در سوگ درگذشت رودابه کمالی، نویسنده کودک و نوجوان، ویراستار و روزنامهنگار
نویسندهای مبتکر، معلمی فداکار
آتوسا صالحی
نویسنده، مترجم و ویراستار
طی روزهای گذشته اهالی کتاب به سوگ یکی دیگر از اعضای خانواده خود نشستند؛ زندهیاد رودابه کمالی. اغراق نیست اگر او را نویسندهای چندوجهی بدانم. او معلمی را خیلی زود شروع کرد، بلافاصله بعد از آنکه دیپلم گرفت. روزنامه نگاری را هم همینطور، به این حرفه هم تقریباً همزمان با تدریس قدم گذاشت. با رودابه در سالهای کار در سروش نوجوان آشنا شدم؛ روزنامه نگار پرکاری بود تقریباً همه نوع مطلبی مینوشت، از داستان گرفته تا گزارش، گفتوگو و حتی سرمقاله. البته آن موقعها شرایط کار روزنامه نگاری اینگونه بود، حداقل در سروش نوجوان که ما همه طور تجربه را در نوشتن کسب کردیم. بعدتر به کلاسهای داستاننویسی فریدون عموزاده خلیلی رفتیم و رودابه همزمان در مدرسه «فرزانگان» تدریس میکرد. معلم انشا بود و این کار را عاشقانه دوست داشت، آنقدر که هر ابتکار یا راهکاری که به ذهنش میرسید برای جلب اشتیاق و توجه بیشتر دانشآموزان به اهمیت انشانویسی بهکار میبست. وقتی تدریس در «مدرسه خرد» را هم به عهده گرفت، ریاست دپارتمان انشا را به عهدهاش گذاشتند و آنجا نه فقط از تجربیات قبلی خود بهره میگرفت بلکه هر آنچه را آموخته بود به دیگر معلمان هم میآموخت. البته روزنامه نگاری را هم رها نکرد، همچنان با نشریات مختلفی همکاری داشت. حتی چند داستان بزرگسال هم نوشت که اگر اشتباه نکنم در مجله داستان منتشر شد. اغراق نیست اگر بگویم بسیاری از نویسندگان جوان امروز در گذشته شاگردان او بودند، چه در مدرسه فرزانگان و چه حتی در کلاسهای داستاننویسی که تدریس آنها را برعهده میگرفت. بگذارید نکتهای درباره کلاسهای داستاننویسیاش بگویم، بخش قابل توجهی از حاضران در دورههایی که برای بزرگسالان برگزار میکرد زنان خانهداری بودند که بنا به ایجاد اشتیاق برای تغییر در زندگیشان ثبتنام میکردند. اما رودابه آنقدر با علاقه و اشتیاق به آنان آموزش میداد که اغلب نوشتن را جدی گرفته و دیگر دنیای نویسندگی را رها نمیکردند. هر چند که کلاسهای او تنها به مخاطبان بزرگسال محدود نمیشد، او به مناطق روستایی و شهرهای مختلف سفر میکرد و برای کودکان و نوجوانان کلاس برپا میکرد. حتی در آن مدتی که ساکن بابل شد هم این روند را ادامه داد. رودابه کمالی، بخشی از تجربه سالهای تدریس انشانویسی خود را درقالب مجموعه کتابی با عنوان «کارگاه انشا» نوشته که از سوی نشر قدیانی در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است. البته در این کتاب او تجربیات مادرش، مریم روحانی را هم آورد که ایشان هم نویسنده بودند. او داستانهایی هم برای کودکان نوشت که آنها با عنوانهایی همچون «مهرک و سبزک»، «اسبی که هیچکس نمیدید» و «قصههای حیوانکی» روانه کتابفروشیها کرده بود. رودابه کمالی چند سالی بود که بهعنوان داور جایزه لاک پشت پرنده هم در انتخاب آثار تألیفی و ترجمهای منتخب همکاری داشت. بر اساس سالها شناختی که از او طی سالها دوستی و همکاری دارم اگر بخواهم معرفی مختصری از ویژگیهای اخلاقی اش داشته باشم باید بگویم که رودابه مادری نمونه، نویسندهای باتجربه و معلمی سراسر فکر و ایدههای نو و افزون بر اینها دلسوز و فداکار بود. امیدوارم روح این دوست و همکار دیرینهام در آرامش ابدی باشد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه