ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
وزیر بهداشت:
اثبات میکنیم واکسن ایرانی ارجح است
با آنکه رئیس جمهوری و تمام مسئولان کشوری در تلاش برای تأمین واکسن کرونا از منابع خارجی هستند و وعده داده شده بزودی واکسن کرونا در اختیار گروههای دارای اولویت قرار میگیرد با این حال و همزمان با تدارک خرید واکسن خارجی اخبار خوشی نیز از آغاز تست انسانی واکسن ایرانی در هفته جاری به گوش میرسد بهطوری که وزیر بهداشت دیروز در رصدخانه طرح شهید سردار قاسم سلیمانی ضمن تأکید بر توان محققان داخلی گفت: باور کنید توانمندی این کار را داریم و ثابت میکنیم واکسن ایرانی ارجح است. دکتر سعید نمکی درباره وضعیت تأمین واکسن کرونا گفت: مسیر تهیه واکسن خارجی را داریم طی میکنیم. بحث کووکس را خوشبختانه با مکانیسمی حل کردیم و بزودی برای خرید از منابع غیرکووکس هم اخبار خوشی را به مردم خواهیم داد. شرط ما خرید واکسن مطمئن و دارای تأییدیهها و گواهیهای مورد وثوق است. امروز با یکی از سفرایمان نشستی دارم که بتوانیم از منابع مختلفی که دنبال میکنیم برای خرید واکسن به نتیجه برسیم. وی تأکید کرد: خوشبختانه مراحل تست انسانی از این هفته آغاز میشود و منبع دیگری هم از هفته آینده مجوز تست انسانی را دریافت میکند. دکتر نمکی تأکید کرد: عزیزانی که در این راه ما را همراهی میکنند دلسرد نشوند. بانوی بزرگوار و دانشمندی در تیم تحقیقات ما قرار دارد که متأسفانه حملههایی به ایشان شده بود. این فقط به این دلیل است که این دانشمندان کنار بکشند، اما میدانم که مقتدرتر و توانمندتر از این هستید که از این صحنه پای بیرون بگذارید. ما در آینده نزدیک اثبات میکنیم که واکسن داخلی مان نسبت به بسیاری از واکسنهایی که در دنیا میسازند، ارجح است. وی خطاب به مردم گفت: دعا کنید و همکاری کنید که روند کاهشی مرگها و بستریهای ناشی از کرونا که امروز به کمتر از یکسوم رسیده، انشاءالله ادامه یابد.
وزیر بهداشت ضمن اشاره به التهاب ناشی از جهش ویروس کرونا در جهان، در عین حال درباره وضعیت کشور گفت: وضعیت خوشبختانه در کشور ما در هفتهای که گذشت، مناسبتر بوده است و امروز به آمار مرگ زیر ۱۲۰ نفر در روز رسیدیم و این اولین روزی است که بعد از چند ماه داریم به این آمار رو به کاهش به سمت ۱۰۰ نفر در روز را مشاهده میکنیم. البته یک نفر هم مرگ برای ما غمانگیز و ماتمزاست.
نمکی با اشاره به وضعیت منحنی کرونا در کشور، گفت: دیروز در بسیاری از استانها مرگ و در برخی استانها بستری صفر را تجربه کردیم.
وزیر بهداشت درباره وضعیت ویروس جهشیافته جدید انگلیسی و اظهارنظرها در این زمینه، اظهار کرد: تا این لحظه هرگز ردپایی از ویروس جهش یافته انگلیسی در کشور ندیدیم و تمهیدات بسیاری هم اندیشیدیم که راهها را برای ورود این ویروس ببندیم. البته همه میدانید که ویروس نه به ویزا نیاز دارد و نه به پاسپورت.
وزیر بهداشت ضمن اشاره به التهاب ناشی از جهش ویروس کرونا در جهان، در عین حال درباره وضعیت کشور گفت: وضعیت خوشبختانه در کشور ما در هفتهای که گذشت، مناسبتر بوده است و امروز به آمار مرگ زیر ۱۲۰ نفر در روز رسیدیم و این اولین روزی است که بعد از چند ماه داریم به این آمار رو به کاهش به سمت ۱۰۰ نفر در روز را مشاهده میکنیم. البته یک نفر هم مرگ برای ما غمانگیز و ماتمزاست.
نمکی با اشاره به وضعیت منحنی کرونا در کشور، گفت: دیروز در بسیاری از استانها مرگ و در برخی استانها بستری صفر را تجربه کردیم.
وزیر بهداشت درباره وضعیت ویروس جهشیافته جدید انگلیسی و اظهارنظرها در این زمینه، اظهار کرد: تا این لحظه هرگز ردپایی از ویروس جهش یافته انگلیسی در کشور ندیدیم و تمهیدات بسیاری هم اندیشیدیم که راهها را برای ورود این ویروس ببندیم. البته همه میدانید که ویروس نه به ویزا نیاز دارد و نه به پاسپورت.
یادداشتی ازکیومرث پوراحمد درباره اصغر عبداللهی
نوشتن عشقاش بود کارش بود و نان شباش
کیومرث پوراحمد
فیلمساز
در دو فیلمنامه «خواهران غریب» و «به خاطر هانیه» که با هم نوشتیم. ایده اولیه از من بود اما فرقی هم نمیکرد. تعدادى از 20 فیلمنامه مجموعه «پرانتزباز» ایدهاش هم مال خود اصغر بود. فیلمنامه را که مینوشت دیگر در اختیار کارگردان بود. درک میکرد که کارگردان باید اثر را از آن خود کند تا فیلم ایدهآلش را بسازد. از آن خود کردن یعنی ایده و فکری که به ذهن اصغر عبداللهی رسیده و آن را در قالب فیلمنامه درآورده، وقتی به دست کارگردان میرسد با بازنویسی یا اضافه کردن جملات تازه یا حتی تغییر دیالوگ آن را به شکلی دربیاورد که انگار از ذهن و قلب خودش تراوش کرده است. اصغر به این نگاه حرفهای رسیده بود. فرقی نداشت که کارگردان قرار است چه تغییراتی در فیلمنامه ایجاد کند. البته اگر اشتباه نکنم- تأکید میکنم «اگر اشتباه نکنم»- موارد اندکی هم بود که اصلاً دلش نمیخواست اسمش به عنوان فیلمنامهنویس ذکر شود. در عین حال با سپردن فیلمنامه به دست کارگردان فکر نمیکرد که کارش تمام شده است. هر وقت کمک میخواستی آماده بود. در «خواهر غریب» چند مورد پیش آمد که در خلال فیلمبردارى سر صحنه گیر میکردم و تشخیص میدادم خلأ و کمبودی در فیلمنامه و ارتباط ها وجود دارد. به اصغر تلفنى مىگفتم. سریع دست به قلم میشد و متن صحنه جدید را برای من میفرستاد. در «به خاطر هانیه» تجربه جالبی داشتیم. ایدهای را با هم در ذهن پروراندیم. تصمیم گرفتیم نیمه اول داستان را اصغر و نیمه دوم را من بنویسم. هر دو در یک اتاق بدون این که گفتوگویی داشته باشیم، نگارش فیلمنامه را آغاز کردیم. در نهایت به شکل عجیبی کار آنقدر یکدست شده بود که انگار فیلمنامه را یک نفر نوشته است. مجبور بودم یک بار متن را بازنویسی کنم تا دستخطها هم یکی باشد. او با مداد مینوشت و من با رواننویس. آنقدر این فیلم را دوست داشت که سر مونتاژ هم میآمد. با وجود این که شیفت کاری من شب بود از 10 شب تا 6 صبح پای کار مینشست و ایده میداد. اصرار داشت از کاری که بلد بود نان بخورد؛ یعنی نوشتن. علاوه بر فیلمنامهنویسی برای سینما و تلویزیون چند کتاب هم نوشت اگرچه در مملکتی که کسی کتاب نمیخواند نوشتن کتاب درآمدی ندارد. با این وجود اصغر عاشق نوشتن و مطالعه بود. در حال نوشتن هم مطالعه میکرد. همیشه از تازهترین انتشارات بازار کتاب؛ داخلی و خارجی خبر داشت و آنها را میخواند. نوشتن هم عشقاش بود هم کارش و هم نان شباش.
اصغر عبداللهى دوست و رفیقى بشدت دلپذیر و بىشیله پیله و صبور بود. اگرچه جسم او را از دست دادهایم و این خیلى غمانگیز است ولى اصغر در فیلمنامههایش و بخصوص قصههایش تا همیشه زنده است. فیلمنامهها را شاید به سفارش دیگرى و مطابق میل دیگرى مىنوشت ولى قصههایش به تمامى از عمق وجودش سرچشمه مىگرفت. قصههایى تأثیرگذار و جذاب و ماندگار براى ادبیات معاصر ایران. یادش گرامى و زنده است همیشه.
فیلمساز
در دو فیلمنامه «خواهران غریب» و «به خاطر هانیه» که با هم نوشتیم. ایده اولیه از من بود اما فرقی هم نمیکرد. تعدادى از 20 فیلمنامه مجموعه «پرانتزباز» ایدهاش هم مال خود اصغر بود. فیلمنامه را که مینوشت دیگر در اختیار کارگردان بود. درک میکرد که کارگردان باید اثر را از آن خود کند تا فیلم ایدهآلش را بسازد. از آن خود کردن یعنی ایده و فکری که به ذهن اصغر عبداللهی رسیده و آن را در قالب فیلمنامه درآورده، وقتی به دست کارگردان میرسد با بازنویسی یا اضافه کردن جملات تازه یا حتی تغییر دیالوگ آن را به شکلی دربیاورد که انگار از ذهن و قلب خودش تراوش کرده است. اصغر به این نگاه حرفهای رسیده بود. فرقی نداشت که کارگردان قرار است چه تغییراتی در فیلمنامه ایجاد کند. البته اگر اشتباه نکنم- تأکید میکنم «اگر اشتباه نکنم»- موارد اندکی هم بود که اصلاً دلش نمیخواست اسمش به عنوان فیلمنامهنویس ذکر شود. در عین حال با سپردن فیلمنامه به دست کارگردان فکر نمیکرد که کارش تمام شده است. هر وقت کمک میخواستی آماده بود. در «خواهر غریب» چند مورد پیش آمد که در خلال فیلمبردارى سر صحنه گیر میکردم و تشخیص میدادم خلأ و کمبودی در فیلمنامه و ارتباط ها وجود دارد. به اصغر تلفنى مىگفتم. سریع دست به قلم میشد و متن صحنه جدید را برای من میفرستاد. در «به خاطر هانیه» تجربه جالبی داشتیم. ایدهای را با هم در ذهن پروراندیم. تصمیم گرفتیم نیمه اول داستان را اصغر و نیمه دوم را من بنویسم. هر دو در یک اتاق بدون این که گفتوگویی داشته باشیم، نگارش فیلمنامه را آغاز کردیم. در نهایت به شکل عجیبی کار آنقدر یکدست شده بود که انگار فیلمنامه را یک نفر نوشته است. مجبور بودم یک بار متن را بازنویسی کنم تا دستخطها هم یکی باشد. او با مداد مینوشت و من با رواننویس. آنقدر این فیلم را دوست داشت که سر مونتاژ هم میآمد. با وجود این که شیفت کاری من شب بود از 10 شب تا 6 صبح پای کار مینشست و ایده میداد. اصرار داشت از کاری که بلد بود نان بخورد؛ یعنی نوشتن. علاوه بر فیلمنامهنویسی برای سینما و تلویزیون چند کتاب هم نوشت اگرچه در مملکتی که کسی کتاب نمیخواند نوشتن کتاب درآمدی ندارد. با این وجود اصغر عاشق نوشتن و مطالعه بود. در حال نوشتن هم مطالعه میکرد. همیشه از تازهترین انتشارات بازار کتاب؛ داخلی و خارجی خبر داشت و آنها را میخواند. نوشتن هم عشقاش بود هم کارش و هم نان شباش.
اصغر عبداللهى دوست و رفیقى بشدت دلپذیر و بىشیله پیله و صبور بود. اگرچه جسم او را از دست دادهایم و این خیلى غمانگیز است ولى اصغر در فیلمنامههایش و بخصوص قصههایش تا همیشه زنده است. فیلمنامهها را شاید به سفارش دیگرى و مطابق میل دیگرى مىنوشت ولى قصههایش به تمامى از عمق وجودش سرچشمه مىگرفت. قصههایى تأثیرگذار و جذاب و ماندگار براى ادبیات معاصر ایران. یادش گرامى و زنده است همیشه.
گفت وگوی «ایران» با محسن بهاروند معاون حقوقی وزارت خارجه
به دنبال تعامل در حقوقبشر هستیم
- معتقدم درباره حقوق بشر با دیگر کشورها می توانیم تعامل داشته باشیم نه تقابل
- سند تحول قضایی نشان از آن دارد که مسئولان محترم قضایی هم به ضرورت اصلاح برخی رویه ها اهتمام دارند
ابراهیم بهشتی
دبیر سرویس سیاسی
کیفیت اجرای حقوق شهروندی یکی از مباحث محل اختلاف ایران با سازمانهای حقوق بشری و کشورهای غربی بوده است. در همین باره با محسن بهاروند معاون حقوقی و بینالملل وزارت خارجه و مسئول پیگیری مسائل حقوق بشری در این وزارتخانه گفتوگو کردیم. بهاروند معتقد است که در اصل رعایت حقوق بشر هیچ اختلاف مبنایی با کشورهای غربی نداریم آنچه محل اختلاف است مکانیسمهای اجرای حقوق بشر و سوءاستفادههای سیاسی از این پدیده است. او البته معتقد نیست که ایران در رعایت حقوق بشر هیچ کم و کاستی ندارد همانگونه که در خود امریکا هم بحثها و انتقادات جدی نسبت به رعایت حقوق بشر وجود دارد. بهاروند با این حال تأکید دارد که برخی رویههای قضایی نیاز به اصلاحاتی دارد تا بهانهها از سوی کشورهای غربی گرفته شود چنانکه منشور حقوق شهروندی و انتشار سند تحول قوه قضائیه را در همین راستا میداند.
٭٭٭
یکی از مهمترین موضوعاتی که در هفتههای اخیر به نوعی بهانه یک هجمه سیاسی جدیدی را علیه جمهوری اسلامی فراهم کرد، ادعای نقض حقوق بشر در ایران بود.
موضوع حقوق بشر همواره یکی از موضوعات مورد جدل در روابط میان ایران وغرب بوده است تا جایی که برخی میگویند این مسأله باید یکی از محورهای گفتوگو در مذاکرات احتمالی آینده ایران و امریکا هم باشد. به نظر میرسد که ایران و جامعه بینالملل در تعریف مبنایی از حقوق بشر دچار اختلاف دیدگاه هستند. نظر شما چیست؟
همواره درباره موضوع حقوق بشر اختلاف نظرهایی وجود دارد و اخیراً هم به بهانه این اختلافات، هجمههای زیادی به ایران وارد شده است که این هجمهها تا حدودی بعد از برجام جدید است. ما نظرات خود را درمورد حقوق بشر داریم. باید دو موضوع را تفکیک کرد؛ یکی موضوع خود حقوق بشر است. من فکر نمیکنم کشوری وجود داشته باشد که مخالفت جدی ای با مفهوم حقوق بشر داشته باشد. دلیل آن هم این است که اصلاً بدون حقوق بشر، اجتماعی نمیتواند شکل گیرد و رابطهای بین حاکمیت و مردم برقرار نمیشود. اساس تشکیل حکومتها و دوام آنها مردم هستند و اگر حقوق مردم رعایت نشود، جامعه بتدریج به سمت فروپاشی خواهد رفت. ولی در مورد این حقوق که بهچند دسته تقسیم میشود، اختلاف نظرهایی وجود دارد. کشورها در مورد حقوق بنیادین بشر تقریباً اختلافی ندارند. این حقوق، محصول تجربه بشر، تمدنها و ادیان است نه اینکه ویژه یک تمدن و مذهب خاص باشد. در واقع این حقوق بنیادین محصول تجربه بشر است و همه آن را قبول دارند.
موضوع دوم مکانیسمهای حقوق بشر است. ما معتقدیم این مکانیسمها طوری طراحی شدهاند که میتوانند مورد سوءاستفاده سیاسی علیه کشوری که هدف بررسی حقوق بشر است، قرار گیرد. نشانه آن هم خیلی زیاد است. اگر شما توجه کنید هر کشوری که با برخی از کشورها مشکل سیاسی پیدا میکند، بلافاصله بعد از مدتی هدف قطعنامههای حقوق بشری، تروریسم و سلاحهای کشتار جمعی هم قرار میگیرد ولی به محض اینکه آن مشکل برطرف میشود، انگار وضعیت حقوق بشر درست میشود و مجدداً بحث حقوق بشر در روابط بین کشورها بخصوص کشورهای غربی و سایر کشورها ناپدید میشود.
یعنی این موضوع تابعی است از کیفیت رابطه بین کشورها؟
بله. حقوق بشر بهصورت مدون محصول کشورهای غربی است. همه به حقوق بشر از قبل اعتقاد داشتند ولی کشورهای غربی خیلی زودتر اعتقاد داشتند و شاید این مسأله یکی از امتیازات جوامع غربی بود که فلسفه خود را به حقوق و قانون تبدیل و به دنیا معرفی کردند. از آنجایی که این تفکر همه بشر را فارغ از رنگ، مذهب و جنسیتی در نظر میگرفت، با استقبال جهانی خیلی خوبی هم رو به رو شد ولی متأسفانه بعد از گذر زمان، جامعه بینالملل هم پیچیدهتر شد، یعنی کشورهای غربی مجدداً در درون خود، آنتی تز حقوق بشر را تولید کردند و خود کشورهای غربی بودند که تلاش کردند از این مکانیسمها علیه کشورهایی که با آنها روابط درستی ندارند، سوء استفاده کنند. ما فکر میکنیم برخی از انتقاداتی که به ایران درباره حقوق بشر میشود، ناشی از این موضوع است.
ما ادعا نداریم که ایران از نظر حقوق بشر کشور کاملی است کما اینکه هیچ کشور دیگری نمیتواند این ادعا را داشته باشد، ما فکر میکنیم برخی از مسائل و قوانین باید اصلاح شوند کما اینکه با دستوری که رئیسجمهوری ایران درباره حقوق شهروندی دادند و سند تحول قضایی که اخیراً از سوی جناب آقای رئیسی، رئیس قوه قضائیه منتشر شد، معلوم شد که موارد زیادی دغدغه خود کشور ما هم هست و باید بیشتر بررسی شود. ولی استفاده از مکانیسمها یک مسأله دیگر است یعنی اختلاف ما بیشتر درباره استفاده از مکانیسمهاست.
من اخیراً در دانشگاه ژنو یک سخنرانی داشتم و همین موضوع را مطرح کردم. حرف من این بود اگر حقوق بشر جهانی است، مکانیسم اجرا و نظارت بر آن هم باید جهانی باشد. چرا نظارت تهاجمی فقط مخصوص چند کشور است. این در حالی است که کشورهای دیگر هم مشکل دارند و خودشان هم معترفند که در خیلی از جاها مشکل دارند.
اصولا در جهان باید یک چارچوب اطلاعاتی درباره حقوق بشر وجود داشته باشد که معلوم شود هر کشوری در این رنکینگ چه جایگاهی دارد؛ مثلاً خود کشور امریکا در برخی از جنبههای حقوق بشری، کشور پیشرفتهای است ولی در برخی مسائل، نقاط ضعف شدید دارد که خودشان هم معترفند. بهعنوان مثال در زندانهای امریکا حقوق زندانیان رعایت نمیشود یا در خیلی از جاها حقوق رنگین پوستان رعایت نمیشود و نسبت به آنها یک تبعیض پنهان وجود دارد که همه میدانند. کما اینکه ایران هم در برخی از جنبهها موفق بوده و در برخی زمینهها موفق نبوده است؛ بهعنوان مثال مسائل مربوط به کشور ما فقط حقوق سیاسی و اجتماعی نیست، بلکه حقوق اقتصادی و این موارد هم مطرح است؛ مثلاً ایران در تهیه آب آشامیدنی، راهسازی و فراهم کردن بسیاری از تسهیلات برای مردم کشور خود موفق بوده است. این در حالی است که در برخی از جاها هم ناموفق بوده است، ما هیچ مشکلی نداریم که بگوییم در کجاها مشکل وجود دارد و در کجاها مشکل وجود ندارد و باید بهتر شود. ما نسبت به سوءاستفاده سیاسی و تبعیضآمیز از مکانیسمهای حقوق بشر اعتراض داریم.
بهنظر میرسد بخشی از آنچه شما تشریح کردید ناظر بر این باشد که شاید یکسری از رفتارها و اقدامات از منظر مجامع حقوق بشری خیلی برجستهتر دیده میشود. اینکه مثلاً درباره سرانه برخورداری از آب آشامیدنی یا بهداشت خیلی فشار وارد نمیشود، به این علت باشد که یک دغدغه عمومی و جهانی نیست ولی مثلاً موضوع اعدام و مواجهه با زندانیان سیاسی بیشتر مورد توجه افکار عمومی است که در همین مورد هم چنانکه اشاره کردید مورد سوءاستفاده سیاسی کشورهای غربی قرار میگیرد. شما قبول دارید چون حوزه سیاسی در واقع عرصه مواجهه حاکمیتها با منتقدان و مخالفان خودشان است، بیشتر مورد توجه قرار میگیرد؟
بله این حرف درستی است ما هم فکر میکنیم که برخی از رفتارها نیاز به اصلاح دارد کما اینکه برخی از قوانین و آیینهای دادرسی هم ممکن است به اصلاح نیاز داشته باشد. این اصلاح پروسهای است که موجب زنده ماندن یک جامعه میشود. برخی از رفتارها اشتباه است و قابل قبول نیست ولی درباره برخی از موارد هم قوانین باید اصلاح شود؛ این یک مسأله است. یک موضوع دیگر این است که فقط بحث قوانین مطرح نیست.
وقتی ما قانونی را تصویب میکنیم و در این زمینه نظری داریم مثل بخشنامه رئیس محترم قوه قضائیه درباره دادرسی عادلانه، در واقع این بخشنامه باید توسط مدیران میانی و پایینتر و کارمندان و ضابطین قضایی رعایت شود. در اینجا دو موضوع پیش میآید؛ یکی بحث نظارت و دیگری بحث آموزش است. این دوکار باید همزمان انجام شود یعنی هم بر اجرای قوانین نظارت شود و هم اینکه باید به خیلی از گروههایی که مسئول اجرای قانون هستند، آموزش داده شود. موضوع دیگر که شاید کسی از منظر آن به حقوق بشر نگاه نمیکند، میزان اعتمادسازی آن میان حاکمیت و مردم است. رعایت حقوق بشر و ایجاد اعتماد بین حاکمیت یک کشور و مردم آن، باعث رشد اقتصادی و تقویت امنیت هر جامعهای میشود. اصولاً عناصر توسعه و رشد اقتصادی شامل مسائلی است که اعتماد را در یک جامعه بین مردم و حاکمیت و از سوی دیگر بین خود مردم ایجاد میکند.
مبنای کل نظام تولید کشورهای توسعه یافته بر اعتماد است. لذا اگر شما بخواهید رشد اقتصادی داشته باشید و امنیت جامعه را تقویت کنید حتماً باید اهتمام بسیار زیادی به بحث حقوق بشر و حاکمیت قانون داشته باشید. توسعه و رشد اقتصادی فقط با سرازیر کردن سرمایه و پول در یک جامعه ایجاد نمیشود. به نظر من همه عوامل توسعه اقتصادی و بهبود وضع مردم میتواند در یک طرف قرار گیرد و نقشی که حقوق بشر، قوه قضائیه و قاضی در یک جامعه بازی میکند، به اندازه همه فاکتورهای توسعه اقتصادی مهم هست و در طرف دیگر قرار میگیرد.
بنابراین میتوان گفت ارتباط تنگاتنگی میان میزان توسعه یافتگی و میزان رعایت حقوق بشر وجود دارد؟
بله رابطه مستقیمی بین حاکمیت قانون و توسعه اقتصادی وجود دارد. این حاکمیت قانون الزاماً به معنی حاکمیت یک مدل حکومت دموکراتیک نیست. قانون باید شفاف، عادلانه و واقعگرایانه باشد و درست اجرا شود. برای همین میبینیم برخی از کشورهایی که حتی میزان دموکراسیشان به اندازه کشورهای غربی نیست، توسعه اقتصادی پیدا میکنند. راز این امر در حاکمیت قانون و قانونگرایی است.
کشورهایی که موضوع حقوق بشر را رعایت میکنند، متوجه شدهاند که این مسأله بر همه جنبههای زندگی یک جامعه تأثیر میگذارد برای همین قوه قضائیه نقش بسیار زیادی در ایجاد اعتماد و اطمینان در جامعه دارد و در نتیجه نقش بسیار بزرگی بر رشد و توسعه اقتصادی دارد. برای همین من فکر میکنم مثلاً همان طوری که در قوه قضائیه مجازات یا دستگیری مفسدین اقتصادی رخ میدهد، باید موارد تبرئه هم گفته شود که این اعتماد را ایجاد کند که قوه قضائیه دقیق کار خود را انجام میدهد. در مواردی که فردی دستگیر میشود و جنجال مطبوعاتی ایجاد میشود، بعد متوجه میشویم که جرمی را مرتکب نشده است، خب بهتر است که این مسأله را اعلام کنیم که رعایت شخصیت فرد را هم داشته باشیم. از سوی دیگر جایی هم که مجازات لازم است، انجام شود. لذا این تعادل خیلی مهم است.
ضمن اینکه من با مجازاتهایی مانند اعدام و مجازات های بسیار شدید درباره برخی از مسائل تعزیری موافق نیستم. ما به مواردی که شرع برای ما تعیین کرده کاری نداریم و باید اجرا شود ولی در مواردی که خود ما قانونگذاری میکنیم، باید مجازاتهایی باشد که مقبول هم باشد و مورد اعتراض دیگران قرار نگیرد.
من این نکته شما را به یک سؤال دیگر ارتباط میدهم و مشخصتر میپرسم. به نظر میرسد همان طور که شما در ابتدا اشاره کردید درباره تعریف از مکانیسمهای حقوق بشر در عرصه جهانی اختلاف نظرهایی وجود دارد. این در حالی است که به نظر میرسد در داخل کشور ما هم نسبت به اهمیت و رعایت حقوق بشر تفاوت دیدگاههایی وجود داشته و در حال حاضر هم وجود دارد. من میخواهم بدانم این اختلاف دیدگاهها در داخل چقدر ممکن است تأثیرات سوء در همان زمینههای سیاسی داشته باشد؟
این اختلاف دیدگاه تا زمانی که در سطح روشنفکری و آکادمیک و جامعه باشد، هیچ اشکالی ندارد. هر کسی ممکن است دیدگاه خود را داشته باشد ولی در سطح حاکمیت کشنده است، یعنی شما باید قانون داشته باشید و همه موارد آن را رعایت کنید، کسی نمیتواند بر اساس سلایق شخصی و اعتقاد شخصی خودش از اجرای قانون سر باز بزند. در نتیجه در زمانی که ما داریم موضوعی را بررسی میکنیم، اختلاف نظر یک مسأله طبیعی است ولی اگر ما قانون داشته باشیم و درباره آن بحث کنیم، پسندیده نیست چون وقتی قانون تصویب شد همه موظف به رعایت آن هستیم و باید در چارچوب قانون حرکت کنیم.
اینطور درست نیست که حتی در سطح حاکمیت، افراد بر اساس سلیقه عمل کنند و از قانون تمکین نکنند. لازمه تمدن سازی، تعیین تکلیف حقوق بشر است. شما باید اول روشن کنید که برای خود و کسانی که دارید بر آنها حکمرانی میکنید، چه حقوق و تکالیفی را در نظر گرفتهاید. ابتدا باید این موارد مشخص شود و در طول زمان در اثر اعمال حاکمیت اشکالات آنها مشخص میشود که بتدریج باید این اشکالات را برطرف کرد.
دوم اینکه من باز هم تأکید میکنم صرف داشتن عقیده بیان و قانونگذاری کافی نیست، شما باید مطمئن باشید که در همه ردهها به آن احترام گذاشته شود. این طور نمیشود که شما یک قانون را بگذارید که مثلاً شأن افراد حفظ شود و بعد یک فردی که ضابط قضایی در خیابان است اصلاً نداند شما چه گفته اید و هر طور که دلش میخواهد با مردم رفتار کند. این مسأله خیلی مهم است که افرادی که در سلسله مراتب اداری و سطوح پایینتر هستند بدانند که باید قانون را رعایت و مطابق آن رفتار کنند.
قطعاً اجرای قانون بخش دیگر این ماجراست. مسأله این است که آیا در چنین مواقعی که احساس میشود ممکن است اقداماتی یا حتی اجرای قانونی تأثیرات فراملی داشته باشد آیا در این مقطع نیاز هست که یک هماهنگی و همفکری بر سر این مسأله در داخل کشور صورت گیرد؟
من با مصادیق کاری ندارم چون طبق قانون، ورود به مسائل داخلی سیاسی برای ما ممنوع است. ولی اگر شما در همه موارد قانون را رعایت کنید نباید به خاطر فضای سیاسی در اجرای قانون تعجیل یا تأخیر کنید، یعنی کسی که به قانون احترام میگذارد باید آن را کاملاً رعایت کند چون وقتی قاضی رأی داده و حکمی وجود دارد، باید آن حکم اجرا شود ولی اصل اول حاکمیت قانون، برابری در برابر قانون است، یعنی نمیشود برای اجرای حکم کسی تعجیل کرد و بعد برای اجرای حکمی تأخیر کرد. نباید تأخیر و تعجیل وجود داشته باشد بلکه همه باید در برابر قانون برابر باشند، یعنی باید قانون موجود را رعایت کرد بدون اینکه تابعی از فضای سیاسی جامعه باشد، اما این مباحث و اختلاف نظرها درباره اجرای احکام صادرشده به این دلیل مطرح میشود که ممکن است این برابری رعایت نشود. در این صورت باعث اعتراض دیگران از جمله خود مردم ایران میشود. بنابراین همه این موارد باید در مورد همه و بهصورت برابر رعایت شود. من فکر میکنم اجرای قانون نباید تابع فضای سیاسی کشور باشد.
وزارت خارجه با نهادهای دیگر هماهنگ است چون این وزارتخانه که در اجرای قانون در داخل نقشی ندارد ولی یک وظیفه مشخص دارد که مرتب و بدون تأخیر آن را انجام میدهد و آن اینکه به طور مرتب گزارش فضای روابط بینالملل و جامعه بینالمللی را تا جایی که به ایران مربوط است، به نهادهای دیگر منعکس میکند و به آنها اطلاع میدهد که وضعیت سیاسی و اقتصادی کنونی جامعه بینالملل در رابطه با ایران چگونه است.
لذا در همه این موارد وزارت خارجه آگاهیسازی میکند ولی تصمیم گیر نیست. در اینجا نقش وزارت خارجه فقط آگاهیرسانی و اطلاعرسانی است.
الان در کشور ما یک نهاد حقوق بشری بهصورت رسمی ذیل قوه قضائیه تعریف شده است. آیا وزارت خارجه وظیفه و مسئولیتی معطوف به این موضوع برای خود تعریف کرده است؟
بحث حقوق بشر به طور مستقیم با منافع ملی کشور ارتباط دارد و بخش زیادی از آن در خارج از کشور پیگیری میشود. ما در قوه قضائیه یک ستاد حقوق بشر اسلامی داریم که اتفاقاً وزارت خارجه رابطه و تبادلات خوبی با آن دارد. ما در همین چارچوب جلسات مرتبی برگزار میکنیم و یکی دو نفر از همکاران ما در آنجا کار میکنند تا بتوانند رابطه ما را تقویت کنند. این ستاد در قوه قضائیه است و در زمان اجرای حکم بیشتر نظرات قوه قضائیه را در نظر میگیرد. اعضای این ستاد در ایجاد آگاهی و آموزش و مسائل اجرایی به بقیه نهادهای کشور کمک میکنند. طبق مصوبه شورای عالی امنیت ملی این یک ستاد هماهنگی است که ما هم تقریباً روزانه با آن در ارتباط هستیم. البته هیچ تضمینی هم وجود ندارد که همه هماهنگیها موفق باشد.
طی هفتههای اخیر مجمع عمومی سازمان ملل و اتحادیه اروپا با صدور بیانیههایی نقض حقوق بشر در ایران را محکوم کردند. الان وزارت خارجه یا ستاد حقوق بشر در مواجهه با این ادعاها چه اقداماتی را باید انجام دهند. آیا صرف اینکه ما هم بیانیه دهیم و بگوییم دلایل صدور این بیانیهها اختلافات سیاسی است، کافی است؟ یا فکر میکنید که فراتر از بحثهای تقابلی یا سیاسی، نیاز به گفتوگوهایی در این زمینه وجود دارد تا میان طرفین به نقطه اشتراک برسند؟
تا زمانی که تقابل وجود دارد یعنی سایرین در امور داخلی کشورها دخالت کنند، این اختلافات وجود دارد. البته تعریف از دخالت در امور داخلی کشوری نباید خیلی وسیع باشد و اینطور نباشد که کشوری بخواهد به ما تحکم کند. ما کشوری انقلابی هستیم اگر هم انقلابی نبودیم کشوری هستیم که غرور ملی داریم و اگر کسی بخواهد به ما چیزی را تحمیل کند حتماً باعث تقابل خواهد شد و ما هم در مقابل آن ایستادگی میکنیم ولی اگر کسی بخواهد تعامل کند آماده هستیم. این تعامل میتواند در چند حوزه باشد یکی اینکه میتواند ایجاد زمینهای برای تبادل دیدگاهها باشد و به شناخت دقیق طرفین از تعاریف یکدیگر بینجامد. همچنین کار کردن علاوهبر ایجاد شناخت و تبادل نظر میتواند طرفین را به هم نزدیک کند. در همین چارچوب میتوان پیشنهادهایی ارائه داد که موضوع تعامل باشد و از این طریق کمک کرد مکانیسمهای تعریف شده در سیستم بینالملل برای نظارت بر حقوق بشر مقداری اصلاح شود.
وقتی ما کشوری را هدف قرار میدهیم یعنی وضعیت حقوق بشر این کشور یک نگرانی و دغدغهای برای جامعه بینالملل ایجاد کرده است. وقتی شما گزارشگر ویژه درباره یک کشور تعیین میکنید و آن را هدف بررسیهای حقوق بشری قرار میدهید به این معنی است که وضعیت حقوق بشر در این کشور نگرانی جامعه بینالملل است. بهعنوان مثال اگر به قطعنامه اخیر سازمان ملل علیه ایران و روند رأیگیری درباره آن خوب نگاه کنیم، متوجه میشویم که 80 کشور رأی مثبت، 30 کشور رأی منفی و 64 کشور رأی ممتنع دادند؛ یعنی موضوع این قطعنامه اصلاً برای آنها مسأله نبود و حدود 18 کشور هم در جلسه غایب بودند، یعنی شما کشوری را هدف نگرانی جامعه بینالمللی معرفی میکنید که نگرانی جامعه بینالمللی نیست.
یعنی مسأله اکثریت نبوده است؟
بله مسأله اکثریت نبوده است، برخی رأی ممتنع دادند یا اصلاً در جلسه نبودند یا گفتند اعتقادی نداریم یعنی حدود 114 کشور گفتند اصلاً مسأله ما نیست و 80 کشور گفتند مسأله است. از همان 80 کشور هم بسیاری از کشورهای کوچک و جزیرهای هستند که فقط به آنها گفته شده این کار را انجام دهند که اگر به من بگویند این کشورها را روی نقشه پیدا کنید خیلی طول میکشد، برای آنها هم همین طور است و اصلاً اطلاعی از ایران ندارند. شاید از آن 80 کشور نیمی این طور باشند.
لذا من بهعنوان مسئول حقوق بشر وزارت خارجه معتقدم میتوانیم با سایر کشورها تعامل داشته باشیم و نیازی به تقابل نیست. زمانی که تقابل وجود داشته باشد، دفاع میکنیم اما ما مبتکر تقابل با دیگران نیستیم بلکه میتوانیم هم با کشورهای اروپایی و هم با دیگر کشورها بهصورت تک تک تعامل داشته باشیم. ما قبلاً هم با اتحادیه اروپا و برخی از کشورهای بزرگ مانند آفریقای جنوبی گفتوگوی حقوق بشری داشتیم اما این کار باید معطوف به هدفی باشد. هدف شامل دو بخش است؛ یک اینکه برای رسیدن به تفاهم بهتر و ایجاد اشتراک نظر درباره مسائل حقوق بشر تبادل اطلاعات کنیم و دوم اینکه بهدنبال راه حلی باشیم که مکانیسمهای حقوق بشر تا این اندازه مورد سوءاستفاده سیاسی قرار نگیرد. میتوان درباره این موارد بحث کرد. ما پیشنهادات خود را هم داریم، میتوانیم بگوییم سیستم بینالملل در این موضوع چه اشکالات و خلأهایی دارد که باعث میشود خیلیها از آن سوءاستفاده سیاسی کنند.
از فرمایشات شما این طور میتوان استنباط کرد که بخش زیادی از نوع مواجهه حقوق بشری جهان غرب با ایران چه بسا به پرونده برجام مرتبط باشد یعنی اگر شرایط کنونی برجام این گونه نبود و بهانه گیریهای سیاسی هم وجود نداشت یا به این پررنگی نبود، فشارهای حقوق بشری علیه ایران کمتر میبود. آیا میتوان گفت که این قطعنامهها و فشارها با هدف تحت فشار قرار دادن ایران برای تغییر وضعیت اجرای برجام و آغاز گفتوگوهای احتمالی سیاسی صورت میگیرد؟
بله ممکن است متأثر از این مسأله باشد. ما باید متوجه باشیم اگر ما قطعنامه حقوق بشری نداشته باشیم الزاماً به این معنی نیست که وضعیت حقوق بشری ما خوب شده است. اگر هم قطعنامه حقوق بشری داشته باشیم باز الزاماً به این معنی نیست به آن بدی ای باشد که تبلیغ میکنند. لذا بحث حقوق بشر در ایران حالت اعتقادی دارد و ما همیشه باید سعی کنیم حقوق بشر را چه از نظر سازمانی و چه شخصی ارتقا دهیم، گذشته از اینکه علیه ما قطعنامه حقوق بشری صادر میشود یا نه. در نتیجه بله ممکن است فضای سیاسی بر روند صدور قطعنامهها غلبه کند. بهعنوان مثال الان مسأله حقوق بشر درباره کشورهایی مانند عربستان و یمن که روابط خوبی با جهان غرب دارند، مورد توجه قرار نمیگیرد و نگرانی جامعه بینالملل نیست، یعنی نه تنها نگرانی آنها نیست که حتی به نقض حقوق بشر در این کشورها هم کمک میکنند. فروش میلیاردها دلار تجهیزات نظامی مانند بمبهای خوشهای یا نوع خاصی از گلولهها و تجهیزاتی که از سوی کشورهای غربی به این کشورها فروخته میشود، عملاً نقض حقوق بشر است. ولی تبادلات میان این کشورها تحت تأثیر وضعیت تجاری و سیاسی است.
آقای ظریف اخیراً در گفتوگویی اعلام کردند که برخی در داخل ایران به دولت آقای«بایدن» پالسهایی را ارسال میکنند تا مانع از مذاکرات احتمالی دولت آقای روحانی با امریکا بر سر برجام شوند. آیا احتمال میدهید وقوع برخی اتفاقات داخلی هم به نوعی در حکم همین پالس دادنها یا بهانه دادنهای سیاسی برای تحت فشار قرار دادن دولت مستقر باشد؟
بله فکر میکنم این پالسها وجود دارد. شما نمیتوانید به این بهانه که نظارت حقوق بشری یک مسأله سیاسی است به کلی حقوق بشر را فراموش کنید و حالت تقابل نسبت به آن بگیرید. وقتی دارند بهشما انتقاد میکنند و وقتی قانون و شرع به شما اجازه میدهد که بهانه دست کسی ندهید خب ندهید چرا این کار را میکنید؟ عاقلانه نیست که شما میدانید همه منتظر این هستند که شما یک قدمی بردارید که بتوانند از آن سوءاستفاده کرده و علیه شما تبلیغات کنند و قطعنامه دهند بنابراین بهتر است که رعایت کنید و این بهانهها را به دست دیگران ندهید.
یک قطعنامه میتواند قطعنامهای باشد که هیچ فکت و واقعیتی داخل آن نباشد یا میتواند پر از فکتهایی باشد که وجود داشته است. فارغ از مباحثی که شرع آنها را تعیین تکلیف کرده است، اگر خود دولت یا قوه قضائیه موضوعاتی را پیشنهاد میدهند و تصویب میشود باید به نحوی باشد که بهانه دست دیگران ندهد. مثلاً فرض کنید کسی مرتکب جرم رایانهای شده است که در مسائل تعزیری یک مورد جدید است و ما بتازگی داریم درباره آن مورد قانونگذاری میکنیم. خب بهتر است برای این جرم مجازات بدنی نگذاریم، میتوان او را زندانی کرد دیگر چرا شلاقش بزنیم؟ در شرع که به شما نگفتند میتوان کسی را که جرم کامپیوتری انجام داد، شلاق زد. اینکه ما فوری حکم بلند مدت زندان مثلاً 5 سال همراه با 74 ضربه شلاق برای او تعیین کنیم، درست نیست و بهتر است مجازات بدنی در تعزیرات نداشته باشیم و قوانین به نحوی نوشته شود که همخوانی بیشتری داشته باشد که وقتی به شما انتقاد میکنند، این انتقاد مستند به رفتار خود شما نباشد و یک انتقاد کلی باشد. در نتیجه فکر میکنیم باید یک اجماع داخلی درست کرد و خیلی از قوانین را به نحوی درست اصلاح و بخوبی اجرا کرد.
مثلاً در شرع شرب خمر شلاق دارد ولی وقتی کسی کار معمولی میکند که اصلاً هیچ حکمی در شرع درباره آن وجود ندارد و شما تازه دارید برای آن قانون میگذارید چرا مجازات بدنی میگذارید. یا مثلاً میتوان به یک مفسد اقتصادی حکم حبس ابد داد، او را از تجارت منع و از یکسری حقوق تجاری و اجتماعی محروم کرد و اموالش را مصادره کرد ولی لزومی به صدور حکم اعدام نیست. حکم اعدام باید برای کسی باشد که اساساً وجودش برای اجتماع مضر و خطرناک باشد مثل فردی که به چندین کودک تجاوز کرده و آنها را کشته بود. خب این فرد از نظر روانی قابل اصلاح نیست، باید خیلی سعی کرد فقط در محدودهای که شرع به ما دستور میدهد مجازات بدنی وجود داشته باشد در غیر این صورت باید قوانین را اصلاح و به مواردی عمل کرد که در همه دنیا مرسوم است.
سند تحول قضایی که اخیراً از سوی رئیس قوه قضائیه منتشر شد و جای تقدیر هم دارد، نشان میدهد که مسئولان قوه قضائیه هم به ضرورت اصلاح برخی رویههای ناقص و نادرست در مسیر احقاق حقوق مردم اهتمام دارند. امید میرود با اجرایی شدن این سند، برخی موضوعاتی که بحث برانگیز بوده و پیش از این بهانهای مبنی بر نقض حقوق شهروندی به جامعه بینالملل میداده است، از بین برود.
دبیر سرویس سیاسی
کیفیت اجرای حقوق شهروندی یکی از مباحث محل اختلاف ایران با سازمانهای حقوق بشری و کشورهای غربی بوده است. در همین باره با محسن بهاروند معاون حقوقی و بینالملل وزارت خارجه و مسئول پیگیری مسائل حقوق بشری در این وزارتخانه گفتوگو کردیم. بهاروند معتقد است که در اصل رعایت حقوق بشر هیچ اختلاف مبنایی با کشورهای غربی نداریم آنچه محل اختلاف است مکانیسمهای اجرای حقوق بشر و سوءاستفادههای سیاسی از این پدیده است. او البته معتقد نیست که ایران در رعایت حقوق بشر هیچ کم و کاستی ندارد همانگونه که در خود امریکا هم بحثها و انتقادات جدی نسبت به رعایت حقوق بشر وجود دارد. بهاروند با این حال تأکید دارد که برخی رویههای قضایی نیاز به اصلاحاتی دارد تا بهانهها از سوی کشورهای غربی گرفته شود چنانکه منشور حقوق شهروندی و انتشار سند تحول قوه قضائیه را در همین راستا میداند.
٭٭٭
یکی از مهمترین موضوعاتی که در هفتههای اخیر به نوعی بهانه یک هجمه سیاسی جدیدی را علیه جمهوری اسلامی فراهم کرد، ادعای نقض حقوق بشر در ایران بود.
موضوع حقوق بشر همواره یکی از موضوعات مورد جدل در روابط میان ایران وغرب بوده است تا جایی که برخی میگویند این مسأله باید یکی از محورهای گفتوگو در مذاکرات احتمالی آینده ایران و امریکا هم باشد. به نظر میرسد که ایران و جامعه بینالملل در تعریف مبنایی از حقوق بشر دچار اختلاف دیدگاه هستند. نظر شما چیست؟
همواره درباره موضوع حقوق بشر اختلاف نظرهایی وجود دارد و اخیراً هم به بهانه این اختلافات، هجمههای زیادی به ایران وارد شده است که این هجمهها تا حدودی بعد از برجام جدید است. ما نظرات خود را درمورد حقوق بشر داریم. باید دو موضوع را تفکیک کرد؛ یکی موضوع خود حقوق بشر است. من فکر نمیکنم کشوری وجود داشته باشد که مخالفت جدی ای با مفهوم حقوق بشر داشته باشد. دلیل آن هم این است که اصلاً بدون حقوق بشر، اجتماعی نمیتواند شکل گیرد و رابطهای بین حاکمیت و مردم برقرار نمیشود. اساس تشکیل حکومتها و دوام آنها مردم هستند و اگر حقوق مردم رعایت نشود، جامعه بتدریج به سمت فروپاشی خواهد رفت. ولی در مورد این حقوق که بهچند دسته تقسیم میشود، اختلاف نظرهایی وجود دارد. کشورها در مورد حقوق بنیادین بشر تقریباً اختلافی ندارند. این حقوق، محصول تجربه بشر، تمدنها و ادیان است نه اینکه ویژه یک تمدن و مذهب خاص باشد. در واقع این حقوق بنیادین محصول تجربه بشر است و همه آن را قبول دارند.
موضوع دوم مکانیسمهای حقوق بشر است. ما معتقدیم این مکانیسمها طوری طراحی شدهاند که میتوانند مورد سوءاستفاده سیاسی علیه کشوری که هدف بررسی حقوق بشر است، قرار گیرد. نشانه آن هم خیلی زیاد است. اگر شما توجه کنید هر کشوری که با برخی از کشورها مشکل سیاسی پیدا میکند، بلافاصله بعد از مدتی هدف قطعنامههای حقوق بشری، تروریسم و سلاحهای کشتار جمعی هم قرار میگیرد ولی به محض اینکه آن مشکل برطرف میشود، انگار وضعیت حقوق بشر درست میشود و مجدداً بحث حقوق بشر در روابط بین کشورها بخصوص کشورهای غربی و سایر کشورها ناپدید میشود.
یعنی این موضوع تابعی است از کیفیت رابطه بین کشورها؟
بله. حقوق بشر بهصورت مدون محصول کشورهای غربی است. همه به حقوق بشر از قبل اعتقاد داشتند ولی کشورهای غربی خیلی زودتر اعتقاد داشتند و شاید این مسأله یکی از امتیازات جوامع غربی بود که فلسفه خود را به حقوق و قانون تبدیل و به دنیا معرفی کردند. از آنجایی که این تفکر همه بشر را فارغ از رنگ، مذهب و جنسیتی در نظر میگرفت، با استقبال جهانی خیلی خوبی هم رو به رو شد ولی متأسفانه بعد از گذر زمان، جامعه بینالملل هم پیچیدهتر شد، یعنی کشورهای غربی مجدداً در درون خود، آنتی تز حقوق بشر را تولید کردند و خود کشورهای غربی بودند که تلاش کردند از این مکانیسمها علیه کشورهایی که با آنها روابط درستی ندارند، سوء استفاده کنند. ما فکر میکنیم برخی از انتقاداتی که به ایران درباره حقوق بشر میشود، ناشی از این موضوع است.
ما ادعا نداریم که ایران از نظر حقوق بشر کشور کاملی است کما اینکه هیچ کشور دیگری نمیتواند این ادعا را داشته باشد، ما فکر میکنیم برخی از مسائل و قوانین باید اصلاح شوند کما اینکه با دستوری که رئیسجمهوری ایران درباره حقوق شهروندی دادند و سند تحول قضایی که اخیراً از سوی جناب آقای رئیسی، رئیس قوه قضائیه منتشر شد، معلوم شد که موارد زیادی دغدغه خود کشور ما هم هست و باید بیشتر بررسی شود. ولی استفاده از مکانیسمها یک مسأله دیگر است یعنی اختلاف ما بیشتر درباره استفاده از مکانیسمهاست.
من اخیراً در دانشگاه ژنو یک سخنرانی داشتم و همین موضوع را مطرح کردم. حرف من این بود اگر حقوق بشر جهانی است، مکانیسم اجرا و نظارت بر آن هم باید جهانی باشد. چرا نظارت تهاجمی فقط مخصوص چند کشور است. این در حالی است که کشورهای دیگر هم مشکل دارند و خودشان هم معترفند که در خیلی از جاها مشکل دارند.
اصولا در جهان باید یک چارچوب اطلاعاتی درباره حقوق بشر وجود داشته باشد که معلوم شود هر کشوری در این رنکینگ چه جایگاهی دارد؛ مثلاً خود کشور امریکا در برخی از جنبههای حقوق بشری، کشور پیشرفتهای است ولی در برخی مسائل، نقاط ضعف شدید دارد که خودشان هم معترفند. بهعنوان مثال در زندانهای امریکا حقوق زندانیان رعایت نمیشود یا در خیلی از جاها حقوق رنگین پوستان رعایت نمیشود و نسبت به آنها یک تبعیض پنهان وجود دارد که همه میدانند. کما اینکه ایران هم در برخی از جنبهها موفق بوده و در برخی زمینهها موفق نبوده است؛ بهعنوان مثال مسائل مربوط به کشور ما فقط حقوق سیاسی و اجتماعی نیست، بلکه حقوق اقتصادی و این موارد هم مطرح است؛ مثلاً ایران در تهیه آب آشامیدنی، راهسازی و فراهم کردن بسیاری از تسهیلات برای مردم کشور خود موفق بوده است. این در حالی است که در برخی از جاها هم ناموفق بوده است، ما هیچ مشکلی نداریم که بگوییم در کجاها مشکل وجود دارد و در کجاها مشکل وجود ندارد و باید بهتر شود. ما نسبت به سوءاستفاده سیاسی و تبعیضآمیز از مکانیسمهای حقوق بشر اعتراض داریم.
بهنظر میرسد بخشی از آنچه شما تشریح کردید ناظر بر این باشد که شاید یکسری از رفتارها و اقدامات از منظر مجامع حقوق بشری خیلی برجستهتر دیده میشود. اینکه مثلاً درباره سرانه برخورداری از آب آشامیدنی یا بهداشت خیلی فشار وارد نمیشود، به این علت باشد که یک دغدغه عمومی و جهانی نیست ولی مثلاً موضوع اعدام و مواجهه با زندانیان سیاسی بیشتر مورد توجه افکار عمومی است که در همین مورد هم چنانکه اشاره کردید مورد سوءاستفاده سیاسی کشورهای غربی قرار میگیرد. شما قبول دارید چون حوزه سیاسی در واقع عرصه مواجهه حاکمیتها با منتقدان و مخالفان خودشان است، بیشتر مورد توجه قرار میگیرد؟
بله این حرف درستی است ما هم فکر میکنیم که برخی از رفتارها نیاز به اصلاح دارد کما اینکه برخی از قوانین و آیینهای دادرسی هم ممکن است به اصلاح نیاز داشته باشد. این اصلاح پروسهای است که موجب زنده ماندن یک جامعه میشود. برخی از رفتارها اشتباه است و قابل قبول نیست ولی درباره برخی از موارد هم قوانین باید اصلاح شود؛ این یک مسأله است. یک موضوع دیگر این است که فقط بحث قوانین مطرح نیست.
وقتی ما قانونی را تصویب میکنیم و در این زمینه نظری داریم مثل بخشنامه رئیس محترم قوه قضائیه درباره دادرسی عادلانه، در واقع این بخشنامه باید توسط مدیران میانی و پایینتر و کارمندان و ضابطین قضایی رعایت شود. در اینجا دو موضوع پیش میآید؛ یکی بحث نظارت و دیگری بحث آموزش است. این دوکار باید همزمان انجام شود یعنی هم بر اجرای قوانین نظارت شود و هم اینکه باید به خیلی از گروههایی که مسئول اجرای قانون هستند، آموزش داده شود. موضوع دیگر که شاید کسی از منظر آن به حقوق بشر نگاه نمیکند، میزان اعتمادسازی آن میان حاکمیت و مردم است. رعایت حقوق بشر و ایجاد اعتماد بین حاکمیت یک کشور و مردم آن، باعث رشد اقتصادی و تقویت امنیت هر جامعهای میشود. اصولاً عناصر توسعه و رشد اقتصادی شامل مسائلی است که اعتماد را در یک جامعه بین مردم و حاکمیت و از سوی دیگر بین خود مردم ایجاد میکند.
مبنای کل نظام تولید کشورهای توسعه یافته بر اعتماد است. لذا اگر شما بخواهید رشد اقتصادی داشته باشید و امنیت جامعه را تقویت کنید حتماً باید اهتمام بسیار زیادی به بحث حقوق بشر و حاکمیت قانون داشته باشید. توسعه و رشد اقتصادی فقط با سرازیر کردن سرمایه و پول در یک جامعه ایجاد نمیشود. به نظر من همه عوامل توسعه اقتصادی و بهبود وضع مردم میتواند در یک طرف قرار گیرد و نقشی که حقوق بشر، قوه قضائیه و قاضی در یک جامعه بازی میکند، به اندازه همه فاکتورهای توسعه اقتصادی مهم هست و در طرف دیگر قرار میگیرد.
بنابراین میتوان گفت ارتباط تنگاتنگی میان میزان توسعه یافتگی و میزان رعایت حقوق بشر وجود دارد؟
بله رابطه مستقیمی بین حاکمیت قانون و توسعه اقتصادی وجود دارد. این حاکمیت قانون الزاماً به معنی حاکمیت یک مدل حکومت دموکراتیک نیست. قانون باید شفاف، عادلانه و واقعگرایانه باشد و درست اجرا شود. برای همین میبینیم برخی از کشورهایی که حتی میزان دموکراسیشان به اندازه کشورهای غربی نیست، توسعه اقتصادی پیدا میکنند. راز این امر در حاکمیت قانون و قانونگرایی است.
کشورهایی که موضوع حقوق بشر را رعایت میکنند، متوجه شدهاند که این مسأله بر همه جنبههای زندگی یک جامعه تأثیر میگذارد برای همین قوه قضائیه نقش بسیار زیادی در ایجاد اعتماد و اطمینان در جامعه دارد و در نتیجه نقش بسیار بزرگی بر رشد و توسعه اقتصادی دارد. برای همین من فکر میکنم مثلاً همان طوری که در قوه قضائیه مجازات یا دستگیری مفسدین اقتصادی رخ میدهد، باید موارد تبرئه هم گفته شود که این اعتماد را ایجاد کند که قوه قضائیه دقیق کار خود را انجام میدهد. در مواردی که فردی دستگیر میشود و جنجال مطبوعاتی ایجاد میشود، بعد متوجه میشویم که جرمی را مرتکب نشده است، خب بهتر است که این مسأله را اعلام کنیم که رعایت شخصیت فرد را هم داشته باشیم. از سوی دیگر جایی هم که مجازات لازم است، انجام شود. لذا این تعادل خیلی مهم است.
ضمن اینکه من با مجازاتهایی مانند اعدام و مجازات های بسیار شدید درباره برخی از مسائل تعزیری موافق نیستم. ما به مواردی که شرع برای ما تعیین کرده کاری نداریم و باید اجرا شود ولی در مواردی که خود ما قانونگذاری میکنیم، باید مجازاتهایی باشد که مقبول هم باشد و مورد اعتراض دیگران قرار نگیرد.
من این نکته شما را به یک سؤال دیگر ارتباط میدهم و مشخصتر میپرسم. به نظر میرسد همان طور که شما در ابتدا اشاره کردید درباره تعریف از مکانیسمهای حقوق بشر در عرصه جهانی اختلاف نظرهایی وجود دارد. این در حالی است که به نظر میرسد در داخل کشور ما هم نسبت به اهمیت و رعایت حقوق بشر تفاوت دیدگاههایی وجود داشته و در حال حاضر هم وجود دارد. من میخواهم بدانم این اختلاف دیدگاهها در داخل چقدر ممکن است تأثیرات سوء در همان زمینههای سیاسی داشته باشد؟
این اختلاف دیدگاه تا زمانی که در سطح روشنفکری و آکادمیک و جامعه باشد، هیچ اشکالی ندارد. هر کسی ممکن است دیدگاه خود را داشته باشد ولی در سطح حاکمیت کشنده است، یعنی شما باید قانون داشته باشید و همه موارد آن را رعایت کنید، کسی نمیتواند بر اساس سلایق شخصی و اعتقاد شخصی خودش از اجرای قانون سر باز بزند. در نتیجه در زمانی که ما داریم موضوعی را بررسی میکنیم، اختلاف نظر یک مسأله طبیعی است ولی اگر ما قانون داشته باشیم و درباره آن بحث کنیم، پسندیده نیست چون وقتی قانون تصویب شد همه موظف به رعایت آن هستیم و باید در چارچوب قانون حرکت کنیم.
اینطور درست نیست که حتی در سطح حاکمیت، افراد بر اساس سلیقه عمل کنند و از قانون تمکین نکنند. لازمه تمدن سازی، تعیین تکلیف حقوق بشر است. شما باید اول روشن کنید که برای خود و کسانی که دارید بر آنها حکمرانی میکنید، چه حقوق و تکالیفی را در نظر گرفتهاید. ابتدا باید این موارد مشخص شود و در طول زمان در اثر اعمال حاکمیت اشکالات آنها مشخص میشود که بتدریج باید این اشکالات را برطرف کرد.
دوم اینکه من باز هم تأکید میکنم صرف داشتن عقیده بیان و قانونگذاری کافی نیست، شما باید مطمئن باشید که در همه ردهها به آن احترام گذاشته شود. این طور نمیشود که شما یک قانون را بگذارید که مثلاً شأن افراد حفظ شود و بعد یک فردی که ضابط قضایی در خیابان است اصلاً نداند شما چه گفته اید و هر طور که دلش میخواهد با مردم رفتار کند. این مسأله خیلی مهم است که افرادی که در سلسله مراتب اداری و سطوح پایینتر هستند بدانند که باید قانون را رعایت و مطابق آن رفتار کنند.
قطعاً اجرای قانون بخش دیگر این ماجراست. مسأله این است که آیا در چنین مواقعی که احساس میشود ممکن است اقداماتی یا حتی اجرای قانونی تأثیرات فراملی داشته باشد آیا در این مقطع نیاز هست که یک هماهنگی و همفکری بر سر این مسأله در داخل کشور صورت گیرد؟
من با مصادیق کاری ندارم چون طبق قانون، ورود به مسائل داخلی سیاسی برای ما ممنوع است. ولی اگر شما در همه موارد قانون را رعایت کنید نباید به خاطر فضای سیاسی در اجرای قانون تعجیل یا تأخیر کنید، یعنی کسی که به قانون احترام میگذارد باید آن را کاملاً رعایت کند چون وقتی قاضی رأی داده و حکمی وجود دارد، باید آن حکم اجرا شود ولی اصل اول حاکمیت قانون، برابری در برابر قانون است، یعنی نمیشود برای اجرای حکم کسی تعجیل کرد و بعد برای اجرای حکمی تأخیر کرد. نباید تأخیر و تعجیل وجود داشته باشد بلکه همه باید در برابر قانون برابر باشند، یعنی باید قانون موجود را رعایت کرد بدون اینکه تابعی از فضای سیاسی جامعه باشد، اما این مباحث و اختلاف نظرها درباره اجرای احکام صادرشده به این دلیل مطرح میشود که ممکن است این برابری رعایت نشود. در این صورت باعث اعتراض دیگران از جمله خود مردم ایران میشود. بنابراین همه این موارد باید در مورد همه و بهصورت برابر رعایت شود. من فکر میکنم اجرای قانون نباید تابع فضای سیاسی کشور باشد.
وزارت خارجه با نهادهای دیگر هماهنگ است چون این وزارتخانه که در اجرای قانون در داخل نقشی ندارد ولی یک وظیفه مشخص دارد که مرتب و بدون تأخیر آن را انجام میدهد و آن اینکه به طور مرتب گزارش فضای روابط بینالملل و جامعه بینالمللی را تا جایی که به ایران مربوط است، به نهادهای دیگر منعکس میکند و به آنها اطلاع میدهد که وضعیت سیاسی و اقتصادی کنونی جامعه بینالملل در رابطه با ایران چگونه است.
لذا در همه این موارد وزارت خارجه آگاهیسازی میکند ولی تصمیم گیر نیست. در اینجا نقش وزارت خارجه فقط آگاهیرسانی و اطلاعرسانی است.
الان در کشور ما یک نهاد حقوق بشری بهصورت رسمی ذیل قوه قضائیه تعریف شده است. آیا وزارت خارجه وظیفه و مسئولیتی معطوف به این موضوع برای خود تعریف کرده است؟
بحث حقوق بشر به طور مستقیم با منافع ملی کشور ارتباط دارد و بخش زیادی از آن در خارج از کشور پیگیری میشود. ما در قوه قضائیه یک ستاد حقوق بشر اسلامی داریم که اتفاقاً وزارت خارجه رابطه و تبادلات خوبی با آن دارد. ما در همین چارچوب جلسات مرتبی برگزار میکنیم و یکی دو نفر از همکاران ما در آنجا کار میکنند تا بتوانند رابطه ما را تقویت کنند. این ستاد در قوه قضائیه است و در زمان اجرای حکم بیشتر نظرات قوه قضائیه را در نظر میگیرد. اعضای این ستاد در ایجاد آگاهی و آموزش و مسائل اجرایی به بقیه نهادهای کشور کمک میکنند. طبق مصوبه شورای عالی امنیت ملی این یک ستاد هماهنگی است که ما هم تقریباً روزانه با آن در ارتباط هستیم. البته هیچ تضمینی هم وجود ندارد که همه هماهنگیها موفق باشد.
طی هفتههای اخیر مجمع عمومی سازمان ملل و اتحادیه اروپا با صدور بیانیههایی نقض حقوق بشر در ایران را محکوم کردند. الان وزارت خارجه یا ستاد حقوق بشر در مواجهه با این ادعاها چه اقداماتی را باید انجام دهند. آیا صرف اینکه ما هم بیانیه دهیم و بگوییم دلایل صدور این بیانیهها اختلافات سیاسی است، کافی است؟ یا فکر میکنید که فراتر از بحثهای تقابلی یا سیاسی، نیاز به گفتوگوهایی در این زمینه وجود دارد تا میان طرفین به نقطه اشتراک برسند؟
تا زمانی که تقابل وجود دارد یعنی سایرین در امور داخلی کشورها دخالت کنند، این اختلافات وجود دارد. البته تعریف از دخالت در امور داخلی کشوری نباید خیلی وسیع باشد و اینطور نباشد که کشوری بخواهد به ما تحکم کند. ما کشوری انقلابی هستیم اگر هم انقلابی نبودیم کشوری هستیم که غرور ملی داریم و اگر کسی بخواهد به ما چیزی را تحمیل کند حتماً باعث تقابل خواهد شد و ما هم در مقابل آن ایستادگی میکنیم ولی اگر کسی بخواهد تعامل کند آماده هستیم. این تعامل میتواند در چند حوزه باشد یکی اینکه میتواند ایجاد زمینهای برای تبادل دیدگاهها باشد و به شناخت دقیق طرفین از تعاریف یکدیگر بینجامد. همچنین کار کردن علاوهبر ایجاد شناخت و تبادل نظر میتواند طرفین را به هم نزدیک کند. در همین چارچوب میتوان پیشنهادهایی ارائه داد که موضوع تعامل باشد و از این طریق کمک کرد مکانیسمهای تعریف شده در سیستم بینالملل برای نظارت بر حقوق بشر مقداری اصلاح شود.
وقتی ما کشوری را هدف قرار میدهیم یعنی وضعیت حقوق بشر این کشور یک نگرانی و دغدغهای برای جامعه بینالملل ایجاد کرده است. وقتی شما گزارشگر ویژه درباره یک کشور تعیین میکنید و آن را هدف بررسیهای حقوق بشری قرار میدهید به این معنی است که وضعیت حقوق بشر در این کشور نگرانی جامعه بینالملل است. بهعنوان مثال اگر به قطعنامه اخیر سازمان ملل علیه ایران و روند رأیگیری درباره آن خوب نگاه کنیم، متوجه میشویم که 80 کشور رأی مثبت، 30 کشور رأی منفی و 64 کشور رأی ممتنع دادند؛ یعنی موضوع این قطعنامه اصلاً برای آنها مسأله نبود و حدود 18 کشور هم در جلسه غایب بودند، یعنی شما کشوری را هدف نگرانی جامعه بینالمللی معرفی میکنید که نگرانی جامعه بینالمللی نیست.
یعنی مسأله اکثریت نبوده است؟
بله مسأله اکثریت نبوده است، برخی رأی ممتنع دادند یا اصلاً در جلسه نبودند یا گفتند اعتقادی نداریم یعنی حدود 114 کشور گفتند اصلاً مسأله ما نیست و 80 کشور گفتند مسأله است. از همان 80 کشور هم بسیاری از کشورهای کوچک و جزیرهای هستند که فقط به آنها گفته شده این کار را انجام دهند که اگر به من بگویند این کشورها را روی نقشه پیدا کنید خیلی طول میکشد، برای آنها هم همین طور است و اصلاً اطلاعی از ایران ندارند. شاید از آن 80 کشور نیمی این طور باشند.
لذا من بهعنوان مسئول حقوق بشر وزارت خارجه معتقدم میتوانیم با سایر کشورها تعامل داشته باشیم و نیازی به تقابل نیست. زمانی که تقابل وجود داشته باشد، دفاع میکنیم اما ما مبتکر تقابل با دیگران نیستیم بلکه میتوانیم هم با کشورهای اروپایی و هم با دیگر کشورها بهصورت تک تک تعامل داشته باشیم. ما قبلاً هم با اتحادیه اروپا و برخی از کشورهای بزرگ مانند آفریقای جنوبی گفتوگوی حقوق بشری داشتیم اما این کار باید معطوف به هدفی باشد. هدف شامل دو بخش است؛ یک اینکه برای رسیدن به تفاهم بهتر و ایجاد اشتراک نظر درباره مسائل حقوق بشر تبادل اطلاعات کنیم و دوم اینکه بهدنبال راه حلی باشیم که مکانیسمهای حقوق بشر تا این اندازه مورد سوءاستفاده سیاسی قرار نگیرد. میتوان درباره این موارد بحث کرد. ما پیشنهادات خود را هم داریم، میتوانیم بگوییم سیستم بینالملل در این موضوع چه اشکالات و خلأهایی دارد که باعث میشود خیلیها از آن سوءاستفاده سیاسی کنند.
از فرمایشات شما این طور میتوان استنباط کرد که بخش زیادی از نوع مواجهه حقوق بشری جهان غرب با ایران چه بسا به پرونده برجام مرتبط باشد یعنی اگر شرایط کنونی برجام این گونه نبود و بهانه گیریهای سیاسی هم وجود نداشت یا به این پررنگی نبود، فشارهای حقوق بشری علیه ایران کمتر میبود. آیا میتوان گفت که این قطعنامهها و فشارها با هدف تحت فشار قرار دادن ایران برای تغییر وضعیت اجرای برجام و آغاز گفتوگوهای احتمالی سیاسی صورت میگیرد؟
بله ممکن است متأثر از این مسأله باشد. ما باید متوجه باشیم اگر ما قطعنامه حقوق بشری نداشته باشیم الزاماً به این معنی نیست که وضعیت حقوق بشری ما خوب شده است. اگر هم قطعنامه حقوق بشری داشته باشیم باز الزاماً به این معنی نیست به آن بدی ای باشد که تبلیغ میکنند. لذا بحث حقوق بشر در ایران حالت اعتقادی دارد و ما همیشه باید سعی کنیم حقوق بشر را چه از نظر سازمانی و چه شخصی ارتقا دهیم، گذشته از اینکه علیه ما قطعنامه حقوق بشری صادر میشود یا نه. در نتیجه بله ممکن است فضای سیاسی بر روند صدور قطعنامهها غلبه کند. بهعنوان مثال الان مسأله حقوق بشر درباره کشورهایی مانند عربستان و یمن که روابط خوبی با جهان غرب دارند، مورد توجه قرار نمیگیرد و نگرانی جامعه بینالملل نیست، یعنی نه تنها نگرانی آنها نیست که حتی به نقض حقوق بشر در این کشورها هم کمک میکنند. فروش میلیاردها دلار تجهیزات نظامی مانند بمبهای خوشهای یا نوع خاصی از گلولهها و تجهیزاتی که از سوی کشورهای غربی به این کشورها فروخته میشود، عملاً نقض حقوق بشر است. ولی تبادلات میان این کشورها تحت تأثیر وضعیت تجاری و سیاسی است.
آقای ظریف اخیراً در گفتوگویی اعلام کردند که برخی در داخل ایران به دولت آقای«بایدن» پالسهایی را ارسال میکنند تا مانع از مذاکرات احتمالی دولت آقای روحانی با امریکا بر سر برجام شوند. آیا احتمال میدهید وقوع برخی اتفاقات داخلی هم به نوعی در حکم همین پالس دادنها یا بهانه دادنهای سیاسی برای تحت فشار قرار دادن دولت مستقر باشد؟
بله فکر میکنم این پالسها وجود دارد. شما نمیتوانید به این بهانه که نظارت حقوق بشری یک مسأله سیاسی است به کلی حقوق بشر را فراموش کنید و حالت تقابل نسبت به آن بگیرید. وقتی دارند بهشما انتقاد میکنند و وقتی قانون و شرع به شما اجازه میدهد که بهانه دست کسی ندهید خب ندهید چرا این کار را میکنید؟ عاقلانه نیست که شما میدانید همه منتظر این هستند که شما یک قدمی بردارید که بتوانند از آن سوءاستفاده کرده و علیه شما تبلیغات کنند و قطعنامه دهند بنابراین بهتر است که رعایت کنید و این بهانهها را به دست دیگران ندهید.
یک قطعنامه میتواند قطعنامهای باشد که هیچ فکت و واقعیتی داخل آن نباشد یا میتواند پر از فکتهایی باشد که وجود داشته است. فارغ از مباحثی که شرع آنها را تعیین تکلیف کرده است، اگر خود دولت یا قوه قضائیه موضوعاتی را پیشنهاد میدهند و تصویب میشود باید به نحوی باشد که بهانه دست دیگران ندهد. مثلاً فرض کنید کسی مرتکب جرم رایانهای شده است که در مسائل تعزیری یک مورد جدید است و ما بتازگی داریم درباره آن مورد قانونگذاری میکنیم. خب بهتر است برای این جرم مجازات بدنی نگذاریم، میتوان او را زندانی کرد دیگر چرا شلاقش بزنیم؟ در شرع که به شما نگفتند میتوان کسی را که جرم کامپیوتری انجام داد، شلاق زد. اینکه ما فوری حکم بلند مدت زندان مثلاً 5 سال همراه با 74 ضربه شلاق برای او تعیین کنیم، درست نیست و بهتر است مجازات بدنی در تعزیرات نداشته باشیم و قوانین به نحوی نوشته شود که همخوانی بیشتری داشته باشد که وقتی به شما انتقاد میکنند، این انتقاد مستند به رفتار خود شما نباشد و یک انتقاد کلی باشد. در نتیجه فکر میکنیم باید یک اجماع داخلی درست کرد و خیلی از قوانین را به نحوی درست اصلاح و بخوبی اجرا کرد.
مثلاً در شرع شرب خمر شلاق دارد ولی وقتی کسی کار معمولی میکند که اصلاً هیچ حکمی در شرع درباره آن وجود ندارد و شما تازه دارید برای آن قانون میگذارید چرا مجازات بدنی میگذارید. یا مثلاً میتوان به یک مفسد اقتصادی حکم حبس ابد داد، او را از تجارت منع و از یکسری حقوق تجاری و اجتماعی محروم کرد و اموالش را مصادره کرد ولی لزومی به صدور حکم اعدام نیست. حکم اعدام باید برای کسی باشد که اساساً وجودش برای اجتماع مضر و خطرناک باشد مثل فردی که به چندین کودک تجاوز کرده و آنها را کشته بود. خب این فرد از نظر روانی قابل اصلاح نیست، باید خیلی سعی کرد فقط در محدودهای که شرع به ما دستور میدهد مجازات بدنی وجود داشته باشد در غیر این صورت باید قوانین را اصلاح و به مواردی عمل کرد که در همه دنیا مرسوم است.
سند تحول قضایی که اخیراً از سوی رئیس قوه قضائیه منتشر شد و جای تقدیر هم دارد، نشان میدهد که مسئولان قوه قضائیه هم به ضرورت اصلاح برخی رویههای ناقص و نادرست در مسیر احقاق حقوق مردم اهتمام دارند. امید میرود با اجرایی شدن این سند، برخی موضوعاتی که بحث برانگیز بوده و پیش از این بهانهای مبنی بر نقض حقوق شهروندی به جامعه بینالملل میداده است، از بین برود.
روحانی در جلسه ستاد هماهنگی اقتصادی دولت:
بودجه هم منسجم است هم واقع بینانه
انتظار مردم از مسئولان رفع مشکلات و هموار کردن راه توسعه کشور است
گروه اقتصادی - در حالی که قرار بود دیروز کمیسیون تلفیق بودجه در مجلس کار بررسی لایحه بودجه 1400 را آغاز کند، رؤسای دو قوه از نقاط قوت و ضعف این لایحه سخن گفتند. حسن روحانی، رئیسجمهوری از یک سو لایحه بودجه سال آینده را نشانه عزم دولت برای حل معضلات مردم میداند و از سوی دیگر محمد باقر قالیباف، رئیس مجلس، کماکان معتقد است که اصلاحات ساختاری در لایحه بودجه صورت نگرفته است، ولی این تمام ماجرا نیست بلکه مرکز پژوهشهای مجلس هم وارد کار شده و اظهار کرده است که کلیات لایحه بودجه رد شود و مجلس بودجه چند دوازدهم را در دستور کار قرار دهد، اما اینکه آخرین بودجه قرن چهاردهم و دولت روحانی چه سرنوشتی پیدا میکند به احتمال زیاد در این هفته مشخص میشود.
اما حسن روحانی در یکصد و نود و یکمین نشست ستاد هماهنگی اقتصادی دولت که دیروز برگزار شد، گفت: لایحه بودجه ۱۴۰۰ حاصل مطالعات و بررسیهای دقیق در مسیر ریلگذاری شده توسعه کشور و ارزیابی دقیق از نیاز اقشار مختلف مردم است و از این نظر بودجه سال آینده، در عین انسجام و هدفمندی، واقعبینانه و دقیق است. رئیس جمهوری در این جلسه با اشاره به فشار جنگ اقتصادی بر اقشار کم برخوردار و در عین حال تولیدکنندگان و کارآفرینان بویژه آن دستهای که امور توسعهای کشور را به عهده دارند، تأکید کرد: مردم از مسئولان کشور توقع و انتظار دارند که مشکلات را برطرف و راه را برای توسعه اقتصاد هموار سازند. به گزارش پایگاه اطلاعرسانی ریاست جمهوری، روحانی تصویب لایحه بودجه را علامت و نشانهای پررنگ از عزم و اراده کشور برای حل معضلات و ایجاد گشایشها برای مردم و فعالان اقتصادی دانست.
روحانی خاطرنشان کرد: سرفصلها و مختصات و متغیرهای اصلی مطرح شده در لایحه بودجه، حاصل تجارب به دست آمده از مقابله و مبارزه سه ساله با تحریمها و جنگ اقتصادی تحمیلی دشمن و با هدف خنثیسازی و بیاثر کردن آنها و در نهایت برداشتن فشارهای اقتصادی و بهبود معیشت مردم و برطرف کردن موانع تولید است. رئیس جمهوری تصریح کرد: دولت نه تنها مصر است که روزانه ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار بشکه نفت صادر کند بلکه انتظار دارد وزارت نفت شرایط را برای افزایش آن آماده کند و ما باید از همه امکانات داخلی و بینالمللی برای نیل به این هدف که حق جمهوری اسلامی ایران برای بهدست آوردن بازار است، استفاده کنیم.همچنین کاظم خاوازی و علیرضا رزمحسینی وزیران جهاد کشاورزی و صنعت، معدن و تجارت (صمت) در این جلسه گزارشی از هماهنگیها درخصوص تنظیم بازار ارائه کردند و پس از بحث و بررسی، تصمیمات لازم درباره تقویت رقابت و مقابله با رانت و تخلف در بازار کالاهای اساسی بویژه مرغ و تخم مرغ اتخاذ شد و تأمین و ساماندهی کالاها در بازار شب عید مورد تأکید قرار گرفت. روحانی با اشاره به تأکید رهبر معظم انقلاب برای توجه بیشتر به معیشت مردم در شرایط همهگیری ویروس کرونا و تحریمهای ظالمانه گفت: اخیراً گامهای جدیتری برای اتخاذ هماهنگ تصمیمات در زمینه تأمین مایحتاج مردم و کالاهای اساسی با هماهنگی وزارتخانههای صمت و جهاد کشاورزی برداشته شده است. رئیس جمهوری سیاست خوداتکایی، نظام عادلانه توزیع و عرضه کالاهای اساسی همگام با نظارت بر قیمتها را از مهمترین اهداف دولت برای رفع نیازهای معیشتی مردم و افزایش تابآوری اقشار آسیبپذیر برشمرد و افزود: در کنار تولید، چرخه توزیع کالاهای اساسی باید با سازوکاری شفاف و هماهنگ و با نظارت وزارتخانه صمت و جهاد کشاورزی پیش برود تا از هر نوع تخلف مانند رانت و انحصار در کشور جلوگیری شود. در این جلسه رضا اردکانیان وزیر نیرو هم گزارشی از پیگیریهای کمیسیون مشترک روابط ایران و عراق ارائه کرد و رئیس جمهوری با تأکید بر ضرورت توسعه روابط دوستانه دو کشور در حوزههای مختلف، پیگیری جدی اجرای توافقهای تجاری و بانکی دو طرف را لازمه پیشرفت در اجرای پروژههای مشترک برشمرد.
بودجه، مهمترین موضوع گفتوگو میان جامعه نخبگان
از سوی دیگر، «محمد باقر قالیباف» رئیس مجلس شورای اسلامی نیز دیروز در آغاز نشست جلسه علنی با اشاره به شیوع ویروس کرونا گفت: اولویت و تأکید اصلی ما روی سلامت مردم و رفع مشکلات و محدودیتها است و هر مسیری که ما را سریعتر و مطمئنتر به هدف و رفع دغدغههای مردم در خصوص کرونا برساند، باید در دستور کار قرار گیرد.مردم مطمئن باشند که مجلس در این موضوع با استفاده از توان کارشناسی متخصصان برای تأمین مالی تولید واکسن داخلی یا خرید و وارد کردن واکسن با دولت همکاری لازم را خواهد کرد. قالیباف با اشاره به لایحه بودجه ۱۴۰۰گفت: مهمترین موضوع این روزها مسأله بررسی لایحه بودجه سال آینده است. بودجه، مهمترین سند حکمرانی سالانه کشور است که هم جهتگیریهای کلان و اساسی اقتصادی در آن نمود پیدا میکند و هم در زندگی جاری مردم تأثیر ملموس میگذارد.
وی افزود: ما معتقدیم لایحه بودجه ۱۴۰۰ نیاز به اصلاحات اساسی دارد چرا که کسری تراز عملیاتی لایحه بودجه نسبت به بودجه سال قبل ۱۱۷ درصد رشد داشته است و هزینهها ۴۷ درصد افزایش پیدا کرده است در حالی که درآمدها حدود ۱۰ درصد افزایش یافته است. رئیس مجلس بیان داشت: کشور ما با فرصتهایی همچون حدود۳ هزار میلیارد تومان نقدینگی، اموال و املاک دولتی، معادن و معادن طبیعی، سرمایه انسانی و دانش تخصصی میتواند حتی در همین بودجه کسری تراز عملیاتی اش را کاهش دهد.وی با بیان اینکه وابستگی بودجه به نفت باید به حداقل و صفر برسد، اظهار داشت: منابع نفتی نباید صرف هزینههای جاری کشور شود پیشرانهایی که تولید و اشتغال را رونق میدهند باید از این منبع تأمین شوند و دولت منابع پایدار ایجاد کند منابعی که به معیشت و به کسب و کار مردم و به تولید کشور لطمه نزند منابعی که شکاف طبقاتی را کاهش و عدالت اجتماعی را گسترش دهند. قالیباف با اشاره به رهنمودهای رهبر انقلاب در جلسه شورای عالی هماهنگی اقتصادی بیان داشت: همانطور که رهبر انقلاب در جلسه اخیر شورای عالی هماهنگی اقتصادی فرمودند این راهکارها وجود دارد و کارشناسان آنها را پیشنهاد دادند امیدوارم نخبگان و صاحبنظران در این ایام، مجلس و دولت را با نظرات کارشناسی خود همراهی کنند. رئیس مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه سند بودجه مهمترین موضوع تبادلنظر و گفتوگو میان جامعه نخبگانی کشور دولت و مجلس است، گفت: جامعه هم باید آگاه باشد که این سند چه تأثیری در زندگی آنها میگذارد و چرا همه کارشناسان اذعان دارند که ریشه همه مشکلات اقتصادی کشور در شیوه تأمین کسری بودجه است. مردم باید بدانند که شیوه نادرست کسری جبران بودجه چگونه در زندگی آنها مؤثر خواهد بود و سفره آنها را کوچکتر خواهد کرد و همچنین به تورم دامن میزند.وی اضافه کرد: باید در فرهنگ عمومی بتدریج نهادینه شود که درآمد بیکار و تلاش چه اختلالی در اقتصاد کشور ایجاد میکند و چگونه باعث افزایش قیمتها و گسترش بیکاری و تورم میشود تا بتوان دولت را به سمت استفاده از درآمد با کار و تلاش متقاعد کرد.قالیباف خاطرنشان کرد: باید در سند بودجه کشور این راهکارها با توافق مجلس و دولت لحاظ شود تا از تورم بیشتر از بیکاری بیشتر از شکاف طبقاتی بیشتر و از فشار مضاعف بر معیشت مردم بویژه اقشار کم درآمد جلوگیری کرد.رئیس قوه مقننه افزود: ما نیاز به همت، جدیت و شجاعت در تصمیمگیری و اجرا داریم آشفتگیهای سند مالی بودجه را باید تا حد امکان برطرف کنید و انضباط در نظام بودجهریزی را اولویت بدانیم. وی اظهار داشت: همکاران بنده در کمیسیون تلفیق بودجه تلاش خواهند کرد لایحه بودجه سال آینده را در منابع، مصارف و بخش انضباط مالی به دقت رسیدگی و بررسی کنند. اصلاح اقتصاد کشور در گرو اصلاح، تنظیم و تصویب هوشمندانه لایحه بودجه کل کشور است. انشاءالله به لطف خداوند متعال و رهنمودهای رهبر معظم انقلاب و تلاش همکاران در مجلس شورای اسلامی و همراهی دولت بتوانیم بهترین تصمیم را به نفع مردم و کشور بگیریم.
ضرورت تلاش حداکثری برای تعامل مجلس با دولت
اما الیاس نادران، رئیس کمیسیون تلفیق بودجه ۱۴۰۰ مجلس یازدهم نیز با تأکید بر اینکه تعجیلی برای رأیگیری کلیات لایحه بودجه نداریم، تصریح کرد: ما در ابتدا بررسیها را در حد اقناع برای اعضای کمیسیون انجام خواهیم داد و از نظرات نماینده دولت، کمیسیون و بخشهای مختلف طبق آییننامه داخلی استفاده خواهیم کرد.وی یادآور شد: در مجلس دو سه بحث اساسی در این زمینه وجود دارد، نخست اینکه نمایندهای نیست که بهصورت تام از لایحه بودجه دولت دفاع کند یا لایحه را عملیاتی بداند یا بگوید که این لایحه آثار منفی اقتصادی ندارد. دومین بحث در ارتباط با نظر جمعی از نمایندگان مبنی بر رد لایحه بودجه ۱۴۰۰ و تصویب بودجه چند دوازدهم است.این نماینده مجلس یازدهم خاطرنشان کرد: گروهی دیگر از نمایندگان از جمله خود من معتقدیم که حداکثر تلاش برای تعامل با دولت برای تصویب بودجه با اصلاحات اساسی لازم است به نوعی که رویکردهای مجلس در اصلاح بودجه را اعمال کنیم مثلاً بودجه را دو سقفی ببندیم، دو زمانی کنیم و نامه رهبر معظم انقلاب در پاسخ به ریاست جمهوری برای برداشت از صندوق توسعه ملی را اعمال کنیم. نادران خاطرنشان کرد: در حوزه مالیات، اوراق و در حوزههای برداشت از نفت نظرات اساسی عمیقی وجود دارد که قابل اعمال است. انضباط مالی دولت، توزیع عادلانه منابع برای مصارف مختلف حقوق، دستمزد، بازنشستهها، سایر هزینههای بین دستگاهها و رعایت عدالت در پرداختها هم مد نظر قرار خواهد گرفت.
اما حسن روحانی در یکصد و نود و یکمین نشست ستاد هماهنگی اقتصادی دولت که دیروز برگزار شد، گفت: لایحه بودجه ۱۴۰۰ حاصل مطالعات و بررسیهای دقیق در مسیر ریلگذاری شده توسعه کشور و ارزیابی دقیق از نیاز اقشار مختلف مردم است و از این نظر بودجه سال آینده، در عین انسجام و هدفمندی، واقعبینانه و دقیق است. رئیس جمهوری در این جلسه با اشاره به فشار جنگ اقتصادی بر اقشار کم برخوردار و در عین حال تولیدکنندگان و کارآفرینان بویژه آن دستهای که امور توسعهای کشور را به عهده دارند، تأکید کرد: مردم از مسئولان کشور توقع و انتظار دارند که مشکلات را برطرف و راه را برای توسعه اقتصاد هموار سازند. به گزارش پایگاه اطلاعرسانی ریاست جمهوری، روحانی تصویب لایحه بودجه را علامت و نشانهای پررنگ از عزم و اراده کشور برای حل معضلات و ایجاد گشایشها برای مردم و فعالان اقتصادی دانست.
روحانی خاطرنشان کرد: سرفصلها و مختصات و متغیرهای اصلی مطرح شده در لایحه بودجه، حاصل تجارب به دست آمده از مقابله و مبارزه سه ساله با تحریمها و جنگ اقتصادی تحمیلی دشمن و با هدف خنثیسازی و بیاثر کردن آنها و در نهایت برداشتن فشارهای اقتصادی و بهبود معیشت مردم و برطرف کردن موانع تولید است. رئیس جمهوری تصریح کرد: دولت نه تنها مصر است که روزانه ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار بشکه نفت صادر کند بلکه انتظار دارد وزارت نفت شرایط را برای افزایش آن آماده کند و ما باید از همه امکانات داخلی و بینالمللی برای نیل به این هدف که حق جمهوری اسلامی ایران برای بهدست آوردن بازار است، استفاده کنیم.همچنین کاظم خاوازی و علیرضا رزمحسینی وزیران جهاد کشاورزی و صنعت، معدن و تجارت (صمت) در این جلسه گزارشی از هماهنگیها درخصوص تنظیم بازار ارائه کردند و پس از بحث و بررسی، تصمیمات لازم درباره تقویت رقابت و مقابله با رانت و تخلف در بازار کالاهای اساسی بویژه مرغ و تخم مرغ اتخاذ شد و تأمین و ساماندهی کالاها در بازار شب عید مورد تأکید قرار گرفت. روحانی با اشاره به تأکید رهبر معظم انقلاب برای توجه بیشتر به معیشت مردم در شرایط همهگیری ویروس کرونا و تحریمهای ظالمانه گفت: اخیراً گامهای جدیتری برای اتخاذ هماهنگ تصمیمات در زمینه تأمین مایحتاج مردم و کالاهای اساسی با هماهنگی وزارتخانههای صمت و جهاد کشاورزی برداشته شده است. رئیس جمهوری سیاست خوداتکایی، نظام عادلانه توزیع و عرضه کالاهای اساسی همگام با نظارت بر قیمتها را از مهمترین اهداف دولت برای رفع نیازهای معیشتی مردم و افزایش تابآوری اقشار آسیبپذیر برشمرد و افزود: در کنار تولید، چرخه توزیع کالاهای اساسی باید با سازوکاری شفاف و هماهنگ و با نظارت وزارتخانه صمت و جهاد کشاورزی پیش برود تا از هر نوع تخلف مانند رانت و انحصار در کشور جلوگیری شود. در این جلسه رضا اردکانیان وزیر نیرو هم گزارشی از پیگیریهای کمیسیون مشترک روابط ایران و عراق ارائه کرد و رئیس جمهوری با تأکید بر ضرورت توسعه روابط دوستانه دو کشور در حوزههای مختلف، پیگیری جدی اجرای توافقهای تجاری و بانکی دو طرف را لازمه پیشرفت در اجرای پروژههای مشترک برشمرد.
بودجه، مهمترین موضوع گفتوگو میان جامعه نخبگان
از سوی دیگر، «محمد باقر قالیباف» رئیس مجلس شورای اسلامی نیز دیروز در آغاز نشست جلسه علنی با اشاره به شیوع ویروس کرونا گفت: اولویت و تأکید اصلی ما روی سلامت مردم و رفع مشکلات و محدودیتها است و هر مسیری که ما را سریعتر و مطمئنتر به هدف و رفع دغدغههای مردم در خصوص کرونا برساند، باید در دستور کار قرار گیرد.مردم مطمئن باشند که مجلس در این موضوع با استفاده از توان کارشناسی متخصصان برای تأمین مالی تولید واکسن داخلی یا خرید و وارد کردن واکسن با دولت همکاری لازم را خواهد کرد. قالیباف با اشاره به لایحه بودجه ۱۴۰۰گفت: مهمترین موضوع این روزها مسأله بررسی لایحه بودجه سال آینده است. بودجه، مهمترین سند حکمرانی سالانه کشور است که هم جهتگیریهای کلان و اساسی اقتصادی در آن نمود پیدا میکند و هم در زندگی جاری مردم تأثیر ملموس میگذارد.
وی افزود: ما معتقدیم لایحه بودجه ۱۴۰۰ نیاز به اصلاحات اساسی دارد چرا که کسری تراز عملیاتی لایحه بودجه نسبت به بودجه سال قبل ۱۱۷ درصد رشد داشته است و هزینهها ۴۷ درصد افزایش پیدا کرده است در حالی که درآمدها حدود ۱۰ درصد افزایش یافته است. رئیس مجلس بیان داشت: کشور ما با فرصتهایی همچون حدود۳ هزار میلیارد تومان نقدینگی، اموال و املاک دولتی، معادن و معادن طبیعی، سرمایه انسانی و دانش تخصصی میتواند حتی در همین بودجه کسری تراز عملیاتی اش را کاهش دهد.وی با بیان اینکه وابستگی بودجه به نفت باید به حداقل و صفر برسد، اظهار داشت: منابع نفتی نباید صرف هزینههای جاری کشور شود پیشرانهایی که تولید و اشتغال را رونق میدهند باید از این منبع تأمین شوند و دولت منابع پایدار ایجاد کند منابعی که به معیشت و به کسب و کار مردم و به تولید کشور لطمه نزند منابعی که شکاف طبقاتی را کاهش و عدالت اجتماعی را گسترش دهند. قالیباف با اشاره به رهنمودهای رهبر انقلاب در جلسه شورای عالی هماهنگی اقتصادی بیان داشت: همانطور که رهبر انقلاب در جلسه اخیر شورای عالی هماهنگی اقتصادی فرمودند این راهکارها وجود دارد و کارشناسان آنها را پیشنهاد دادند امیدوارم نخبگان و صاحبنظران در این ایام، مجلس و دولت را با نظرات کارشناسی خود همراهی کنند. رئیس مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه سند بودجه مهمترین موضوع تبادلنظر و گفتوگو میان جامعه نخبگانی کشور دولت و مجلس است، گفت: جامعه هم باید آگاه باشد که این سند چه تأثیری در زندگی آنها میگذارد و چرا همه کارشناسان اذعان دارند که ریشه همه مشکلات اقتصادی کشور در شیوه تأمین کسری بودجه است. مردم باید بدانند که شیوه نادرست کسری جبران بودجه چگونه در زندگی آنها مؤثر خواهد بود و سفره آنها را کوچکتر خواهد کرد و همچنین به تورم دامن میزند.وی اضافه کرد: باید در فرهنگ عمومی بتدریج نهادینه شود که درآمد بیکار و تلاش چه اختلالی در اقتصاد کشور ایجاد میکند و چگونه باعث افزایش قیمتها و گسترش بیکاری و تورم میشود تا بتوان دولت را به سمت استفاده از درآمد با کار و تلاش متقاعد کرد.قالیباف خاطرنشان کرد: باید در سند بودجه کشور این راهکارها با توافق مجلس و دولت لحاظ شود تا از تورم بیشتر از بیکاری بیشتر از شکاف طبقاتی بیشتر و از فشار مضاعف بر معیشت مردم بویژه اقشار کم درآمد جلوگیری کرد.رئیس قوه مقننه افزود: ما نیاز به همت، جدیت و شجاعت در تصمیمگیری و اجرا داریم آشفتگیهای سند مالی بودجه را باید تا حد امکان برطرف کنید و انضباط در نظام بودجهریزی را اولویت بدانیم. وی اظهار داشت: همکاران بنده در کمیسیون تلفیق بودجه تلاش خواهند کرد لایحه بودجه سال آینده را در منابع، مصارف و بخش انضباط مالی به دقت رسیدگی و بررسی کنند. اصلاح اقتصاد کشور در گرو اصلاح، تنظیم و تصویب هوشمندانه لایحه بودجه کل کشور است. انشاءالله به لطف خداوند متعال و رهنمودهای رهبر معظم انقلاب و تلاش همکاران در مجلس شورای اسلامی و همراهی دولت بتوانیم بهترین تصمیم را به نفع مردم و کشور بگیریم.
ضرورت تلاش حداکثری برای تعامل مجلس با دولت
اما الیاس نادران، رئیس کمیسیون تلفیق بودجه ۱۴۰۰ مجلس یازدهم نیز با تأکید بر اینکه تعجیلی برای رأیگیری کلیات لایحه بودجه نداریم، تصریح کرد: ما در ابتدا بررسیها را در حد اقناع برای اعضای کمیسیون انجام خواهیم داد و از نظرات نماینده دولت، کمیسیون و بخشهای مختلف طبق آییننامه داخلی استفاده خواهیم کرد.وی یادآور شد: در مجلس دو سه بحث اساسی در این زمینه وجود دارد، نخست اینکه نمایندهای نیست که بهصورت تام از لایحه بودجه دولت دفاع کند یا لایحه را عملیاتی بداند یا بگوید که این لایحه آثار منفی اقتصادی ندارد. دومین بحث در ارتباط با نظر جمعی از نمایندگان مبنی بر رد لایحه بودجه ۱۴۰۰ و تصویب بودجه چند دوازدهم است.این نماینده مجلس یازدهم خاطرنشان کرد: گروهی دیگر از نمایندگان از جمله خود من معتقدیم که حداکثر تلاش برای تعامل با دولت برای تصویب بودجه با اصلاحات اساسی لازم است به نوعی که رویکردهای مجلس در اصلاح بودجه را اعمال کنیم مثلاً بودجه را دو سقفی ببندیم، دو زمانی کنیم و نامه رهبر معظم انقلاب در پاسخ به ریاست جمهوری برای برداشت از صندوق توسعه ملی را اعمال کنیم. نادران خاطرنشان کرد: در حوزه مالیات، اوراق و در حوزههای برداشت از نفت نظرات اساسی عمیقی وجود دارد که قابل اعمال است. انضباط مالی دولت، توزیع عادلانه منابع برای مصارف مختلف حقوق، دستمزد، بازنشستهها، سایر هزینههای بین دستگاهها و رعایت عدالت در پرداختها هم مد نظر قرار خواهد گرفت.
پایان جست وجو 12 کوهنورد جان باختند
گفت و گوهایی با خانواده 3 نفر از قربانیان حادثه
گروه حوادث/ ساعت 2 بعد از ظهر یکشنبه 7 دی رئیس امداد و نجات فدراسیون کوهنوردی از پایان عملیات جست و جو برای یافتن قربانیان و مفقودان حادثه سقوط بهمن روز جمعه پنجم دی خبر داد. عملیات تیمهای امدادی در ارتفاعات آهار، دارآباد و کلک چال با کشف 11 جسد و پیدا کردن 14 کوهنورد گمشده پایان یافت، هر چند که یکی از مصدومان در بیمارستان جان باخت تا آمار قربانیان به 12 نفر برسد؛ عملیاتی سخت و نفسگیر در سرمای منفی 20 درجه و حجم برفی که پس از ریزش بهمن به حدود ۱۵ متر رسیده بود؛ از همه مهمتر اینکه با توجه به تابش آفتاب احتمال ریزش دوباره بهمن وجود داشت و باید به فکر امنیت جانی امدادگران نیز میبودند. هر چه بود پس از 3 روز عملیات پایان یافت اما در این حادثه غیر از جانباختگان دهها نفر نیز با آسیبهای شدید بدنی روبهرو بودند که برای درمان به مراکز پزشکی منتقل شدند؛ آسیبهایی که شاید تا آخر عمر با دیدن آن خاطره تلخ ظهر روز جمعه زمستانی را به یادشان بیاورد.
تمهیدات ویژه برای پیشگیری از حوادث مشابه
دکتر حمید مساعدیان رئیس انجمن پزشکی فدراسیون کوهنوردی در گفتوگو با خبرنگار حوادث «ایران» درباره حادثه سقوط بهمن و مرگ 12 کوهنورد که چهارنفر از آنها عضو فدراسیون کوهنوردی بودند گفت: من به محض وقوع این حادثه در ارتفاعات کلک چال و دارآباد حاضر شدم و از نزدیک شاهد تلاش تیمهای امداد و نجات بودم. مهمترین نکتهای که هنگام کشف اجساد توجه ما را جلب کرد این بود که اجساد در زیر آوار برف به حالت نشسته کشف شدند. این نشان میدهد که این افراد به علت شدت وزش باد و ریزش بهمن در شرایط افت فشار بدنی ناشی از خستگی قرار داشتند، البته به لحاظ کارشناسی باید بگویم که اغلب این افراد بدون در نظر گرفتن شرایط جوی و پیشبینیهای لازم سفر کوهستانی خود را شروع کردند؛ قطع به یقین اگر این افراد دارای تجهیزات لازم بودند و شرایط فروریزی بهمن را پیشبینی میکردند دچار سانحه نمیشدند.
هنگام کشف اجساد قربانیان شاهد بودیم که تعدادی از آنها حتی دستکش در دست نداشتند همچنین سرعت باد بالای هشتاد کیلومتر تعادل آنها را برهم زده و با توجه به افت فشار هوا و خستگی بدنی آنها قربانی بهمن شدند. مساعدیان با بیان اینکه بهدنبال وقوع این حادثه جلسهای روز گذشته با حضور رئیس فدراسیون کوهنوردی، شهرداری وستاد مدیریت بحران و هلال احمر برگزار شد گفت یکی از نکات مهم در این جلسه که مورد تأکید قرار گرفت نظارت جدی بر برنامههای صعود تیمهای کوهنوردی و لزوم توجه به مسائل ایمنی برای پیشگیری از این نوع حوادث بوده است.وی در پاسخ به این سؤال که چه کسی مسئول این حادثه است گفت: نمیتوان مقام یا نهادی را متهم کرد چرا که این تیمها خودسرانه تصمیم به این سفر کوهستانی گرفته بودند و به هیچ عنوان شرایط جوی و کوهستانی و وقوع بهمن را در نظر نگرفتند و در واقع سهلانگاری خودشان باعث این حادثه شد.این مربی کوهنوردی افزود: افزایش آموزشهای لازم و نظارت بر تیمهای کوهنوردی یکی از اولویتهای ماست.همچنین افزایش پایگاههای نجات در حریم کوهستان نیز از دیگر مسائلی است که به آن توجه شده است؛ استفاده از تجهیزات ایمنی در کوهنوردی بسیار مهم است و کوچکترین سهلانگاری در این باره قطعاً باعث مرگ فرد میشود. همچنین تمهیداتی اتخاذ شده تا در شرایط جوی خطرناک از رفتن مردم به ارتفاعات جلوگیری شود.
برف و سرما با کسی شوخی ندارد
حسین رضایی جاوید کوهنورد و عضو تیم امداد و نجات فدراسیون کوهنوردی در گفتوگو با خبرنگار حوادث «ایران» درباره آخرین جزئیات عملیات تیمهای امدادی در منطقه کلک چال عنوان کرد: صبح روز یکشنبه ما پیکر آخرین فردی را که در ارتفاعات کلک چال مفقود شده بود پیدا کردیم. شواهد نشان میداد که وی بدون تجهیزات و با کفشهای کتانی به ارتفاعات آمده بود و پس از آنکه در برف و بوران گیر کرده قصد داشته خودش را به نقطه امن برساند که به علت طوفان برفی در منطقه راهش را گم کرده و بعد هم با یخ زدگی دست و پا مواجه و زمینگیر شده است. وی در پاسخ به این سؤال که در میان افرادی که در کلکچال گرفتار شده بودند کوهنوردان حرفهای هم وجود داشتند، گفت: کوهنورد حرفهای وقتی پا روی برف میگذارد متوجه میشود که باید جلو برود یا برگردد. وقتی برف در ابتدا نرم و در لایههای زیرین آن سفت باشد یعنی این برف قابل اطمینان نیست. کوهنورد حرفهای بخوبی میداند برفی که شب پنجشنبه آمد باعث میشود روز جمعه بهمن تختهای ایجاد شود. از اینرو هرگز جان خود و همراهانش را به خطر نمیاندازد.
رضایی در ادامه گفت: فدراسیون کوهنوردی همیشه چند روز قبل از اینکه وضعیت هوا نامساعد بشود هشدارهای لازم را به کوهنوردان و تیمهای کوهنوردی و لیدرها میدهد اما نمیتواند راه را ببندد. اغلب کسانی که در این حادثه دچار مرگ یا آسیب شدهاند به خاطر آن بوده که خودسرانه به ارتفاعات رفتهاند.
این کوهنورد اظهار داشت: من با سابقه چندین ساله کوهنوردی و صعود 7 هزار متری در مقابل عظمت کوه تسلیم هستم و با همه تجربهام 5 انگشتم را به خاطر سرما و یخزدگی در کوه از دست داده ام. نمیتوانیم با این باور که من حرفهای هستم به وضعیت نامساعد جوی بیتفاوت باشیم.
وی درباره اینکه چطور اطمینان پیدا میکنید مفقودی بیشتری در این حادثه وجود ندارد، نیز گفت: ما بهعنوان تیم امداد و نجات اطلاعات افراد مفقودی را از فرمانداری میگیریم و آخرین اطلاعات دریافتی ما هم نشان میدهد مردی که صبح یکشنبه پیدا کردیم آخرین فرد مفقودی این حادثه در منطقه کلک چال است بنابراین عملیات ما به سرانجام رسید.
روایت یک شاهد عینی
رضا نجاری، مرد میانسالی است که روز جمعه به طرز معجزه آسایی از مرگ نجات یافت. او به همراه یحیی انصاری دوست و فامیلش بیش از 15 سال است که باهم راهی کوهها می شوند اما جمعه گذشته تلخترین و بدترین خاطرهای بود که کوه برای این 2 دوست رقم زد.
او از روز حادثه به خبرنگار «ایران » گفت: 5 صبح بود که از جمشیدیه راه افتادیم. اردوگاه به خاطر کرونا بسته بود و ما صبحانه مختصری خوردیم و به راه افتادیم. هدف صعود قله کلک چال و بازگشت سریع بود. چرا که هواشناسی اعلام کرده بود هوا نامساعد خواهد شد و ما این موضوع را میدانستیم. اما فکر میکردیم به این زودی هوا خراب نشود و صحبت ما این بود که ساعت 12 به سر گردنه کلک چال برسیم.
او ادامه داد: حدود ساعت 10 و نیم صبح به قله رسیدیم و بسرعت در حد انداختن چند عکس در قله بودیم و برگشتیم. در زمان برگشت و فاصله بین دو قله طوفان ما را گرفت. طوفانی که در تمام سالهای کوهنوردی تجربه نکرده بودم. به نظرم برودت زیر 30 درجه بود یخ زدیم، با اینکه در کوله پشتیمان همه چیز داشتیم و لباس و وسایل مناسب داشتیم اما گیر کردیم. او ادامه داد: افراد زیادی آنجا بودند، . اما هوا به قدری سرد بود که ما حتی نمیتوانستیم دست داخل کولهمان بکنیم و عینک طوفانمان را برداریم. به هر حال در حال برگشت بودیم که یک لحظه دیدم دوستم نیست، مسیر را برگشتم تا به او کمک کنم دیدم که خورده زمین کمکش کردم باهم آمدیم تا جایی که انتهایش به سر گردنه میخورد و دوستم چهار تا پنج قدم از پاکوب فاصله گرفت و در زاویه شیب دار که اول دره کلک چال بود افتاد. هر کاری کردم بلند نشد و خودمم زورم به او نرسید و تحلیل رفتن آقای انصاری شروع شد. او گفت: از حدود ساعت 12 و نیم بالای سر انصاری بودم تا حدود ساعت 3 بعد از ظهر، خیلی تلاش کردم که برای امداد و نجات زنگ بزنم اما آنتن نداد. حدود ساعت 3 بود که سطح هوشیاری او پایین آمد و به این نتیجه رسیدم که خودم را به پایین برسانم. به چند نفری که میرفتند پایین گفتم به امداد خبر بدهید بعد خودم برگشتم تا کمک ببرم.
رضا نجاری ادامه داد: چطور خودم را به پایین و به اکیپ امداد و نجات رساندم یک داستان است. در راه رسیدن به پایین جنازههایی را که روی برف افتاده بودند در مسیرهای مختلف میدیدم. ساعت حدود 3:20 بعد از ظهر بود که به اولین اکیپ امداد و نجات رسیدم. به آنها ماجرا را گفتم و گفتند میتوانی پایین بروی یا کسی را کمکت بفرستیم اما شرایط به قدری بد بود که ترجیح دادم امدادگران آنجا بمانند برای کمک و خودم تنهایی برگشتم. در اردوگاه نشستم و از طرف باشگاه کوهنوردی کمکم آمدند. در آن شرایط در اردوگاه را باز نمیکردند که مردم بروند داخل و از سرما یخ نزنند. به هر حال خودم را به پایین رساندم و کوهنوردان به کمک انصاری رفتند اما بیفایده بود و صبح روز بعد دوستان باشگاه تهران پس از هماهنگی با هلال احمر بالا رفتند و جنازه دوستم را پیدا کردند.
گفت و گو با خانواده 3 نفر از قربانیان حادثه
مرجان همایونی
خبرنگار
محسن محمدی، 33 ساله یکی از قربانیان حادثه سقوط بهمن است. دانشجوی فوق لیسانس تدوین و سینما که همزمان مستند سازی نیز انجام می داد. برادر محسن در گفت و گو با خبرنگار «ایران» گفت: برادرم کوهنورد حرفه ای بود و سیمرغ کوه های ایران را داشت. او در رابطه با آخرین دیدار برادرش گفت: پنجشنبه شب به دیدن مادرم رفتم و چون برادرم با مادرم زندگی می کرد، او را آنجا دیدم. ساعت 3 صبح جمعه بود که وسایلش را برداشت و راهی کوه شد. معمولاً چون کوهنوردی برادرم تا ساعت 7 طول می کشید نگران او نشدیم. اما بعد از ساعت 7 کم کم نگرانش شدیم، برادرم هرگز ما را بی خبر نمی گذاشت و همین مسأله ما را نگران کرده بود. وقتی خبر سقوط بهمن را شنیدیم نگرانی ما بیشتر شد. برادرم فردی خودساخته و آدمی بسیار خوش قلب و مهربان بود. او ادامه داد: با اطلاع از خبر سقوط بهمن، تمام پایگاه های پلیس دربند، توچال، دارآباد و ... را جست و جو کردیم. بعد از ظهر شنبه بود که به ما خبر دادند 5 نفر را از زیر برف بیرون آوردند که یکی از آنها برادرم بود. محسن معمولاً تنهایی به کوه می رفت و در دامنه به سایر اعضای گروه می پیوست که آنها را نمی شناسم.
آخرین صعود
یحیی انصاری، پیمانکار ساختمان، قربانی دیگر این حادثه تلخ است. او هر هفته راهی کوه می شد؛ اما این بار بازگشتی نداشت. پسر 22 ساله یحیی به خبرنگار ما گفت: پدرم عضو باشگاه کوهنوردی تهران بود. او نه تنها جمعه ها بلکه درطول هفته نیز به کوهنوردی می رفت، پدرم کوهنوردی حرفه ای بود دماوند و سبلان را فتح کرده بود. پدر 58 ساله ام معمولاً با دوستانش به کوه می رفت.
او ادامه داد: صبح جمعه ساعت 4 و نیم بود که از خانه خارج شد. از ساعت 3 بعد از ظهر که کوهنوردان در کوه گیر کردند نگران شدیم و تا ساعت 7 بعد از ظهر مدام به خودش و دوستش زنگ می زدیم. گوشی پدرم در دسترس نبود و گوشی دوستش مدام از دسترس خارج می شد. خیلی نگران شدیم، پدرم معمولاً جمعه صبح ها که می رفت حدود ساعت 3 خانه بود و با خودمان گفتیم شاید همانجا مانده تا به کوهنوردانی که گیر افتاده اند کمک کند.پسر جوان که در حال خاکسپاری پدرش بود گفت: انتظارما تا 9 شب طول کشید دیگر خیلی نگران شدیم. ماجرا را به آتش نشانی و هلال احمر گزارش کردیم و در نهایت شنبه صبح دوست پدرم که کوهنورد بود جسد او را پیدا کرد. روز حادثه پدرم با یکی از دوستانش به قله کلک چال رفته بود که باتوجه به خراب شدن هوا آرام آرام برمی گردند. اما باتوجه به افت فشار و سرمازدگی پدرم نمی تواند راه برود، و بی هوش می شود. دوستش خودش را به پایین می رساند تا کمک به بالا ببرد و پدرم را نجات دهد که هوا بدتر می شود و دیگرامکان بالا رفتن وجود نداشته و گیر می کند. او ادامه داد: من یک خواهر دارم و تنها پسر خانواده هستم. هنوز در شوک حادثه ای هستیم که برایمان رخ داده و باور نداریم پدرم دیگر بر نمی گردد.
آخرین کوهنورد
اسماعیل جلیلوند 35 ساله کارمند شهرداری ملارد و از کوهنوردان حرفهای بود. یکی از بستگانش به نام غلامرضا بیات درباره این حادثه گفت: اسماعیل از 12 سال قبل کوهنوردی حرفهای را آغاز کرد و همراه تیم کوهنوردی بارها به قلههای ایران و کشورهای دیگر از جمله گرجستان و کوه آرارات صعود کرده بود. صبح جمعه هم ظاهراً دوستانش با وی تماس میگیرند و میگویند راهی قله کلکچال هستند او هم بلافاصله به همراه چند نفر از دوستانش راهی کلک چال شد. اما ظاهراً زمانی که در حال صعود بوده دوستانش را میبیند که در حال برگشت هستند و به او هم توصیه میکنند که برگردد اما وی میگوید چون هوا خوب است میرود و زود بر میگردد که متأسفانه وقتی به قله رسیدند گرفتار باد و بوران و کولاک و در نهایت سقوط بهمن شدند و با چند نفر از دوستانش جان باختند.وی در ادامه گفت: ساعت 9 شب جمعه به پدر و مادرش خبر دادند، وقتی من موضوع را فهمیدم به محل رفتم خودرواش همانجا پارک بود. جسدش را ابتدا پیدا نکردند تا اینکه دوستش ایرج که از کوهنوردان حرفهای است همراه تیم نجات سوار بر بالگرد به محل رفتند و سرانجام صبح یکشنبه جسدش را پیدا کرده و به پایین انتقال دادند. وی که بشدت گریه میکرد گفت: اسماعیل قرار بود یک ماه دیگر ازدواج کند، پدر و مادر و خواهر و برادرانش منتظر جشن دامادی او بودند، اما حالا باورمان نمیشود که جسد او را در یک کاور سیاه تحویلمان دادهاند. او کوهنورد بیتجربهای نبود، نمیدانم این حادثه تلخ را که باعث مرگ بیش از 10 نفر و شاید نقص عضو چند نفر دیگر شده چگونه باید تفسیر کنیم.
تمهیدات ویژه برای پیشگیری از حوادث مشابه
دکتر حمید مساعدیان رئیس انجمن پزشکی فدراسیون کوهنوردی در گفتوگو با خبرنگار حوادث «ایران» درباره حادثه سقوط بهمن و مرگ 12 کوهنورد که چهارنفر از آنها عضو فدراسیون کوهنوردی بودند گفت: من به محض وقوع این حادثه در ارتفاعات کلک چال و دارآباد حاضر شدم و از نزدیک شاهد تلاش تیمهای امداد و نجات بودم. مهمترین نکتهای که هنگام کشف اجساد توجه ما را جلب کرد این بود که اجساد در زیر آوار برف به حالت نشسته کشف شدند. این نشان میدهد که این افراد به علت شدت وزش باد و ریزش بهمن در شرایط افت فشار بدنی ناشی از خستگی قرار داشتند، البته به لحاظ کارشناسی باید بگویم که اغلب این افراد بدون در نظر گرفتن شرایط جوی و پیشبینیهای لازم سفر کوهستانی خود را شروع کردند؛ قطع به یقین اگر این افراد دارای تجهیزات لازم بودند و شرایط فروریزی بهمن را پیشبینی میکردند دچار سانحه نمیشدند.
هنگام کشف اجساد قربانیان شاهد بودیم که تعدادی از آنها حتی دستکش در دست نداشتند همچنین سرعت باد بالای هشتاد کیلومتر تعادل آنها را برهم زده و با توجه به افت فشار هوا و خستگی بدنی آنها قربانی بهمن شدند. مساعدیان با بیان اینکه بهدنبال وقوع این حادثه جلسهای روز گذشته با حضور رئیس فدراسیون کوهنوردی، شهرداری وستاد مدیریت بحران و هلال احمر برگزار شد گفت یکی از نکات مهم در این جلسه که مورد تأکید قرار گرفت نظارت جدی بر برنامههای صعود تیمهای کوهنوردی و لزوم توجه به مسائل ایمنی برای پیشگیری از این نوع حوادث بوده است.وی در پاسخ به این سؤال که چه کسی مسئول این حادثه است گفت: نمیتوان مقام یا نهادی را متهم کرد چرا که این تیمها خودسرانه تصمیم به این سفر کوهستانی گرفته بودند و به هیچ عنوان شرایط جوی و کوهستانی و وقوع بهمن را در نظر نگرفتند و در واقع سهلانگاری خودشان باعث این حادثه شد.این مربی کوهنوردی افزود: افزایش آموزشهای لازم و نظارت بر تیمهای کوهنوردی یکی از اولویتهای ماست.همچنین افزایش پایگاههای نجات در حریم کوهستان نیز از دیگر مسائلی است که به آن توجه شده است؛ استفاده از تجهیزات ایمنی در کوهنوردی بسیار مهم است و کوچکترین سهلانگاری در این باره قطعاً باعث مرگ فرد میشود. همچنین تمهیداتی اتخاذ شده تا در شرایط جوی خطرناک از رفتن مردم به ارتفاعات جلوگیری شود.
برف و سرما با کسی شوخی ندارد
حسین رضایی جاوید کوهنورد و عضو تیم امداد و نجات فدراسیون کوهنوردی در گفتوگو با خبرنگار حوادث «ایران» درباره آخرین جزئیات عملیات تیمهای امدادی در منطقه کلک چال عنوان کرد: صبح روز یکشنبه ما پیکر آخرین فردی را که در ارتفاعات کلک چال مفقود شده بود پیدا کردیم. شواهد نشان میداد که وی بدون تجهیزات و با کفشهای کتانی به ارتفاعات آمده بود و پس از آنکه در برف و بوران گیر کرده قصد داشته خودش را به نقطه امن برساند که به علت طوفان برفی در منطقه راهش را گم کرده و بعد هم با یخ زدگی دست و پا مواجه و زمینگیر شده است. وی در پاسخ به این سؤال که در میان افرادی که در کلکچال گرفتار شده بودند کوهنوردان حرفهای هم وجود داشتند، گفت: کوهنورد حرفهای وقتی پا روی برف میگذارد متوجه میشود که باید جلو برود یا برگردد. وقتی برف در ابتدا نرم و در لایههای زیرین آن سفت باشد یعنی این برف قابل اطمینان نیست. کوهنورد حرفهای بخوبی میداند برفی که شب پنجشنبه آمد باعث میشود روز جمعه بهمن تختهای ایجاد شود. از اینرو هرگز جان خود و همراهانش را به خطر نمیاندازد.
رضایی در ادامه گفت: فدراسیون کوهنوردی همیشه چند روز قبل از اینکه وضعیت هوا نامساعد بشود هشدارهای لازم را به کوهنوردان و تیمهای کوهنوردی و لیدرها میدهد اما نمیتواند راه را ببندد. اغلب کسانی که در این حادثه دچار مرگ یا آسیب شدهاند به خاطر آن بوده که خودسرانه به ارتفاعات رفتهاند.
این کوهنورد اظهار داشت: من با سابقه چندین ساله کوهنوردی و صعود 7 هزار متری در مقابل عظمت کوه تسلیم هستم و با همه تجربهام 5 انگشتم را به خاطر سرما و یخزدگی در کوه از دست داده ام. نمیتوانیم با این باور که من حرفهای هستم به وضعیت نامساعد جوی بیتفاوت باشیم.
وی درباره اینکه چطور اطمینان پیدا میکنید مفقودی بیشتری در این حادثه وجود ندارد، نیز گفت: ما بهعنوان تیم امداد و نجات اطلاعات افراد مفقودی را از فرمانداری میگیریم و آخرین اطلاعات دریافتی ما هم نشان میدهد مردی که صبح یکشنبه پیدا کردیم آخرین فرد مفقودی این حادثه در منطقه کلک چال است بنابراین عملیات ما به سرانجام رسید.
روایت یک شاهد عینی
رضا نجاری، مرد میانسالی است که روز جمعه به طرز معجزه آسایی از مرگ نجات یافت. او به همراه یحیی انصاری دوست و فامیلش بیش از 15 سال است که باهم راهی کوهها می شوند اما جمعه گذشته تلخترین و بدترین خاطرهای بود که کوه برای این 2 دوست رقم زد.
او از روز حادثه به خبرنگار «ایران » گفت: 5 صبح بود که از جمشیدیه راه افتادیم. اردوگاه به خاطر کرونا بسته بود و ما صبحانه مختصری خوردیم و به راه افتادیم. هدف صعود قله کلک چال و بازگشت سریع بود. چرا که هواشناسی اعلام کرده بود هوا نامساعد خواهد شد و ما این موضوع را میدانستیم. اما فکر میکردیم به این زودی هوا خراب نشود و صحبت ما این بود که ساعت 12 به سر گردنه کلک چال برسیم.
او ادامه داد: حدود ساعت 10 و نیم صبح به قله رسیدیم و بسرعت در حد انداختن چند عکس در قله بودیم و برگشتیم. در زمان برگشت و فاصله بین دو قله طوفان ما را گرفت. طوفانی که در تمام سالهای کوهنوردی تجربه نکرده بودم. به نظرم برودت زیر 30 درجه بود یخ زدیم، با اینکه در کوله پشتیمان همه چیز داشتیم و لباس و وسایل مناسب داشتیم اما گیر کردیم. او ادامه داد: افراد زیادی آنجا بودند، . اما هوا به قدری سرد بود که ما حتی نمیتوانستیم دست داخل کولهمان بکنیم و عینک طوفانمان را برداریم. به هر حال در حال برگشت بودیم که یک لحظه دیدم دوستم نیست، مسیر را برگشتم تا به او کمک کنم دیدم که خورده زمین کمکش کردم باهم آمدیم تا جایی که انتهایش به سر گردنه میخورد و دوستم چهار تا پنج قدم از پاکوب فاصله گرفت و در زاویه شیب دار که اول دره کلک چال بود افتاد. هر کاری کردم بلند نشد و خودمم زورم به او نرسید و تحلیل رفتن آقای انصاری شروع شد. او گفت: از حدود ساعت 12 و نیم بالای سر انصاری بودم تا حدود ساعت 3 بعد از ظهر، خیلی تلاش کردم که برای امداد و نجات زنگ بزنم اما آنتن نداد. حدود ساعت 3 بود که سطح هوشیاری او پایین آمد و به این نتیجه رسیدم که خودم را به پایین برسانم. به چند نفری که میرفتند پایین گفتم به امداد خبر بدهید بعد خودم برگشتم تا کمک ببرم.
رضا نجاری ادامه داد: چطور خودم را به پایین و به اکیپ امداد و نجات رساندم یک داستان است. در راه رسیدن به پایین جنازههایی را که روی برف افتاده بودند در مسیرهای مختلف میدیدم. ساعت حدود 3:20 بعد از ظهر بود که به اولین اکیپ امداد و نجات رسیدم. به آنها ماجرا را گفتم و گفتند میتوانی پایین بروی یا کسی را کمکت بفرستیم اما شرایط به قدری بد بود که ترجیح دادم امدادگران آنجا بمانند برای کمک و خودم تنهایی برگشتم. در اردوگاه نشستم و از طرف باشگاه کوهنوردی کمکم آمدند. در آن شرایط در اردوگاه را باز نمیکردند که مردم بروند داخل و از سرما یخ نزنند. به هر حال خودم را به پایین رساندم و کوهنوردان به کمک انصاری رفتند اما بیفایده بود و صبح روز بعد دوستان باشگاه تهران پس از هماهنگی با هلال احمر بالا رفتند و جنازه دوستم را پیدا کردند.
گفت و گو با خانواده 3 نفر از قربانیان حادثه
مرجان همایونی
خبرنگار
محسن محمدی، 33 ساله یکی از قربانیان حادثه سقوط بهمن است. دانشجوی فوق لیسانس تدوین و سینما که همزمان مستند سازی نیز انجام می داد. برادر محسن در گفت و گو با خبرنگار «ایران» گفت: برادرم کوهنورد حرفه ای بود و سیمرغ کوه های ایران را داشت. او در رابطه با آخرین دیدار برادرش گفت: پنجشنبه شب به دیدن مادرم رفتم و چون برادرم با مادرم زندگی می کرد، او را آنجا دیدم. ساعت 3 صبح جمعه بود که وسایلش را برداشت و راهی کوه شد. معمولاً چون کوهنوردی برادرم تا ساعت 7 طول می کشید نگران او نشدیم. اما بعد از ساعت 7 کم کم نگرانش شدیم، برادرم هرگز ما را بی خبر نمی گذاشت و همین مسأله ما را نگران کرده بود. وقتی خبر سقوط بهمن را شنیدیم نگرانی ما بیشتر شد. برادرم فردی خودساخته و آدمی بسیار خوش قلب و مهربان بود. او ادامه داد: با اطلاع از خبر سقوط بهمن، تمام پایگاه های پلیس دربند، توچال، دارآباد و ... را جست و جو کردیم. بعد از ظهر شنبه بود که به ما خبر دادند 5 نفر را از زیر برف بیرون آوردند که یکی از آنها برادرم بود. محسن معمولاً تنهایی به کوه می رفت و در دامنه به سایر اعضای گروه می پیوست که آنها را نمی شناسم.
آخرین صعود
یحیی انصاری، پیمانکار ساختمان، قربانی دیگر این حادثه تلخ است. او هر هفته راهی کوه می شد؛ اما این بار بازگشتی نداشت. پسر 22 ساله یحیی به خبرنگار ما گفت: پدرم عضو باشگاه کوهنوردی تهران بود. او نه تنها جمعه ها بلکه درطول هفته نیز به کوهنوردی می رفت، پدرم کوهنوردی حرفه ای بود دماوند و سبلان را فتح کرده بود. پدر 58 ساله ام معمولاً با دوستانش به کوه می رفت.
او ادامه داد: صبح جمعه ساعت 4 و نیم بود که از خانه خارج شد. از ساعت 3 بعد از ظهر که کوهنوردان در کوه گیر کردند نگران شدیم و تا ساعت 7 بعد از ظهر مدام به خودش و دوستش زنگ می زدیم. گوشی پدرم در دسترس نبود و گوشی دوستش مدام از دسترس خارج می شد. خیلی نگران شدیم، پدرم معمولاً جمعه صبح ها که می رفت حدود ساعت 3 خانه بود و با خودمان گفتیم شاید همانجا مانده تا به کوهنوردانی که گیر افتاده اند کمک کند.پسر جوان که در حال خاکسپاری پدرش بود گفت: انتظارما تا 9 شب طول کشید دیگر خیلی نگران شدیم. ماجرا را به آتش نشانی و هلال احمر گزارش کردیم و در نهایت شنبه صبح دوست پدرم که کوهنورد بود جسد او را پیدا کرد. روز حادثه پدرم با یکی از دوستانش به قله کلک چال رفته بود که باتوجه به خراب شدن هوا آرام آرام برمی گردند. اما باتوجه به افت فشار و سرمازدگی پدرم نمی تواند راه برود، و بی هوش می شود. دوستش خودش را به پایین می رساند تا کمک به بالا ببرد و پدرم را نجات دهد که هوا بدتر می شود و دیگرامکان بالا رفتن وجود نداشته و گیر می کند. او ادامه داد: من یک خواهر دارم و تنها پسر خانواده هستم. هنوز در شوک حادثه ای هستیم که برایمان رخ داده و باور نداریم پدرم دیگر بر نمی گردد.
آخرین کوهنورد
اسماعیل جلیلوند 35 ساله کارمند شهرداری ملارد و از کوهنوردان حرفهای بود. یکی از بستگانش به نام غلامرضا بیات درباره این حادثه گفت: اسماعیل از 12 سال قبل کوهنوردی حرفهای را آغاز کرد و همراه تیم کوهنوردی بارها به قلههای ایران و کشورهای دیگر از جمله گرجستان و کوه آرارات صعود کرده بود. صبح جمعه هم ظاهراً دوستانش با وی تماس میگیرند و میگویند راهی قله کلکچال هستند او هم بلافاصله به همراه چند نفر از دوستانش راهی کلک چال شد. اما ظاهراً زمانی که در حال صعود بوده دوستانش را میبیند که در حال برگشت هستند و به او هم توصیه میکنند که برگردد اما وی میگوید چون هوا خوب است میرود و زود بر میگردد که متأسفانه وقتی به قله رسیدند گرفتار باد و بوران و کولاک و در نهایت سقوط بهمن شدند و با چند نفر از دوستانش جان باختند.وی در ادامه گفت: ساعت 9 شب جمعه به پدر و مادرش خبر دادند، وقتی من موضوع را فهمیدم به محل رفتم خودرواش همانجا پارک بود. جسدش را ابتدا پیدا نکردند تا اینکه دوستش ایرج که از کوهنوردان حرفهای است همراه تیم نجات سوار بر بالگرد به محل رفتند و سرانجام صبح یکشنبه جسدش را پیدا کرده و به پایین انتقال دادند. وی که بشدت گریه میکرد گفت: اسماعیل قرار بود یک ماه دیگر ازدواج کند، پدر و مادر و خواهر و برادرانش منتظر جشن دامادی او بودند، اما حالا باورمان نمیشود که جسد او را در یک کاور سیاه تحویلمان دادهاند. او کوهنورد بیتجربهای نبود، نمیدانم این حادثه تلخ را که باعث مرگ بیش از 10 نفر و شاید نقص عضو چند نفر دیگر شده چگونه باید تفسیر کنیم.
گزارش «ایران» از تأثیر رنگآمیزی محلات بر روح و روان شهروندان پایتخت
شادی و نشاط در کوچههای رنگارنگ
حمیده امینی فرد
خبرنگار
حکایت کوچههای رنگی تهران را باید از زبان اهالیاش شنید. همانهایی که این روزها در تو در تو ترین کوچههای باریک و فرسوده محلهشان، افتخار زیباترین و شادترین کوچه را به نام خود ثبت کردهاند. آنهایی که فرقی نمیکند، ابتدای کوچه باشند یا انتهایش، به هر که بگویند ساکن کوچه رنگی هستند، نشانیشان را از بر است.
از پیچ و خم کوچههای فرسوده خیابان دستغیب که میگذرید، یک کوچه حال و هوایش با آنچه که تاکنون دیدهاید، فرق میکند. به اینجا که میرسید، چهره خاکستری رنگ خانههای کلنگی نه چندان رو به راه کوچهها، جای خودش را به خانههای نونوار رنگ شدهای میدهد که به خیالتان تازه روی هم سوار شدهاند. اما اهالی میگویند این خانهها، همانهایی هستند که پیشتر در کوچههای کهنه و فرسوده دیدهاید. رنگها اما جان تازهای به ساکنانش بخشیده است. خیلیها اصلاً برای اینکه حال و روزشان تغییر کند، مسیرشان را به سمت این کوچه کج میکنند، به خیالشان چند دقیقه ایستادن میتواند سختی تصویر سیاه و سفید این روزهای شهرشان را از یادشان ببرد. برای برخیها البته فقط یک تصویر خیالانگیز نیست، باورشان شده که اگر چشمهایشان به قاب رنگها عادت کند، بازتاب انرژیاش در زندگیشان حتمی است. این را یکی از ساکنان چند کوچه بالاتر میگوید، زنی 37 ساله که معتقد است هر روز قبل از اینکه به محل کارش برود، از کوچه رنگی میگذرد. دیدن رنگها، حال و هوایش را عوض میکند. مخصوصاً در محلهای که بافت فرسوده و شلوغی ترددها، فشار زندگی را برای خیلیها دوچندان کرده است. مجید، فروشندهای که سالهاست، چشمش به رنگهای تیره و تاریک بافتهای فرسوده عادت کرده هم همین را میگوید. کسی که اوایل به سختی با ترکیب رنگهای قرمز و آبی و زرد و صورتی هماهنگ میشده، حالا جزو طرفداران پروپاقرص کوچه رنگی است. کسی بخواهد زباله بریزد یا روی رنگها، نقاشی کند، حسابش با اوست. اهالی البته هوای کوچه رنگی (خسرو قدیانی) را دارند. با اینکه چند ماهی میشود که این کوچه رنگآمیزی شده، اما برخلاف خیلی از نقاشیهای شهری، تاکنون سالم مانده است. جالب اینکه ساکنان کوچه هم از پنجره خانههایشان هوای رنگها را دارند. عابری میگوید که مسیرش را هر روز از این کوچه انتخاب میکند، چون به جای اینکه نگاهش به خانههای کلنگی و سیمانی بیفتد، فقط رنگ میبیند و رنگ، حتی بازی رنگها، مشامش را هم از بوی این فاضلاب در هوا پیچیده دور میکند. محلیها هم میگویند رفتوآمد به این کوچه بیشتر از قبل شده است: «قبل از اینکه رنگآمیزی کنند، شبها جرأت نداشتیم از این کوچه رد شویم. کوچههای یکمتری و تودرتو در محلهمان زیاد است، اما کاش قبل از رنگآمیزی، اینجا را میدیدید، یک کوچه دلگیر با ساختمانهای کهنه و قدیمی که وقتی رد میشدید، احساس ترس و غم و اندوه میکردید.» حالا شنیدهاند که چند کوچه بالاتر هم قرار است به کوچههای رنگی منطقه 9 اضافه شود. حتی مقدمات کار هم آماده شده، مردم البته خوشحالند، میگویند با همین رنگآمیزی ساده، روحیهشان عوض شده و احساس بهتری نسبت به محلهشان پیدا کردهاند. خیلی از اهالی اینجا حالا درخواست رنگآمیزی کوچهشان را دادهاند. مخصوصاً آنهایی که برای ساخت خانههای جدید در مضیقهاند: «خیلیها پول دارند یا شراکت میکنند یا میسازند، اما اینجا وضع مالی مردم ضعیف است، خیلیها مستأجرند. توان ساختوساز ندارند. مردم بعد از کرونا و این گرانیها افسرده شدهاند. این محلهها کم مشکلات ندارد، همین بوی فاضلاب، شلوغی خیابان و...» برخیها هم مخالف رنگی شدن کوچهها هستند، مثل فروشندهای که تابه حال حتی یکبار هم از این کوچه رد نشده: «مردم در زندگی روزمرهشان هم ماندهاند. رنگ میکنند، نرخ اجاره میرود بالا، بیرونش مردم را کشته، داخل خانه ساکنانش را، اصلاً بیرون را درست کردید، داخلش را چه میکنید! یک زلزله 5 ریشتری بیاید، همه زیر آوار میمانند.» برخیها هم برخلاف او میگویند که نباید قدرت رنگها را دستکم گرفت. به قول آنها، بعد از رنگی شدن کوچه، امنیت عابران بیشتر شده، چون طیف رنگها و ترددهای زیاد باعث شده که مجرمان این کوچه را انتخاب نکنند! مثل طرحهای زیباسازی که خیلی از کشورها برای کاهش جرم و جنایت در مناطق شهری اجرا میکنند. کوچه مهرناز واقع در حوالی (میدان انقلاب) با چترهای رنگی معروفش و کوچه امید در (محله استاد معین) با گلدانهای شمعدانی پرآوازهاش هم از دیگر جاذبههای ساده این روزهای پایتخت محسوب میشوند.
روحیه بخشی به شهروندان با رنگامیزی محله های شهر
جبار رحمانی، جامعهشناس به مسأله رنگ در شهر اینطور میپردازد: «مسأله رنگ در فضاهای شهری و عمومی مسأله بسیار مهمی است که متأسفانه در سالهای اخیر کمتر جدی گرفته شده و البته این از شرایطی پیروی میکند که برگرفته از روح و روان شهروندان است. اگر نگاهی به زندگی عمومی ایرانیها بیندازید، متوجه میشوید که رنگها عمدتاً در طیف سیاه و سفید هستند و رنگ چندان حضور جدی ندارد، هرچند در اندرونیها، رنگ تا حدودی نقش بازی میکند، اما ما با رنگ زندگی فراگیری نداریم. پس این که ما به سمت رنگ در فضاهای شهری رفتهایم، از این نظر میتواند یک حرکت تأثیرگذار باشد. نکته مهم دیگر این است که این رنگ در کوچهها استفاده میشود. درحالی که پیش از این عمده استفاده از رنگ در معابر اصلی، پلها و بزرگراهها بود. این نشان میدهد که اغلب این رنگآمیزیها با هدف تغییر روحیه عابر پیاده نبوده و بیشتر سوارهها را نشانه گرفته است. بنابراین کوچههای رنگی، زندگی روزمره عابران و ساکنان محلهها جایی را که زندگی به معنای واقعی در جریان است، در نظر گرفته است. این دو نکته نشان میدهد که ایجاد محلههای رنگی و ایجاد فضای شادمانه تا چه اندازه میتواند بر روح و روان مردم تأثیر بگذارد. اما مسأله دیگر این است که این اتفاق چطور باید مدیریت شود؟ اینکه نهادهای عمومی مثل شهرداری ورود میکنند، مهم است، بههرحال نشان میدهد که ما تا چه اندازه به استفاده از رنگ در فضاهای تعاملی نیاز داریم. اما خیلی از این حرکتها مردمی است و از طرف شهروندان انجام میشود که قابل تقدیر است. شخصاً نقاشی را میشناسم که با طراحی و استفاده از رنگهای زنده، تغییرات زیادی در شهرک محل زندگی خود ایجاد کرده که حس بسیار خوبی به ساکنان آن میدهد. خب اگر بخواهیم این مسأله را باتوجه به شرایط امروز که با کرونا و فوت روزانه شهروندان گره خورده، مقایسه کنیم، قطعاً اهمیت بیشتری پیدا میکند و میتواند در روحیه بخشی به مردم هم مؤثرتر باشد.»
وضعیت شرکتها و کارگران خدماتی 10 ماه پساز کرونا
تغییر محلکار؛ از خانه به راهپله
یوسف حیدری
گزارش نویس
«باور کنید کسی اندازه من برای تمام شدن کرونا و برگشتن به روزهای عادی زندگی لحظه شماری نمیکند. 10 ماه است نه کار درست و حسابی دارم نه زندگی. دلم خوش بود هفتهای هفت روز برای نظافت به خانههای مردم میرفتم و خرج خودم و پنج نفر دیگر را درمیآوردم اما الان هفتهای یک تماس هم ندارم.»
اکرم 59 سال دارد و سرپرست خانوار است. بعداز مرگ همسرش برای تأمین زندگی خانواده دست بهکار شد. جایی در حاشیه تهران زندگی میکند. دو هفتهای هست که بهخاطر آرتروز گردن خانهنشین شده و عروساش بهجای او سرکار میرود. میگوید بهخاطر آلرژی فصلی مجبور است از اسپری استفاده کند در غیر این صورت سرفههایش باعث نگرانی خانوادههایی میشود که او را برای نظافت یا کار خدماتی به خانهشان دعوت میکنند.
«اوجگیری شیوع کرونا و بالا رفتن تعداد فوتیها ما را بیشتر از قبل زمینگیر کرد. اسفند ماه پارسال که سرو کله کرونا پیدا شد همه برنامههای من بههم ریخت. اسفند هرسال بهترین ماه کار ماست، سفارش کار زیاد میشود و معمولاً خانوادهها عیدی و انعام هم میدهند. اما اسفند پارسال یکی دوتا بیشتر سفارش کار نداشتم. بعداز عید هم بعضی از آنهایی که میشناختند تماس میگرفتند که برای نظافت به خانههایشان بروم. هر بار تلویزیون اعلام میکرد پیک کرونا است و مردم نباید از خانه خارج شوند و دورهم جمع شوند دیگر کسی سراغی از ما نمیگرفت.»
اکرم دو هفتهای با مثبت شدن تست کرونای یکی از مشتریها و از ترس اینکه مبادا مبتلا شده باشد و بقیه را هم مبتلا کند، خانهنشین شد: «ریههایم مشکل دارند و خیلی مراقب هستم مبتلا نشوم. اما چه کار کنم؟ وقتی مجبور باشی کرایه خانه بدهی، پسرت را داماد کنی و خرج پنج نفر را بدهی، خطر کرونا را هم میپذیری. البته خیلی رعایت میکنم ولی کار کردن با مواد شوینده دیگر ریهای برایم نگذاشته است. حساسیت پیدا کردهام و مدام سرفه میکنم و مجبورم از اسپری ضد حساسیت استفاده کنم. تا قبل از کرونا بهدلیل گرانی اسپری، کمتر استفاده میکردم اما این روزها مرتب استفاده میکنم چون اگر در خانه یکی از مشتریها سرفه کنم تصور میکنند کرونا دارم.
دوماه قبل وقتی برای نظافت خانه یکی از آشناهای دور رفته بودم متوجه شدم زن و شوهر تب دارند. دو روز بعد وقتی برای احوالپرسی تماس گرفتم گفتند به کرونا مبتلا شدهاند. با شنیدن کلمه کرونا تمام تنم لرزید. مجبور شدم خودم را در خانه قرنطینه کنم. دو هفته خانه ماندم و سرکار نرفتم. خوشبختانه مبتلا نشده بودم. الان هم دو هفتهای است بهخاطر آرتروز گردن نمیتوانم سر کار بروم و عروسام جای من میرود. اگر نرود مشتری را از دست میدهم. باور کنید ما کارگران خدماتی که نه بیمه داریم نه حقوق ثابت، بیشتر از همه برای از بین رفتن کرونا دعا میکنیم. مثل خیلیها دلمان برای دورهمی و خرید و رستوران رفتن تنگ نشده فقط دعا میکنیم تا اسفند شر این بیماری کنده شود که مردم با خیال آسوده به ما سفارش کار بدهند.»
خیلی از کارگران خدماتی که از شهرستان برای کار به تهران میآمدند، مخصوصاً اسفند که ماه خانهتکانی است، بعد از شیوع کرونا به خانههایشان برگشتند. خوابگاهها خالی و تعطیل شده و مدل کار و درخواست کارگر نسبت به گذشته فرق کرده است. سعیده مدیر یکی از شرکتهای خدماتی در تهران است. 15 سالی است که برای کارهای خدماتی، نظافت یا پرستاری از سالمندان کارگر به خانههای مردم میفرستد ولی این روزها با کمبود کار و همین طور کارگر مواجه است:
«وضعیت ما در این 10 ماه نوسان زیادی داشت. اسفند پارسال وقتی ماجرای کرونا جدی شد خیلیها که برای نظافت خانههایشان کارگر خدماتی رزرو کرده بودند لغو کردند و ما ماندیم و کارگرانی که کار نداشتند. از 15اسفند پارسال تا اوایل اردیبهشت امسال تعطیل کردیم. خیلی از کارگران ما شهرستانی هستند که مجبور شدند برگردند و خوابگاهها هم تعطیل شد. از آن طرف خیلی از خانوادههای کارگران اجازه ندادند همسر یا فرزندشان در این شرایط به سرکار برگردند. اردیبهشت اوضاع کمی بهتر شد چون از کارگران خدماتی برای ضدعفونی کردن خانهها و مجتمعها استفاده میکردند. برای نظافت خانهها هم بیشتر کسانی که خانه جدید اجاره میکنند یا میخرند تماس میگیرند تا کارگران ما نظافت و ضدعفونی کنند. اما تقاضا برای نظافت خانههای مبله خیلی کم است و خانوادهها ترجیح میدهند خودشان نظافت کنند.
الان مردم تا زمانی که مجبور نباشند با ما تماس نمیگیرند و مدل کار هم با گذشته فرق کرده است. قبل از کرونا وقتی کارگر برای نظافت به خانه مردم میرفت صاحبخانه معمولاً بالای سر کارگر بود و ناهار میداد و پذیرایی میکرد اما الان کسی بالای سر کارگر نیست و آخر سر کار را تحویل میگیرند.
در دوره پیک کرونا با بالا رفتن آمار فوتیها تماسها کم شد. اما بعد از پیک یکباره تماسها خیلی زیاد شد و نتوانستیم جوابگوی همه درخواستها باشیم. بعد که مراسم جشن و عزا هم تعطیل شد درخواست برای کارگر پذیرایی به صفر رسید. خیلیها ترجیح میدهند اگر مراسمی هم میگیرند خودشان پذیرایی کنند. دوهفتهای که تهران قرنطینه شد درخواست کارگر برای نظافت و نگهداری از سالمند خیلی کم شد اما بعد از قرنطینه انگار ترس مردم ریخت و خیلی تماس گرفتند. در این مدت هم با وجود اینکه کارگران ما پروتکلهای بهداشتی را رعایت میکنند اما 6 نفرشان مبتلا شدند و تا یک ماه نتوانستیم آنها را برای کار بفرستیم.»
حامد مدیر یکی دیگر از شرکتهای خدماتی معتقد است کسی که این روزها برای نظافت و پذیرایی کارگر میگیرد نگران کرونا نیست: «وضعیت شرکتهای خدماتی را باید با مدت مشابه سال قبل مقایسه کنیم. قبل از شیوع کرونا تعداد تماسها و درخواست برای کارگر زیاد بود و همین باعث شد شرکتهای خدماتی زیادی تأسیس شود. بعد از کرونا یکی یکی ورشکست شدند و تعطیل کردند. ما هم به خاطر سابقه کار بالا و اعتبارمان تا الان دوام آوردهایم.
نسبت به سال گذشته زنگخور ما کمتر شده و خیلیها ترجیح میدهند خودشان خانه را نظافت کنند. کسی هم که کارگر میگیرد خیلی نگران کرونا نیست. در این مدت سفارش کار به تعداد کارگرانی که داریم نداشتیم و سعی میکنیم کار را بین آنها تقسیم کنیم. اوج کار ما تابستان و اسفند ماه است. در تابستان جابهجایی زیاد است اما تابستان امسال همزمان با پیک دوم کرونا خیلیها ترجیح دادند خودشان خانه را تمیز کنند. درآمدهای ما خیلی ناچیز شده و امیدواریم اسفندماه شرایط بهتر شود.»
رضا قوانین سفت و سختی برای خودش دارد. میگوید برای نظافت به خانهای که سالمند دارند، نمیرود چون اگر کرونا بگیرند او را مقصر میدانند: «20 سالی هست کارم نظافت خانه و تمیز کردن راهپله مجتمعها است. خیلیها من را میشناسند و معمولاً برای کار به هم معرفی میکنند. تا قبل از کرونا هر روز کار داشتم و کرایه و خرجی خانه درمیآمد. الان خیلی از مشتریهایی که داشتم سفارش کار نمیدهند مگر در حد تمیز کردن راهپله. البته هنوز هم چند نفری هستند که برای نظافت و کارهای خدماتی به خانههایشان میروم. آنهایی که شغل آزاد دارند به خاطر اینکه در این دوران کاسبی خوبی ندارند ترجیح میدهند برای نظافت خانه هزینه نکنند. باور کنید خیلی احتیاط میکنم و اگر جایی احساس کنم صاحبخانه علایم بیماری دارد وارد نمیشوم. یک بار وقتی مشغول تمیزکاری بودم دیدم صاحبخانه خیلی سرفه میکند و بههمسرش میگوید تب دارم. من درجا کار را ول کردم و بدون گرفتن پول بیرون آمدم. بههرحال سلامتی از همه چیز مهمتر است. اینطوری میشود به فکر سلامتی دیگران هم بود.
«درست و غلطِ کالاشدگی هنر» در گفتوگو با بهمن نامورمطلق، استاد دانشگاه شهید بهشتی
همیشه پای یک «انتخاب» در میان است
مهسا رمضانی
خبرنگار
«بازار هنر» از جمله پدیدههایی است که چند دهه است در جهان شکل گرفته و در ایران هم نقد و نظرهای بسیاری را بهدنبال داشته است. این رویکرد، از این رو، مورد نقد تحلیلگران علوماجتماعی واقع میشود که بر این باورند در «بازار هنر» همان مکانیسمهای حاکم بر «کالایی شدن فرهنگ» مسلط است و روابط سرمایهداری مالی در حوزه فرهنگ میتواند سبب تضعیف حوزه فرهنگ و هنر شود. استدلال این گروه از صاحبنظران ایرانی این است که با «کالایی شدن» یا «پولی شدن»، نوعی مناسبات سلطه و مناسبات قدرت طبقاتی شکل میگیرد که با ذات هنر همخوانی ندارد. اما در مقابل تحلیلگرانی هم داریم که بر این باورند «دورانی که هنر به اقتصاد بیتوجه بود گذشته است. باید نگاه اقتصادی به هنر را تقویت کرد و برای هنر بازار ایجاد کرد.» از جمله این صاحبنظران دکتر بهمن نامورمطلق، استاد دانشگاه شهید بهشتی است که چندین سال معاونت سابق صنایع دستی و هنرهای سنتی کشور، معاون پژوهشی سابق فرهنگستان هنر و معاون پژوهشی سابق خانه هنرمندان و سرپرستی دانشگاه هنرهای اسلامی ایرانی استاد محمود فرشچیان را در کارنامه کاری خود دارد. او بر این باور است که «اتفاقاً اصل هنر «کالا» است؛ اما یک کالای متفاوت. هنر یک کالای زیباییشناختی است.» دیدگاه او در این باره نکات قابل تأملی دارد که در ادامه میخوانید:
جناب دکتر نامورمطلق، شما از آن دست صاحبنظرانی هستید که بر این باورند «باید نگاه اقتصادی به هنر را تقویت کرد و برای هنر بازار ایجاد کرد.» این در حالی است که بسیاری، این دیدگاه را با عنوان «کالاشدگی هنر» به نقد میکشند با این استدلال که «کالایی شدن، حیات اجتماعی زندگی انسان را وابسته به منطق عرضه و تقاضای بازار میکند و شرایطی را بر انسان تحمیل میکند که نتواند به صرف انسان بودنش حداقلهای بهرهمندی را داشته باشد.» پاسخ شما به این گروه چیست؟
«کالاشدگی هنر» بحثی است که ابتدا فرانکفورتیها و بعد لندنیها مطرح کردند. انتقاد آنان به وضعیت خودشان است نه ما. بر این باورم که ما نباید با پارادایمهای غرب هر بار فکر و فرهنگ و عملکردمان را تغییر دهیم. ما باید نیازهای کشورمان را بهعنوان یک کشور صاحبنام در جهان در عرصه فرهنگ بشناسیم. ما باید تئوریهای خودمان را بسازیم و مفاهیم خودمان را در این رابطه ابداع کنیم.
چه بخواهیم و چه نخواهیم دوران دوگانهها تمام شده است. از یک طرف، اقتصاددانان این نقد را به عرصه هنر دارند که هنرمندان کار دل میکنند پس نمیتوانند توقع اقتصادی داشته باشند. از طرف دیگر، وقتی هنرمندان با نگاه اقتصادی به هنر نگاه میکنند مورد نقد قرار میگیرند که هنر را به «کالا» بدل کردهاند. به اعتقاد من، اتفاقاً اصل هنر «کالا» است؛ اما یک کالای متفاوت. هنر یک کالای زیباییشناختی است.
«هنر» و «اقتصاد» چطور میتوانند تعامل سازندهای داشته باشند بدون اینکه روابط سرمایهداری مالی موجب ضعف فرهنگ و هنر شود؟
مرتبط شدن هنر با اقتصاد الزاماً «کالاشدگی هنر» نیست. اتفاقاً نجات هنر در این است که ما بتوانیم اینها را با هم آشتی دهیم. هیچ اهمیتی ندارد که بر رابطه بین «هنر» و «اقتصاد» چه برچسبی میگذارند، باید ببینیم که آینده و ارتقای هنر و هنرمند در گرو چه چیزی است؟ هنر و هنرمند ما با جدایی از اقتصاد تعالی پیدا نمیکند؛ اتفاقاً هنر باید بتواند خود را عرضه کند و پسند مخاطب را بهدست آورد.
ما در دوره پستمدرن که تقریباً برخی مرزها جابهجا میشود، کمتر با دوگانههای دوره مدرن مواجه هستیم؛ دوگانههای مدرنیسم همچون علم یا ثروت، فرهنگ یا اقتصاد، هنر یا صنعت و... دیگر امروزه چندان معنایی ندارند. حوزهها یا بدون مرز شدهاند یا اینکه مرزهای سیالی پیدا کردهاند. از این رو، ما درهم آمیختگی یا ادغام را در برخی حوزهها میبینیم. در واقع وضعیت هایبرید به وجود آمده است. بهعنوان مثال، ما حوزهای بهنام «اقتصاد فرهنگ» یا «هنر صنعت» داریم در صورتی که در قدیم ما باید میان اینها یکی را برمیگزیدیم، به این معنا که یا باید به طرف بازار میرفتیم یا به طرف حکمت یا باید پی اقتصاد میرفتیم یا هنر. اما امروز این مرزبندیها از بین رفته است و حوزههای جدیدی خلق شده است.
اما ما هنوز با این وضعیت خو نگرفتهایم و این، یکی از مشکلات ما است. کشورهایی چون هند، مراکش و چین توانستهاند ارتباطی بین صنایع دستی و هنرهای دستیشان با اقتصاد برقرار کنند. همین امر نه تنها باعث پایداری هویت هنری و زیباییشناسیشان شده است بلکه موجب بهبود اقتصادشان هم شده است. پس وضعیت اقتصادی خوب میتواند موجب شود که ما ایدهها و فکرهای تازه هم داشته باشیم، نه اینکه الزاماً هر جا وضع خوب است، ایده هم هست برای اینکه این وضعیت خوب هم باید درونزا باشد.
«تفکر غیر درونزا» چه آسیبها یا چالشهایی برای فرهنگ یک جامعه میتواند در پی داشته باشد؟
تفکر و صنعتی که درونزا نباشد، برای همیشه جامعه را وابسته میکند چرا که هرچه «فرهنگ غیر درونزا» بیشتر رشد کند موجب وابستگی بیشتری هم میشود. در واقع، هر قدر که امکانات تازهای کسب کنید، بیشتر وابسته میشوید. اما اگر رشد فرهنگی درونزا باشد، موجب استقلال میشود. در رابطه بین «هنر» و «اقتصاد» هم این قاعده حاکم است به این معنا که اگر بتوانیم بواسطه هنرمان، اقتصادمان را تغییر دهیم، احتمالاً هم فرهنگ و هم اقتصادمان رشد پیوسته خواهند داشت.
اغلب کشورهایی که اقتصادشان متکی به فروش نفت است با وجود رشد ظاهری، وضعیت خوبی از نظر دانش و فرهنگ ندارند چون هیچگاه رشدشان درونزا نبوده است. ماشینهای خوب دارند اما شاید فرهنگ ترافیک نداشته باشند، فرهنگ ترافیک را کسب میکنند اما فرهنگ روابط اجتماعیشان ضعیف است، آن را هم کسب میکنند اما باز جای دیگری از کار میلنگد و از همه مهمتر اینکه همیشه وابستهاند چون رشدشان درونزا نیست.
هنر میتواند استقلال اقتصادی بیاورد یا بالعکس این استقلال اقتصادی است که هنر را توسعه میبخشد؟
امروزه اگر فرهنگ و هنر استقلال اقتصادی داشته باشند، میتوانند توسعه پیدا کنند. ما در جامعه نیازمند حمایت از برخی هنرهایی هستیم که به هنرهای هویتی ما تبدیل شدهاند و نیازی به، بهروز کردن ندارند. به این دست از هنرها «هنرهای موزهای» گفته میشود. بهخاطر هویتمان بعضی از آثارمان را باید بهصورت موزهای نگهداری کنیم اما قاطبه هنرها باید روی پای خود بایستند و به این منظور، باید فهم اقتصادی داشته باشند. همانگونه که در گذشته داشتند؛ بزرگترین تولیدات ما در گذشته (دوره صفویه و قاجار) آثار هنری ما بوده است. اما امروزه توقع اشتباهی در میان ما بهوجود آمده و آن، این است که گویا همه هنرها باید بهصورت کامل مورد حمایت دولتها قرار گیرند. البته شکی در این نیست که هنرها باید مورد حمایت دولتها باشند اما نه حمایت مستقیم، بلکه حمایتهای غیرمستقیم برای ایجاد شرایط شکوفایی و تولید و ترویج و فروش.
دولت موظف است بازارهایی را برای ایران در جهان دست و پا کند. در دهههای گذشته متأسفانه بسیاری از بازارهایمان را از دست دادهایم و در حوزه هنر دچار اقتصاد معیوبی شدهایم که تضعیف هنرمندان را بهدنبال داشته است. هنرمندان باید نگاهشان را تغییر دهند و نگاه اقتصادی به کارشان داشته باشند و سلیقه عمومی را ضمن حفظ اصالت هنریشان در نظر بگیرند.
«کاربردی شدن هنر» آیا میتواند جایگاه آن را در فرهنگ ارتقا دهد؟
در گذشتههای دور و در دوره صفویه و قبل از اسلام هنرمندان کار میکردند تا از آن بهره اقتصادی کسب کنند. اتفاقاً این غرب بود که هنر را از «کاربرد» جدا کرد. حال که در دوره پست مدرن مجدد بر «کاربردی شدن هنر» تأکید میشود، برخی اعتراض دارند که چرا هنر باید کاربردی شود؛ مدعی هستند هنر کاربردی نیست و تنها جنبه فرهنگی دارد. در صورتی که در جامعه ما هنر همیشه موارد مصرف داشته است؛ حتی گاهی مصرف روزانه دارد بهعنوان مثال وقتی یک آیه از قرآن را به خط خوش مینویسند و بر دیوار نصب میکنند علاوه بر کارکرد زیبایی که دارد معتقدیم که معنای آن میتواند در زندگی ما تأثیر گذارد. یا مثال دیگر اینکه نگارگری در کشور ما همواره همراه با داستانهایی بوده که احوال ما را تغییر میداده است. در واقع میخواهم بگویم «کالایی شدن هنر» نگاهی غربی است. در شرق چنین نگاهی به هنر، معنا نداشته است.
اتفاقاً دغدغه ما این است که مردم آنقدر که به بحث «استتیک» (زیباییشناسی) میپردازند، به اقتصاد نپردازند. در سنت ما «استتیک» و «اقتصاد» همواره با هم بوده است. در سنت ما دوگانه «پراتیک» و «تئوریک» را نداشتهایم. بهترین کالاها را صفویه برای فروش تهیه میکرد و به لهستان، ترکیه عثمانی و... میفرستاد.
معمولاً گفته میشود که هنر باید پیشرو و چارچوبشکن باشد و هنرمند باید جلوتر از جامعه خودش حرکت کند. حال اگر ما هنر را محدود به سلیقه و پسند مخاطب کنیم، مانع پیشرو بودنش نمیشویم؟
وقتی از هنر حرف میزنیم، هنر یک پدیده همگن و تام نیست؛ بنابراین، رسالتهای مختلفی دارد. همه هنرمندان، پیشگام نیستند، برخی از آنان پیشگام هستند که رسالت هنر پیشرو را به انجام میرسانند. اما مردم توقع دارند مسائلشان را هم در هنر ببینند و گروهی از هنرمندان هم چنین رسالتی را بر عهده میگیرند.
پس وقتی من از توجه هنرمند به پسند مخاطب حرف میزنم به این معنا نیست که رسالت پیشرویی و چارچوبشکنی هنر را نادیده میگیرم. هنر در عین حال که باید نسبت به نیاز امروز بیندیشد باید چشماندازی را در خصوص آینده هم ارائه کند. هنرمند باید با یک فاصلهای معقول از جامعهاش جلوتر باشد نه با یک فاصله خیلی دور. هنرمندی که خیلی از مردم و جامعهاش فاصله میگیرد و جلوتر حرکت میکند، نمیتواند تأثیرگذار باشد. فاصله هنرمند از جامعهاش باید در حدی باشد که بتواند «رؤیا آفرینی» کند. آرزوها را سامان دهد، مردم باید بتوانند با رؤیاهایی که هنرمندان میسازند ارتباط برقرار کنند.
ارزیابی شما از حال و روز فرهنگ در جامعه امروز ما چیست؟
متأسفانه فرهنگ ما در 300-400 سال اخیر رو به رشد نبوده است، این را میتوان در تحولات شعر، هنر، نظامهای آموزش و پرورش و همینطور دستگاه معرفتی و فلسفیمان دید. ما در این 300-400 سال اخیر، چیز زیادی برای گفتن به جهان نداشتیم.
اگر به بررسی تاریخ فکر و هنر در ایران بپردازیم، درمییابیم که اوج هنر و ادب ایرانی را باید به 400 سال قبل برد. ما بعد از مواجهه با فرهنگ غربی به یکباره کم آوردیم. فرهنگ قدرتمند غربی، از قرن پانزدهم تا نوزدهم (چهار قرن) روی خود کار کرده است و ما از همان قرون 17 و 18 پس از آنکه در جنگ از روسیه، انگلیس و پرتغال شکست خوردیم، احساس کردیم که در حوزه «تفکر» هم حرف زیادی برای گفتن نداریم.
از این تاریخ، تفکر در جامعه و دانشگاه ما اغلب بر اساس تفکر غربی پیش رفت. غربیها معرفتشناسی را از نو صورتبندی کردند و نظامهای آموزشی تازهای ایجاد کردند، ما نتوانستیم این کار را بکنیم و از آنها تقلید کردیم. ما از دوره قاجار به بعد زایایی فکری و فرهنگیمان کم شد و تا حدی بهسمت تقلید از غرب رفتیم، فقط در بعضی از فضاها که غربیها به آن ورود نکردند، میتوان گفت هنوز حرفی برای گفتن داریم؛ همچون هنر خوشنویسی؛ چون آنان اساساً چنین هنری ندارند. اما عرصههایی که برای هر دو طرف (ما و غرب) میدان رقابت بود، متأسفانه در اغلب موارد، ما میدانها را واگذار کردیم. اینها نشان میدهد که ما در 300-400 سال اخیر اشتباهات بزرگی کردهایم. هیچگاه نکوشیدیم هماندیشی و بررسی کنیم که ایرادها و آسیبهای ما کجا است و آنها را برطرف کنیم؛ اما غربیان این حُسن را دارند که وقتی به مشکل برمیخورند دنبال راهحلهای جمعی هستند.
آیا همین آسیب باعث شده تا جامعهای نوستالژیک باشیم؟ به این معنا که جامعه وقتی به خلأ 300 یا 400 ساله برمیگردد و چیزی نمییابد که با امروزش پیوند داشته باشد مرتب نگاه به گذشته دارد و... .
دقیقاً توصیف درستی است؛ در قرون اخیر به دلیل مدیریت غلط فرهنگی، جامعه ما نگاه نوستالژیک پیدا کرده است. ما چنان که شایسته جامعه و فرهنگمان بوده است در حوزه مدیریت فرهنگی درست عمل نکرده ایم و به قدر کفایت شایستهسالاری را در امور فرهنگیمان مدنظر نداشته ایم. از این رو، بر این باورم که در حوزه فرهنگ در وضعیت رو به رشدی قرار نگرفتهایم، چرا که بر خلاف بسیاری از کشورها «نسخه فرهنگی» نداریم و این تا حدی در نگاه نادرست ما به فرهنگ ریشه دارد؛ اگر ما نسخه فرهنگی ارائه نکنیم دیگران برای ما نسخه فرهنگی میپیچند. اما در این زمینه محتومیت وجود ندارد، همیشه میتوان اشتباهات را جبران کرد، چون بذر فرهنگ در جامعه ما هنوز وجود دارد.
ما فرزندانی هستیم که پدران ثروتمند و دانایی داشتیم اما خودمان در حد و اندازه پدرانمان ظاهر نشدیم. بهخاطر همین هرموقع حرفی میشود به یاد پدرانمان میافتیم و از افتخارات پدرانمان سخن میگوییم، شاید در غرب هم یک چنین چیزهایی بوده اما غربیها توانستند از آن گذر کنند.
ما در این مملکت در ادبیات و هنر مکاتب رجعت داریم؛ یعنی با افتخار میخواهیم به گذشته برگردیم. بیتدبیری کارگزاران فرهنگی در 400 سال اخیر، باعث شده تا نگاه مردمان دائماً به گذشته باشد، چون به قول شما چیزی برای ارائه امروز نداریم، البته محتومیتی وجود ندارد، برای مثال، چین گذشته بسیار غنی داشت ،اما تصمیم گرفت خودش را با دنیای امروز هماهنگ کند؛ امروزه چین بزرگترین تهدید برای امریکا است و در حوزه فرهنگ هزینههای بسیاری میکند. چین هزار میلیارد دلار فقط برای پروژه راه ابریشم خرج کرده است! این در حالی است که ما هر روز در حوزه فرهنگ هزینههایمان را کمتر میکنیم.
چقدر از این کاستیهایی که در زمینه فرهنگ برشمردید تحت تأثیر شرایط اقتصادی ما بهوجود آمده است؟ درواقع میخواهیم بدانیم چه ارتباطی بین «اقتصاد» و «فرهنگ» در یک جامعه وجود دارد؟
بیشک جامعهای که اقتصادی آسیب دیده دارد، از نظر فرهنگی هم ضعیف میشود. متأسفانه ما آنطور که باید در حوزه فرهنگ سرمایهگذاری نکرده ایم.
اشاره کردید به اینکه فرهنگ و هنر برای جامعه «رؤیا سازی» میکنند. با توصیفی که از حال و روز فرهنگ ما داشتید آیا جامعه امروز ما بیرؤیا شده است؟ چقدر سکوت فرهنگی ما را در 300-400 سال گذشته عامل این بیرؤیایی قلمداد میکنید؟ فرهنگ چطور میتوانست رؤیای ایرانی امروز ما را توضیح دهد؟
بهطور کلی هنر، بهزندگی معنا میدهد، اگر هنر و ادبیات نباشد زندگی معنای خود را از دست میدهد؛ چون معنا برای زندگی خارج از مادیات است و فقط نهادهای غیرمادی مثل هنر، ادبیات و مذهب میتوانند معنابخشی کنند. بخش علمی میتواند برای ما رفاه تولید کند، بهعنوان مثال ما با تکنولوژی میتوانیم حمل و نقل، بهداشت و... را بهتر کنیم، تکنولوژی و علم میتوانند یک زندگی مرفهتر را برای ما ایجاد کنند اما معنای زندگی چیز دیگری است، اتفاقاً خیلی از کشورهای غربی با وجود آنکه رفاه و آسایش دارند اما چون از معنا تهی هستند، به پوچگرایی رسیدهاند. معنای زندگی مهمترین عنصر زندگی است. انسان بدون معنا خطرناک میشود. بنابراین، نهادهای معناساز را باید تقویت کنیم.
احساس میکنم که جامعه ما از بیمعنایی رنج میبرد. دلیل این امر آن است که هنر ما از مسیر خود خارج شده است، پاسخهای سنتیمان هم برای جوانان شاید چندان قانعکننده نباشد. بههمین دلیل «شور زندگی» و «رؤیا» از بین رفته است، اگر انسان رؤیا نداشته باشد، زندگی برای او مبتذل و نیز دچار بیمعنایی و افسردگی و... می شود . معنا هم اساساً با هویت مرتبط است، ما نمیتوانیم معنای زندگی دیگران را از آن خود کنیم. ما باید معنای زندگیمان را خودمان بسازیم و بر اساس نیازها، روحیات، تاریخ و حتی آب و هوای خودمان، معنا را خلق کنیم؛ معنای زندگی وارداتی و صادراتی نیست؛ معنا خودجوش و درونزا است.
فکر میکنم یک اقرار صادقانه است که ما در خلق و ارائه معنا برای جوانانمان ناکام بودهایم. و این بیمعنایی بدجور جوانان ما را اذیت میکند. ما مقصریم چون نهادهای فرهنگی در دست ما بود؛ هیچ توجیهی قابلقبول نیست. ما یک جاهایی اشتباه کردیم و کم گذاشتیم و اگر در جستوجوی راهحلی برای آن نباشیم وضعیت بدتر میشود؛ اگر کوتاهیها و اشتباهات را بپذیریم شاید یک خودآگاهی بهوجود آید و این خودآگاهی آغاز اصلاح باشد. با این حال، ما هنوز به این سطح از خودآگاهی نرسیدهایم.
نیم نگاه
مرتبط شدن هنر با اقتصاد الزاماً «کالاشدگی هنر» نیست. اتفاقاً نجات هنر در این است که ما بتوانیم اینها را با هم آشتی دهیم. هنر و هنرمند ما با جدایی از اقتصاد تعالی پیدا نمیکند، هنر اتفاقاً باید بتواند خود را عرضه کند و پسند مخاطب را بهدست آورد.
وقتی من از توجه هنرمند به پسند مخاطب حرف میزنم به این معنا نیست که رسالت پیشرویی و چارچوبشکنی هنر را نادیده میگیرم. هنرمند باید با فاصلهای معقول از جامعهاش جلوتر باشد؛ هنرمندی که خیلی از مردم و جامعهاش جلوتر حرکت میکند از مردمش فاصله میگیرد و نمیتواند تأثیرگذار ظاهر شود. فاصله هنرمند از جامعهاش باید در حدی باشد که بتواند «رؤیا آفرینی» کند و آرزوها را سامان دهد. مردم باید بتوانند با رؤیاهایی که هنرمندشان میسازد ارتباط برقرار کنند.
تفکر و هنری که درونزا نباشد، برای همیشه جامعه را وابسته میکند، چرا که هرچه «فرهنگ غیر درونزا» بیشتر رشد کند موجب وابستگی بیشتری هم میشود، اما اگر رشد فرهنگی درونزا باشد، موجب استقلال میشود؛ در رابطه بین هنر و اقتصاد هم این قاعده حاکم است به این معنا که اگر بتوانیم بواسطه هنرمان، اقتصادمان را تغییر دهیم، احتمالاً هم فرهنگ و هم اقتصادمان رشد پیوسته خواهند داشت.
احساس میکنم که جامعه ما از بیمعنایی رنج میبرد. دلیل این امر آن است که هنر ما از مسیر خود خارج شده است، پاسخهای سنتیمان هم برای جوانان شاید چندان قانعکننده نباشد. به همین دلیل «شور زندگی» و «رؤیا» از بین رفته است.
اگر انسان رؤیا نداشته باشد، زندگی برای او مبتذل و نیز دچار بیمعنایی و افسردگی و... می شود. معنا هم اساساً با هویت مرتبط است، ما نمیتوانیم معنای زندگی دیگران را از آن خود کنیم. ما باید معنای زندگیمان را خودمان بسازیم و بر اساس نیازها، روحیات، تاریخ و حتی آب و هوای خودمان، معنا را خلق کنیم؛ معنای زندگی، وارداتی و صادراتی نیست؛ معنا خودجوش و درونزا است.
متأسفانه فرهنگ ما در 300-400 سال اخیر رو به رشد نبوده است، این را میتوان در تحولات شعر، هنر، نظامهای آموزش و پرورش و همینطور دستگاه معرفتی و فلسفیمان دید. ما در این 300-400 سال اخیر، چیز زیادی برای گفتن به جهان نداشته ایم.
ما بعد از مواجهه با فرهنگ غربی به یکباره کم آوردیم. فرهنگ قدرتمند غربی، از قرن پانزدهم تا نوزدهم (چهار قرن) روی خود کار کرده است و ما از همان قرون 17 و 18 پس از آنکه در جنگ از روسیه، انگلیس و پرتغال شکست خوردیم، احساس کردیم که در حوزه «تفکر» هم حرف زیادی برای گفتن نداریم.
خبرنگار
«بازار هنر» از جمله پدیدههایی است که چند دهه است در جهان شکل گرفته و در ایران هم نقد و نظرهای بسیاری را بهدنبال داشته است. این رویکرد، از این رو، مورد نقد تحلیلگران علوماجتماعی واقع میشود که بر این باورند در «بازار هنر» همان مکانیسمهای حاکم بر «کالایی شدن فرهنگ» مسلط است و روابط سرمایهداری مالی در حوزه فرهنگ میتواند سبب تضعیف حوزه فرهنگ و هنر شود. استدلال این گروه از صاحبنظران ایرانی این است که با «کالایی شدن» یا «پولی شدن»، نوعی مناسبات سلطه و مناسبات قدرت طبقاتی شکل میگیرد که با ذات هنر همخوانی ندارد. اما در مقابل تحلیلگرانی هم داریم که بر این باورند «دورانی که هنر به اقتصاد بیتوجه بود گذشته است. باید نگاه اقتصادی به هنر را تقویت کرد و برای هنر بازار ایجاد کرد.» از جمله این صاحبنظران دکتر بهمن نامورمطلق، استاد دانشگاه شهید بهشتی است که چندین سال معاونت سابق صنایع دستی و هنرهای سنتی کشور، معاون پژوهشی سابق فرهنگستان هنر و معاون پژوهشی سابق خانه هنرمندان و سرپرستی دانشگاه هنرهای اسلامی ایرانی استاد محمود فرشچیان را در کارنامه کاری خود دارد. او بر این باور است که «اتفاقاً اصل هنر «کالا» است؛ اما یک کالای متفاوت. هنر یک کالای زیباییشناختی است.» دیدگاه او در این باره نکات قابل تأملی دارد که در ادامه میخوانید:
جناب دکتر نامورمطلق، شما از آن دست صاحبنظرانی هستید که بر این باورند «باید نگاه اقتصادی به هنر را تقویت کرد و برای هنر بازار ایجاد کرد.» این در حالی است که بسیاری، این دیدگاه را با عنوان «کالاشدگی هنر» به نقد میکشند با این استدلال که «کالایی شدن، حیات اجتماعی زندگی انسان را وابسته به منطق عرضه و تقاضای بازار میکند و شرایطی را بر انسان تحمیل میکند که نتواند به صرف انسان بودنش حداقلهای بهرهمندی را داشته باشد.» پاسخ شما به این گروه چیست؟
«کالاشدگی هنر» بحثی است که ابتدا فرانکفورتیها و بعد لندنیها مطرح کردند. انتقاد آنان به وضعیت خودشان است نه ما. بر این باورم که ما نباید با پارادایمهای غرب هر بار فکر و فرهنگ و عملکردمان را تغییر دهیم. ما باید نیازهای کشورمان را بهعنوان یک کشور صاحبنام در جهان در عرصه فرهنگ بشناسیم. ما باید تئوریهای خودمان را بسازیم و مفاهیم خودمان را در این رابطه ابداع کنیم.
چه بخواهیم و چه نخواهیم دوران دوگانهها تمام شده است. از یک طرف، اقتصاددانان این نقد را به عرصه هنر دارند که هنرمندان کار دل میکنند پس نمیتوانند توقع اقتصادی داشته باشند. از طرف دیگر، وقتی هنرمندان با نگاه اقتصادی به هنر نگاه میکنند مورد نقد قرار میگیرند که هنر را به «کالا» بدل کردهاند. به اعتقاد من، اتفاقاً اصل هنر «کالا» است؛ اما یک کالای متفاوت. هنر یک کالای زیباییشناختی است.
«هنر» و «اقتصاد» چطور میتوانند تعامل سازندهای داشته باشند بدون اینکه روابط سرمایهداری مالی موجب ضعف فرهنگ و هنر شود؟
مرتبط شدن هنر با اقتصاد الزاماً «کالاشدگی هنر» نیست. اتفاقاً نجات هنر در این است که ما بتوانیم اینها را با هم آشتی دهیم. هیچ اهمیتی ندارد که بر رابطه بین «هنر» و «اقتصاد» چه برچسبی میگذارند، باید ببینیم که آینده و ارتقای هنر و هنرمند در گرو چه چیزی است؟ هنر و هنرمند ما با جدایی از اقتصاد تعالی پیدا نمیکند؛ اتفاقاً هنر باید بتواند خود را عرضه کند و پسند مخاطب را بهدست آورد.
ما در دوره پستمدرن که تقریباً برخی مرزها جابهجا میشود، کمتر با دوگانههای دوره مدرن مواجه هستیم؛ دوگانههای مدرنیسم همچون علم یا ثروت، فرهنگ یا اقتصاد، هنر یا صنعت و... دیگر امروزه چندان معنایی ندارند. حوزهها یا بدون مرز شدهاند یا اینکه مرزهای سیالی پیدا کردهاند. از این رو، ما درهم آمیختگی یا ادغام را در برخی حوزهها میبینیم. در واقع وضعیت هایبرید به وجود آمده است. بهعنوان مثال، ما حوزهای بهنام «اقتصاد فرهنگ» یا «هنر صنعت» داریم در صورتی که در قدیم ما باید میان اینها یکی را برمیگزیدیم، به این معنا که یا باید به طرف بازار میرفتیم یا به طرف حکمت یا باید پی اقتصاد میرفتیم یا هنر. اما امروز این مرزبندیها از بین رفته است و حوزههای جدیدی خلق شده است.
اما ما هنوز با این وضعیت خو نگرفتهایم و این، یکی از مشکلات ما است. کشورهایی چون هند، مراکش و چین توانستهاند ارتباطی بین صنایع دستی و هنرهای دستیشان با اقتصاد برقرار کنند. همین امر نه تنها باعث پایداری هویت هنری و زیباییشناسیشان شده است بلکه موجب بهبود اقتصادشان هم شده است. پس وضعیت اقتصادی خوب میتواند موجب شود که ما ایدهها و فکرهای تازه هم داشته باشیم، نه اینکه الزاماً هر جا وضع خوب است، ایده هم هست برای اینکه این وضعیت خوب هم باید درونزا باشد.
«تفکر غیر درونزا» چه آسیبها یا چالشهایی برای فرهنگ یک جامعه میتواند در پی داشته باشد؟
تفکر و صنعتی که درونزا نباشد، برای همیشه جامعه را وابسته میکند چرا که هرچه «فرهنگ غیر درونزا» بیشتر رشد کند موجب وابستگی بیشتری هم میشود. در واقع، هر قدر که امکانات تازهای کسب کنید، بیشتر وابسته میشوید. اما اگر رشد فرهنگی درونزا باشد، موجب استقلال میشود. در رابطه بین «هنر» و «اقتصاد» هم این قاعده حاکم است به این معنا که اگر بتوانیم بواسطه هنرمان، اقتصادمان را تغییر دهیم، احتمالاً هم فرهنگ و هم اقتصادمان رشد پیوسته خواهند داشت.
اغلب کشورهایی که اقتصادشان متکی به فروش نفت است با وجود رشد ظاهری، وضعیت خوبی از نظر دانش و فرهنگ ندارند چون هیچگاه رشدشان درونزا نبوده است. ماشینهای خوب دارند اما شاید فرهنگ ترافیک نداشته باشند، فرهنگ ترافیک را کسب میکنند اما فرهنگ روابط اجتماعیشان ضعیف است، آن را هم کسب میکنند اما باز جای دیگری از کار میلنگد و از همه مهمتر اینکه همیشه وابستهاند چون رشدشان درونزا نیست.
هنر میتواند استقلال اقتصادی بیاورد یا بالعکس این استقلال اقتصادی است که هنر را توسعه میبخشد؟
امروزه اگر فرهنگ و هنر استقلال اقتصادی داشته باشند، میتوانند توسعه پیدا کنند. ما در جامعه نیازمند حمایت از برخی هنرهایی هستیم که به هنرهای هویتی ما تبدیل شدهاند و نیازی به، بهروز کردن ندارند. به این دست از هنرها «هنرهای موزهای» گفته میشود. بهخاطر هویتمان بعضی از آثارمان را باید بهصورت موزهای نگهداری کنیم اما قاطبه هنرها باید روی پای خود بایستند و به این منظور، باید فهم اقتصادی داشته باشند. همانگونه که در گذشته داشتند؛ بزرگترین تولیدات ما در گذشته (دوره صفویه و قاجار) آثار هنری ما بوده است. اما امروزه توقع اشتباهی در میان ما بهوجود آمده و آن، این است که گویا همه هنرها باید بهصورت کامل مورد حمایت دولتها قرار گیرند. البته شکی در این نیست که هنرها باید مورد حمایت دولتها باشند اما نه حمایت مستقیم، بلکه حمایتهای غیرمستقیم برای ایجاد شرایط شکوفایی و تولید و ترویج و فروش.
دولت موظف است بازارهایی را برای ایران در جهان دست و پا کند. در دهههای گذشته متأسفانه بسیاری از بازارهایمان را از دست دادهایم و در حوزه هنر دچار اقتصاد معیوبی شدهایم که تضعیف هنرمندان را بهدنبال داشته است. هنرمندان باید نگاهشان را تغییر دهند و نگاه اقتصادی به کارشان داشته باشند و سلیقه عمومی را ضمن حفظ اصالت هنریشان در نظر بگیرند.
«کاربردی شدن هنر» آیا میتواند جایگاه آن را در فرهنگ ارتقا دهد؟
در گذشتههای دور و در دوره صفویه و قبل از اسلام هنرمندان کار میکردند تا از آن بهره اقتصادی کسب کنند. اتفاقاً این غرب بود که هنر را از «کاربرد» جدا کرد. حال که در دوره پست مدرن مجدد بر «کاربردی شدن هنر» تأکید میشود، برخی اعتراض دارند که چرا هنر باید کاربردی شود؛ مدعی هستند هنر کاربردی نیست و تنها جنبه فرهنگی دارد. در صورتی که در جامعه ما هنر همیشه موارد مصرف داشته است؛ حتی گاهی مصرف روزانه دارد بهعنوان مثال وقتی یک آیه از قرآن را به خط خوش مینویسند و بر دیوار نصب میکنند علاوه بر کارکرد زیبایی که دارد معتقدیم که معنای آن میتواند در زندگی ما تأثیر گذارد. یا مثال دیگر اینکه نگارگری در کشور ما همواره همراه با داستانهایی بوده که احوال ما را تغییر میداده است. در واقع میخواهم بگویم «کالایی شدن هنر» نگاهی غربی است. در شرق چنین نگاهی به هنر، معنا نداشته است.
اتفاقاً دغدغه ما این است که مردم آنقدر که به بحث «استتیک» (زیباییشناسی) میپردازند، به اقتصاد نپردازند. در سنت ما «استتیک» و «اقتصاد» همواره با هم بوده است. در سنت ما دوگانه «پراتیک» و «تئوریک» را نداشتهایم. بهترین کالاها را صفویه برای فروش تهیه میکرد و به لهستان، ترکیه عثمانی و... میفرستاد.
معمولاً گفته میشود که هنر باید پیشرو و چارچوبشکن باشد و هنرمند باید جلوتر از جامعه خودش حرکت کند. حال اگر ما هنر را محدود به سلیقه و پسند مخاطب کنیم، مانع پیشرو بودنش نمیشویم؟
وقتی از هنر حرف میزنیم، هنر یک پدیده همگن و تام نیست؛ بنابراین، رسالتهای مختلفی دارد. همه هنرمندان، پیشگام نیستند، برخی از آنان پیشگام هستند که رسالت هنر پیشرو را به انجام میرسانند. اما مردم توقع دارند مسائلشان را هم در هنر ببینند و گروهی از هنرمندان هم چنین رسالتی را بر عهده میگیرند.
پس وقتی من از توجه هنرمند به پسند مخاطب حرف میزنم به این معنا نیست که رسالت پیشرویی و چارچوبشکنی هنر را نادیده میگیرم. هنر در عین حال که باید نسبت به نیاز امروز بیندیشد باید چشماندازی را در خصوص آینده هم ارائه کند. هنرمند باید با یک فاصلهای معقول از جامعهاش جلوتر باشد نه با یک فاصله خیلی دور. هنرمندی که خیلی از مردم و جامعهاش فاصله میگیرد و جلوتر حرکت میکند، نمیتواند تأثیرگذار باشد. فاصله هنرمند از جامعهاش باید در حدی باشد که بتواند «رؤیا آفرینی» کند. آرزوها را سامان دهد، مردم باید بتوانند با رؤیاهایی که هنرمندان میسازند ارتباط برقرار کنند.
ارزیابی شما از حال و روز فرهنگ در جامعه امروز ما چیست؟
متأسفانه فرهنگ ما در 300-400 سال اخیر رو به رشد نبوده است، این را میتوان در تحولات شعر، هنر، نظامهای آموزش و پرورش و همینطور دستگاه معرفتی و فلسفیمان دید. ما در این 300-400 سال اخیر، چیز زیادی برای گفتن به جهان نداشتیم.
اگر به بررسی تاریخ فکر و هنر در ایران بپردازیم، درمییابیم که اوج هنر و ادب ایرانی را باید به 400 سال قبل برد. ما بعد از مواجهه با فرهنگ غربی به یکباره کم آوردیم. فرهنگ قدرتمند غربی، از قرن پانزدهم تا نوزدهم (چهار قرن) روی خود کار کرده است و ما از همان قرون 17 و 18 پس از آنکه در جنگ از روسیه، انگلیس و پرتغال شکست خوردیم، احساس کردیم که در حوزه «تفکر» هم حرف زیادی برای گفتن نداریم.
از این تاریخ، تفکر در جامعه و دانشگاه ما اغلب بر اساس تفکر غربی پیش رفت. غربیها معرفتشناسی را از نو صورتبندی کردند و نظامهای آموزشی تازهای ایجاد کردند، ما نتوانستیم این کار را بکنیم و از آنها تقلید کردیم. ما از دوره قاجار به بعد زایایی فکری و فرهنگیمان کم شد و تا حدی بهسمت تقلید از غرب رفتیم، فقط در بعضی از فضاها که غربیها به آن ورود نکردند، میتوان گفت هنوز حرفی برای گفتن داریم؛ همچون هنر خوشنویسی؛ چون آنان اساساً چنین هنری ندارند. اما عرصههایی که برای هر دو طرف (ما و غرب) میدان رقابت بود، متأسفانه در اغلب موارد، ما میدانها را واگذار کردیم. اینها نشان میدهد که ما در 300-400 سال اخیر اشتباهات بزرگی کردهایم. هیچگاه نکوشیدیم هماندیشی و بررسی کنیم که ایرادها و آسیبهای ما کجا است و آنها را برطرف کنیم؛ اما غربیان این حُسن را دارند که وقتی به مشکل برمیخورند دنبال راهحلهای جمعی هستند.
آیا همین آسیب باعث شده تا جامعهای نوستالژیک باشیم؟ به این معنا که جامعه وقتی به خلأ 300 یا 400 ساله برمیگردد و چیزی نمییابد که با امروزش پیوند داشته باشد مرتب نگاه به گذشته دارد و... .
دقیقاً توصیف درستی است؛ در قرون اخیر به دلیل مدیریت غلط فرهنگی، جامعه ما نگاه نوستالژیک پیدا کرده است. ما چنان که شایسته جامعه و فرهنگمان بوده است در حوزه مدیریت فرهنگی درست عمل نکرده ایم و به قدر کفایت شایستهسالاری را در امور فرهنگیمان مدنظر نداشته ایم. از این رو، بر این باورم که در حوزه فرهنگ در وضعیت رو به رشدی قرار نگرفتهایم، چرا که بر خلاف بسیاری از کشورها «نسخه فرهنگی» نداریم و این تا حدی در نگاه نادرست ما به فرهنگ ریشه دارد؛ اگر ما نسخه فرهنگی ارائه نکنیم دیگران برای ما نسخه فرهنگی میپیچند. اما در این زمینه محتومیت وجود ندارد، همیشه میتوان اشتباهات را جبران کرد، چون بذر فرهنگ در جامعه ما هنوز وجود دارد.
ما فرزندانی هستیم که پدران ثروتمند و دانایی داشتیم اما خودمان در حد و اندازه پدرانمان ظاهر نشدیم. بهخاطر همین هرموقع حرفی میشود به یاد پدرانمان میافتیم و از افتخارات پدرانمان سخن میگوییم، شاید در غرب هم یک چنین چیزهایی بوده اما غربیها توانستند از آن گذر کنند.
ما در این مملکت در ادبیات و هنر مکاتب رجعت داریم؛ یعنی با افتخار میخواهیم به گذشته برگردیم. بیتدبیری کارگزاران فرهنگی در 400 سال اخیر، باعث شده تا نگاه مردمان دائماً به گذشته باشد، چون به قول شما چیزی برای ارائه امروز نداریم، البته محتومیتی وجود ندارد، برای مثال، چین گذشته بسیار غنی داشت ،اما تصمیم گرفت خودش را با دنیای امروز هماهنگ کند؛ امروزه چین بزرگترین تهدید برای امریکا است و در حوزه فرهنگ هزینههای بسیاری میکند. چین هزار میلیارد دلار فقط برای پروژه راه ابریشم خرج کرده است! این در حالی است که ما هر روز در حوزه فرهنگ هزینههایمان را کمتر میکنیم.
چقدر از این کاستیهایی که در زمینه فرهنگ برشمردید تحت تأثیر شرایط اقتصادی ما بهوجود آمده است؟ درواقع میخواهیم بدانیم چه ارتباطی بین «اقتصاد» و «فرهنگ» در یک جامعه وجود دارد؟
بیشک جامعهای که اقتصادی آسیب دیده دارد، از نظر فرهنگی هم ضعیف میشود. متأسفانه ما آنطور که باید در حوزه فرهنگ سرمایهگذاری نکرده ایم.
اشاره کردید به اینکه فرهنگ و هنر برای جامعه «رؤیا سازی» میکنند. با توصیفی که از حال و روز فرهنگ ما داشتید آیا جامعه امروز ما بیرؤیا شده است؟ چقدر سکوت فرهنگی ما را در 300-400 سال گذشته عامل این بیرؤیایی قلمداد میکنید؟ فرهنگ چطور میتوانست رؤیای ایرانی امروز ما را توضیح دهد؟
بهطور کلی هنر، بهزندگی معنا میدهد، اگر هنر و ادبیات نباشد زندگی معنای خود را از دست میدهد؛ چون معنا برای زندگی خارج از مادیات است و فقط نهادهای غیرمادی مثل هنر، ادبیات و مذهب میتوانند معنابخشی کنند. بخش علمی میتواند برای ما رفاه تولید کند، بهعنوان مثال ما با تکنولوژی میتوانیم حمل و نقل، بهداشت و... را بهتر کنیم، تکنولوژی و علم میتوانند یک زندگی مرفهتر را برای ما ایجاد کنند اما معنای زندگی چیز دیگری است، اتفاقاً خیلی از کشورهای غربی با وجود آنکه رفاه و آسایش دارند اما چون از معنا تهی هستند، به پوچگرایی رسیدهاند. معنای زندگی مهمترین عنصر زندگی است. انسان بدون معنا خطرناک میشود. بنابراین، نهادهای معناساز را باید تقویت کنیم.
احساس میکنم که جامعه ما از بیمعنایی رنج میبرد. دلیل این امر آن است که هنر ما از مسیر خود خارج شده است، پاسخهای سنتیمان هم برای جوانان شاید چندان قانعکننده نباشد. بههمین دلیل «شور زندگی» و «رؤیا» از بین رفته است، اگر انسان رؤیا نداشته باشد، زندگی برای او مبتذل و نیز دچار بیمعنایی و افسردگی و... می شود . معنا هم اساساً با هویت مرتبط است، ما نمیتوانیم معنای زندگی دیگران را از آن خود کنیم. ما باید معنای زندگیمان را خودمان بسازیم و بر اساس نیازها، روحیات، تاریخ و حتی آب و هوای خودمان، معنا را خلق کنیم؛ معنای زندگی وارداتی و صادراتی نیست؛ معنا خودجوش و درونزا است.
فکر میکنم یک اقرار صادقانه است که ما در خلق و ارائه معنا برای جوانانمان ناکام بودهایم. و این بیمعنایی بدجور جوانان ما را اذیت میکند. ما مقصریم چون نهادهای فرهنگی در دست ما بود؛ هیچ توجیهی قابلقبول نیست. ما یک جاهایی اشتباه کردیم و کم گذاشتیم و اگر در جستوجوی راهحلی برای آن نباشیم وضعیت بدتر میشود؛ اگر کوتاهیها و اشتباهات را بپذیریم شاید یک خودآگاهی بهوجود آید و این خودآگاهی آغاز اصلاح باشد. با این حال، ما هنوز به این سطح از خودآگاهی نرسیدهایم.
نیم نگاه
مرتبط شدن هنر با اقتصاد الزاماً «کالاشدگی هنر» نیست. اتفاقاً نجات هنر در این است که ما بتوانیم اینها را با هم آشتی دهیم. هنر و هنرمند ما با جدایی از اقتصاد تعالی پیدا نمیکند، هنر اتفاقاً باید بتواند خود را عرضه کند و پسند مخاطب را بهدست آورد.
وقتی من از توجه هنرمند به پسند مخاطب حرف میزنم به این معنا نیست که رسالت پیشرویی و چارچوبشکنی هنر را نادیده میگیرم. هنرمند باید با فاصلهای معقول از جامعهاش جلوتر باشد؛ هنرمندی که خیلی از مردم و جامعهاش جلوتر حرکت میکند از مردمش فاصله میگیرد و نمیتواند تأثیرگذار ظاهر شود. فاصله هنرمند از جامعهاش باید در حدی باشد که بتواند «رؤیا آفرینی» کند و آرزوها را سامان دهد. مردم باید بتوانند با رؤیاهایی که هنرمندشان میسازد ارتباط برقرار کنند.
تفکر و هنری که درونزا نباشد، برای همیشه جامعه را وابسته میکند، چرا که هرچه «فرهنگ غیر درونزا» بیشتر رشد کند موجب وابستگی بیشتری هم میشود، اما اگر رشد فرهنگی درونزا باشد، موجب استقلال میشود؛ در رابطه بین هنر و اقتصاد هم این قاعده حاکم است به این معنا که اگر بتوانیم بواسطه هنرمان، اقتصادمان را تغییر دهیم، احتمالاً هم فرهنگ و هم اقتصادمان رشد پیوسته خواهند داشت.
احساس میکنم که جامعه ما از بیمعنایی رنج میبرد. دلیل این امر آن است که هنر ما از مسیر خود خارج شده است، پاسخهای سنتیمان هم برای جوانان شاید چندان قانعکننده نباشد. به همین دلیل «شور زندگی» و «رؤیا» از بین رفته است.
اگر انسان رؤیا نداشته باشد، زندگی برای او مبتذل و نیز دچار بیمعنایی و افسردگی و... می شود. معنا هم اساساً با هویت مرتبط است، ما نمیتوانیم معنای زندگی دیگران را از آن خود کنیم. ما باید معنای زندگیمان را خودمان بسازیم و بر اساس نیازها، روحیات، تاریخ و حتی آب و هوای خودمان، معنا را خلق کنیم؛ معنای زندگی، وارداتی و صادراتی نیست؛ معنا خودجوش و درونزا است.
متأسفانه فرهنگ ما در 300-400 سال اخیر رو به رشد نبوده است، این را میتوان در تحولات شعر، هنر، نظامهای آموزش و پرورش و همینطور دستگاه معرفتی و فلسفیمان دید. ما در این 300-400 سال اخیر، چیز زیادی برای گفتن به جهان نداشته ایم.
ما بعد از مواجهه با فرهنگ غربی به یکباره کم آوردیم. فرهنگ قدرتمند غربی، از قرن پانزدهم تا نوزدهم (چهار قرن) روی خود کار کرده است و ما از همان قرون 17 و 18 پس از آنکه در جنگ از روسیه، انگلیس و پرتغال شکست خوردیم، احساس کردیم که در حوزه «تفکر» هم حرف زیادی برای گفتن نداریم.
دبیر ستاد اقتصاد دیجیتال و هوشمندسازی معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری در گفتوگو با «ایران»:
هوش مصنوعی 150 میلیارد دلار برای کشور درآمد دارد
سوسن صادقی
خبرنگار
با آمدن نسل پنجم ارتباطی (5G) و راهاندازی پایلوتهای آن در کشور، یکی از موضوعاتی که بارها به آن تأکید شده، هوش مصنوعی و هوشمندسازی است؛ اتفاقی که تحقق آن اقتصاد کشور را متحول کرده و حداقل 150 میلیارد دلار درآمدزایی برای کشور دربردارد. با «مهدی محمدی» دبیر ستاد اقتصاد دیجیتال و هوشمندسازی معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری درباره هوش مصنوعی و اقدامهایی که این ستاد انجام داده است گفتوگویی کردهایم که میخوانید.
با آمدن 5G و راهاندازی پایلوت آن در کشور آیا نقش هوش مصنوعی نیز افزایش مییابد؟
بله به نوعی باید گفت رشد بازار هوش مصنوعی تا سال 2030 در سایه فناوری 5G صورت میگیرد به این صورت که وقتی 5G در 5 سال آینده بهصورت گسترده مورد استفاده قرار بگیرد، حجم تبادلاتی دادهها بین افراد، اشیا و عناصر تولید افزایش یافته و دادههای بزرگ تولید میشود، بنابراین نیاز به استفاده از سیستمهای هوشمندسازی نیز افزایش مییابد و فرصتی را برای این فناوری ایجاد میکند. از اینرو در دو سال اخیر ستاد اقتصاد دیجیتال و هوشمندسازی روی 5 فناوری نوظهور اینترنت اشیا، بلاک چین و بلوکی، مجازیسازی و هوشمندسازی (نسل چهارم صنعتی) بخصوص هوش مصنوعی که از مهمترین فناوریهای تأثیرگذار یک دهه آینده هستند، متمرکز شده است.
برای استفاده از هوش مصنوعی و درآمدزایی از آن، چه مسیری را ترسیم کردهاید؟
در این راستا پیشنویس برنامه و سند راهبردی را برای توسعه هوش مصنوعی تدوین کردیم و طبق این سند اولویتها و حوزههای مهم برای سرمایهگذاری در هوش مصنوعی تعیین شده و در حال اجرایی کردن آن هستیم. برای تهیه این سند هم مطالعات تطبیقی بین المللی 15 کشور پیشرو و سیاستهای 30 کشور فعال در هوش مصنوعی انجام شده است. ظرفیتهای ملی، دانشگاهی و شرکتهای داخلی خود را شناسایی کردیم و اکنون میدانیم که باید چه حمایتهایی از این حوزه صورت بگیرد. حتی برای اینکه این سند در ابعاد ملی نیز تصویب شود تعاملاتی را با شورای عالی انقلاب فرهنگی و ستاد نقشه جامع علمی کشور شروع کردیم تا بعد از تصویب شدن، «ستاد هوش مصنوعی» را در کشور راهاندازی و سند را اجرایی کنیم. به نظر میرسد این سند تا دو ماه آینده به تصویب برسد که با تصویب این سند، مسیر روشنی برای هوش مصنوعی در کشور ترسیم میشود.
از فعالان حوزه هوش مصنوعی چه حمایتهایی صورت میگیرد؟
از فعالان این حوزه در چند بخش حمایت میشود. اول اینکه با همکاری بخش خصوصی افرادی در حوزههای مختلف هوش مصنوعی آموزش دیده و توانمند میشوند و سپس با برقراری ارتباط با بخش صنعت برای آنها (حدود 600 نفر) اشتغالزایی میکنیم. از پایان نامهها و تحقیقات حوزه هوش مصنوعی که با همکاری بخش خصوصی انجام شود، حمایت شده و 50 درصد از هزینهها (تا سقف 50 میلیون تومان برای مقطع دکترا و تا سقف 20 میلیون تومان برای مقطع کارشناسی ارشد) پرداخت میشود. اگر شتاب دهندهای روی استارتاپ حوزه هوش مصنوعی سرمایهگذاری کند، دو برابر سرمایهگذاری انجام شده (تا سقف 150 میلیون تومان) تسهیلات ارائه میشود. اگر از فاز شتابدهی موفق بیرون بیاید، 50 درصد تسهیلات ارائه شده به بلاعوض تبدیل میشود. از سوی دیگر اگر وارد فاز مقیاس بزرگتری شود به طوری که اگر یک شتاب دهنده یک ایکس سرمایهگذاری کند، 4 برابر آن را صندوق نوآوری و شکوفایی سرمایهگذاری میکند. حمایتهای دیگری از نوع دیجیتال مارکتینگ، بازاریابی، تولید محتوا، تأمین پردازشگرهای سریع، هزینههای سرورها و... مورد نیاز حوزه هوش مصنوعی را نیز از طریق سامانه راه نوآوری بهصورت یارانه تا سقف 20 میلیون تومان پرداخت میکنیم. بنابراین سعی شده بیش از 50 درصد از هزینههای آنها را کاهش دهیم.
ظرفیتهای هوش مصنوعی در کشور را چگونه شناسایی میکنید؟
بعد از استخراج اولویت و ماژولهای کلیدی در هوش مصنوعی، با فراخوان، ظرفیتهای شرکتهای دانش بنیان و خلاق را شناسایی کرده و از آنها برای پروژههای کلان هوش مصنوعی استفاده میکنیم. ما با شناسایی ظرفیتهای بخش خصوصی متوجه شدیم که بالای 100 شرکت کوچک، متوسط و نسبتاً بزرگ در این حوزه در حال فعالیت هستند ولی تنها به تعداد انگشتان دست از این شرکتها، توانمند بوده و ظرفیتهای خوبی دارند بقیه یا نوپا هستند یا برخی شرکتها مانند دیجی کالا، آپارات، فیلیمو (برای پشتیبانی از سرویسها و فرآیندهای سیستم خود یا محتوا و شناسایی ویدئوهای نامناسب و...) و به صورت حاشیهای در بخش هوش مصنوعی فعالیت میکنند.
مهمترین اتفاق خوبی که تاکنون در حوزه هوش مصنوعی در کشورمان رقم خورده، چه بوده است؟
در حوزه توسعه خدمات جی پی یو و پردازشگرهای سریع کلان دادهها در حال کمک به سه مجموعه هستیم و با منابع ستاد [اقتصاد دیجیتال] و صندوق نوآوری بالای 30 میلیارد تومان برای توسعه ظرفیت GPUها (پردازشگرهای گرافیکی) اختصاص میدهیم. تاکنون به سه پلتفرم پایهای هوش مصنوعی کمک کردهایم تا شکل بگیرند و بیش از 100 ماژول هوش مصنوعی را توسعه دادهاند و امکان ارائه AP) Access point نقطه دسترسی) را روی پلتفرمهای خود برای ارائه به استارتاپها فراهم کردهاند. با این اقدام دیگر استارتاپها نیازی ندارند ماژولها را روی پلتفرم خود توسعه دهند، چون به راحتی میتوانند از ماژولهای توسعه یافته این سه پلتفرم استفاده کنند. از سوی دیگر یکی از اقدامهای خوب که پاشنه آشیل حوزه هوش مصنوعی «دیتا» یا «دادگان» محسوب میشود، برای تحلیل و یادگیرنده کردن (Learning) هوش مصنوعی سیستمها است که تاکنون دو دادگان بزرگ را با همکاری بخش خصوصی توسعه دادهایم و امسال هم در حال توسعه دو دادگان دیگر هستیم. به جز اینها 15 پروژه کلان دیگر مانند تشخیص هویت و چهره را از طریق هوش مصنوعی در سامانه سجام انجام دادیم. دستیارهای صوتی هوشمند، ترجمه همزمان روی موضوعات مرتبط با پردازش صوت و تصویر و متن هم از دیگر کارهایی ست که صورت گرفته است.
استفاده از هوش مصنوعی چقدر میتواند اقتصاد دیجیتال را در کشور متحول کند؟
طبق گزارشهای بین المللی پیشبینیها نشان میدهد که حجم اقتصادی هوش مصنوعی دنیا حدود 16 تریلیون دلار است و اگر با نرخ رشد متوسط جهانی حساب کنیم، حدود 15 درصد اقتصاد جهانی را اقتصاد هوش مصنوعی تشکیل خواهد داد. اگر کشور ما فقط یک درصد از 16 تریلیون دلار را از آن خود کند، حجم اقتصادی هوش مصنوعی معادل 150 میلیارد دلار خواهد بود. یعنی با توجه به نرخ اقتصادی کشورمان باید تا 10 سال آینده، 10 تا 15 درصد از سهم اقتصاد خود را با به کارگیری هوش مصنوعی در صنایع بزرگ یا خلق کسب و کارهای جدید به هوش مصنوعی اختصاص دهیم تا بتوانیم همپای با دنیا به این پارادایم اقتصادی پاسخ دهیم و جزو 10 کشور در حوزه اقتصاد هوش مصنوعی باشیم، دقیقاً اتفاقی که در چین افتاده است. سال 2019، 36 درصد از اقتصاد چین را اقتصاد دیجیتالی تشکیل میداد که از این میزان، 15 درصدش در زمینه هوش مصنوعی بود.
قرار بود برای توسعه هوش مصنوعی در کشور با چین و کشورهای اسلامی همکاری هایی صورت بگیرد. این اقدام به کجا رسید؟
هم اکنون کارهای کوچک و محدود بین المللی انجام میدهیم بهعنوان مثال تیمهای هوش مصنوعی ما در صنایع و پروژههای بینالمللی امارات، قطر، سوریه و... حضور دارند و با برخی شرکتهای چینی، هندی و روسیه هم همکاریهای محدودی وجود دارد. حقیقت این است که تحریمها، اجازه نداد بتوانیم کارهای جدی و بزرگی در حوزه هوش مصنوعی انجام دهیم ولی امیدواریم با تغییر در حوزه بینالمللی و باز شدن درها، تعاملات بین المللی افزایش یافته و بتوانیم از ظرفیتهای بزرگی که در واقع در برخی از کشورهای نزدیک به ما مانند هند، روسیه و چین در حوزه هوش مصنوعی وجود دارد، بهرهمند شویم و ظرفیتهای هوش مصنوعی کشور را در ابعاد بین المللی عرضه کنیم.
امروزه کاربردهای هوش مصنوعی را در کجاها بیشتر میتوانیم لمس کنیم؟
کاربردهای هوش مصنوعی متنوع و گسترده است اما مهمترین کاربرد آن را هم اکنون میتوان در پلتفرمهای آنلاین و شبکههای اجتماعی مانند اینستاگرام و پلتفرم های ویدئو (VOD)ها و... دید. آنها به پشتوانه هوش مصنوعی برای کاربران خود مطالب و فیلمهای مورد علائقشان را شناسایی کرده و پیشنهاد میدهند. از سوی دیگر تمام سرویسهای نیازمند تشخیص هویت صوت، چهره و تصویر، متن و... مانند احراز هویت در سامانهها و تخلفات رانندگی و... پشتوانه و شالوده اصلی آنها هوش مصنوعی است.
بخش خصوصی در این میان چه نقشی دارد؟
بخش عمدهای از برنامههایی که انجام میدهیم با کمک بخش خصوصی در حال انجام است. هیچ کاری را با نهاد دولتی پیش نمیبریم مگر اینکه بخش دولتی نیازی را اعلام کرده و تقاضایی در زمینه هوشمندسازی و هوش مصنوعی داشته باشد.
رتبه ایران در هوش مصنوعی در منطقه و جهان چگونه است؟
در سالهای اخیر دانشگاههای ما ظرفیتهای نسبتاً مناسبی در حوزه هوش مصنوعی بهدست آوردند به طوری که رتبه کشورمان در تولید مقالات علمی در هوش مصنوعی بین 9 تا 20 در نوسان بوده است و معمولاً در بین 15 کشور اول دنیا در حوزه مقالات علمی هوش مصنوعی هستیم ولی در حوزه پنتت ها(خلق اختراعات هوش مصنوعی) توانمند نیستیم. در تجاریسازی هوش مصنوعی نیز ما در بخش تعداد استارتاپها زیر 20 کشور اول دنیا و در دسته کشورهای توانمند قرار داریم.
چگونه میتوانیم هوش مصنوعی را در کشور توسعه دهیم؟
باید بانکداری و صنایع بزرگ کشورمان از جمله نفت، فولاد، خودرو و... تجهیز به استفاده از هوش مصنوعی شوند. باید شرکتهای بزرگ سنتی از فناوری هوشمندسازی (پردازش تصویر، متن و صوت) برای سرویسهای نگهداری، تعمیرات، مدیریت تولید، انبارداری، تولید، ارائه خدمت، زنجیره تأمین و ارتباط با مشتری و... استفاده کنند اگر بتوانیم آنها را به استفاده از هوش مصنوعی هل دهیم میتوانند ضمن افزایش بهرهوری و کاهش هزینههای تولید و ارائه خدمات و تصمیم گیری های تجاری و... یک جریانی برای بازار هوشمندسازی ایجاد کنند تا اقتصاد کشور هم بر پایه هوش مصنوعی دچار تحول شود.
درخشش ایثارگران درحوزه علمی و حیطه فرهنگی
سعید اوحدی
معاون رئیسجمهوری و رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران
فرهنگ متعالی و مترقی ایثار و شهادت، که در دهههای اخیر بیش از هر عامل دیگری ضامن شکوه، اقتدار و امنیت نظام جمهوری اسلامی و میهن عزیزمان بوده است؛ امروز در بستر علم، تحقیقات و فناوری بازتولید شده و خوشبختانه بخشی از این حرکت انقلابی از سوی یادگاران و فرزندان شاهد و ایثارگر عزیز ما رقم خورده است. داوطلبان حضور در جبهههای جنگ با متجاوزان، امروز جای خود را به داوطلبان آزمونهای علمی بخشیدهاند؛ داوطلبانی که با همان سختکوشی و جوانانی که با همان نشاط و تعهد، افتخار آفرین هستند. اگر گام نخست نهضت حضرت امام(ره) در سایه جانفشانی در عرصههای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس برداشته شد؛ امروز فرزندان فرزانه ایشان گام دوم انقلاب اسلامی را در عرصههای علمی و جبهه فرهنگی برداشته و مقتدرانه به پیش میروند. برای آحاد مردم قدرشناس کشور بسیار مایه مباهات و مسرّت است که فرزندان شاهد و ایثارگر عزیز ما، همه ساله بدون احتساب سهمیههای قانونی، به رتبههای ممتاز کشوری دست یافته و بر سکوهای افتخار پای مینهند.
این احساس غرور مقدس زمانی به اوج میرسد که تعدادی از این عزیزان با تلاش تحسین برانگیز در یک رقابت سنگین و کاملاً آزاد در جایگاه نخست گروههای آزمایشی ریاضی و علوم انسانی در سال های اخیر قرار گرفته و در دیدار چهره به چهره با رهبر فرزانه انقلاب اسلامی با کمال فروتنی و انگیزه فوقالعاده، این تلاشها را آغاز جهاد بیپایان علمی برای پیشرفت و آبادانی کشور عزیزمان ایران میدانند. در تداوم این پیروزیها، در سالجاری 21 نفر از فرزندان تلاشگر شاهد و ایثارگر عزیز ما موفق به کسب رتبههای زیر 100 کشوری شدهاند بهطوری که در گروه آزمایشی علوم تجربی 8درصد، علوم انسانی 7درصد و هنر 4درصد رتبههای دورقمی را از آن خود نمودهاند که یقیناً این پیشرفتهای هوشیارانه و پایدار که به برکت کوشش مستمر و تعهد ملی نصیب کشور بزرگمان ایران شده است، مصداق کامل جهاد علمی است و بیشک باعث رونق و توسعه همه جانبه ایران اسلامی خواهد شد. تلاش و افتخارآفرینی ایثارگران در حوزه علمی به یقین سندی محکم برای حقانیت امروز و نویدی متقن برای عظمت و سرافرازی فردای کشورمان است؛ شگفت نخواهد بود اگر از نسل آزادهترین انسانهای معاصر، پسران و دخترانی برجای باشند که در رقابتهای علمی کشوری و بینالمللی بدرخشند و جامعه جوان کشور را به آیندهای روشن در پرتو دانش و آگاهی امیدوار سازند.
امیدوارم فرزندان معزز شاهد و ایثارگر عزیز ما و همچنین ایثارگران معظم در سالهای آتی در سایه برنامهریزیهای آموزشی و فرهنگی درخور و با تلاش مضاعف، قلههای بلندتری از اندیشه و دانش را فتح کنند.
معاون رئیسجمهوری و رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران
فرهنگ متعالی و مترقی ایثار و شهادت، که در دهههای اخیر بیش از هر عامل دیگری ضامن شکوه، اقتدار و امنیت نظام جمهوری اسلامی و میهن عزیزمان بوده است؛ امروز در بستر علم، تحقیقات و فناوری بازتولید شده و خوشبختانه بخشی از این حرکت انقلابی از سوی یادگاران و فرزندان شاهد و ایثارگر عزیز ما رقم خورده است. داوطلبان حضور در جبهههای جنگ با متجاوزان، امروز جای خود را به داوطلبان آزمونهای علمی بخشیدهاند؛ داوطلبانی که با همان سختکوشی و جوانانی که با همان نشاط و تعهد، افتخار آفرین هستند. اگر گام نخست نهضت حضرت امام(ره) در سایه جانفشانی در عرصههای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس برداشته شد؛ امروز فرزندان فرزانه ایشان گام دوم انقلاب اسلامی را در عرصههای علمی و جبهه فرهنگی برداشته و مقتدرانه به پیش میروند. برای آحاد مردم قدرشناس کشور بسیار مایه مباهات و مسرّت است که فرزندان شاهد و ایثارگر عزیز ما، همه ساله بدون احتساب سهمیههای قانونی، به رتبههای ممتاز کشوری دست یافته و بر سکوهای افتخار پای مینهند.
این احساس غرور مقدس زمانی به اوج میرسد که تعدادی از این عزیزان با تلاش تحسین برانگیز در یک رقابت سنگین و کاملاً آزاد در جایگاه نخست گروههای آزمایشی ریاضی و علوم انسانی در سال های اخیر قرار گرفته و در دیدار چهره به چهره با رهبر فرزانه انقلاب اسلامی با کمال فروتنی و انگیزه فوقالعاده، این تلاشها را آغاز جهاد بیپایان علمی برای پیشرفت و آبادانی کشور عزیزمان ایران میدانند. در تداوم این پیروزیها، در سالجاری 21 نفر از فرزندان تلاشگر شاهد و ایثارگر عزیز ما موفق به کسب رتبههای زیر 100 کشوری شدهاند بهطوری که در گروه آزمایشی علوم تجربی 8درصد، علوم انسانی 7درصد و هنر 4درصد رتبههای دورقمی را از آن خود نمودهاند که یقیناً این پیشرفتهای هوشیارانه و پایدار که به برکت کوشش مستمر و تعهد ملی نصیب کشور بزرگمان ایران شده است، مصداق کامل جهاد علمی است و بیشک باعث رونق و توسعه همه جانبه ایران اسلامی خواهد شد. تلاش و افتخارآفرینی ایثارگران در حوزه علمی به یقین سندی محکم برای حقانیت امروز و نویدی متقن برای عظمت و سرافرازی فردای کشورمان است؛ شگفت نخواهد بود اگر از نسل آزادهترین انسانهای معاصر، پسران و دخترانی برجای باشند که در رقابتهای علمی کشوری و بینالمللی بدرخشند و جامعه جوان کشور را به آیندهای روشن در پرتو دانش و آگاهی امیدوار سازند.
امیدوارم فرزندان معزز شاهد و ایثارگر عزیز ما و همچنین ایثارگران معظم در سالهای آتی در سایه برنامهریزیهای آموزشی و فرهنگی درخور و با تلاش مضاعف، قلههای بلندتری از اندیشه و دانش را فتح کنند.
اصلاح یا تخریب قانون انتخابات
رسول منتجبنیا
دبیرکل حزب جمهوریت
قانونگذاری و نگارش طرح ،حق نمایندگان مجلس است اما این اصلاً به آن معنا نیست که خروجی هر اقدام و تصمیمی در این زمینه به قانونی منصفانه و عادلانه منجر میشود. این مهم خصوصاً درباره طرح اصلاح قانون انتخابات ریاست جمهوری که هماکنون در دستور کار بهارستان قرار دارد، بهطور کامل صدق میکند. به عبارتی حتی در صورت قانون شدن این طرح جدای از بحث احترام به قانون، نمیتوان از نقد و اعتراض به موارد متعدد ضعف آن که باعث ایجاد نظام انتخاباتی غیرمنصفانه و غیرعادلانهای برای ریاست جمهوری میشود، چشمپوشی کرد.
اساساً نظام انتخاباتی کشور ما دچار مشکلات و نارساییهایی است که باید رفع آن یکی از اولویتهای قانونگذاری در کشور باشد.
کما اینکه طی سالهای قبل نیز مقام معظم رهبری سیاستهایی در جهت اصلاح این نظام انتخاباتی ابلاغ فرمودند.
این نشان میدهد که لزوم اصلاح فرآیند فعلی انتخابات تا سطح عالیترین مقامات نظام نیز به شکل عملیاتی و جدی درک شده است. اتفاقاً نکته اینجاست که برخلاف بسیاری از تصورات رایج، این بحث سیاسی نه بحثی فرعی بلکه دارای تأثیر مستقیم روی مسائل معیشتی و اقتصادی جامعه نیز میباشد. اصلاح نظام انتخابات و بازتعریف دقیق موقعیت «نمایندگی» در هر سطحی، به شکلی که بتواند حامل و پیگیر بخش اکثریت مطالبات جامعه باشد و در راستای تحقق این مطالبات عمل کند از کمبودهایی است که دامنه تأثیر آن مسائل اقتصادی را نیز دربر میگیرد. به بیان دقیقتر خروجی نظام انتخاباتی کشور هر چه بیشتر و قویتر بتواند اکثریت را نمایندگی کند، بهتر و همسوتر با مطالبات عمومی میتواند زندگی جامعه را مدیریت کند. بخش عمدهای از مشکلات اقتصادی، ما حاصل تصمیماتی است که بدون انطباق با خواستههای عمومی اخذ شدهاند.
طرفه اینکه طیف اکثریت مجلس تا پیش از این و خصوصاً در مجلس قبلی هر گاه بحثی بر سر مسائل سیاسی یا فرهنگی مطرح میشد، این انتقاد را پیش میکشید که با وجود مشکلات اقتصادی جامعه چه جای پرداختن به این مسائل است. این را شاید باید شوخی روزگار دانست که همان طیف در حالی که مشکلات اقتصادی بیش از قبل تعمیق شدهاند، بخش اعظم وقت خود را مصروف طرحها و قانونگذاریهای سیاسی کرده است. مسأله اما صرفاً این نیست؛ اصل موضوع این است که مجلس در روند این قانونگذاریها نه تنها استانداردهای انتخاباتی کشور را ارتقا نداده بلکه بهسرعت در حال تنزل آن است. با این توصیف طرح مجلس برای تغییر قانون انتخابات ریاست جمهوری را نه «اصلاح» بلکه «تخریب» قانون فعلی باید دانست. به این معنا که تغییرات مدنظر نمایندگان دایره انتخاب مردم را بشدت محدودتر و خروجی انتخابات ریاست جمهوری را دورتر از معدل مطالبات واقعی جامعه خواهد کرد. دقت در جزئیات این طرح و بررسی شروط پرتعداد و انتزاعی آن برای نامزدهای ریاست جمهوری چنان است که نه حداقل شرایط یک قانون مطلوب را دارد و نه امکانی حداقلی برای یک انتخاب عمومی باقی میگذارد. این شروط آنچنان جزئی و قابل تفسیر هستند که حتی بعید است احزاب و گروههای سیاسی هم در اساسنامه خود برای انتخاب ارکانشان چنین اقدام کنند. از ترتیبات این طرح و همینطور حواشی آن اینگونه به نظر میرسد که مجلس در حال یک «مهندسی معکوس» در زمینه انتخابات است. به این شکل که نامزد مطلوب یا رئیس جمهوری مطلوب خود را کم و بیش مشخص کرده و حالا کمر به نگارش قانون برای برکشیدن آن فرد یا افراد مطلوب خود کرده است. چنین قانوننویسی از آنجا که «خیر» و «حق انتخاب» عمومی را بشدت محدود میکند، از همین الان از منظر عدالت و انصاف سیاسی و اجتماعی قابل نقد است.
هماکنون به سابقه روشن شده که ایجاد محدودیت در انتخاباتهای مختلف چه تبعات اجتماعی و سیاسی دارد. آخرین نمونه این تبعات را در انتخابات اسفندماه برای شکلگیری همین مجلس شاهد بودیم و دیدیم که چگونه کمترین نرخ مشارکت در کشور زیر سایه محدودیتهای ایجاد شده برای نهاد انتخابات شکل گرفت.
جناح فعلی حاکم در مجلس بدون شک در این فکر است که برگزاری انتخابات با شیوهای که در دست طراحی دارد، میتواند نتیجهای مطلوب این جناح را فراهم کرده و از خطر رقبای داخلی برای آنها بکاهد. این شاید در سطح ماجرا قابل قبول باشد اما کافی است قدری عمیقتر به این صحنه نگاه کنیم و ببینیم تضعیف مشارکت عمومی و تخریب امکان تأثیرگذاری رأی مردم در سرنوشت آنها چگونه باعث سست شدن رابطه دولت-ملت خواهد شد. واضعان طرح فعلی مجلس بهتر است به سرنوشت سست شدن این رابطه هم بیندیشند و قدری هم دنبال پاسخ این سؤال باشند که کدام جامعه با وجود تنزل سرمایه اجتماعی و کاهش مشارکتهای عمومی و از جمله مشارکت فعال انتخاباتی توانسته به سعادت و پیشرفت برسد؟
دبیرکل حزب جمهوریت
قانونگذاری و نگارش طرح ،حق نمایندگان مجلس است اما این اصلاً به آن معنا نیست که خروجی هر اقدام و تصمیمی در این زمینه به قانونی منصفانه و عادلانه منجر میشود. این مهم خصوصاً درباره طرح اصلاح قانون انتخابات ریاست جمهوری که هماکنون در دستور کار بهارستان قرار دارد، بهطور کامل صدق میکند. به عبارتی حتی در صورت قانون شدن این طرح جدای از بحث احترام به قانون، نمیتوان از نقد و اعتراض به موارد متعدد ضعف آن که باعث ایجاد نظام انتخاباتی غیرمنصفانه و غیرعادلانهای برای ریاست جمهوری میشود، چشمپوشی کرد.
اساساً نظام انتخاباتی کشور ما دچار مشکلات و نارساییهایی است که باید رفع آن یکی از اولویتهای قانونگذاری در کشور باشد.
کما اینکه طی سالهای قبل نیز مقام معظم رهبری سیاستهایی در جهت اصلاح این نظام انتخاباتی ابلاغ فرمودند.
این نشان میدهد که لزوم اصلاح فرآیند فعلی انتخابات تا سطح عالیترین مقامات نظام نیز به شکل عملیاتی و جدی درک شده است. اتفاقاً نکته اینجاست که برخلاف بسیاری از تصورات رایج، این بحث سیاسی نه بحثی فرعی بلکه دارای تأثیر مستقیم روی مسائل معیشتی و اقتصادی جامعه نیز میباشد. اصلاح نظام انتخابات و بازتعریف دقیق موقعیت «نمایندگی» در هر سطحی، به شکلی که بتواند حامل و پیگیر بخش اکثریت مطالبات جامعه باشد و در راستای تحقق این مطالبات عمل کند از کمبودهایی است که دامنه تأثیر آن مسائل اقتصادی را نیز دربر میگیرد. به بیان دقیقتر خروجی نظام انتخاباتی کشور هر چه بیشتر و قویتر بتواند اکثریت را نمایندگی کند، بهتر و همسوتر با مطالبات عمومی میتواند زندگی جامعه را مدیریت کند. بخش عمدهای از مشکلات اقتصادی، ما حاصل تصمیماتی است که بدون انطباق با خواستههای عمومی اخذ شدهاند.
طرفه اینکه طیف اکثریت مجلس تا پیش از این و خصوصاً در مجلس قبلی هر گاه بحثی بر سر مسائل سیاسی یا فرهنگی مطرح میشد، این انتقاد را پیش میکشید که با وجود مشکلات اقتصادی جامعه چه جای پرداختن به این مسائل است. این را شاید باید شوخی روزگار دانست که همان طیف در حالی که مشکلات اقتصادی بیش از قبل تعمیق شدهاند، بخش اعظم وقت خود را مصروف طرحها و قانونگذاریهای سیاسی کرده است. مسأله اما صرفاً این نیست؛ اصل موضوع این است که مجلس در روند این قانونگذاریها نه تنها استانداردهای انتخاباتی کشور را ارتقا نداده بلکه بهسرعت در حال تنزل آن است. با این توصیف طرح مجلس برای تغییر قانون انتخابات ریاست جمهوری را نه «اصلاح» بلکه «تخریب» قانون فعلی باید دانست. به این معنا که تغییرات مدنظر نمایندگان دایره انتخاب مردم را بشدت محدودتر و خروجی انتخابات ریاست جمهوری را دورتر از معدل مطالبات واقعی جامعه خواهد کرد. دقت در جزئیات این طرح و بررسی شروط پرتعداد و انتزاعی آن برای نامزدهای ریاست جمهوری چنان است که نه حداقل شرایط یک قانون مطلوب را دارد و نه امکانی حداقلی برای یک انتخاب عمومی باقی میگذارد. این شروط آنچنان جزئی و قابل تفسیر هستند که حتی بعید است احزاب و گروههای سیاسی هم در اساسنامه خود برای انتخاب ارکانشان چنین اقدام کنند. از ترتیبات این طرح و همینطور حواشی آن اینگونه به نظر میرسد که مجلس در حال یک «مهندسی معکوس» در زمینه انتخابات است. به این شکل که نامزد مطلوب یا رئیس جمهوری مطلوب خود را کم و بیش مشخص کرده و حالا کمر به نگارش قانون برای برکشیدن آن فرد یا افراد مطلوب خود کرده است. چنین قانوننویسی از آنجا که «خیر» و «حق انتخاب» عمومی را بشدت محدود میکند، از همین الان از منظر عدالت و انصاف سیاسی و اجتماعی قابل نقد است.
هماکنون به سابقه روشن شده که ایجاد محدودیت در انتخاباتهای مختلف چه تبعات اجتماعی و سیاسی دارد. آخرین نمونه این تبعات را در انتخابات اسفندماه برای شکلگیری همین مجلس شاهد بودیم و دیدیم که چگونه کمترین نرخ مشارکت در کشور زیر سایه محدودیتهای ایجاد شده برای نهاد انتخابات شکل گرفت.
جناح فعلی حاکم در مجلس بدون شک در این فکر است که برگزاری انتخابات با شیوهای که در دست طراحی دارد، میتواند نتیجهای مطلوب این جناح را فراهم کرده و از خطر رقبای داخلی برای آنها بکاهد. این شاید در سطح ماجرا قابل قبول باشد اما کافی است قدری عمیقتر به این صحنه نگاه کنیم و ببینیم تضعیف مشارکت عمومی و تخریب امکان تأثیرگذاری رأی مردم در سرنوشت آنها چگونه باعث سست شدن رابطه دولت-ملت خواهد شد. واضعان طرح فعلی مجلس بهتر است به سرنوشت سست شدن این رابطه هم بیندیشند و قدری هم دنبال پاسخ این سؤال باشند که کدام جامعه با وجود تنزل سرمایه اجتماعی و کاهش مشارکتهای عمومی و از جمله مشارکت فعال انتخاباتی توانسته به سعادت و پیشرفت برسد؟
اقتصاد قوی حافظ منافع ملی
لطفعلی بخشی
اقتصاددان
حکومتی مطلوب مردم جوامع مختلف است که بتواند معاش و امید به آینده را برای همه مردم تأمین کند؛ چگونگی نگرش و راهکارهای هر دولت به امرار معاش و آینده جامعه، موفقیت آن دولت را رقم می زند؛ اینکه مردم هر کشور چقدر به آینده خوشبین باشند، بسیار مهم است؛ هر حکومت که در دو زمینه معاش و امید به آینده موفق نباشد در دنیا حرفی برای گفتن ندارد؛هر کشور که به مسائل غیراقتصادی بهای زیادی بدهد تاوان زیادی هم برای آن میپردازد. مسئولان کشورها نباید بهخاطر مطرح ساختن مسائل سیاسی، روابط بینالمللی کشور را دچار مشکل کنند. افزایش و تنش در روابط بینالملل، برای اقتصاد بشدت آسیب زا است. نتیجه روابط نامطلوب با سایر کشورها و دشمنی با آنها، موجب تضعیف موقعیت کشور در نهادهای بینالمللی مانند سازمان ملل است ؛در روابط بینالملل باید طوری رفتار کرد که حرف یا پیشنهاد ما بیشترین طرفدار و خریدار را داشته باشد. نباید حرفهایی، مسائلی و موضوع هایی در سطح بینالملل مطرح شود که اقتصاد کشور را در معرض آسیب قرار دهد. بهترین معیار موفقیت حکومتها افزایش درآمد سرانه مردم است؛ کشوری که اقتصاد بهای لازم را ندهد و اهداف سیاسی را مقدم بر اهداف اقتصادی شمارد، دچار گرفتاریهای اساسی خواهد شد. کشورهایی که اهداف اقتصادی را مقدم قرار دادند در اهداف سیاسی هم موفقتر شدند؛ اثرگذاری کشورهایی مانند مالزی و ترکیه در اقتصاد و سیاست دنیا افزایش یافته چون این کشورها برای تقویت اقتصاد خود تلاش کردند، هر چه اقتصاد کشوری قویتر و پیشرفتهتر باشد وجهه بینالمللی آن کشور افزایش خواهد یافت. مردم در همه کشورها همیشه طالب زندگی بهتر هستند و در تلاشند که زندگی فرزندانشان از زندگی خودشان بهتر باشد و نسل به نسل رفاه بیشتری را در جامعه شاهد باشند؛ هرقدر قدرت اقتصادی کشوری و معیشت مردم آن بهتر و بیشتر باشد حرف آنها در دنیای سیاست بینالملل و امور داخلی خریدار بیشتری دارد و شعارهای سیاسی چنین کشوری بیشتر پذیرفته خواهد شد. اقتصاد قوی بیانگر سیاستهای درست است و به همین دلیل دنیا مجبور میشود بیشتر به حرف شما اعتنا کند. درتمام کشورهای جهان اقتصاد هدایت کننده سیاست کشورها است. کشورها برای کسب منافع اقتصادی بیشتر روابط خود را متنوع میکنند و با هر کشور با توجه به شرایط حاکم با آن ارتباط برقرار میکنند؛ کشورهای با اقتصاد قوی میتوانند در مقابل کشورهای بزرگ و ابرقدرتها بایستند؛ لزومی ندارد با سیاسی کاری افراطی، خودمان را از صحنه مناسبات بینالمللی حذف کنیم. یکی از مزیتهای یگانه ایران موقعیت ترانزیتی آن است و نباید کشور را از این مزیت بزرگ محروم کنیم؛ با روندی که شاهدیم ارتباطات کشورهای اطراف در جهتی پیش میرود که این مزیت ما از دست خواهد رفت؛ حذف مزایای ترانزیت ایران، تهدید آینده اقتصاد کشور است که به همراه آن حذف از مناسبات جهانی اتفاق میافتد. در اقتصاد میگویند «جایی که الان ایستادهایم نتیجه انتخابهای گذشته ما است، جایی که در آینده میایستیم نتیجه انتخابهای امروز ما است.» باید انتخابهای خود را عوض کرده و با دنیا تعامل بهتری داشته باشیم و شعارها را با شعارهای اقتصادی عوض کنیم تا بتوانیم در میان کشورهای قدرتمند جای بگیریم.
اقتصاددان
حکومتی مطلوب مردم جوامع مختلف است که بتواند معاش و امید به آینده را برای همه مردم تأمین کند؛ چگونگی نگرش و راهکارهای هر دولت به امرار معاش و آینده جامعه، موفقیت آن دولت را رقم می زند؛ اینکه مردم هر کشور چقدر به آینده خوشبین باشند، بسیار مهم است؛ هر حکومت که در دو زمینه معاش و امید به آینده موفق نباشد در دنیا حرفی برای گفتن ندارد؛هر کشور که به مسائل غیراقتصادی بهای زیادی بدهد تاوان زیادی هم برای آن میپردازد. مسئولان کشورها نباید بهخاطر مطرح ساختن مسائل سیاسی، روابط بینالمللی کشور را دچار مشکل کنند. افزایش و تنش در روابط بینالملل، برای اقتصاد بشدت آسیب زا است. نتیجه روابط نامطلوب با سایر کشورها و دشمنی با آنها، موجب تضعیف موقعیت کشور در نهادهای بینالمللی مانند سازمان ملل است ؛در روابط بینالملل باید طوری رفتار کرد که حرف یا پیشنهاد ما بیشترین طرفدار و خریدار را داشته باشد. نباید حرفهایی، مسائلی و موضوع هایی در سطح بینالملل مطرح شود که اقتصاد کشور را در معرض آسیب قرار دهد. بهترین معیار موفقیت حکومتها افزایش درآمد سرانه مردم است؛ کشوری که اقتصاد بهای لازم را ندهد و اهداف سیاسی را مقدم بر اهداف اقتصادی شمارد، دچار گرفتاریهای اساسی خواهد شد. کشورهایی که اهداف اقتصادی را مقدم قرار دادند در اهداف سیاسی هم موفقتر شدند؛ اثرگذاری کشورهایی مانند مالزی و ترکیه در اقتصاد و سیاست دنیا افزایش یافته چون این کشورها برای تقویت اقتصاد خود تلاش کردند، هر چه اقتصاد کشوری قویتر و پیشرفتهتر باشد وجهه بینالمللی آن کشور افزایش خواهد یافت. مردم در همه کشورها همیشه طالب زندگی بهتر هستند و در تلاشند که زندگی فرزندانشان از زندگی خودشان بهتر باشد و نسل به نسل رفاه بیشتری را در جامعه شاهد باشند؛ هرقدر قدرت اقتصادی کشوری و معیشت مردم آن بهتر و بیشتر باشد حرف آنها در دنیای سیاست بینالملل و امور داخلی خریدار بیشتری دارد و شعارهای سیاسی چنین کشوری بیشتر پذیرفته خواهد شد. اقتصاد قوی بیانگر سیاستهای درست است و به همین دلیل دنیا مجبور میشود بیشتر به حرف شما اعتنا کند. درتمام کشورهای جهان اقتصاد هدایت کننده سیاست کشورها است. کشورها برای کسب منافع اقتصادی بیشتر روابط خود را متنوع میکنند و با هر کشور با توجه به شرایط حاکم با آن ارتباط برقرار میکنند؛ کشورهای با اقتصاد قوی میتوانند در مقابل کشورهای بزرگ و ابرقدرتها بایستند؛ لزومی ندارد با سیاسی کاری افراطی، خودمان را از صحنه مناسبات بینالمللی حذف کنیم. یکی از مزیتهای یگانه ایران موقعیت ترانزیتی آن است و نباید کشور را از این مزیت بزرگ محروم کنیم؛ با روندی که شاهدیم ارتباطات کشورهای اطراف در جهتی پیش میرود که این مزیت ما از دست خواهد رفت؛ حذف مزایای ترانزیت ایران، تهدید آینده اقتصاد کشور است که به همراه آن حذف از مناسبات جهانی اتفاق میافتد. در اقتصاد میگویند «جایی که الان ایستادهایم نتیجه انتخابهای گذشته ما است، جایی که در آینده میایستیم نتیجه انتخابهای امروز ما است.» باید انتخابهای خود را عوض کرده و با دنیا تعامل بهتری داشته باشیم و شعارها را با شعارهای اقتصادی عوض کنیم تا بتوانیم در میان کشورهای قدرتمند جای بگیریم.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) را تسلیت می گوییم
-
اثبات میکنیم واکسن ایرانی ارجح است
-
نوشتن عشقاش بود کارش بود و نان شباش
-
به دنبال تعامل در حقوقبشر هستیم
-
بودجه هم منسجم است هم واقع بینانه
-
پایان جست وجو 12 کوهنورد جان باختند
-
شادی و نشاط در کوچههای رنگارنگ
-
تغییر محلکار؛ از خانه به راهپله
-
همیشه پای یک «انتخاب» در میان است
-
هوش مصنوعی 150 میلیارد دلار برای کشور درآمد دارد
-
درخشش ایثارگران درحوزه علمی و حیطه فرهنگی
-
اصلاح یا تخریب قانون انتخابات
-
اقتصاد قوی حافظ منافع ملی
اخبارایران آنلاین