ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
حــــدیث
الرَّغْبَةُ فِی الدُّنْیَا تُورِثُ الْغَمَّ وَ الْحَزَنَ وَ الزُّهْدُ فِی الدُّنْیَا رَاحَةُ الْقَلْبِ وَ الْبَدَنِ. (تحفالعقول، ص۳۵۸)
امام صادق علیهالسلام فرمود: میل به دنیا، مایه غم و اندوه است و بىمیلى و زهد به دنیا، مایه آسایش دل و پیکر است.
امام صادق علیهالسلام فرمود: میل به دنیا، مایه غم و اندوه است و بىمیلى و زهد به دنیا، مایه آسایش دل و پیکر است.
انتظار ، آینده فراگیر جهان
ابوالقاسم حسینجانی
واماندن و منتظر ماندن، چیزی را حل نمیکند.
انتظار کشیدن آدمی هم باید حساب شده و «با برنامه» باشد.
کسی که نمیداند چه میخواهد بکند، چگونه میشود که کاری بکند؟
و آنکس که نمیداند به کجا میخواهد برود، چگونه میشود که به جایی برسد؟!
«زمان»، منتظر هیچکس نمیماند؛
و ما -
هرچه بیشتر صبر کنیم، دیرتر -هم- میشود!
انتظار راستین هرکس، از جمجمه و جان خود او، آغاز می گردد.
با «انتظارهای کوچک»، به «راه حلهای بزرگ»، نمیشود دست یافت.
انتظارهای کوچک، راه حلها را -هم- کوچک میکند!
این اندیشههای ژرف ، بزرگ و بهدردبخور هستند، که متولیان و معماران و آفرینندگان جهان انسانیاند.
با یک «تعریف» معمولی و محدود و دم دستی نمیشود به یک «راهحل» جهانی و انسانی فرارسید! «مسأله جهانی»، «راه حل جهانی» میخواهد... «انتظار»، یک «مسأله جهانی» است ؛ و «مدیریت موعود»، نمیشود که مبتنی بر نگره و نگاهی «جهان-شمول» و «انسان-شمول» نباشد.
انتظار، آینده فراگیر انسان و جهان است. انتظار، مال هیچ کس نیست؛ مال همه است - و «آینده جهان» به آنانی بیشتر میرسد، که خود - خویشتن - به شایستگی و صلاحیت بیشتری رسیده باشند: [ان الارض یرثها عبادی الصالحون] - قرآن/انبیا، ۱۰۵ - این سرزمین «زمین»، به آنانی بیشتر خواهد رسید؛ که صلح و صلاح و صلاحیت ریشه دارتری داشته باشند! انتظار، صاحب نظر بودن -هم- است.
کسی که منتظر است، کارها را به امید دیگران رها نمیکند.
همه «هستی» و هستی آفرین بزرگ، «چشم به راه» حرکت و حرکت آفرینیهای حساب شده ما هستند.
اگر به راه نیفتیم، هرگز نخواهیم رسید.
این پا و آن پا کردن، بالاخره آدم را از پا خواهد انداخت!
اگر که خود اراده نکنید، هیچ کس برای شما کاری نمیتواند کرد.
این تصمیم و تدبیر و تغییر خودتان است که میتواند برایتان کاری بکند:
[شهر، خالی ست ز عشاق؛بود کز طرفی/مردی ازخویش برون آید و کاری بکند؟!] - حافظ -
هیچکسی نمیتواند، کسی دیگر را خوشبخت کند. پیروزی یا تیره روزی هرکس، به دست خود اوست. این تصمیم، خواست و برنامهریزی هرکسی ست، که «پیروزی» یا «تیرهروزی» او را رقم میزند. آنکس که بهنگام و بجا، برای زندگی و آینده خویشتن نتواند تصمیم بگیرد بیبرو برگرد، این تصمیم دیگران است که او و زندگیاش را -در چنبره-خواهدگرفت! برای آن که به نتیجه و دستاوردهای ریشهای برسیم، باید که کاری ریشهای بکنیم.
با کارهای روزمره و معمولی و پیش پا افتاده و کوچک، نمی شود که به «دستاوردهای بزرگ» رسید.
«ادیسون»، برای آن که به روشنایی «برق» -که خود، انفجاری نو در جهانی نو بود-دست یابد، سعی نکرد که کارکرد «شمع» را ارتقا و بهبود بخشد، بلکه او، دست در دست تهور و تغییر و تحول و باورآفرینی، درصدد برآمد که - پیش و بیش از آن که چشمان مردمان را روشن کند - اندیشهها و باورهای دنیا را، از درون، «تغییر»دهد و «روشن»سازد؛ و به همه جانهای مشتاق جهان-به صراحت-اعلام کند که: آری، «کاری دیگر» هم میتوان کرد و «طوری دیگر» هم میتوان «روشن» شد! پس، بیایید: همینطور، چشم در راهی غبارگرفته نمانیم.
این غبارها را باید تکاند و خانهتکانی «جمجمهها»، شرط اول قدم، در بازخوانی«جمعهها»ست!
ماه رمضان فصلمشترک قرآن و روزه
روح الله بهشتی پور
استاد دانشگاه
قرنها است که قرآن و روزه در ظرف رمضان همراهی دارند؛ اما نظاممندی و روشمندی این پیوند سه ضلعی مورد توجه نبوده است. هر چند از ثمرات قهری و ملازمی آن، مردم نه البته نظاممند و روشمند متنعم بودهاند.
پیش از اسلام رمضان، ظرف روزه نبوده و در ادیان مختلف، روزهای دیگری را روزه میگرفتند. بر اساس گزارشی از امام صادق(ع) وقتی خداوند پیامبرش را برگزید، فضیلت ماه رمضان را به او و امتش اختصاص داد چرا که مردم، پیش از آن روزهای دیگری به جز ماه رمضان را روزه میگرفتند. این روایت به روشنی نشان میدهد که با نزول قرآن؛ روزه، قرآن و ماه رمضان با یکدیگر برای نخستین بار پیوند خوردهاند.
به هر حال در نگرش فرهنگی-اجتماعی که رفته رفته در طول تاریخ اسلام تا روزگار ما نسبت به ماه رمضان به وجود آمده این ماه ماهیتی صرفاً فقهی دارد و در آن، یکی از مناسک و احکام مهم تشریع شده است.
از دیگر سوی و البته در یک سیر متنزل تاریخی، قرآن در فضای اجتماعی بهدلیل نزول آن در ماه رمضان مورد توجه مسلمانان قرار گرفته است هر چند در دوره معاصر، این توجه، تنها تبدیل به مراجعه به قرائت آن شده است آن هم به ندرت!
از اینرو مسلمانان در ماه رمضان با نگرشی تکلیفی، روزه میگیرند و از باب تبرک، هر چند ناچیز قرآن میخوانند.
این رویکرد رایج، با تأمل در مفهوم و مقصود آیهای از قرآن که ماه رمضان را معرفی مینماید، تفاوت ماهوی دارد. قرآن بهصورت نظاممند ماه رمضان را با قرآن و روزه، شبکه مینماید و این شبکه را طریقی به معرفت، فعالسازی نظام معرفت شناسی و راهاندازی معرفت پایه معرفی میکند. لذا توصیفی که قرآن ارائه نموده است با نگرش سنتی به رمضان تفاوت اساسی دارد.
به جهت این اهمیت است که آیه شریفه از هرگونه مسافرت غیرضروری در ماه رمضان، نهی نموده است زیرا چیزی که قرار است در این بستر فراهم شود و نصیب انسانها گردد معرفت و شناختی است که در زمان و مکان و طریق دیگری قابل دستیابی نیست و به راهاندازی و ارتقای هویت کانونی انسان و نظام شناختی و معرفت شناسانه او وابسته است.
آیه مورد نظر چنین میفرماید:
شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَیناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْکمُ الشَّهْرَ فَلْیصُمْهُ وَ مَنْ کانَ مَریضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّة مِنْ أَیامٍ أُخَرَ یریدُالله بِکمُ الْیسْرَ وَ لا یریدُ بِکمُ الْعُسْرَ وَ لِتُکمِلُوا الْعِدّة وَ لِتُکبِّرُواالله عَلى ما هَداکمْ وَ لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ (بقره، 185)
ماه رمضان است؛ ماهى که قرآن بهعنوان راهنماى مردم و نشانههاى هدایت و جدا کننده حق از باطل، در آن نازل شده است. پس آن کس از شما که در ماه رمضان در سفر نباشد، باید آن را روزه بدارد و آن کس که در بیماریها و در سفر است، باید روزهاى دیگرى را به همان مقدار، روزه بگیرد. خداوند آسایش شما را مىخواهد، نه زحمت شما را. هدف این است که این روزها را تکمیل کنید و خدا را بهخاطر این که شما را هدایت کرده، بزرگ بشمارید؛ باشد که شکرگزارى کنید.
جایگاه روزه در معرفت
بر اساس این آیه، روزه، لازمه دستیابی به معرفت قرآن دانسته شده است یعنی اگر میخواهید به هدایت و بینات و فرقانِ قرآن دست یابید در این ماه روزه بگیرید. در واقع ماه رمضان، در نسبت با قرآن و به شرط روزه گرفتن هدایتگر معرفت به محکمات و معارف توحیدی میگردد.
مراد از هدایت به معارف توحیدی، تذکر به خدای واقعی و حقیقت ولایت است و ابزار دیگری برای چنین معرفتی وجود ندارد. ابزارهای انسانی نهایت به ایجاد مفاهیم و ایجاد صورت ذهنی نسبت به اثبات خداوند میانجامد، اما در این روش گونهای از شناخت مدنظر است که موجب خشیت و ادب نسبت به محضر رب جلیل میگردد و امکان شناختهای بعدی را فراهم میآورد. (تذکر ة لمن یخشی طه، 3)
پیدایش چنین معرفت پایهای در رمضان، امکان کشف معانی و مرادات قرآن را در طول سال فراهم میآورد. از اینرو در هر رمضان، با کاربست این سه گانه، معرفت پایه انسان ارتقا مییابد و امکان دستیابی به معانی و مرادات قرآن، در سطحی بالاتر را برای مخاطب کلام فراهم میآورد و این داستان معرفت شناسانه همواره در حال گسترش خواهد بود.
بنابراین سه ضلع روزه، رمضان و قرآن هوشمندانه با یکدیگر پیوند یافتهاند تا زمینه معرفت پایه و اولیه را در انسان ایجاد و نظام معرفت شناسی انسان را فعال نمایند که طریقی باشند برای دستیابی بشر به حقایق و معانی قرآن و عالم هستی!
رابطه روزه و معرفت
اما روزه چگونه زمینه دریافت معرفت را فراهم میکند؟
نخستین اثر و کارایی روزه، این است که پیشفرضهای محیطی و فرهنگی فرد را که به مثابه مانعی برای دریافت معرفت عمل مینماید، میشکند.
امیرالمؤمنین: نِعمَ العَونُ عَلى أشَرِ النَّفسِ و کسرِ عادَتِهَا التَّجَوُّعُ
گرسنگى کشیدن، چه نیکو یارى دهنده اى بر سرکشىِ نفْس و شکستن عادت آن است.
دومین اثر و کارایی روزه در جلوگیری از دسترسی شیطان به انسان است زیرا در صورت دسترسی میتواند در ایجاد معرفت، اخلال ایجاد نماید.
إِنَّ الشَّیطَانَ لَیجْرِی مِنِ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ فَضَیقُوا مَجَارِیهُ بِالْجُوعِ وَ الْعَطَش
شیطان در درون آدمى زاده به سان خون، جریان مى یابد. گذرگاه هاى او را با گرسنگى و تشنگی، تنگ کنید.
سومین اثر و کارایی روزه، ایجاد علم است. ابزاری که کار کشف حقیقت را برعهده دارد.
رسول خدا(ص): إنَّالله عز و جل یقولُ: وَضَعتُ خَمسَه فی خَمسَه والنّاسُ یطلُبونَها فی خَمسَه فَلا یجِدونَها: وَضَعتُ العِلمَ فِی الجوعِ وَ الجَهدِ وَ النّاسُ یطلُبونَهُ بِالشّبعَه وَ الرّاحَه فَلا یجِدونَهُ.
خداوند مى فرماید: پنج چیز را در پنج چیز نهادم؛ اما مردم، آنها را در پنج چیزِ دیگر مىجویند و نمى یابند. دانش را در گرسنگى و رنج و تلاش قرار دادم، در حالى که مردم آن را در سیرى و آسایش مى جویند.عارفان نیز به طور کلی بر این که روزه موجب مکاشفه حقیقت میگردد اتفاق نظر دارند. تحلیل آنان از چگونگی ارتباط روزه و زمینهسازی برای دریافت معرفت چنین است: سهل تستری و غزالی گفتهاند که گرسنگی، خونِ دل را کم و نورانی و چربی قلب را آب میکند و بدین نحو قلب رقیق میگردد و این رقت، کلید مکاشفه است. اگر خونِ قلب کم شود راه دشمن تنگ میشود، زیرا مجاری قلب انباشته از شهوات است. تحلیل هجویری آن است که جوع، نفس را خاضع و قلب را خاشع میکند و یکی از ثمرههای گرسنگی، مشاهدت است.حارث محاسبی از جوعِ طریقتی که اشخاص بر خودشان تحمیل مینمایند انتقاد نموده، خشوع حاصل شده از این نوع جوع را تصنعی دانسته و تنها جوع المنع یا همان روزه شرعی را در خشوع واقعی کارآمد و اثربخش دانسته است.
بر خلاف هجویری و ابن عربی که روزه شرعی را جوع نمیدانند. در برابر اما علامه طباطبایی اثر و کارایی روزه شرعی را بر اساس آیه 183 سوره بقره تقوا میداند. لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ و تصریح مینماید این تقوایی که قرآن به آن اشاره میکند تنها از راه روزه شرعی به دست میآید.
ماه معرفت
در طراحی قرآن، راه ممکن و آسان فعال شدن نظام معرفتشناسی انسانی و راهاندازی معرفت پایه در انسانها در ترکیب و پیوند این سه عنصر شکل میگیرد و به همین جهت این ترکیب در عرصه معرفت شناسی حکم کیمیا را دارد زیرا معرفت را افزون بر ممکن، تسهیل نیز مینماید. از اینرو پیوند رمضان و قرآن و روزه، تحفه معرفت شناسانهای برای بشر بویژه دانشمندان عرصه معرفت شناسی است.
ماه رمضان فصل مشترک قرآن و روزه قرار داده شده است تا بتواند از طریق روزه بستری برای نزول معارف توحیدی و معرفت به محکمات باشد.
بنابراین فلسفه جعل روزه در ماه رمضان نیز، کارکرد معرفت شناسانه آن در پیوند با قرآن بوده است، نه صرف تکلیف. واژه یسر در ادامه آیه نیز اشاره به این نکته دارد که فلسفه معین کردن روزه در ماه رمضان، بهدلیل دستیابی به این کارکرد اثربخش معرفت شناسانده بوده است و نه به زحمت کشاندن انسانها.
استاد دانشگاه
قرنها است که قرآن و روزه در ظرف رمضان همراهی دارند؛ اما نظاممندی و روشمندی این پیوند سه ضلعی مورد توجه نبوده است. هر چند از ثمرات قهری و ملازمی آن، مردم نه البته نظاممند و روشمند متنعم بودهاند.
پیش از اسلام رمضان، ظرف روزه نبوده و در ادیان مختلف، روزهای دیگری را روزه میگرفتند. بر اساس گزارشی از امام صادق(ع) وقتی خداوند پیامبرش را برگزید، فضیلت ماه رمضان را به او و امتش اختصاص داد چرا که مردم، پیش از آن روزهای دیگری به جز ماه رمضان را روزه میگرفتند. این روایت به روشنی نشان میدهد که با نزول قرآن؛ روزه، قرآن و ماه رمضان با یکدیگر برای نخستین بار پیوند خوردهاند.
به هر حال در نگرش فرهنگی-اجتماعی که رفته رفته در طول تاریخ اسلام تا روزگار ما نسبت به ماه رمضان به وجود آمده این ماه ماهیتی صرفاً فقهی دارد و در آن، یکی از مناسک و احکام مهم تشریع شده است.
از دیگر سوی و البته در یک سیر متنزل تاریخی، قرآن در فضای اجتماعی بهدلیل نزول آن در ماه رمضان مورد توجه مسلمانان قرار گرفته است هر چند در دوره معاصر، این توجه، تنها تبدیل به مراجعه به قرائت آن شده است آن هم به ندرت!
از اینرو مسلمانان در ماه رمضان با نگرشی تکلیفی، روزه میگیرند و از باب تبرک، هر چند ناچیز قرآن میخوانند.
این رویکرد رایج، با تأمل در مفهوم و مقصود آیهای از قرآن که ماه رمضان را معرفی مینماید، تفاوت ماهوی دارد. قرآن بهصورت نظاممند ماه رمضان را با قرآن و روزه، شبکه مینماید و این شبکه را طریقی به معرفت، فعالسازی نظام معرفت شناسی و راهاندازی معرفت پایه معرفی میکند. لذا توصیفی که قرآن ارائه نموده است با نگرش سنتی به رمضان تفاوت اساسی دارد.
به جهت این اهمیت است که آیه شریفه از هرگونه مسافرت غیرضروری در ماه رمضان، نهی نموده است زیرا چیزی که قرار است در این بستر فراهم شود و نصیب انسانها گردد معرفت و شناختی است که در زمان و مکان و طریق دیگری قابل دستیابی نیست و به راهاندازی و ارتقای هویت کانونی انسان و نظام شناختی و معرفت شناسانه او وابسته است.
آیه مورد نظر چنین میفرماید:
شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَیناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْکمُ الشَّهْرَ فَلْیصُمْهُ وَ مَنْ کانَ مَریضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّة مِنْ أَیامٍ أُخَرَ یریدُالله بِکمُ الْیسْرَ وَ لا یریدُ بِکمُ الْعُسْرَ وَ لِتُکمِلُوا الْعِدّة وَ لِتُکبِّرُواالله عَلى ما هَداکمْ وَ لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ (بقره، 185)
ماه رمضان است؛ ماهى که قرآن بهعنوان راهنماى مردم و نشانههاى هدایت و جدا کننده حق از باطل، در آن نازل شده است. پس آن کس از شما که در ماه رمضان در سفر نباشد، باید آن را روزه بدارد و آن کس که در بیماریها و در سفر است، باید روزهاى دیگرى را به همان مقدار، روزه بگیرد. خداوند آسایش شما را مىخواهد، نه زحمت شما را. هدف این است که این روزها را تکمیل کنید و خدا را بهخاطر این که شما را هدایت کرده، بزرگ بشمارید؛ باشد که شکرگزارى کنید.
جایگاه روزه در معرفت
بر اساس این آیه، روزه، لازمه دستیابی به معرفت قرآن دانسته شده است یعنی اگر میخواهید به هدایت و بینات و فرقانِ قرآن دست یابید در این ماه روزه بگیرید. در واقع ماه رمضان، در نسبت با قرآن و به شرط روزه گرفتن هدایتگر معرفت به محکمات و معارف توحیدی میگردد.
مراد از هدایت به معارف توحیدی، تذکر به خدای واقعی و حقیقت ولایت است و ابزار دیگری برای چنین معرفتی وجود ندارد. ابزارهای انسانی نهایت به ایجاد مفاهیم و ایجاد صورت ذهنی نسبت به اثبات خداوند میانجامد، اما در این روش گونهای از شناخت مدنظر است که موجب خشیت و ادب نسبت به محضر رب جلیل میگردد و امکان شناختهای بعدی را فراهم میآورد. (تذکر ة لمن یخشی طه، 3)
پیدایش چنین معرفت پایهای در رمضان، امکان کشف معانی و مرادات قرآن را در طول سال فراهم میآورد. از اینرو در هر رمضان، با کاربست این سه گانه، معرفت پایه انسان ارتقا مییابد و امکان دستیابی به معانی و مرادات قرآن، در سطحی بالاتر را برای مخاطب کلام فراهم میآورد و این داستان معرفت شناسانه همواره در حال گسترش خواهد بود.
بنابراین سه ضلع روزه، رمضان و قرآن هوشمندانه با یکدیگر پیوند یافتهاند تا زمینه معرفت پایه و اولیه را در انسان ایجاد و نظام معرفت شناسی انسان را فعال نمایند که طریقی باشند برای دستیابی بشر به حقایق و معانی قرآن و عالم هستی!
رابطه روزه و معرفت
اما روزه چگونه زمینه دریافت معرفت را فراهم میکند؟
نخستین اثر و کارایی روزه، این است که پیشفرضهای محیطی و فرهنگی فرد را که به مثابه مانعی برای دریافت معرفت عمل مینماید، میشکند.
امیرالمؤمنین: نِعمَ العَونُ عَلى أشَرِ النَّفسِ و کسرِ عادَتِهَا التَّجَوُّعُ
گرسنگى کشیدن، چه نیکو یارى دهنده اى بر سرکشىِ نفْس و شکستن عادت آن است.
دومین اثر و کارایی روزه در جلوگیری از دسترسی شیطان به انسان است زیرا در صورت دسترسی میتواند در ایجاد معرفت، اخلال ایجاد نماید.
إِنَّ الشَّیطَانَ لَیجْرِی مِنِ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ فَضَیقُوا مَجَارِیهُ بِالْجُوعِ وَ الْعَطَش
شیطان در درون آدمى زاده به سان خون، جریان مى یابد. گذرگاه هاى او را با گرسنگى و تشنگی، تنگ کنید.
سومین اثر و کارایی روزه، ایجاد علم است. ابزاری که کار کشف حقیقت را برعهده دارد.
رسول خدا(ص): إنَّالله عز و جل یقولُ: وَضَعتُ خَمسَه فی خَمسَه والنّاسُ یطلُبونَها فی خَمسَه فَلا یجِدونَها: وَضَعتُ العِلمَ فِی الجوعِ وَ الجَهدِ وَ النّاسُ یطلُبونَهُ بِالشّبعَه وَ الرّاحَه فَلا یجِدونَهُ.
خداوند مى فرماید: پنج چیز را در پنج چیز نهادم؛ اما مردم، آنها را در پنج چیزِ دیگر مىجویند و نمى یابند. دانش را در گرسنگى و رنج و تلاش قرار دادم، در حالى که مردم آن را در سیرى و آسایش مى جویند.عارفان نیز به طور کلی بر این که روزه موجب مکاشفه حقیقت میگردد اتفاق نظر دارند. تحلیل آنان از چگونگی ارتباط روزه و زمینهسازی برای دریافت معرفت چنین است: سهل تستری و غزالی گفتهاند که گرسنگی، خونِ دل را کم و نورانی و چربی قلب را آب میکند و بدین نحو قلب رقیق میگردد و این رقت، کلید مکاشفه است. اگر خونِ قلب کم شود راه دشمن تنگ میشود، زیرا مجاری قلب انباشته از شهوات است. تحلیل هجویری آن است که جوع، نفس را خاضع و قلب را خاشع میکند و یکی از ثمرههای گرسنگی، مشاهدت است.حارث محاسبی از جوعِ طریقتی که اشخاص بر خودشان تحمیل مینمایند انتقاد نموده، خشوع حاصل شده از این نوع جوع را تصنعی دانسته و تنها جوع المنع یا همان روزه شرعی را در خشوع واقعی کارآمد و اثربخش دانسته است.
بر خلاف هجویری و ابن عربی که روزه شرعی را جوع نمیدانند. در برابر اما علامه طباطبایی اثر و کارایی روزه شرعی را بر اساس آیه 183 سوره بقره تقوا میداند. لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ و تصریح مینماید این تقوایی که قرآن به آن اشاره میکند تنها از راه روزه شرعی به دست میآید.
ماه معرفت
در طراحی قرآن، راه ممکن و آسان فعال شدن نظام معرفتشناسی انسانی و راهاندازی معرفت پایه در انسانها در ترکیب و پیوند این سه عنصر شکل میگیرد و به همین جهت این ترکیب در عرصه معرفت شناسی حکم کیمیا را دارد زیرا معرفت را افزون بر ممکن، تسهیل نیز مینماید. از اینرو پیوند رمضان و قرآن و روزه، تحفه معرفت شناسانهای برای بشر بویژه دانشمندان عرصه معرفت شناسی است.
ماه رمضان فصل مشترک قرآن و روزه قرار داده شده است تا بتواند از طریق روزه بستری برای نزول معارف توحیدی و معرفت به محکمات باشد.
بنابراین فلسفه جعل روزه در ماه رمضان نیز، کارکرد معرفت شناسانه آن در پیوند با قرآن بوده است، نه صرف تکلیف. واژه یسر در ادامه آیه نیز اشاره به این نکته دارد که فلسفه معین کردن روزه در ماه رمضان، بهدلیل دستیابی به این کارکرد اثربخش معرفت شناسانده بوده است و نه به زحمت کشاندن انسانها.
سلسله درسگفتارهای تفسیریمنتشرنشده آیتالله شهیدبهشتی (6)
قرآن کتاب هدایت انسان، نه راوی ریزهکاریهای علمی
دوستان لابد به این نکته توجه دارید که طبیعیترین سالها که شناسایی آن با کمک چشم و بدون محاسبات پیچ در پیچ ریاضی عملی باشد، سال قمری است. به اصطلاح برای بشر با کمک خورشید و بدون قرارداد ابتدایی محاسبه ماه و سال بر مبنای سال قمری میسر است وگرنه نمیشود سال درست کرد، البته قراردادی که متکی بر پایههای فلکشناسی است، اما نه پایههایی که شناسایی آن برای مردم عادی میسر باشد.
مردم عادی میتوانند نگاه کنند که ماه امشب یک ذره باریک است، پس شب اول است. فردا پهنتر شده، خب یک شب روی آن آمده است. بعد یک ذره پهنتر شده، شب سوم است. بعد هلال نصف شده، شب هفتم است. بعد قرص ماه تمام شد، شب چهاردهم است. دومرتبه کم شده، شب پانزدهم، شب شانزدهم تا شبی که دیگر ماه نیست. فردا شب هم ماه نیست، گاهی پس فردا شب هم نیست، این سه شب هم که آخر ماه است. پس همین طور یک ماه کامل میشود که 12 تای آن هم یک سال است. بنابراین، شناسایی ماه و به دنبالش سال، به صورت طبیعی با کمک ماه میسر است.
اگر آن طور که بدبینهای دنیا میگویند روزی جنگ هستهای در دنیا شروع شود و تمام محصول تمدن بشر فرو ریزد و بشر گذشته که به قول آن داستاننویسهای امروز در زوایای غارها زندگی میکردند دومرتبه بیرون میآمدند و از همان اول حساب سال و ماه درست کنند، چه کار باید بکنند؟
باید دوباره با سال قمری شروع کنند. برای اینکه طبیعی و راحت است اگر این طور شود، مطمئناً میشود فهمید.
باز هم تکرار میکنم که «قرآن درصدد تکیه کردن روی ریزهکاریهای علمی نیست.» قرآن درصدد نتیجهگیریهای عالی از همین ادراکات عادی است و لطف قرآن هم به همین است. یک مثال: اگر یک گوینده سیاسی یا یک گوینده اخلاقی که قرار است برای همه مردم دنیا از رادیو و تلویزیون صحبت کند در یک برنامه عمومی که دعوت کردهاند همه به آن برنامه گوش کنند، به عنوان سخنران، ریزهکاریهای علمی را مطرح کنند، شما میگویید این گوینده خوش ذوق است یا بد ذوق؟
اگر او ریزهکاریهای علمی را مطرح کند و همه خسته شوند و چرتشان ببرد، در این صورت اگر فردا شب بگویند دوباره همان سخنران چنین برنامهای دارد، همه پیچ تلویزیون را میبندند و میگویند ول کن، حوصله داری؟ در نداهای عمومی، جای مطرح کردن ریزه کاریهای دقیق نیست. جای این مطلب نیست. اگر در قرآن میآمد، نقص بود و باز عرض میکنم که من ذوق خیلی از این دانشمندان را ندارم که میخواهند آخرین تحقیقات علمی روز را از قرآن استنتاج کنند، بعد هم اینها را مسخره کنند و بگویند اگر قرآن این حرفها را گفته بود، پس چرا مسلمانها اول شروع نکردند و صبر کردند دیگران بگویند؟ قرآن برای این کار نیست. قرآن برای ساختن انسان و جامعه آمده است. سازنده عمومی هم هست و در لحن و گفتار خودش روی سادهترین و عمومیترین ادراکات بشر تکیه میکند و از آن نتیجهگیریهای عالی عمومی میگیرد.
لطف قرآن هم به همین است.
قرآن درصدد راهنمایی کلی بشر
به نظر شما یک منبری یا نویسندهای که از عادیترین مثالها نتیجهگیریهای عالی میکند، گوینده و نویسنده زبردستی است، یا کسی که در نوشتههایش در مورد لطایف و دقایق پیچیده علم حرف می زند و اگر بخواهد مثال بیاورد، مثالهای پیچیده میآورد؟ به نظر من اولی زبردستتر است.
دوستان میتوانند نظرشان را بگویند. من نمیخواهم نظرم را تحمیل کنم. قرآن هم کارش این گونه است. قرآن درصدد راهنمایی کلی بشر به سوی راه راست است. خود این کار، جزو مشکلترین کارها است. از حل بیشتر مشکلات علمی هم مشکلتر و پیچیدهتر است برای آن کسی که میخواهد این کار را بکند. ولی دیگر مطرح کردن دقایق علمی نمیخواهد. قرآن بر پایه ادراکات عادی بشر که دم دست همه هست، نتیجهگیریهای عالی همه کس فهم میکند و لطف قرآن به این است.
بنابراین، در این آیات هم قرآن میخواهد مردم را به اندیشیدن درباره جهان و فکر کردن درباره آفریدگار جهان دعوت کند. دعوت کند مردم را به اینکه بفهمند آدمیزاد باید از هر چیزی در این جهان نتیجهگیری صحیح کند. قرآن میخواهد این حرکت را ایجاد کند. میگوید: نگاه کنید!
خدای شماست که خورشید و ماه را این گونه آفرید تا شما از آن نتیجهگیری کنید. ضمناً میخواهد به مسلمانها بگوید وقت بشناسید، سرتان تو حساب باشد، وقت بشناسید و حساب وقت را داشته باشید. در زندگیتان حساب باشد. در کارتان وقت باشد. این را هم رعایت کنید. دو جنبه کار میکند و لذا بعد میگوید «ماخلق الله اِلّا بِالحَق.» این جمله بسیار لطیف است. همان طور که عرض کردم، من واقعاً تأسف میخورم که بسیاری از مفسرین به جای این نتیجهگیریهای ارزندهای که جنبههای عملی در قرآن دارد و همانها بیشتر مطرح است، سراغ لطایف و دقایقی میروند که گاهی عقل خود ما هم به آن نمیرسد. ملاحظه کنید! قرآن میگوید نگاه کنید، خدایی که جهان را این طور آفرید و خورشید را این طور آفرید و ماه را این طور آفرید که یک وسیله محاسبه دست شما بدهد، خدا بی خودی این جهان را این طوری درست نکرد. این وسایل محاسبهای که خدا در این جهان آفریده، جز به حق نیافریده، از آن استفاده کنید. «یُفَصِّلُ الّایَات لِقَومٍ یَعقِلُونَ» آنانی که در مغزشان یک خرده شعور و علم و درک هست، این طور آیات خدا راتفصیل میدهند.
پی درپی آمدن شب و روز از نشانههای پروردگار
درآیه «اِنَّ فیِ اختِلَافِ اللَّیلِ والنَّهار» کلمه اختلاف را ملاحظه فرمودهاید که غالباً به معنای اختلاف، یعنی دورنگی، دوجور بودن شب و روز در اختلاف شب و روز، آیاتی برای خداست. تفسیر میکنند. ولی این کلمه «اختلاف» را این جور فهمیدن خیلی با ذوق عربی جور درنمیآید. اختلاف این نیست. وقتی که دو نفر آدم پی درپی یک جا بیایند، میگویند؛ «إختلافا» یعنی این آمد، بعدِ او پشت سر او، این آمد. از ریشه کلمه «خلف» است؛ یعنی او پشت سر آن آمد.
بنابراین، اختلاف یعنی پی در پی آمدن. در پی درپی آمدن شب و روز آیاتی هست برای مردمی که میاندیشند. صحبت دورنگی مطرح نیست. میشود در دورنگی و جدایی شب و روز هم بگوییم نشانههایی هست، ولی قرآن نخواسته این را بگوید. قرآن خواسته بگوید در این آمد و شد شب و روز، در این شب و روزی که پی درپی میآید، در این نظام یکنواخت شب و روز که پی درپی و پشت سرهم میآید، آیاتی است برای مردمی که میاندیشند. چون باز از ذوق من، در این نظام دائم و آمد و شد پی درپی شب و روز، این را انسان منبع و نقطه فکر قرار دهد، خیلی مناسبتر است تا جدایی شب و روز و تاریک و روشن بودن شب و روز که شاید خیلی جنبه فکری آن کمتر باشد. این چیزی که آیات قرآن میخواهد به آن تکیه کند این نظام ثابت شب و روز است. در این نظام متقن، شب و روز که پی درپی میآید، آیاتی است برای مردمی که میاندیشند.
مردم عادی میتوانند نگاه کنند که ماه امشب یک ذره باریک است، پس شب اول است. فردا پهنتر شده، خب یک شب روی آن آمده است. بعد یک ذره پهنتر شده، شب سوم است. بعد هلال نصف شده، شب هفتم است. بعد قرص ماه تمام شد، شب چهاردهم است. دومرتبه کم شده، شب پانزدهم، شب شانزدهم تا شبی که دیگر ماه نیست. فردا شب هم ماه نیست، گاهی پس فردا شب هم نیست، این سه شب هم که آخر ماه است. پس همین طور یک ماه کامل میشود که 12 تای آن هم یک سال است. بنابراین، شناسایی ماه و به دنبالش سال، به صورت طبیعی با کمک ماه میسر است.
اگر آن طور که بدبینهای دنیا میگویند روزی جنگ هستهای در دنیا شروع شود و تمام محصول تمدن بشر فرو ریزد و بشر گذشته که به قول آن داستاننویسهای امروز در زوایای غارها زندگی میکردند دومرتبه بیرون میآمدند و از همان اول حساب سال و ماه درست کنند، چه کار باید بکنند؟
باید دوباره با سال قمری شروع کنند. برای اینکه طبیعی و راحت است اگر این طور شود، مطمئناً میشود فهمید.
باز هم تکرار میکنم که «قرآن درصدد تکیه کردن روی ریزهکاریهای علمی نیست.» قرآن درصدد نتیجهگیریهای عالی از همین ادراکات عادی است و لطف قرآن هم به همین است. یک مثال: اگر یک گوینده سیاسی یا یک گوینده اخلاقی که قرار است برای همه مردم دنیا از رادیو و تلویزیون صحبت کند در یک برنامه عمومی که دعوت کردهاند همه به آن برنامه گوش کنند، به عنوان سخنران، ریزهکاریهای علمی را مطرح کنند، شما میگویید این گوینده خوش ذوق است یا بد ذوق؟
اگر او ریزهکاریهای علمی را مطرح کند و همه خسته شوند و چرتشان ببرد، در این صورت اگر فردا شب بگویند دوباره همان سخنران چنین برنامهای دارد، همه پیچ تلویزیون را میبندند و میگویند ول کن، حوصله داری؟ در نداهای عمومی، جای مطرح کردن ریزه کاریهای دقیق نیست. جای این مطلب نیست. اگر در قرآن میآمد، نقص بود و باز عرض میکنم که من ذوق خیلی از این دانشمندان را ندارم که میخواهند آخرین تحقیقات علمی روز را از قرآن استنتاج کنند، بعد هم اینها را مسخره کنند و بگویند اگر قرآن این حرفها را گفته بود، پس چرا مسلمانها اول شروع نکردند و صبر کردند دیگران بگویند؟ قرآن برای این کار نیست. قرآن برای ساختن انسان و جامعه آمده است. سازنده عمومی هم هست و در لحن و گفتار خودش روی سادهترین و عمومیترین ادراکات بشر تکیه میکند و از آن نتیجهگیریهای عالی عمومی میگیرد.
لطف قرآن هم به همین است.
قرآن درصدد راهنمایی کلی بشر
به نظر شما یک منبری یا نویسندهای که از عادیترین مثالها نتیجهگیریهای عالی میکند، گوینده و نویسنده زبردستی است، یا کسی که در نوشتههایش در مورد لطایف و دقایق پیچیده علم حرف می زند و اگر بخواهد مثال بیاورد، مثالهای پیچیده میآورد؟ به نظر من اولی زبردستتر است.
دوستان میتوانند نظرشان را بگویند. من نمیخواهم نظرم را تحمیل کنم. قرآن هم کارش این گونه است. قرآن درصدد راهنمایی کلی بشر به سوی راه راست است. خود این کار، جزو مشکلترین کارها است. از حل بیشتر مشکلات علمی هم مشکلتر و پیچیدهتر است برای آن کسی که میخواهد این کار را بکند. ولی دیگر مطرح کردن دقایق علمی نمیخواهد. قرآن بر پایه ادراکات عادی بشر که دم دست همه هست، نتیجهگیریهای عالی همه کس فهم میکند و لطف قرآن به این است.
بنابراین، در این آیات هم قرآن میخواهد مردم را به اندیشیدن درباره جهان و فکر کردن درباره آفریدگار جهان دعوت کند. دعوت کند مردم را به اینکه بفهمند آدمیزاد باید از هر چیزی در این جهان نتیجهگیری صحیح کند. قرآن میخواهد این حرکت را ایجاد کند. میگوید: نگاه کنید!
خدای شماست که خورشید و ماه را این گونه آفرید تا شما از آن نتیجهگیری کنید. ضمناً میخواهد به مسلمانها بگوید وقت بشناسید، سرتان تو حساب باشد، وقت بشناسید و حساب وقت را داشته باشید. در زندگیتان حساب باشد. در کارتان وقت باشد. این را هم رعایت کنید. دو جنبه کار میکند و لذا بعد میگوید «ماخلق الله اِلّا بِالحَق.» این جمله بسیار لطیف است. همان طور که عرض کردم، من واقعاً تأسف میخورم که بسیاری از مفسرین به جای این نتیجهگیریهای ارزندهای که جنبههای عملی در قرآن دارد و همانها بیشتر مطرح است، سراغ لطایف و دقایقی میروند که گاهی عقل خود ما هم به آن نمیرسد. ملاحظه کنید! قرآن میگوید نگاه کنید، خدایی که جهان را این طور آفرید و خورشید را این طور آفرید و ماه را این طور آفرید که یک وسیله محاسبه دست شما بدهد، خدا بی خودی این جهان را این طوری درست نکرد. این وسایل محاسبهای که خدا در این جهان آفریده، جز به حق نیافریده، از آن استفاده کنید. «یُفَصِّلُ الّایَات لِقَومٍ یَعقِلُونَ» آنانی که در مغزشان یک خرده شعور و علم و درک هست، این طور آیات خدا راتفصیل میدهند.
پی درپی آمدن شب و روز از نشانههای پروردگار
درآیه «اِنَّ فیِ اختِلَافِ اللَّیلِ والنَّهار» کلمه اختلاف را ملاحظه فرمودهاید که غالباً به معنای اختلاف، یعنی دورنگی، دوجور بودن شب و روز در اختلاف شب و روز، آیاتی برای خداست. تفسیر میکنند. ولی این کلمه «اختلاف» را این جور فهمیدن خیلی با ذوق عربی جور درنمیآید. اختلاف این نیست. وقتی که دو نفر آدم پی درپی یک جا بیایند، میگویند؛ «إختلافا» یعنی این آمد، بعدِ او پشت سر او، این آمد. از ریشه کلمه «خلف» است؛ یعنی او پشت سر آن آمد.
بنابراین، اختلاف یعنی پی در پی آمدن. در پی درپی آمدن شب و روز آیاتی هست برای مردمی که میاندیشند. صحبت دورنگی مطرح نیست. میشود در دورنگی و جدایی شب و روز هم بگوییم نشانههایی هست، ولی قرآن نخواسته این را بگوید. قرآن خواسته بگوید در این آمد و شد شب و روز، در این شب و روزی که پی درپی میآید، در این نظام یکنواخت شب و روز که پی درپی و پشت سرهم میآید، آیاتی است برای مردمی که میاندیشند. چون باز از ذوق من، در این نظام دائم و آمد و شد پی درپی شب و روز، این را انسان منبع و نقطه فکر قرار دهد، خیلی مناسبتر است تا جدایی شب و روز و تاریک و روشن بودن شب و روز که شاید خیلی جنبه فکری آن کمتر باشد. این چیزی که آیات قرآن میخواهد به آن تکیه کند این نظام ثابت شب و روز است. در این نظام متقن، شب و روز که پی درپی میآید، آیاتی است برای مردمی که میاندیشند.
حکمت های بی طرفی
دکترمنصور پهلوان
استاد دانشگاه تهران
یکی از حکمتهای نهج البلاغه که هم در حکومت و سیاست و هم در زندگانی فردی کاربرد دارد، حکمتى است که به مداخله نکردن در نزاعها و آشوبها دلالت دارد؛ آشوبهایی که طرفین آن بهدنبال هوی و هوس خویشاند.
علی علیهالسلام میفرماید:
کنْ فِی الْفِتْنَه کابْنِ اللَّبُونِ، لاَ ظَهْرٌ فَیرْکبَ، وَلاَ ضَرْعٌ فَیحْلَبَ (نهج البلاغه حکمت١)
یعنى: در فتنهها مانند بچه شتر باش که نه پشتى دارد تا سوارش شوند و نه پستانى دارد تا دوشیده شود.
ابن ابى الحدید شارح معتزلى نهج البلاغه در ذیل این حکمت مىنویسد:
ایام فتنه، ایام دشمنى و جنگ ما بین دو رئیس گمراه است که هر کدام از آن دو مردم را به گمراهى فرا مىخواند، مانند عبدالملک بن مروان و عبدالله بن زبیر، اما اگر یکى از آن دو، طرفدار حق و دیگرى طرفدار باطل باشد، دیگر ایام فتنه نخواهد بود، مانند جنگ جمل و صفین و در این حالت نه تنها نباید بیطرف ماند، بلکه جهاد واجب مىگردد و باید همراه طرفدار حق با باطل جنگید.
کاربرد این حکمت در زندگانى فردی روشن است، فى المثل اگر دو نفر هوى پرست و منفعت طلب با یکدیگر منازعه داشته باشند، ما نباید ملعبه یا نردبان ترقى یکى از آن دو شویم.
اما کاربرد این حکمت در تصمیمات سیاسی و اجتماعى مهمتر است، فىالمثل در جنگهایی که بین کشورها و با اهداف منفعت طلبانه صورت مىپذیرد، اعلام بیطرفى و حمایت نکردن از یکى از طرفین، شرط عقل است. یادمان هست سال1990 که صدام به کویت حمله کرد و کویت را یکى از استان هاى خود خواند و امریکا به پشتیبانى کویت آمد، برخى از دو آتشههاى وطنى، حتى در مجلس شوراى اسلامى، مىگفتند ما باید امروز از صدام حمایت کنیم، زیرا او مانند خالد بن ولید است که تا کافر بود بیشترین ضربه را بر مسلمانان وارد کرد و چون مسلمان شد، «سیف الاسلام» لقب گرفت.
و اگر نبود درایت مردانى که اکنون زیر خاک خفتهاند و اعلام بىطرفى دولت، شاید همان بلایی که بر سر عراق آمد، بر سر ما هم آمده بود.
جنگ جهانى دوم نیز خاطرات تلخى براى ما بر جاى گذاشته است، جنگ آلمان و ایتالیا و ژاپن با متفقین درگرفته بود و رضا شاه که روابط حسنهاى با آلمان و شخص هیتلر داشت، نتوانست بیطرفى خود را عملاً به اثبات برساند و باعث شد مملکت ما از شمال و جنوب توسط بیگانگان اشغال شود.(براى اطلاع از روابط حسنه و هدایایی که بین رضا شاه و هیتلر رد و بدل شده است نگاه کنید به خاطرات ملکه پهلوى، انتشارات به آفرین، ١٣٨٠)
آرى در فتنه و آشوب باید مانند بچه شتر بود، تا کسى طمع نکند که سوارش شود یا شیرش را بدوشد.
استاد دانشگاه تهران
یکی از حکمتهای نهج البلاغه که هم در حکومت و سیاست و هم در زندگانی فردی کاربرد دارد، حکمتى است که به مداخله نکردن در نزاعها و آشوبها دلالت دارد؛ آشوبهایی که طرفین آن بهدنبال هوی و هوس خویشاند.
علی علیهالسلام میفرماید:
کنْ فِی الْفِتْنَه کابْنِ اللَّبُونِ، لاَ ظَهْرٌ فَیرْکبَ، وَلاَ ضَرْعٌ فَیحْلَبَ (نهج البلاغه حکمت١)
یعنى: در فتنهها مانند بچه شتر باش که نه پشتى دارد تا سوارش شوند و نه پستانى دارد تا دوشیده شود.
ابن ابى الحدید شارح معتزلى نهج البلاغه در ذیل این حکمت مىنویسد:
ایام فتنه، ایام دشمنى و جنگ ما بین دو رئیس گمراه است که هر کدام از آن دو مردم را به گمراهى فرا مىخواند، مانند عبدالملک بن مروان و عبدالله بن زبیر، اما اگر یکى از آن دو، طرفدار حق و دیگرى طرفدار باطل باشد، دیگر ایام فتنه نخواهد بود، مانند جنگ جمل و صفین و در این حالت نه تنها نباید بیطرف ماند، بلکه جهاد واجب مىگردد و باید همراه طرفدار حق با باطل جنگید.
کاربرد این حکمت در زندگانى فردی روشن است، فى المثل اگر دو نفر هوى پرست و منفعت طلب با یکدیگر منازعه داشته باشند، ما نباید ملعبه یا نردبان ترقى یکى از آن دو شویم.
اما کاربرد این حکمت در تصمیمات سیاسی و اجتماعى مهمتر است، فىالمثل در جنگهایی که بین کشورها و با اهداف منفعت طلبانه صورت مىپذیرد، اعلام بیطرفى و حمایت نکردن از یکى از طرفین، شرط عقل است. یادمان هست سال1990 که صدام به کویت حمله کرد و کویت را یکى از استان هاى خود خواند و امریکا به پشتیبانى کویت آمد، برخى از دو آتشههاى وطنى، حتى در مجلس شوراى اسلامى، مىگفتند ما باید امروز از صدام حمایت کنیم، زیرا او مانند خالد بن ولید است که تا کافر بود بیشترین ضربه را بر مسلمانان وارد کرد و چون مسلمان شد، «سیف الاسلام» لقب گرفت.
و اگر نبود درایت مردانى که اکنون زیر خاک خفتهاند و اعلام بىطرفى دولت، شاید همان بلایی که بر سر عراق آمد، بر سر ما هم آمده بود.
جنگ جهانى دوم نیز خاطرات تلخى براى ما بر جاى گذاشته است، جنگ آلمان و ایتالیا و ژاپن با متفقین درگرفته بود و رضا شاه که روابط حسنهاى با آلمان و شخص هیتلر داشت، نتوانست بیطرفى خود را عملاً به اثبات برساند و باعث شد مملکت ما از شمال و جنوب توسط بیگانگان اشغال شود.(براى اطلاع از روابط حسنه و هدایایی که بین رضا شاه و هیتلر رد و بدل شده است نگاه کنید به خاطرات ملکه پهلوى، انتشارات به آفرین، ١٣٨٠)
آرى در فتنه و آشوب باید مانند بچه شتر بود، تا کسى طمع نکند که سوارش شود یا شیرش را بدوشد.
مسجد کبود،نگین لاجوردی تبریز
مرجان قندی
خبرنگار
ایران مساجد باشکوه زیادی دارد که هر کدام از آنها شاهکاری از هنر و معماریاند و شما در بازدید از آنها سرشار از احساس معنویت میشوید. یکی از مساجد تاریخی و باشکوه ایران مسجد کبود است، مسجدی که بخوبی معماری پس از اسلام ایران را به نمایش گذاشته است. بیشتر حجم ساخت و ساز این مسجد مربوط به دوره تیموری است. چیزی که باعث شده اینجا به مسجد کبود معروف شود وجود کاشیهای لاجوردی رنگ است که زیبایی خاصی را برای مسجد به وجود آورده است.
اگر در هنگام ورود به مسجد به کتیبه بالای سر در نگاهی بیندازید اطلاعاتی درباره این مسجد را میبینید، طبق این کتیبه مسجد در سال ۸۷۰ هجری قمری ساخته شده اما این طور که معلوم است این تاریخ مربوط به زمان تمام شدن کاشیکاریهای سر در بوده و ساخت مسجد چندین سال زودتر شروع شده است.
این مسجد در واقع چند منظوره بوده و هم جنبه مسجد و هم مقبره داشته است و در سرداب آن دو قبر هست که میگویند محل دفن جهانشاه و همسرش بوده است هر چند که امروز این قبرها خالی اند. میگویند ساخت این مسجد حدود ۳۰ سال طول کشیده و مهندسان و معماران زیادی در ساخت آن مشارکت داشتهاند.
از شاخصههای منحصر به فرد مسجد کبود تبریز، گنبد و تزئینات کاشی آن با طرح بیهمتایش است که در کمتر جایی دیده شده است. مسجد کبود تبریز یکی از نمونههای بسیار زیبا و عالی انعکاس هنر معماری کاشیکاری است. کاشیهای مسجد کبود تبریز دارای نقشهای اسلیمی و با نقش شاخ و برگ و گل و بوته و طرحسازی و کاشی بری شکل یافته است. در نقاشی و ترکیب رنگها به اندازهای لطافت و ظرافت به کار رفته که انسان خود را در مقابل تابلوی بسیار پر از سبزه و گل میبیند.
اما با وقوع زلزله مهیب سال 1158 هجری شمسی جایگزین شود که باعث ویرانی شهر تبریز و کشته شدن عده زیادی از مردمان آن شد، از مسجد کبود هم بجز سردر و چندین جرز پایه چیزی برجای نماند و در فاصله بین سالهای پس از زلزله تا شروع مرمت، در ورودی اصلی و قطعات مرمرین و... به تاراج رفت. درنهایت باید گفت که تنها ۴ مسجد آبی رنگ در دنیا وجود دارد که یکی از آنها مسجد تاریخی تبریز است.
خبرنگار
ایران مساجد باشکوه زیادی دارد که هر کدام از آنها شاهکاری از هنر و معماریاند و شما در بازدید از آنها سرشار از احساس معنویت میشوید. یکی از مساجد تاریخی و باشکوه ایران مسجد کبود است، مسجدی که بخوبی معماری پس از اسلام ایران را به نمایش گذاشته است. بیشتر حجم ساخت و ساز این مسجد مربوط به دوره تیموری است. چیزی که باعث شده اینجا به مسجد کبود معروف شود وجود کاشیهای لاجوردی رنگ است که زیبایی خاصی را برای مسجد به وجود آورده است.
اگر در هنگام ورود به مسجد به کتیبه بالای سر در نگاهی بیندازید اطلاعاتی درباره این مسجد را میبینید، طبق این کتیبه مسجد در سال ۸۷۰ هجری قمری ساخته شده اما این طور که معلوم است این تاریخ مربوط به زمان تمام شدن کاشیکاریهای سر در بوده و ساخت مسجد چندین سال زودتر شروع شده است.
این مسجد در واقع چند منظوره بوده و هم جنبه مسجد و هم مقبره داشته است و در سرداب آن دو قبر هست که میگویند محل دفن جهانشاه و همسرش بوده است هر چند که امروز این قبرها خالی اند. میگویند ساخت این مسجد حدود ۳۰ سال طول کشیده و مهندسان و معماران زیادی در ساخت آن مشارکت داشتهاند.
از شاخصههای منحصر به فرد مسجد کبود تبریز، گنبد و تزئینات کاشی آن با طرح بیهمتایش است که در کمتر جایی دیده شده است. مسجد کبود تبریز یکی از نمونههای بسیار زیبا و عالی انعکاس هنر معماری کاشیکاری است. کاشیهای مسجد کبود تبریز دارای نقشهای اسلیمی و با نقش شاخ و برگ و گل و بوته و طرحسازی و کاشی بری شکل یافته است. در نقاشی و ترکیب رنگها به اندازهای لطافت و ظرافت به کار رفته که انسان خود را در مقابل تابلوی بسیار پر از سبزه و گل میبیند.
اما با وقوع زلزله مهیب سال 1158 هجری شمسی جایگزین شود که باعث ویرانی شهر تبریز و کشته شدن عده زیادی از مردمان آن شد، از مسجد کبود هم بجز سردر و چندین جرز پایه چیزی برجای نماند و در فاصله بین سالهای پس از زلزله تا شروع مرمت، در ورودی اصلی و قطعات مرمرین و... به تاراج رفت. درنهایت باید گفت که تنها ۴ مسجد آبی رنگ در دنیا وجود دارد که یکی از آنها مسجد تاریخی تبریز است.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
حــــدیث
-
انتظار ، آینده فراگیر جهان
-
ماه رمضان فصلمشترک قرآن و روزه
-
قرآن کتاب هدایت انسان، نه راوی ریزهکاریهای علمی
-
حکمت های بی طرفی
-
مسجد کبود،نگین لاجوردی تبریز
اخبارایران آنلاین