ذکر ریاضیداننا و فیلسوفنا عمر خیام
امین شفیعی
آن دانشمند دوران، آن شاعر ریاضیدان، آن فول پروفسوران از علم او کف بُران، آن یگانه ایام، حکیم عمر خیام«رضی الله ریاضیه»
نابغه بیکنکور بود و در قرن پنج ساکن نیشابور.
شبی در جمع مریدان به ذکر درآمده بود و ناگهان فرمود:
یک و یک و یک!
یک و دو و سه!
یک و سه و شیش!
یک و چار و ده!
و یکی از مریدان را جام صبوری لبریز گشت و گریبان چاک داد و بانگ برآورد: «مسابقه محله!» حکیم را درایت مرید عجب آورد و گیوه از پای تهی کرد و بر فرق مرید کوفت که ای ابله! نظم مثلث خیام را گویم! و این اعداد به مثلثی نظم داد، مریدان بانگ برآوردند. مسألتها بدان حل نمود، بانگ مضاعف برآوردند. اتحادها بدان نظم بخشید، جزوهها دریدند و سر به بیابان نهادند و حکیم آهی کشید و فرمود: «تک تکتان را جز درزیگری شغلی نشاید.»
چون شهرت مثلثش به پهنه گیتی پیچید، حکیمان انگلیس به دیدارش شتافتند که «عجیب مثلثیاست! آن را خیام پاسکال نام نهادیم!» حکیم فرمود: «بر مثلث من شما نام گذارید؟ خوب است کسی بر مثلث خودتان نام گذارد؟» گفتند: «پاسکال نیز چون تو حکیمی است که به این مثلث دست یافت.» گفت: «به نام آن زنید که زودتر یافت.» گفتند: «پاسکال یکصد سال پس از شما زیست! پس پاسکال خیام نام گذاریمش!» گفت: «این که پس از من بود از چه نامش مقدم بر من آمد؟» گفتند: «حکیما! غم مخور که خواجه پاسکال فرموده:
هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت
روزی که نیامدهست و روزی که گذشت»
پس حکیم از شدت خشم بانگ برآورد و هر چه نیرو داشت با مشت بر سطح زیر پا وارد کرد، ناگهان گفتند: «این نیز پاسکال است که نیرو به سطح وارد کنی» حکیم با جمله کتب بر دروازه نیشابور نشست و بانگ برآورد: «مغول بیا منو بخور!»
گویند بر نماز وصال یار مشغول بود که ملحدی بر او وارد شد و گفت: «صفای تو که سرحلقه ملحدانی و هر کس را نفی ایزد پیش آید از اشعار تو در استوارش (جمع مکسر استوری) پست کند که ما را همچون راهبلدی مانی!»
حکیم را تسمه تایم دیگر تحمل نبود و دو دست بر سر کوفت و فرمود:
«ایزد داند که آنچه او گفت نیم!»
ملحد گفت: «دانم که الحاد خویش مخفی کنی اما از جانب من خیالت راحت! به خدا قسم میخورم که خود به خدا باورم نباشد» و حکیم را جمع این همه تناقض مقدور نبود و سلولهای خاکستریش، آبی مخملی رنگ شد و عمر با برکت را خاتمه برد.
سر به سر سعدی
خر خراب
محمد اسدی
اصل حکایت
مردکی را چشمدرد خاست، پیش بیطار رفت که دوا کن. بیطار از آنچه در چشم چارپای میکند در دیده او کشید و کور شد. حکومت به داور بردند، گفت بر او هیچ تاوان نیست. اگر این خر نبودی، پیش بیطار نرفتی. (بیطار= یک چیز شبیه دامپزشک خودمان)
داور دقت کن!
خری را چشمدرد خاست، پیش بیطار رفت که دوا کن. بیطار در دیده خر دوا کشید و کور شد. حکومت به داور بردند، گفت بر او هیچ تاوان نیست. خر گفت داور دقت کن! داور گفت حکم همین است که گفتم.
بیطار، داور را به صد درهم خریده بود و اگر کل جن و انس را نیز کور میکرد بر او تاوان نبود. تازه کارتخوان هم نداشت.
خوب خوب هم که نه!
مردکی را چشمدرد خاست، پیش بیطار رفت که دوا کن. بیطار از آنچه در چشم چارپای میکند در دیده او کشید و خوب شد. مردک گفت: چشمانم از روز اول نیز بهتر شد. بیطار گفت عجیب است، این دارو فقط چشم خر را علاج است. مردک سرش را خاراند و گفت آنقدرها هم که فکر میکنی خوب نشده!
مگر خوردی فراموش کردی؟
مردکی پیش بیطار رفت. همگان بر او خندیدند. گفت زهرمار! اومدم آب بخورم! بیطار گفت همین نیم ساعت پیش آب خوردی! مگر خوردی فراموش کردی که باز میخوری؟
داور بیاعصاب
بازار را دسته بیل احتیاج بود. نزد دلال رفتند که این دلار جهانگیرخانی را بستان و دسته بیل وارد کن. دلال استاند و وارد کرد و در بازار آزاد دولا پهنا در پاچه ملت داخل کرد. حکومت به داور بردند، گفت دلار از او بستانید و به خلق بسپارید. دلال پدرسوخته گفت قاعدتاً باید میگفتید بر من هیچ تاوان نیست. داور گفت ببین من یارانهام واریز نشده اعصاب ندارم و دستور داد دسته بیل را در حلق دلال فرو کنند.
خر خراب
مردکی مرکب لازم بود. مردک پس از 17مرحله قرعهکشی، یک خر از کارخانه «خراید خودرو» ستاند. از قضا در تصادفی ایربگ خر از کار بیفتاد و مردک از خر بر خار بیفتاد. حکومت به داور بردند، داور گفت داداش مگر فوتبال است که پیش من آمدهاید؟ حکومت پیش قاضی بردند، قاضی گفت بر او هیچ تاوان نیست. اگر این خر نبودی به جای مرکب، از خراید خودرو خر نمیستاندی. خرایدخودرو گفت عجب خر تو خری شد! قاضی گفت حالا که زبان درازی کردی دستور میدهیم اسب خارجی وارد کنند تا خر خراب دست ملت ندهی!
فـــــــال روز
بختتان ارور میدهد
محدثه مطهری
فروردین: قیافهشان را نگاه کن اول صبحی. انگار توی هاون کوبیدهاندتان. یک لبخندی بزنید، قرص و محکم راه بروید، آقایان شانهای به مویتان بزنید، خانمها روسریتان را صاف کنید. ناسلامتی امروز قرار است یک اتفاق خیلی خوب برایتان بیفتد. آن زیرشلواری راحتی بود که خیلی دوستش داشتید ولی گم شده بودها، امروز پیدا میشود. بروید حالش را ببرید.
اردیبهشت: ...
خرداد: امروز یک آدم مهم استوریتان را میبیند. تو رو خدا آبروداری کنید و از این استوریهای آهنگ گذاشتن توی خیابان و جملات انگیزشی و جملات فاز بالا و دپ و این چیزها نگذارید. یک کم فاخر رفتار کنید. حداقل امروز استوری تبریک تولد دوستتان را هم توی کلوز فرند بگذارید.
تیر: اگر چهار تا کتاب میخواندید الان اوضاعتان این نبود. امروز همکارانتان با شما بحث سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعیو اعتقادی میکنند و شما به بهانه اینکه صحبتهایشان چرت و پرت است در بحث شرکت نمیکنید. من هم مثل همکارانتان موافقم که بلد نبودید که حرف نزدید. هه.
اردیبهشت:... ای بابا...
مرداد: امروز بالاخره پس از مدتها زنگ در خانهتان را میزنند. خیلی خوشحال نشوید. مأمور آب است، آمده کنتور را چک کند. یادتان باشد قبل از باز کردن در، کارتش را از پشت آیفون چک کنید.
شهریور: اگر اعصابتان را دوست دارید، امروز تاکسی اینترنتی نگیرید؛ یا راننده سیگاری به تورتان میخورد یا رانندهای که آهنگهای چرت و پرت و تومخی گذاشته. خود دانید.
مهر: قلب مهربانی دارید. اگر امروز در میانه راه کودکی از شما خواست روی ترازویش بایستید و خودتان را وزن کنید و شما هم این کار را کردید که کمکش کرده باشید، لطفاً اعتماد به نفستان را از دست ندهید. ترازویش خراب است.
اردیبهشت: نمیدانم چرا بختتان امروز ارور میدهد.
آبان: امروز اگر از این سگهای سفید کوچولو دیدید، بیتفاوت از کنارش رد نشوید. گم شده و صاحبش دنبالش میگردد. بگیریدش و از صاحبش تا میتوانید مژدگانی بگیرید، بعد تحویلش بدهید.
آذر: امروز در حال عبور از پارک به چند نوجوان که دارند کلیپ پارکی پر میکنند برمیخورید. یک جوری از وسط کادرشان رد شوید که فیلمشان خراب شود، بهشان بخندیم. ولی تیکه و اینها نیندازیدها! اینها ادب مدب ندارند.
دی: امروز گند بزرگی خواهید زد. میخواهید سیصد هزار تومان بدهید بلیت یک کنفرانس انگیزشی را تهیه کنید؟ واقعاً برای دو ساعت «تو میتوانی» و «خودت باش» شنیدن، سیصد هزار تومان میدهید؟ صد تومان به من بدهید، تا یک هفته برایتان فال خوب مینویسم، انگیزه بگیرید!
بهمن: امروز خبری میشنوید که خیلی بر روحیهتان تأثیر منفی میگذارد. البته اگر مبلمان نو خریدن دخترخاله سهیلا و ماشین جدید خریدن آقا منوچهر همکارتان و اینها برایتان مهم نباشد، خیلی هم اذیت نمیشوید. آره... ولشان کنید بابا!
اردیبهشت: آقا این بختتان درست نشد. نمیدانم چه شده. امروز هرکاری دلتان میخواهد بکنید تا ببینم فردا درست میشود؟ فکر کنم ویروسی شده.
اسفند: امروز روز اقبال شماست. برای خریدن ربگوجه و تخممرغ به سوپری میروید و آقای مغازهدار به جای بقیه پولتان شکلات و آدامس به شما نمیدهد. از آن بیسکوییت خوشمزهها که دوست دارید میدهد. نوش جانتان!
مروری بر مطبوعات طنز قدیمی ایران
کمیسیون قبلاً دریافت میشود
بهزاد توفیقفر
خودروسازها خیلی طفلکی و اینها هستند. باور کنید! تقریباً همه صاحبنظران و صاحبان چیزهای دیگر، یک استانبولی گـِل، دستشان گرفتهاند و میخواهند درِ خودروسازی را گِل بگیرند. کیسه هوا باز نمیشود، درِ خودروسازی را گل میگیرند. ترمز نمیگیرد، درِ خودروسازی را گل میگیرند. دنده جا نمیرود، درِ خودروسازی را گل میگیرند. قطعهسازهای بزرگ، گروگانگیر شدهاند، درِ خودروسازی را گِل... کسی حریف مافیای خودرو نمیشود، در خودروسازی را... دو خودروسازی بزرگ، پر از آقازاده و مدیرسفارشی شده، درِ خود... خلاصه این درِ خودروسازی و بالطبع، کارگران بیچاره هستند که دائم باید هدف فحش و گِلگرفتن و تف و لعنت باشند و از آن طرف هم بعضیها پشت همین «درِ» و کارگران، مخفی شدهاند و تندتند تفها را دایورت میکنند روی کارگران و خانوادههایشان و اشتغال و امنیت و درِ! محصولشان هم میشود چیزی در مایههای کاریکاتور سالنامه «توفیق»
در سال ۱۳۴۳.
همین تازگی هم مدیرعامل یکی از این خودروسازها گفت برای هر خودرو، هفتادمیلیون تومان یا دلار یا یـِن یا فلوس یا هرچی، داریم ضرر میدهیم و فضای مجازی دوباره پر شد از اینکه خب اگر اینطور است، درِ خودروسازی را... برای همین است که میگوییم، به قول فامیل دور: «که با این در اگر در بند در مانند، در مانند.» یعنی اگر به جای جراحی مدیریت و کندن سفارشیها و از قبل ماندهها، گیر بدهید به «درِ»! نه تنها ریلی که همه این سالها بوده، عوض نمیشود، بلکه واردات خودرو هم به دست بیکفایت همینها (یا پسرعموها و پسرداییهایشان) میاُفتد/اُفتاده/از قبل اُفتاده بوده/همه موارد (۲٠نمره). چنان که مدیران قبلی هم که رفته شدند، هنوز دست و پاهایشان دارند عزل و نصب پنجره UPVC بدون خرابی چهارچوب قبلی، در رنگهای دلخواه، با گارانتی مادام العمر، ۱۱خط فعال، تماس تا ۱۲شب، محدوده خیابان دولت، پایینتر از مجلس. کمیسیون قبلاً دریافت میشود.
شرایـــــــط فـــــــروش ویژژژژژژژژژژه خــــودرو
امیرحسن محمدپور
یک برند معروف در عرصه تولید محصولات رونده اعم از خودروی سواری، خودروی غیر سواری، خودروی چموش، خودروی تزئینی، خودروی جای پارک گیرنده، جاسوئیچی با طرح آرم خودروسازیهای معروف و وسایل مورد استفاده در ناوگان حمل ونقل عمومی(از اینها که از مبدأ تا مقصد کنار راننده میایستیم)؛ جهت رفاه حال شما مشتریان گرامی شرایط فروش ویژه محصولات خود را به این شرح اعلام میکند: (لطفاً زودتر ثبتنام کنید تا گرونتر نشده.