«منشور فکری - سیاسی حضرت امام خمینی(ره)» در گفتوگو با دکتر موسی نجفی، رئیس پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی
رهبری در قامت متفکر
حضرت امام(ره) جزو معدود متفکرانی بودند که توانستند فلسفه سیاسی خود را اجرایی کنند
مریم محمدی
«حضرت امام خمینی(ره) در وهله نخست یک متفکر و نظریهپرداز است؛ کسی که میکوشد با بهره گرفتن از مرجعیت فکری و دینی خود بهعنوان ولی فقیه که شأنی نظریهپردازانه و فکری دارد و نه صرفاً بهعنوان یک رهبر سیاسی، مسائل نظام را حل کند.» این توصیف دکتر موسی نجفی، استاد تمام علومسیاسی و رئیس پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی درباره شأن فکری و نظریهپردازانه حضرت امام خمینی(ره) است. او حضرت امام(ره) را از معدود متفکرانی برمیشمارد که توانست فلسفه سیاسی خود را با موفقیت پیادهسازی و اجرا کند.
جناب دکتر نجفی، اغلب از حضرت امام خمینی(ره) بهعنوان یک رهبر سیاسی که بنیانگذار یک نظام سیاسی نوین شدند، صحبت میشود، اما ایشان از شأنی فکری، فلسفی و نظریهپردازانه نیز برخوردار بودند. دستگاه فکری حضرت امام خمینی(ره) بهعنوان یک «متفکر» چه مختصاتی داشت؟
حضرت امام خمینی(ره) در وهله نخست یک شخصیت فکری برجسته بودند که از سن چهل تا شصت سالگی به مسائل فکری مبادرت داشتند و «مسائل سیاسی» را فقط رصد میکردند. با اینکه نهضت بزرگی مثل «ملی شدن صنعت نفت» را پیش روی داشتند اما رد پایی از ایشان در این نهضت نمیبینیم. تقریباً در هیچ یک از جناحبندیهای نهضت و مسائل آن وارد نشدند و در هیچ کدام از جریانهای سیاسی حتی مذهبی آن زمان، مشارکت فعال نداشتند و تنها بعد از انقلاب از مرحوم آیتالله کاشانی در مقابل ملیگراها، چندین بار تجلیل کردند، اما بعد از شکست نهضت نفت و کودتای 28 مرداد، حاکمیت امریکا به جای انگلیس، رحلت آیتالله کاشانی و آیتالله بروجردی یعنی زمانی که به سن شصت سالگی رسیده بودند، ایشان وارد گود سیاست شدند و بتدریج نسبت به دخالت امریکاییها و حذف «قسم به قرآن» واکنش نشان داده و انتقادات خود را مطرح کردند. مشخص بود که انتقادات امام(ره) به این مسائل بهانه است و هدف بلندتری را مد نظر دارند که همان استقرار نظام جمهوری اسلامی است. ایشان برای همراه کردن علمای دیگر و مردم باید یکسری برنامههای کوتاهمدت و اجرایی را پیش میکشیدند تا جامعه بتدریج سیاسیتر شود و به برنامههای ایشان در مسیر تغییر رژیم اعتماد کند. سرنخ درگیری ایشان با انجمنهای ایالتی و ولایتی و مسأله کاپیتولاسیون را میتوان در کتاب «کشف الاسرار» ایشان که در دهه بیست به رشته تحریر درآمده است، ردگیری کرد.
اما بیست سال بین کتاب «کشفالاسرار» و حرکت سیاسی ایشان فاصله است. چرا؟
چون ایشان در حال رصد کردن اوضاع جامعه هستند. حساسیت ایشان نسبت به دخالت خارجیها و دینی شدن جامعه در این کتاب نمود برجستهای دارد. بنابراین، همانطور که در پرسش شما هم طرح شد، حضرت امام خمینی(ره) در وهله نخست یک متفکر و نظریهپرداز است؛ کسی که میکوشد ابتدا مسائل را متفکرانه تحلیل کند. به همین دلیل، ایشان را ابتدا به ترکیه و بعد به نجف میفرستند. آنجا هم 15 سال در کرسی مرجعیت نشسته و در کنار شخصیتهایی همچون آیتاللهالعظمی خویی و مرحوم آیتاللهالعظمی شاهرودی مشغول تدریس میشوند، ولی فضای عراق یک فضای عربی بود و به گونهای نبود که ایشان بتواند حرکتی سیاسی را رقم بزند.
بعد از انقلاب هم جنگ میشود و ایشان آنجا هم سعی میکند تا با بهره گرفتن از «قدرت اجتهاد» و «مرجعیت فکری و دینی» خود، مسائل نظام را نه بهعنوان یک رهبر سیاسی بلکه بهعنوان یک «ولی فقیه» که شأنی نظریهپردازانه و فکری دارد، حل کند. بر این اساس، میتوان برای ایشان یک «فلسفه سیاسی» قائل شد که در بردارنده راهکارهایی برای حل مسائل انقلاب و افقگشا برای آینده جمهوری اسلامی است.
مهمترین مسأله در فلسفه سیاسی ایشان چیست؟
در فلسفه سیاسی امام(ره) بیشتر بحث بر سر «مشروعیت نظام سیاسی» است. ایشان جزو معدود متفکرانی هستند که فلسفه سیاسی خود را پیادهسازی کردند. برخی متفکران صرفاً به یک فلسفه سیاسی به لحاظ ذهنی و تئوریک دست پیدا میکنند اما برای پیادهسازی آن فرصتی نمییابند، اما خوشبختانه حضرت امام(ره) این فرصت را پیدا کردند.
«مشروعیت» یک نظام سیاسی در اندیشه ایشان، چگونه محقق میشود؟
ایشان مشروعیت را از آن خدا میدانند و در واقع، در فلسفه سیاسی حضرت امام(ره) «ولایت» و «دموکراسی» با هم جمع شده است.
در اندیشه ایشان، شرط تحقق «جمهوریت نظام» چیست؟
در فلسفه سیاسی حضرت امام(ره) مشروعیت نظام از مردم نیست، بلکه مشروعیت نظام از «ولایت فقیه» است و ولایت فقیه هم مشروعیت خود را از امام زمان(عج) و نظریه امامت دارد نه از خودش؛ اما مردم باید این ولایت را بپذیرند. بنابراین، فلسفه سیاسی ایشان دو جزء دارد؛ یک جزء الهی که به نظریه امامت ختم میشود و یک جزء مردمی که آن هم وجهی دینی دارد و ایشان با قبول نظریه جمهوری و تفکیک قوا، این وجه مردمی را پذیرفتند و تلفیق کردند.
در تحلیل محتوای بیانات حضرت امام(ره)، واژه «مردم» بسامد بالایی دارد. اساساً «مردممداری» در فلسفه سیاسی ایشان چه مختصاتی دارد؟
نگاه یک «مرجع تقلیدِ نظریهپردازِ شیعی مسلمان» غیر از نگاه یک نظریهپرداز لیبرال یا یک نظریهپرداز مارکسیست است و مختصات خود را دارد. طبیعتاً نگاه حضرت امام(ره) به «مردم» نمیتواند برآمده از تعریفی باشد که مارکسیستها یا لیبرالیستها از جایگاه مردم در یک نظام سیاسی و اجتماعی ارائه میکنند.
«مردم» در اندیشه حضرت امام(ره) به تعبیر شهید مطهری، مردمی هستند که «منِ متعالی» را طلب میکنند. تفاوت مکتب لیبرالیسم و مارکسیسم با فلسفه سیاسی امام خمینی(ره) این است که «مردم» در مکتب لیبرالیسم و مارکسیسم، سکولار هستند و اساساً دین را رها کردهاند و گاه در تقابل با آن قرار دارند، اما «مردم» در فلسفه سیاسی امام(ره) اگر رفاه، اقتصاد و آزادی میخواهند، مطالباتشان یک قید دینی هم دارد؛ یعنی رفاه، آزادی و اقتصاد را در سایه «دین» میخواهند. «مردم سالاری دینی» نه یک جمهوری تنهای سکولار و نه یک حکومت اسلامی بدون مردم است.
«تمدنسازی» در فلسفه سیاسی حضرت امام خمینی(ره) چه جایگاهی داشت؟
بیشتر مبارزات حضرت امام خمینی(ره) علیه رژیم شاه بود و بعد از استقرار نظام جمهوری اسلامی، جنگ شد، بنابراین ایشان بیشتر بر مشکلاتی چون تغییر رژیم پهلوی و مبارزه با صدام متمرکز شدند. بحث از «تمدن» زمانی موضوعیت مییابد که یک نظام شکل بگیرد. برای شکلگیری نظام، جنبش نرمافزاری لازم است تا نهادها بازسازی شده و در اجتماع پیاده شود، اما رحلت امام(ره) بلافاصله بعد از جنگ، باعث شد که کار «نهادسازی پیشرفته» عملاً با آیتالله خامنهای ادامه پیدا کند. بنابراین بحثهای تمدنی در فلسفه سیاسی امام(ره) اجمالی است. برپایی نظام، ایجاد قانون اساسی و... همه دغدغههایی تمدنی است اما طرح تفصیلی این مسائل و پیادهسازی آنها بعدها محقق شد. ایشان فضایی را ساختند و قاعدهای را بنا گذاشتند که ظرفیت «ایده تمدنسازی» را داشت. اگر پایهگذاری ایشان، پایهگذاری محدودی بود، ما امروز به این جایگاه تمدنی نمیرسیدیم. مقام معظم رهبری، آیتالله خامنهای، این نگاه تمدنی را از «اجمال» به «تفصیل» بردند.
با توجه به مسائلی که امروزه در جامعهمان با آن مواجه هستیم به نظر شما کدام بُعد از اندیشه سیاسی ایشان میتواند برای امروز ما بیشتر راهگشا شود؟
مجموعه افکار ایشان در قانون اساسی متجلی شده و تنها نمیتوان بر یک بُعد آن انگشت گذاشت. ایشان یک «نظام» ایجاد کردند و نظام نیازمند یک سلسله از مفاهیم است. بنابراین همه مفاهیمی که ایشان بویژه در قانون اساسی طرح کردند اعم از مردمسالاری، دین، نظام اسلامی و ولایتفقیه، هم نیاز امروز ما و هم راهگشای مسائل ما است. اما اصل اساسی که امروز باید محل تأمل بیشتر قرار گیرد، اصل تلفیقی است که امام(ره) بین «مشروعیت دینی» و «مقبولیت مردمی» ایجاد کردند که بسیار بدیع بود و ایشان را در حاکمیت نظام سیاسی موفق کرد و اساساً بر اساس این تلفیق بود که توانستند نظامی برپا کنند که نه لیبرال است و نه مارکسیست. این مشی فکری و منش سیاسی ایشان برای امروز ما میتواند بسیار راهگشا شود. به رغم اینکه چند دهه از رحلت امام(ره) میگذرد، اما هنوز افکارشان زنده است؛ چون تازگی، پویایی و عمق دارد، اما با این حال، باید از برخورد سطحی، حذفی یا اضافی با افکار امام(ره) پرهیز کرد. امام(ره) را باید عمقی بخوانیم تا به اصل و اساس حرف ایشان پی ببریم که البته این مهم از رهگذر تحقیقات بهدست میآید. بقیه ملل اسلامی هم محتاج شناخت بیشتر امام(ره) هستند تا بتوانند از افکار ایشان بهتر بهره بگیرند.
نیم نگاه
تلفیقی که امام(ره) بین «مشروعیت دینی» و «مقبولیت مردمی» انجام داد بسیار بدیع بود و ایشان را در حاکمیت نظام سیاسی موفق کرد و اساساً بر اساس این تلفیق بود که توانستند نظامی برپا کنند که نه لیبرال است و نه مارکسیست. این مشی فکری و منش سیاسی ایشان برای امروز ما میتواند بسیار راهگشا شود
گفتوگو با دکتر منوچهر محمدی، استاد علوم سیاسی و روابط بینالملل
غفلت ما از یک میراث ماندگار
طی سه دهه گذشته، از کدام اندیشههای امام(ره) در میدان سیاست غفلت کردیم؟
مهسا رمضانی
خبرنگار
سخن گفتن درباره شخصیتهای سیاسی شاید کار دشواری نباشد اما وقتی به برخی شخصیتهای فکری و سیاسی ذوالابعاد میرسیم ترسیم منشور فکری، سلوک رفتاری و منش سیاسیشان بس دشوار میشود. بیشک حضرت امام خمینی(ره) از جمله آنهاست. امام(ره) را بهعنوان «متفکر»، «رهبر سیاسی»، «عارف»، «فقیه»، «فیلسوف»، «مرجع تقلید» و... میشناسیم اما کارشناسان و تحلیلگران بسیاری معتقدند که هنوز ابعادی از افکار و سیاست ورزی ایشان ناشناخته باقی مانده است یا در دولتها مورد غفلت واقع شده است. یکی از این کارشناسان، دکتر منوچهر محمدی است که در گفتوگو با ما از نقاط مغفول مانده اندیشه حضرت امام(ره) در سه دهه گذشته در میدان سیاست میگوید. دکتر محمدی از صاحبنظران علومسیاسی و روابط بینالملل و از انقلابپژوهانی است که آثارش در حوزه انقلاب اسلامی محل رجوع بسیاری از تاریخپژوهان و تحلیلگران انقلاب اسلامی است و در این زمینه آثاری همچون «انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای روسیه و فرانسه»، «انقلاب اسلامی: زمینهها، پیامدها و دستاوردها»، «بازتاب جهانی انقلاب اسلامی» و... را در کارنامه علمی خود دارد.
جناب دکتر محمدی، اکنون بیش از سه دهه از رحلت حضرت امام(ره) میگذرد. فکر میکنید بعد از 33 سال، کدام بُعد از اندیشههای حضرت امام خمینی(ره) مورد غفلت واقع شده است؟
یکی از مهمترین مسائلی که حضرت امام(ره) بر آن اصرار و تأکید داشتند «استکبارستیزی» بود. ایشان، امریکا را صاحب قدرت ندانسته و از آن تحت عنوان «شیطان بزرگ» سخن میگفتند و معتقد بودند که با شیطان بزرگ نمیتوان کنار آمد. ایشان شعار نمیدادند بلکه به آنچه میگفتند، باور داشتند. متأسفانه، این بُعد مهم از اندیشههای امام(ره) تقریباً در تمام دولتها تا پایان دولت دوازدهم، مغفول بود. در کتاب اخیرم «سیاست خارجی تطبیقی جمهوری اسلامی ایران» شاخص سیاست خارجی نظام جمهوری اسلامی را با تکیه بر اندیشه حضرت امام(ره)، قانون اساسی و مقام معظم رهبری، مشخص کردهام و به تطابق این شاخصها با عملکرد دولتهای بعد از انقلاب پرداختهام و متأسفانه دریافتم که همه دولتها تا پایان دولت دوازدهم از سیاست خارجی حضرت امام(ره) عدول کردهاند. همه معتقد بودند که ما باید با امریکا کنار بیاییم چراکه ابرقدرت است و ما توان مقابله با آن را نداریم حتی دولت آقای احمدینژاد که در ابتدا خود را انقلابی و ضد استکباری معرفی میکرد نیز بتدریج از سیاست استکبارستیزی عدول کرد.
دومین مسأله، اقتدار نظام جمهوری اسلامی است. امام(ره) معتقد بودند که ما یک ابرقدرت هستیم. تکیه امام(ره) هم نه بر قدرت مادی که بر قدرت معنوی انقلاب بود.
سومین عنصر از اندیشه سیاسی امام(ره) که متأسفانه دولتهای بعد از انقلاب از آن عدول کردند، مسأله «آیندهنگری» است. ایشان باور داشتند که آینده مال ما است و به این مهم، خوشبین بودند. به همین دلیل، توطئهها و مسائلی را که برای کشور پیش میآمد خیلی ناچیز میدیدند. تا آنجا که وقتی صدام به ایران حمله کرد، حضرت امام(ره) تعبیر جالبی داشتند و عنوان کردند که یک دیوانهای، سنگی به چاه انداخته و ما باید این سنگ را از چاه دربیاوریم. اندیشه آیندهنگرانه هم متأسفانه در عملکرد دولتهای ما آنچنان که باید متبلور نبود و معتقد بودند که باید آتش بس داده و با اینها کنار بیاییم.
مسأله چهارم، باور حضرت امام(ره) به توانایی و تکیه بر «قدرت مردم» بود. ایشان معتقد بودند که اگر ملت وارد گود شود، میتواند پیچیدهترین و بغرنجترین مسائل را حل و فصل کند؛ اعم از پیشرفتهای تکنولوژیک، علمی، مسائل اقتصادی و بینالمللی و... در واقع، ایشان در کنار نخبگان و روشنفکران، بیشتر به تودهها یا به تعبیر خودشان «پا برهنهها» تکیه داشتند. اما متأسفانه، دولتها برعکس عمل کردند و به جای اینکه به مردمی که انقلاب کردند، تکیه کنند به تکنوکراتها و نخبگان تکیه کردند که عموماً هم تحصیلکرده غرب بودند. واقعیت این است که ما بهای لازم را به تودهها ندادهایم و این اندیشه و نگاه امام(ره) هم در اغلب دولتهای ما بعد از ایشان مغفول ماند.
تکیه حضرت امام(ره) بر قدرت مردم را میتوان در جریان جنگ تحمیلی دید. در این جنگ افرادی همچون بنیصدر بر این باور بودند که با یک جنگ کلاسیک مواجه هستیم و تنها باید آموزشدیدهها در آن شرکت کنند. ولی امام(ره) معتقد بودند که این جنگ تحمیلی علیه انقلاب و تودهها است. بنابراین، تودهها هم باید در دفاع مقدس مشارکت داشته باشند. در عمل هم دیدیم که بعد از عزل بنیصدر و تقویت بسیج عمومی توسط امام(ره)، چگونه در دفاع مقدس در مسیر موفقیت قرار گرفتیم.
به انقطاع دولتها از آرمانهای حضرت امام(ره) اشاره کردید، اساساً چرا چنین انقطاعی اتفاق افتاد؟ با اینکه ایشان، بلافاصله بعد از استقرار نظام، با یک جامعه درگیر جنگ مواجه شدند اما با این حال، جامعه از نظر شاخصهای اقتصادی و سرمایه اجتماعی وضعیت مطلوبتری را در مقایسه با دولتهای بعد داشت. چرا؟ رهبری و مدیریت ایشان از چه مختصاتی برخوردار بود؟
«شجاعت» و «جرأت» در رهبری و مدیریت حضرت امام(ره) بسیار برجسته و شایان ذکر است که البته برگرفته از اعتقادات و ایمان قوی ایشان بود. چنین شجاعت و جرأتی آنچنان که باید در برخی دولتمردان ما نبود. امام(ره) در خصوص مبارزه با فساد هیچگونه مسامحهای نداشت، ولی متأسفانه اکثر دولتهای ما آلوده شدند؛ حتی برخی از آنها فساد را تئوریزه کردند! به خاطر دارم که آقای هاشمی در جایی گفتند که اگر سدی ساخته شد و 500 میلیون تومان در آن فساد بود، بر آن فساد چشم بپوشید!! که این درست در تقابل با نظر حضرت امام(ره) بود. به همین دلیل هم برخی از منسوبان ایشان آلوده شدند، چرا که فساد را تئوریزه کردند.
اما در مورد «سرمایه اجتماعی» باید گفت رابطه مردم با حضرت امام(ره) و رهبر معظم انقلاب همواره حفظ شده است. با اینکه ممکن است مردم گلایههای اقتصادی و انتقادهای سیاسی داشته باشند ولی هر زمان احساس کنند نظام در خطر است، به میدان آمده و آن را خنثی میکنند. وقتی سرود «سلام فرمانده» که به نوعی نمایانگر رابطه «مردم» و «مکتب» است با استقبال گسترده مواجه میشود، نشاندهنده این است که پیوند میان «مردم» و «ولایت» و «مکتب» پیوندی ناگسستنی است و ارتباطی با مسائل روزمره، گرفتاریها و معیشت ندارد. لذا، رابطه سه گانه انقلاب که عبارتند از «ولایت»، «مشارکت مردمی» و «مکتب» حفظ شده است و اگر گروهی در خیابان شعاری میدهند این به نمایندگی از همه مردم نیست.
میراث امام برای امروز ما را چه میدانید؟
هیچ تردیدی نیست که امام(ره) پیامبرگونه سنت ایجاد کرده است و این سنت چراغ راه ما است. ما از رهبران انقلاب، سه توقع داریم؛ یکی رهبر بهعنوان ایدئولوگ انقلاب «ایدئولوژی» بدهد. دوم، «فرماندهی» کند؛ یعنی ایدئولوژی را به خیابان و میدان عمل آورد و سوم، «معماری بعد از انقلاب» را در دستور کار خود قرار دهد. ما در هیچ یک از انقلابهای دنیا این سه ویژگی را در یک نفر جمع نمیبینیم؛ ولی در حضرت امام(ره) هر سه این ویژگیها جمع است؛
نخست، امام(ره) با ارائه اصل ولایت فقیه و حکومت اسلامی در سلسله نشستهایی که در نجف داشتند، ایدئولوژی خود را ارائه دادند.
دوم، وقتی مردم وارد گود شدند، ایشان با اعلامیهها، دستورها و نوارهایی که پر میکردند، فرماندهی کار را بر عهده گرفتند.
سومین نقشی که از بنیانگذار و رهبر انقلاب توقع میرود، «معماری نظام» بعد از انقلاب است. حضرت امام(ره) در طول ده سال فعالیتشان بعد از استقرار نظام، این نقش را بخوبی ارائه کردند. خیلیها آن زمان میگفتند امام(ره) خود دستور دهد، کافی است. حکومت هر چه میخواهد باشد ما نه نیازی به قانوناساسی داریم و نه آرای مردم. اما امام(ره) همه اینها را رد کردند و معتقد بودند که مردمی که انقلاب کردند خود نیز باید تصمیم بگیرند چه نوع حکومتی میخواهند. همچنین، حضرت امام(ره) تمام نقاط مسألهدار و همچنین احکام اولیه و ثانویه را طرح کردند و آنچنان شکلی به نظام جمهوری اسلامی دادند که ما امروز کمتر مشکلی از لحاظ اجرای مصوبات داریم. بنابراین، همه اینها، میراث امام بزرگوار ما است. این نکته را هم در پایان اضافه میکنم که راجع به تاریخ دو نظریه وجود دارد؛ یک نظریه این است که تاریخ را انسانها و قهرمانها میسازند که ایده آن را توماس کارلایل مطرح میکند. یک نظر هم این است که تاریخ و جبر آن، قهرمانان را میسازد. به اعتقاد من، حضرت امام(ره) را، تاریخ اسلام میسازد؛ یعنی، امام(ره) جدا از تاریخ اندیشههای اسلام نیست اما در عین حال امام(ره) سازنده تاریخ انقلاب اسلامی نیز هست و اگر امام(ره) نمیبود این انقلاب هم ساخته نمیشد.
نیم نگاه
یکی از مهمترین مسائلی که حضرت امام(ره) بر آن اصرار و تأکید داشتند «استکبارستیزی» بود. ایشان، امریکا را صاحب قدرت ندانسته و از آن تحت عنوان «شیطان بزرگ» سخن میگفتند و معتقد بودند که با شیطان بزرگ نمیتوان کنار آمد. متأسفانه، این بُعد مهم از اندیشههای امام(ره) تقریباً در تمام دولتها تا پایان دولت دوازدهم، مغفول بود. دیگر اینکه، حضرت امام(ره) به توانایی و تکیه بر «قدرت مردم» باور داشتند. ایشان معتقد بودند که اگر ملت وارد گود شود، میتواند پیچیدهترین و بغرنجترین مسائل را حل و فصل کند. به این اعتبار، بر تودههای ملت یا به تعبیر خودشان «پابرهنهها» تکیه بیشتری میکردند. اما متأسفانه، دولتها برعکس عمل کردند و به جای اینکه به مردمی که انقلاب کردند، تکیه کنند به تکنوکراتها و نخبگان تکیه کردند که عموماً هم تحصیلکرده غرب بودند. واقعیت این است که ما بهای لازم را به تودهها ندادهایم و این اندیشه و نگاه امام هم در اغلب دولتهای ما بعد از امام(ره) مغفول ماند