فراتر از هنر؛ فراتر از آواز
شجریان کوشید ترجمان به غایت زیبای حقایق عرفانی، برهانی، قرآنی و حکمی ما ایرانیان باشد
دکتر حسن بلخاری قهی
رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی
1 مولانا در مثنوی معنوی و در شرح پیر چنگی از حقیقت موسیقی سخن میگوید، گرچه در ابواب دیگر این کتاب معنوی نیز از حقیقت آن گفته، همچون ذیل قصه ابراهیم ادهم که موسیقی را به نقل از حکیمان، بازتاب چرخش افلاک و به نقل از مؤمنان، محاکات نغمههای بهشتیان خوانده است. اما در داستان پیرچنگی، پیر را با اسرافیل همفن میخواند و نغمه و آواز او را با نغمههای درون انبیاء همساز میداند. در شرح بلند این تمثیل، فرشته و آدم را اسیر و محبوس زندان حس و تن مینامد و آدمی را به شنود نغمههای جان و جهانِ اولیا میخواند که:
نغمههای اندرون اولیاء
اولا گوید کهای اجزای لا
هین ز لای نفی سرها بر زنید
این خیال و وهم یکسو افکنید
ای همه پوسیده در کون و فساد
جان باقیتان نرویید و نزاد
و سپس صلا میدهد: اگر شمهای از این نفحات آسمانی به گوش خاکنشینان کره ارض رسد تمامی جانها سر از دخمه تن برآورند و حقیقت هستی را طلب کنند. از دیدگاه مرید شوریده شمس تبریز، اولیا اسرافیل زماناند که به نغمه و آواز بر جان فسرده آدمیان بانگ و چنگِ حیات مینوازند و آنان را به سرشت حقیقی خود میخوانند:
گوید این آواز ز آواها جداست
زنده کردن کار آواز خداست
بازگشتن از عدم، یعنی جهل و خودخواهی و خودپرستی و رو به سوی حق آوردن، تنها با شنود مطلق آواز حضرت دوست میسور و میسر است.
ای فناتان نیست کرده زیر پوست
باز گردید از عدم ز آواز دوست
مطلق آن آواز خود از شه بود
گرچه از حلقوم عبدالله بود
سپس مولانا رو به سوی روایت شگرف قرب نوافل میآورد که هر که علاوه بر فرایض، نوافل را بجا آورد خدا دیدگانش میشود و نیز خشم و رضایش.
گفته او را من زبان و چشم تو
من حواس و من رضا و خشم تو
رو که بییسمع و بییبصر توی
سر توی چه جای صاحبسر توی
2نغمه و آواز در پیوند با سماع و موسیقی، کلام را حلاوتی میبخشد که تا اعماق و ژرفای جان نفوذ میکند. حدیث نغمه و آواز و آوا، در فرهنگ ما ایرانیان، حدیث تفنن و لهو و لعب نیست، این موهبت چون با حکمت و عرفان پیوند خورد و در مقامات موسیقایی با ندای خوش قرآنی تقرّب یابد نردبان عروجی میشود برای ارواح فسرده و خسته از صعب و سختی زندان جسم و جان.
چون چنین شد ما چون چنگی به دست حق، نواخته میشویم تا از نواختن ما حقیقت آشکار شود:
میگفت که تو در چنگ منی
من ساختمت چونت نزنم
من چنگ توام بر هر رگ من
تو زخمه زنی من تن تننم
3استاد محمدرضا شجریان که تربیتیافته الحان عظیم و لطیف قرآن بود، در تمامی حیات موسیقایی خویش کوشید ترجمان به غایت زیبای حقایق عرفانی، برهانی، قرآنی و حکمی ما ایرانیان باشد. همچنان که حافظ، زبان فارسی را ترجمان عظیم لطایف حکمی و قرآنی قرار داد:
ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد
لطایف حکمی با کتاب قرآنی
مرحوم استاد شجریان با ندای آسمانی خود قاری آیات و نوای زیبای حقایق عرفانی ما گردید. قرنها باید بگذرد تا همچون اویی در حوزه آواز و موسیقی، از مادر دهرزاده شود.
خداوندش بیامرزد و او را قرین و مأنوس با اولیا و محبانش گرداند.
«بینالمللیسازی آموزش عالی» در گفتوگو با دکتر عباس قنبری باغستان (استاد ارتباطات دانشگاه تهران)
از دیپلماسی علمی تا دیپلماسی دانشجویی
با «ذهنیت و نگاه بومی» نمیتوان الگوی «بینالمللیسازی» را اجرایی کرد
فرزانه اسکندریان
در دنیای امروز یکی از شاخصهای اصلی توسعه، «بینالمللیسازی آموزش عالی» است و کشورهای پیشرفته، بهطور ویژه بر این ایده سرمایهگذاری میکنند. به این اعتبار، در اوایل قرن 21، دنیا یک تحول پارادایمی در نظم نوین جهانی را تجربه کرد و آن گذار به «دیپلماسی علمی» بود. دکتر عباس قنبری باغستان، نویسنده کتاب «بینالمللیسازی آموزش عالی» بر این باور است که برای کشوری با مختصات آموزش عالی ایران، با توجه به اینکه حدود 50 هزار دانشجو در اقصی نقاط جهان دارد، «دیپلماسی دانشجویی» راهگشاتر است. او در تحقیق خود با مطالعه نقش دانشجویان در تولیدات علمی بینالمللی نشان میدهد که بهعنوان مثال در یک بازه زمانی 10 ساله (2015-2005)، دانشجویان ایرانی در مالزی بیش از 5 هزار سند علمی بینالمللی برای ایران تولید کردهاند. حتی او در این کتاب بهطور مستند تصریح میکند که دانشجویان ما در امریکا، کانادا، انگلستان و دیگر کشورهایی که ما هیچگاه رابطه رسمی یا حسنه با آنها نداشتهایم هم، به همین میزان یا حتی بیشتر فعال بودهاند و سهم بسیار زیادی از تولیدات علمی بینالمللی ما مرهون همین دانشجویان است. از این رو، تأکید دارد که در بحث «دیپلماسی دانشجویی» نیاز به نقشه و برنامههای محرک برای بازیگران اصلی آن، یعنی همین دانشجویان و بدنه هیأت علمی داریم. گفتوگوی ما با دکتر قنبری باغستان، استاد ارتباطات و عضو هیأت علمی دانشگاه تهران، نکات قابل تأملی دارد که در ادامه میخوانید:
جناب دکتر قنبری، ایده «بینالمللیسازی آموزش عالی» در دنیای امروز چه ضرورت و الزاماتی دارد؟
نخست اینکه «بینالمللیسازی» یک اندیشه است، شعار نیست. یعنی ما با شعار دادن و هر سال یک برنامه اعلام کردن، بینالمللی نمیشویم بلکه باید در هر کنش علمی هر عضو از بدنه آموزش عالی «بینش بینالمللی» وجود داشته باشد. دیگر اینکه، در حوزه آموزش عالی «بینالمللیسازی» یک نظام درهم تنیده جهانی است که در آن نمیتوان بهصورت جزیرهای عمل کرد. نکته سوم اینکه، بر اساس تجربه عمده کشورها (بهعنوان مثال ترکیه، مالزی، کرهجنوبی و...) تنها عرصهای که در مسیر جهانیسازی سربلند بیرون آمده، عرصه آموزش عالی است. چون بازیگران آن، نخبگان و فرهیختگان جامعه هستند و به این اعتبار، نباید از آن ترسید.
اجرای این اندیشه نیازمند چه فاکتورهایی است؟ و ما در ایران در کدام مؤلفهها موفق ظاهر شدهایم و در کدام بخشها نیاز به اصلاح یا تمرکز بیشتری داریم؟
بینالمللیسازی آموزش عالی، طیف وسیعی از کنشگری علمی، آموزشی و تحقیقاتی را دربر میگیرد که واقعاً نمیتوان با توجه به تحولات سریع در این عرصه، کرانههای آن را محدود کرد. البته، در کشور ما عمدتاً دو محور «چاپ مقالات بینالمللی» و «جذب دانشجوی خارجی» بسیار مورد توجه قرار گرفته و این ضعف بزرگی است!
با این حال در سطوح کلان، تشکیل بانکهای اطلاعاتی علمی به زبان خارجی، به رسمیت شناختن حق دسترسی آزاد به متون علمی، مرجعسازی اسناد علمی بومی، تدوین استانداردهای کیفی و حرفهای رشتههای دانشگاهی و تلاش برای بینالمللی کردن آنها، عضویت و حضور در بوردهای علمی و استانداردهای بینالمللی، تشکیل اتحادیههای منطقهای و بینالمللی دانشگاهی، پایش ساختار جذب و پذیرش دانشجویان خارجی و بینالمللی، جذب مشاوران و اعضای هیأت علمی خارجی، بینالمللی کردن سیلابسهای درسی، آموزش آنلاین و یادگیری مادامالعمر، استانداردسازی و تقسیمبندی حوزههای آموزشی و پژوهشی کشور، بینالمللی کردن تحقیقات، ارائه جوایز علمی بینالمللی و... نیز سویهها و ابعاد مهم بینالمللیسازی هستند که کمتر به آنها توجه شده است.
در سطوح فردی، یعنی بدنه دانشگاهی که نیروی محرکه اصلی محسوب میشوند نیز، رفع موانع زبانی و ارتباطی، تلقی بینالمللیسازی به مثابه تعهد ملی، بهینهسازی فرمتهای نوشتاری متون علمی بر اساس الگوریتمهای فنی وب، حرکت در مسیر مطالعات بینرشتهای، بینالمللی کردن پژوهشها، آشنایی با فنون تبلیغ و ترویج تولیدات علمی، حضور در نظامهای آموزش عالی خارج، مدیریت رفرنسها و منابع اسناد علمی، رصد شاخصهای نوین علمسنجی (شاخصهای آلتمتریک) و رعایت اخلاق علمی از جمله ویژگیهایی است که باید به آنها توجه بیشتری شود.
شما در کتاب «بینالمللیسازی آموزش عالی» به استراتژیها، راهبردها و تکنیکها در توسعه ارتباطات علمی پرداختید. در این مسیر مهمترین چالشها و راهکارهای کاربردی ما کدامها هستند؟
یکی از ویژگیهای این کتاب، تفکیک سه سطح از کنشگری نظام حکمرانی آموزش عالی (دولت، مؤسسات آموزش عالی و بدنه دانشگاهی) در عرصه بینالمللیسازی است. من در این کتاب مدلی برای توسعه ارتباطات علمی ارائه دادهام که اسمش مدل «هرم وارونه نقشها و مسئولیتها» است. متأسفانه این مدل در ایران، تقریباً معکوس است و علت آن نیز سنگین بودن بوروکراسی نسبتاً عریض و طویل در این زمینه است.
به یک مقایسه ساده دقت کنید: ما در ایران بهطور مشخص 4 نهاد سیاستگذار، 6 سند بالادستی و 10 بازیگر اصلی (غیر از دانشگاهها) در حوزه بینالمللیسازی آموزش عالی داریم. درحالی که در کشور مالزی، یک نهاد سیاستگذار، دو سند بالادستی و تنها دو بازیگر اصلی (غیر از دانشگاهها) وجود دارد. همین وضعیت بوروکراسی را ما در سطح خُردتر، در دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی نیز داریم. این بوروکراسی، کنشگری در ارتباطات علمی بینالمللی را برای بازیگران اصلی که همان بدنه علمی دانشگاهی هستند، سخت کرده است.
به این اعتبار، من با تأکید بر شعار «بینالمللیسازی در خانه»، مهمترین اولویت را اصلاح ساختار حکمرانی آموزش عالی در عرصه بینالمللیسازی (گذار از سیاستگذاری محض، تمرکززدایی، مقرراتزدایی، حذف آییننامههای دست و پاگیر و تسهیل فرآیندها و مسیرهای بینالمللیسازی آموزش عالی) میدانم به نحوی که منجر به مشارکت بیشترین تعداد کنشگران علمی در این فرآیند شود. برآورد شخصی من در این کتاب این است که در شرایط فعلی کمتر از 20 درصد ظرفیت آموزش عالی در زمینه بینالمللیسازی فعال شده است. درحالی که میتوان با برخی اصلاحات ساختاری، که عمده راهکارهای آن در کتاب آمده است، امکان شکوفاسازی بیشتر این ظرفیتها را فراهم کرد.
با توجه به فعالیت روزافزون دانشجویان و محققان ایران در تولیدات علمی جهان، نقش «دیپلماسی علمی» را در بینالمللیسازی آموزش عالی ایران چگونه میبینید؟
در اوایل قرن 21، دنیا یک تحول پارادایمی در نظم نوین جهانی را تجربه کرد و آن گذار به «دیپلماسی علمی» بود. اما من فکر میکنم برای کشوری با مختصات آموزش عالی ایران، «دیپلماسی دانشجویی» راهگشاتر است. البته اینها هر دو به هم وابستهاند، اما مهم است که من در اینجا بر نقش «دانشجویان» تأکید کنم؛ هم دانشجویان ما در داخل و هم در خارج. ما اکنون حدود 50 هزار دانشجو در اقصی نقاط جهان داریم. به گفته سن مارتین، اینها به معنی واقعی کلمه سفیران ما در خارج هستند. بیایید یکبار قدرت نرم و نقش آنها را در تولیدات علمی بینالمللی کشور مطالعه کنیم. من این کار را انجام دادم؛ در یک بازه زمانی 10 ساله (2015-2005)، دانشجویان ایرانی در مالزی بیش از پنج هزار سند علمی بینالمللی برای ایران تولید کردهاند. حالا بیاییم این را مقایسه کنیم با کل خروجی قراردادهای همکاری که بهصورت رسمی و در قالب اتحادیهها و کارگروههای مشترک دانشگاهی با کشورهای روسیه، آلمان، فرانسه، اتریش و... در همین بازه زمانی امضا شده است. اصلاً قابل مقایسه نیست. دانشجویان ما در امریکا و کانادا، انگلستان که هیچگاه رابطه رسمی یا حسنه با آنها نداشتهایم، هم به همین میزان یا حتی بیشتر فعال بودهاند. سهم بسیار زیادی از تولیدات علمی بینالمللی ما مرهون همین دانشجویان است. بنابراین ما در بحث «دیپلماسی علمی یا دانشجویی» نیاز به نقشه و برنامههای محرک برای بازیگران اصلی آن، یعنی همین دانشجویان و بدنه هیأت علمی داریم. بیایید بررسی کنیم پکیجهای تشویقی برای فعالیت علمی بینالمللی چیست؟ آیا آییننامهها و دستورالعملهای مربوط به فعالیت بینالمللی جاذبه بیشتری دارد یا دافعه بیشتر!
سال گذشته سعی شد مدلی بومی برای «بینالمللیسازی دانشگاههای علوم پزشکی ایران» طراحی شود. نظر شما درباره این طرح چیست؟
دقت نمایید که مدل بینالمللیسازی ما نباید و نمیتواند بومی باشد! مشکل اصلی اینجاست که ما با ذهنیت بومی و نگاه بومی دنبال بینالمللیسازی هستیم. این امکانپذیر نیست. الگوی بینالمللیسازی ما باید بینالمللی باشد چون هم اساس علم جهانی است و هم اینکه دانشگاههای ما تنها در تعامل با طرفهای خارجی میتواند موفق باشد.
یک مثال ساده این است که ما در دانشگاههای علوم پزشکی بهترین رشتهها، بهترین استادان و بهترین آزمایشگاهها را داریم. در دانشگاه تهران و شریف و امیرکبیر هم بهترین رشتههای مهندسی را داریم. اما اینها نمیتوانند در سطح وسیع دانشجو جذب کنند؛ چرا!؟ چون بهعنوان مثال رشتههای پزشکی ما تأییدیه نظام پزشکی بسیاری از کشورها را ندارد. یا مثلاً رشتههای مهندسی ما استاندارد بینالمللی واشنگتن آکورد را ندارند و تلاشی هم برای کسب این استانداردها نشده است. لذا هرقدر ما در داخل تلاش کنیم و شعار دهیم و هزینه کنیم، مادامی که آن حلقه اتصال در تعاملات بینالمللی ایجاد نشود، به وضعیت مطلوب نخواهیم رسید.
دانشگاههای کشور چگونه میتوانند در زمینه جذب دانشجوی خارجی به بازاریابی و درآمدزایی برسند؟
در سطح بینالمللی، آموزش عالی، تجاری شده و رقابت در آن بسیار شدید است. آموزش عالی جزء 10 صنعت پردرآمد بلوکهای بزرگ آموزش عالی است. به نظر من در یک ساختار بوروکراتیک و دولتی، دانشگاهها الزامات تجاری شدن و رقابتی شدن را ندارند. از طرفی، با توجه به غلبه نگاه بومی در الگوی بینالمللیسازی ما و از آنجایی که در کوتاه مدت امکان فعال شدن بخش خصوصی نیست، به نظر من اگر دانشگاهها به جای جذب دانشجوی تمام وقت خارجی، دنبال دانشجوی بینالمللی باشند، موفقتر خواهند بود. یعنی دانشگاهها جزئی از دورههای آموزشی بینالمللی باشند که طی آن، دانشجویان بینالمللی فقط بخشی از دوران تحصیل خود را در دانشگاههای ما سپری کنند. البته این تنها یک راهکار است و نمیتوان بههمین راهکار محدود ماند. در درازمدت، باید بخش خصوصی را وارد کرد. راهکار اصلی در بازاریابی خلاقانه است که در توان بخش خصوصی نیست. امروزه بزرگترین دپارتمان دانشگاههای مشهور، دپارتمان بازاریابی است، برعکس دانشگاههای ما که به احتمال زیاد چنین دپارتمانی نداریم.
دانشجویان برای حضور در دانشگاههای ایران، باید به زبان فارسی مسلط باشند، شما نقش زبان انگلیسی برای ارائه درسها به زبان بینالمللی را در این میان چگونه میبینید؟
اجازه بدهید به این موضوع از یک افق کلانتر بنگریم. هدف از جذب دانشجوی خارجی یا بینالمللی، تأثیرگذاری علمی و فرهنگی بر نسل آینده محققان، پژوهشگران و اندیشمندان و به نوعی بر رهبران آینده آن کشورها است. به این اعتبار، زبان فارسی تنها مزیت علمی و فرهنگی ایران اسلامی نیست. اساساً فرهنگ و تمدن ایرانی فراتر از بحث صرف زبانی است. ژاپنیها تجربه خوبی در این زمینه دارند که میگویند هر دانشجوی خارجی صرفنظر از اینکه زبان ژاپنی بیاموزد یا خیر، در نهایت جهان را از لنز جهانبینی، فرهنگ و تمدن ژاپنی خواهد دید. لذا آنها خیلی راحت بحث ارائه آموزش به زبانهای خارجی را آزاد گذاشتهاند. در کشورهای در حال توسعه مثل کرهجنوبی، سنگاپور و مالزی نیز همین است.
لذا بهنظر من به دو دلیل خیلی نباید با محدود ساختن آموزش دانشجویان خارجی به زبان فارسی، موضوع جذب آنها را تحتالشعاع قرار داد. اول اینکه با توجه به غنای علمی و فرهنگی تمدن ایران، قطعاً هر دانشجوی خارجی پس از اقامت در ایران، بهطور خودکار جذب فرهنگ و زبان فارسی خواهد شد. دوم اینکه اگر قرار است زبان فارسی به زبان علم تبدیل شود، بهترین راه همین جذب دانشجویان خارجی و سپس در معرض علم و دانش بومی و فارسی قراردادن آنها در داخل کشور است. اما این کار ظرافت خاصی را میطلبد و نیازمند حضور بیشتر دانشجویان، محققان و اندیشمندان بینالمللی در کشور است.
نیمنگاه
ما در دانشگاههای علوم پزشکی و دانشگاههای مهندسی بهترین رشتهها، بهترین استادان و بهترین آزمایشگاهها را داریم. اما اینها نمیتوانند در سطح وسیع دانشجو جذب کنند؛ چون رشتههای پزشکی ما تأییدیه نظام پزشکی خیلی از کشورها را ندارد. یا رشتههای مهندسی ما استاندارد بینالمللی واشنگتن آکورد را ندارند و تلاشی هم برای کسب این استانداردها نشده است. لذا هرقدر ما در داخل تلاش کنیم و شعار دهیم و هزینه کنیم، مادامی که آن حلقه اتصال در تعاملات بینالمللی ایجاد نشود، به وضعیت مطلوب نخواهیم رسید.
ما در ایران بهطور مشخص 4 نهاد سیاستگذار، 6 سند بالادستی و 10 بازیگر اصلی (غیر از دانشگاهها) در حوزه بینالمللیسازی آموزش عالی داریم. این بوروکراسی، کنشگری در ارتباطات علمی بینالمللی را برای بازیگران اصلی که همان بدنه علمی دانشگاهی هستند، سخت کرده است.
در سطح بینالمللی، آموزش عالی، تجاری شده و رقابت در آن بسیار شدید است. آموزش عالی جزء 10 صنعت پردرآمد بلوکهای بزرگ آموزش عالی است و در یک ساختار بوروکراتیک و دولتی، دانشگاهها الزامات تجاری شدن و رقابتی شدن را ندارند.