مدعیان حقوق بشر از حمله به قوانین اسلامی به پروژه تجزیه ایران رسیدند
ریز و درشت سناریوهای ضدایرانی در پازل حقوق بشر
حسامالدین برومند
پژوهشگر حقوق بشر
این روزها و در پساآشوب ۱۴۰۱، با یک جنگ حقوق بشری علیه ایران اسلامی روبهرو هستیم که اضلاع مختلفی هم دارد؛
۱- جریانی، حقوق بشر اسلامی را بر نمیتابد و همچنان تلاش میکند حقوق بشر را در یک پروسه دنبال کند تا سکولاریسم در حوزه حقوق و قضا را عملیاتی کند.
۲- جریان دیگری حقوق بشر را یک «پروسه» نمیبیند و آن را یک «پروژه» تعریف کرده است تا به بهانه حقوق بشر، فشارهای سیاسی را بر جمهوری اسلامی ایران وارد نماید که نقطه بارز آن پرونده هستهای ایران است که طبق یک قاعده نانوشته، هرموقع موضوع توافق هستهای بالا میگیرد، حقوق بشر هم به ابزاری برای امتیازگیری و باج خواهی تبدیل میشود.
۳- جریانی هم به موازات ناآرامیها و فتنهها میکوشد تصویری ضدحقوق بشری از ایران ارائه نماید تا زمینهساز صدور قطعنامههای حقوق بشری ضدایرانی شود که در جدیدترین اتفاق، به اسم حقوق بشر، ابرپروژه تجزیه ایران را دنبال میکنند!
از همین رو؛ سیری در سناریوهای سکولار و حقوق بشری غربی علیه ایران اسلامی تا مأموریت گزارشگران حقوق بشر سازمان ملل و بالاخره بازی به اصطلاح فعالان حقوق بشری در پازل مدعیان حقوق بشر، ابعاد پیدا و پنهان این جنگ حقوق بشری را عیان و نمایان میکند.
ریشه تئوریک نزاع حقوق بشری
آنچه سازمان ملل متحد و نهادهای حقوق بشری بینالمللی از حقوق بشر میگویند به لحاظ تئوریک به حقوق بشر غربی باز میگردد که تفاوت بنیادین و مبنایی با حقوق بشر اسلامی دارد.
در واقع، حقوق بشر غربی که نمونه اعلای آن در اعلامیه جهانی حقوق بشر (مصوب ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸) بروز و ظهور یافته است؛ تنها بر پندارهای انسان در محدوده این دنیای فانی متمرکز است و تفسیرش از بشر موجودی است که فقط نفس میکشد، میآشامد، میخوابد و دارای غرایزی است که باید بدان پاسخ گفت. این درحالی است که در حقوق بشر اسلامی به غایت و سعادت بشر توجه میشود و تنها محدود به این دنیای فانی و زودگذر نیست بلکه وجه اخروی و سعادت انسان هم مورد نظر است. تفسیر از انسان در حقوق بشر اسلامی مبتنی بر نگاه توحیدی است و محدود به پارهای از غرایز و نیازهای مادی انسان نیست. اشکال عمده نظریهپردازان غربی در موضوع پرمسأله حقوق بشر این است که تفسیر آنها از انسان تفسیری ناقص و محدود و در قلمروی ذهنی بشری است.
حقوق بشر به مثابه یک پروژه سیاسی
مدعیان حقوق بشر امروز از حقوق بشر در حوزه فکر و اندیشه عبور کردهاند و حتی حقوق بشر را با همان مختصات حقوق بشر غربی و اومانیستی رعایت نمیکنند و به حقوق بشر بهعنوان یک «پروژه سیاسی» مینگرند. هدف این پروژه این است که در پوشش الفاظ و واژگان پرطمطراق حقوق بشری، اغراض سیاسی و جاهطلبیهای خود را عملیاتی نمایند. میگویند حقوق بشر ولی دست به ترور و آدمکشی بلکه نسلکشی میزنند و جنایتهایی میآفرینند که در تاریخ بشریت سابقه نداشته است. میگویند حقوق بشر ولی از مادر بمبها رونمایی میکنند. میگویند حقوق بشر ولی گروهی آدمکش بهنام منافقین و القاعده و طالبان و داعش را خلق میکنند و همین بشر را به راحتی سَر میبرند!
بنابراین صحنه واقعی نقض حقوق بشر در یمن و سوریه و عراق و افغانستان و... عیان و نمایان است که تروریسم با حمایت آشکار امریکا به جان مردم افتادهاند. صحنه واقعی نقض حقوق بشر را باید در جنایتهای بیسابقه رژیم صهیونیستی دید که بیش از هفت دهه است خون یک ملت را در شیشه کرده است. صحنه واقعی نقض حقوق بشر را باید در رژیم سعودی دید که با پول و دلارهای نفتی، نهادهای رسمی حقوق بشری را به نفع خود میخرد و از لیست ناقضان حقوق بشر خارج میشود. صحنه واقعی نقض حقوق بشر را باید در قلدری و زورگویی امریکا دید که هر موقع میخواهد از شورای حقوق بشر خارج میشود و هر موقع میخواهد به این شورا باز میگردد و رجز حقوق بشر هم سر میدهد!
بزنگاه ۸۸، برجام و محاکمه مفسدان اقتصادی
امریکا در پروژه حقوق بشر، همواره فضاسازی علیه کشورمان را با هدف افزایش فشار در دستورکار داشته است. پس از ناکامی امریکاییها در فتنه ۸۸ که تضعیف ساختارهای نظام را نشانه رفته بودند، کاخ سفید اهرم حقوق بشری علیه ایران اسلامی را به صحنه آورد. علی رغم ادعاها و اتهامات حقوق بشری از سوی امریکا به کشورمان، ایران اسلامی همکاری استاندارد و مطلوبی را با شورای حقوق بشر در راستای مکانیزم یو پی آر- بررسی دورهای و جهانی حقوق بشر کشورها- به اثبات رساند؛ چرا که در خرداد ماه سال ۸۹ گزارش نهایی حقوق بشر کشورمان در چهارمین نشست شورای حقوق بشر با اجماع به تصویب رسیده بود. ضمن آنکه ایران با گزارشگرهای موضوعی حقوق بشر به خوبی همکاری کرده بود و آنها این فرصت را یافته بودند تا در مواعد مختلف به ایران بیایند و گزارش تهیه نمایند.اما در اقدامی سیاسی و مغرضانه و با نادیده گرفتن همکاریهای حقوق بشری ایران، فروردین ۱۳۹۰ (مارس ۲۰۱۱) شورای حقوق بشر سازمان ملل در اقدامی عجیب و بهشدت شگفتانگیز، قطعنامهای را تحت نفوذ و لابی امریکا تصویب کرد که برپایه آن مقرر شد تا «گزارشگر ویژه حقوق بشر» برای ایران تعیین شود!
هدف از صدور این قطعنامه، سیاه نشان دادن وضعیت حقوق بشر در ایران بود و تعیین «گزارشگر ویژه» - و نه موضوعی - در اقدامی شاذ و نادر و برخلاف رویه معمول بینالمللی با ۲۲ رأی موافق از ۴۷ عضو شورای حقوق بشر به تصویب رسید و مدتی بعد در امتداد این قطعنامه غیرقانونی، «احمد شهید» در ۲۷ خرداد ۹۰ (ژوئن ۲۰۱۱) بهعنوان گزارشگر حقوق بشر در امور ایران انتخاب شد. بعد از احمد شهید، عاصمه جهانگیر و اکنون جاوید رحمان بهعنوان گزارشگر ویژه حقوق بشر در امور ایران انتخاب شدند و همان رویه قبلی را ادامه دادند!
بنابراین؛ مشاهده میشود پس از ناکامی دشمن در فتنه سال ۸۸، هم قطعنامه حقوق بشری علیه ما صادر کردند و هم گزارشگر ویژه حقوق بشر را به ایران تحمیل کردند.
مقطع دیگری که فشار حقوق بشری علیه ایران را کلید زدند پس از توافق هستهای بود. نهادهای به اصطلاح حقوق بشری وابسته به غرب مانند سازمان عفو بینالملل آشکارا تأکید کردند پس از توافق ژنو(سوم آذر ۹۲) از موضوع هستهای به موضوع حقوق بشر تغییر فاز میدهند. پس از آن مقطع بود که فشارهای زنجیرهای حقوق بشری علیه ایران اوج گرفت. از جمله پارلمان اتحادیه اروپایی در اقدامی مداخلهجویانه با محوریت مسائل به اصطلاح حقوق بشری، ایران را به نقض حقوق بشر متهم کرد. رسانههای غربی مدام نغمه اعزام نماینده ویژه حقوق بشر اتحادیه اروپایی به ایران را سر دادند. جان کری، وزیر خارجه وقت امریکا هم به میدان آمد و در نشست کمیته روابط خارجی مجلس سنای این کشور به صراحت رجز خواند که «موضوع حقوق بشر ایران را نیز در کنار مسأله هستهای و اعمال تحریمهای این کشور دنبال میکنیم.» (سایت وزارت امور خارجه امریکا ـ ۲۰/۱/۹۳) و...
مقطع دیگر باز میگردد به محاکمه مفسدان اقتصادی که در اینجا هم دشمن و برخی پادوهای رسانهای او تلاش داشتند برخی مفسدان اقتصادی را کارآفرین جا بزنند! جالب اینجاست که اگر عدلیه با مفسدان اقتصادی برخورد کند و برخی از آنها به اعدام محکوم شوند، صدای برخی کشورهای غربی در میآید که چرا اعدام کردید؟ در داخل هم برخی رسانهها، همان مفسدان اقتصادی را صرفاً سرمایهداری جا میزنند که بر بالای دار رفته است و تیتر میزنند: «بر دار سرمایه داری»
حقوق بشر منهای اخلاق
پروژه حقوق بشر غربی مبتنی بر اغراض سیاسی علیه کشورهای مستقل است. شهریور ماه ۱۳۹۷ بود که نشریه «پلیتیکو»، سندی محرمانه از «برایان هوک»که مسئول گروه اقدام ایران در وزارت خارجه امریکا بود، منتشر کرد که نشان میداد او به وزیر خارجه وقت امریکا توصیه میکند ملاحظات حقوقی و اخلاقی را در زمینه حقوق بشر در مقابل کشورهایی مانند ایران کنار گذاشته و از حقوق بشر صرفاً بهعنوان ابزاری برای فشار استفاده کنند! این همان چهره بدون بزک امریکاست.
بنابراین، دلیل اصلی هجمههای کلیشهای امریکا و اروپا به جمهوری اسلامی ایران عمدتاً دو موضوع اصلی است؛ اول اینکه آنها با احکام اسلام دشمنی دارند و به بهانه مسأله حقوق بشر خواهان فقه زدایی از قوانین ایران هستند و البته این سناریو ابتر مانده است و دوم اینکه موضوع حقوق بشر ابزاری در دست نظام سلطه است تا در پوشش آن از هواداران و گماشتگان خود در داخل کشورهای مستقل - که عموماً مرتکب جرایم متنوعی میشوند- دفاع کنند.
ابر پروژه تجزیه ایران
در قضایای اخیر و اغتشاشات و آشوبهای ۱۴۰۱ که با حمایت آشکار امریکا و برخی کشورهای اروپایی مثل انگلیس، آلمان، فرانسه و کانادا در ایران رخ داد مانند دفعات قبل هدف براندازی بود اما این بار وقتی فهمیدند «اسلام» را نمیتوانند از «ایران» جدا کنند، خود ایران بزرگ را نشانه گرفتند و سودای تجزیه آن را دنبال کردند. اینجا بود که حداقل ظواهری هم که در حوزه حقوق بشر رعایت میکردند، این بار بیمحابا و آشکارا کنار گذاشتند. جاوید رحمان گزارشگر ویژه حقوق بشر در امور ایران، در سه ماهه آشوبهای سالجاری چند موضع و اقدام خصمانه کرد:
۱- رسماً به حجاب حمله کرد و ایران را بهدلیل رعایت قانون اسلامی حجاب، به نقض حقوق بشر متهم کرد.
۲- همسو با اپوزیسیون و معاندان و دشمنان ایران، از آشوبها و اغتشاشات در ایران حمایت کرد.
۳- قضیه ترور حرم حضرت شاهچراغ(ع) و به شهادت رساندن زائران از سوی داعش را بهطور کلی سانسور کرد و موضعی نگرفت.
۴- جاوید رحمان با رسانه تروریستی «ایران اینترنشنال» مصاحبه اختصاصی کرد تا صریحاً نشان بدهد موضع بیطرفانه نسبت به ایران ندارد!
در همین بستر و فضای خصمانه و عنودانه بود که «شیرین عبادی»، چهره پوشالی حقوق بشری که از سوی غربیها پرورش یافته بود و به او جایزه نوبل هم داده بودند به میدان آمد و با تلویزیون یک گروهک تجزیه طلب(پانترک) مصاحبه کرد و از تجزیه ایران دفاع کرد و آن را حق تجزیه طلبان دانست! طرفه آنکه عنصری مثل «صلاح ابوشریف الاحوازی» سرکرده گروهک تروریستی و تجزیه طلب عربی موسوم به «جبهه دموکراتیک مردمی الاحواز» در نشست اخیر شورای حقوق بشر سازمان ملل، ایران را ناقض حقوق بشر میخواند!
اینها بخشی و شمهای از داستان فاجعه بار حقوق بشر غربی است که در قالب یک پروژه سیاسی طی دهههای اخیر علیه ایران اسلامی دنبال شده است؛ از حمله به قوانین اسلامی، فشار روی توافق هستهای، فضاسازی در مورد مفسدان اقتصادی، حمایت از فتنهها و ناآرامیها و بالاخره حمایت از تجزیه ایران! که با ترجیع بند تحریمهای وحشیانه علیه مردم ایران دنبال شده است.
امروز در جنگ حقوق بشری با غرب هستیم و نباید به بیانیه و سخنرانی اکتفا کرد. باید برای پدافند و آفند حقوق بشری، طرح و برنامه داشت و بموقع اقدام کرد و از اقناع افکار عمومی هم غافل نشد.
نگاهی به تقلاهای معاندان برای تداوم آشوب
اپوزیسیون به دنبال آینده موهوم
صفیه رضایی
کارشناس مسائل سیاسی
درگاههای سیاستگذاری و آیندهنگرانه معاندین در اغتشاشات و آشوبهای اخیر از مدتها قبل از رویداد فوت خانم امینی برای شورشهای متوالی در کشور برنامهریزی کرده بودند. طبق سخنانی که تحلیلگران و صاحبان نظریه مطرح کردهاند آنچه تحت عنوان جنبش یا خیزش اجتماعی زنان در ایران نامبردار شده، در واقع روبنای یک نقشه راه چند ساله است که البته با فرصتچینی عناصر مخالف طرحریزی شد. در واقع زیربنا و پشت صحنه یک کار آیندهنگرانه است که از جانب عناصر خارجی پشتیبان شورشها به صورت سریالی چینش شد. به صورتی که تمامی گزینههای مطرحی که میتوانست مخل امنیت و عامل تحریک مردم به حساب آید را در چیدمانی آیندهنگرانه با در نظر گرفتن بازه زمانی کوتاهمدت عیان کردند؛ گزینههایی که هر کدام البته به مقصود نرسید اما نشان از تمرکز بلندمدت میدهد.
به خدمت گرفتن روندهای جهانی علیه ایران
یکی از این راهکارها، استفاده حداکثری از پارادایم غالب فرهنگی است که با استفاده از الگوی نظری جهانی تلاش در جهت منفور نشان دادن نظام سیاسی بهعنوان عامل تضییع حقوق عامه و زنان داشتند. مخالفین با استناد به اینکه الگوی غالب نظری جهانی فرهنگی است، ادبیات آشوبسازی ساختند و سعی داشتند این مطلب را القا کنند که ایران همگام با رویکردهای جهانی در جهت حفظ حقوق زنان پیشگام نیست؛ تلاش کشورهای مداخلهگر برای لغوعضویت ایران از کمیسیون مقام زن سازمان ملل نیز در قالب این راهبرد قابل بررسی و تحلیل است. ضمن اینکه پروندهسازی و تولید محتوای دروغین از جمله روندهایی است که سالها است عناصر اپوزیسیون و معاند سعی در پیش بردن آن دارند. به علاوه رویکردهای پیشین در قالب تشویق زنان به بیحجابی، عریانگرایی، تشویق به سوزاندن روسری و... در راستای همین پروندهسازیها، همه روندهایی بودند که هماکنون نیز در پیش گرفته شده و میشوند.
سرمایهگذاری روی شخصیتها و چهرهسازی
راهکار دیگر شخصیتسازی و نخبهسازی است؛ مطرح کردن شخصیتهایی که از گذشته و با آیندهنگری در آنها سرمایهگذاری کردهاند و طی یک مدیریت شبکهای سعی در تطمیع آنها داشتهاند، از ابزارهای مقابله و عناد با نظام سیاسی بوده است. بهکارگیری سلبریتیها با هدف تحریک اذهان و افکار مردمی یکی از این مجراها بود که با موجسواری رسانهای تلاش داشتند خوراک بلوا را غنیتر کنند؛ افرادی بیدرد و مرفه که در قامت مزدور قابل استفاده هستند؛ همچون علی کریمی یا فرخنژاد. در واقع دشمن به خوبی توانسته است ذائقه عمومی عدهای جوان و نابلد سیاسی را بشناسد که با خوراندن مفهومی چون آزادی، مزدورانی همچون اینها را به کار گیرد. این روند شخصیتسازی و نخبهسازی فرضی احتمالاً در آینده بیشتر تکرار میشود و رویکرد استثمار شبکهای دشمن این رویه را با قوت ادامه میدهد. هر چند مزدوران از نظر مردم ایران منفور و منفورتر میشوند، چراکه علیه مردم و نظام سیاسی پول خارجی میگیرند و عامل بلوا و خونریزی شدهاند. با این حال استراتژی شخصیتسازی، نخبهسازی و قهرمانپروری برای تأثیرگذاری بر مردم ایران پی گرفته میشود. این راهبرد از عناصری قدیمی و منفوری چون مریم رجوی و علینژاد گرفته تا عناصر ناشناختهای چون نازنین بنیادی پی گرفته میشود و در نهایت به اسطورهسازی داخلی و حمایت از سلبریتیها وصل میشود. در این راستا دشمن میخواهد از سلبریتیهای داخلی اسطورههای جهانی بسازد که مثلاً با این راهبرد علیه ایران اقدام کند.
کاریزماسازی و تقدیس آشوب
سومین راهکار، کشتهسازی است که در رویدادهای اخیر شاهد بودیم چگونه این روند پی گرفته شد. دخترانی که به دروغ به ناگاه کشته میشدند، به دروغ هم جمهوری اسلامی مقصر بود و بعد معلوم میشد که این روندی دروغین از جانب دشمن است. دخترانی کمسن و سال که تماماً قربانی روند شوم برنامهریزی شدهای بودند که هدف جریانسازی رسانهای قرار میگرفتند. در واقع دو کلان پروژه روندسازی برای کشتهها و جریانسازی علیه نظام سیاسی طی این مدت از جانب اتاقفکرهای آیندهنگری دشمن پی گرفته شد که البته بزودی معلوم شد سراسر دروغ بوده است. در واقع دروغپردازی و سناریوپردازی، ابزار مکمل آشوبگرانی بود که در خارج نشسته و منتظر اوجگیری بلوا بودند. ماهیت این ابزارها در جهت روندسازیهای جدید برای مقابله با نظام سیاسی و در قالب بمباران خبری نمود داشته است.
استراتژی پسنگری؛ ترسیم آینده روشن موهوم
ابزار دیگر جریانهای معاند، استراتژی پسنگری است. به این صورت که مخالفین و سرتیمهای رسانهای معاند تلاش میکنند ابتدا آیندهای را برای شورشیان در داخل ترسیم کنند و آنها را به اموری که خود در قالب جریانسازی و سناریوسازی تدوین میکنند وادار سازند. به عبارتی آیندهای به ظاهر روشن و با کلیدواژه براندازی ترسیم میکنند و سپس عناصر خود را بهکار میگیرند. حتی راهبرد مزدورسازی و شخصیتسازیهای متوالی را نیز در راستای این راهبرد میتوان تحلیل کرد تا جایی که برخی بر این اعتقاد هستند که ابرقدرتهای متجاوز امروز تلاش دارند از مسیر همین مزدورنوازیها بر ملل آزاد و مستقلی همچون ما سلطه یابند. گویا روشی تاریخی نیز هست. زمانی استعمارگران، منورالفکرهای داخلی را به خط میکردند که آنها را دستاویزی برای سلطه میپنداشتند؛ هر چند منورالفکرهای قدیم، اندکی صاحب ذوق و ترقی بودند و مثل مزدوران امروز تنها تهیمغزانی پولپرست نبودند! پیشبرندگان، این روندها را از مسیر پویش محیطی متوالی دنبال میکنند.
سخن پایانی
واقعیت این است که روزنههای نفوذ جریانات اپوزیسیون بیهدف نیستند و قطعاً با رهنگاشت متقنی دست به آشوبافکنی میزنند و روندهای مؤثر را به خوبی مطالعه و انتخاب میکنند. درک این موضوع زمانی مؤثر است که بدانیم ریشه تمامی آشوبهای اخیر، خارج از کشور و از طرف جریانات برانداز مدیریت شده است. هر چند این رویکردها و رفتارها یک عیب بزرگ دارند و آن اینکه هر چه به جلو میرویم از عمق و معنای رفتارهای آشوبناک کمتر میشود؛ به این معنی که جریانات از خارج کنترل شده هیچ بانی و لیدر مطلوبی در داخل پیدا نمیکنند و تنها اوباشگران و دغلبازان که در پی پول و مزدوری هستند به آنها جلب میشوند. این بیمعنایی نیز به چند دلیل است؛ نخست اینکه ترسیم براندازی و آشوبافکنی بر محوریت الگوهای نظری و فرهنگی، علیه مسائل فرهنگی و حیاتی است که از نظر عموم مهم و جزو آبرو و حیثیت محسوب میشود، همچون رویکردهای فرهنگی و قضیه حجاب؛ از اینرو این نوع رویکردهای اغتشاشی لیدرپسند نیستند چراکه کلیت جامعه با آن همراه نمیشوند. بنابراین در اندک زمانی جریان بدون اثرگذاری عمومی نابود میشود. دوم اینکه کسانی که متولی تبلیغ جریانهای آشوب و اغتشاش هستند، خود مرفهین بیدردی محسوب میشوند که اتفاقاً به فکر کشور نیستند از اینرو مورد اعتماد عمومی قرار نمیگیرند و در نهایت رفتارهای آنها هیجانی و احساسی تلقی میشود. همین امر باعث میشود تنها عدهای نوجوان تازه به بلوغ رسیده از حرفهای آنها خوششان بیاید که در نهایت نیز فراموش میکنند. بدین جهت جریاناتی که از بیرون هدایت میشوند به دلیل بیمعنایی، عدم هویتانگاری و نداشتن رهبر کاریزمای مورد اعتماد، سریعاً سرد میشوند. هر چند اتاقهای فکر اپوزیسیون در آینده نیز از این دست رویدادها را تکرار میکنند که البته بینتیجه است زیرا مردم به آنها اعتماد نمیکنند. به نظر میرسد هر چه از عمر آشوبافکنیهای بیهویت و بیمعنا میگذرد، درجه موفقیت آنها کمرنگتر میشود. حتی کشورهای مداخلهگر را به این فکر میاندازد که احتمالاً مسیر خوبی برای نفوذ انتخاب نکردهاند چراکه عموم مردم به چنان عقلانیتی دست یافتهاند که فرق خیزش، انقلاب، آشوب و اغتشاش را به خوبی درک میکنند. بنابراین اتاقهای فکر آیندهنگر خارجی باید در کنار سناریونویسی و دروغپردازی، واقعیتهای دنیای معاصر را دریابند، چون لزوماً خیزشهای مردمی تابع پارادایمها و الگوهای نظری جهانی قرار نمیگیرند. قرار نیست تقاضای مردمی که خواهان استقلال و انقلاب اسلامی خود برای همیشه هستند، متأثر از رویکردهای دیکته شده جهانی باشد. با این همه باید به یاد داشت که اتاقهای فکر آیندهنگری مخالفان بیکار نمیمانند و همواره در مسیر سناریوپردازی هستند.