نگاهی به افزایش یکباره بودجه نظامی آلمان
دنیای گفتمانها یا دنیای موشکها؟!
ولاف شولتس، صدراعظم جدید آلمان، پس از حمله روسیه وعده کرد آلمان را به یک قدرت نظامی برجستهتر بدل کند و گفت قصد دارد هزینههای نظامی کشور را به بیش از دو درصدِ تولیدات اقتصادی افزایش دهد. دولت آلمان روز ۲۷ فوریه، ۱۰۰ میلیارد یورو
(۱۱۲٫۷ میلیارد دلار) از بودجه سال ۲۰۲۲ را به تسلیحات و تقویت بنیه نظامی اختصاص داد و به این ترتیب، از نظر بودجه نظامی، پس از امریکا و چین در رده سوم جهان قرار گرفت؛ در دنیای پس از جنگ جهانی دوم این حادثه، تاریخی است
الهه اکبرزاده
پژوهشگر
به گواه کتابهای تاریخ و نقشههای جغرافیا، آلمان همیشه محصور میان همسایگان بزرگ و پرقدرتی بوده که موجودیت این کشور را تهدید میکردهاند؛ در شرق تهدید روسیه و در غرب سایه حضور فرانسه و نیروی دریایی انگلیس را بر سر خود احساس کرده است.
۱۵۰ سال است که کشور متحد آلمان شکل گرفته و در این مدت آلمانیها دوبار در جنگهای جهانی و در برهههایی در جنگهای منطقهای سعی کردهاند بر این جغرافیا غلبه کنند. باور آلمانیها به فرهنگ متعالی و توسعه نظامی و صنعتیشان همیشه آنها را مقابل این سه رقیب سنتی قرار داده است. عاقبت اما، پس از جنگ دوم، آلمانِ شکستخورده در جنگ و سرخورده از ایده نازیسم و «اراده معطوف به قدرت» تحت فشارهای خارجی از نظر نظامی منزوی شد. برای ارتش آلمان و ژاپنِ پس از جنگ چهارچوبهای ویژهای تعیین شد. ارتش آلمان در ناتو ادغام شد، تحت کنترل امریکا درآمد و متعهد شد که از سلاحهای هستهای و شیمیایی استفاده نکند؛، همچنین کاملاً تحت نظارت مجلس قرار گرفت، تا آنجا که معمولاً در جوامع نظامی دنیا ارتش آلمان را بهعنوان ارتشی پارلمانی خفیف و مسخره میکند! آلمان به عضویت ناتو هم در آمد اما رویکرد آلمانِ جدید تبدیلشدن به قدرت اقتصادی بود نه نظامی. به همین دلیل، بهرغم داشتن اقتصاد برتر اروپا، زیر بار تخصیص دو درصد از تولید ناخالص داخلیاش به بودجه نظامی نرفت. آلمان نسبت به استفاده از قدرت نظامی بیمیل بود؛ در کوزوو و افغانستان بهعنوان بازیگر فرعی نقش ایفا کرد و خود را از درگیری در لیبی کنار کشید. این گونه بود که بهدلیل عدم سرمایهگذاری کافی بر توسعه نظامی، مورد انتقاد امریکا و دیگر اعضای ناتو قرار میگرفت و کشورهای اروپای شرقی نیز سیاست این کشور را نوعی «بیتفاوتی و بیمسئولیتی» تلقی میکردند، سیاستی که از نظر آنها باعث تهور روسیه و افزایش تهدیدش میشد.
آلمان در تمام این سالها به شرایط و نقش خود خو کرده بود و انگار نظر کسینجر را پذیرفته بود که «گرچه برای اروپا، بزرگ است ،اما برای جهان کوچک است». این کشور، پس از جنگ دوم، تهدیدهای جغرافیاییای را که ناگزیر به آنها دچار است با اتحاد خنثی کرد. در سیستم یکپارچه اتحادیه اروپا و با ایدئولوژی «اتحادی هرچه نزدیکتر»، آلمان تلاش کرد اروپا را در کنار خود نگه دارد و به هر ترتیب جلوی ضعف اتحادیه اروپا را بگیرد و بازار صادرات محصولاتش را حفظ کند. از سوی دیگر در سیاست خارجی خصوصاً در مواجهه با روسیه، ملایم سخن میگفت و از توسل به زور و استفاده از قدرت نظامی خودداری میکرد. آلمانِ مرکل حتی در ماجرای الحاق کریمه به روسیه، که بشدت با آن مخالف بود، در انتقاد از روسیه و پشتیبانی از تحریمها بسیار خویشتندارانه عمل کرد و بعد از اعمال برخی تحریمهای مالی و انرژی علیه روسیه هم اجازه نداد روسیه کاملاً منزوی و غیرقابلکنترل شود. در تمام دوره صدارت مرکل، او مهمترین طرف صحبت پوتین در غرب بود و معمولاً هفتهای یکبار گفتوگوی تلفنی داشتند. وقتی آلمان با باقی اروپا همراه شد و روسیه را بهدلیل الحاق کریمه تحریم کرد، آنچه روابط مسکو و برلین را فعال و پرتحرک نگه داشت تأکید سران دو کشور بر تداوم روابط در حوزه انرژی، بویژه ادامه پروژه گازی نورد استریم ۲ بود. علاوهبر گاز، نفت و زغالسنگِ تقریباً ارزانِ روسیه مزیتی برای اقتصاد آلمان بود. منافع اقتصادی و انرژی حاصل از روابط با روسیه برای مرکل اهمیت زیادی داشت، تا آنجا که برلین ترجیح داد در برابر فشارهای تحریمی واشنگتن، برای قطع کامل روابط با روسیه، مقاومت کند و رابطهاش با مسکو را حفظ کند. مرکل در مواجهه با روسیه همیشه در نظر داشت که اتحادیه اروپا باید چگونه به اقدامهای تحریکآمیز پاسخ دهد و چگونه میشود قالبهایی برای گفتوگوهای احتمالی ایجاد کرد. ژوئن سال گذشته مرکل و مکرون، برای بهبودبخشیدن به روابط سرد مسکو و اتحادیه اروپا، پیشنهاد کردند سران بروکسل با پوتین دیداری داشته باشند. پس از آنکه روسیه کریمه را اشغال و به خاک خود ضمیمه کرد، اتحادیه اروپا تمام برنامههای دیدار با پوتین در سطح سران را کنار گذاشت. سال گذشته نیز این پیشنهاد با مخالفتهای جدی در اروپا همراه شد، اما مرکل، دستکم به گفته خودش، همیشه معتقد بود «اروپا و روسیه همسایههایی هستند که نمیتوانند یکدیگر را نادیده بگیرند» و «اروپا بهتر است با روسیه بهعنوان یک شریک رفتار کند. این سیاست کارسازتر از رویارویی با کرملین خواهد بود».
چند ماه قبل، آنگلا مرکل پس از شانزده سال از قدرت کناره گرفت. در این چند ماه اروپا شاهد تحولات بسیاری بود که مهمترین آنها آغاز جنگ روسیه علیه اوکراین است. در سالهای گذشته مرکل یکی از مخالفان پیوستن اوکراین به ناتو بود. او در توضیح این نظر گفته است که همیشه تلاش میکرده با این موضع از تشدید تنش با روسیه و حرکت بهسمت فاجعه جلوگیری کند. او علاوهبراین اعتقاد داشته اوکراین در آن زمان آمادگی لازم برای عضویت در ناتو را ندارد. با این حال اوکراین در آستانه پیوستن به ناتو بود که روسیه تصمیم به حمله گرفت. همین چند ماه جنگ بر سیاست و اقتصاد جهان تأثیر فراوان گذاشت، اما این تأثیرات در آلمان گستردهتر و ملموستر از باقی غرب است. جنگ در اوکراین، که تأمینکننده حداقل ۸ درصد گندم جهان بود، امنیت غذایی جهان، خصوصاً آلمان را تهدید کرد. از طرف دیگر، توقف پروژههای گازی آلمان و روسیه خبر خوبی برای صنایع و اقتصاد آلمان نبود. پس از آغاز حمله نظامی روسیه به اوکراین، بهای انرژی در آلمان بشدت افزایش یافت و بسیاری از واحدهای تولیدی با مشکلاتی جدی روبهرو شدند. این معضل بخصوص در صنایعی که مصرف انرژی بالایی دارند محسوستر است، صنایعی مثل صنعت فولاد و شیشه و کاغذ و صنایع شیمیایی که بهنوبه خود بر ۹۵ درصد محصولات صنعتی اثر میگذارد. قیمت سوخت نیز بشدت افزایش یافته است .
آلمان، از زمان انفجار هستهای ۲۰۱۱ ژاپن تا به حال، سه نیروگاه از شش نیروگاه هستهایاش را تعطیل کرده و با فشار دغدغههای زیستمحیطی احزاب سبز میخواست فعالیت مابقی آنها را هم متوقف کند، اما حالا و با نگرانی از مسأله تأمین انرژی از روسیه، به نظر میرسد این برنامه به تعویق خواهد افتاد. اعمال تحریمها علیه روسیه ،نیز بیش از هر کشوری، تجارت آلمان را با اختلال روبهرو کرد. در همین راستا و برای جلوگیری از ضررهای مضاعف، آلمان و چند کشور اروپایی دیگر از قبیل ایتالیا و مجارستان با قطع دسترسی روسیه به سوئیفت مخالفت کردند. این جنگ حتی به صنعت خودروسازی آلمان که بسیار تحتتأثیر قطعهسازی اوکراینیها بود آسیب رساند، لذا میتوان گفت آلمان، پس از اوکراین، کشوری است که بیشترین ضرر را از این جنگ متحمل شده. با همه اینها، به نظر میرسد مهمترین تأثیر جنگ بر آلمان در عرصه سیاسی اعمال شد نه اقتصادی. برلین پس از سالها سیاستهای دفاعیاش را تغییر داد، سنت عدم فروش اسلحه به یک کشورِ درحال جنگ را شکست و به اوکراین سلاح ارسال کرد. (البته آلمان سالها پیش و در جنگ تحمیلی هم در فروش سلاح شیمیایی به عراق پیشقدم شده بود). اولاف شولتس، صدراعظم جدید آلمان، پس از حمله روسیه وعده کرد آلمان را به یک قدرت نظامی برجستهتر بدل کند و گفت قصد دارد هزینههای نظامی کشور را به بیش از دو درصدِ تولیدات اقتصادی افزایش دهد. دولت آلمان در روز ۲۷ فوریه، ۱۰۰ میلیارد یورو (۱۱۲٫۷ میلیارد دلار) از بودجه سال ۲۰۲۲ را به تسلیحات و تقویت بنیه نظامی اختصاص داد و به این ترتیب، از نظر بودجه نظامی، پس از امریکا و چین و در رده سوم جهان قرار گرفت. در دنیای پس از جنگ جهانی دوم این حادثه تاریخی است و بار دیگر آلمان را بهعنوان یکی از بزرگترین قدرتهای نظامی جهان مطرح میکند.
مطابق برآوردهای وزارت دفاع، 68 میلیارد یورو از بودجه مازادی که صدراعظم وعده کرد صرف پروژههای ملی یا داخلی خواهد شد و 34 میلیارد یورو نیز به پروژههای تسلیحاتی مشترک با سایر کشورها (بویژه پهپاد Eurodrone) اختصاص خواهد یافت. شولتس گفته دولت بنا دارد برای تجهیز و مدرنسازی ارتش آلمان جتهای جنگنده F-35 ایالات متحده را بخرد و جایگزینِ تورنادوهای قدیمی بوندسور کند. این سیاست جدید که البته چند سالی طول میکشد تا ارتش را کاملاً بازسازی کند، قابلیت تهاجمی بیسابقهای به آلمان میدهد و چهبسا آن را تبدیل به ارتش اول اروپا کند؛ اما مهمتر از آن و در کوتاه مدت، سبب رونقگرفتن صنایع تسلیحاتی امریکا و پیمانکاران بریتانیایی پنتاگون است.
آلمان، پس از سالها راهبرد سیاست خارجیاش را که به سیاست شرقی موسوم بود تغییر داده است، سیاستی که در نگاه به دنیا تنها بهدنبال منافع اقتصادیاش بود و همین نفع اقتصادی را بهمثابه منافع امنیتی در نظر میگرفت و در این راستا پذیرفته بود که راهی جز همکاری متقابل با روسیه وجود ندارد. این تغییر ناگهانی میتواند باعث چنددستگی و اختلاف در سیاست آلمان شود اما پس از اجرا نشاندهنده آن است که رقبای سنتی ژئوپلیتیک آلمان با همکاری امریکا، ابرقدرتِ پیمان ناتو، عاقبت آلمان را وادار کردند در شرایطی که اقتصادش بشدت آسیبپذیر شده به نظامیگری برگردد. این بهمنزله دور شدن هر روزه دنیا از وضعیت و نظم مستقر فعلی است و یعنی دنیا هنوز دنیای موشکهاست ،نه دنیای گفتمانها.
پژوهشگر
به گواه کتابهای تاریخ و نقشههای جغرافیا، آلمان همیشه محصور میان همسایگان بزرگ و پرقدرتی بوده که موجودیت این کشور را تهدید میکردهاند؛ در شرق تهدید روسیه و در غرب سایه حضور فرانسه و نیروی دریایی انگلیس را بر سر خود احساس کرده است.
۱۵۰ سال است که کشور متحد آلمان شکل گرفته و در این مدت آلمانیها دوبار در جنگهای جهانی و در برهههایی در جنگهای منطقهای سعی کردهاند بر این جغرافیا غلبه کنند. باور آلمانیها به فرهنگ متعالی و توسعه نظامی و صنعتیشان همیشه آنها را مقابل این سه رقیب سنتی قرار داده است. عاقبت اما، پس از جنگ دوم، آلمانِ شکستخورده در جنگ و سرخورده از ایده نازیسم و «اراده معطوف به قدرت» تحت فشارهای خارجی از نظر نظامی منزوی شد. برای ارتش آلمان و ژاپنِ پس از جنگ چهارچوبهای ویژهای تعیین شد. ارتش آلمان در ناتو ادغام شد، تحت کنترل امریکا درآمد و متعهد شد که از سلاحهای هستهای و شیمیایی استفاده نکند؛، همچنین کاملاً تحت نظارت مجلس قرار گرفت، تا آنجا که معمولاً در جوامع نظامی دنیا ارتش آلمان را بهعنوان ارتشی پارلمانی خفیف و مسخره میکند! آلمان به عضویت ناتو هم در آمد اما رویکرد آلمانِ جدید تبدیلشدن به قدرت اقتصادی بود نه نظامی. به همین دلیل، بهرغم داشتن اقتصاد برتر اروپا، زیر بار تخصیص دو درصد از تولید ناخالص داخلیاش به بودجه نظامی نرفت. آلمان نسبت به استفاده از قدرت نظامی بیمیل بود؛ در کوزوو و افغانستان بهعنوان بازیگر فرعی نقش ایفا کرد و خود را از درگیری در لیبی کنار کشید. این گونه بود که بهدلیل عدم سرمایهگذاری کافی بر توسعه نظامی، مورد انتقاد امریکا و دیگر اعضای ناتو قرار میگرفت و کشورهای اروپای شرقی نیز سیاست این کشور را نوعی «بیتفاوتی و بیمسئولیتی» تلقی میکردند، سیاستی که از نظر آنها باعث تهور روسیه و افزایش تهدیدش میشد.
آلمان در تمام این سالها به شرایط و نقش خود خو کرده بود و انگار نظر کسینجر را پذیرفته بود که «گرچه برای اروپا، بزرگ است ،اما برای جهان کوچک است». این کشور، پس از جنگ دوم، تهدیدهای جغرافیاییای را که ناگزیر به آنها دچار است با اتحاد خنثی کرد. در سیستم یکپارچه اتحادیه اروپا و با ایدئولوژی «اتحادی هرچه نزدیکتر»، آلمان تلاش کرد اروپا را در کنار خود نگه دارد و به هر ترتیب جلوی ضعف اتحادیه اروپا را بگیرد و بازار صادرات محصولاتش را حفظ کند. از سوی دیگر در سیاست خارجی خصوصاً در مواجهه با روسیه، ملایم سخن میگفت و از توسل به زور و استفاده از قدرت نظامی خودداری میکرد. آلمانِ مرکل حتی در ماجرای الحاق کریمه به روسیه، که بشدت با آن مخالف بود، در انتقاد از روسیه و پشتیبانی از تحریمها بسیار خویشتندارانه عمل کرد و بعد از اعمال برخی تحریمهای مالی و انرژی علیه روسیه هم اجازه نداد روسیه کاملاً منزوی و غیرقابلکنترل شود. در تمام دوره صدارت مرکل، او مهمترین طرف صحبت پوتین در غرب بود و معمولاً هفتهای یکبار گفتوگوی تلفنی داشتند. وقتی آلمان با باقی اروپا همراه شد و روسیه را بهدلیل الحاق کریمه تحریم کرد، آنچه روابط مسکو و برلین را فعال و پرتحرک نگه داشت تأکید سران دو کشور بر تداوم روابط در حوزه انرژی، بویژه ادامه پروژه گازی نورد استریم ۲ بود. علاوهبر گاز، نفت و زغالسنگِ تقریباً ارزانِ روسیه مزیتی برای اقتصاد آلمان بود. منافع اقتصادی و انرژی حاصل از روابط با روسیه برای مرکل اهمیت زیادی داشت، تا آنجا که برلین ترجیح داد در برابر فشارهای تحریمی واشنگتن، برای قطع کامل روابط با روسیه، مقاومت کند و رابطهاش با مسکو را حفظ کند. مرکل در مواجهه با روسیه همیشه در نظر داشت که اتحادیه اروپا باید چگونه به اقدامهای تحریکآمیز پاسخ دهد و چگونه میشود قالبهایی برای گفتوگوهای احتمالی ایجاد کرد. ژوئن سال گذشته مرکل و مکرون، برای بهبودبخشیدن به روابط سرد مسکو و اتحادیه اروپا، پیشنهاد کردند سران بروکسل با پوتین دیداری داشته باشند. پس از آنکه روسیه کریمه را اشغال و به خاک خود ضمیمه کرد، اتحادیه اروپا تمام برنامههای دیدار با پوتین در سطح سران را کنار گذاشت. سال گذشته نیز این پیشنهاد با مخالفتهای جدی در اروپا همراه شد، اما مرکل، دستکم به گفته خودش، همیشه معتقد بود «اروپا و روسیه همسایههایی هستند که نمیتوانند یکدیگر را نادیده بگیرند» و «اروپا بهتر است با روسیه بهعنوان یک شریک رفتار کند. این سیاست کارسازتر از رویارویی با کرملین خواهد بود».
چند ماه قبل، آنگلا مرکل پس از شانزده سال از قدرت کناره گرفت. در این چند ماه اروپا شاهد تحولات بسیاری بود که مهمترین آنها آغاز جنگ روسیه علیه اوکراین است. در سالهای گذشته مرکل یکی از مخالفان پیوستن اوکراین به ناتو بود. او در توضیح این نظر گفته است که همیشه تلاش میکرده با این موضع از تشدید تنش با روسیه و حرکت بهسمت فاجعه جلوگیری کند. او علاوهبراین اعتقاد داشته اوکراین در آن زمان آمادگی لازم برای عضویت در ناتو را ندارد. با این حال اوکراین در آستانه پیوستن به ناتو بود که روسیه تصمیم به حمله گرفت. همین چند ماه جنگ بر سیاست و اقتصاد جهان تأثیر فراوان گذاشت، اما این تأثیرات در آلمان گستردهتر و ملموستر از باقی غرب است. جنگ در اوکراین، که تأمینکننده حداقل ۸ درصد گندم جهان بود، امنیت غذایی جهان، خصوصاً آلمان را تهدید کرد. از طرف دیگر، توقف پروژههای گازی آلمان و روسیه خبر خوبی برای صنایع و اقتصاد آلمان نبود. پس از آغاز حمله نظامی روسیه به اوکراین، بهای انرژی در آلمان بشدت افزایش یافت و بسیاری از واحدهای تولیدی با مشکلاتی جدی روبهرو شدند. این معضل بخصوص در صنایعی که مصرف انرژی بالایی دارند محسوستر است، صنایعی مثل صنعت فولاد و شیشه و کاغذ و صنایع شیمیایی که بهنوبه خود بر ۹۵ درصد محصولات صنعتی اثر میگذارد. قیمت سوخت نیز بشدت افزایش یافته است .
آلمان، از زمان انفجار هستهای ۲۰۱۱ ژاپن تا به حال، سه نیروگاه از شش نیروگاه هستهایاش را تعطیل کرده و با فشار دغدغههای زیستمحیطی احزاب سبز میخواست فعالیت مابقی آنها را هم متوقف کند، اما حالا و با نگرانی از مسأله تأمین انرژی از روسیه، به نظر میرسد این برنامه به تعویق خواهد افتاد. اعمال تحریمها علیه روسیه ،نیز بیش از هر کشوری، تجارت آلمان را با اختلال روبهرو کرد. در همین راستا و برای جلوگیری از ضررهای مضاعف، آلمان و چند کشور اروپایی دیگر از قبیل ایتالیا و مجارستان با قطع دسترسی روسیه به سوئیفت مخالفت کردند. این جنگ حتی به صنعت خودروسازی آلمان که بسیار تحتتأثیر قطعهسازی اوکراینیها بود آسیب رساند، لذا میتوان گفت آلمان، پس از اوکراین، کشوری است که بیشترین ضرر را از این جنگ متحمل شده. با همه اینها، به نظر میرسد مهمترین تأثیر جنگ بر آلمان در عرصه سیاسی اعمال شد نه اقتصادی. برلین پس از سالها سیاستهای دفاعیاش را تغییر داد، سنت عدم فروش اسلحه به یک کشورِ درحال جنگ را شکست و به اوکراین سلاح ارسال کرد. (البته آلمان سالها پیش و در جنگ تحمیلی هم در فروش سلاح شیمیایی به عراق پیشقدم شده بود). اولاف شولتس، صدراعظم جدید آلمان، پس از حمله روسیه وعده کرد آلمان را به یک قدرت نظامی برجستهتر بدل کند و گفت قصد دارد هزینههای نظامی کشور را به بیش از دو درصدِ تولیدات اقتصادی افزایش دهد. دولت آلمان در روز ۲۷ فوریه، ۱۰۰ میلیارد یورو (۱۱۲٫۷ میلیارد دلار) از بودجه سال ۲۰۲۲ را به تسلیحات و تقویت بنیه نظامی اختصاص داد و به این ترتیب، از نظر بودجه نظامی، پس از امریکا و چین و در رده سوم جهان قرار گرفت. در دنیای پس از جنگ جهانی دوم این حادثه تاریخی است و بار دیگر آلمان را بهعنوان یکی از بزرگترین قدرتهای نظامی جهان مطرح میکند.
مطابق برآوردهای وزارت دفاع، 68 میلیارد یورو از بودجه مازادی که صدراعظم وعده کرد صرف پروژههای ملی یا داخلی خواهد شد و 34 میلیارد یورو نیز به پروژههای تسلیحاتی مشترک با سایر کشورها (بویژه پهپاد Eurodrone) اختصاص خواهد یافت. شولتس گفته دولت بنا دارد برای تجهیز و مدرنسازی ارتش آلمان جتهای جنگنده F-35 ایالات متحده را بخرد و جایگزینِ تورنادوهای قدیمی بوندسور کند. این سیاست جدید که البته چند سالی طول میکشد تا ارتش را کاملاً بازسازی کند، قابلیت تهاجمی بیسابقهای به آلمان میدهد و چهبسا آن را تبدیل به ارتش اول اروپا کند؛ اما مهمتر از آن و در کوتاه مدت، سبب رونقگرفتن صنایع تسلیحاتی امریکا و پیمانکاران بریتانیایی پنتاگون است.
آلمان، پس از سالها راهبرد سیاست خارجیاش را که به سیاست شرقی موسوم بود تغییر داده است، سیاستی که در نگاه به دنیا تنها بهدنبال منافع اقتصادیاش بود و همین نفع اقتصادی را بهمثابه منافع امنیتی در نظر میگرفت و در این راستا پذیرفته بود که راهی جز همکاری متقابل با روسیه وجود ندارد. این تغییر ناگهانی میتواند باعث چنددستگی و اختلاف در سیاست آلمان شود اما پس از اجرا نشاندهنده آن است که رقبای سنتی ژئوپلیتیک آلمان با همکاری امریکا، ابرقدرتِ پیمان ناتو، عاقبت آلمان را وادار کردند در شرایطی که اقتصادش بشدت آسیبپذیر شده به نظامیگری برگردد. این بهمنزله دور شدن هر روزه دنیا از وضعیت و نظم مستقر فعلی است و یعنی دنیا هنوز دنیای موشکهاست ،نه دنیای گفتمانها.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه