در کربلای 4 و 5 چه گذشت؟
جنگ سرنوشت بر دروازههای بصره
محمدعلی صمدی
پژوهشگر تاریخ معاصر و دفاع مقدس
«جنگ اکنون به مقطع حساسی رسیده و اگر ما خوب برخورد کنیم و پشت قضیه را درست بگیریم و مسئولان، مردم، رزمندگان و تمامی ارگانها و مردم آشنا به اسلحه، حساسیت این مقطع را بخوبی لمس کنند، سال جدید ما نیز ان شاءالله سال پیروزی و موفقیت خواهد بود.»این جملات، بخشی از خطبه دوم نمازجمعه در نخستین روز فروردین 1365 بود که توسط امام جمعه موقت تهران بیان شد. آیتالله هاشمی رفسنجانی در آن مقطع علاوه بر آنکه ریاست مجلس شورای اسلامی را بر عهده داشت، بهعنوان فرمانده عالی جنگ هم شناخته میشد و طرح چنین موضوعی از جانب او در اولین روز از سال جدید، معنایی مشخص داشت: «جنگ طولانی با رژیم حاکم بر عراق، به نقطه سرنوشتساز رسیده است.» پس از نوروز سال 1361، که نیروهای مسلح کشور، با خبر پیروزی حیرت آفرین در عملیات «فتح المبین»، عیدانهای تاریخی به مردم تقدیم کردند، سه نوروز میگذشت که جای شیرینی یک فتح الفتوح، در سفره هفت سین ایرانیان خالی بود.
سال 1365، درحالی تحویل شد که اخبار فتوحات فرزندان ملت در جبهههای جنوب، شوری کم سابقه را در کشور حاکم کرده بود اما زمانی که توپ تحویل سال شلیک شد، اکثر مردم خبر نداشتند که همان لحظه، نبردی سهمگین در جبهه جنوب جریان دارد تا فتح تاریخی رزمندگان ایرانی را به ناکامی تبدیل کند.
رژیم بعث که روز 23 بهمن ماه، بندر استراتژیک «فاو» را در هجوم برق آسای ایرانیان از دست داده بود، تقریباً با هر آنچه در چنته داشت، بیش از دو ماه به شبه جزیره «فاو» یورش برد اما در نهایت، خشمگین و بهت زده، در برابر حقیقت تسلیم شد.
بهار سال 65 درحالی به نیمه رسید که مردم و رزمندگان، سرمست از پیروزی بودند اما مسئولان عالیرتبه سیاسی و نظامی، خود را در بزنگاهی میدیدند که هرگونه تعلل و کوتاهی، قابل چشمپوشی نبود.
3 سال قبل، در عملیات «الی بیت المقدس»، پیشبینی شده بود که رزمندگان در آخرین مرحله، خود را به ساحل شرقی «اروند رود» برسانند. در صورت تحقق این طرح، علاوه بر آزادسازی خرمشهر، نزدیکترین شهر عراق به مرزهای جنوب غربی کشور نیز عملاً از کنترل دشمن خارج شده (بصره در ساحل غربی اروندرود قرار داشت) و ایران با دست پر، برای نشستن پای میز مذاکره مهیا میشد. اما پس از 3 هفته نبرد، توان نظامی کشور نیاز به بازسازی پیدا کرد و مقرر شد به آزادی خرمشهر بسنده شود. فتح خرمشهر آنقدر بزرگ بود که این تصور را در بخشی از مدیریت سیاسی و نظامی کشور ایجاد نماید که شاید بتوان در همین مقطع، نقطه پایانی بر جنگ گذاشت.
امید میرفت که قدرتنمایی خیرهکننده ایرانیان، شرایط جهانی را برای به چالش کشیدن بانیان جنگ فراهم کند اما گذشت زمان، امید به بهبود شرایط را به یأس تبدیل کرد. چند هزارکیلومتر مربع از اراضی استراتژیک کشور کماکان در اشغال دشمن باقی بود و مجامع جهانی، تحت نفوذ قدرتهای بزرگ، نشانهای از کوتاه آمدن در مواجهه با موازنه قدرت جدید از خود بروز نمیدادند. هیچ افق روشنی درباره شناسایی آغازگر جنگ، تنبیه متجاوز و پرداخت غرامت جنگ به ایران مشاهده نمیشد و جز تداوم رویه 19 ماه قبل، نکته دیگری قابل تشخیص نبود: «راهبرد فشار به ایران و حمایت از صدام».
در چنین شرایطی، تنها یک گزینه برای رسیدن به ابتداییترین مطالبات کشور، پیش روی سیاسیون و نظامیون قرار داشت: «ادامه جنگ».
حالا باید هدفی انتخاب میشد که پیروزی را تضمین و دشمن را مجبور به پذیرش شرایط ایران کند. این هدف با ارزش، همان بود که قبلاً انتخاب شده بود؛ نزدیکترین شهر بزرگ عراق به مرزهای ایران؛ جواهر درخشان مشرق عربی و پایتخت اقتصادی این کشور: «بصره».
چند هفته بعد از آزادی خرمشهر، تلاشها برای تهدید بصره آغاز شد، طی حدود سه سال، چهار حمله بزرگ با هدف نزدیک شدن به این شهر انجام گرفت که به نتیجه و پیروزی کامل نرسید.
سرانجام در بهمن سال ۱۳۶۴، رزمندگان ایرانی، طی عملیات والفجر ۸، از عرض «اروندرود» گذشتند و بندر استراتژیک «فاو» را به تصرف خود درآوردند. تصرف «فاو» هر چند به معنای مسدود شدن تنها معبر عراق به خلیج فارس بود و ایران را با «کویت» (اصلیترین متحد و پشتیبان اقتصادی و نظامی عراق) همسایه میکرد اما برای ارتش عراق، معنای بزرگتری داشت. غرب «اروندرود» اندرونی و حریم امن جنوب عراق به شمار میرفت و ایرانیان با گذشتن از این رودخانه که بزرگترین مانع طبیعی قلمداد میشد، قدم در
«شاه نشین» عراق گذاشته بودند. حالا تختگاه این منطقه، یعنی بصره، از جبهه جنوب مورد تهدید قرار داشت.
با چنین نتیجهای، توهمی که دستگاه تبلیغاتی حجیم و زبده عراق در جهان ایجاد کرده بود، مبنی بر شکستناپذیر بودن ارتش بعثی در شرق «اروندرود» از میان رفت و جنگ پس از 6 سال به نقطهای تعیین کننده رسید و موازنه قدرت به نفع جمهوری اسلامی تغییر کرد.
حالا تنها گزینه پیش روی رژیم صدام، برای بازیابی اعتبار میان حامیان و متحدانش، بازپسگیری فاو بود.
از سوی دیگر، رزمندگان ایرانی، که پس از چند سال بنبست، روحیه و اعتماد به نفسی دوباره پیدا کرده بودند، به تنگنای حیاتی عراق واقف بودند و باید پیش از دست به کار شدن دشمن، عملیاتی دیگر را آغاز میکردند که تخمین زده میشد، سرنوشت نهایی جنگ را تعیین خواهد کرد.
برآورد میشد که یک پیروزی بزرگ دیگر، باقیمانده هژمونی رژیم صدام را در داخل عراق و خارج بر باد خواهد داد و اگر هم به سرنگونی صدام با فشارهای داخلی منجر نشود، شرایط را به گونهای رقم خواهد زد که بغداد، تحت فشار متحدان خارجی (که از کمکهای کلان اما بینتیجه به صدام به ستوه آمدهاند) در برابر درخواستهای مشروع و قانونی ایران بهعنوان کشوری مورد تجاوز قرار گرفته، سر تسلیم فرود آورد.
در این مرحله، بار دیگر تمامی اهداف نظامی در آن سوی مرزها، از سوی نیروهای مسلح، مورد بررسی دقیق قرار گرفت. باید هدفی انتخاب میشد که دستیابی به آن، با توان نظامی ایران در سال 65، متناسب باشد.
بار دیگر همه راهها، به «بصره» ختم شد
پس از یک عملیات طولانی و دقیق گردآوری اطلاعات، منطقهای موسوم به «ابوالخصیب»، در جنوب شرقی بصره، بهعنوان آسیبپذیرترین نقطه در حصار دفاعی مستحکم این شهر، شناسایی شد.
برای وصول به این هدف، رزمندگان ایرانی باید از رودخانه اروند عبور میکردند، کاری که در عملیات والفجر8، آن را با موفقیت کامل تجربه کرده بودند اما این بار، دشمن برخلاف سال 64 که اروندرود را غیرقابل عبور میدانست، با حساسیت و دقت زیادی از پهنه رودخانه حفاظت میکرد.
مقرر شد برای عبور از اروند و رسیدن به ابوالخصیب، از جزایر موجود در این رودخانه استفاده شود.
تاکتیک ویژه این عملیات، عبور شبانه حدود 1000غواص از یک تنگه به عرض ۳۰۰ متر، در میان دو جزیره «ماهی» و «ام الرصاص» بود.
غواصان پس از عبور از «تنگه»، باید جزیره «ام الرصاص» را دور زده و همزمان وارد جزیره «ام الرصاص» و «بلجانیه» میشدند و سپس خود را به کرانه جنوبی رودخانه میرساندند.
به این ترتیب خطوط دفاعی دشمن در جنوب اروندرود شکسته میشد و درنتیجه، نیروهای عراقی در جزایر از پشت سر هدف قرار گرفته و آرایش نظامی آنان در هم میریخت.
در این مرحله، صدها قایق حامل رزمندگان، از دهانه رودخانه کارون و نهر عرایض، با سرعت به سوی جزایر یورش میبردند که منجر به سقوط جزایر میشد.
آزادی کامل جزایر، باعث میشد در پهنه متلاطم اروند، جای پایی محکم برای عبور هزاران رزمنده ایرانی فراهم شود و رسیدن به ساحل جنوبی رودخانه را بسیار آسان میکرد.
فاصله میان سواحل جنوبی تا ابوالخصیب، بیدفاعترین قسمت حصار دفاعی بصره بود و رسیدن رزمندگان به ابوالخصیب، معنایی جز تسلط ایران بر این شهر نداشت.
عملیات کربلای 4 در سوم دی ماه ۱۳۶۵، از سه محور آغاز شد: «شلمچه»، «ام الرصاص» و «جزیره مینو».
مطابق طرح عملیات، رزمندگان، در شمال اروندرود، به مواضع مستحکم «شلمچه» و در جنوب این رودخانه به «ابوالخصیب» حمله میبردند. هجوم در محور جزیره مینو هم بنا بود از جناح چپ تلاش اصلی در تنگهام الرصاص حمایت کرده و مانع رسیدن قوای پشتیبانی به نیروهای دشمن در جزایر شود.
در همان ساعات نخستین عملیات مشخص شد، دشمن در دو طرف تنگه
ام الرصاص متمرکز شده و با هوشیاری، مسیر عبور غواصان را زیر آتشی پرحجم دارد.
با این وضع، عبور از تنگه در ابعاد پیشبینی شده، بهعنوان تاکتیک ویژه عملیات، غیرممکن بود. با این حال، رزمندگان در محورهای دیگر، پیشرویهای قابل توجهی در عمق خطوط دشمن داشتند، خصوصاً در منطقه «شلمچه» که چند سال بود غیرقابل نفوذ به حساب میآمد.
در نهایت، بهدلیل مسدود بودن محور اصلی، عملیات نظامی، پس از حدود 24 ساعت، در تمامی جبهه متوقف شد و قوای خط شکن به خطوط پیش از عملیات بازگشتند.
حتی تصور توقف عملیات هم برای مسئولان ارشد سیاسی و نظامی، غیرممکن بود. پذیرش شکست در این مرحله از جنگ، هیچ شباهتی به سالهای قبل نداشت. ارتش دشمن بدون پنهانکاری، در تدارک خیزی بلند برای بازپسگیری «فاو» بود و در صورت بروز این اتفاق، هیچ کس نمیتوانست پیشبینی کند که پس از آن، چگونه میشد در برابر رژیم صدام ایستاد.
ادامه عملیات، تنها انتخاب موجود بود اما طرح عملیات نیاز به بازبینی و اصلاح داشت.
تلخی بینتیجه ماندن عملیات کربلای 4 و پایکوبی دردناک دشمن که رسانههای جهان با آب و تاب فراوان اقدام به پوشش رسانهای آن میکردند، باعث نشد که حواس رزمندگان ایرانی از نتیجه بزرگ و غیرقابل پیشبینی این عملیات غافل شود: «تصرف استحکامات نفوذناپذیر عراق در شلمچه».
تصور میشد که مدافعان شلمچه تا زمان سقوط «ابوالخصیب» و حتی مدتی بعد از آن مقاومت کنند و احتمالاً تنها پس از رسیدن ایرانیان به دروازه جنوبی بصره (ابوالخصیب)، به زانو دربیایند اما طی همان چند ساعتی که عملیات کربلای 4 به طول انجامید، مستحکمترین سامانه دفاعی شلمچه، که به «دژ پنج ضلعی» شهرت داشت، توسط دو یگان ایرانی که شهرت زیادی نداشتند، درهم شکست و تصرف شد.
هر چند که با توقف عملیات، رزمندگان از پنج ضلعی هم عقب نشستند اما فرماندهان عالیرتبه سپاه، بلافاصله فاتحان پنج ضلعی را فراخواندند و از آنان گزارش کامل این پیروزی عجیب را درخواست کردند.
در این زمان، ارتش صدام با تصور انصراف ایران از تداوم عملیات، تمرکز قوای خود را در جبهه بصره کاهش داد.
فرماندهان ایرانی که با اطلاعات به دست آمده از محور پنج ضلعی، مترصد فرصتی مناسب بودند، با طراحی و تدبیری سریع و غافلگیرانه، محور اصلی عملیات را ازام الرصاص به شلمچه، (که قابل نفوذ بودنشان تجربه شده بود) تغییر دادند.
برای درک بهتر اهمیت آنچه در شلمچه اتفاق افتاده بود، شناختی اجمالی از این منطقه طلایی لازم به نظر میرسد.
فاصله مرز ایران تا «بصره» حدود 15 کیلومتر است. میان بصره و محدودهای از مرزهای ایران (طلائیه-کوشک-شلمچه)، دشتی به مساحت حدود 1800 کیلومتر مربع واقع شده است که بهصورت طبیعی، هیچ مانعی در آن وجود ندارد و در مناطق نظامی، ایران در جبههای به طول 90 کیلومتر، میتواند به سهولت به سمت «بصره» پیشروی کند. عراق در اوایل دهه 50 شمسی (هنگامی که اختلافات مرزیاش با ایران در اوج خود بود) برای رفع این تهدید بزرگ، دست به اقدامی کم نظیر و پرهزینه زد؛ حفر کانالی به طول 30 کیلومتر و عرض یک کیلومتر(نزدیک به دوبرابر عرض کانال سوئز) بهصورت مورب در فاصله 10 کیلومتری «بصره».
این کانال که در پوشش پرورش ماهی ایجاد شد، راههای زمینی دسترسی به بصره را برای ایران، به دو تنگه به عرض حدود 5 کیلومتر در شمال و جنوب کانال، محدود میکرد. انتهای جنوبی کانال، با شکلی شبیه به شمشیر (نوک کانال)، درست به منطقه شلمچه ختم میشد. فاصله نوک کانال ماهی با رودخانه اروندرود (5 کیلومتر) دالانی بود که نزدیکترین مسیرایران به بصره، از میان آن میگذشت (جاده شلمچه به بصره از همین دالان میگذرد).
گرچه در همان زمان، ایران به حفر چنین کانالی که آشکارا ماهیت نظامی داشت اعتراض کرد، اما در سال 1361 بود که ثمرات چنین خرج هنگفتی (تنها در یک فقره، 400 میلیون تن خاکبرداری، صرف نظر از هزینه سنگین پمپاژ آب) خود را نشان داد.
رزمندگان ایرانی که پس از فتح خرمشهر، در نظر داشتند با عملیات رمضان، به بصره نزدیک شوند، ناچار باید محدوده لشکرکشی خود را به شمال و جنوب کانال محدود میکردند.
راهکار شمال کانال، با ایجاد سازههای دفاعی موسوم به «خاکریزهای مثلثی» مسدود شد و راهکار جنوب کانال هم با رهاکردن میلیونها متر مکعب از آب کانال به زمینهای اطرافش، کاملاً بسته شد.
تلاشها برای عبور خاکریزهای مثلثی ناکام ماند و به این ترتیب، پرونده رسیدن به دروازه شرقی بصره، عملاً به حالت تعلیق درآمد.
با وجود این مانع سرگیجه آور، منطقه شلمچه، بهعنوان نزدیکترین مسیر به بصره، همواره در ذهن فرماندهان ایرانی وجود داشت.
ارتش عراق، پس از عملیات رمضان، به ایجاد آبگرفتگی بسنده نکرد، بلکه ظرف مدت کوتاهی، دالان تنگ حد فاصل نوک کانال ماهی تا اروندرود را با استحکامات تو در تو و موانع لایه به لایه، چنان مسلح کرد که این منطقه بهعنوان دروازه شرقی بصره و دژی بدون منفذ و شکستناپذیر، نه تنها در ایران بلکه در سطح رسانههای جهان، شهرتی جالب توجه به دست آورد.
گرچه در سال 61، رزمندگان ایرانی، آمادگی فیزیکی و اعتماد به نفس کافی برای عبور از عرض کانال ماهی را نداشتند اما 4 سال بعد، تجربه یک بار عبور از رودخانه دجله و دو بار گذشتن از رودخانه وحشی اروند، در کارنامه آنان میدرخشید.
حالا برای رسیدن به بصره، دو راهکار به نظامیان ایرانی چشمک میزد: دژهای پنج ضلعی که آسیبپذیریشان در کربلای 4 کشف شده بود و عبور از عرض کانال ماهی و آبگرفتگی اطراف آن، با اتکا بر تجارب سالهای گذشته.
این گونه شد که دو هفته پس از توقف عملیات کربلای4، سپاهیان مسلمان ایرانی، حملهای سنگین و پرتوان را، این بار از محور شلمچه به سمت بصره آغاز کردند.
این یورش جدید که «کربلای ۵» نام گرفت، با موفقیتی خیره کننده، همراه بود. ارتش عراق که مبتنی بر تجارب گذشته، تصور نمیکرد ایرانیان ظرف 14 روز، قادر به تدارک عملیاتی چنین وسیع باشند، کاملاً غافلگیر شد.
رزمندگان ایرانی ازشمال «پنج ضلعی»، همان مانور تجربه شده در کربلای4 را تکرار کردند و در کنار آن، بهصورت وسیع، اقدام به عبور از عرض کانال ماهی و پیاده شدن در غرب آن نمودند.
نبرد در سه منطقه «پنج ضلعی»، «غرب کانال ماهی» و «جنوب پنج ضلعی» طی نزدیک به یک ماه، عراق را وادار کرد که نیمی از تمام توان نظامی خود را وارد این منطقه کوچک کند (جمعاً حدود 40 کیلومتر مربع).
عملیات کربلای5 در «شلمچه» را نه تنها باید بزرگترین نبرد سالهای دفاع مقدس به شمار آورد، بلکه میتوان آن را سنگینترین عملیات نظامی در آسیای غربی، قبل از تهاجم امریکا به عراق محسوب کرد.
در این عملیات، رزمندگان ایرانی با عبور از دروازه نوک کانال ماهی، خود را به «نهر جاسم» رساندند و در فاصله ۱۲ کیلومتری بصره، خط پدافندی مستحکمی را تشکیل دادند.
عراق برای عقب راندن ایرانیان از این منطقه، تلفاتی بیسابقه را تحمل کرد (قریب به 50 هزار نفر) اما راه به جایی نبرد و تنها موفق شد مانع از پیشروی بیشتررزمندگان (تا خط موسوم به کانال زوجی) شود.
نتایج این عملیات، تیر خلاصی بود بر اعتماد قدرتهای جهانی به عراق بهعنوان عامل مهار ایران و برقراری موازنه جدید قوا در آسیای غربی (علت اصلی آغاز تهاجم عراق به ایران جلو بردن همین ایده بود).
همین پیروزی باعث شد متحدان غربی صدام، برای نجات عراق از مخمصه، به تکاپو درآمده و در نهایت قطعنامه ۵۹۸ را تنظیم و تصویب کنند که برای نخستین بار، درخواستهای ایران در طول جنگ، تا حدود قابل توجهی در آن درج شده بود.
تا قبل از کربلای5، عملاً وضعیت جنگی میان عراق و ایران به رسمیت شناخته نمیشد و هیچ نقطه قابل اعتنایی برای آغاز مسیر منتهی به اتمام جنگ وجود نداشت.
قطعنامه 598 گرچه از مطالبات حقه ایران فاصله قابل توجهی داشت اما نشانهای واضح بود که متحدان منطقهای و جهانی صدام، از رسیدن به اهداف خود علیه انقلاب ایران، در جبهه نظامی منصرف شده و یقین حاصل کردهاند هزینههای نجومی برای پروار کردن ارتش صدام، با هدف سقوط جمهوری اسلامی یا حداقل تضعیف و کاهش ضریب نفوذ آن در آسیای غربی، نتیجهای نخواهد داشت.