روایت دانش آموزان افغانستانی جا مانده از تحصیل در مدرسه مهربانی گرگان
ل مثل سطل زباله
یوسف حیدری
گزارشنویس
صدای خانم معلم در حیاط مدرسه میپیچد. سطل زباله وسط حیاط را نشان میدهد و با صدای بلند میگوید ل مثل سطل زباله. بچهها میخندند و محمد دستان پینه بستهاش را نشان میدهد و میگوید: «خانم این سطل زباله خیلی کوچیکه. سطل زبالههایی که برای پیدا کردن ضایعات مجبوریم داخلش بریم خیلی بزرگه. گاهی اوقات باید سطل فلزی بزرگ رو کج کنیم تا بتونیم بطریهای پلاستیکی و نایلونها رو برداریم.» خانم معلم با سر حرفهای محمد را تأیید میکند: «بچهها حالا که مجبورید تو سطلهای زباله دنبال ضایعات بگردید حداقل مراقب دست و پا و صورت خودتان باشید. حالا بگویید کدام ضایعات با «ل» شروع میشود؟»
علی زودتر از بقیه دستش را بالا میگیرد و میگوید لوله فلزی و کاغذی البته هرکدام یک قیمت دارد. بقیه بچهها حرف علی را تأیید میکنند و بحث بالا میگیرد. خانم معلم دستکش زردرنگی به دست میکند و به بچهها میگوید میدانم از صبح تا ظهر مجبورید بین زبالههای شهر ضایعات جمع کنید. این تنها راه درآمد شما است ولی حداقل چیزهایی را که امروز میگویم گوش کنید تا کمتر آسیب ببینید. حتماً از دستکش استفاده کنید و با صورت داخل سطل زباله نروید. اینجا مهربانی سرمشق درس بچهها است. بچههایی که سالها است از تحصیل بازماندهاند و خیلی از آنها هیچ وقت رنگ مدرسه را هم ندیدهاند. همه از افغانستان به ایران مهاجرت کردهاند. از مدارک هویتی هم خبری نیست و رفتن به مدرسه برای خیلی از این بچهها آرزو است. اما چند سالی است گروهی از خیرین گرگان، مدرسه مهربانی به راه انداختهاند تا این بچهها از تحصیل بازنمانند. مریم بیانی آموزگار پایه اول مدرسه تلاش میکند کنار آموزش حرف «ل» به بچهها بگوید وقتی از سطل زباله ضایعات جمع میکنند بیشتر مراقب خودشان باشند. میگوید تلخترین صحنه زندگیاش دیدن دستهای چاک خورده و صورتهای آفتاب سوخته بچههایی است که از کودکی مجبورند کار کنند: «13 سال است که معلم هستم و با عشق به بچهها درس میدهم. دو سال قبل یکی از همکاران که در شیفت عصر به مدرسه مهربانی میآمد گفت این مدرسه معلم میخواهد. مدرسه مهربانی پارس برای بچههای بازمانده از تحصیل است و خیلی از دانشآموزان دختر و پسر که اینجا تحصیل میکنند اتباع افغانستان هستند. بسیاری از آنها کودکان کار هستند و صبحها کار میکنند؛ از جمعآوری ضایعات تا فروش دستمال کاغذی در چهارراهها.
معمولاً بدون مطالعه پیشنهادی را قبول نمیکنم، اما حس کردم میتوانم اینجا دنیای دیگری را تجربه کنم. حالا دو سالی هست که بعدازظهرها در این مدرسه تدریس میکنم. شیفت صبح در یک مدرسه غیرانتفاعی درس میدهم و عصر هم میآیم اینجا. برای من دانشآموزان هر دو مدرسه یکی هستند و هیچ فرقی ندارند. 23 پسر دانشآموز در کلاس من هستند، اما هیچ کدام هفت ساله نیستند. چند نفری هم بالای لب شان سبز شده ولی هیچ وقت تا حالا مدرسه و کلاس را تجربه نکردهاند. مدرسه مهربانی با حمایتهای خیرین اداره میشود. کسانی که عاشقانه برای بچههایی که از تحصیل جا میمانند تلاش میکنند، این مدرسه را بنا کردند. همه تلاش میکنیم قبل از آموزش نشانههای فارسی و اعداد ریاضی، مهارتهای زندگی اجتماعی و قدرت نه گفتن را آموزش بدهیم. خانواده اتباع افغانستان که غیرقانونی اینجا میآیند نمیتوانند کاری دست و پا کنند و بچهها معمولاً به جمع کردن ضایعات مشغول میشوند. خیلی از این بچهها وقتی ضایعات جمع میکنند آسیب میبینند. همه تلاش ما این است که از ساعت کار آنها کم کنیم تا اینجا کنار هم درس بخوانند. میدانم نمیتوانم آنها را از فقر بیرون بکشم، اما با آموزشهایی که میدهم تلاش میکنم کمتر آسیب ببینند. به آنها نشان میدهم برای جمعآوری ضایعات باید از دستکش استفاده کنند و زبالهها را با چنگک زیر و رو کنند.»
اینجا همه امکانات برای بچهها رایگان است. از حقوق معلمها و غذای گرم بچهها تا لباس و لوازمالتحریر با کمک مردم و خیرین تهیه میشود. مریم بیانی با اشاره به اینکه فرهنگ جداسازی زباله خشک و شیشه از زبالههای معمولی میتواند کمک بزرگی به این بچهها باشد، میگوید: «به بچهها میگویم شما که مجبورید کار کنید پس تلاش کنید سالم بمانید و از دستکش استفاده کنید. بعضی از آنها در یادگیری عالی هستند. ریاضی را به دلیل اینکه در چرخه کار هستند و حساب و کتاب میکنند خیلی خوب یاد میگیرند اما چالش اصلی آموختن زبان و نشانههای فارسی است. شاید برای خیلیها سؤال باشد چرا این امکانات در اختیار کودکان ایرانی محروم از تحصیل قرار نمیگیرد؟ باورکنید کودکان ایرانی حداقل هویت و مدارک شناسایی دارند ولی این بچهها حتی مدرک هویتی هم ندارند. پسرها تا کلاس ششم بیشتر درس نمیخوانند و وقتی به پایه سوم یا چهارم میرسند درس را رها میکنند و سراغ کار میروند. به دخترها هم اجازه نمیدهند مدرسه بیایند. با وجود این مسئولان و همکاران محله به محله سراغ این خانوادهها میروند تا آنها را برای فرستادن بچهها به مدرسه راضی کنند. این بچهها باید مهارتهای اجتماعی را یاد بگیرند تا بتوانند از خودشان دفاع کنند. معلمی برای این بچهها لذت چند برابری دارد و امیدوارم روزی شاهد باشیم که هیچ کودکی از تحصیل بازنماند.»
کوچه به کوچه، محله به محله و با همکاری مراکز بهداشتی حاشیههای گرگان، بیش از هزار کودک بازمانده از تحصیل دوباره به چرخه آموزش برگشتهاند و امروز بیش از 160 دانشآموز دختر و پسر در مدرسه مهربانی تحصیل میکنند و درس زندگی میآموزند. علیرضا تجری، مدیر مدرسه مهربانی از روزهایی میگوید که این مدرسه ساخته شد تا هیچ کودکی از تحصیل بازنماند:«چند سال قبل یک مؤسسه خیریه با مجوز بهزیستی و اداره کل اتباع وزارت کشور تأسیس کردیم تا در زمینههای مختلف فعالیت کنیم. سال 94 پروژهای برای توانمندسازی کودکان بازمانده از تحصیل آغاز کردیم و متوجه شدیم مشکلات اقتصادی و نداشتن مدارک هویتی باعث میشود خیلی از این بچهها مدرسه نروند.
این مؤسسه توسط خیرین اداره میشود و از اول قصد نداشتیم مدرسه بسازیم، اما جلوتر که آمدیم متوجه شدیم بهتر است برای این بچهها مدرسه بسازیم تا بتوانند وارد چرخه آموزش شوند و در مدارس عادی هم بتوانند درس بخوانند. از سال 94 که مدرسه ساخته شد فرازونشیبهای زیادی داشتیم. در این مدت روی کودکانی تمرکز کردیم که فرصت حضور در مدرسه نداشتند. با تحقیق از مدارس حاشیه شهر و جستوجوی مددکاران مؤسسه در محلههای حاشیهای این بچهها را شناسایی میکنیم. خوشبختانه با فعالیت این مدرسه خیلی از مردم گرگان بچههایی را که از تحصیل جا ماندهاند به ما معرفی میکنند. همچنین در این مدت چند سرویس بهداشتی برای خانههای این دانشآموزان ساختهایم و پدران و مادران معتاد آنها را در کمپ بستری کردهایم تا با ترک اعتیاد دوباره به زندگی عادی برگردند. سالهای اول دانشآموزان ایرانی هم در مدرسه ما تحصیل میکردند اما امروز همه دانشآموزان مدرسه مهربانی اتباع افغانستان هستند. شهریور سال گذشته پس از مشکلات داخلی افغانستان با موج مهاجرت افغانها مواجه شدیم، با وجود این همه بچهها را در مدرسه ثبتنام کردیم. خیلی از این بچهها کودکان کار هستند که زبالهگردی میکنند. کار کودک مسأله پیچیدهای است و تا زمانی که فقر ریشهکن نشود نمیتوان با این پدیده مبارزه کرد. خوشبختانه در سیستان و بلوچستان و یزد هم مدرسه مهربانی ساختهایم تا در آنجا هم هیچ بچهای از تحصیل جا نماند. من و همکارانم تلاش میکنیم که از ساعت کار بچهها کم کنیم تا آنها از حق برابری آموزشی برخوردار باشند.
اینجا آموختن الفبا و آموزش درس اولویت دوم است و ما وظیفه داریم اول مهارتهای اجتماعی و زندگی را یاد دهیم. بچهها یاد میگیرند چطور بر خشم خودشان کنترل داشته باشند و با نه گفتن خودمراقبتی کنند. روزهای اول شروع فعالیت مدرسه متوجه شدیم این بچهها سر کلاس میخوابند و گیرایی تحصیلی ندارند. وقتی بررسی کردیم، مشخص شد گرسنه هستند و از صبح که مشغول جمعآوری ضایعات میشوند، چیزی نمیخورند. با کمک خیرین در مدرسه آشپزخانه ساختیم تا بچهها غذای گرم بخورند و همین مشوقی شد با شوق به مدرسه بیایند. مردم گرگان امروز در این کار خوب شریک هستند و با عشق به این بچهها کمک میکنند؛ بچههایی که هویت ندارند ولی در قلب همه ما جا دارند.»