نگاهی به سیر تحقق فرمان راهبردی رهبر معظم انقلاب مبنی بر تسلیح کرانه باختری
ثمرات یک راهبرد تاریخی
امیر فرشباف
روزنامهنگار
حدود هشت سال از حکم تاریخی حضرت آیتالله خامنهای فرمانده معظم کل قوا مبنی بر لزوم تجهیز و تسلیح کرانه باختری میگذرد. در کشاکش تجاوز ۵۱ روزه رژیم صهیونیستی به غزه در ماه رمضان سال ۹۳ بود که این دستور راهبردی صادر شد و اکنون در سالگرد قمری آن، درخت مقاومت باز هم در ماه رمضان، اما این بار نه در غزه؛ بلکه در کرانه باختری در حال ثمر دادن است. ایشان در آن مقطع و در گیرودار مذاکرات هستهای در چند موضع، راهبرد تسلیح کرانه باختری و مقاومت در برابر اشغالگری و ترور صهیونیستها را بهعنوان راهبردی برای تمام ملل منطقه و نه فقط برای ایران بیان کردند. نخستین بار در دیدار رمضانی دانشجویان با معظمله این مسأله مطرح شد و رهبر انقلاب موضوع تسلیح کرانه غربی به همراه غزه را این طور بیان کردند: «این اعتقاد ما است که کرانه باخترى هم مثل غزه باید مسلح بشود. دست قدرت [لازم است]. کسانىکه علاقهمند به سرنوشت فلسطیناند، اگر میتوانند کارى بکنند، در آنجا باید مردم را مسلح کنند. تنها چیزى که ممکن است از محنت فلسطینىها بکاهد، عبارت است از همین که دست قدرت داشته باشند، بتوانند قدرتنمایى بکنند؛ والا با برخورد رام و مطیع و سازشکارانه، هیچ کارى به نفع فلسطینىها انجام نخواهد گرفت و از خشونت این موجود خشن و خبیث و گرگصفت چیزى کاسته نخواهد شد.»
عید فطر همان سال، دومین مناسبتی بود که رهبر انقلاب مجدداً بر این موضوع تأکید کردند. همچنین، دیدار شرکتکنندگان در «کنگره جهانى جریانهاى افراطى و تکفیرى از دیدگاه علماى اسلام» با رهبر انقلاب در آذر 93 مناسبت دیگری بود که رهبر انقلاب در این خصوص مطالبی را بیان کردند و گفتند: «ما به توفیق الهى و به فضل الهى از محدودیت اختلاف مذهبى عبور کردیم. ما همان کمکى را که به حزبالله لبنان کردیم که شیعه است، همان کمک را به حماس و جهاد کردیم و باز هم خواهیم کرد. ما اسیر محدودیتهاى مذهبى نشدیم؛ ما نگفتیم این شیعه است، این سنى است، این حنفى است، این حنبلى است، این شافعى است، این زیدى است؛ ما نگاه کردیم به آن هدف اصلى و کمک کردیم و توانستیم مشت برادران فلسطینىمان را در غزه و در مناطق دیگر تقویت کنیم و انشاءالله ادامه خواهیم داد و من اعلام کردم و قطعاً این خواهد شد که کرانه باخترى هم باید مثل غزه مسلح بشود و آماده دفاع باشد.»
دو نکته درباره این فرمان راهبردی ذکر میشود که در ادامه به بررسی وجوه مختلف آن ازجمله چرایی و چگونگی تحقق این راهبرد در این روزها پرداخته میشود. نکته اول اینکه به لحاظ زمانی، رهبری در شرایطی این حکم را صادر کردند که مذاکرات هستهای در جریان بود و برخی گروههای مقاومت منطقه بر اثر عملیات روانی رسانههای وابسته به غرب، دچار تردید شده بودند که «آیا جمهوری اسلامی بعد از توافق نیز باز از آرمان مقاومت حمایت خواهد کرد؟» که این بیانات رهبری در آن مقطع - مبنی بر حمایت از مقاومت منطقه بهعنوان یکی از اصول ثابت و قطعی جمهوری اسلامی، ربطی به توافق هستهای و مسائل جانبی دیگر ندارد- این شبهه را پاسخ داد و دیگر اینکه بحث تسلیح کرانه باختری درست در زمانی مطرح شد که رژیم صهیونیستی به طرز بیسابقه، گسترده و مداومی حملات خود به غزه را آغاز کرده بود و دولتهای غربی خواستار خلع سلاح حماس و جهاد اسلامی در فلسطین شده بودند. رهبر انقلاب با طرح ضرورت تسلیح کرانه غربی مقابل این سیاست شیطنتآمیز دولتهای غربی تابع امریکا ایستادند و نه تنها اجازه خلع سلاح گروههای مقاومت در غزه را ندادند؛ بلکه با صدور فرمان تجهیز کرانه باختری افق جدیدی در ترتیبات نظامی، امنیتی و سیاسی مقاومت منطقه و فلسطین گشودند.
برای درک چرایی و چگونگی تسلیح کرانه غربی و پیوستن آن به مقاومت غزه - به مثابه راهبرد نوین مقاومت - باید ابتدا به سیر تاریخی آن توجه کرد و بعد به سایر وجوه پرداخت. جریان مقاومت، پس از اشغال صهیونیستها همواره در تمام ارض فلسطین جریان داشته؛ اما مقاومت با ابزار نظامی در این سالها عمدتاً در باریکه غزه صورت گرفته و در کرانه باختری بهدلیل سیطره نگاههای سازشکارانه، صرفاً مقاومت بهصورت تظاهرات و پرتاب سنگ انجام میشد. اما بعد از صدور فرمان راهبردی تسلیح کرانه باختری، شاهد تحول در الگوهای مبارزاتی فلسطینیان بودیم و نمود آن را در استفاده از بالنهای آتش زا و تحریق مزارع صهیونیستها میشد دید. اکنون نیز این راهبرد در اشکال و صورتهای نوینی عملیاتی میشود و ابزارهای جدیدی به آن اضافه شده است که بهعنوان نمونه میتوان به استفاده مردم فلسطین از سلاح گرم برای مقاومت در برابر کشتار، ترور و فشار ممتد و تاریخی صهیونیستها اشاره کرد.
اما در پاسخ به اینکه چرا مقاومت مسلحانه و چرا اساساً تسلیح کرانه باختری در دستور کار قرار گرفت؟ باید گفت که چند دهه بود که طرح سازش توسط برخی رهبران فلسطینی با حمایت برخی کشورهای عربی منطقه و امریکا دنبال میشد و نه تنها منجر به اقدام مثبتی به نفع مردم فلسطین نشد؛ بلکه موضوع سازش تبدیل به یکی از نقاط ضعف فلسطینیان و محملی برای توسعه و تعمیق سیاست تجاوز، ترور، گسترش شهرکسازی و هویت زدایی از فلسطینیها توسط صهیونیستها شده بود. جنگهای ۲۲ روزه و ۸ روزه و نیز تجاوز ۵۱ روزه که یکی از بیسابقهترین حملات رژیم صهیونیستی به مردم غزه بود و منجر به تخریب و کشتار گسترده غیرنظامیان از جمله زنان و کودکان فلسطینی شد را نیز باید به مثابه محصول همین سیاست سازش تحلیل کرد. اما با فرمان تاریخی رهبر انقلاب نه تنها از حجم حملات صهیونیستها و میزان استمرار زمانی آنها کاسته شده؛ بلکه ترتیبات امنیتی و اجتماعی حاکم بر فلسطین اساساً دستخوش تغییر شده و بذر نظم جدید در حال رویش است. افزایش قابل تأمل سیر مهاجرت معکوس صهیونیستها در کنار ناتوانی در برقراری امنیت از مهمترین تحولات این روزهای فلسطین اشغالی است.
مسأله فلسطین علاوه بر وجه سیاسی و امنیتی، متضمن وجوه زیربناییتر ازجمله وجوه کلامی، تاریخی و فقهی هم هست که تحلیل مستقل و مبسوط هر یک از این وجوه در این یادداشت نمیگنجد. صرفاً در همین حد اشاره میشود که آنچه در رسانههای تابع امریکا و رژیم صهیونیستی تبلیغ میشود، نمایشی از یک تحریف عمیق ولی نخنما شده است؛ رسانههای مذکور در حالی مقاومت مردم فلسطین را محکوم میکنند که قریب به هشت دهه است که نسبت به اشغال، تجاوز، ترور و کشتار سازمان یافته و علنی صهیونیستها سکوت کرده یا آن را توجیه کردهاند. وقاحت مثال زدنی این رسانهها از این جا قابل فهم است که این اشغال، تجاوز، ترور و کشتارها صرفاً در یک مقطع اتفاق نیفتاده؛ بلکه در طول این هشت دهه همواره امتداد و استمرار داشته است. این رسانهها حتی آن زمان که کرانه باختری بهعنوان نماد سازش شناخته میشد و فلسطینیان معترض با سنگ در برابر سلاح گرم صهیونیستها مقاومت میکردند نیز معترضان را تروریست میخواندند!
نهایت کلام اینکه راههای سازش قبلاً امتحان شده و شکست این راهها به کرات به اثبات رسیده است و اتفاقاً تنها راهی که تاکنون در برابر سیاست رسمی اشغال و کشتار و هویت زدایی از قدس، قرین توفیق بوده، همین مقاومت است. قدس بهعنوان قبله نخست مسلمانان و سرزمینی از سرزمینهای اسلامی اشغال شده، هویتش در خطر انهدام و ازاله قرار دارد، مردمش با زور از خانههای خود به کشورهای دیگر آواره شدهاند و ترور و کشتار جمعی و توسعه سیاست اشغال از طریق گسترش شهرکسازی ادامه دارد؛ منطقیترین و انسانیترین راهی که پیش پای ملل مسلمان و فلسطینیان به طور خاص قرار دارد، همین مقاومت به مثابه دستوری قرآنی و انسانی است. مسلمانان نباید فراموش کنند که یهود در کلام خداوند بهعنوان «شدیدترین دشمنان نسبت به مؤمنان» و در این دشمنی نیز مقدم بر مشرکین یاد شده است.
تنش دائمی در اسرائیل؛ شکاف اعراب با صهیونیستها
آیا سند مرگ اسرائیل امضا شده است؟
امیررضا مقومی
دانشجوی دکترای مطالعات منطقهای
در جریان تیراندازی روز پنجشنبه در مرکز شهر تلآویو، که آخرین مورد از یک رشته حملات در هفتههای اخیر در سراسر رژیم صهیونیستی بود، حداقل سه نفر کشته و چندین نفر زخمی شدند. در جریان سه حمله پیشین که در شهرهای بئرشبا، حادره و بنیبراک رخ داد، 11 اسرائیلی کشته شدند. چنین عملیاتهای گستردهای که حداقل از سال 2016 به این سو، کم سابقه بود نشان از وخیمتر شدن اوضاع داخلی رژیم صهیونیستی است. رژیم صهیونیستی از زمان تأسیس تا به حال از بُعد داخلی با چالشهای عدیدهای روبهرو بوده است که منشأ این چالشها نیز عمدتاً تحت تأثیر شکافهای جمعیتی رژیم صهیونیستی میباشد و حوادث اخیر در فلسطین اشغالی را نیز میتوان در همین قالب مورد تحلیل قرار داد. مرکز مطالعات امنیت ملی رژیم صهیونیستی در تازهترین ارزیابی راهبردی خود، یکی از سه چالش اصلی رژیم صهیونیستی را مربوط به مسائل داخلی این رژیم و شکافهای جمعیتی آن، عنوان کرده و همین مؤسسه در یک نظرسنجی از ساکنان فلسطین اشغالی به این نتیجه رسیده است که 66 درصد اسرائیلیها، بیش از تهدیدهای خارجی، از تنشهای داخلی احساس ناامنی میکنند که وقایع اخیر نیز صحت این ادراکات را نشان میدهد. به طور کلی با وجود تأثیرگذاری عوامل منطقهای و بینالمللی در افزایش اقدامات شهادتطلبانه فلسطینیان، اما شرایط داخلی رژیم صهیونیستی و شکافهای متعددی که در این رژیم وجود دارد، عامل اصلی و اساسی در وقوع چنین رخدادهایی در فلسطین اشغالی است. شکافهایی که نه موقت و کوتاه مدت، بلکه عمری به درازای رژیم صهیونیستی دارد و از زمان حیات این رژیم بهوجود آمده است و تا زمان نابودی آن نیز ادامه خواهد یافت.
شکافهای جمعیتی و تنشهای هویتی
رژیم صهیونیستی در بعد داخلی با سه شکاف جمعیتی رو به رو است: 1- شکاف بین قومی میان اعراب و صهیونیستها. 2- شکاف درون قومی میان نژادهای مختلف یهودی همچون اشکنازها، سفاردیها، فلاشاها و روستبارها. 3- شکاف مذهبی در درون رژیم صهیونیستی و تقسیم آن به مذهبیون و سکولارها. هر کدام از این شکافها خود را در عرصههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی، آموزشی، بهداشتی و... نشان میدهد و این رژیم را با تنشهای داخلی عدیدهای مواجه میسازد. با این حال، در میان تنشهای موجود، شکاف میان اعراب و صهیونیستها آشکارترین و طولانیترین شکاف اجتماعی در رژیم صهیونیستی میباشد. به طوری که شکاف قومی میان یهودیان و اعراب فلسطین بهدلیل تأثیرپذیری از عوامل سیاسی و اجتماعی بسیار، چه از درون و چه از بیرون، بیشترین رسوخ و دوام را میان تنشهای موجود در جامعه رژیم صهیونیستی بهوجود آورده است و در برهههای زمانی مختلف، همچون انتفاضههای سال 1987 و 2000 میلادی که سالها به طول انجامید، رژیم صهیونیستی را با تهدیدهای امنیتی متعددی مواجه ساخته است.
پس از تشکیل رژیم صهیونیستی در سال 1948، رهبران این رژیم برای تحقق ایده دولت یهود، سعی کردند که بافت جمعیتی فلسطین را تغییر دهند و با پاکسازی قومی فلسطین، «سرزمین فلسطین» را به «سرزمین یهود» تبدیل نمایند. همان گونه که ایلان پاپه، اندیشمند و نویسنده سرشناس یهودی، در کتاب «پاکسازی قومی فلسطین» بیان میکند، رهبران صهیونیست با اجرای طرح دالِت در سال ۱۹۴۸ و پس از اعلام تشکیل این رژیم، توانستند نیمی از جمعیت دو میلیونی فلسطین را از زندگی ساقط و ریشه کن کنند و ۵۳۱ روستای فلسطینی را ویران سازند و ۱۱ شهر فلسطینی را کاملاً خالی از سکنه کنند و از این طریق بافت جمعیتی فلسطین را به سود خود تغییر دهند.
با وجود تلاشهای بسیار صهیونیستها برای ریشه کن کردن جمعیت عربی و بویژه مسلمان در فلسطین و تبدیل فلسطین به کشوری صرفاً یهودی، اما در حال حاضر بیش از بیست درصد جمعیت فلسطین اشغالی، عرب و بویژه مسلمان میباشد. اما نکته مهم این است که این گروه با وجود زندگی در سرزمینهای اشغالی، اما از پذیرش هویت اسرائیلی سر باز میزنند. به طوری که بر اساس نظرسنجی سال 2017 که توسط سمیاسموها، استاد جامعه شناسی دانشگاه حیفا انجام گرفت، فقط 16 درصد اعراب ساکن در رژیم صهیونیستی خود را «عرب اسرائیلی» قلمداد میکنند و ما بقی خود را «فلسطینیان در اسرائیل» یا «عرب فلسطینی» معرفی میکنند که نشان از عدم هویت یکپارچه در سرزمینهای اشغالی است.
در این میان اقدامات آپارتاید گونه و تبعیضهای آشکار علیه اعراب در رژیم صهیونیستی مزید بر علت شده و هویت فلسطینی اعراب را بیش از پیش تقویت کرده و زمینههای چنین اقداماتی را در این رژیم فراهم آورده و مانع از شکلگیری هویت یکپارچه اسرائیلی شده است. ایدئولوژی صهیونیسم که مبتنی بر برتری یهود بر غیر یهود میباشد، موجب شده است که هم در عرصه نظر و هم در عرصه عمل، اعراب و بویژه مسلمانان بهعنوان شهروندان درجه دو در نظر گرفته شوند و رابطه یهودیان با اعراب، بر اساس دشمنی تعریف شود. به طوری که در بهار 2022، افرایم کاراش، مورخ و اندیشمند معروف صهیونیستی، در مقالهای تحت عنوان «چرا اعراب اسرائیل بزرگترین تهدید آن هستند؟» به بررسی تهدیدات حضور اعراب در فلسطین اشغالی پرداخته و حتی آنان را از ایران و حماس برای رژیم صهیونیستی خطرناکتر توصیف کرده است. چنین نگاه خصمانهای را میتوان در شعارهای «مرگ بر عربِ» یهودیان در جریان عملیاتهای فلسطینیان و جنگهای رژیم صهیونیستی با گروههای مقاومت فلسطینی شاهد بود.
تبعیضهای آشکار و ظلم ساختاریافته
به حساب آوردن فلسطینیان بهعنوان شهروندان درجه دوم و نگاه خصمانه به آنها و همچنین روا داشتن تبعیضهای سیاسی، مذهبی، اقتصادی، آموزشی، اجتماعی، بهداشتی و... علیه آنها، موجب شده است که اعراب و بویژه مسلمانان از لحاظ سطح معیشت، درآمد، کار و آموزش در پایینترین سطح هرم اجتماعی قرار بگیرند و بغضشان در برابر صهیونیستها عمیقتر باشد. علاوه بر اشغال سرزمین فلسطین توسط صهیونیستها که خود بزرگترین ظلم و تبعیض، به حساب میآید، اعراب ساکن در سرزمینهای اشغالی در طول هفتاد سال، با تبعیضهای گوناگونی در تمامی ابعاد مواجه شدهاند؛ به طور مثال فقط ۲.۴ درصد از مناطق صنعتی، در شهرهای با اکثریت عربی وجود دارد که همین عامل موجب افزایش فقر در بین اعراب مسلمان رژیم صهیونیستی شده است. علاوه بر این دولت یهود در برنامه اولویتهای ملی خود که در آن ۵۵۳ شهر و روستا از حمایتهای مالی بهرهمند میشدند، فقط تعداد چهار روستای عرب مسلمان را در این طرح مورد نظر قرار داده، در حالی که روستاهای عربی نسبت به روستاهای یهودی از وخامت بیشتری رنج میبرند.
از نظر اقتصادی نیز در سال 2018، متوسط درآمد ماهیانه یک یهودی 4.692 هزار دلار بود در حالی که این رقم برای اعراب به 2.881 هزار دلار میرسید که نزدیک به نصف درآمد یک یهودی بود. از سوی دیگر اکثر مسلمانان ساکن در فلسطین اشغالی، سواد تحصیلی پایینی دارند که این خود نیز عاملی است که موجب میشود نسبت به همتایان یهودی خود در سطح پایینی قرار گیرند و تحرک اجتماعی بسیار کمتری داشته باشند. همین امر موجب شده است که کسانی که بیش از ۲۰ درصد از کل جمعیت رژیم صهیونیستی را تشکیل میدهند، تنها در ۸ درصد از تولید ناخالص ملی آن سهیم باشند و میزان فقر در اعراب، دو برابر میزان فقر در یهودیان باشد.
در این میان، اما یکسری کاتالیزورهایی برای فوران خشم اعراب فلسطین علیه صهیونیستها وجود دارد که مهمترینشان نیز ماه رمضان و مناسبتهایی است که در سرزمین فلسطین، چه از سوی اعراب و چه از سوی صهیونیستها برگزار میشود و زمینههای درگیری این دو را بهوجود میآورد و خشمهای نهفته فلسطینیان را علیه ظلمها و تبعیضهای رژیم صهیونیستی عیان میسازد. با این که صهیونیستها سعی نمودهاند در مقابل عملیاتهای اینچنینی فلسطینیان، مظلوم نمایی کنند و آنها را تروریستی بنامند، اما همان گونه که جاناتان کوک، محقق مسائل غرب آسیا، بیان میکند: «اشغال و ظلم علت واقعی حملات چند روز اخیر در داخل اسرائیل است». بر اساس گزارش دفتر هماهنگی امور بشردوستانه سازمان ملل متحد، فقط در سال 2021، 496 حمله توسط شهرک نشینان صهیونیستی علیه فلسطینیها صورت گرفته که 370 مورد آن خسارت مالی و 126 مورد آن تلفات جانی داشته است. البته این جزئی از ظلم ساختار یافته صهیونیستها به صاحبان اصلی سرزمین فلسطین میباشد و فقط محدود به کرانه باختری است و چنانچه تمامی اقدامات آپارتاید گونه و ظالمانه رژیم صهیونیستی علیه فلسطینیان را برشماریم، بسیار بیشتر از اینها خواهد بود.
بر این اساس، گذشته از دیگر شکافهای جمعیتی رژیم صهیونیستی، شکاف میان اعراب و یهودیان، بیشترین تأثیر را بر امنیت ملی رژیم صهیونیستی گذاشته و به عقیده بسیاری از سیاستمداران و اندیشمندان دولت یهود، راهبردهای رژیم صهیونیستی در برابر اعراب ساکن فلسطین، «سند مرگ اسرائیل» را امضا کرده است. به طور کلی چنین اقداماتی نه تنها نتوانسته امنیت برای رژیم صهیونیستی به ارمغان آورد، بلکه زمینههای تهدید این رژیم را از چند جهت فراهم کرده است. نخست اینکه رویکرد اشغالگرایانه این رژیم از همان ابتدای تأسیس تا به الان، موجبات درگیری اعراب و صهیونیستها را فراهم کرده و عملاً مانع از شکلگیری هویت واحد در فلسطین اشغالی شده است. همین امر نیز رژیم صهیونیستی را به صحنه زد و خورد دائمی میان فلسطینیان و صهیونیستها تبدیل کرده است. در همین خصوص استون کوک در مقاله جالبی پس از جنگ سیف القدس، تحت عنوان «جنگ اسرائیل هرگز پایان نخواهد یافت»، نوشت: «برای اسرائیلیها و فلسطینیها، خشونت قومی یک مشکل موقتی نیست. این یک مسأله هویتی ماندگار است... درگیری بین اسرائیلیها و فلسطینیها در هسته اصلی خود مربوط به هویت است. دیپلماتها نمیتوانند این وضعیت را از بین برده یا برطرف کنند. حتی زمانی که موشکها و توپخانهها متوقف شوند هم اسرائیلیها و فلسطینیها هرگز به این فکر نمیافتند که چگونه با یکدیگر زندگی مسالمتآمیز داشته باشند؛ زیرا آنها از اراده جمعی برای به رسمیت شناختن وجود دیگری برخوردار نیستند... کاملاً واضح است که حتی پس از ۷۳ سال تلاش، نه تنها در ادغام فلسطینیان در جامعه اسرائیل، بلکه برای تضعیف هویت آنها و نامیدنشان تحت عنوان «عرب اسرائیلی» با شکست مواجه شدهاند. فلسطینیان شهروند اسرائیل خود را بقایای جمعیتی میدانند که پیش از ایجاد اسرائیل وجود داشته و بنابراین آنها با پسرعموهای خود در کرانه باختری و نوار غزه هویت مشترکی دارند که از ایشان سلب شده است.»
امنیت به خطر افتاده رژیم اشغالگر
مسأله دیگر این است که سیاست «مشت آهنین» رهبران صهیونیست علیه فلسطینیان و ظلم عیان آنان به مردم مظلوم فلسطین، جامعه جهانی و افکار عمومی جهان را در مقابل رژیم صهیونیستی قرار داده و عملاً این رژیم را در سطح جهان به رژیم نامشروع تبدیل و همچنین قدرت نرم آن را تضعیف کرده است که این موارد میتواند در آینده پیامدهای جدی بر امنیت ملی رژیم صهیونیستی داشته باشد.
از سوی دیگر با افزایش جمعیت اعراب ساکن فلسطین اشغالی و بیشتر شدن تعارضات میان این گروه با صهیونیستها، سرزمین امن مورد ادعای صهیونیستها برای یهودیان، به سرزمینی ناامن برای یهودیان تبدیل شده است؛ به طوری که پس از عملیاتهای اخیر، یک خبرنگار صهیونیستی بیان کرد: «بیست سال پیش میترسیدیم سوار اتوبوس شویم، حالا حتی از راه رفتن در خیابان نیز میترسیم.» مستولی شدن احساس ناامنی در رژیم صهیونیستی، برای رهبران صهیونیست که در حفظ دولت یهودی، نیازمند جذب و مهاجرت یهودیان جهان به فلسطین هستند، یک مسأله بسیار سهمگین میباشد؛ چرا که با افزایش ناامنی در فلسطین علاوه بر تبعات اقتصادی و سیاسی، نه تنها مهاجرتی از سوی یهودیان به اسرائیل صورت نمیگیرد، بلکه مهاجرت معکوس از این رژیم به دیگر کشورها نیز افزایش مییابد و نظریه «بمب ساعتی جمعیت» که به معنای به هم خوردن توازن جمعیتی یهودیان و اعراب در فلسطین اشغالی است، تشدید میشود که همین امر میتواند تهدید وجودی برای رژیم صهیونیستی به شمار آید.
کوتاه سخن این که با توجه به تحمیلی و مصنوعی بودن رژیم صهیونیستی، این رژیم همواره در تنش و درگیری است و همین تنشها نیز تهدیدهای عدیدهای بر امنیت ملی رژیم صهیونیستی تحمیل کرده و خواهد کرد. رادیکال شدن فضای رژیم صهیونیستی و اقبال بیشتر یهودیان به احزاب راست، نشان از افزایش پتانسیل درگیری اعراب با صهیونیستها در آینده میباشد. این مسأله در کنار بیتوجهی کشورهای عربی به فلسطینیان و پیگیری سیاست عادیسازی با صهیونیستها، فلسطینیان را بیش از پیش به سمت اقدامات شهادت طلبانه و مسلحانه سوق داده است. بر این اساس، در آینده، شاهد عمیقتر شدن شکاف جمعیتی اعراب با صهیونیستها خواهیم بود که این مسأله نیز به نوبه خود، منجر به افزایش اعتراضات و عملیاتهای فلسطینیان علیه صهیونیستها خواهد شد و امنیت این رژیم را بیش از پیش تهدید خواهد کرد.