محسن هاشمی در گفت و گو با «ایران» از مشی سیاسی آیت الله هاشمی می گوید
تحقق آرمان ها بدون آسیب به مردم و انقلاب
مهراوه خوارزمی
خبرنگار
تصویر آیت الله هاشمی رفسنجانی در ذهن اغلب ما که در حوالی انقلاب سال 57 به دنیا آمدیم از همان روزهایی شکل گرفته که تلویزیون او را با خندهرویی خاص خودش نشسته در جایگاه ریاست مجلس نشان میداد.
نوجوانیمان هم در زمانهای طی شد که هاشمی رفسنجانی رئیس جمهوری بود. حالا دیگر کم کم میفهمیدیم که راست و چپ یعنی چه و هاشمی با اینکه از یک تشکل روحانی راستگرا و سنتی سربرآورده بود با سیاست تعدیل اقتصادی دولتش و مواضع به تعبیر آن روزگار ساختارشکنانه گاه و بی گاهی که در مصاحبهها و سخنرانی مطرح میکرد پایههای جریانی را میگذاشت که بعدها به راست یا اصولگرای میانهرو معروف شد.
دانشجو که شدیم او دولت را به چپهای اسلامی تحویل داده بود که در لباس نو دوخته اصلاحطلبی اولین وظیفهشان را نقد بی محابای هاشمی تعریف کرده بودند و برای اغلب ما آن نقدها مسبب هیجان خوشایندی بود که از طلوع دورانی جدید خبر میداد و برآورده شدن آرزوی نقد صاحبان قدرت. گرچه همه دولت مستعجل بود و در همان کتابها و روزنامههای منتقد هاشمی خلاصه ماند.
اردیبهشت 92 شاید بسیاری از ما باور نداشتیم که چگونه به جمع دلبستگان به حضور دوباره او در جایگاه ریاست جمهوری تبدیل شدهایم و چگونه با خبر رد صلاحیتش در خود فرو رفتیم. با این حال او یکی از همان معدود چهرههایی بود که توانست ما را به رفتن دوباره پای صندوقهای رأی ترغیب کند و سیاستمداری دولتساز باشد. بماند که در سالهای پس از برجام بسیاری از مردم به تواناییاش در ادامه دادن گره گشایی از مسائل چند ده ساله سیاست داخلی و خارجی بیش از هر زمان دلبسته بودند.
امیدواری که غروب یکشنبه 19 دی 1395 با درگذشت آیتالله هاشمی رفسنجانی بسیاری را در بهت و نگرانی نسبت به آینده فرو برد. حالا 4 سال پس از آن فقدان با محسن هاشمی رئیس شورای شهر تهران و فرزند این روحانی مبارز تاریخ انقلاب گفتوگو میکنیم؛ در حال و هوایی که با سالگرد شهید سلیمانی از فرماندهان سپاه نزدیک به آیتالله درآمیخته است و پرسش از نسبت میان اندیشه این دو چهره اثرگذار را ناگزیر میکند.
درگذشت آیتالله هاشمی رفسنجانی در زمره اتفاقاتی بود که شوک بزرگی به جامعه ایران و فضای سیاسی آن وارد کرد و پس از آن شاهد وداع باشکوه مردم با مرحوم هاشمی بودیم، اگرچه در این باره زیاد سخن گفته شده، شما دلیل آن شوکزدگی جامعه و در عین حال حضور گسترده مردم در مراسم تشییع ایشان را در چه میدانید؟
به نظر میرسد رحلت ناگهانی ایشان همانند رد صلاحیتش در سال 1392، یک شوک به جامعه وارد کرد و افکار عمومی نسبت به ایشان احساس مظلومیت کرد. بخشی از این واکنش هم به دلیل احساس نگرانی وعدم اطمینان مردم نسبت به آینده خودشان بود زیرا تا پیش از آن همیشه آقای هاشمی به عنوان کسی که در بزنگاههای تاریخی و سختترین شرایط کشور قابل تکیه است و با کمک وی انقلاب و کشور از بحران عبور میکند مطرح بود. چنان که در تابستان سال 1360 و غوغای ترورهای همزمان با جنگ این اتقاق افتاد، در تابستان 1367 هم که ما در جبههها بدترین شرایط را داشتیم، ایشان جنگ را به صلحی پایدار تبدیل کرد. در سال 1368 و با فقدان امام، همراه رهبر انقلاب شد. در سال 1376در آستانه دوقطبی شدن جامعه با برگزاری انتخابات دوم خرداد ایشان اعتماد عمومی به صندوقهای رأی را حفظ کرد. ایشان در سال 1392 نیز با وجود رد صلاحیت، شکاف سال 1388 را ترمیم کرد. خب چنین شخصیتی که همیشه محل اتکای مردم بوده است، دیگر در بین ما نیست.
دی ماه 95 و دی ماه 98 را میتوان از حیث از دست دادن دو چهره ماندگار و تأثیرگذار کشور در ارتباطی معنایی قرار داد. شما اخیراً در گفتوگویی بر مبنای اشاراتی که در روزنوشت های آیتالله هاشمی به دیدارها یا گفتوگوهایشان با شهیدسردار حاج قاسم سلیمانی شده، به رابطه تنگاتنگی که از گذشته دور تا آخرین روزها میان سردار شهید سلیمانی و پدر گرامیتان جریان داشته اشاره کردهاید. با تسلطی که بر متن آن خاطرات دارید و نیز بر اساس مشاهدات عینی که داشتهاید، جنس آن رابطه را چگونه تعریف میکنید؟
جنس ارتباط سردار سلیمانی و آیتالله هاشمی رفسنجانی دو گونه بود؛ نخست ارتباط قلبی و قبلی این دوشخصیت که از دوران دفاع مقدس شکل گرفته بود و حاج قاسم به دلیل فرماندهی لشکر 41 ثارالله کرمان و به نوعی همشهری بودن با آیتالله، با ایشان صمیمیت و صراحت داشت و مطالب و نظرات انتقادی خود را نسبت به عملکرد نیروهای نظامی در جنگ منتقل میکرد. این ارتباط در دوران ریاست جمهوری آیتالله هاشمی رفسنجانی با توجه به علاقه حاج قاسم به محرومیت زدایی و سازندگی افزایش یافت و تنگاتنگتر شد. اما ارتباط کاری سردار سلیمانی به عنوان فرمانده نیروی قدس با آیتالله پس از ریاست جمهوری بود که با توصیه رهبر انقلاب به عنوان فرمانده کل قوا، سردار سلیمانی گزارش و اطلاعات لازم به آیتالله هاشمی رفسنجانی را ارائه میکرد و از نظرات ایشان بهره میبرد تا به نوعی هم عملکرد سپاه قدس بهبود یابد هم آیتالله هاشمی در توجیه سایر مسئولان اطلاعات لازم را داشته باشد. البته این همه به معنای عدم تفاوت سلیقه و نظرات کارشناسی بین این دو شخصیت نبود و آیتالله هاشمی در حوزه سیاست خارجی و فعالیتهای برون مرزی دیدگاههای خاص خود را داشت که در مصاحبه و سخنرانیهای ایشان منعکس است.
حالا خیلیها از جای خالی آیتالله سخن میگویند، همچنان که از نبود سردار سلیمانی و فقدان تأثیرگذاری مثبت او یاد میکنند. طی چهار سال گذشته در چه مقاطعی بیش از هر زمان خلأ حضور آیتالله هاشمی را در مسائل رخ داده حس کردهاید و تبلور این فقدان را در فضای سیاسی چگونه تحلیل میکنید؟
آیتالله هاشمی رفسنجانی، نماد میانهروی، عقلانیت و در نظر گرفتن مصالح انقلاب و مردم بود و شاید امروز بیش از هر زمان دیگری، این نگاه در فضای احساسی و هیجانی جامعه با عملکرد افراطیون دو طرف تضعیف شده است. اینکه ما آرمانها و اهداف خود را به گونهای مطرح کنیم که امکان تحقق آن را نداشته باشیم و بعد معیشت عمومی و حداقلهای لازم برای زندگی مردم را به خطر بیندازیم، افراط است. در مقابل هم اینکه همه خصوصیات ویژگیهای ایران اسلامی و انقلاب را نفی کنیم و به دنبال تجدید نظرطلبی و نفی همه چیز باشیم، تفریط است. البته افراط، تفریط میآورد و تفریط، افراط. میانهروی هم با حاکمیت افراط و تفریط تضعیف میشود و در نتیجه هیجانات، عقلانیت به حاشیه میرود.
فکر میکنید به لحاظ ایجابی مرحوم هاشمی چه نقشی در عرصه سیاسی داشت که از آن به عنوان پشتوانه جریانهای اعتدالی و اصلاحطلب یاد میشد؟
البته تنها رحلت آیتالله، در این شرایط مؤثر نیست، بلکه عوامل دیگری نیز دخیل بودند. به طور کلی جریانهای افراطی یکدیگر را تقویت میکنند. خلاصه آنکه افراط افراط میآورد. بر این اساس به قدرت رسیدن ترامپ در امریکا و رفتارهای افراطی او علیه ایران یکی از دلایل دیگری بود و برخی احساس کردند که در مقابل ترامپ باید مثل خود او رفتار کرد. در حالی که عقلانیت ایجاب میکند وقتی شما با یک دشمن طرف هستید، هوشمندانهتر رفتار کنی و بهانه دستش ندهی و در زمان مناسب و با روش مناسب پاسخ بدهی تا در این تقابل، آسیبی که میبینی کمترین هزینه و بیشترین اثر را به همراه داشته باشد. نقش آقای هاشمی در این شرایط همین تعدیل مواضع تندروها و عقلانیت بود. مناسب است در اینجا خاطره مشترکی از سردار سلیمانی و آیتالله هاشمی رفسنجانی نقل کنم که در جریان بحران ایران و افغانستان در سال 1377 که به شهادت دیپلماتهای ما در مزار شریف منجر شد، اکثر مسئولان وقت معتقد به پاسخ نظامی ایران به طالبان بودند؛ اما آیتالله هاشمی رفسنجانی با آغاز یک جنگ و برخورد نظامی موافق نبود. ایشان در خاطرات خود مرقوم کرد که در میان همه فرماندهان و مسئولان، منطقیترین تحلیل و راهبرد مربوط به سردار سلیمانی بود و بقیه به صورت احساسی خواستار یک واکنش بودند. جالب است که در نهایت همین توصیه سردار سلیمانی که مورد تأیید و حمایت آیتالله هاشمی رفسنجانی قرار داشت به موافقت رهبر انقلاب نیز میرسد و کشور از غلتیدن به دامان یک جنگ باز نگه داشته میشود.
آنچه در اذهان از آیتالله هاشمی باقی مانده است چهره روحانی است که به نحوی آرمانگرایی را با واقع گرایی سیاسی پیوند داده بود و به نظر میرسد مواضع ایشان حتی در حوزههای فرهنگی و اجتماعی هم چه در سالهای ریاست جمهوری و چه پس از آن نوعی روزآمدی و پذیرش تحولات پیرامونی را نشان میداد. اساساً مختصات چارچوب فکری مرحوم هاشمی که از ایشان به عنوان لیدر میانهرو یاد میشد، چیست؟ اعتدال یا میانهروی از منظر هاشمی رفسنجانی چه ویژگیهایی داشت؟
اساس اعتدال و میانه روی مبتنی بر آموزههای اسلامی است که در قرآن با آیه کریمه «وجعلنا امتا وسطا» از آن یاد شده است. میانهروی از نظر روششناسی مبتنی بر عقلانیت و منطق است و با قاعده «کلما حکم به العقل حکم به الشرع» که یعنی احکام عقلانی، احکام شرعی هم هست، منطبق است. ستون سوم این نگرش، آیه کریمه «لایکلف الله نفسا الاوسعها» است. یعنی خداوند از شما به اندازه توان و استطاعتتان انتظار دارد و تکالیف سنگین و غیر قابل انجام را نباید برخود تحمیل کنید. در سیره اهل بیت و روایات نیز انبوهی از آموزههای دینی مؤید میانهروی وجود دارد و در مجموع دین و دینداری با میانهروی باقی میماند. رفتارهای افراطی و هیجانی اگرچه ممکن است در کوتاه مدت، تودههای مردم را تحریک کند و شور زیادی ایجاد کند، اما در درازمدت برای اداره جامعه به شعور باید تکیه کنیم نه شور، چرا که عواطف و هیجانات همانقدر که زود تحریک میشوند، زود هم فروکش میکنند و برمیگردند و حتی علیه موج اولیه میشوند.
در زمان حیات آیت الله هاشمی برخی حملات و تخریب ها علیه ایشان زیاد بود. شما این موج تخریب را صرفاً متوجه شخص آیتالله میدانید یا بیشتر معطوف به مکتب فکری و اعتدالی او؟
تخریب کنندگان عمدتاً افراطیون جامعه هستند که آیتالله هاشمی رفسنجانی را بهعنوان مانعی در برابر خود میدیدند و برای اینکه تأثیرگذاری ایشان را کاهش دهند، سعی میکردند با تهمت و دروغ و تخریب، موقعیت و محبوبیت ایشان را کم کنند و در مواقعی نیز بهصورت نسبی موفقیتهایی داشتند اما با گذشت زمان، سلامت و مظلومیت ایشان به مردم اثبات شد و دیدیم که ردصلاحیت ایشان، تبدیل به موج بزرگی شد که نتیجه انتخابات ریاست جمهوری یازدهم را تغییر داد. همچنان که بالاترین رأی به ایشان در آخرین انتخابات خبرگان رقم خورد. پس از رحلت ایشان نیز جریانات افراطی و تفریطی، با ادامه تخریب ایشان بهعنوان سمبل میانهروی و عقلانیت و اعتدال سعی دارند که چهرههای میانه رو را تضعیف کنند.
این روزها موضوع سیاست خارجی و برجام دوباره به صورت برجسته در رسانهها و محافل سیاسی مورد توجه قرار گرفته است و دو قطبی بر سر چگونگی مواجهه با دنیای غرب و امریکا ایجاد شده، فکر میکنید اگر آیتالله هاشمی زنده بودند چه راهکار یا توصیهای پیشنهاد میدادند؟
برجام یک دستاورد بزرگ برای دیپلماسی کشور بود. دستاوردی که با صلح با عراق و پایان جنگ تحمیلی قابل مقایسه است، چرا که برجام کشور را از بند هفتم شورای امنیت و قطعنامههایی که با اجماع اعضا و حتی رأی مثبت چین و روسیه بهدست آمده بود و ایران را در خطر برخورد نظامی شورای امنیت قرار میداد خارج کرد. شاید بتوان گفت برجام تلاش یک دهه جریان صهیونیستی جهت انزوا و حذف ایران از معادلات جهانی را خنثی کرد. به همین دلیل هم ترامپ از آن خارج شد و اسرائیل بشدت با آن مخالف بود. در شرایط فعلی که ترامپ در حال خروج از کاخ سفید است ما باید از هزینههای سنگینی که طی این سالها در مقاومت علیه یکجانبهگرایی امریکا پرداخت کردهایم، به بهترین وجه استفاده و حقوق خودمان را تثبیت کنیم. برجام یک بستر مناسب برای این رویکرد و دستیابی به این هدف است. در مقابل جریانی که میخواست در این سالها ما را وادار کند تا در سناریوی صهیونیستی حرکت کنیم میخواهد سنگر برجام را برای مصون بودن از حملات جریان استکباری از ما بگیرد.
اخیراً آقای سیدمرتضی نبوی روایتی درباره دیدگاه آیت الله هاشمی به مناسبات ایران و امریکا در حوزه سیاست خارجی داشتند. شما در توضیحی اشاره داشتید که چنین مواجههای به این شکل که نبوی مطرح کرده، در خاطرات آیتالله هاشمی مطرح نشده است. به نظرتان این ارجاعات یاران دیروز و منتقدان امروز آیتالله چه مبنایی دارد؟
نگاه آیتالله هاشمی به سیاست خارجی این بود که ما باید بهگونهای عمل کنیم که اهداف و آرمانهای خود را بدون وارد شدن آسیب به مردم و انقلاب برآورده کنیم. تفکر ایشان در حوزه سیاست خارجی را شاید بتوان در دکترین «امالقری» توصیف کرد که میگوید مصلحت اسلام و هدف انقلاب اسلامی، در قالب توانمند شدن و تقویت و حفظ ایران، بهعنوان امالقری جهان اسلام محقق میشود و از اقداماتی که ایران و انقلاب را به خطر بیندازد باید پرهیز شود. این نگاه تأکید دارد که ما باید در برابر امریکا بهعنوان یک قدرت جهانی که اصطکاکهای فراوانی با انقلاب اسلامی در ابعاد گوناگون دارد، هوشمندانه عمل کنیم و نگذاریم که تمرکز این غول جهانی، به سوی آسیب زدن به ما هدفگیری شود. بعضی رفتارها با امریکا و تنش زایی، تنها به نفع جریان صهیونیستی است. در حالی که اتفاقاً یکی از راههای مقابله میتواند تنشزدایی در سیاست خارجی، ایجاد وحدت در جهان اسلام و بهوجود آوردن جبهه نیرومند دیپلماتیک علیه صهیونیستم و استکبار باشد؛ بدون آسیب دیدن و بدون آنکه بیشترین هزینهها را به خود تحمیل کنیم.
محمد سالاری
رئیس شورای مرکزی حزب همبستگی
اندکشمارند شخصیتهایی در طول تاریخ که علیرغم رسیدن به قدرت، آن هم در کشور بزرگ و با عظمتی همچون ایران، بهعنوان یک وطنپرست واقعی، تمام توان خود را برای اقتدار و پیشرفت کشور و افزایش همبستگی ملی به کار بندند و خود را وقف مردم و کشور کنند.
آیتالله فقید هاشمی رفسنجانی بدون تردید یکی از نوادر تاریخ معاصر ایران زمین است که علیرغم همه هجمههای بدخواهانه مخالفان، تا آخرین لحظات عمر پربرکت خود، تلاش بیوقفه برای پیشرفت و توسعه ایران را به عنوان یک هدف ارزشمند دنبال کرد و به عنوان پرچمدار گفتمان اعتدال و میانهروی، به تکیهگاهی برای نخبگان کشور با هر گرایش سیاسی و سلیقهای تبدیل شد. شخصیتی فراجناحی که در هر مقام و منصبی که قرار گرفت به آن جایگاه اعتبار بخشید و فراتر از جریانات سیاسی همه توان خود را برای جلوگیری از انحراف انقلاب و اصلاح امور اداره کشور به کار بست و شجاعانه در مقابل تندروی و افراطگرایی ایستاد و البته در این راه، سختیهای فراوانی را متحمل شد و به صورت مستمر از سوی تمامیتخواهان و جریان اقتدارگرا مورد تخریب و توهین قرار گرفت و علیرغم دانستن بسیاری از اسرار و ناگفتنیها، صبورانه و با سعهصدری کم نظیر، مشکلات را برای اعتلای نام ایران اسلامی به جان خرید و از جان و آبروی خود برای حفظ نظام، پیشرفت کشور و دفاع از رهبری مایه گذاشت. مشی اعتدالی هاشمی رفسنجانی با تأکید بر بهرهمندی از خردجمعی و ایجاد همگرایی میان همه نخبگان و شخصیتهای مؤثر کشور بدون توجه به سلایق سیاسی آنان که موجب محبوبیت روزافزون آیتالله در میان مردم شده بود، باعث شد جریان دگماندیش و انحصارطلب نه تنها در زمان حیات ایشان بلکه پس از گذشت حدود چهار سال از رحلت این بزرگمرد نیز همچنان از نام، یاد و منش آیتالله فقید وحشت داشته باشد و تلاش خود را برای کمرنگ نشان دادن اقدامات صورت گرفته از سوی وی، حتی با جعل و تحریف تاریخ، تداوم بخشد. باور هاشمی رفسنجانی به میانهروی و تعامل، حتی در سیاست خارجی مورد نظر وی نیز در مقاطع مختلف پس از انقلاب کاملاً مشهود بود و اغراق نیست اگر ایشان را معمار تعامل سازنده با جامعه جهانی بخصوص کشورهای منطقه و همسایگان در تاریخ جمهوری اسلامی بدانیم. در ایام سالروز درگذشت این شخصیت برجسته کشورمان ذکر این نکته ضروری و البته کاملاً محسوس است که فاصله گرفتن تصمیمسازی در ایران از مشی اعتدالی، خردورزانه و جامعنگر آیتالله هاشمی رفسنجانی که بشدت مخالف اداره کشور با یک تفکر و توسط یک جریان فکری بود، مشکلاتی را در کشور ایجاد کرده است و خلأ سیاستمداری مؤثر که توان ایستادگی در مقابل تحجر و عوامفریبی را داشته باشد و بتواند پدرانه دوستداران واقعی ایران و اسلام را در کنار خود جمع کند و امید به اصلاح امور اداره کشور را در دلها زنده نگهدارد کاملاً احساس میشود. آنچه این روزها باعث افزایش اختلافات داخلی، تقویت نگاههای حذفی، تضعیف بیوقفه جمهوریت نظام، سرخوردگی بدنه کارشناسی و نخبگان، رشد چشمگیر رفتارهای پوپولیستی در داخل کشور شده و افزایش تنش با جامعه جهانی را در عرصه سیاست خارجی به دنبال داشته و منجر به بیاعتمادی و نارضایتیهای مردم شده است، همه و همه حاکی از آن است که حوزه تصمیمسازی در ایران بیش از گذشته به مشی عقلانی و اعتدالی آیتالله هاشمی رفسنجانی نیاز دارد تا هم در داخل و هم در حوزه بینالملل به سیاست تنشزدایی و تعامل بازگردد و کشور را از سقوط به دره بحرانهای جبرانناپذیر حفظ کند. ذکر این نکته ضروری است که تاریخسازانی که خود را وقف مردم و سرزمین ایران زمین کردهاند برای همیشه در قلوب مردم جای خواهند داشت و برخی بداخلاقیهای مبتنی بر تمامیتخواهی و انحصارطلبی نمیتواند برای همیشه واقعیتها را کتمان و حقایق را پنهان کند. به همین دلیل علیرغم تلاشهای نافرجام برخی بدخواهان در تحریف و جعل تاریخ برای حذف آیتالله هاشمی رفسنجانی و نادیده انگاشتن نقش مؤثر وی در مبارزات، پیروزی و تثبیت انقلاب، فرماندهی دفاع مقدس و دوران سازندگی و اقدامات کم نظیر ایشان در مناصب مختلف، نام هاشمی رفسنجانی در تکتک صفحات تاریخ نظام جمهوری اسلامی و در قلب هواداران پرشمار وی جاودانه خواهد ماند.
آرمانگرایی در چارچوب عملگرایی
غلامعلی رجایی
مشاورسابق آیتالله هاشمی رفسنجانی
آیتالله هاشـــــــــــمی رفسنجـــــــــــــانی به لحاظ مشی و شیوه سیاستورزی دارای خصیصهای بود که از کمتر سیاستمداری در دوران معاصر و خصوصاً پس از انقلاب دیده شده است. همین شیوه متمایز هم جایگاهی ویژه و متفاوت به او بخشیده بود. وی از معدود سیاستمدارانی بود که موفق شده بود تلفیقی کارآمد و اثربخش از «آرمانگرایی» و «عملگرایی» را بهطور همزمان پیاده کند. این ویژگی البته نه فقط در دوران مسئولیتهای پس از انقلاب، بلکه از همان گامهای نخست ایشان در دوران نهضت مبارزاتی علیه رژیم پهلوی قابل مشاهده و رصد است و میتوان نشانههای متعددی در خصوص آن یافت. بهعبارت خلاصه و دقیقتر، آیتالله هاشمی رفسنجانی از معدود سیاستمدارانی بود که بهدنبال پیگیری آرمانگرایی در چارچوب عملگرایی سیاسی بود و مهمتر اینکه توانست در دو مقطع قبل و پس از انقلاب، چه در مقام یک مبارز و چه در مقام یک مسئول عالی رتبه و یکی از رهبران سیاسی نظام این مهم را عملیاتی کند. بر همین مبنا همانطور که کارنامه وی را باید با لحاظ این خصیصه تقریباً منحصر به فرد ایشان بررسی کرد، برای بررسی آثار فقدان ایشان هم باید همین مهم را در نظر داشت.
آیتالله هاشمی به اعتبار همین ویژگی، ستون اصلی ایستادن در مقابل افراط و تفریط در عمل سیاسی بود. هیچ تردیدی در این نیست که پس از ایشان این موقعیت به شکل مشهودی خالی مانده و عنصری متناسب با این جایگاه و کارکرد نتوانسته آن نقش را بر عهده بگیرد. این مهم از آنجا اهمیت دوچندانی پیدا میکند که شاهد هستیم نوعی دوقطبی رو به تشدید که یک طرف بر آرمانگرایی صرف و دیگری بر عملگرایی محض تأکید دارند، در حال سیطره بر فضای سیاسی و اجتماعی کشور هستند و در این میان هیچ نیروی تعادلبخشی مؤثری هنوز ابراز وجود نکرده است.
چهار سال فقدان آیتالله هاشمی حداقل در ابعاد اجتماعی بر فرآیند پیگیری عملگرایانه آرمانها تأثیر منفی خود را گذاشته است. گستره این تأثیر اگر در سطوح سیاسی تعمیق شود، آنگاه میتوان از آسیبی بزرگ و حتی خطرآفرین یاد کرد. مسائل داخلی و خارجی کشور ما، از اقتصاد مردم و فرهنگ عمومی گرفته تا روابط منطقهای و بینالمللی ما در شرایط فعلی آنچنان متأثر از فضای دو قطبی تنش میان آرمانگرایان و عملگرایان محض شده و این دو تفکر با چنان سرعتی مشغول توزیع گفتمان خویش در سطوح مختلف جامعه هستند که باید از آن بهعنوان یک تهدید یاد کرد. در فضای میانه این دو گفتمان و گرایش سیاسی آماده چند طیف وسیع و وزینی از نیروهای اجتماعی و سیاسی حضور دارند اما نمیتوان منکر کاهش و افت اثر آنها در تحولات و معادلات شد. امروز فقدان آیتالله هاشمی رفسنجانی و مهمتر از آن خلأ به وجود آمده بابت این فقدان در فضای یاد شده واقعیتی است که نیروهای متمایل به سیاستورزی اعتدالی باید آن را به رسمیت بشناسند. مهمتر اما به بحث گذاشتن این سؤال است که برای عبور از این خلأ چه باید کرد؟
بواقع باید گفت حفظ میراث عقلگرایی سیاسی که در پی دهههای متمادی از تحولات و اثرگذاری نیروهایی چون آیتالله هاشمی رفسنجانی حاصل شده، در شرایط کنونی بسته به بحث بر سر همین پرسش و یافتن پاسخ مقتضی برای آن است.
بیشک در فضای امروز ایران کم نیستند سیاستمداران و شخصیتهایی که هم مفهوم آرمانگرایی در چارچوب عملگرایی را درک میکنند و هم به پیگیری عملیاتی و اجرای آن ایمان دارند. مهم این است که این چهرهها چگونه از جزایری نسبتاً منفرد تبدیل به یک نیروی متشکل سیاسی شوند. این کاری بود که آیتالله هاشمی رفسنجانی با وجه کاریزماتیک شخصیت خود و سابقه و اعتباری که داشت بخوبی انجام میداد. امروز هم اردوگاه اعتدالگرایی سیاسی سخت نیازمند این است که یک رهبری سازماندهنده و متشکل کننده در بین خود پیدا کند. رهبری که اگر دیگر نمیتواند در یک فرد متبلور شود، باید به فکر تبلور آن در یک ساختار بود.
بدون چنین پیشبینی و ابتکار عملی میتوان گفت که بخش زیادی از میراث و دستاوردهای سیاستمداران محاسبهگر و عقلگرایی ایرانی و از جمله آیتالله هاشمی رفسنجانی بهعنوان یکی از بزرگترین آنها در تاریخ معاصر کشور، در فضای کشاکش دوقطبیهای کنونی در خطر از دست رفتن قرار خواهد گرفت. با این توصیف نه فقط برای برخی توفیقات جناحی، بلکه برای نیل به منافع عمومیتر و درازمدتتر ایرانیان، تلاش برای عبور از شرایط خلأ حضور آیتالله هاشمیرفسنجانی و چارهجویی برای پر کردن آن یک ضرورت اجتنابناپذیر است.