وحید بهمن
تاریخ پژوه
حدود ۲۴۲ سال پیش، پس از نیمهشب روز آخر ماه ذیالحجه سال ۱۱۹۳ قمری، حدود ساعت ۲ بامداد روز اول محرم سال ۱۱۹۴ قمری، برابر با ۲ بامداد روز شنبه، ۱۸ دیماه سال ۱۱۵۸ خورشیدی و روز ۸ ژانویه سال ۱۷۸۰ میلادی یکی از بزرگترین زلزلههای تاریخ تبریز به وقوع پیوست.
براساس منابع تاریخی پسلرزههای شدید این زلزله تا چند ماه و گاه و بیگاه، تبریز و شهرها و روستاهای اطراف را لرزاند.
در این زمینلرزه شدید تقریباً تمام خانهها، مساجد، کاخها، مغازهها، حمامها، کاروانسراها، بازارها، دروازهها و برج و باروهای قلعه تبریز آسیب جدی دیدند و بجز بخشی از مسجد کبود و ارگ علیشاه و مسجد استاد و شاگرد که هنوز هم بازمانده آنها در تبریز نمایان است، دیگر هیچ بنیاد کهنی که مقدار آن هم کم نبوده است، برپا نایستاده و شهری بدان بزرگی و آبادانی به تلی خاک تبدیل شد. در این زلزله بزرگ چند هزار نفر از مردم تبریز جان خود را از دست دادند.
در کتاب «ریاضالجنة» اثر محمدحسن بن عبدالرسول فانی زنوزی، در اینباره آمده است:«.... یکی زلزله تبریز بود که شب شنبه سلخ ذیحجةالحرام سنه ۱۱۹۳ تامه هجری تخمیناً دو ساعت از شب مزبور گذشته، اتفاق افتاد. به مرتبهای انهدام به شهر و نواحی روی داد که مصدوقه و جعلها عالیها سافلها گردید. همه ابنیه عالیه و آثار مستحکمه قدیمه از مدارس، مقابر، معابد، عمارات و رباطات بالمره خراب گردید؛ از آن جمله شنبغازان، مسجد صاحبالامر، مسجد جهانشاه، مسجد جامع، مدرسه سیدحمزه، مدرسه صادقیه و طالبیه بود که ثانیاثنین یکی از آنها را در کل روی زمین، چشم دوربین روزگار ندیده بود، همگی انهدام یافته. بیاغراق دیواری به بلندی یک وجب نماند و تخمیناً دوازده فرسخ از اطراف به تبعیت شهر انهدام یافت و تا حال این قسم زلزله در این شهر اتفاق نیفتاده بود و از ثقات آن بلاد مسموع شد که در شهر و نواحی از اطفال، نسا و رجال از غریب و بومی دویست هزار نفر تخمین شد که بدارالقرار در آن قضیه فرار نمودند و اکثر خانها مسدود شد و در همان شب تا صبح تخمیناً چهل مرتبه چنان زلزله شد که هرگاه عمارت و آبادی میبود، در هر دفعه اول بیشتر خرابی میشد.
میرزا حسن طباطبایی تبریزی (منشی اسرار) در سفرنامه «تبصرةالمسافرین» درباره این زمینلرزه مینویسد:
«...چند مرتبه زلزله شدید در شهر تبریز اتفاق افتاده که صدمه کلی و خسارت مالی و جانی به اهل شهر رسیده. از این زلزله اخیره به شهر تبریز خرابی کلی روی داده، قریب به چهل هزار نفر از نفوس محترمه تلف شدند. لیلة شنبه سلخ شهر ذیالحجةالحرام سنه ۱۱۹۳ (هجری قمری) دو ساعت از شب رفته بوده است که ابنیه رفیعه و آثار عالیه خراب و منهدم شدهاند. عمارات شنبغازان، مسجد معروف صاحبالامر علیهالسلام، مسجد جامع طولانی، مدرسه سیدحمزه، مدرسه صادقیه و طالبیه، طاق خواجه تاجالدین علیشاه، قلعه، مسجد و مدرسه رشیدیه، مسجد جامع جهانشاه و... نجفقلیخان پس از دفن مردگان و بیرون آوردن داراییها از زیر خاک، خانواده خود را روانه خوی کرد و در بهار سال بعد برای حفاظت تبریز شروع به ساختن برج و باروی این شهر نمود. این بار و همچنین دوازده دروازه داشت.»
نجفقلی خان دُنبلی حاکم وقت تبریز بلافاصله پس از وقوع زلزله یادشده شروع به ساخت و آبادانی شهر تبریز کرد و قلعه، برج و بارو و دروازههای تاریخی تبریز را دوباره احیا کرد و بر سردر هر دروازه کتیبهای به یادگار گذاشت. از میان دروازههای تاریخی تبریز امروز فقط یک دروازه برجای مانده، یعنی دروازه تاریخی «خیابان» که امروزه در بخشی از بازار تاریخی تبریز قرار دارد.
به هنگام ورود به راسته رنگچی بازار (رهلی بازار) تبریز از سمت خیابان ارتش شمالی و در میانه این راسته تاریخی، دروازه تاریخی «خیابان» با در چوبی بزرگ و استوار خود و نیز نقشبرجستههای سنگی دو درخت سرو و دو شیر که به درختان سرو زنجیر شدهاند در دو سمت دروازه، خودنمایی میکنند. همچنین کتیبه اصلی سردر این دروازه که به زبان پارسی است، به خوبی حفظ شده و همچنان بر سر جای خود است.
رونویسی و خوانش متن کتیبه پارسی سردر دروازه تاریخی «خیابان» تبریز در راسته رنگچی بازار تبریز:
چو گشت از گردش چرخ جفا کیش
اساس قلعه تبریز بر باد
*خدیو *معدلت آیین نجف خان
که داد و عدل داد اندر جهان داد
بنای قلعه را بنهاد از نو
که مثلش کس ندارد در جهان یاد
سکندروار سدی بست محکم
که باشد *حصنی از یاجوج *حسّاد
بتاریخش رقم زد *کلک *نسبت
ز نو سد سکندر گشته آباد/ ۱۱۹۴ هجری قمری
*خدیو: خداوند، پادشاه، بزرگ قوم
*معدلت: دادگری، دادگستری
*حصن: قلعه، دژ، جای محکم و استوار
*حسّاد: حسودان
*کلک: نی، قلمنی
*نسبت: تخلص حاج ملا هادی همدان
آری بازار تبریز، بویژه بازاریان راسته رنگچی تبریز حافظ تنها دروازه تاریخی تبریز هستند.
اگر مشتری تاریخ و فرهنگ هستید، سری به بازار تبریز بزنید
از فیروزه اسلام تا نگین حسن پادشاه
محمد مطلق
دبیر گروه گزارش
اگر تصور شما از بازار تبریز، یک راسته بازار بزرگ و عریض مملو از فرش و تابلو فرش، در کنار کفشهای دست دوز و لباسهای رنگ به رنگ و طلا و آیینه و شمعدان است، باید بگویم تصویری ناقص و نارسا از این پهنه عظیم شهری در ذهنتان است. بازار تبریز که در سال 1389 به ثبت جهانی رسیده، در واقع یکی از محلههای بزرگ این شهر با 160 تیمچه و سرا و دالان و راسته و مسجد و حمام و کاروانسرا و حوزه علمیه و مدرسه و خانه تاریخی است که با مشارکت خود بازاریان مرمت شده و دقیقاً با همین عنوان یعنی «مشارکت در ترمیم یک اثر اسلامی» موفق به دریافت جایزه بینالمللی آقاخان در کشور پرتغال شده است؛ جایزهای که به اسکار معماری نیز شهرت دارد.
این را هم درنظر بگیرید که این پهنه وسیع شهری تنها یک کالبد تاریخی بیجان نیست و مراودات فرهنگی و آیین و آداب و میراث معنوی خاص خودش را دارد؛ از دسته عزاداری «شاه حسین واحسین» بازاریان گرفته تا خیریه و عزا و عروسی که روی هم میشود گفت فورانی از تاریخ و فرهنگ و هنر که توصیفش خارج از توانایی هر گزارشنویسی است. اینجا کلون و کوبه هر در، مناره هر مسجد، نام هر راسته و نقش هر قالی، داستانی دارد شنیدنی.
در مسجد و حوزه علمیه حاج صفرعلی، مناره نصفه نیمهای را نشانم میدهند و میگویند، صفرعلی به مناره که رسید پولش تمام شد و همان طور نصفه ماند و بعد از او هم به احترامش کسی کار را تمام نکرد. چشم میچرخانم لا به لای نمازگزاران، بازاری مسنی پیدا کنم و بپرسم صفرعلی را میشناخته یا نه که حاج یعقوب رستمی تکه کاغذی چسبیده به آجر بالای سرم را نشان میدهد و میگوید از این هم فیلم بگیر «در شب هجدهم جمادی الاول سنه 1288 تا اینجا پر از آب بود.» خب معلوم میشود چنین پرسشی خطا خواهد بود.
حاج یعقوب که نماز ظهر و عصرش را خوانده و میخواهد به مغازهاش برگردد، پیش از رفتن تکه پوست آهویی را روی دیوار رو به رو نشانم میدهد که آیاتی از قرآن به خط خوش بر آن نقش بسته است. میگویم این نوشته از کی اینجاست؟ میگوید از همان زمان قاجار که مرحوم حاج صفرعلی اینجا را ساخته: «آن طرف را نگاه کنید! درست مثل قبر شش گوشه آقا امام حسین(ع) است.» سقف و دیوار و گنبد و مناره یکسره آجر اخرایی است با درهای چوبی قهوهای و همان کوبهها و کلونهای خاطره انگیز؛ چنان دلنشین و زیبا و آرامبخش که نمیخواهی بیرون بروی.
میدانم این طور سرگردان، مثل تخته پارهای در دریا، سر از ناکجا درمیآورم. سراغ «خانه بازار» یا مدیریت مجموعه جهانی بازار تبریز را میگیرم که «جمعه مسجد» و خانه «کوچه مشکی» را نشانم میدهند؛ یکی از تجار سرشناس دوران قاجار که مثل اغلب تاجران، خانهاش در محله بازار بوده است. جمعه مسجد یا مسجد جامع، مجموعهای است از چند مسجد تاریخی؛ مسجد ثقةالاسلام کوچک، مسجد ثقةالاسلام بزرگ، آلچاق مسجد یا مسجد کوتاه، مسجد دینوری و مسجد اسماعیل خاله اوغلی یا اسماعیل پسرخاله. خانه کوچه مشکینی هم به همان زیبایی خانههای تاریخی تبریز است که از دو روز پیش در این حوالی دیدهام؛ خانه نعمتزاده، خانه حیدرزاده، خانه اردوبادی که دیوار به دیوار مدرسه رشدیه است با تندیسی از خود رشدیه پای تخته سیاه؛ مؤسس نخستین مدارس امروزی کشور در تبریز و بعدها تهران، خانه امیرنظام گروسی که موزه قاجار است، خانه کوزه کنانی یا موزه مشروطه، خانه کربلایی علی موسیو و...
دکتر حسین اسماعیلی سنگری مدیر مجموعه جهانی بازار تاریخی تبریز را در زیرزمین خانه کوچه مشکینی ملاقات میکنم. شاید همان جایی نشسته باشد که 160 سال پیش، کوچه مشکینی کنار پیچ و تاب دیوارهای اندرونی و کرشمه آجرهای سرخ به کار خانه و بازار میپرداخته. میگوید: «قدمت بازار تبریز حداقل به هزار سال پیش برمیگردد و سند ادعای ما هم آثار مکشوفهای مثل پایههای مسجد جامع و پایههای چهار مناره است که در متون مختلف هم به آنها اشاره شده. مثلاً ناصرخسرو از مسجد آدینه یا مسجد جمعه در کنار بازار تبریز نام برده است. اما آنچه که از بازار تبریز بهصورت کالبد امروزی مشاهده میکنیم، مربوط به بازسازی پس از زلزله 1193 هجری قمری است که اواخر زندیه و اوایل قاجار اتفاق افتاده. متأسفانه تبریز تقریباً هر سه قرن یکبار با خاک یکسان شده و طبق متون تاریخی، شهر هر 250 سال یکبار بازسازی شده است. برای همین بیشتر آثار این کهن تمدن ایرانی درحال حاضر موجود نیست.»
اسماعیلی معتقد است بازارهای ایران بویژه بازار تبریز بهعنوان یک مجموعه کامل و شاخص در میان بازارهای ایرانی، نوعی آرمانشهر اسلامی ایرانی است که در آن زندگی درجریان است: «اگر دقت کنید اغلب مغازههای بازار تبریز سه طبقه هستند؛ زیرزمین برای انبار کالا، همکف، حجره فروش و طبقه بالا برای بیتوته بازرگانان شهرهای دیگر یا حتی خود صاحب حجره. این نشان میدهد خیلیها در بازار زندگی میکردند. خانههای تجار داخل بافت بازار بوده و زندگی شهری با زندگی تجاری عجین بوده. حمام و مسجد و مدرسه و کاروانسرا هم داخل بافت بوده و اگر تاجری از شهر دیگری به بازار میآمده و حتی مدتی طولانی میمانده، نیاز نداشته از آن بیرون برود. بازار تبریز پنج حمام داشته، این یعنی بازار فقط جای کسب و کار نبوده، محل زندگی بوده و همین طور خود یک محله محسوب میشده. در این میان نقش خیریهها و خدمات آنها برای مردم شهر و از طرف دیگر حمایتهایی که خود بازاریان از هم میکنند در دنیا زبانزد است که میتوانیم به آن فرهنگ محله بازار بگوییم.»
فرد ریچاردز عضو انجمن سلطنتی حکاکان و نقاشان انگلیس در سالهای 1300 چند بازار ایران از جمله تهران، تبریز، یزد، کرمان و اصفهان را دیده و مهمترین ویژگی آنها را قرار گرفتن همه عوامل و عناصر تولید و عرضه، در کنار یکدیگر دانسته است. او در سفرنامه خود مینویسد کارگر یک مجموعه صنعتی اروپایی نمیداند قطعهای را که میسازد کجا و چگونه به کار گرفته خواهد شد و این او را خسته و افسرده میکند اما در بازارهای ایران پنبه زن و نخ ریس و رنگرز و نقشه کش و فرش فروش کنار هم کار میکنند. او ویژگی دیگر بازار را قرار گرفتن رنگ، صدا، مزه و بو در کنار هم میداند و دارچین کوبی و مسگری و شربت فروشی را باهم میبیند و میگوید کار کردن در چنین جایی که سرشار از زندگی است، آدمی را خسته نمیکند. ویژگیهایی که البته تا حد امکان کمرنگ شده است. او از پاکیزگی تبریز و بازار بزرگ این شهر هم فراوان تعریف میکند؛ چیزی که از نگاه هیچ غریبهای پنهان نمیماند. اما آنچه ریچاردز نتوانسته به عمق آن پی ببرد، فرهنگ بازار است؛ بویژه بازار تبریز که با عوامل متعددی پیوند خورده است.
اسماعیلی میگوید:«بازار تبریز یک اثر نیست، یک پهنه شهری است که در شاهراه تجاری و فرهنگی دنیا قرار داشته و این پهنه شهری در همه مراودات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی کشور نقش ایفا کرده است. برای همین از نظر ازدواج و پیوندهای خونی با سایر نقاط ایران، از نظر فرهنگی، تجاری و... ردپای تبریزیان را در همه جای کشور میبینیم. شما در نظر بگیرید زمانی که ارمنستان و تفلیس و نخجوان و گنجه و باکو و بخشهایی از ترکیه و عراق جزو ایران بودند، تبریز پایتخت بوده. این نشان میدهد اینجا چقدر شهر مهمی است و در طول تاریخ چه آدمهایی تربیت کرده که در ایران و منطقه تأثیرگذار بودهاند.»
گشت و گذار در بازار بزرگ تبریز از مسجد کبود که به فیروزه اسلام شهرت دارد تا میدان حسن پادشاه آق قویونلو یا مجموعه صاحب الامر و تماشای 25 تیمچه و 20 دالان و 20 راسته و 29 مسجد و... به این سادگیها نیست. رنجبر یکی از کارشناسان خانه بازار میگوید: روز اول که اینجا استخدام شدم، آنقدر راه رفتم که پاهایم تاول زد.
ساعت 10 صبح است و پیادهروی ما تا حدود سه بعدازظهر ادامه مییابد و شرح دقیق آنچه میبینم خود نوشته دیگری میخواهد. از مسجد جامع یکسره به سمت راسته شعربافان میرویم. هنری که دیگر مثل اغلب راستهها و تیمچهها در بازار تبریز، تنها نامی از آنها مانده و نسلهای بعد به فراخور زمانه تغییر کاربری دادهاند. چنانچه در راسته عطاران یا آن طور که تبریزیان میگویند «عطارا بازار» اغلب مغازهها خرازی شده و تیمچه شعربافان و بازار قندفروشان و دالان عباچیها، فرش فروشی. در سرای حاج علی اکبر تابلوفرشهایی میبینی که هوش از سر آدمی میبرد؛ از خیابانهای لندن و پاریس گرفته تا مینیاتورهای صفوی و بناهای قجری و خط نقاشیهای نفیس و چشم نواز از آیات قرآن و اشعار فارسی. در تیمچه مظفریه هم فرشهای گران و اعلا میفروشند اما معماری چنان زیباست که نگاهم به هیچ فرشی نمیافتد. در بازار تبریز میتوانی بیآنکه به کالایی نگاه کنی و قیمت بپرسی، ساعتها محو در و دیوار شوی.
یوسف کاغذی تنها بازمانده راسته کاغذفروشان، هفتاد ساله است و هنوز شغل پدری را زنده نگه داشته. میگوید: «اینجا را سال 1250 خریدهایم. قدیم بیشتر کاغذ نامه و مرکب میفروختیم. مثل الان نبود، مردم به هم نامه مینوشتند.»
از سه سرای حاج حسین قدیم، جدید و میانی که رد میشویم، میپرسم حاج حسین کی از دنیا رفته؟ رنجبر میگوید: «خدا میداند شاید 170 سال پیش!» هر سرا انگار محلهای است دوار در میانه دو راسته بازار. محلهای دلنشین با خانههای آجری و حیاطی وسیع و دلباز. در برخی از این سراها مثل سرای امیر، میشود از گرمای تابستان به خنکای فوارههای حوض و سایه درختانش پناه برد و ساعتی آسود.
در تیمچه فتحعلی بیگ و بازار گرجیها دیگر از نفس افتادهام. اینجا برق سماورهای استیل و برنجی چشم آدم را میزند. میخواهم بازار دوهچیها یا شتربانها را هم ببینم. یک نگاه کافی است تا آنچه از کشمکش این محله با محله ششگلان در جریان مشروطه خواندهام در ذهنم ماندگار شود. بازار تبریز تجسم واقعی تاریخ چند صد سال اخیر ایران است.