دکتر مصدق تسلیم شد یا دستگیر
دو روایت مختلف
ëتسلیم شدن دکتر مصدق
... تلاش سربازان برای یافتن دکتر مصدق به نتیجه نرسید و معلوم شد که پیش از هجوم به خانه، وی از راه نامعلومی فرار کرده است و ۲4 ساعت بعد یعنی ساعت هفتوپنج دقیقه بعد از ظهر روز پنجشنبه پساز آنکه به سرلشکر[فضل الله] زاهدی تلفن کرد و تمایل خود را برای تسلیم به مأموران دولت جدید ابراز داشت، به اتفاق دکتر شایگان، مهندس معظمی و دکتر صدیقی با یک اتومبیل به باشگاه افسران رفت و خود را در اختیار مأموران گذاشت. دکتر مصدق در این موقع سخت فرسوده و ناتوان بهنظر میرسید آثار خستگی و ضعف شدیدی در او نمودار بود، رنگ چهرهاش زرد و قدمهایش لرزان بود.یک پیژامای خاکستری رنگ و یک ربدوشامبر کوتاه قهوهای به تن داشت و چون بالارفتن از پلههای شمالی باشگاه افسران برای دکتر مصدق امکان نداشت، بوسیله آسانسور به طبقه دوم به اتاق سرلشکر زاهدی رفت و پساز آنکه مدت سه دقیقه با هم صحبت کردند به طبقه سوم رفت، در اتاق مخصوصی که برای او تعیین شده بود استراحت نمود.
مجله تهران مصور- جمعه 30 مرداد 1332
ë دستگیری آقای دکتر مصدق
مأمورین انتظامی درصدد دستگیری آقای دکتر مصدق بوده و اطلاع حاصل میکنند که در منزل مهندس [سیفالله] معظمی وزیر پست و تلگراف هستند. آقای سرهنگ پایدار رئیس اداره کارآگاهی و جمعی از مأموران به منزل آقای مهندس معظمی میروند و همه جا را تفتیش میکنند و آقای دکتر مصدق را نمیبینند. بعد آقای سرهنگ پایدار متوجه پشت بام میشوند، اهالی خانه میگویند در هوای گرم کسی به پشت بام نمیرود بالاخره پشت بام را تفتیش مینماید و در یک اتاق آقایان دکتر محمد مصدق، مهندس معظمی دکتر [علی] شایگان و دکتر [غلامحسین] صدیقی را دستگیر میکنند و بر حسب تقاضای آنها ساعت ۸ بعد ازظهر برای حفظ جان آنها با عده زیادی مستحفظ به شهربانی و سپس باشگاه افسران آورده بازداشت مینمایند.
ë اعلامیه شماره ۷ فرمانداری نظامی شهرستان تهران
در بعضی از روزنامهها و جراید هفتگی مانند تهران مصور دیده شد که مطالبی برخلاف حقیقت بر اینکه دکتر محمد مصدق نخستوزیر سابق شخصاً خود را در اختیار مأموران انتظامی قرار داده است انتشار دادهاند، در صورتی که نامبرده بوسیله مأموران انتظامی دستگیر و حتی پساز دستگیری نیز از ترس قهر ملت استدعا نمود که مشارالیه تحت حفاظت نیروی انتظامی به فرمانداری نظامی جلب گردد.فرمانداری نظامی ناگزیر است ضمن تکذیب مندرجات این قبیل جراید به مدیران جراید اخطار نماید که از درج مطالب عاری از حقیقت خودداری و در غیر اینصورت مسئولان امر برابر مقررات و تحت پیگیرد قرار خواهند گرفت.
فرماندار نظامی شهرستان تهران
روزنامه کوشش- یکشنبه 1شهریور 1332
شعبان و دار و دسته کودتاچیها
فرزانه قبادی/ عدهای از اوباش با دربان تماشاخانه «فردوسی» در لالهزار درگیر شدند و اجرای نمایش «مردم» به کارگردانی عبدالحسین نوشین (از اعضا حزب توده) را مختل کردند. یکی از آن اوباش در خاطراتش میگوید چند روز بعد از این اتفاق سرگردی از اداره آگاهی، به دیدن او رفته و میگوید: «آقای جعفری، کار خوبی کردین...دستگاه خوشش اومده از کارتون» با دو هزار تومانی که بهعنوان دستخوش این قدارهکشی از «دستگاه» دریافت کرده بود، راهی لاهیجان شد تا آبها از آسیاب بیفتد. در فاصله کوتاهی مردم لاهیجان از اوباشگری شعبان و خانواده همسرش به تنگ آمدند و بارها در شهربانی علیه او شکایت تنظیم کردند. «شعبان جعفری» اما پشتش گرمتر از این حرفها بود.
نام او که در محله درخونگاه به «شعبون بیمخ» معروف بود تا سالها بهعنوان قدارهکش حکومتی در اتفاقات مختلف ثبت شده است. سال 1328 در انتخابات مجلس شانزدهم، مأمور بود که برای حضور در انتخابات تبلیغ کند و مردم را به زور سوار اتوبوس کند و پای صندوق رأی بیاورد. در غائلهای هم که در اسفند 1331 به پا شد، روایات مختلفی از حضور او نقل شده است. شعبان آن روز به همراه دار و دستهاش با زور و ارعاب بازار تهران را تعطیل کردند و بعد تجمعی در مقابل کاخ مرمر داشتند و علیه مصدق شعار دادند. بعد هم راهی خانه او شدند و در خانه را با جیپ ارتش از جا درآوردند و آشوبی مقابل منزل مصدق به پا کردند. نهم اسفند شعبان جعفری دستگیر و راهی زندان شد و تا ظهر روز کودتا در زندان ماند.او وقتی چند ماه بعد و در روز بیست و هشتم مرداد به خیابانهای تهران بازگشت، مسئولیت سنگینتری به دوش اش گذاشته شده بود: «هدایت جریان کودتا در خیابانهای تهران» او به همراه دار و دسته خود و با کمک بعضی از زنان سرشناس شهرنو، راهی خیابان شدند تا «درود بر مصدق» صبح کودتا را تبدیل به «مرگ بر مصدق» عصر همان روز کنند. روزی که او از زندان بیرون آمد تا هدایت مردم و دار و دسته خود را به عهده بگیرد، پیش از هر اقدامی در دیداری با کرمیت روزولت، رئیس وقت «سیا» در خاورمیانه –که جعفری ادعا داشت او را نمیشناسد- اعلام میکند که اگر لازم باشد افرادش برای کنترل اوضاع حاضرند از اسلحه هم استفاده کنند، اما مبلغ دستمزدشان بالاتر میرود. روزولت همان روز مبلغی به شعبان جعفری میدهد تا افرادش را سازماندهی کند و چیزی نمیگذرد که دولت مصدق سقوط میکند.
روز کودتا اگر برای مصدق، مردم، روزنامهنگاران، بازاریان و... روز پر التهابی بود، برای شعبان روز افتخارآمیزی محسوب میشد. او بعد از کودتا از سوی شاه لقب «پهلوان شعبان» و نشان «رستاخیز» دریافت کرد. اوباشگری او در خیابان های تهران و به کاربردن الفاظ رکیک و شعارهایی در حمایت از دولت و شاه، تبدیل به روالی عادی برای او و دار و دستهاش شده بود، تا جایی که صدای مأموران امنیتی هم در اعتراض به رفتار او بلند شد.شعبان جعفری علاوه بر دستمزد دویست هزار ریالی که برای سازماندهی افرادش در روز کودتا از سازمان سیا دریافت کرد، زمینی در نزدیکی پارکشهر از شاه هدیه گرفت تا زورخانهای (باشگاه ورزشی) در آن تأسیس کند. چند سال بعد «باشگاه ورزشی جعفری» با حضور شخص شاه افتتاح شد. در حادثه تاریخی 15 خرداد 1342 این باشگاه توسط معترضان به آتش کشیده شد و شعبان و افرادش فردای آن روز با روش خود به خیابانها آمدند تا این آتشسوزی را تلافی کنند. باشگاه جعفری هنوز هم در خیابان بهشت به فعالیت خود ادامه میدهد.با وجود تمام اسنادی که اثبات میکند او از منابع مختلف برای اقداماتش دستور و دستمزد میگرفت، هرگز زیر بار اینکه گماشته و اجیر شده است، نرفت و در مصاحبهها و کتاب خاطراتش منکر دستوری بودن تمام قداره کشیهایش شد: «والا هیچوقت، به جون شما، به مولای متقیان، زبونم روزه است. با زبون روزه که دروغ نمیگم، هیچوقت دستگاه با من تماس نگرفت که کسی رو برو بزن، کسی رو نزن یا شلوغ کن یا شلوغ نکن. من رو عشق و علاقه خودم که داشتم این کارا رو میکردم.» شعبان جعفری، پنجاه و هفت سال بعد از آن روز مردادی کشدار و پر حادثه، در سالروز کودتا از دنیا رفت.
بازخوانی 4 روایت از روز 28 مرداد
گاهی هر دقیقه یک جور بودند
28 مرداد در تاریخ معاصر ایران یکی از تلخترین روزهاست، روزی که محمدرضا شاه با کودتا و کمک خارجی دولت ملی دکتر محمد مصدق را از پیش رو برداشت و پیش از گذشته جایگاه خود را تثبیت کرد. روزی که عصرش با مرگ بر مصدق و غارت خانهاش غروب شد. در ادامه 4 روایت از کودتای 28 مرداد و حال و هوایی شهر را میخوانید:
ëروایت اول: چیزی نمانده بود تا باشند
ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز که سال هاست در لندن زندگی میکند سال 1395 در گفتوگو با روزنامه ایران درباره خاطراتش از 28 مرداد گفته است: «ساعت از ۱۰گذشته بود که من از مغازه عکاسی واهان در اول خیابان نادری بیرون میآمدم . پیشتر از آن، در ابتدای وقت اداری، آیین تصفیه کار شرکت شیلات انجام میگرفت و من برای عکس و فیلمبرداری از امضای سندهای این قرار رفته بودم به دفتر بازرگانی شوروی در پامنار. آن روز صبح این قرارداد به امضا رسید. از پامنار تا مغازه عکاسی راه من از میان گذرگاههای عمده و میدان اصلی تهران بود، میدان توپخانه، یا سپه، که تنها سه روز پیش صحن تظاهرات انبوه مردم و ترکیدن تمایلات ضد پادشاهی بود، از روی حس یا فکر و در آن به ضرب مشت و لگد، بعد با زور جرثقیل و موتور، به هر صورت، مردم مجسمه شاه را کندند و از فراز پایه سنگ سماقی اش آنقدر یک وری کردند تا افتاد؛ و روی آن جستند و روی آن چه کارها کردند!» او همچنین فردای روز کودتا به خانه مصدق میرود:«فردا صبح رفتم به خانهای که تا دیروز خانه و همچنین محل دفتر و کار نخستوزیری بود. سربازان همه جا بودند، اما هیچ کس را از ورود منع نمیکردند. چندان هم کسی نبود آنجا؛ چیزی نمانده بود تا باشند. حیاط پوشیده بود از پارههای خیس نیم سوخته کاغذ. درها و پنجرهها نیمسوز بود و شیشهها شکسته بود که ریزریزشان در آفتاب پراکنده برق میانداخت. خواستم از پلههای توی راهرو بروم بالا، اما نمانده بود و افتاده بود و رفته بود زیر ریزش خرپا و تخته و توفال وقتی که سقف گر گرفته بود و بعد، از فوارههای آتشنشانی وارفته بود و رمبیده بود و تلنبار افتاده بود در کمرکش آنها.»
ëروایت دوم: همه هموطن بودند
محسن خلیلی بنیانگذار صنعت گاز مایع و کارخانه بوتان که دانش آموخته مهندسی دانشگاه تهران و از طرفداران و فعالان جبهه ملی بوده است؛ درباره روز کودتای 28 مرداد به روزنامه ایران میگوید: «آن روز وقتی در امیرآباد، کوی دانشگاه تهران درس میخواندم صدای توپ و تانک بلند شد. متوجه شدیم شهر شلوغ شده؛ تا در منزل دکتر مصدق در خیابان کاخ رفتم. با چشم خودم دیدم که خیابان خلوت است، تانکها خیابان را گرفته بودند، شعبان بیمخ پشت نردهها عربده میکشید و سرش را به نردههای در خانه مصدق میزد و اراذل و اوباش اموال مصدق مثل پتو، فرش، یخچال و... را میدزدیدند. حوالی عصر گریهکنان از خانه مصدق تا شمیران و خیابان دربند که خانه ما در آنجا بود پیاده آمدم. ماشین در خیابان نبود و در شهر تعداد زیادی نیروی نظامی حضور داشت. حدس میزدم که این یک کودتای امریکایی است. با خودم میگفتم خدایا با چشمان خودم افراد غارتگر خانه مصدق را دیدم، همه ایرانی و هموطن بودند. نشان میدهد این مسأله ریشه فرهنگی دارد و تنها راه نجات کشور صنعتی شدن است تا مردم از فقر بیرون بیایند، فرزندان آنها تحصیل کنند و تحصیلکردهها کشور را حفظ کنند، آنجا تصمیم گرفتم بهدنبال صنعت بروم.»
ëروایت سوم: کامیون اراذل
هوشنگ ابتهاج مشهور به «سایه» از شاعران بزرگ معاصر که در سال کودتا، 26 ساله بوده است در کتاب خاطرات خود، پیرپرنیان اندیش، دیدههایش در روز 28 مرداد را اینگونه بیان کرده است: «از شش صبح تمام شهر را میگشتم. رفتم شهر دیدم بچهها سر خیابان فردوسی ایستادن و بازی میکنن. کامیون اراذل و فواحش میآد و میره و شعار میدن «مرگ بر مصدق» و «جاوید شاه». من دستمال گذاشتم جلوی دماغم که سبیلم رو پنهان کنم. کلی کوچه و پس کوچه رو گشتیم. چه روزگاری رو از سر گذروندیم! شما اصلاً نمیتونین باور کنین که ۲۸ مرداد هفت، هشت تا کامیون که توی آنها یک عده زنهای فاحشه بودن که خیلیهاشون مشهور بودن و چند تا سرباز بیاسلحه و چند نفر چماق بهدست راه افتاد، اینها توی کامیون روباز بودن و داد میزدن جاوید شاه، جاوید شاه!» او در بخش دیگری از کتاب میگوید:«یکی از اشتباههای مصدق اعتماد و اتکای او به امریکا بود. البته امریکا در آن سالها یک چهره دموکرات حامی ملل آزاد داشت. مصدق امریکا را نمیشناخت و باور نمیکرد که یک نیروی تازه نفس استعماری آمده جای استعمار کهنه را گرفته برای همین تا دم آخر اعتقاد داشت که از امریکا کمک بگیره بر ضد انگلیس.»
ëروایت چهارم:دسته های سیاسی به میدان آمدند
سایت تاریخ ایرانی به نقل از صدرالدّین الهی روزنامه نگار که روز 28 مرداد خبرنگار میدانی روزنامه کیهان بوده است هم نوشته:«ابتدا بگویم که آن سال، سال اول استخدام رسمی من در کیهان بود و من خبرنگار خیابان بودم و هم شب این روز را دیدم و هم روزش را. مردم بر اثر هیجانات سیاسی کاملاً دستهبندی شده بودند و این دستهبندی شدن باعث شده بود که نمیدانستند واقعاً چه باید بکنند. شب یکجور بودند، روز یکجور، گاهی هر دقیقه یکجور بودند؛ و دسته های مختلف سیاسیای که پا در میدان میگذاشتند، هرکدام به سلیقه خودشان میخواستند اتفاق را تعبیر و توصیف کنند. در آن روز بخصوص، عصرش روزنامهای به آن معنا منتشر نشد. ولی پیش از آن، روزنامههای طرفدار دکتر مصدق، در نهایت قدرت و طرفداران - نمیگویم سلطنت - این طرف که سلطنتطلبها هم در میانشان بودند، بشدت روبهروی هم قرار گرفته بودند. خود مردم هم میخواستند هرچه زودتر از شر سروصداهای خیابانی خلاص بشوند و تکلیفشان یکسره شود. مردم بیشتر از زد و خوردها ناراضی بودند. ناراحتی اقتصادی خیلی کمتر بود. زد و خوردهای خیابانی... محال بود که شما به محلهای بروید، پنج ساعت بمانید و بین دو دسته کتک کاری نشود و مردم از این عاجز شده بودند. نمیگویم که مردم به استقبال واقعه رفتند، ولی در برابر واقعه صبر و حوصله عجیب و غریبی از خودشان نشان دادند. من چون شاهد بودم، میگویم که هیچ عکسالعمل مخالفتآمیزی همان روز و روز بعد اصلاً پیدا نشد. یعنی مردم گفتند: آخی! مثل اینکه اتفاقی دارد میافتد که ما وضعمان روبه راه شود.»
روزنامهها در یک مرداد تاریخی
آغاز تا پایان یک کودتا
روز کودتا ساختمان برخی از روزنامهها و مجلات مورد هجوم کودتاگران قرار گرفت و بسیاری از آنها نتوانستند تیتری برای یکی از رویدادهای بزرگ قرن داشته باشند. صفحات اول روزنامهها در روزهای کودتا، روایت آغاز تا فرجام یک کودتا و پایان یک فراز از تاریخ سیاسی یک ملت است که شاید میتوانستند خالق تیترهای دیگری باشند.
ë روزنامه آتش
«سیدمهدی میراشرافی» افسر ارتش و نماینده مجلس شورای ملی صاحب امتیاز و مدیر روزنامه دست راستی تندرو و افراطی «آتش» بود که در کودتای ۲۸ مرداد نیز نقش بسیار مهمی ایفا کرد. آتش، روزنامه عصر تهران از نشریات برجسته و مخالف حکومت ملی، تیتر صفحه اول خود را پس از وقوع کودتا چنین میچیند:
پنجشنبه ۲۹ مرداد
«۲۶ ساعت است که فریادهای زنده باد شاه تهران را میلرزاند»
«دیروز انقلاب خونین مردم و سربازان رشید تهران بساط حکومت سیاه مصدق خائن را به آتش کشید. هزاران نفر که در پیشاپیش آنها میر اشرافی حرکت میکرد مرکز رادیو را به تصرف درآوردند.
تمام روزنامههای مزدور دستگاه مصدق و احزاب وطن فروش دولتی در هم کوبیده شد. سرهنگ ممتاز در مقابل خانه مصدق مردم را به مسلسل بست و صدها نفر را کشت و مجروح کرد ولی سرانجام مردم پیروز شدند.»
«دیروز وقتی خبر قیام ملت به اعلیحضرت همایونی رسید، اظهار داشتند که دو سال تبلیغات دروغ نتوانست اذهان مردم ایران را مسموم کند. اعلیحضرت همایونی خیال داشتند که در صورت ادامه تسلط مصدق به ایران، به آذربایجان رفته و از آنجا به مصدق حمله نمایند.»
ëروزنامه اطلاعات
روزنامه اطلاعات روزنامه عصر تهران به صاحب امتیازی و مدیر مسئولی عباس مسعودی روز دوشنبه ۲۶ مرداد با چاپ عکسی از سخنرانی دکتر حسین فاطمی در میتینگ هواداران دولت و تصویری از سرنگونی مجسمه رضا شاه در میدان بهارستان توسط مردم، در تیتر اول خود، چنین مینویسد:
«در میتینگی که دیروز عصر در میدان بهارستان بنا به دعوت فراکسیون نهضت ملی برای اظهار مطالبی درباره کودتای پریشب تشکیل شد، آقایان جلالی موسوی، دکتر شایگان، مهندس زیرکزاده و مهندس رضوی از طرف فراکسیون نهضت ملی و دکتر فاطمی وزیر امور خارجه سخنرانی کردند»
دکتر شایگان: شاه باید سلطنت کند نه حکومت و چون توطئه انجام نگرفت، به قول معروف متاعی که باید به تهران میآمد به بغداد رفت.
مهندس زیرک زاده: دولت باید حرکت شاه را به منزله استعفا تلقی کند و با کمال قدرت و قوت به فکر آینده ایران باشد.
دکتر فاطمی: امروز شما باید نشان بدهید که روی پای خود میایستید و هرکس با شما مخالفت کند او را از میان برمیدارید.
سهشنبه ۲۷ مرداد
سرهنگ نصیری عامل کودتا پس از دستگیری گفت: دو دقیقه تأخیر سرهنگ خسرو پناه نقشه کودتا را برهم زد.
اطلاعات در سرمقالهای تحت عنوان «کودتا»، تیتر دوم خود را به تصمیمات جلسه فراکسیون نهضت ملی در منزل نخستوزیر اختصاص میدهد: «تشکیل شورای سلطنتی برای انجام وظایف سلطنت، شورای موقت و رفراندوم برای تغییر رژیم، سه طریقه است که مورد بررسی و مطالعه قرار گرفت.»
شنبه ۳۱ مرداد
به دلیل هجوم به ساختمان اطلاعات در روز کودتا و روز بعد آن نیز منتشر نشد. این روزنامه روز بعد از کودتا با چاپ عکس سرلشگر زاهدی نخستوزیر در دفتر کار خود و عکسی از ورود شاه به ایران با این تیتر منتشر میشود: «مردم تهران و شهرستانها با تظاهرات بیسابقهای به طرفداری شاهنشاه، حکومت دکتر مصدق را ساقط کردند»
«روز چهارشنبه مردم تهران و شهرستانها با تظاهراتی که در کشور ما کمتر نظیر داشت به طرفداری از شاهنشاه قیام کردند و به فاصله چند ساعت دولت دکتر مصدق را ساقط نموده و مراکز حساس را در دست گرفتند و آغاز زمامداری سرلشکر زاهدی اعلام شد»
«شاهنشاه به میان ملت خود بازگشت»
ëروزنامه باختر امروز
روزنامه باختر امروز به صاحب امتیازی سیدحسین فاطمی وزیر امور خارجه بهصورت غیر رسمی ارکان دولت ملی بود. این روزنامه پس از شکست کودتای روز یکشنبه ۲۵ مرداد مینویسد:
«قرار بود ساعت ۵ صبح امروز مصدق، فاطمی و ریاحی را اعدام کنند» «از کاخ سعدآباد گارد شاهنشاهی اقدام به کودتا نموده ولی به طرز معجزه آسا عاملین کودتا دستگیر شدند. قرار بود ایستگاه بیسیم، تلفنخانه و تمام نقاط حساس پایتخت را اشغال کنند ولی جز تلفنخانه به جاهای دیگر دسترسی پیدا نکردند. امروز پایتخت صورت بحران آمیزی داشت»
دوشنبه ۲۶ مرداد
باختر امروز با چاپ سرمقالهای به قلم حسین فاطمی تحت عنوان «خائنی که میخواست وطن را به خاک و خون بکشد فرار کرد» در تیتر اصلی خود از شکست کودتا و اهتزاز پرچمهای سه رنگ ایران به جای مجسمهها در همه میدانها خبر میدهد: «دیروز محمد رضا پهلوی شاه فراری که علیه حکومت ملی به دستیاری اجانب کودتا نمود و با شکست مواجه شد از طرف ملت معزول شد»
سهشنبه ۲۷ مرداد
رویترز از بغداد خبر داد: شاه فراری با یک هواپیمای انگلیسی به طرف لندن پرواز کرد.
ëروزنامه شاهد
چهارشنبه ۲۸ مرداد
روزنامه شاهد ارگان حزب زحمتکشان ملت ایران به رهبری دکتر «مظفر بقایی کرمانی»، با صاحب امتیازی «علی زهری» از روزنامههای مخالف مصدق در روز وقوع کودتا در سرمقاله خود از شکست کودتای قبلی با تیتر «پیروزی مصدق با همکاری ستون پنجم استعمار» خبر میدهد اما از سویی دیگر در همان صفحه مینویسد: اسرار کودتای قلابی مصدق السلطنه را با اسناد و مدارک فاش خواهیم ساخت!
پنجشنبه ۲۹ مرداد
شاهد یک روز پس از کودتا، حوادث روز گذشته را قیام خونین ملت میخواند و با تیتر «قیام مردم حکومت مصدق را سرنگون ساخت» تا چاپ سوم هم منتشر میشود. این روزنامه همچنین به درج سخنرانی مظفر بقایی با عنوان «نگذارید خائنین از دار مجازات فرار کنند» میپردازد.
ëروزنامه کیهان
کیهان، روزنامه عصر تهران به صاحب امتیازی دکتر مصطفی مصباحزاده و مدیریت عبدالرحمن فرامرزی روزپنجشنبه ۲۹مرداد، با تیتر «پس از تظاهرات دامنه دار دیروز تهران و شهرستان ها حکومت دکتر مصدق ساقط شد و سرلشکر زاهدی زمام امور را به دست گرفت» مینویسد: از صبح دیروز در تمام تهران به طرفداری شاه و علیه دکتر مصدق و حزب توده تظاهرات دامنهداری به عمل آمد. مراکزحزب نیروی سوم و پان ایرانیست، ادارات جراید باختر امروز، کشور، شورش، حاجی بابا، شهباز و به سوی آینده از طرف مردم خراب و طعمه حریق شدند. ساعت ۳ بعد از ظهر تصرف تهران به وسیله قوای انتظامی و فرمان نخستوزیری سرلشکر زاهدی از رادیوتهران اعلام شد.طبق آمار پزشکی قانونی در حادثه دیروز ۳۹ نفر مقتول و ۳۵۰ نفر بشدت مجروح شدند»
ëروزنامه نبرد ملت
روزنامه نبرد ملت نقش بزرگی در پیروزی کودتا بازی کرده است. امیر عبدالله کرباسچیان، مدیر روزنامه نبرد ملت، که با گروه فدائیان اسلام وارد عرصه سیاسی و مطبوعاتی شد، پس از انشعاب به نبرد با ملت پرداخت. این روزنامه روز شنبه ۳۱مرداد مینویسد: «سلام بر ارواح شهدای قیام ملی و ضد اجنبی ۲۸ مرداد»