ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله: آیا شما را از بهترین افرادتان خبر ندهم؟ عرض کردند: چرا، اى رسول خدا. حضرت فرمودند: خوش اخلاق ترین شما، آنانی هستند که نرمخو و بى آزارند، با دیگران انس مى گیرند و از دیگران انس و الفت مى پذیرند. (بحارالانوار، ج ۷۱)
نادر قدیانی: قوانین سختی برای کتابسازها تنظیم شود
در سالهای اخیر برخی از فعالان کتابساز شناسایی و دستگیر شدند، اما بهدلیل ضعف قوانین حقوقی کشور در مدت زمان کوتاهی آزاد شدند. این موضوع نشان از ضعف قوانین حقوقی کشور ما دارد، جا دارد نمایندگان مجلس، دولت آینده، وزیر ارشاد آینده در زمینه تنظیم قوانین سخت با هماهنگی سازمان بازرسی کل کشور، قوه قضائیه و نیروی انتظامی به تفاهم برسند، اگر چند مورد را با جریمههای سنگین روبه رو کنیم، خیلیها حساب کار خود را میکنند و آرام آرام این موضوع فروکش میکند.
مدیر انتشارات قدیانی در گفتوگو با تسنیم از نمایندگان مجلس، دولت آینده و وزیر ارشاد دولت سیزدهم خواست تا به موضوع برخورد با کتابسازیها و فروش آزادانه ممنوعهها ورود کنند.
اکران فیلمهای متوسط با بستههای تشویقی متفاوت
سعید رجبی فروتن
معاون ارزشیابی و نظارت سازمان سینمایی
نمیخواهم نفوس بد بزنم اما همزمان با بحث در باره چگونگی ایجاد شوک در سالنهای سینما خبرهای خوبی از ویروس کرونا نمیرسد و اخیراً این میهمان ناخوانده با نام «دلتا کرونا» از پایین نقشه و صفحات جنوبی کشور به سمت بالا در حال پیشروی است و متأسفانه بغل گوش پایتخت، فیروزکوه و دماوند را به وضعیت قرمز درآورده است. بعید نیست با همین روند هفته آینده تهران از حالت نارنجی خارج و موج پنجم کرونا رنگ قرمز را بر سر شهر بپاشد. این اتفاق میتواند تمام حساب و کتابهای شورای صنفی نمایش را یکسره بر هم بریزد و آنها را وادار سازد تا طرح تازه خود را در زمان مناسبتری به اجرا بگذارند.
شورای صنفی نمایش در یک ماه اخیر به این نتیجه رسیده است که به رغم مساعدت دولت در حق تهیهکنندگان، دفاتر پخش و زنجیره سالنهای سینما در کشور و صرف هزینهای بالغ بر140 میلیارد ریال، هنوز حال هیچ یک از این سه بخش خوب نیست و برای احیای آن باید دست به دامان یکی دو فیلم پرفروش شد، بدان امید که به روند بازگشت تماشاگران به سینماها جهش لازم را ببخشد. به نظر میرسد این پیشنهاد زمانی میتواند مؤثرتر عمل کند که لااقل اکثریت مردم تحت پوشش طرح ملی واکسیناسیون قرارگرفته باشند و فیلمهای کمدی به مثابه یک کاتالیزور بتوانند به اشغال صندلیها ضریب مثبت بدهند و ظرفیت اشغال را بهبود بخشند. در اینکه فیلم کمدی نسخه مناسبی برای ایجاد سرخوشی در تماشاگران خسته و به ستوه آمده است شکی نیست و از این حیث تشخیص شورای صنفی کاملاً درست و قابل دفاع است اما پیشبینی میشود تا قبل از واکسیناسیون سراسری با فرض اکران فیلمهای مورد نظر، جز مقداری افزایش در رقم فروش، اتفاق خیرهکنندهای رخ ندهد و سینماها در شهرستانهای کوچک که در شرایط عادی هم تماشاگران زیادی ندارند، از این طرح منتفع نشوند و به همین خاطر از ابتدا برای بازگشایی سالنها دچار تردید شوند. از سوی دیگر فراموش نکنیم که عمده مخاطب فیلمهای کمدی خانوادهها هستند و در شرایط کنونی شواهد و قرائن گویای عدم تمایل این گروه جمعیتی برای رفتن به سینماست. در این میان اگر فیلمهای کمدی انتخاب شده به مذاق جام جمنشینان خوش نیاید، تیزر و تبلیغ آنها هم در دستور کار شبکههای تلویزیونی قرار نخواهد گرفت و در نهایت برای انجام کمپینهای تبلیغی روی کمک صدا و سیما نمیتوان حساب کرد.
به این خاطر تا فردای واکسیناسیون سراسری، شاید ادامه اکران فیلمهای متوسط با بستههای تشویقی متفاوت بتواند ضمن تنوع بخشیدن به جدول اکران سینماها، پاسخگوی ذائقه مختلف تماشاگران باشند. از آنجا که سینماها بیش از سایر بخشها از همهگیری کرونا متضرر شدهاند، در اجرای هر طرحی باید توزیع اعتبارات حمایتی را به گونهای مدیریت کرد که مالکان و مدیران سینماها را به آینده امیدوار نگاه داشت و شاغلان در این بخش اطمینان داشته باشند که همواره مشمول حداقلی از کمکهای دولت خواهند بود. بعضی از تهیهکنندگان سینما اگر رغبتی برای اکران فیلمهایشان ندارند یا در اکران فیلم ذینفع نیستند و یا با پروژههای تلویزیونی و غیرتلویزیونی از جمله سریال، سرگرم هستند و دغدغه خاطری در این زمینه ندارند.
به یاد داشته باشیم که اکران فیلمهای متوسط در سینماها میتواند راه را برای اکران آنلاین و واگذاری حقوق نمایش خانگی آنها به پلتفرمها هموار کند و ضمن بازگشت بخشی از سرمایه، سکوهای برخط را هم از وضعیت رخوتانگیز کنونی خارج سازد. اطمینان دارم اعضای آگاه و کاربلد شورای صنفی نمایش با کولهباری از تجربیات انباشته، در زمین واقعیات بهترین تصمیم را با تشریک مساعی خواهند گرفت تا همه ذینفعان در سینمای کشور از آثار و برکات آن بهرهمند شوند.
معاون ارزشیابی و نظارت سازمان سینمایی
نمیخواهم نفوس بد بزنم اما همزمان با بحث در باره چگونگی ایجاد شوک در سالنهای سینما خبرهای خوبی از ویروس کرونا نمیرسد و اخیراً این میهمان ناخوانده با نام «دلتا کرونا» از پایین نقشه و صفحات جنوبی کشور به سمت بالا در حال پیشروی است و متأسفانه بغل گوش پایتخت، فیروزکوه و دماوند را به وضعیت قرمز درآورده است. بعید نیست با همین روند هفته آینده تهران از حالت نارنجی خارج و موج پنجم کرونا رنگ قرمز را بر سر شهر بپاشد. این اتفاق میتواند تمام حساب و کتابهای شورای صنفی نمایش را یکسره بر هم بریزد و آنها را وادار سازد تا طرح تازه خود را در زمان مناسبتری به اجرا بگذارند.
شورای صنفی نمایش در یک ماه اخیر به این نتیجه رسیده است که به رغم مساعدت دولت در حق تهیهکنندگان، دفاتر پخش و زنجیره سالنهای سینما در کشور و صرف هزینهای بالغ بر140 میلیارد ریال، هنوز حال هیچ یک از این سه بخش خوب نیست و برای احیای آن باید دست به دامان یکی دو فیلم پرفروش شد، بدان امید که به روند بازگشت تماشاگران به سینماها جهش لازم را ببخشد. به نظر میرسد این پیشنهاد زمانی میتواند مؤثرتر عمل کند که لااقل اکثریت مردم تحت پوشش طرح ملی واکسیناسیون قرارگرفته باشند و فیلمهای کمدی به مثابه یک کاتالیزور بتوانند به اشغال صندلیها ضریب مثبت بدهند و ظرفیت اشغال را بهبود بخشند. در اینکه فیلم کمدی نسخه مناسبی برای ایجاد سرخوشی در تماشاگران خسته و به ستوه آمده است شکی نیست و از این حیث تشخیص شورای صنفی کاملاً درست و قابل دفاع است اما پیشبینی میشود تا قبل از واکسیناسیون سراسری با فرض اکران فیلمهای مورد نظر، جز مقداری افزایش در رقم فروش، اتفاق خیرهکنندهای رخ ندهد و سینماها در شهرستانهای کوچک که در شرایط عادی هم تماشاگران زیادی ندارند، از این طرح منتفع نشوند و به همین خاطر از ابتدا برای بازگشایی سالنها دچار تردید شوند. از سوی دیگر فراموش نکنیم که عمده مخاطب فیلمهای کمدی خانوادهها هستند و در شرایط کنونی شواهد و قرائن گویای عدم تمایل این گروه جمعیتی برای رفتن به سینماست. در این میان اگر فیلمهای کمدی انتخاب شده به مذاق جام جمنشینان خوش نیاید، تیزر و تبلیغ آنها هم در دستور کار شبکههای تلویزیونی قرار نخواهد گرفت و در نهایت برای انجام کمپینهای تبلیغی روی کمک صدا و سیما نمیتوان حساب کرد.
به این خاطر تا فردای واکسیناسیون سراسری، شاید ادامه اکران فیلمهای متوسط با بستههای تشویقی متفاوت بتواند ضمن تنوع بخشیدن به جدول اکران سینماها، پاسخگوی ذائقه مختلف تماشاگران باشند. از آنجا که سینماها بیش از سایر بخشها از همهگیری کرونا متضرر شدهاند، در اجرای هر طرحی باید توزیع اعتبارات حمایتی را به گونهای مدیریت کرد که مالکان و مدیران سینماها را به آینده امیدوار نگاه داشت و شاغلان در این بخش اطمینان داشته باشند که همواره مشمول حداقلی از کمکهای دولت خواهند بود. بعضی از تهیهکنندگان سینما اگر رغبتی برای اکران فیلمهایشان ندارند یا در اکران فیلم ذینفع نیستند و یا با پروژههای تلویزیونی و غیرتلویزیونی از جمله سریال، سرگرم هستند و دغدغه خاطری در این زمینه ندارند.
به یاد داشته باشیم که اکران فیلمهای متوسط در سینماها میتواند راه را برای اکران آنلاین و واگذاری حقوق نمایش خانگی آنها به پلتفرمها هموار کند و ضمن بازگشت بخشی از سرمایه، سکوهای برخط را هم از وضعیت رخوتانگیز کنونی خارج سازد. اطمینان دارم اعضای آگاه و کاربلد شورای صنفی نمایش با کولهباری از تجربیات انباشته، در زمین واقعیات بهترین تصمیم را با تشریک مساعی خواهند گرفت تا همه ذینفعان در سینمای کشور از آثار و برکات آن بهرهمند شوند.
مرور توأمان دو داستان «ما به تهران نمیرسیم»
ارمغان بهداروند
شاعر
«شاخههای درخت رسیده بودند پشت پنجره. سرشاخههای نازک خم شدند و با پنجه چوبیشان، پنجره را هل دادند عقب. شانههایم را گرفتند و از پنجره بردند بیرون. کشیدند تا باغچه کوچک حیاط، زیر درخت؛ درخت پرتقالی که هیچ پرتقالی نداشت. ماهیهای قرمز حوض پریدند سر شاخهها. خیسِ خون. پنجههای درخت فشارم میدادند توی خاک باغچه. بارانی تُنُک و قرمز از دم ماهیها میریخت رویم و من همانطور در باتلاق باغچه فرو میرفتم.» «کابوسهای درخت پرتقال» همین قدر ترسناک و همین قدر شاعرانه شروع میشود. از خلق خانهای تجربه نشده شروع میشود و در مصاحبت با آدمهایی مجهول که «مثل مور و ملخ از در و دیوار خانه بالا میروند» ادامه پیدا میکند و در هر لحظهاش، درهای از نبودنها دهن باز میکند که تو را با هر آن چه که با مرورش؛ لبخندی به لبهایت مینشیند، ببلعد. همه چیز بشدت وحشتناک است و ترسانترسان همقدم شدن با راوی، هیچ از حجمِ هیولایی ترس کسر نمیکند. هیچ چیز قشنگ نیست. هیچ چیزِ پیش چشمت نمیتواند سعادت یک لبخند را به تو ببخشد. همه چیز به هیأتی هولناک اتفاق میافتد: چمدانی که چرخش چرخهایش کم از نالیدن نداشت. پوست چروکیده دست پیرمردی با دستهکلیدی فسیلشده در مشت؛ دستگیره در اتاق که شبیه پرندهای که در پرهای بسته کز کرده بود؛ حتی عروسی که «چینهای دامن لباسش با شعاعی بزرگ دورش موج میزد.» «مائده مرتضوی» تا آنجا که توانسته است یکی یکی آدمها را از قاب عکسها بیرون کشیده است. مردها و زنهایی که همیشه از دیدن راهراه کت و شلوارها و مدل لباس و آرایش و موی آنها ذوق میکردیم و از مرور خاطرههایشان خنک میشدیم. آدمهایی که از گذشته بیرون پریدهاند اما هر کدام که از راه میرسند، به گرهای تبدیل میشوند که نه با دست بلکه با دندان باید باز شوند. میخواستم از شاعرانگیهای «کابوسهای درخت پرتقال» بنویسم؛ از اینکه نویسنده در همخونی با کلمات، پیمایش ادبی متن، سازهسازی موسیقایی، گفت وگوی با اشیا و دعوت به سپیدخوانیها که هیچ کم از منظومهنویسانِ شاعر ندارد و به نشانی تازه شعر که حلول در دیگر متون است اشاره کنم اما غمگینانه برخوانی این «کابوس» با کابوسِ جوانمرگیِ دو اهلِ کلمه توأمان شد. میخواندم «ماهیهای قرمزِ حوض پریدند سرِ شاخهها» و وحشتزده خودم را در اتوبوسی میدیدم که خوابش برده بود و آدمهایش عین دریاچه ارومیه؛ آن به آن خلاصهتر میشدند. «مسافران»ی که به جشن دعوت شده بودند اما حالا هر کدام از ما در چند خط اول روایت «اتوبوس کابوس» میشنویم که «ما به تهران نمیرسیم»... تلختر اینکه یکی از آن همه مسافر، در ادامه میباید لباس سپیدی میپوشید رمان «مائده مرتضوی» میتواند برای هر کدام از ما ملاقات با خویش باشد. برای ما که پیوسته خم به ابرو داریم و در باتلاق خودمان دست و پا میزنیم. پیشنهاد میکنم با آن زن، با آن خانه و همه آدمهایی که در «کابوسهای درخت پرتقال» که هیچ پرتقالی هم نداشته است؛ آشنا شوید.
شاعر
«شاخههای درخت رسیده بودند پشت پنجره. سرشاخههای نازک خم شدند و با پنجه چوبیشان، پنجره را هل دادند عقب. شانههایم را گرفتند و از پنجره بردند بیرون. کشیدند تا باغچه کوچک حیاط، زیر درخت؛ درخت پرتقالی که هیچ پرتقالی نداشت. ماهیهای قرمز حوض پریدند سر شاخهها. خیسِ خون. پنجههای درخت فشارم میدادند توی خاک باغچه. بارانی تُنُک و قرمز از دم ماهیها میریخت رویم و من همانطور در باتلاق باغچه فرو میرفتم.» «کابوسهای درخت پرتقال» همین قدر ترسناک و همین قدر شاعرانه شروع میشود. از خلق خانهای تجربه نشده شروع میشود و در مصاحبت با آدمهایی مجهول که «مثل مور و ملخ از در و دیوار خانه بالا میروند» ادامه پیدا میکند و در هر لحظهاش، درهای از نبودنها دهن باز میکند که تو را با هر آن چه که با مرورش؛ لبخندی به لبهایت مینشیند، ببلعد. همه چیز بشدت وحشتناک است و ترسانترسان همقدم شدن با راوی، هیچ از حجمِ هیولایی ترس کسر نمیکند. هیچ چیز قشنگ نیست. هیچ چیزِ پیش چشمت نمیتواند سعادت یک لبخند را به تو ببخشد. همه چیز به هیأتی هولناک اتفاق میافتد: چمدانی که چرخش چرخهایش کم از نالیدن نداشت. پوست چروکیده دست پیرمردی با دستهکلیدی فسیلشده در مشت؛ دستگیره در اتاق که شبیه پرندهای که در پرهای بسته کز کرده بود؛ حتی عروسی که «چینهای دامن لباسش با شعاعی بزرگ دورش موج میزد.» «مائده مرتضوی» تا آنجا که توانسته است یکی یکی آدمها را از قاب عکسها بیرون کشیده است. مردها و زنهایی که همیشه از دیدن راهراه کت و شلوارها و مدل لباس و آرایش و موی آنها ذوق میکردیم و از مرور خاطرههایشان خنک میشدیم. آدمهایی که از گذشته بیرون پریدهاند اما هر کدام که از راه میرسند، به گرهای تبدیل میشوند که نه با دست بلکه با دندان باید باز شوند. میخواستم از شاعرانگیهای «کابوسهای درخت پرتقال» بنویسم؛ از اینکه نویسنده در همخونی با کلمات، پیمایش ادبی متن، سازهسازی موسیقایی، گفت وگوی با اشیا و دعوت به سپیدخوانیها که هیچ کم از منظومهنویسانِ شاعر ندارد و به نشانی تازه شعر که حلول در دیگر متون است اشاره کنم اما غمگینانه برخوانی این «کابوس» با کابوسِ جوانمرگیِ دو اهلِ کلمه توأمان شد. میخواندم «ماهیهای قرمزِ حوض پریدند سرِ شاخهها» و وحشتزده خودم را در اتوبوسی میدیدم که خوابش برده بود و آدمهایش عین دریاچه ارومیه؛ آن به آن خلاصهتر میشدند. «مسافران»ی که به جشن دعوت شده بودند اما حالا هر کدام از ما در چند خط اول روایت «اتوبوس کابوس» میشنویم که «ما به تهران نمیرسیم»... تلختر اینکه یکی از آن همه مسافر، در ادامه میباید لباس سپیدی میپوشید رمان «مائده مرتضوی» میتواند برای هر کدام از ما ملاقات با خویش باشد. برای ما که پیوسته خم به ابرو داریم و در باتلاق خودمان دست و پا میزنیم. پیشنهاد میکنم با آن زن، با آن خانه و همه آدمهایی که در «کابوسهای درخت پرتقال» که هیچ پرتقالی هم نداشته است؛ آشنا شوید.
نوازشگر نغمههای موسیقی
رضامهدوی
موسیقی شناس و منتقد هنری
از لحظهای که لوح فشرده آلبوم «نوازش لحظهها» را در پخش دستگاه میگذارید و اولین شیار قطعه «یک رؤیای شیرین» شنیده میشود، درمییابید با یک مجموعه موسیقی سبک همه فهم (لایت میوزیک) که قرار است تو را به سرزمین ناشناختهها ببرد تا التیام بخشی به بیقراریهایت... یک رؤیایی شیرین قطعهای است نویدبخش برای تن آرامی از جنس موسیقایی و تو را میکشاند به نوازش لحظهها و سپس «کجاست خانه تو» یادت میاندازد خانه دوست کجاست...؟ در موسیقیهایی که رهنمونکننده به فضاهای رمانتیک هستند و شاعرانه و عاشقانه ، طبیعی است که آدمی در خیالپردازیها به سوی فراموشی لحظهای و چهبسا ساعتها دوری از پلیدیها و ناآرامیهای روزمره زندگی... که چقدر دلنشین است! «پرواز بر فراز کوهستان» به سکوت منتهی میشود که منتظر «کالسکه»ای باشی که گویی میخواهد ببردت به کهکشان «جهان ناتنی» (متافیزیک) که تماماً رمز و رازی است دستنیافتنی هنگام شنیدنش اما براحتی میتوان پس از گوش دادن این قطعات در رؤیاپردازی دست یابید و به پردازش وارونه برسید به هر آنچه نرسیدی...! نغمههای دلانگیز« قوهای دریاچه نقرهای» حاکی از حقیقت درونمایه ضمیر صاف و هنرمندانه آهنگساز اثر است که تو را در قطعه بعدی «هدیه باران» می کند برای فهم بهتر از یک «رؤیای شیرین» فارغ از هرکلام و اضافاتی...! آلبوم نوازش لحظهها برگرفته از تنالیتهها و معادلت دستگاهها در گامهای ماژور و مینور با مایههایی از بیات اصفهان و دستگاه همایون و چهارگاه و دستگاه ماهور همراه با هارمونیکهای آلتراسیون که گاه در دیگر قطعات اشارههایی به دستگاه نوا و شور نزدیک به مُد فریژین با همراهی نوازندگان معتبر و شناخته شده آرشهای و بادی و زخمهای و آواخوانی در کنار صدا سازها و به عبارت درست تر سمپل، شنونده را نغمه بارانه میبرد به رؤیاها با تجلی شکوه مقتدرانه... گفتنی است این آلبوم مصارف زیادی در بین تهیهکنندگان رسانهای از جمله رادیو و تلویزیون دارد بهواسطه روان بودن ملودیها و تنظیم ساده همه فهم که براحتی گوشها را متوجه خود میکند در میان برنامهها یا مناسبتها... امروز نیاز بیشتری داریم بشنویم از اینگونه آثار بهخاطر شلوغیهای پیدرپی حواشی زندگیهایمان که پناه میبریم به خلوت جاها و قهوهخانهها به تنهایی یا با دوستی دلنشین لحظه را سپری کردن.
آلبوم نوازش لحظه ها
آهنگساز سید احمد میرمعصومی
ناشر نغمه سازان دلنشین
سال ۱۳۹۹
موسیقی شناس و منتقد هنری
از لحظهای که لوح فشرده آلبوم «نوازش لحظهها» را در پخش دستگاه میگذارید و اولین شیار قطعه «یک رؤیای شیرین» شنیده میشود، درمییابید با یک مجموعه موسیقی سبک همه فهم (لایت میوزیک) که قرار است تو را به سرزمین ناشناختهها ببرد تا التیام بخشی به بیقراریهایت... یک رؤیایی شیرین قطعهای است نویدبخش برای تن آرامی از جنس موسیقایی و تو را میکشاند به نوازش لحظهها و سپس «کجاست خانه تو» یادت میاندازد خانه دوست کجاست...؟ در موسیقیهایی که رهنمونکننده به فضاهای رمانتیک هستند و شاعرانه و عاشقانه ، طبیعی است که آدمی در خیالپردازیها به سوی فراموشی لحظهای و چهبسا ساعتها دوری از پلیدیها و ناآرامیهای روزمره زندگی... که چقدر دلنشین است! «پرواز بر فراز کوهستان» به سکوت منتهی میشود که منتظر «کالسکه»ای باشی که گویی میخواهد ببردت به کهکشان «جهان ناتنی» (متافیزیک) که تماماً رمز و رازی است دستنیافتنی هنگام شنیدنش اما براحتی میتوان پس از گوش دادن این قطعات در رؤیاپردازی دست یابید و به پردازش وارونه برسید به هر آنچه نرسیدی...! نغمههای دلانگیز« قوهای دریاچه نقرهای» حاکی از حقیقت درونمایه ضمیر صاف و هنرمندانه آهنگساز اثر است که تو را در قطعه بعدی «هدیه باران» می کند برای فهم بهتر از یک «رؤیای شیرین» فارغ از هرکلام و اضافاتی...! آلبوم نوازش لحظهها برگرفته از تنالیتهها و معادلت دستگاهها در گامهای ماژور و مینور با مایههایی از بیات اصفهان و دستگاه همایون و چهارگاه و دستگاه ماهور همراه با هارمونیکهای آلتراسیون که گاه در دیگر قطعات اشارههایی به دستگاه نوا و شور نزدیک به مُد فریژین با همراهی نوازندگان معتبر و شناخته شده آرشهای و بادی و زخمهای و آواخوانی در کنار صدا سازها و به عبارت درست تر سمپل، شنونده را نغمه بارانه میبرد به رؤیاها با تجلی شکوه مقتدرانه... گفتنی است این آلبوم مصارف زیادی در بین تهیهکنندگان رسانهای از جمله رادیو و تلویزیون دارد بهواسطه روان بودن ملودیها و تنظیم ساده همه فهم که براحتی گوشها را متوجه خود میکند در میان برنامهها یا مناسبتها... امروز نیاز بیشتری داریم بشنویم از اینگونه آثار بهخاطر شلوغیهای پیدرپی حواشی زندگیهایمان که پناه میبریم به خلوت جاها و قهوهخانهها به تنهایی یا با دوستی دلنشین لحظه را سپری کردن.
آلبوم نوازش لحظه ها
آهنگساز سید احمد میرمعصومی
ناشر نغمه سازان دلنشین
سال ۱۳۹۹
تئاتر همواره تئاتر میماند
علیرضا اجلی
کارگردان تئاتر
این روزها در وضعیتی به سر میبریم که انگار کرونا و همهگیری این بیماری کمکم دارد تمام میشود و طبیعتاً نسبت به یک سالونیم گذشته هیجان روی صحنه بردن یک اجرا برای هنرمندان تئاتر بیشتر شده و مخاطب نیز به مرور با این هنر آشتی میکند؛ اما این همه ماجرا نیست. همه آنچه بر تئاتر و اهالیاش میگذرد داستانی بس طولانی دارد. در طول یک ماه، در بیستونه اجرا در تماشاخانه ایرانشهر نمایش «لوله» را به روی صحنه بردم و هر شب این سؤال را از خود میپرسیدم که لزوم اجرای تئاتر در این وضعیت چیست؟ همه میدانیم که تئاتر قبل از کرونا و بعد از کرونایی وجود ندارد و این تنها بازی بیثمری است که ما را از مسیر درست فکر کردن درباره وضعیت خارج میکند. پیشبینی آینده آنقدر مشکل نیست، آنچه در پیش از همهگیری رخ میداده بعد از این هم با وقفه طولانی یک سال و نیمه رخ خواهد داد. هر شب و بعد از هر اجرا وقتی موسیقی پایانی کار را میشنیدم و همراه تماشاگران خارج میشدم، وقتی به چهرههای پوشیده با ماسک مخاطبان نگاه میکردم جواب سؤالم را میگرفتم؛ تنها چشمان کنجکاوی را میدیدم که از مواجههای برگشته و هنوز پر از پرسش است. همین حضور و اشتیاق تماشاگر برای دیدن یک نمایش مرا هم سر ذوق میآورد. به این نتیجه میرسیدم آن مسألهای که فراموش کردهایم خود تئاتر و صحنه است. تجربه باشکوه و غیرمنتظره تئاتر دیدن، زیستن در دنیای صحنههای روشن و نیمهروشن و خاموش، با نقشی همراه شدن و از آن خود کردن رویدادی، گاه به وجد آمدن و گاه ناامید شدن، گاه شاد شدن و گاه غمگین شدن و همواره و همیشه در حال «شدن». تجربه یگانه در جمع بودن، که با وجود کرونا از انسان گرفته شده، تنها با تئاتر دوباره جان میگیرد. همیشه سؤال دیگری همراهم هست و خواهد بود؛ انسان قبل و بعد از دیدن یک اجرای تئاتر چه تفاوتی در نگاهش ایجاد میشود؟ آن لحظات بیجایی و بیزمانی، اندیشهورزی و رهایی چطور میتواند از تماشاگر یک کنشگر بسازد. آنچه هنوز و در طول اجراها آن تجربه بیبدیل را خدشهدار میکرد، حواشی و رویدادهای پیرامون بود که هیچگاه نمیگذارد کشف شکوه زیستن در تئاتر بکر بماند. دخالتها و تنشهای غیر تئاتری سالن نیز به نظرم بیش از حد بود و از جایی به بعد مرا از صحنه و زیست تئاتری دور میکرد. به نظرم شعارهایی مثل «تئاتر زنده است»، «تئاتر خوب ببینیم»، «تئاتر را کمک کنید» یا «تئاتر برای همه»، بیاندازه غیرواقعی است و ما را از اصل مطلب دور کرده و مخاطب را از تجربه بیواسطه حضور و فعالیت اندیشهورزانه گریزان میکند. در این دوران بهعنوان کارگردان دست از ساختن برنداشتهام و برنخواهم داشت. تئاتر ضرورت است و حذف تئاتر، حذف حضور است و ادامه این ساختن هیچ راهی ندارد جز ساختن دوباره حضور. کارگردانان تئاتر که در این دوران دست از کار کردن برداشتهاند نیز به صحنه بازگردند؛ و این حضور را رنگی دوباره ببخشند. آنچه بیش از همه در طول اجراها مرا سر شوق آورد خود اثر و خلق کردن و خلاقیت بود؛ نه هیچ چیز دیگر. تئاتر همواره تئاتر میماند، همچنان که زندگی همواره زندگی؛ دوری از ساختن دوباره، دوری از دیدن و تجربه کردن است.
کارگردان تئاتر
این روزها در وضعیتی به سر میبریم که انگار کرونا و همهگیری این بیماری کمکم دارد تمام میشود و طبیعتاً نسبت به یک سالونیم گذشته هیجان روی صحنه بردن یک اجرا برای هنرمندان تئاتر بیشتر شده و مخاطب نیز به مرور با این هنر آشتی میکند؛ اما این همه ماجرا نیست. همه آنچه بر تئاتر و اهالیاش میگذرد داستانی بس طولانی دارد. در طول یک ماه، در بیستونه اجرا در تماشاخانه ایرانشهر نمایش «لوله» را به روی صحنه بردم و هر شب این سؤال را از خود میپرسیدم که لزوم اجرای تئاتر در این وضعیت چیست؟ همه میدانیم که تئاتر قبل از کرونا و بعد از کرونایی وجود ندارد و این تنها بازی بیثمری است که ما را از مسیر درست فکر کردن درباره وضعیت خارج میکند. پیشبینی آینده آنقدر مشکل نیست، آنچه در پیش از همهگیری رخ میداده بعد از این هم با وقفه طولانی یک سال و نیمه رخ خواهد داد. هر شب و بعد از هر اجرا وقتی موسیقی پایانی کار را میشنیدم و همراه تماشاگران خارج میشدم، وقتی به چهرههای پوشیده با ماسک مخاطبان نگاه میکردم جواب سؤالم را میگرفتم؛ تنها چشمان کنجکاوی را میدیدم که از مواجههای برگشته و هنوز پر از پرسش است. همین حضور و اشتیاق تماشاگر برای دیدن یک نمایش مرا هم سر ذوق میآورد. به این نتیجه میرسیدم آن مسألهای که فراموش کردهایم خود تئاتر و صحنه است. تجربه باشکوه و غیرمنتظره تئاتر دیدن، زیستن در دنیای صحنههای روشن و نیمهروشن و خاموش، با نقشی همراه شدن و از آن خود کردن رویدادی، گاه به وجد آمدن و گاه ناامید شدن، گاه شاد شدن و گاه غمگین شدن و همواره و همیشه در حال «شدن». تجربه یگانه در جمع بودن، که با وجود کرونا از انسان گرفته شده، تنها با تئاتر دوباره جان میگیرد. همیشه سؤال دیگری همراهم هست و خواهد بود؛ انسان قبل و بعد از دیدن یک اجرای تئاتر چه تفاوتی در نگاهش ایجاد میشود؟ آن لحظات بیجایی و بیزمانی، اندیشهورزی و رهایی چطور میتواند از تماشاگر یک کنشگر بسازد. آنچه هنوز و در طول اجراها آن تجربه بیبدیل را خدشهدار میکرد، حواشی و رویدادهای پیرامون بود که هیچگاه نمیگذارد کشف شکوه زیستن در تئاتر بکر بماند. دخالتها و تنشهای غیر تئاتری سالن نیز به نظرم بیش از حد بود و از جایی به بعد مرا از صحنه و زیست تئاتری دور میکرد. به نظرم شعارهایی مثل «تئاتر زنده است»، «تئاتر خوب ببینیم»، «تئاتر را کمک کنید» یا «تئاتر برای همه»، بیاندازه غیرواقعی است و ما را از اصل مطلب دور کرده و مخاطب را از تجربه بیواسطه حضور و فعالیت اندیشهورزانه گریزان میکند. در این دوران بهعنوان کارگردان دست از ساختن برنداشتهام و برنخواهم داشت. تئاتر ضرورت است و حذف تئاتر، حذف حضور است و ادامه این ساختن هیچ راهی ندارد جز ساختن دوباره حضور. کارگردانان تئاتر که در این دوران دست از کار کردن برداشتهاند نیز به صحنه بازگردند؛ و این حضور را رنگی دوباره ببخشند. آنچه بیش از همه در طول اجراها مرا سر شوق آورد خود اثر و خلق کردن و خلاقیت بود؛ نه هیچ چیز دیگر. تئاتر همواره تئاتر میماند، همچنان که زندگی همواره زندگی؛ دوری از ساختن دوباره، دوری از دیدن و تجربه کردن است.
عکس نوشت
روز ششم تیرماه با نماد گل نیلوفر از سوی کمیسیون فرهنگی شورای شهر، روز فرهنگی کرمانشاه نامیده شده است. نقش گل نیلوفر در میراث فرهنگی شهر کرمانشاه از جمله تکیه معاون الملک و مجموعه باستانی طاق بستان وجود داشته و در شعر فارسی و کردی شاعران کرمانشاه حضور پررنگی دارد.
شهروند مجـــازی
یگانه خدامی
#کرونا
موج تازه کرونا و افزایش آمار مبتلایان مردم را دوباره نگران کرده و این نگرانی را در نوشتههای کاربران میبینیم. بخصوص با خبرهایی که درباره افزایش تعداد مبتلایان به کرونای هندی در شهرهای جنوبی و قرمز شدن وضعیت این شهرها منتشر میشود. نظرات کاربران و پزشکان و پرستاران را درباره این موضوع در شبکههای اجتماعی بخوانید: «وضع کرونا در سیستان و بلوچستان فاجعه است. ۷۵ درصد افرادی که در زاهدان تست میدهند، مبتلا به کرونا هستند، شرایط بیمارستانها بسیار سخت و بخشهای اختصاص داده شده به کرونا پر شده و آمار مبتلایان در هر ۲۴ ساعت به بیش از ۸۰۰ نفر رسیده است. چابهار تنها یک بیمارستان با یک مرکز «آیسییو» کوچک دارد، خیلی از بیماران سرپایی درمان میشوند، بهطور مثال بیمار با مشکل ریوی نمیتواند بستری شود چرا که تخت خالی وجود ندارد، بر این اساس سرپایی درمان و باید در منزل به سر ببرد.»، «وضعیت کرونا تو سیستان و بلوچستان از رنگ مشکی گذشته بیمارستانها دیگه جا ندارن آمار فوتیها به بالای ۳۰ نفر در روز رسیده»، «شمار مبتلایان تازه در شبانهروز گذشته ۱۰ هزار و ۸۲۰ نفر بوده و در نمودار ماهانه نشانهای از افول این عدد دیده نمیشود.»، «تا چند روز پیش، از لحاظ فوتیهای ناشی از کرونا، تو دنیا سیزدهم بودیم ولی وضعیت واکسیناسیونمون [بین کشورهایی با بیشترین فوتی] از فیلیپین، پاکستان، اوکراین و آفریقای جنوبی بهتر بود. امروز تو آمار اولی هنوز تو دنیا سیزدهمیم ولی پاکستان و فیلیپین تو واکسن ازمون جلو زدن»، «جنوب کشور که شهرها قرمز شدن. یزد هم امروز قرمز شد. ابتلاها هم که روند صعودی داشتن. میریم که تهران هم قرمز بشه و پیک پنجم و کشتار هر روزه دویست سیصد نفر و خدا رحم کنه فقط»، «اینجور که بوش میاد داریم وارد موج پنجم میشیم و احتمالاً 2 ماه آینده رو درگیر موج پنجمیم. لاجرم دوباره باید این مدت از بیرون رفتنهای غیرضروری تا حد امکان اجتناب کنیم.»، «بخش ما رو بستن و مجدداً بیماران کرونایی بستری کردن، یعنی اینکه بخشهای عادی دارن میشن تخت بیماران عفونی و کرونا، شروع یک موج تازه و تعطیلی و مهمتر به خطر افتادن جان عزیزتون. شروعش از همین جدی نگرفتن و عادی شدن عروسی، ختم و مهمونی و اون جمع شدنهایی که مستحضرید.»
دعوای اینستاگرامی
استوری نوید محمدزاده در انتقاد از بعضی تولیدات سینمایی و نمایش خانگی حسابی جنجالی شد و در یکی دو روز گذشته بحث و جدل زیادی در شبکههای اجتماعی همراه داشت. نوید محمدزاده در استوریاش نوشت: «اینقدر هزینه واسه تعریف از محصول معمولی خودتون نکنید.» خیلیها این استوری را خطاب به جواد عزتی و نقشش در سریال «زخم کاری» دانستند و دعواها میان هواداران این دو بازیگر بالا گرفت. دیروز محمدزاده در یک پست و استوری عکسی از عزتی منتشر کرد و نوشت: «جواهر الماسی» و پس از آن بحثها شکل جدیدی گرفت. خیلی نوشتند از ابتدا منظور محمدزاده «مردم معمولی» رامبد جوان بوده است و نه «زخم کاری» و از جوگیر شدن و قضاوت کردن نوشتند: «جواد عزتی خودشم نمیدونست در مقابل نوید محمدزاده چقدر برای ما مردم دوست داشتنیتره»، «من اصلاً به مرحله بررسی دعوای بین نوید محمدزاده و جواد عزتی نرسیدم؛ چون تا استوری محمدزاده رو خوندم، از سه غلط «ه کسره» و سه غلط املایی در ۵ خط متن، شوک عصبی بهم دست داد»، «نوید محمدزاده استوری گذاشته و به «جواد عزتی» تیکه انداخته که شأن بازیگری رو پایین نیارید. یکی نیست بگه آخه چرا با مقایسه خودت با جواد، شأن جوادو پایین میاری»، «نوید محمدزاده استوری گذاشته انقدر تبلیغ یه محصول معمولی رو نکنید بعد خودشون کم مونده بود قورباغه رو با تویین پیکس و برکینگ بد مقایسه کنن»، «یکی به من بگه از کجا فهمیدید منظور نوید محمدزاده، جواد عزتی بود؟! اسمی از ایشون آورد؟! مگر این دو با هم دوست نیستن؟! پس این همه تخریب و مقابل هم قرار دادن این دو از کجا میاد؟!»، «خب فهمیدیم منظور نوید محمدزاده اصلاً جواد عزتی نبوده ولی این دلیل نمیشه رو اینکه بازی جواد عزتی بهتر از نوید محمدزادهست تأکید نکنیم»، «همتونم که از نوید محمدزاده بدتون میاد! ۷.۵ میلیون فالوور رو از تو تخم مرغ شانسی درآورده یا همه اون ۷.۵ میلیون منم؟»، «نوید محمدزاده فکر کرد ملت براش سوت و کف میزنن اما وقتی دید اوضاع خیطه سریع یه تعریف تمجید رفت تا محبوبیتش بیشتر از دست نره»، «خب میبینم که نوید محمدزاده یه پست برای جواد عزتی گذاشت. کاش قبل از مطمئن نشدن از هرچیزی سریع واکنش نشون ندیم که اینجور مواقع مجبور شیم خودمونو تو افق محو کنیم»، «کاری با اینکه منظور نوید محمدزاده کی بوده و کدومشون بهتر از اون یکیه ندارم. توجهم رو این جلب کرد که هنرمند مملکت یه ه کسره رو بلد نیست رعایت کنه! متأسفم»، «نوید محمدزاده اومده برای برنامه مزخرف «مردم معمولی» رامبد جوان استوری گذاشته بعد مردم اومدن ربطش دادن به جواد عزتی. چتونه؟!»، «خب معلوم شد ماجرای نوید محمدزاده و جواد عزتی، پروژه بوده. بهرهبردار (سوءاستفادهکننده) هم فیلیمو.»
#کرونا
موج تازه کرونا و افزایش آمار مبتلایان مردم را دوباره نگران کرده و این نگرانی را در نوشتههای کاربران میبینیم. بخصوص با خبرهایی که درباره افزایش تعداد مبتلایان به کرونای هندی در شهرهای جنوبی و قرمز شدن وضعیت این شهرها منتشر میشود. نظرات کاربران و پزشکان و پرستاران را درباره این موضوع در شبکههای اجتماعی بخوانید: «وضع کرونا در سیستان و بلوچستان فاجعه است. ۷۵ درصد افرادی که در زاهدان تست میدهند، مبتلا به کرونا هستند، شرایط بیمارستانها بسیار سخت و بخشهای اختصاص داده شده به کرونا پر شده و آمار مبتلایان در هر ۲۴ ساعت به بیش از ۸۰۰ نفر رسیده است. چابهار تنها یک بیمارستان با یک مرکز «آیسییو» کوچک دارد، خیلی از بیماران سرپایی درمان میشوند، بهطور مثال بیمار با مشکل ریوی نمیتواند بستری شود چرا که تخت خالی وجود ندارد، بر این اساس سرپایی درمان و باید در منزل به سر ببرد.»، «وضعیت کرونا تو سیستان و بلوچستان از رنگ مشکی گذشته بیمارستانها دیگه جا ندارن آمار فوتیها به بالای ۳۰ نفر در روز رسیده»، «شمار مبتلایان تازه در شبانهروز گذشته ۱۰ هزار و ۸۲۰ نفر بوده و در نمودار ماهانه نشانهای از افول این عدد دیده نمیشود.»، «تا چند روز پیش، از لحاظ فوتیهای ناشی از کرونا، تو دنیا سیزدهم بودیم ولی وضعیت واکسیناسیونمون [بین کشورهایی با بیشترین فوتی] از فیلیپین، پاکستان، اوکراین و آفریقای جنوبی بهتر بود. امروز تو آمار اولی هنوز تو دنیا سیزدهمیم ولی پاکستان و فیلیپین تو واکسن ازمون جلو زدن»، «جنوب کشور که شهرها قرمز شدن. یزد هم امروز قرمز شد. ابتلاها هم که روند صعودی داشتن. میریم که تهران هم قرمز بشه و پیک پنجم و کشتار هر روزه دویست سیصد نفر و خدا رحم کنه فقط»، «اینجور که بوش میاد داریم وارد موج پنجم میشیم و احتمالاً 2 ماه آینده رو درگیر موج پنجمیم. لاجرم دوباره باید این مدت از بیرون رفتنهای غیرضروری تا حد امکان اجتناب کنیم.»، «بخش ما رو بستن و مجدداً بیماران کرونایی بستری کردن، یعنی اینکه بخشهای عادی دارن میشن تخت بیماران عفونی و کرونا، شروع یک موج تازه و تعطیلی و مهمتر به خطر افتادن جان عزیزتون. شروعش از همین جدی نگرفتن و عادی شدن عروسی، ختم و مهمونی و اون جمع شدنهایی که مستحضرید.»
دعوای اینستاگرامی
استوری نوید محمدزاده در انتقاد از بعضی تولیدات سینمایی و نمایش خانگی حسابی جنجالی شد و در یکی دو روز گذشته بحث و جدل زیادی در شبکههای اجتماعی همراه داشت. نوید محمدزاده در استوریاش نوشت: «اینقدر هزینه واسه تعریف از محصول معمولی خودتون نکنید.» خیلیها این استوری را خطاب به جواد عزتی و نقشش در سریال «زخم کاری» دانستند و دعواها میان هواداران این دو بازیگر بالا گرفت. دیروز محمدزاده در یک پست و استوری عکسی از عزتی منتشر کرد و نوشت: «جواهر الماسی» و پس از آن بحثها شکل جدیدی گرفت. خیلی نوشتند از ابتدا منظور محمدزاده «مردم معمولی» رامبد جوان بوده است و نه «زخم کاری» و از جوگیر شدن و قضاوت کردن نوشتند: «جواد عزتی خودشم نمیدونست در مقابل نوید محمدزاده چقدر برای ما مردم دوست داشتنیتره»، «من اصلاً به مرحله بررسی دعوای بین نوید محمدزاده و جواد عزتی نرسیدم؛ چون تا استوری محمدزاده رو خوندم، از سه غلط «ه کسره» و سه غلط املایی در ۵ خط متن، شوک عصبی بهم دست داد»، «نوید محمدزاده استوری گذاشته و به «جواد عزتی» تیکه انداخته که شأن بازیگری رو پایین نیارید. یکی نیست بگه آخه چرا با مقایسه خودت با جواد، شأن جوادو پایین میاری»، «نوید محمدزاده استوری گذاشته انقدر تبلیغ یه محصول معمولی رو نکنید بعد خودشون کم مونده بود قورباغه رو با تویین پیکس و برکینگ بد مقایسه کنن»، «یکی به من بگه از کجا فهمیدید منظور نوید محمدزاده، جواد عزتی بود؟! اسمی از ایشون آورد؟! مگر این دو با هم دوست نیستن؟! پس این همه تخریب و مقابل هم قرار دادن این دو از کجا میاد؟!»، «خب فهمیدیم منظور نوید محمدزاده اصلاً جواد عزتی نبوده ولی این دلیل نمیشه رو اینکه بازی جواد عزتی بهتر از نوید محمدزادهست تأکید نکنیم»، «همتونم که از نوید محمدزاده بدتون میاد! ۷.۵ میلیون فالوور رو از تو تخم مرغ شانسی درآورده یا همه اون ۷.۵ میلیون منم؟»، «نوید محمدزاده فکر کرد ملت براش سوت و کف میزنن اما وقتی دید اوضاع خیطه سریع یه تعریف تمجید رفت تا محبوبیتش بیشتر از دست نره»، «خب میبینم که نوید محمدزاده یه پست برای جواد عزتی گذاشت. کاش قبل از مطمئن نشدن از هرچیزی سریع واکنش نشون ندیم که اینجور مواقع مجبور شیم خودمونو تو افق محو کنیم»، «کاری با اینکه منظور نوید محمدزاده کی بوده و کدومشون بهتر از اون یکیه ندارم. توجهم رو این جلب کرد که هنرمند مملکت یه ه کسره رو بلد نیست رعایت کنه! متأسفم»، «نوید محمدزاده اومده برای برنامه مزخرف «مردم معمولی» رامبد جوان استوری گذاشته بعد مردم اومدن ربطش دادن به جواد عزتی. چتونه؟!»، «خب معلوم شد ماجرای نوید محمدزاده و جواد عزتی، پروژه بوده. بهرهبردار (سوءاستفادهکننده) هم فیلیمو.»
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
نادر قدیانی: قوانین سختی برای کتابسازها تنظیم شود
-
اکران فیلمهای متوسط با بستههای تشویقی متفاوت
-
مرور توأمان دو داستان «ما به تهران نمیرسیم»
-
نوازشگر نغمههای موسیقی
-
تئاتر همواره تئاتر میماند
-
عکس نوشت
-
شهروند مجـــازی
اخبارایران آنلاین