مرجان اشرفیزاده به «ایران» از سرنوشت «آبجی» و پیشنهاد این فیلم گفته است
کسی دیکته نکرده که نگاه امیدوارانه داشته باشم
حامد قریب
خبرنگار
فیلم «آبجی» یکی از تولیدات سینمای ایران در سال ۹۴ بود که این روزها و با گذشت ۶ سال فرصت اکران در سینماهای هنر و تجربه نصیبش شده است. این اثر بهدلیل حواشی ناخواستهای، از دیده شدن در جشنواره فیلم فجر سال ۹۴ بازمیماند و همین اتفاق آغازی برای ناکامی اکران در سینماهای ایران است. اکنون پس از موفقیتهایی که در جشنوارههای جهانی کسب کرده، فرصتی برای اکران در سینماهای ایران پیدا کرده است. «آبجی» روایتی از زندگی دختری با تواناییهایی از جنس دیگر است که سعی دارد داستان متفاوتی پیش روی مخاطبان بگذارد. پیرامون موضوع فیلم و چالشهایی که برای اکران آن در سینمای ایران وجود داشته، با مرجان اشرفیزاده که نویسندگی و کارگردانی فیلم «آبجی» را برعهده داشته است، به گفتوگو پرداختیم.
اولین نمایش فیلم آبجی در جشنواره جهانی فیلم فجر سال ۹۵ بود اما این فیلم در سال ۱۴۰۰ به اکران در گروه هنر و تجربه میرسد. آیا با وجود موفقیتهای جهانی این فیلم، امکان اکران آن در این ۶ سال مهیا نبود؟ چه اتفاقی سبب شد تا این تأخیر در اکران فیلم رخ بدهد؟
فیلم آبجی محصول سال 94 است که ابتدا قرار بود در جشنواره ملی فیلم فجر به نمایش دربیاید، منتها با اینکه در صورت جلسه هیأت انتخاب گفته شده بود که فیلم «آبجی» و فیلم دیگری برای بخش نگاه نو انتخاب شدهاند، فیلم هرگز در آن جشنواره نمایش داده نشد و بهدلیل حواشی پیش آمده از دیده شدن بازماند. بنابراین باتوجه به تأثیری که جشنواره فجر روی اکران فیلمها دارد، این اتفاق شروع ناکامیهایی برای فیلم «آبجی» شد. البته فیلم در جشنواره بینالملل فجر نمایش داده شد و بسیاری با دیدن آن، میپرسیدند چرا این فیلم در جشنواره ملی نبوده است. بعد از آن ما جشنوارههای خارجی داشتیم که فیلم در آنها دیده شد و در برخی موارد مورد استقبال قرار گرفت و جوایزی را نیز کسب کرد. اما برای اکران فیلمهای فرهنگی از این جنس، در چرخه اکران سینمای ما، حتی پیش از کرونا نیز مشکلات بسیاری وجود داشت. با این همه، آقای محمد حسین قاسمی (تهیهکننده) و پخشکننده فیلم که یکی دوبار هم عوض شد، بهدنبال زمان مناسبی برای اکران میگشتند. مطمئنم که این نگاه وجود داشت که فیلم اکران خوبی شود و بازخوردهای خوبی بگیرد. به این ترتیب خودمان مدام اکران را به تأخیر میانداختیم؛ چراکه در میان حجم فیلمهایی که برای نوروز، پاییز و عید فطر اکران میشدند، همیشه فیلمهایی وجود داشتند که یا به خاطر اقبال جشنوارهایشان یا بهدلیل اینکه اساساً فیلمهای پرفروشی بودند، در اولویت قرار میگرفتند. این روند ادامه پیدا کرد و یکی دو مرتبه ما تا نزدیک اکران رفتیم ولی به این صلاحدید که ممکن است فیلم در این شیوه از اکران و کنار آن فیلمها بسوزد، عقب میافتاد.
چه زمانی تصمیم قطعی گرفتید فیلم را در گروه «هنر و تجربه» اکران کنید؟
سال 98 تصمیم گرفتیم که فیلم را در گروه هنر و تجربه اکران کنیم و حتی صحبتهایی برای قرار گرفتن فیلم برای اکران در سینمای سرگروه انجام شد. یکی دو ماه برای مهیا شدن شرایط و فرصت مناسب اکران منتظر ماندیم و قرار بود اواخر پاییز و زمستان 98 فیلم اکران شود ولی با ماجرای پاندمی کرونا مواجه شدیم و اساساً امید ما به اکران در آن شرایط از بین رفت. بعد از قضیه شیوع کرونا، وضعیت برای همه بدتر هم شد. به صورتی که امسال، بعد از پیگیریهای زیادی که بنیاد سینمایی فارابی و خود ما انجام دادیم، شرایط اکران در گروه هنر و تجربه و بعد از آن اکران آنلاین مهیا شده است. اکنون سرنوشت تأسفباری برای فیلم ما و بسیاری فیلمهای دیگر رخ داده که با زحمت و عشق ساخته شدند ولی متأسفانه در زمان خودشان دیده نمیشوند. با همه این احوال، امروز خوشحالم که فیلم اکران شده و رنگ پرده را میبیند. امیدوارم فیلم هم در اکران هنر و تجربه و هم در اکران آنلاین توسط مخاطبان دیده و با بازخوردهای خوبی مواجه شود و به این طریق ما نیز انرژی مضاعفی از دیده شدن آن بگیریم.
در سالهای اخیر برخی به مافیای اکران فیلم در سینمای ایران اشاره کردهاند، شما بهعنوان کسی که این موقعیت را تجربه کردید، فرایند اکران و پخش فیلم در سینمای ایران را چطور ارزیابی میکنید؟
ما مسأله مافیای اکران را داریم. واقعیت این است که سینما یک هنر صنعت پرهزینه است که باید به برگشت هزینه آن فکر شود. در همه جای دنیا راهکارهایی وجود دارد و حتی سرمایهگذاری روی فیلمها، اساساً بر مبنای پیشبینی از فروششان صورت میگیرد ولی متأسفانه ما این شکل و چرخه درست را نداریم. از سوی دیگر، یک سینمای دولتی داریم که فیلمها از شروع باید از کانال پروانه ساخت و بعد پروانه نمایش و همه این فیلترها بگذرد. گاهی هم برای ساخت فیلم با بودجههای دولتی کار میکنیم. اما متأسفانه در اکران، امکانی برای حمایت از فیلم وجود ندارد. به نوعی ما یک تولید دولتی و یک اکران خصوصی داریم که با یکدیگر همگون نیستند. برای فیلمهایی از این دست، واقعاً نیاز به حمایت در ادامه راه که اکران و پخش باشد هم وجود دارد. واقعاً اگر سینمای هنر و تجربه که این نگاه حمایتی را به فیلمها دارد، نبود، برای فیلمهای فرهنگی که دیدنشان نیاز جامعه است و برای فیلمهایی که المانهای فیلم پرفروش ندارند و اصلاً نمیخواهند که داشته باشند، چه کار میتوانستیم بکنیم؟ از سینمایی مثل سینمای دهه شصت و حتی هفتاد، میتوان بهعنوان سینمای فرهنگی نام برد که اتفاقات خوبی در آن رخ میداد؛ چراکه در آن زمان، ماجرای تولید و اکران بهصورت همزمان مورد حمایت قرار میگرفتند.
در این سالها متأسفانه این سیستم به هم ریخته است.
بله. در واقع نه ماجرای تولید به طور کامل خصوصی است که اساساً فیلم با آن قواعد برای اکران آماده شود و نه بهصورت عکس این موضوع. از سوی دیگر نیز فیلم در اکران حمایت نمیشود. متأسفانه این موضوع لطمههای جدی به اکران فیلمها در سینمای ایران وارد کرده است. علاوه بر این کرونا هم که بهصورت خیلی بدتر، اساساً ما را با یک فضای مهآلود و غریبی مواجه کرده که نمیدانیم در آینده چه خواهد شد. اکنون برای همه این پرسش مطرح است که باتوجه به شرایط کنونی، آیا مردم باز هم به سینماها میآیند؟ مسأله اقتصادی موضوع مورد بحث دیگری است. چراکه اکنون این پرسش مطرح است که باتوجه به وضعیت اقتصادی مردم و فعالیت موازی ویاودیها که در مقایسه با سینما، صرفه اقتصادی بیشتری برای مردم دارد، آیا سینما میتواند در سبد کالای بسیاری از آنها قرار گیرد؟ بنابراین فکر میکنم، همانطور که تمام دنیا همواره در حال تلاش هستند تا فیلمی را تولید کنند که برای پرده سینما باشد، واقعاً باید ما نیز به همان صورت عمل کنیم. در دنیا اساساً فعالین این حوزه مدام در حال اضافه کردن گزینهها و آپشنهایی هستند، برای اینکه اکران را زنده و چراغ سینما را بهعنوان یک رسانه روشن نگه دارند. ما هم باید به این موضوع فکر کنیم. به نظرم ما کار را رها کردیم و متأسفانه الان با یک آشفتگی در این بازار مواجه هستیم.
تا چه اندازه داستان این اثر را برای جامعه امروز ایران مناسب میدانید؟ این تأخیر ۶ ساله تا چه اندازه در مواجهه مخاطب با فیلم «آبجی» تأثیرگذار بوده است؟
خوشبختانه فیلم تازگی خودش را حفظ کرده و باتوجه به اینکه یک موضوع انسانی و جهان شمول دارد که در هر خانوادهای میتواند رخ دهد، واقعاً به آن معنا زمانمند و مکانمند نیست. از این جهت واقعاً فیلم هنوز تازه است و وقتی آن را روی پرده میبینید، احساس نمیکنید که زمان گذشته است. شاید در یکی دو جمله از فیلم یک فکت زمانی داده میشود که مخاطب متوجه میشود که زمان حال نیست. آن هم جایی است که به قیمت رهن خانه و رنگ مو اشاره میشود که در این دو قسمت، ما به طور خاص متوجه اقتصاد پرنوسان خودمان میشویم که مدام در حال تغییر است. ولی جدا از این دو قسمت، خوشبختانه به لحاظ ساختار، صحنهپردازی، فیلمبرداری، رنگ و نور، قصه و بازیهای فیلم، همگی تازگی خودشان را دارند و از این بابت خدا را شکر میکنم. شاید اگر فیلمی با یک موضوع ملتهب بود که در زمان خاص باید تعریف میشد، حتماً با لطمهای خاص و جدی از این جهت نیز مواجه میشدیم.
گلاب آدینه در فیلم «آبجی»، کاراکتری را به تصویر میکشد که ما کمتر در سینمای ایران آن را دیدهایم؛ زن قدرتمندی در نقش مادر که نخ تسبیح یک خانواده است. از همکاری با خانم آدینه و اینکه بر چه مؤلفههایی تأکید داشتید بگویید؟
باید بگویم یک مادر جدید با فیلم «آبجی» به سینمای ایران اضافه میشود و خانم گلاب آدینه نقش آن را بخوبی بازی کرده است. مادری که با تمام وجودش مادر بوده و دل نگران فرزندانش است و به تعبیر شما نخ تسبیح یک خانواده است. او در عین حال وزین، معقول، منطقی و خوددار است. در این مورد خیلی با خانم آدینه صحبت میکردیم و از ایشان میخواستم که یک مادر باوقار، امروزی و به نوعی مدرن و در عین حال مادر با تمام آن مفاهیم مثبتی که از این واژه در ذهن داریم باشد تا بتوانیم این شخصیت را به تصویر بکشیم. شخصاً تصور میکنم این اتفاق بخوبی رخ داده است.
بهعنوان یک کارگردان خانم بگویید؛ نگاهی که به شخصیت خانمها در سینمای ایران میشود تا چه اندازه درست میدانید؟ خودتان تا چه اندازه به این فکر کردید که تصویری که از زن ایرانی ارائه میدهید منطبق بر واقعیت باشد؟
ما در سینمای ایران، تصویر زنان مختلفی را دیدیم. در واقع بسیاری از فیلمسازهای بزرگ ما تصویر یگانه و ویژهای، با تنوع فوقالعاده و جزئیات بسیار، موشکافانه و دقیق از زنهای ایرانی ارائه دادند. البته در جایی هم ممکن است که در گونههایی از سینما این تصویر درست و نزدیک به واقعیت نباشد که خیلی خوشایند نیست. اما شخصیتهای اصلی قصههای من بیشتر زنها هستند؛ نه به این معنا که فمنیست باشم و صرفاً دنیای زنانه را دوست داشته باشم؛ به این دلیل که یک زن هستم و دنیای زنانه را بیشتر میفهمم و ترجیح میدهم درباره چیزی قصه بگویم که بیشتر آن را حس و درک میکنم. مخصوصاً اینکه بیشتر بهدنبال قصههایی هستم که زمینههای درونگرا دارند تا برونگرا. بنابراین چون با زنان بیشتر محشور هستم و پای حرفشان نشستم، شناختم از دنیای زنانه بیشتر بوده است. در نتیجه شاید تصویر کردن آنها برای من راحتتر باشد. از سویی نیز احساس میکنم که در همه دنیا شاهد قصههای زنانه بیشتری هستیم. به صورتی که اگر به همه آثار نمایشی نگاه کنیم، بهنظرم شخصیتهای زن بیشتری را میبینیم. چراکه ویژگیهای روحی و عاطفی دارند و این امکانی است برای اینکه بیشتر قصهها برای آنها طراحی شود. گرچه که خیلی دلم میخواهد قصه ویژه مردانهای هم با یک نگاه خاص تعریف کنم و امیدوارم اتفاق بیفتد.
شخصیت آبجی با بازی معصومه قاسمیپور را هم نمیتوان یک تیپ عقب مانده ذهنی معرفی کرد؛ او باوجود مشکلی که با آن بزرگ شده زندگی نسبتاً مستقلی دارد و در آخر در شغل پرستاری دیده میشود. چقدر میتوان این نگاه به شخصیتهایی این چنین را در جامعه امروز ایران نیز عملی دید؟
در مورد شخصیت آبجی در فیلم باید بگویم که این کاراکتر با بازی درخشان خانم قاسمیپور یک سندروم دان نیست؛ او فردی است که دچار یک وقفه مغزی بسیار کوتاه در سنی از کودکی شده و همین موضوع سبب شده تا بخشهایی از کارکرد مغزیاش از بین برود. ما در فیلم آبجی به یک کاراکتر مرزی نیاز داشتیم؛ فردی که نه آنقدر ارتباطش با واقعیات و دنیای پیرامونش قطع باشد که ادراک کامل و عواطف دقیقی نداشته باشد و نه از سویی اینقدری سالم باشد که بتواند زندگیاش را خودش اداره کند. برای این تصویر، بسیاری را دیدیم و درباره آن تحقیق و نمونههای واقعی را رصد کردیم و از مجموع این موارد به آن چیزی رسیدیم که کاراکتر آبجی را میسازد. قصدم این نبود و نمیخواستم فیلمی بسازم که صرفاً آه و اشک و ناله بگیریم و مخاطب را درگیر حسی کنم و آزار دهم و بعد هیچ پیشنهادی برای آن نداشته باشم، دلم میخواست درباره معضلی صحبت کنم که به خودم هم نزدیک بود و آن را دیده بودم. همیشه فکر میکردم اگر چنین فیلمهایی ساخته شوند، باید برای جامعه حتی اندک پیشنهادهایی داشته باشند. نه اینکه صرفاً با تراژدی کردن یک موقعیت دردی به دردهای کسانی که هستند اضافه کنند.
شخصیت آبجی نیز در جایی از فیلم به مادرش که بهصورت آزمایشی او را در آسایشگاه گذاشته، میگوید چرا من را آنجا بردی؟ من میتوانم مراقب آنها باشم.
امروزه در همه دنیا تلاش میشود که برای افرادی به این صورت، حتی واژههایی مثل عقب مانده ذهنی، بیمار روحی و روانی و کمتوان هم گفته نشود. در واقع به آنها افرادی با تواناییهایی از نوع دیگر گفته میشود. هر انسانی دارای تواناییهایی بوده و در دنیا در حال کار روی این موضوع هستند که باید این تواناییها کشف و از آنها استفاده شود. این جمله که به آن اشاره کردید به نوعی کلید و پیشنهاد نهایی فیلم است. آبجی میتواند در جامعهاش مفید باشد اما نیاز به حمایت دارد. باید در جایی باشد که بشود او را کمک کرد تا تصمیمات اشتباه و احساسی نگیرد اما در عین حال از تواناییهای او استفاده شود و بهعنوان یک عنصر زائد که فقط به او آب و نان میدهند نباشد.
امیدوار هستید که ساخته شدن چنین فیلمهایی تأثیری بر وضعیت آنها داشته باشد؟
بهنظرم این مسأله بسیار مهمی است که جای حرف دارد و واقعاً در جوامع پیشرفته به این سمت میروند. در جامعه ما نیز حتماً تلاشهای خوبی شده است اما کافی نیست. مطمئناً خانوادههای بسیاری هستند که با چنین معضلاتی مواجه هستند. امیدوارم صحبت درباره این موضوع به مسئولان برای فکر کردن به این مسأله و حل مشکلات این افراد کمک شود. به صورتی که چنین افرادی حمایت شوند و بهعنوان نیروهایی که میتوانند برای جامعه خود مفید باشند از آنها استفاده شود. نباید وضعیت به صورتی باشد که خانواده احساس کند یک موجودی روی دستشان مانده و نمیداند با او باید چه کند. چون واقعاً این طور نیست. چراکه بسیاری از این عزیزان میتوانند در جامعه خود نقشهای مفیدی ایفا کنند.
باتوجه به همه تلخیهایی که در داستان فیلم «آبجی» شاهدیم که در زندگی خانوادههای ایرانی نیز یافت میشود، پایان فیلم امیدوارکننده است؛ اگر امروز قصد ساخت فیلم را داشتید باز هم با این نگاه امیدوارکننده فیلم را به پایان میرساندید؟
من انسان امیدواری هستم و به معجزههای کوچکی که در زندگی همه ما رخ میدهد ایمان دارم و نمیخواستم این را از فیلمم دریغ کنم. موقعیت آبجی میتوانست در قصه بسیار تراژیکتر از چیزی که هست روایت شود؛ میتوانست در طبقهای از جامعه باشد که شرایط بسیار سختتر است و میشد با بسیاری از تلخیها و سیاهیهای دیگری که وجود دارد آن را دید، اما من بهدنبال این نبودم و نیستم. حتی اگر در آن شرایط قصه را روایت میکردم باز هم بهدنبال رگههای امیدی میگشتم که در زندگی خودم دنبالشان بودهام. احساس میکنم اگر نگاهی را که خودم در زندگی دارم و من واقعی هست از مخاطبانم دریغ کنم، به خودم و مخاطبانم خیانت کردهام. کسی به من دیکته نکرده که در این فیلم نگاه امیدوارانه داشته باشم؛ این موضوع از دل من بر میآید. اگر الان هم این فیلم را میساختم یا هر کاری بخواهم بسازم فکر میکنم که به نوعی این امیدواری در آن هست. گرچه شاید در این مدت با تلخیهایی مواجه شدم که بر مبنای آنها قصههایی نوشتم که ممکن است در آن قصهها با موقعیتهایی تلختر مواجه شویم یا احساس کردم که خوشبینیهایم بیش از حد بوده است. ولی همیشه در ته ذهن من یک چیزی میگوید این پایان قصه نیست و چیزهای خوب و امیدوارکنندهای در انتظار همه ما خواهد بود. فقط کافی است که منتظرش باشیم و آن معجزههای کوچکی را که باید ببینیم و نشانههایش را دریافت کنیم و ادامه دهیم. امیدوارم که برای همه روشنی و سپیدی باشد، برای اینکه فقط به این صورت میتوان زندگی را که قطعاً پر از سختیها و دشواریهاست تحمل کرد و ادامه داد. این باور، حتماً به ما کمک میکند که معجزهها بیشتر رخ دهند و ما آنها را بیشتر ببینیم.
اگر نکتهای هست که در سؤالات من نبوده ممنون میشوم خودتان بیان کنید؟
امیدوارم مردم فیلم را در سینما تنها نگذارند. مطمئنم از دیدن فیلم رضایت پیدا کرده و لذت خواهند برد. امیدوارم اگر فیلم را دوست داشتند، آن را به دیگران هم پیشنهاد دهند.
رنجهای پنهان
گلاب آدینه
بازیگر
جای تقدیر بسیار دارد که خانم مرجان اشرفیزاده کارگردان جوان فیلم «آبجی» موضوعات مد روز و ملتهب فیلمسازی این دوران را رها میکند و به جای پرداختن به معضلات بسیار آشکار و پرتصویر مسائل اجتماعی و خانوادگی از قبیل مواد مخدر، خشونت، دزدی، قتل، بیکاری و نظایر آنها سراغ گروهی از اجتماع و خانواده میرود که گویی رنجشان پنهان است و جز خودشان گریبان دیگری را نمیگیرد. زمانی که ایشان فیلمنامه «آبجی» را به من پیشنهاد کردند، هیچ نمیدانستند که من در زندگی واقعیام آبجی ای دارم نازنین. فیلمنامه را خواندم، مشتاقانه پذیرفتم، در بارهاش حرف زدیم، تمرین کردیم، روزهای خیلی خوبی را در زمان فیلمبرداری کنار هم گذراندیم و در آخر اینکه 6 سال به انتظار اکرانش نشستیم.
پیشنهاد میکنم به خوانندگان گرامی که حتماً به دیدن این فیلم پراحساس و گیرا بروند.
دیده شوند این گم شدگان بی گناه
معصومه قاسمی پور
بازیگر
... سهیم می شویم بی تابیهای مان را ... ، دردهایمان را و سؤالات و یافتههای مان را ،
و شورمان را با دیگران ... ، که این بارعظیم زیستن سَبُک تر شود برایمان ....
فیلم «آبجی » بعد از شش سال اکران شد تا درد عظیم «بودن» این روحهای بی گناه گم شده، با دیگرانی تقسیم شود، شاید چشمی دست اندرکار ببیند و کاری کند و قدمی بردارد ... ، یا مهم تر از همه ... «قلبی» بلرزد و همراه تر شود با این فرشتگان بی گناه معصوم .
نیت پدید آوردگان ...، اعم از نویسندگان و کارگردان و سایر عوامل محترم فیلم ، که من هم سهم بسیار کوچکی داشتم ، خیر بود ...
و باشد که این خیر ... این خوبی ...این شور ...این عشق ...، بر دل صاحبنظران هم بنشیند .
و ... ای کاش که دیگر جانهای شوریده ناتمام مان هم ثبت شوند و هم دیده شوند این گم شدگان بی گناه تا همیشه ... .