ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
صدای کودتا
خبر بشارت آمیز!
روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ پساز تصرف رادیو تهران، مهدی میراشرافی نماینده مجلس شورای ملی و مدیر روزنامه آتش، نخستین کسی بود که از رادیو خبر سرنگونی دولت دکتر محمد مصدق را اعلام داشت:
الو، الو، اینجا تهران- الو، الو، اینجا تهران
مردم، خبر بشارت آمیز- خبر بشارت آمیز
چند دقیقه دیگر سرلشکر زاهدی نخستوزیر پیام شاهنشاه را برای شما قرائت میکند.
مردم شهرستانهای ایران، بیدار و هوشیار باشید.مصدق خائن فرار کرده است.هزاران نفر را در تهران، امروز مصدق خائن به مسلسل بسته است.مردم شهرستانها من که با شما سخن میگویم میراشرافی نماینده مجلس شورای ملی هستم.مردم، امروز در تهران مردم قیام کرده و خانه مصدق، روزنامه اطلاعات، روزنامه کیهان، روزنامه باختر را آتش زدهاند.مردم، حسین فاطمی را قطعه قطعه کردهاند....
اعلامیه سرلشکر زاهدی خطاب به دکتر مصدق
این اعلامیه صبح امروز از طرف آقای نخستوزیر صادر شده است چون از طرف ذات شاهانه دستور اکید برای حفظ جان جناب آقای دکتر مصدق صادر شده است. مقتضی است خودشان را در ظرف 24 ساعت به اداره کل شهربانی یا فرمانداری نظامی معرفی نمایند و برحسب اداره ملوکانه تا وقتی که تکلیف ایشان از طرف ملت معلوم نشده باشد کاملاً در حفظ جان ایشان جدیت بهعمل خواهد آمد.
نخستوزیر- سرلشکر زاهدی
روزنامه کیهان - پنجشنبه 29 مرداد 1332
5 تصویر از پشت پرده کودتا
عملیات آژاکس
لیلا ابراهیمیان/ «برکناری دائمی محمد مصدق تنها از طریق کودتایی مستقیم ممکن است.» یرواند آبراهامیان نویسنده کتاب کودتا معتقد است پس از قیام سی تیر انگلیس و امریکا به جمعبندی واحدی رسیدند که ابزار سیاسی کافی برای فشار و برکناری مصدق کافی نیست. البته جزئیات اجرای کودتا تا اواخر سال 1331 مشخص نشد ولی فکر انجام کودتا با بازگشت پیروزمندانه دکتر مصدق به قدرت قوت گرفت. انگلیسیها معتقد بودند که اگر مصدق بر سر قدرت بماند، کمونیستها قدرت را در دست خواهند گرفت. آنها به کودتا میاندیشیدند و به نوشته جرج میدلتون کاردار وقت سفارت انگلیس در تهران: «کودتا تنها اقدامی است که میتواند جلوی کمونیسم را بگیرد.» شپرد سفیر انگلیس هم احتمال کودتا را مورد نظر داشت: «در خصلت سیاست ایرانی این ویژگی وجود دارد که میگذارند کار به جایی برسد که وقوع یک کودتا اجتنابناپذیر شود.»
دیماه 1330 سیدضیاالدین طباطبایی به میدلتون، میگوید: «ممکن است راهحلی جز کودتا نداشته باشند.» این فکر هوادار داخلی هم داشت؛ تیرماه1330 امیر کیوان، فعال اتحادیه کارگری، نخستین فردی بود که طرح مفصلی درباره برکناری مصدق تسلیم انگلیسیها کرد؛ او سرلشکر زاهدی را پیشنهاد داده بود.
تصویر اول: انگلستان برای اجرای طرحمورد نظرش در حوزههای متعدد سرمایهگذاری کرده بود: کارشناسانی که زبان فارسی میدانستند و پیوند نزدیکی با شماری از نخبگان داشتند؛ آنها شبکهای غیررسمی درون نیروهای مسلح ایران داشتند؛ سفارت انگلیس دیدارهایی منظم با سیاستمداران بانفوذ برگزار میکرد؛ دیدار با ارنست پرون، شاهپور رپورتر، شیخهادی و هاشم ملکمدنی، سیدضیا و...
همچنین MI6 شبکهای قدیمی و غیرنظامی به سرکردگی سه برادر به نامهای اسدالله، سیفالله و قدرتالله رشیدیان داشت؛ آنها در کسبوکار واردات فیلمهای انگلیسی بودند و از این مجرا انتقال پول MI6 را برای حامیانش چون سیدضیا و حزب اراده ملی انجام میدادند. به گفته آبراهامیان آنها ماهانه 10هزار پوند در اختیار فعالان سیاسی و اجتماعی مختلف از برخی روزنامه نگاران گرفته تا تعدادی از نمایندگان مجلس و حتی کسبه عادی میگذاشتند. کانون اصلی مورد توجه برادران رشیدیان تعدادی از قصابان، نانوایان، قنادان، عمدهفروشان میوه و ترهبار، زورخانهها و... از طریق لوتی پرآوازه شعبان بیمخ بود. آنها افرادی بودند که روز حادثه میدان کاخ (فلسطین) و میدان بهارستان را تسخیر کردند، با شعارهای مرگ بر مصدق.
تصویر دوم: اسفندماه 1331 بود که دوایت آیزونهاور، رئیسجمهوری ایالات متحده امریکا به CIA اجازه برنامهریزی کودتا علیه مصدق را داد، آنها میخواستند عمده اتکای خود را روی عوامل اطلاعاتی موجود بگذارند. فراگیرترین آن عملیات، اسم رمز «تیپیبدامن» داشت؛ عملیاتی که شبکهای وسیع از عوامل ایرانی و نیروهای خردهپا را برای انجام تبلیغات و تضعیف تکیهگاه مردمی مصدق همراه میکرد.
تصویر سوم: نیمههای مهرماه 1330 بریتانیا با سرلشکر فضلالله زاهدی ارتباط برقرار میکند؛ او خود را رهبری ایدهآل برای کودتا معرفی کرده بود و از پیشینه ضدانگلیسی خود البته به ظاهر ضدانگلیسی بهره میبرد. آن زمان سه اسم برای رهبری کودتا مطرح بود: سرلشکر حسن ارفع، محمد شاهبختی و عبدالحسین حجازی، اما بعدها انتخاب بریتانیا بیهیچ تأملی زاهدی بود؛ مردی در جستوجوی نام و بسیار بیرحم. او بیدرنگ کابینه سایهای متشکل از تکنوکراتها، روزنامهنگاران و سیاستمداران طرفدار انگلیس و امریکا را دور خود جمع میکند. سیا و MI6 برای اجرای کودتا زمینهچینی میکردند و دولتهای آنها در پشت صحنه با هدف تشدید فشارهای اقتصادی همراه بودند. در این میان حسین مکی، دوست قدیمی مصدق، او را با هیتلر مقایسه میکرد و مظفر بقایی بدتر از هیتلر میخواند و مطبوعات غربی به او «دیکتاتور» میگفتند. اگر این گفته درست باشد مصدق تنها دیکتاتوری بود که به مخالفان خود اجازه انتشار نشریه داده بود: بقایی نشریه شاهد را منتشر میکرد؛ قناتآبادی ملت ما و فداییان اسلام نبرد ملت را در اختیار داشتند. همان زمان ارنست پرون از هوش شاه برای جدایی رفقای مصدق از او تعریف میکرد. حزب زحمتکشان به یکی از مخالفان جدی دکتر مصدق تبدیل شده بود.
تصویر چهارم: اطلاعاتی به چرچیل و روزولت درباره مصدق داده بودند: «پیرمردِ دهاتی عصبی، خل وضع و دور از مسئولیت و واقعیت است اما همچنان درباره تمامی مشکلات از نقطه نظر احساسی خودش داوری میکند.» عملیات مشترک سیا و MI6 «آژاکس» خوانده میشد؛ آژاکس صرفاً برنامه مفصلتری از طرح قبلی MI6 بهنام «بوت» بود. در نقشه کودتا تصریح شده بود که رسانههای غربی باید بر «خطر کمونیسم» تأکید کنند و از «تساهل مصدق درباره حزب توده» بگویند. قرار بود چهرههای ارشد امریکایی در بیانیهای رسمی هرگونه امید به کمک امریکا را به یأس بدل کنند. «رویترز» به نقل از لویی هندرسون سفیر امریکا در ایران نوشته بود که ایالات متحده دیگر هیچ ایدهای برای حل مناقشه ایران و انگلیس ندارد و «تایم» این وضعیت را «شوک درمانی» توصیف میکرد. و «نیویورک تایمز» از «بازی مصدق با آتش» میگفت. نقشه کودتا گام به گام اجرا میشد؛ اردیبهشتماه سرتیپ محمود افشار طوس رئیس شهربانی به قتل میرسد؛ جسد شکنجه شده او را در اطراف تهران رها میکنند و این ضربهای به مصدق بود. امریکا و انگلیس با همراه کردن شاه، دستخطهایی از او برای عزل دکتر مصدق و نصب سرلشکر زاهدی به نخستوزیری میگیرند. اما مصدق صدور فرمان عزل را خلاف روح قانون اساسی و حکومت مشروطه میداند، از قبول آن سرباز زده و مخالفان دست به کودتا میزنند و ناکام میمانند. ۲۵ مرداد با ناکام ماندن کودتای نظامیان، شاه به خارج از کشور فرار میکند. با این رویداد مصدق و اطرافیانش تصور میکنند خطر برطرف شده است ولی چنین نبود.
تصویر پنجم: آن روز گرم تابستان، دو روز مانده به پایان مردادماه، خانه 109 خیابان کاخ زیر یوغ تانکها بود؛ فریاد اوباشها، فرصتطلبان و آن ماشینی که با سرعت به در خانه نخستوزیر میکوبید، شهر را کر کرده بود. دفتر کار و اتاق خواب محمد مصدق را غارت کردند، از دهها هزار سند و نامه تا قرآن خانه به یغما رفت. کاشیها را از دیوار کندند و سیمهای وسایل برقی را از قرنیزها بیرون کشیدند. در گاوصندوق نخستوزیر را از لولا درآوردند و فرش خانه را به چند تکه تقسیم کردند. مصدق مدتی بعد در زندان لشکر ۲ زرهی، یکی از چیزهایی را به دست آورد که از خانه شماره ۱۰۹ خیابان کاخ به تاراج رفته بود، عینک مطالعهای که در سفرش به امریکا سفارش داده بود. در باشگاه افسران، یکی از نگهبانها به او گفت: «من میدونم عینکتون کجاست»؛ چند دقیقه بعد عینک در دستان مصدق بود. چند هفته بعد که غلامحسین مصدق فرزند دکتر مصدق دستگیر شد، یکی از فرشهای خانه ۱۰۹ را زیر پای دادستان نظامی شناخت. مصدق در آهنی خانه ۱۰۹ خیابان کاخ را در قلعه احمدآباد به یادگار حفظ کرد تا پایان 10 سال حصر.
شعبان و دار و دسته کودتاچیها
فرزانه قبادی/ عدهای از اوباش با دربان تماشاخانه «فردوسی» در لالهزار درگیر شدند و اجرای نمایش «مردم» به کارگردانی عبدالحسین نوشین (از اعضا حزب توده) را مختل کردند. یکی از آن اوباش در خاطراتش میگوید چند روز بعد از این اتفاق سرگردی از اداره آگاهی، به دیدن او رفته و میگوید: «آقای جعفری، کار خوبی کردین...دستگاه خوشش اومده از کارتون» با دو هزار تومانی که بهعنوان دستخوش این قدارهکشی از «دستگاه» دریافت کرده بود، راهی لاهیجان شد تا آبها از آسیاب بیفتد. در فاصله کوتاهی مردم لاهیجان از اوباشگری شعبان و خانواده همسرش به تنگ آمدند و بارها در شهربانی علیه او شکایت تنظیم کردند. «شعبان جعفری» اما پشتش گرمتر از این حرفها بود.
نام او که در محله درخونگاه به «شعبون بیمخ» معروف بود تا سالها بهعنوان قدارهکش حکومتی در اتفاقات مختلف ثبت شده است. سال 1328 در انتخابات مجلس شانزدهم، مأمور بود که برای حضور در انتخابات تبلیغ کند و مردم را به زور سوار اتوبوس کند و پای صندوق رأی بیاورد. در غائلهای هم که در اسفند 1331 به پا شد، روایات مختلفی از حضور او نقل شده است. شعبان آن روز به همراه دار و دستهاش با زور و ارعاب بازار تهران را تعطیل کردند و بعد تجمعی در مقابل کاخ مرمر داشتند و علیه مصدق شعار دادند. بعد هم راهی خانه او شدند و در خانه را با جیپ ارتش از جا درآوردند و آشوبی مقابل منزل مصدق به پا کردند. نهم اسفند شعبان جعفری دستگیر و راهی زندان شد و تا ظهر روز کودتا در زندان ماند.او وقتی چند ماه بعد و در روز بیست و هشتم مرداد به خیابانهای تهران بازگشت، مسئولیت سنگینتری به دوش اش گذاشته شده بود: «هدایت جریان کودتا در خیابانهای تهران» او به همراه دار و دسته خود و با کمک بعضی از زنان سرشناس شهرنو، راهی خیابان شدند تا «درود بر مصدق» صبح کودتا را تبدیل به «مرگ بر مصدق» عصر همان روز کنند. روزی که او از زندان بیرون آمد تا هدایت مردم و دار و دسته خود را به عهده بگیرد، پیش از هر اقدامی در دیداری با کرمیت روزولت، رئیس وقت «سیا» در خاورمیانه –که جعفری ادعا داشت او را نمیشناسد- اعلام میکند که اگر لازم باشد افرادش برای کنترل اوضاع حاضرند از اسلحه هم استفاده کنند، اما مبلغ دستمزدشان بالاتر میرود. روزولت همان روز مبلغی به شعبان جعفری میدهد تا افرادش را سازماندهی کند و چیزی نمیگذرد که دولت مصدق سقوط میکند.
روز کودتا اگر برای مصدق، مردم، روزنامهنگاران، بازاریان و... روز پر التهابی بود، برای شعبان روز افتخارآمیزی محسوب میشد. او بعد از کودتا از سوی شاه لقب «پهلوان شعبان» و نشان «رستاخیز» دریافت کرد. اوباشگری او در خیابان های تهران و به کاربردن الفاظ رکیک و شعارهایی در حمایت از دولت و شاه، تبدیل به روالی عادی برای او و دار و دستهاش شده بود، تا جایی که صدای مأموران امنیتی هم در اعتراض به رفتار او بلند شد.شعبان جعفری علاوه بر دستمزد دویست هزار ریالی که برای سازماندهی افرادش در روز کودتا از سازمان سیا دریافت کرد، زمینی در نزدیکی پارکشهر از شاه هدیه گرفت تا زورخانهای (باشگاه ورزشی) در آن تأسیس کند. چند سال بعد «باشگاه ورزشی جعفری» با حضور شخص شاه افتتاح شد. در حادثه تاریخی 15 خرداد 1342 این باشگاه توسط معترضان به آتش کشیده شد و شعبان و افرادش فردای آن روز با روش خود به خیابانها آمدند تا این آتشسوزی را تلافی کنند. باشگاه جعفری هنوز هم در خیابان بهشت به فعالیت خود ادامه میدهد.با وجود تمام اسنادی که اثبات میکند او از منابع مختلف برای اقداماتش دستور و دستمزد میگرفت، هرگز زیر بار اینکه گماشته و اجیر شده است، نرفت و در مصاحبهها و کتاب خاطراتش منکر دستوری بودن تمام قداره کشیهایش شد: «والا هیچوقت، به جون شما، به مولای متقیان، زبونم روزه است. با زبون روزه که دروغ نمیگم، هیچوقت دستگاه با من تماس نگرفت که کسی رو برو بزن، کسی رو نزن یا شلوغ کن یا شلوغ نکن. من رو عشق و علاقه خودم که داشتم این کارا رو میکردم.» شعبان جعفری، پنجاه و هفت سال بعد از آن روز مردادی کشدار و پر حادثه، در سالروز کودتا از دنیا رفت.
نام او که در محله درخونگاه به «شعبون بیمخ» معروف بود تا سالها بهعنوان قدارهکش حکومتی در اتفاقات مختلف ثبت شده است. سال 1328 در انتخابات مجلس شانزدهم، مأمور بود که برای حضور در انتخابات تبلیغ کند و مردم را به زور سوار اتوبوس کند و پای صندوق رأی بیاورد. در غائلهای هم که در اسفند 1331 به پا شد، روایات مختلفی از حضور او نقل شده است. شعبان آن روز به همراه دار و دستهاش با زور و ارعاب بازار تهران را تعطیل کردند و بعد تجمعی در مقابل کاخ مرمر داشتند و علیه مصدق شعار دادند. بعد هم راهی خانه او شدند و در خانه را با جیپ ارتش از جا درآوردند و آشوبی مقابل منزل مصدق به پا کردند. نهم اسفند شعبان جعفری دستگیر و راهی زندان شد و تا ظهر روز کودتا در زندان ماند.او وقتی چند ماه بعد و در روز بیست و هشتم مرداد به خیابانهای تهران بازگشت، مسئولیت سنگینتری به دوش اش گذاشته شده بود: «هدایت جریان کودتا در خیابانهای تهران» او به همراه دار و دسته خود و با کمک بعضی از زنان سرشناس شهرنو، راهی خیابان شدند تا «درود بر مصدق» صبح کودتا را تبدیل به «مرگ بر مصدق» عصر همان روز کنند. روزی که او از زندان بیرون آمد تا هدایت مردم و دار و دسته خود را به عهده بگیرد، پیش از هر اقدامی در دیداری با کرمیت روزولت، رئیس وقت «سیا» در خاورمیانه –که جعفری ادعا داشت او را نمیشناسد- اعلام میکند که اگر لازم باشد افرادش برای کنترل اوضاع حاضرند از اسلحه هم استفاده کنند، اما مبلغ دستمزدشان بالاتر میرود. روزولت همان روز مبلغی به شعبان جعفری میدهد تا افرادش را سازماندهی کند و چیزی نمیگذرد که دولت مصدق سقوط میکند.
روز کودتا اگر برای مصدق، مردم، روزنامهنگاران، بازاریان و... روز پر التهابی بود، برای شعبان روز افتخارآمیزی محسوب میشد. او بعد از کودتا از سوی شاه لقب «پهلوان شعبان» و نشان «رستاخیز» دریافت کرد. اوباشگری او در خیابان های تهران و به کاربردن الفاظ رکیک و شعارهایی در حمایت از دولت و شاه، تبدیل به روالی عادی برای او و دار و دستهاش شده بود، تا جایی که صدای مأموران امنیتی هم در اعتراض به رفتار او بلند شد.شعبان جعفری علاوه بر دستمزد دویست هزار ریالی که برای سازماندهی افرادش در روز کودتا از سازمان سیا دریافت کرد، زمینی در نزدیکی پارکشهر از شاه هدیه گرفت تا زورخانهای (باشگاه ورزشی) در آن تأسیس کند. چند سال بعد «باشگاه ورزشی جعفری» با حضور شخص شاه افتتاح شد. در حادثه تاریخی 15 خرداد 1342 این باشگاه توسط معترضان به آتش کشیده شد و شعبان و افرادش فردای آن روز با روش خود به خیابانها آمدند تا این آتشسوزی را تلافی کنند. باشگاه جعفری هنوز هم در خیابان بهشت به فعالیت خود ادامه میدهد.با وجود تمام اسنادی که اثبات میکند او از منابع مختلف برای اقداماتش دستور و دستمزد میگرفت، هرگز زیر بار اینکه گماشته و اجیر شده است، نرفت و در مصاحبهها و کتاب خاطراتش منکر دستوری بودن تمام قداره کشیهایش شد: «والا هیچوقت، به جون شما، به مولای متقیان، زبونم روزه است. با زبون روزه که دروغ نمیگم، هیچوقت دستگاه با من تماس نگرفت که کسی رو برو بزن، کسی رو نزن یا شلوغ کن یا شلوغ نکن. من رو عشق و علاقه خودم که داشتم این کارا رو میکردم.» شعبان جعفری، پنجاه و هفت سال بعد از آن روز مردادی کشدار و پر حادثه، در سالروز کودتا از دنیا رفت.
بریده جریده
تهیه و تنظیم:حسن مجیدی
قتل تیمسار افشارطوس رئیس شهربانی کل کشور
آغاز اقدام نظامی
علیه دولت ملی
رئیس شهربانی بهطرز اسرارآمیزی مفقود شده است.
ساعت9 بعدازظهر دیروز تیمسار سرتیپ محمود افشار طوس رئیس شهربانی بهطور اسرار آمیزی در خیابان خانقاه مفقودالاثر گردیده و مساعی مأموران انتظامی برای یافتن مشارالیه تاکنون بهجایی نرسیده است. از ساعت نه صبح امروز قریب پانصد نفر از مأموران شهربانی و فرمانداری نظامی در جستوجوی رئیس شهربانی هستند و در شمال شرقی تهران یک ناحیه به مساحت چهل هزار متر مربع تحت محاصره و مراقبت سربازان و پاسبانان قراردارد....
روزنامه اطلاعات – سهشنبه 1 اردیبهشت 1332
ë ساعت 6 صبح امروزجسد افشار طوس در کوه های لشکرک پیدا شد
ساعت شش صبح امروز، پساز پنج روز تلاش و فعالیت، جنازه مرحوم تیمسار افشار طوس رئیس سابق شهربانی در میان کوههای لشکرک در سیکیلومتری تهران پیدا شد و ساعت ۹ صبح جنازه را با تشریفات به اداره پزشکی قانونی آوردند و در آنجا مورد معاینه قرار گرفت و پروانه دفن بهنام آن مرحوم صادر شد....
روزنامه اطلاعات- یکشنبه 6 اردیبهشت 1332
سفر پنج روزه اشرف پهلوی برای کودتا
اخراج از ایران تا 28 مرداد
اشرف پهلوی خواهر محمد رضا پهلوی که روز دهم مرداد ۱۳۳۱ بهدلیل اعمال نفوذ و توطئه و همکاری با عوامل بیگانه بر ضد دولت ملی، به دستور دکتر محمد مصدق از ایران خارج شده بود، روز شنبه سوم مرداد بیست و پنج روز قبل از کودتا بهطور مخفیانه وارد کشور شد و پنج روز بعد بار دیگر اخراج شد تا با کودتای 28 مرداد بازگردد.«ساعت شش و نیم بعد از ظهر روز پنجشنبه والاحضرت اشرف پهلوی با هواپیمای اس. ا. اس، تهران را بقصد ژنو ترک گفت.ساعت شش و بیست دقیقه بعد از ظهر والاحضرت اشرف با اتومبیل شاهپورغلامرضا وارد فرودگاه مهرآباد شد و همراه ایشان شاهپور غلامرضا و شاهپور حمیدرضا و همسران آنها برای مشایعت به فرودگاه آمدند.
آقای حسن پیرنیا رئیس تشریفات وزارت دربار و چند نفر دیگر از اعضای دربار و همچنین عدهای از آشنایان والاحضرت اشرف قبلاً در فرودگاه حاضر بودند. والاحضرت اشرف چند دقیقهای در فرودگاه با مشایعین صحبت کرد و سپس به هواپیما سوارشد.والاحضرت اشرف بعد از ظهر روز شنبه هفته گذشته با هواپیمای ایر فرانس وارد شد و مدت توقف ایشان در تهران فقط پنج روز طول کشید. در این مدت ضمن اقدامات و مذاکراتی که بعمل آمد، قرار شد: اولاً سفارت ایران در سوئیس ترتیب معالجه فرزند والاحضرت اشرف را بدهد و به این منظور از طرف آقای نخستوزیر به کنسولگری ایران در ژنو دستور داده شد، امر معالجه شهرام فرزند والاحضرت را تحت نظر گرفته، وسایل لازم را فراهم سازد و سپس میزان مخارج آن به دربار اطلاع داده شود که از دارایی والاحضرت اشرف پرداخت گردد.
ثانیاً برای پرداخت بدهی مشارالیها انجام امور مربوط به آن تحت نظر آقای شاهرخ عضو وزارت دربار قرار داده شد که با نظارت آقای امینی کفیل وزارت دربار در این مورد اقدام شود. والاحضرت اشرف مجموعاً هفت میلیون ریال به بانک کشاورزی بدهکار است و کاخ ایشان در تهران در گرو این بدهی است که بایستی به فروش برسد و مبلغ مزبور پرداخت شود.برای عزیمت والاحضرت اشرف از ایران گذرنامه جدیدی تهیه گردید و از سفارت سوئیس برای ایشان ویزا گرفته شد.»
روزنامه اطلاعات - شنبه10 مرداد 1332
کودتای نافرجام 25 مرداد
یک ساعت و نیم از نیمه شب گذشته [ساعت 10 و نیم شب شنبه 24 مرداد 1332] چند نفر از افسران گارد شاهنشاهی با کمک عدهای سرباز مسلح، به سرپرستی سرهنگ نعمتالله نصیری[فرمانده گارد شاهنشاهی] به منزل نخستوزیر [دکتر محمد مصدق] رفته و بهعنوان اینکه میخواهند نامهای بدهند قصد اشغال خانه را داشتهاند. قبلاً نیز این افراد در شمیران وزیران خارجه [سید حسین فاطمی] و راه [جهانگیر حقشناس] و مهندس [احمد] زیرکزاده را بازداشت کرده و قصد داشتند با در دست گرفتن مراکز حساس پایتخت یک کودتای نظامی علیه دولت انجام دهند ولی این توطئه قبل از حصول نتیجه فاش گردید و در نتیجه علاوه بر آنکه دستگیر شدگان آزاد شدند، عاملین توطئه و همچنین عده دیگری که نسبت به آنها سوءظن میرفت تحت تعقیب مأموران شهربانی و فرمانداری نظامی درآمدند و تحقیقات درباره طرح کنندگان توطئه و مجریان آن آغاز گردید. صبح امروز نیز از طرف دولت ابلاغیهای درباره جریانات دیشب صادر گردید:
ëابلاغیه دولت
از آغاز برنامه صبح امروز رادیو تهران درهرچند دقیقه یکبار گوینده رادیو اظهار میکرد: «هموطنان عزیز توجه فرمایید، توجه فرمایید در ساعت هفت صبح اعلامیه دولت به اطلاع عموم خواهد رسید» و سپس برنامه عادی ادامه مییافت. این اخطار تا ساعت هفت چند بار تکرار شد و هر کس که به رادیو گوش میداد با بیتابی منتظر فرا رسیدن ساعت 7 بود.
حدسهای مختلفی درباره مضمون این اعلامیه زده میشد و کسانی که علاقهمند به اطلاع از اخبار و جریانات سیاسی هستند بوسیله تلفن با یکدیگر ارتباط گرفته و از اطلاعاتی که ممکن بود داشته باشند جویا میشدند تا آنکه پس از خاتمه برنامه موسیقی، در حدود ساعت هفت، سیگنال (علامت) رادیو شروع شد و برخلاف معمول که چند لحظه معینی تا سر ساعت بیشتر دوام نمییافت، ادامه پیدا کرد و حتی از چند دقیقه هم تجاوز کرد و این خود انتظار آمیخته به نگرانی شنوندگان را تشدید کرد تا آنکه سیگنال قطع شد و آقای بشیر فرهمند سرپرست اداره کل تبلیغات این اعلامیه را شخصاً دوبار در رادیو قرائت کرد: از ساعت یازده و نیم دیشب یک کودتای نظامی بوسیله افسران و افراد گارد شاهنشاهی به مرحله اجرا گذارده شد. بدین ترتیب که ابتدا از ساعت مذکور نفرات نظامی مسلح به شصت تیر و اسلحه دستی وزیر امور خارجه و وزیر راه و مهندس زیرکزاده را در شمیران توقیف کردند و برای توقیف رئیس ستاد ارتش نیز به منزلشان مراجعه نمودند ولی چون تیمسار[تقی] ریاحی در ستاد ارتش مشغول کار بود دستگیری ایشان موفق نشد.در ساعت یک بعد از نیمه شب نیز سرهنگ نصیری رئیس گارد شاهنشاهی با چهار کامیون نظامی مسلح و دو جیپ ارتشی و یک زره پوش به منزل آقای نخستوزیر آمده بهعنوان اینکه میخواهد نامهای بدهد قصد اشغال خانه را داشته است ولی چون محافظین منزل آقای نخستوزیر مراقب کار خود بودند بلافاصله سرهنگ مزبور را توقیف کردند.توطئهکنندگان قبل از توقیف اشخاص تلفنهای منازل آنان را قطع کرده همچنین ارتباط تلفنی ستاد ارتش را با پادگان گارد شاهنشاهی باغشاه قطع و تلفن خانه بازار را بوسیله سرهنگ آزموده و همراهان مسلحش اشغال کرده بودند و معاون ستاد ارتش را که برای سرکشی به باغشاه رفته بود در همان جا توقیف نمودند. وزیر خارجه و وزیر راه و مهندس زیرکزاده را از توقیفگاه سعدآباد بوسیله چهار کامیون مسلح به شهر آورده و ستاد ارتش به تصور اینکه همکارانش قبلاً آنجا را اشغال کردهاند بردند ولی چون درآنجا وضع را مساعد ندیدند آنان را مجدداً به سعدآباد بردند و در توقیفگاه گارد شاهنشاهی تا ساعت پنج صبح نگاهداشتند.
دراین ساعت که نقشه کودتا بلااثر شده بود تیمسار سرتیپ [عطاالله]کیانی معاون ستاد ارتش که از توقیف باغشاه رهایی یافته بود به سعد آباد رفته آقایان را به منازلشان برگردانید.مأمورین انتظامی از این ساعت ابتکار عملیات را بهدست گرفتند و تاکنون چند نفر از توطئهکنندگان را دستگیر کردهاند. جریان این واقعه بهطور تفصیل بعداً به استحضار ملت ایران خواهد رسید. در ساعت ۱۱ صبح امروز مجدداً این اعلامیه از رادیو تهران پخش شد و در ساعت ۱۲ نیز بار دیگر تکرار گردید.
روزنامه اطلاعات- یکشنبه 25 مرداد 1332
قتل تیمسار افشارطوس رئیس شهربانی کل کشور
آغاز اقدام نظامی
علیه دولت ملی
رئیس شهربانی بهطرز اسرارآمیزی مفقود شده است.
ساعت9 بعدازظهر دیروز تیمسار سرتیپ محمود افشار طوس رئیس شهربانی بهطور اسرار آمیزی در خیابان خانقاه مفقودالاثر گردیده و مساعی مأموران انتظامی برای یافتن مشارالیه تاکنون بهجایی نرسیده است. از ساعت نه صبح امروز قریب پانصد نفر از مأموران شهربانی و فرمانداری نظامی در جستوجوی رئیس شهربانی هستند و در شمال شرقی تهران یک ناحیه به مساحت چهل هزار متر مربع تحت محاصره و مراقبت سربازان و پاسبانان قراردارد....
روزنامه اطلاعات – سهشنبه 1 اردیبهشت 1332
ë ساعت 6 صبح امروزجسد افشار طوس در کوه های لشکرک پیدا شد
ساعت شش صبح امروز، پساز پنج روز تلاش و فعالیت، جنازه مرحوم تیمسار افشار طوس رئیس سابق شهربانی در میان کوههای لشکرک در سیکیلومتری تهران پیدا شد و ساعت ۹ صبح جنازه را با تشریفات به اداره پزشکی قانونی آوردند و در آنجا مورد معاینه قرار گرفت و پروانه دفن بهنام آن مرحوم صادر شد....
روزنامه اطلاعات- یکشنبه 6 اردیبهشت 1332
سفر پنج روزه اشرف پهلوی برای کودتا
اخراج از ایران تا 28 مرداد
اشرف پهلوی خواهر محمد رضا پهلوی که روز دهم مرداد ۱۳۳۱ بهدلیل اعمال نفوذ و توطئه و همکاری با عوامل بیگانه بر ضد دولت ملی، به دستور دکتر محمد مصدق از ایران خارج شده بود، روز شنبه سوم مرداد بیست و پنج روز قبل از کودتا بهطور مخفیانه وارد کشور شد و پنج روز بعد بار دیگر اخراج شد تا با کودتای 28 مرداد بازگردد.«ساعت شش و نیم بعد از ظهر روز پنجشنبه والاحضرت اشرف پهلوی با هواپیمای اس. ا. اس، تهران را بقصد ژنو ترک گفت.ساعت شش و بیست دقیقه بعد از ظهر والاحضرت اشرف با اتومبیل شاهپورغلامرضا وارد فرودگاه مهرآباد شد و همراه ایشان شاهپور غلامرضا و شاهپور حمیدرضا و همسران آنها برای مشایعت به فرودگاه آمدند.
آقای حسن پیرنیا رئیس تشریفات وزارت دربار و چند نفر دیگر از اعضای دربار و همچنین عدهای از آشنایان والاحضرت اشرف قبلاً در فرودگاه حاضر بودند. والاحضرت اشرف چند دقیقهای در فرودگاه با مشایعین صحبت کرد و سپس به هواپیما سوارشد.والاحضرت اشرف بعد از ظهر روز شنبه هفته گذشته با هواپیمای ایر فرانس وارد شد و مدت توقف ایشان در تهران فقط پنج روز طول کشید. در این مدت ضمن اقدامات و مذاکراتی که بعمل آمد، قرار شد: اولاً سفارت ایران در سوئیس ترتیب معالجه فرزند والاحضرت اشرف را بدهد و به این منظور از طرف آقای نخستوزیر به کنسولگری ایران در ژنو دستور داده شد، امر معالجه شهرام فرزند والاحضرت را تحت نظر گرفته، وسایل لازم را فراهم سازد و سپس میزان مخارج آن به دربار اطلاع داده شود که از دارایی والاحضرت اشرف پرداخت گردد.
ثانیاً برای پرداخت بدهی مشارالیها انجام امور مربوط به آن تحت نظر آقای شاهرخ عضو وزارت دربار قرار داده شد که با نظارت آقای امینی کفیل وزارت دربار در این مورد اقدام شود. والاحضرت اشرف مجموعاً هفت میلیون ریال به بانک کشاورزی بدهکار است و کاخ ایشان در تهران در گرو این بدهی است که بایستی به فروش برسد و مبلغ مزبور پرداخت شود.برای عزیمت والاحضرت اشرف از ایران گذرنامه جدیدی تهیه گردید و از سفارت سوئیس برای ایشان ویزا گرفته شد.»
روزنامه اطلاعات - شنبه10 مرداد 1332
کودتای نافرجام 25 مرداد
یک ساعت و نیم از نیمه شب گذشته [ساعت 10 و نیم شب شنبه 24 مرداد 1332] چند نفر از افسران گارد شاهنشاهی با کمک عدهای سرباز مسلح، به سرپرستی سرهنگ نعمتالله نصیری[فرمانده گارد شاهنشاهی] به منزل نخستوزیر [دکتر محمد مصدق] رفته و بهعنوان اینکه میخواهند نامهای بدهند قصد اشغال خانه را داشتهاند. قبلاً نیز این افراد در شمیران وزیران خارجه [سید حسین فاطمی] و راه [جهانگیر حقشناس] و مهندس [احمد] زیرکزاده را بازداشت کرده و قصد داشتند با در دست گرفتن مراکز حساس پایتخت یک کودتای نظامی علیه دولت انجام دهند ولی این توطئه قبل از حصول نتیجه فاش گردید و در نتیجه علاوه بر آنکه دستگیر شدگان آزاد شدند، عاملین توطئه و همچنین عده دیگری که نسبت به آنها سوءظن میرفت تحت تعقیب مأموران شهربانی و فرمانداری نظامی درآمدند و تحقیقات درباره طرح کنندگان توطئه و مجریان آن آغاز گردید. صبح امروز نیز از طرف دولت ابلاغیهای درباره جریانات دیشب صادر گردید:
ëابلاغیه دولت
از آغاز برنامه صبح امروز رادیو تهران درهرچند دقیقه یکبار گوینده رادیو اظهار میکرد: «هموطنان عزیز توجه فرمایید، توجه فرمایید در ساعت هفت صبح اعلامیه دولت به اطلاع عموم خواهد رسید» و سپس برنامه عادی ادامه مییافت. این اخطار تا ساعت هفت چند بار تکرار شد و هر کس که به رادیو گوش میداد با بیتابی منتظر فرا رسیدن ساعت 7 بود.
حدسهای مختلفی درباره مضمون این اعلامیه زده میشد و کسانی که علاقهمند به اطلاع از اخبار و جریانات سیاسی هستند بوسیله تلفن با یکدیگر ارتباط گرفته و از اطلاعاتی که ممکن بود داشته باشند جویا میشدند تا آنکه پس از خاتمه برنامه موسیقی، در حدود ساعت هفت، سیگنال (علامت) رادیو شروع شد و برخلاف معمول که چند لحظه معینی تا سر ساعت بیشتر دوام نمییافت، ادامه پیدا کرد و حتی از چند دقیقه هم تجاوز کرد و این خود انتظار آمیخته به نگرانی شنوندگان را تشدید کرد تا آنکه سیگنال قطع شد و آقای بشیر فرهمند سرپرست اداره کل تبلیغات این اعلامیه را شخصاً دوبار در رادیو قرائت کرد: از ساعت یازده و نیم دیشب یک کودتای نظامی بوسیله افسران و افراد گارد شاهنشاهی به مرحله اجرا گذارده شد. بدین ترتیب که ابتدا از ساعت مذکور نفرات نظامی مسلح به شصت تیر و اسلحه دستی وزیر امور خارجه و وزیر راه و مهندس زیرکزاده را در شمیران توقیف کردند و برای توقیف رئیس ستاد ارتش نیز به منزلشان مراجعه نمودند ولی چون تیمسار[تقی] ریاحی در ستاد ارتش مشغول کار بود دستگیری ایشان موفق نشد.در ساعت یک بعد از نیمه شب نیز سرهنگ نصیری رئیس گارد شاهنشاهی با چهار کامیون نظامی مسلح و دو جیپ ارتشی و یک زره پوش به منزل آقای نخستوزیر آمده بهعنوان اینکه میخواهد نامهای بدهد قصد اشغال خانه را داشته است ولی چون محافظین منزل آقای نخستوزیر مراقب کار خود بودند بلافاصله سرهنگ مزبور را توقیف کردند.توطئهکنندگان قبل از توقیف اشخاص تلفنهای منازل آنان را قطع کرده همچنین ارتباط تلفنی ستاد ارتش را با پادگان گارد شاهنشاهی باغشاه قطع و تلفن خانه بازار را بوسیله سرهنگ آزموده و همراهان مسلحش اشغال کرده بودند و معاون ستاد ارتش را که برای سرکشی به باغشاه رفته بود در همان جا توقیف نمودند. وزیر خارجه و وزیر راه و مهندس زیرکزاده را از توقیفگاه سعدآباد بوسیله چهار کامیون مسلح به شهر آورده و ستاد ارتش به تصور اینکه همکارانش قبلاً آنجا را اشغال کردهاند بردند ولی چون درآنجا وضع را مساعد ندیدند آنان را مجدداً به سعدآباد بردند و در توقیفگاه گارد شاهنشاهی تا ساعت پنج صبح نگاهداشتند.
دراین ساعت که نقشه کودتا بلااثر شده بود تیمسار سرتیپ [عطاالله]کیانی معاون ستاد ارتش که از توقیف باغشاه رهایی یافته بود به سعد آباد رفته آقایان را به منازلشان برگردانید.مأمورین انتظامی از این ساعت ابتکار عملیات را بهدست گرفتند و تاکنون چند نفر از توطئهکنندگان را دستگیر کردهاند. جریان این واقعه بهطور تفصیل بعداً به استحضار ملت ایران خواهد رسید. در ساعت ۱۱ صبح امروز مجدداً این اعلامیه از رادیو تهران پخش شد و در ساعت ۱۲ نیز بار دیگر تکرار گردید.
روزنامه اطلاعات- یکشنبه 25 مرداد 1332
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
خبر بشارت آمیز!
-
اعلامیه سرلشکر زاهدی خطاب به دکتر مصدق
-
عملیات آژاکس
-
شعبان و دار و دسته کودتاچیها
-
بریده جریده
اخبارایران آنلاین