درباره پروژهای که آخ نمیگوید
میانـــــکاله بیســــــائو!
ناصر جوادی
بینه بیسائو کشوری است در حوالی گینه بیسائو، بالاتر از دهانه بیسائو که دقیقاً بین گونه بیسائو شرقی و گونه بیسائو غربی قرار گرفته است. مناطق شمالی این کشور دارای خاکی حاصلخیز و آب فراوان است که بستر رشد انواع گیاهان و درختان جنگلی را فراهم آورده. بجز استادیومهای فوتبال باقی زمینهای شمال بینه بیسائو سرسبز و حاصلخیز است، حتی آسفالتهای کف خیابان. مردم بینه بیسائو برای استفاده از همین زیباییهای طبیعی، تمام روزهای تعطیل رسمی و غیررسمی و بینالتعطیلشان را در این منطقه به زدن جوج مشغولند. شمال بیسائو از تراکم نسبتاً خوب اکبر جوجه و کته کباب هم برخوردار است که به جذابیتهای آن افزوده است. اما متأسفانه مردم و مسئولان بینه بیسائو قدر این نعمت طبیعی و الهی را نمیدانند و برخورد نامناسبی با آن دارند. میدانم که باورش برای ما سخت است ولی مردم بینه بیسائو وقتی برای تفریح به جنگل و ساحل شمالشان میروند، زبالههایشان را همانجا رها می کنند. آنها با شکستن شاخ و برگ درختان زغال مرغوب دوسیب نعنایشان را فراهم میکنند. حتی اگر موارد قبلی را باور کرده باشیم، باور اینکه بعضی از مردم بینه بیسائو جنگل و مراتع را تخریب و در آن ویلا میسازند برای هیچ ایرانی باورپذیر و قابل تحمل نیست اما متأسفانه این پدیده هم در بیسائو رواج دارد.
اخیراً در منطقهای معروف به میانکاله بیسائو که صرفاً با میانکاله خودمان تشابه اسمی دارد، کلنگ احداث یک پتروشیمی به زمین خورده که باعث ایجاد نگرانی در بین بومیان منطقه، فعالان محیط زیست و مردم و مسئولان این کشور شده است. حتماً بعد از خواندن دو سه جمله قبلی مشغول خوردن خرما و خواندن فاتحه برای پروژه مذکور هستید. حق دارید، همه چیز را با کشور خودمان میسنجید. بله در کشور ما محال است همینجور کارنشناسانه و یرخی کلنگ احداث یک پروژه زمین بخورد و در واقع هیچ کلنگی زمین نمیخورد مگر اینکه قبل از آن تمام ابعاد قضیه مورد بررسی قرار بگیرد و همه منافع و مضرات انجام یک کار را سبک و سنگین کنند. بر فرض محال هم اگر سهواً کلنگی بدون انجام این مراحل به زمین بخورد، بعد از مخالفت قاطع مردم و مسئولین، آن پروژه به خاطرهها میپیوندد.
اما در بینه بیسائو قضیه فرق می کند. در دل مناطق تاریک این کشور قبیلهای زندگی میکنند که به آنها وصلیها می گویند. اهالی این قبیله استعداد زیادی در وصل شدن دارند. از وصل شدن به وای فای همسایه بگیر تا وصل شدن به وزیر و وکیل و سفیر. ظاهراً پیمانکار پروژه میانکاله بیسائو که باز هم تأکید میکنم صرفاً با میانکاله خودمان تشابه اسمی دارد، از اهالی همین قبیله است. اینکه او دقیقاً به چه کس یا کسانی وصل است مشخص نیست. اما کیفیت وصل جوری است که تا به حال با وجود تجمع، تحصن و حتی تضرع مردم و فعالان محیط زیستی و مخالفت مسئولان، خللی در کار این پروژه ایجاد نشده و هر بار بعد از مخالفتها با گفتن جمله «خیلی تأثیرگذار بود» به کارش ادامه داده است.
البته برخی از کارشناسان و صاحبنظران در بیسائو به طور کلی وجود قبیله وصلیها را تکذیب کرده و آن را افسانه و شایعه میدانند. این گروه دلیل ادامه فعالیت این پروژه و رشدش با وجود مخالفتهای عمومی را صرفاً حاصلخیز بودن خاک منطقه میدانند.
اما پیمانکار طرح مذکور بدون توجه به این نگرانیها همچنان در حال ساخت و ساز است.
ترجیحاً رتبهبندی را قبل از مرگ اعمال کنید
محمدامین میمندیان
روزگاری موبایل داشتن ارج و قرب داشت. اینجور نبود که بروی در مغازه چند میلیون پول بدهی و یک گوشی برای بچهات بخری تا با آن بازی کند. باید چند ماه حقوقت را جمع میکردی تا برای دریافت سیمکارت ثبتنام کنی، بعد هم چند ماه دیگر پسانداز میکردی تا خود گوشی را بخری. برای همین هم آن را بغل کمربند میبستند تا همه بفهمند که این آدمی که از اینجا رد میشود، آدم کمی نیست و خیلی خفن است.
نقل است یک نفر سیمکارت ثبتنام کرد بعد یک کاغذ چسباند بغل کمربندش با این عبارت که «بزودی در این مکان یک دستگاه موبایل نصب خواهد شد.» اینها را گفتم که یکجوری ربطش بدهم به طرح رتبهبندی معلمان. افزایش حقوق معلمان هم مثل همین کاغذ چسباندن بغل کمربند است. یعنی هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده و ریالی جا به جا نشده؛ تمام رسانههای رسمی و غیررسمی و داخلی و خارجی آمدند پای کار و به همه اعلام کردند که طرح رتبهبندی معلمان که
14-15 سال معطل بود، بالاخره تصویب شد و حقوق معلمان از همین فردا پس فردا با کلی افزایش، 8 تا 17 میلیون تومان خواهد شد. 7شبانهروز هم خبر را تکرار کردند.
خبر فوت مرحوم هاشمی را 3شبانه روز گفتند. کم مانده بود صوت خبر را ضبط کنند و با اولین ماهواره پرتابی بفرستند به فضا تا اگر آدم فضاییها آن را یافتند، باخبر باشند که یک سیارهای وجود دارد که معلمانش قرار است چنین آپشنی دریافت کنند. خلاصه این خبر را که گفتند از فردایش من معلم هرمغازهای میرفتم داستان داشتیم. رفتم پنیر بخرم، فروشنده گفت بهبه آقای معلم قابل شما را ندارد 30 هزارتومان. گفتم فدای شما! ولی تا دیروز 20 تومان بود. گفت آقا شما که ماشاءالله کلی به حقوقتان اضافه کردند، زشت است سر 10تومان چانه بزنید. صاحبخانه زنگ زد گفت آقا معلم حالا که کلی حقوقتان زیاد شده از سر سال 2میلیون به اجاره اضافه میکنم. پلیس میخواست جریمه کند کلی التماسش کردم که ننویس سرکار، پرسید شغلت چیست؟ گفتم معلمم. گفت خب شما که وضعتان خوب شده بیا این را بپرداز اینقدر خسیس نباش. بدبختی این است که کسی هم باور نمیکند خبری نیست و آن همه جار و جنجال هیچ بوده و عزیزان مسئول فقط ماه به ماه مهلتشان را تمدید میکنند.
چند ماه اول گفتند داریم بررسی میکنیم ببینیم با اجرای رتبهبندی، افزایش حقوق 6ماهه اول سال 1400 را بدهیم یا خیر. بعد گفتند نمیدهیم. گفتیم اشکال ندارد خب چرا 6ماهه دوم را نمیدهید؟ گفتند داریم بررسی میکنیم که پول 6ماهه دوم را از کجا بیاوریم. بعد گفتند سال جدید که تحویل شد، هم پول رتبهبندی را میدهیم هم افزایش حقوق سالانه کارمندان دولت را. باز هیچکدام را ندادند. گفتند هفته معلم میدهیم که همزمان با پرداختها، مقام معلم را هم گرامی بداریم. هفته معلم هم گفتند از مهر ماه سالجاری اجرا میکنیم. احتمالاً مهرماه هم قرار است چند ماه بررسی کنند ببینند اصلاً سال گذشته را بدهند یا خیر. یک چیزی است مثل طرح شفافیت آرای نمایندگان که همیشه میگویند در دستور کار هفته آینده مجلس است. پیشنهاد میکنم عزیزان یک کم خلاقیت داشته باشند. شخص چوپان دروغگو هم مدام خطر گرگ را اعلام نمیکرد و هر ده تا یکی میگفت پلنگ حمله کرده. البته آدمی به امید زنده است. منتها میترسم این رتبهبندیها آخر سر به عمر هیچکداممان قد ندهد و به رتبه آخرتمان گره بخورد.
محمدرضا شهبازی
یکی از باورهای غلط و رایج در جامعه ما این است که فکر می کنیم پیشینیان ما عمرهای درازتری از ما داشتهاند و حتی بدتر اینکه فکر میکنیم حتماً از نظر جسمی سالمتر بودهاند که عمر درازتری داشتهاند در حالی که اصلاً اینطور نیست و بنده به شخصه معتقدم که ماها چندین برابر آنها سخت جان هستیم!
ببینید... الان ما چی میخوریم؟ بجای آبلیمو که مخلوطی از عصاره کاه و اسید سیتریک نوش جان میکنیم (حتی خود چارپایان عزیز که با ولع کاه را نوش جان میکنند دیده نشده که لب به آب کاه یا شربت کاه یا همچین فرآورده کاهی بزنند اما ما میخوریم!) بجای ماست روغن پالم با طعم شیر میخوریم! بجای کالباس و سوسیس ترکیبی از ناخن و روده مرغ با چاشنی نعل اسب میخوریم! بجای چای مقداری افزودنی مجاز میخوریم! دلمان به آب معدنی خوش بود که معلوم شد آن هم چیزی است در مایههای همین آب روان در جوی کوچه!
و تازه اینها چیزهایی است که فکر میکنیم مفید هستند و وضعیتشان این است وگرنه ما خیلی شیک و مجلسی نوشابه میخوریم!
با این وصف تازه اگر پراید نداشته باشیم احتمالاً هفتاد سال هم عمر میکنیم.
خدایی اگر ما با این قابلیتهای فیزیکی هزار سال قبل که نه کالباسی بود و نه نوشابهای و نه آب معدنی و.... زندگی میکردیم، انقدر عمر میکردیم که به چشم خودمان تبدیل شدن خورشید به کوتوله سفید را نظارهگر باشیم!
آینده چو پیچیده کلافی باشد!
یک جامه که از هم بشکافی باشد!
یا بچه بیار یا درختی بنشان!
تا اینکه عصا به قدر کافی باشد!
امین شفیعی
پیرمردی به شبی بامیه میهمان کردم
گفت من عمر خودم صرف جوانان کردم
و نگاهی به زنش کرد و به آوازی گفت:
*کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم*
مهنا صادقی
در رشد جمعیت سزد کوشید
وز خستگیها چشم درپوشید
ور نه به جای بسته پوشک
باید که ایزی لایف بفروشید
ابوالقاسم سیفی
مجمع خیرینی، سرورِ سربلندان
لیک نمیکنی تو رفع نیاز چندان!
جامعه رو به پیریست! مدرسهسازیات چیست؟!
اولویت کدام است؟! خانه سالمندان!
محمد عظامی
من کودکم و همیشه در کنکاشم
هم دکتر و هم مهندس و نقاشم
تا بازی تیمی بکنم، بابا جان
محتاج سه تا خواهر و شش داداشم!
مهدی امامرضایی
در معرض انقراض هستیم، چطور؟
کشور شده از پیر و پاتال گویا پر
آینده کسی نیست به یاد ماها
اینگونه شویم کمتر از دایناسور
طاهره ابراهیمنژاد