محمدرضا خوشفرمان به «ایران» از تجربه کارگردانی «اسپانک» و روایت آدمهایی گفته که کمتر دیده و شنیده شدهاند
اقلیتی در دل یک اقلیت
نیلوفر ساسانی/ «چشمام رو باز میکنم و آزادی گم میشه، چشمام رو باز میکنم و میبینم یک سیاهپوستم» با خواندن این عبارات گزینهای که از گوینده آن در ذهن مخاطب تصویر میشود احتمالاً دورترین نقطه، از مرز تاریخ و جغرافیای کشورمان است. این عبارات اما برشی از صحبتهای یکی از سیاهپوستان سواحل مکران (جنوب شرقی ایران) و بخشی از نریشن «اسپانک» است. این مستند به موضوع بیعدالتی علیه سیاهپوستان جنوب کشورمان میپردازد که در دورهای نه چندان دور، نه نام داشتهاند و نه نان و شبیه پیرمرد مستند، حاکمان با دیده حقارت آنها را نامگذاری کردهاند. «غلام قادر نوکری» با روایت این بیعدالتیها به قصه نبردش با مهندسان سدساز میرسد تا بگوید چرا در زمانهای که همه نخلها و کپرهایشان را میفروشند تسلیم تهدیدها نمیشود و میخواهد در بهشت خود ساختهاش «گودین» بماند. محمدرضا خوشفرمان در این مستند که اثری مردمشناسی و انسانشناسی است به باورهای بومی، خرده فرهنگها، اسطورهها و افسانههای خاص آنها معروف به «اسپانک» و البته بزرگترین افسانهشان «آزادی» پرداخته است. «اسپانک» یکی از مستندهای نیمه بلند مسابقه ملی شانزدهمین جشنواره سینما حقیقت است؛ جشنوارهای که لابد با تنوع اقلیم و فرهنگ و سوژههایش قرار است تصویری حقیقیتر و البته جامعتر از ایران و آنچه در سینمای داستانی میبینیم به مخاطب ارائه کند.
محمدرضا خوشفرمان با اشاره به زمان شکلگیری ایده ساخت «اسپانک» به «ایران» میگوید: «سال 90 برای ساخت مجموعه مستند «تیاب» (ساحل) که سه اپیزود مختلف در باره طبیعت، معیشت و آیینهای زندگی بود به سواحل مکران رفتم. از منطقه کنارک تا نزدیک جاسک سیاه پوستهای بلوچ ساکن بودند. خیلی از آنها که در قصرقند، سرباز و ... برده بودند و بعد از انقلاب آزاد شده بودند در سواحل مکران روستاهای کپری ساخته و آنجا سکونت داشتند. سیاه پوستان بلوچ، اقلیتی در دل یک اقلیت هستند. در نظام طبقاتی قبل از انقلاب که سلسله مراتب توسط خان و حاکم تعریف و تعیین میشد، آنها پایینترین قشر بودند. مجبور بودند برای خودشان روستاهای کوچکی داشته باشند و کلونی زندگی کنند. اجازه ورود به روستاهای دیگر را نداشتند و این سیستم همچنان حفظ شده بود. آشنایی آنها و شناخت مشکلاتشان کافی بود تا تصمیم بگیرم صدایشان باشم و برایشان فیلم بسازم.»
زندگی سیاهپوستان جنوب آن طور که خوشفرمان میگوید پیش از این در مستندی از فرهاد ورهرام مورد توجه قرار گرفته و پیش از او شهید مرتضی آوینی بوده که سراغ آنها رفته است: «اثر آقای ورهرام، نگاه زیبایی شناسانه به زندگی و آیینهای سیاهپوستان جنوب دارد بدون هیچ متنی. در سال 60 شهید آوینی در مجموعه هفت قصه از بلوچستان در چند اپیزود مسأله آنها را روایت کرده و تنها فیلمی است که به شکل جدی و عریان به این موضوع پرداخته است. البته من تا قبل از آشنایی با مردم این منطقه و ساخت مستند اطلاعی از این دو اثر نداشتم.»
سیاهپوستان هر جا باشند غریبند
این مستندساز در پاسخ به این سؤال که چه پیشبینیای از اثرگذاری این نوع مستندها دارد، میگوید: «در عصر رسانه که همه حتی در شبکههای شخصی، تصویر و صدا دارند، لازم است تصویر و چهره آنها دیده شود. شاید نشان دادن بخشی از چالشهایشان کمک کند تا در شرایط بهتری قرار بگیرند. البته بخشی از آنها بعد از انقلاب توانستند وارد سیستمهای اداری شوند ولی تعدادشان خیلی کم است. لازم است تحقیقات جامعهشناسی و فرهنگی صورت بگیرد. شاید خیلی از جاها موضوع قشربندی و طبقهبندی به خاطر زندگی مدرن از بین رفته باشد اما هنوز در جاهای دور افتادهای مثل بلوچستان وجود دارد و این آدمها فاصلهشان با جامعه را حس میکنند. البته این در همه جای دنیا هست و سیاهپوستان هر جا باشند غریبند. مهاجرانی که به منظور یافتن کار به جهان صنعتی در کشورهایی مثل انگلستان، فرانسه امریکا آمدند- هر چقدر هم رسانهها تبلیغاتی کار کنند- باز هم جزو شهروندان درجه دو هستند.» او در ادامه با تأکید بر لزوم تحقیق و پژوهش فرهنگی و انسانشناسی در جامعه سیاهپوستان جنوب ایران، میافزاید: «آیینها و فرهنگ آنها جزوی از میراث بشر است چرا باید نسبت به آنها بی تفاوت باشیم و فراموششان کنیم. در همین مستند قایقی ساخته می شود که سالهاست منسوخ شده است. باورها و اسطورههای جذابی دارند که باید ثبت شود.»
محمدرضا خوشفرمان با اشاره به رنگآمیزی متنوع از اقلیمها در جشنواره امسال توضیح میدهد: «ایران به عنوان محل تقاطع شرق و غرب دارای خرده فرهنگ های زیادی است که بخشی از آنها به دلیل شرایط طبیعی و اقلیمی ممکن است توسعه نیافته، دور افتاده و دیده نشده باشند. لازم است فیلمسازها و دوربینشان نقطه به نقطه ایران بروند و این میراث را ثبت و معرفی کنند. در همین سواحل جنوبی کشور شیوه زندگی در ساحل بلوچستان با ساحل هرمزگان و بوشهر متفاوت است. هر کدام به لحاظ پوشش، زبان، آیینها، شیوه معیشت و حتی ابزار زندگی رنگآمیزی خاص خودشان را دارند. صیاد بلوچ با صیاد بوشهری تفاوت زیادی دارد، گر چه همه آنها در قایق و در ساحل جنوب ایران فعالیت دارند و...».
هر انسانی در هر جای جهان جذاب و دیدنی است
خوشفرمان تلاش کرده در «اسپانک» که مستندی چندلایه است، طبیعت، شیوه زیست، معماری، اقتصاد ساحل و فراساحل، روابط اجتماعی و... این جامعه را تصویر کند. یکی از مؤلفههای جذاب این مستند پرداختن به اسطورهها و باورهای بومی مردم این منطقه است. او در این باره میگوید: «آنها مهاجرانی هستند که از آفریقا آمدهاند و چون همیشه جدا بودهاند و در کلونیهایی مشخص با هم زندگی کردهاند، آیینها و آدابشان حفظ شده و دست نخورده باقی مانده است. پرداختن به افسانهها و اسطوره ها به فیلم کمک کرده است. «اسپانک» به معنی افسانه است و میبینیم که یک انسان چقدر میتواند افسانه داشته باشد و آشنایی با آدمهایی که کمتر دیده و شنیده شدهاند، جذاب است.» از دیگر لایههای فیلم، دغدغه محیط زیستی فیلمساز و شخصیت مستند است. او درباره ایجاد سد کهیر که همان طور که یکی از شخصیتهای آمیخته با افسانه مستند، پیشبینی میکند تکمیل نشده اما زندگی مردم گودین را دچار چالش کرده، نخلها و زمین زراعیشان را گرفته و آنها را به گودین جدید کوچ داده، میگوید: «با توجه به اشتغالزایی و حاصلخیر بودن منطقه نمیشود احداث این سد را نادیده گرفت اما حضور یک سد پیامدها و چالشهایی برای طبیعت و محیط زیست و نوع زیست آدمهای منطقه دارد که لازم است مورد بررسی قرار بگیرد. هیچ چیز از زندگی آدمهای گودین قدیم حتی خانههایشان که خراب میشود، طبیعت را آلوده نمیکند. قایقی که میسازند نه بنزین و گازوئیل دارد و نه حتی درختی برای ساخت آن هرس میشود بلکه از شاخههای قطع شده است.
این شاید یکی از ایدهآلترین زندگیها و منطبق بر طبیعت باشد.»از نقاط قوت این مستند، متن نریشن است، گرچه صدا و لحن گوینده به آن ضربه زده است. خوش فرمان در باره نگارش متن توضیح میدهد: «بخشی از زندگی انسانها چیزی است که دوربین میبیند و میزانسنی است که در زندگی طبیعی وجود دارد. بخش دیگر حاصل باورها و تخیل و آرزوهای انسانهاست. ممکن است با دوربین سراغ ظواهر زندگی یک مرد بلوچ یا سیاهپوست برویم اما هیچ وقت نمیتوانیم به ذهنیات، جهانبینی و هستیشناسی او نزدیک شویم. کار فیلمساز این است که به همینها نزدیک شود و به میزانسنی که در باورها، جهانبینی و هستیشناسیشان وجود دارد، شکل بیرونی بدهد. سعی کردم به مخاطب نشان دهم که در ذهن فردی که به عنوان برده به این سرزمین آورده شده چه نگاه عمیقی به هستی و پدیدارهای هستی وجود دارد و هر انسانی در هر جای جهان جذاب و دیدنی است.»
«ایران» نقض ادعای آزادی بیان غربی با اعمال تحریم علیه صداوسیما را بررسی میکند
تدبیر برای عبور از تحریم رسانهای، ضروریتر از همیشه
فاطمه ترکاشوند
روزنامهنگار
کمتر از یک ماه پیش، دفتر کنترل داراییهای خارجی وزارت خزانهداری امریکا از تحریم رئیس سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران و چند خبرنگار این رسانه خبر داد و حالا اتحادیه اروپا هم خود را به کاروان تحریمها علیه رسانههای ایرانی رسانده تا از امریکا عقب نماند. این درحالی است که تحریم رسانههای ایرانی، اعمال محدودیت بر شبکههایی چون پرستیوی و وارد آوردن فشار بر خبرنگاران ایرانی برخلاف داعیه آزادی بیان و کارویژه رسانههای عموم در میان دولتهای غربی، تبدیل به رویهای غیرقابل نقض و خدشه شده است. روز 25 آبان امسال بود که وزارت خزانهداری امریکا با صدور بیانیهای اعلام کرد که علی رضوانی، آمنه سادات ذبیحپور، پیمان جبلی، احمد نوروزی، محسن برمهانی و یوسف پورانواری در فهرست تحریمهای امریکا قرار گرفتهاند. یک هفته پیش از آن هم اتحادیه اروپا، شبکه پرس تیوی را در فهرست تحریمیهای خود قرار داده بود؛ اقدامی که ظرف روزهای گذشته با قطع پخش تلویزیونی این شبکه در ماهواره یوتلست همراه شد.
تلاش برای ساکت کردن رسانههای جریان سوم
این اقدام دولت امریکا را باید در ادامه تشدید فشارهای سیاسی در دوره تنشهای اجتماعی داخلی ایران دانست. اقدامی خصمانه که در عمل، شنیده شدن صدای ایران را در میان مخاطبان خارجی خود تحت تأثیر قرار میدهد و راه را برای تریبونهای یکطرفهای که توسط جوسازیهای گروههای اپوزیسیون خارج از کشور هدایت میشوند، بازتر میکند.
کشورهای غربی که صاحبان شرکتهای چندملیتی رسانههای بزرگ جهان محسوب میشوند و جریان اصلی هدایت افکارعمومی در سطح جهانی را در دست دارند، حالا نزدیک دو دهه است که با واقعیتی به نام رسانههای آلترناتیو مواجه شدهاند. رسانههایی که هر چند از قدرت کمی به لحاظ لجستیکی برخوردارند اما قادرند با گفتمانسازی در میان ملتهای مستضعف و جهان سوم در عمق امریکای لاتین، آفریقا، خاورمیانه و آسیای شرقی، متحدین بزرگی را برای دولتهای مخالف بلوک غرب ایجاد کنند.
یکی از این رسانهها، راشاتودی، رسانه خبری اصلی و شناخته شده روسیه است که بارها توسط دولتهای غربی تهدید شده و چندی پیش با محدودیتها و تحریمهایی از سوی آنان مواجه شد. این رویه نشان میدهد که امریکا و اتحادیه اروپا، آگاهسازی مردم جهان توسط رسانههای غیرخودی یا همین رسانههای جریان سوم را خطری برای نفوذ راهبردها و سیاستهای خود در سایر کشورها میدانند.
تهاجمیتر شدن رویکرد غرب در تحریم رسانهای ایران
حالا که احتمال موفقیت دیپلماسی عمومی امروز با نفوذ گسترده رسانههای جمعی و شبکههای اجتماعی بیش از هر شکل دیگری از دیپلماسی بالا رفته و دولتهای هدایتکننده رسانههای جریان اصلی با جهتدهی به رفتارهای تودهای در سایر ملتها، تضمینی برای پیروزی در مرزهای دیگر کشورها برای خود دستوپا میکنند، هیچ تدبیری بهتر از خاموش کردن صدای مخالف هر قدر هم که به نظر ضعیف و کوتاه باشد، وجود ندارد.
اما این تدبیر را بیش از هر زمان دیگری باید پیشرونده و تهاجمی دانست. پرستیوی پیش از این هم بارها توسط دولتهای غربی تهدید و تحریم شده بود که میتواند به عنوان ابزاری برای خاموش کردن صدای مخالف در بیرون از مرزهای ایران به حساب آید.
حالا اما تحریم صداوسیما و چهرههای شناختهشدهاش، آن هم به صورت همزمان و همسو از سوی امریکا و اتحادیه اروپا نشان میدهد که این راهبرد تهاجمی، شکل دیگری در درون مرزهای ایران به خود گرفته است. تبعات عملیاتی این تحریمها از یک سو ممکن است دامنگیر افراد و ساختارها شود اما حملات روانی و افکارسازانه آن در میان مردم، وجه دیگر این راهبرد است که نشان از تهاجمیتر شدن رویکرد دولتهای غربی دارد.
عدول از شعار آزادی بیان و رسوایی بدهبستان با اپوزیسیون
با تمام اینها، برای مردم ایران از هر طیف سیاسی و سلیقه اجتماعی و فرهنگی، این دست تحریمها معانی دیگری هم دارد، چرا که در این ماجرا، محدود کردن آزادی بیان، تنها عدول از آرمانهای غرب برای دولتهای غربی محسوب نمیشود بلکه خط گرفتن و جایزه دادن به اپوزیسیون کوچک و پرهیاهوی خارجنشین، رسوایی دیگری برای این دولتهاست.
کمتر کسی در داخل کشور گروههای سلطنتطلب یا وابسته به سازمان مجاهدین خلق را آن اندازه موجه میداند که نظراتشان را برای تحریم شبکههای تلویزیونی ایرانی، قابل تأمل به حساب بیاورد اما متن بیانیه نهادهای امریکایی و اروپایی، ادبیات این گروهها را به یاد میآورد. این مسأله بر وجود رابطه دوسویه و بدهبستان میان دشمنان ایران و دولتهای غربی در سطح رسانه، صحه میگذارد.
عبور از راه سختتر، نیازمند تفکر خلاقانهتر
بدون تردید، کار برای رسانههای جریان سوم به عنوان جریان اقلیت اطلاعرسانی در افکارعمومی جهان، سختتر از همیشه شده و شاید در ادامه سختتر از این هم بشود. بنابراین، تلویزیون ایران با شبکههای داخلی و خارجی به عنوان یکی از این رسانهها، بیش از هر زمان دیگری نیازمند دوراندیشی و مدیریت خلاقانه برای عبور از این تحریمهای فرهنگی است.
درحالی که بیش از پیش به ابزارهایی برای دیالوگ با مردم جهان و خصوصاً کشورهای متحد و همسو نیازمندیم تا نوع نگاه و تحلیلها و استدلالهای خودمان را با آنها در میان بگذاریم، بیش از پیش راههای متداول و متعارف در حال محدود شدن هستند و شاید زمان آن رسیده باشد که به جایگزینهای خلاقانهتر، تهاجمیتر فکر کنیم و البته راههای مبتنی بر مشارکت عمومی نیروهای مردمی در بسترهای غیرقابل تحریمتری چون شبکههای اجتماعی را جدیتر از قبل مورد بررسی قرار دهیم.
منتقد هالیوود ریپورتر افشا کرد
چکهای ۷رقمی عربستان برای جذب سلبریتیها
گروه فرهنگی/ جشنواره فیلم «دریای سرخ» عربستان سعودی، در دومین دوره خود تلاش کرد تا پرستاره ظاهر شود و برای رسیدن به این هدف حتی به صدور چکهای ۷ رقمی هم تن داد. به گزارش هالیوود ریپورتر، گزارشگر این نشریه سینمایی که با پایان یافتن جشنواره «دریای سرخ» در عربستان سعودی به خانه بازگشته و نگاهی به آن انداخته از این رویداد به عناوینی همچون «گسترده و پرهیاهو»، «متمرکز بر فیلمسازان محلی» و «با سطح تقریباً دیوانهکنندهای از حضور چهرهها روی فرش قرمز» یاد کرده و مینویسد: حضور شارون استون، جکی چان، شاهرخ خان، اولیور استون، آنتونیو باندراس و حتی مایک تایسون!! رویداد جده را به یک بیانیه چشمگیر و گرانقیمت بدل کرده بود. آلکس ریتمن مینویسد آرامش و اعتماد به نفسی که در این رویداد به نمایش گذاشته شد به کیفهای پرپولی برمیگردد که اغلب عامل حیاتی برای جشنوارههای سینمایی هستند و به نظر میرسد در این زمینه نگرانی کمی برای مسئولان این جشنواره وجود داشت. جیب بزرگ و پرپول عربستان سعودی نه تنها یک کمپین بزرگ بازاریابی با پوسترها و تبلیغات تمامعیار به راه انداخت بلکه چهرهها را هم به آنجا کشاند. این گزارشگر افزوده است: من واقعاً به تعداد زیاد و ماهیت تا حدودی درهم و برهم اسامی در شب افتتاحیه خندیدم. از شارون استون گرفته تا گای ریچی و از شاهرخ خان گرفته تا نادین لبکی. اسکات ایستوود، لوکا گوادانینو، پریانکا چوپرا و هنری گلدینگ تنها شماری از ستارگانی بودند که روی فرش قرمز آن شب رفتند. آیا برای حضور در آنجا آنها پول گرفته بودند؟ احتمالاً بله. چندین منبع به من گفتند که برخی از نامها صرفاً برای مبلغ ۷ رقمی چکهای دریافتی حاضر به حضور در آنجا شدند؛ تعداد بسیار زیادی! هنوز برای شبهای بعد در راه بودند. کمی بعد در میهمانی از اینکه کسی که داشت ترانههای برونو مارس را میخواند، واقعاً خود برونو مارس بود در شگفت ماندم! وی در ادامه از چیزی یاد میکند که نباید نادیده گرفته شود؛ ادعاهایی که جشنواره فیلم «دریای سرخ» را بخشی از یک کمپین بزرگ- و عمدتاً پرهزینه- برای یک شستوشو توسط هنر میخوانند تا شهرت بینالمللی کشوری با سابقه حقوق بشری وحشتناک که مخالفان سیاسی خود را سرکوب میکند و متهم به قتل جمال خاشقجی روزنامهنگار است و به مداخله نظامی خونین در یمن متهم است، نادیده گرفته شود. این گزارشگر در انتها مینویسد، مراسم اختتامیه هم به همان اندازه مسخره بود که افتتاحیه؛ با حضور چهرههایی چون جکی چان، آنتونیو باندراس، جوئل کینامن، نائومی کمپبل، دی جی خالد و حتی عجیبتر از همه مایک تایسون!!
اردوی فیلمسازی «ایده تا تولید» در اردبیل
دوره سوم اردوی فیلمسازی «ایده تا تولید» با دعوت از ۱۵ فیلمساز ویژه از دفاتر انجمن سینمای جوانان ایران در منطقه شمال غرب کشور، به میزبانی انجمن سینمای جوانان اردبیل و در شهر پارس آباد «دشت مغان»، بهمدت یک هفته از تاریخ ۲۸ آذر تا ۵ دی ۱۴۰۱ برگزار میشود. این اردوی تخصصی فیلمسازی فیلم کوتاه، با محوریت سه ژانر «معمایی، پلیسی»، «کمدی» و «ملودرام» برگزار شده و قصد دارد فیلمسازان شرکتکننده را به شکل کارگاهی با حضور سه مربی هدایت کند تا ایدهها و طرحهای این ۱۵ فیلمساز مورد بررسی و کار تخصصی قرار گرفته و به فیلمنامه کوتاه تبدیل شوند. در پایان این اردو، فیلمسازان در گروههای ۵ نفره که هر گروه زیر نظر یک مربی و با محوریت یک ژانر فعالیت میکند، اقدام به ساخت سه فیلم کوتاه بهصورت گروهی میکنند. انجمن سینمای جوانان ایران از تولید این سه فیلم کوتاه تا سقف ۳۰ میلیون تومان برای هر فیلم حمایت مالی میکند. دارا بودن ۲۰ تا ۳۵ سال سن، ساخت حداقل یک فیلم کوتاه و گذراندن دوره فیلمسازی انجمن سینمای جوانان ایران و ارائه یک طرح چندخطی (لاگ لاین و سیناپس فیلمنامه) در یکی از این سه ژانر «معمایی، پلیسی»، «کمدی» و «ملودرام» که قابلیت اجرای دو روزه در شهر اردبیل را داشته باشد بهعنوان شروط شرکت در این دوره تخصصی عنوان شده است.
دومین دوسالانه جشنواره قصهگویی «نهال امید»
پس از پایان رقابتهای استانی دومین دوسالانه جشنواره قصهگویی نهال امید، رقابت برگزیدگان استانهای تهران، سمنان، قم، البرز و قزوین با اجرای قصهگویی در مقابل داوران منطقهای امروز به میزبانی ادارهکل کتابخانههای عمومی استان تهران در سالن آمفی تئاتر کتابخانه مرکزی پارک شهر برگزار میشود. علاقهمندان بویژه کودکان و نوجوانان برای شرکت در این برنامه میتوانند از ساعت ۸ صبح تا ۱۷ به سالن آمفی تئاتر کتابخانه مرکزی پارک شهر تهران به نشانی خیابان وحدت اسلامی، خیابان بهشت، درب شماره چهار پارک شهر مراجعه نمایند. دومین دوسالانه قصهگویی با عنوان نهال امید که از تاریخ ۱ مرداد ۱۴۰۱ آغاز شد، پس از یک دوره تمدید، ۲۰ شهریورماه به پایان رسید و آثار ارسال شده در آبان ماه بهصورت استانی در معرض داوری قرار گرفت. این جشنواره با همت همکاران تلاشگر و کتابداران نهاد کتابخانههای عمومی کشور با هدف ترویج سنت قصهگویی، گسترش خدمات جنبی کتابخانهها و ایجاد انگیزه مطالعه، با شعار قصه خوب؛ نسل خوب آغاز به کار کرد و موضوعاتی چون مسائل روز جامعه، موضوعات آزاد، سبک زندگی ایرانی اسلامی، شعار سال؛ تولید دانشبنیان و اشتغالآفرین (موضوع ویژه) نیز بهعنوان موضوعات محوری آن درنظر گرفته شده است.
آهنگساز فیلمهای «دیوید لینچ» درگذشت
«آنجلو بادالامنتی»، آهنگساز امریکایی که بیشتر برای خلق موسیقی ماندگار «توئین پیکس»، «مخمل آبی»، «جاده مالهالند» و همکاری با «دیوید لینچ» در چندین فیلم دیگر شناخته میشود، در سن ۸۵ سالگی درگذشت. به گزارش گاردین، «لینچ» و «بادالامنتی» دوستی نزدیکی با یکدیگر داشتند و در چندین پروژه از جمله سریال «توئین پیکس»، «مخمل آبی»، «از ته دل وحشی»، فیلم سینمایی «توئین پیکس: با من در آتش قدم بگذار»، «بزرگراه گمشده»، «داستان استریت» و «جاده مالهالند» با همدیگر همکاری کردند. «بادالامنتی» علاوه بر آهنگسازی تجربه ظاهر شدن در جلوی دوربین را نیز داشت و در «جاده مالهالند» در نقش یک گنگستر بازی کرد و در «مخمل آبی» نیز با «ایزابلا روسلینی» پیانو نواخت. «بادالامنتی» که بهعنوان یک موسیقیدان کلاسیک آموزش دیده بود با چهرههای نامدار حوزه موسیقی همچون «نینا سیمون»، «دیوید بوئی»، «پل مککارتنی»، «شرلی بسی»، «مرین فیثفول»، «لایزا مینلی» و «پت شاپ بویز» و برای مشعل بازیهای المپیک ۱۹۹۲ نیز اثری خلق کرد.
«هتل ریتاج» در تئاتر شهر
«هتل ریتاج» به نویسندگی و کارگردانی حمید حرا از روز جمعه ۲۵ آذر ماه همزمان با فرارسیدن ایام سوگواری شهادت حضرت زهرا(س) بهعنوان تازهترین نمایش تالار اصلی مجموعه تئاتر شهر پیش روی مخاطبان قرار خواهد گرفت. به گزارش ایسنا، در این اثر نمایشی که طی روزهای بیست و پنجم آذر تا ششم دی ماه روی صحنه خواهد رفت (به ترتیب الفبا) اشکان اردستاتی، سیروس اسنقی، مرتضی اصغری، مسعود اصغری، محسن افشار، مهدی بیابانی، مهدی جواهرپور، پیمان خراسانی، سیدعلی زاهدی، سیدامیرحسین سکاکی، علیرضا شمایی، رضا طهماسبی، علیرضا عمرانی، امیرحسین نیک پنجه، محمدامین نیکپنجه، سیدمحمدمهدی هاشمی دانا بهعنوان بازیگر حضور دارند. این در حالی است که علیرضا عمرانی بازیگردان، محمد امین نیک پنجه دستیار اول کارگردان، علیرضا شمایی دستیار دوم کارگردان، سیدامیرحسین سکاکی منشی صحنه، رضا حجارزاده مدیر صحنه نیز گروه اجرایی را تشکیل میدهند.