیر سیاست بودند. با پیدایش مجله «فیلم» در سال 61 که اغلب از آینده آن ناامید بودند دوباره به شکلی جدی به نقد فیلمهای سینمایی توجه شد.
بر چه اساسی آمار و اطلاعات مرتبط با هر مجله را در این کتاب درج کرده اید؟
اطلاعات نشریات مندرج در این کتاب بر اساس دوره زمانی 10 ساله نوشته شده. آخرین مجلهای که منتشر شده «سینما روایت» است که به جشنواره مقاومت تعلق دارد.
در شرایط فعلی که تکنولوژیهای نوین ارتباطی به رقیبی جدی برای رسانههای چاپی تبدیل شدهاند گمان میکنید که انتشار نشریاتی از این قبیل همچنان برای علاقه مندان توجیهی داشته باشند؟
قبول دارم که بواسطه گسترش نفوذ شبکههای اجتماعی و مجازی قدری از دایره نفوذ این نشریات کم شده اما به هر حال نباید فراموش کرد که با اتکا به سینمای نوشتاری میتوان به درک بهتری از سینمای دیداری دست یافت. اگر هنرپیشهها و کارگردانان امروز اسم و رسمی به هم زدهاند آن را مدیون فعالیت همین رسانههای چاپی هستند. البته این مسأله را چند بار به دوستان سینماگر گوشزد کردهام که شما شهرت امروزتان را مدیون منتقدان، نویسندگان، مترجمان و خبرنگاران هستید و باید بواسطه قدردانی با آنان همکاری بیشتری داشته باشید.
دوری اهالی سینما از نشریات اینچنینی به دلیل همان خصیصه ای است که به ما ایرانیان نسبت میدهند و میگویند که نقدپذیر نیستیم؟
بخش مهمی از این دوری به همین مسأله بازمی گردد. نه تنها اهالی سینما، بلکه سایر هنرمندان هم زمانی که با نقد آثار خود مواجه شوند، عصبانی میشوند و گاه حتی واکنشهایی هم نشان میدهند.
در چنین شرایطی، این نشریات اصلاً برای چه منتشر میشوند؟ مخاطبان اصلی این نشریات که به گفته شما توجهی به محتوای آنها ندارند!
متأسفانه همان گونه که شما میگویید این افراد توجه چندانی به نقدهای مذکور ندارند. از همین رو درآمد اغلب این نشریات از طریق آگهیهای تبلیغاتی حاصل میشود. البته هنوز مشتاقانی برای مطالعه این نشریات هست اما در مقایسه با یک دهه قبل که با انفجار اطلاعات، آن هم به این شکل روبهرو نبودیم کمتر شده. در شرایط فعلی که شما حتی اکران فیلمها را میتوانید در سایتها ببینید طبیعی است که قدری اقبال به رسانههای چاپی سینمایی کمتر شود. نسل نشریه خوانهای قدیمی در حال انقراض است.
این بحثی است که نه تنها در ارتباط با نشریات سینمایی، بلکه حتی در عرصه جهانی مطبوعات هم مطرح شده؛ به گونهای که بسیاری از رسانههای چاپی جای خود را به رسانههای دیجیتالی و با شکلهای نوین دادهاند. بهتر نیست که نشریات سینمایی هم به این سمت بروند؟
این اتفاق چه ما بخواهیم و چه نخواهیم به هر حال رخ میدهد. نه تنها ما، بلکه تمام رسانههای جهان به این سمت و سو میروند و ما به طور تدریجی شاهد حذف نشریات کاغذی خواهیم بود. باید بپذیریم که جامعه ما هم در حال گذر از سنت است و نشریات سینمایی هم باید این تغییرات را بپذیرند. البته اگر بخش خصوصی به همین وضع فعلی و بدون حمایت به کار خود ادامه بدهد نمیتوان آینده چندان خوبی را برای آن متصور شد. همین مجله «24»که انتشار آن را شهرداری به عهده دارد اگر بخش خصوصی منتشر کند باید حداقل 50 هزار تومان بابت فروش هر نسخه از مخاطبان بگیرد. این در حالی است که قیمت روی جلد آن هماکنون کمتر از 10 هزار تومان است.
شما در حالی از لزوم ورود بخش دولتی به این قبیل اقدام ها میگویید که اغلب منتقدان هنر معتقدند زمانی که دولت وارد این قبیل کارها شود با افت کیفی محصول نهایی روبهرو میشویم؛ حالا فرقی هم ندارد که این محصول نشریه باشد یا فیلم و کتاب!
اگر قرار باشد که نگاههای گزینشی مسئولان در نتیجه نهایی کار اثرگذار باشد من هم با این گفته موافقم اما بحث من این است که حمایتهای دولتی- حکومتی باید به طور غیر مستقیم و با فراهم کردن زیرساختهای لازم باشد.
مهران فیاض
آب مهمترین عنصر برای زندگی جانداران کره زمین و خصوصاً نوع بشر است چراکه در رگهای ما جاری است و حیات ما به آن وابسته است. مسأله آب یا محیطزیست، ورزش، هنر یا سیاست نیست که ما به آن علاقهمند باشیم تا حتماً برایمان اهمیت داشته باشد. هرچند که بیعلاقگی به این مسائل نیز باعث نمیشود که در زندگی ما تأثیر نداشته باشند! بحران محیطزیست و خصوصاً آب امروزه مسألهای بسیار جدی است اما «واقعیت این است که کمآبی به جهانِ قحطی، وبا و فاصله پنج ساعته تا نزدیکترین چاه آب تعلق دارد و در جهان صنعتی که آب پاکیزه تنها با چرخاندن ساده شیر آب یا پیچاندن در بطری آب، در دسترس همگان است، نمیتوان احتمال نبود آب را بدرستی درک کرد(آب پنهان؛ جلد اول) تونی اَلِن؛ جغرافیدان بریتانیایی، در کتاب «آبِ پنهان» که در دو جلد به فارسی ترجمه و توسط نشر مثلث منتشر شده است به بحران کمآبی با ذکر آمارهایی دقیق و تکاندهنده میپردازد و ما را آگاه میکند که تنها شکل مصرف آب در دنیای صنعتی امروز، جاری شدن آن از طریق شیرهای آب که ما به چشم میبینیم نیست. او با مثالی درخشان معنای آب پنهان را با بررسی صبحانه روزانه یک فرد انگلیسی از زبان آب چنین بیان میکند: «شاید به یاد آورید برای تهیه چای یا قهوه، شما حداقل 300 تا 400 میلیلیتر آب مصرف میکنید... اما اگر به شما بگویم که در فنجان قهوه اسپرسوی شما 140 لیتر آب به کار رفته است، چطور؟... همان مقدار آبی که برای پرورش، تولید، بستهبندی و حملونقل دانههای قهوه بهکار رفته است... برای آنکه یک نان تُست روی میز ما گذاشته شود، معادل 40 لیتر آب مصرف میشود... برای یک عدد سیب، 70 لیتر. تخم مرغ 120 لیتر. یک لیوان شیر 240 لیتر و برای یک برش گوشت 480 لیتر. در مجموع یک صبحانه انگلیسی، 1100 لیتر هزینه دارد... تنها برای سیر کردن و سیراب کردن یک فرد گوشتخوار روزانه حدود 15 وانِ پر، آب مصرف میشود»(همان) در فصلهای مختلف نویسنده کتاب وضعیت مصرف آب در دیگر نقاط دنیا مانند امریکا، اسپانیا، برزیل، ویتنام، مصر، چین و آفریقا در صنایع مختلف و دادوستدها را بررسی و میزان مصرف آب پنهان در تمام کره زمین را برای ما روشن میکند. او به نقش واردات و صادرات در کاهش مصرف آب پنهان اشاره میکند: «در سال 2000، چین در قالب کالاهای صنعتیاش، 55 کیلومتر مکعب آب صادر کرد و 29 کیلومتر مکعب دیگر هم به صورت مواد غذایی... یعنی بهطور خالص، طی این سال، چین حدوداً 11 میلیارد متر مکعب آب پنهان صادر کرده است. هر قطره از این آبها ثروتی است که کشورهای طرف حساب چین، نیازی ندارند برایش پولی به چینیها بپردازند و این قطرات به شکل کالاها در فروشگاهاشان با قیمتی ارزان عرضه میشود. این کتاب نگاهی نو و تکان دهنده به موضوع آب ارائه میدهد، در نقطهای از رابطهمان با منابع آبی عظیم، اما محدود طبیعت... که دیگر نمیتوانیم نسبت به این موضوع بیاعتنا باشیم.
آوا سلاسل
کتاب شکسپیر و شرکا، نوشته جرمی مرسر با ترجمه پوپه میثاقی از پرفروش ترینهای نشر مرکز در آذر ماه سال 1394 بوده است. جرمی مرسر، نویسنده و روزنامه نگار کانادایی، در سال 1971 متولد شد. او در ابتدای کتاب نوشته است در طول کتاب تا آنجایی که میشود و توانسته است حقیقت را بیان کرده و سعی کرده از حقیقت فاصله نگیرد. در نتیجه در طول کتاب حقیقتهای سیالی از جانب این نویسنده به نمایش گذاشته میشوند.
کتاب در رابطه با اقامت این شخص در یک کتابفروشی در پاریس (به نام شکسپیر و شرکا) و ماجراهایی که بعد از آن برای او و دیگر شخصیتها به وجود میآید، است. بالطبع نمیشود تمام ماجراهای پیش آمده را در 370 صفحه نوشت و نویسنده به ناچار اتفاقها را به صورت خلاصه شده بیان میکند.
کتاب به قدری لذتبخش است که متوجه نمیشوید چطور و کی این حجم کلمات را خواندهاید! کتابخانه شکسپیر و شرکا در اصل در تاریخ 17 نوامبر 1919 توسط سیلویا بیچ بنا نهاده و در سال 1922 به مکان بزرگتری منتقل
شده است.
این کتابفروشی در دهه 20 میلادی پاتوق برای نویسندگان بزرگی مانند ارنست همینگوی بوده و پس از اشغال آن در سال 1941 توسط آلمانیها هرگز دوباره باز نشد. اما چند سال بعد یعنی در سال 1951 جرج ویتمن کتابفروشی عجیبی را افتتاح کرد که میتوان آن را ادامه کتابفروشی شکسپیر و شرکا دانست. اگرچه که نام این کتابفروشی در ابتدا «لو استیرال» بود اما او پس از مدتی برای ادای احترام به سیلویا بیچ نام کتابفروشی خود را به شکسپیر و شرکا تغییر داد. این کتابفروشی ضمن فروش کتاب، بار دیگر توانست مانند کتابفروشی سیلویا بیچ پاتوق نویسندگان خوب، بویژه در حوزه ادبیات انگلیسی باشد.
زاویه دید داستان اول شخص است و کاربرد کلمات ساده در ترجمه آن سبب روان بودن نثر این کتاب شده است.
کتاب با این جمله آغاز میشود: «روزی که پا به کتابفروشی گذاشتم، یکشنبهای زمستانی و ملالآور بود.» و جمله پایان کتاب نشان دهنده تغییراتی است که برای یکی از شخصیتهای اصلی داستان طی این صفحات، خاطرات و روایات اتفاق افتاده است.
اما آخرین جمله از آخرین صفحه کتاب:«زندگی اثری در حال تکمیل است!» در واقع ممکن است در آن نقصهایی وجود داشته باشد، مانند کتابخانه شکسپیر و شرکا، اما در نهایت و روی هم رفته هر لحظه در حال تغییر، نوسان و تکمیل شدن است. گاه این تکامل در مسیر اشتباهی اتفاق میافتد و گاهی در مسیر درست، اما به هر جهت اتفاق میافتد و لحظهای دست نگه نمیدارد. داستان شکسپیر و شرکا مانند داستان زندگی است. پستی و بلندی دارد، گاه یک خط ممتد و کسالت بار است و گاهی پر از شور و هیجان. شاید منحصر به فرد نباشد اما پناهگاه خوبی است.
-
کتابخوان
-
تازههای 2016
-
نسل «نشریهخوان»های قدیمی رو به انقراض است
-
گرانبهاترین دارایی زمین
-
یکشنبهای زمستانی