دیلی صباح (ترکیه):
رژیم السیسی در مصر، در دوماه گذشته سختگیریهای خود بر مخالفانش را بیشتر کرده و در این مدت 57 مخالف خود را چه زن و چه مرد، اعدام کرده است. شماری از این افراد در تظاهراتهای 2013 دستگیر شده بودند و 32 نفر آنها نیز در سال 2019 روانه زندان شده بودند.
ایندیپندنت (بریتانیا):
مذکرات لندن با بروکسل برای دستیابی به توافق بر سرمسائل اقتصادی مورد مناقشه که از یک هفته پیش شروع شده بود، بینتیجه ماند و اکنون تنها امید باقیمانده به آخرین دور این مذاکرات در شنبه شب است. اگر دو طرف نتوانند به توافق برسند، مشخص نیست آینده برگزیت چه میشود.
لسآنجلس تایمز (امریکا):
محدودیتهای کرونایی ضربههای زیادی به مشاغل کوچک زده است. اما در شرایط فعلی متخصصان امور میگویند، چارهای آنی و فوری نیست و بنابراین شاید تنها و بهترین راه مبارزه با کرونا ماندن در خانه باشد. تا شاید موج جدید کرونا فروبنشیند و سلامتی به جامعه بازگردد.
نگاهی به تغییرات سیاسی در جهان از تکقطبی تا نظامهای چندقطبی
جهان چهارقطبی؛ آری یا خیر؟
دارون عجم اوغلو
استاد اقتصاد دانشگاه ماساچوست
مترجم: زهره صفاری
جایگاه رو به افول امریکا در جهان در کنار ممانعت از پذیرش پیشــــــــرفتهای چیـــــــن، دوران ریاستجمهوری «دونالد ترامپ» را به پایان عصر تکقطبی قدرت بدل کرده است. گرچه بسیاری چارچوب تکقطبی قدرت پساجنگ سرد را حرکت به سوی شرایط اجتنابناپذیر و نامطبوع دوقطبی امریکا و چین میدانند اما شرایط به گونهای است که میتوان امیدوار بود و تلاش کرد تا به جهانی برسیم که اروپا و قدرتهای نوظهور اقتصادی بتوانند نقشی تعیین کننده در آن ایفا کنند. بدون شک چین به عنوان موفقترین حکومت مطلقه اقتصادی در جهان امروز، به نفوذ استراتژیک مؤثری در آسیا و فراتر از آن دست یافته است. حزب کمونیست چین در جریان دو بحران جهانی ویرانگر اخیر- بحران اقتصادی 2008 و بحران کرونا- بهسرعت توانست با شرایط اقتصادی سیاسی جدید وفق یافته و تبعات آن را پایین آورده و در نتیجه جایگاه قدرت را برای خود مستحکم کند. یکی از دلایل این اتفاق این است که کشورهایی بیتمایل به امریکا بهطور معمول برای تأمین کالاها یا پشتیبانی به چین گرایش مییابند. در این شرایط چرا نباید چین را به عنوان یکی از بعدهای دوقطبی جهان بدانیم؟
البته واقعیت آن است که جهان دوقطبی بشدت بیثبات است، چراکه خطر منازعه قدرتها افزایش یافته و اتحاد آنها در صورتی برای حل بحرانهای جهانی کارگشا است که منافع ملی هر دو قطب برآورده شود. همچنین در این جهان دوقطبی سه چالش برجسته علیه بشریت نیز یا نادیده گرفته شده یا رو به وخامت خواهد رفت.
نخستین چالش تمرکز بر قدرت تکنولوژیهای برتر است. گرچه تکنولوژی اغلب جرقه اصلی منازعات چین و امریکا است اما هر دو کشور هدف مشترکی را در این راه دنبال میکنند و آن، سلطه بر بشریت است. به عبارت دیگر، درگاههای دیجیتال و هوش مصنوعی ابزاری در دستان دولتهاست تا بتوانند بر شهروندان نظارت و آنها را تحت کنترل درآورند.
در این میان تفاوتهایی نیز وجود دارد. بهطور مثال دولت امریکا در بهرهگیری از تکنولوژی دیدگاه خود را دارد و آن را به سمت صنعتیگری متمایل کرده اما فناوریهای چینی همچنان در اختیار دولت و براساس دستورالعملهای حکومتی به کار گرفته میشوند و همزمان اهداف گنگ و نامعلومی را دنبال میکنند. دومین چالش اینکه، حقوق بشر و دموکراسی از اولویتهای آخر جهان دوقطبی به شمار میروند. اما با توجه به افزایش سرکوبها در چین، گرچه امریکا در این قیاس، میتواند تنها نماد این ارزشها محسوب شود، با این حال شواهد نشان میدهد توجه به اصول دموکراسی و حقوق بشر در داخل این کشور بسیار اندک بوده و حتی در حوزه خارجی نادیده گرفته میشود. علاوه بر همه اینها امریکا در انتخابات اخیر اصول دموکراتیک را نابود کرده و شرکای نامناسبی در امریکای لاتین، آسیا و آفریقا برای خود یافته است. به عبارت دیگر وقتی امریکا حامی دموکراسی در کشورهایی مانند اوکراین میشود، انگیزه آن بیش از رعایت دموکراسی، تمایل به تضعیف روسیه به عنوان یک رقیب تعبیر خواهد شد.
سومین چالش بزرگ اینکه در جهان دوقطبی چینی - امریکایی، توجه به تغییرات آب و هوایی چندان مهم نیست. در سالهای اخیر چین نسبت به امریکا در توافقات بینالمللی کاهش گازهای گلخانهای مشارکت فعالتری داشته است، اما دو ابرقدرت تنها اثرگذارترین قدرتها در حذف این معضل نیستند بلکه در عین حال نمونههای اقتصادی پرمصرف نیز به شمار میروند. آنچه میتوان در این شرایط انتظار داشت اینکه منافع کوتاهمدت برتری اقتصادی هر دو طرف میتواند مزایای حاصل از هوای پاک را تحتالشعاع قرار داده و بر آن برتری یابد.
همه این معضلات میتوانند با اضافه شدن دو قطب دیگر مانند اتحادیه اروپا یا کنسرسیوم اقتصادهای نوظهور یا حتی شاید سازمان جدید E10 (شامل مکزیک، برزیل، هند، اندونزی، مالزی، ترکیه، آفریقای جنوبی و...) نیز برقرار بماند و به عبارت دیگر یک جهان چهارقطبی در جنگ سرد جدید اثرپذیری کمتری خواهد داشت و درعین حال دیدگاههای مختلفی را برای مدیریت جهان به میدان میآورد.
اتحادیه اروپا در حوزه حفاظت از حریم خصوصی و استانداردهای بهکارگیری فناوریهای برتر به چارچوب قابل اتکایی دست یافته که میتواند با سلطه مطلق فناوری بر زندگی بشر مقابله کند، اما در عین حال استراتژی قطبها در حوزه اقتصادهای نوظهور دارای اهمیت بیشتری است. در حقیقت اگر سلطه فناوری به جای انسان در مشاغل ادامه یابد، اقتصادهای نوظهور بزرگترین بازنده خواهند بود چراکه مزیت آنها نیروی کار انسانی است. بنابراین با اتوماتیک شدن بسیاری از مشاغل که به این اقتصادها تحمیل شدهاند، ضروری است که آنها نیز در مباحث جهانی که تعیین کننده سازوکار طراحی و استفاده از فناوریها است حرفی برای گفتن داشته باشند.
از سوی دیگر اروپا و جهان نوپدید میتوانند اتحاد مستحکمی در برابر حذف سوختهای فسیلی داشته باشند. در حالی که اتحادیه اروپا در کربنزدایی پیشتاز جهان است، اقتصادهای نوظهور نیز تمایل بسیاری در اقدامات مربوط به آب و هوا از خود نشان دادهاند. چراکه آنها بشدت از گرمایش زمین آسیب خواهند دید.
بنابراین بدون شک، جهان چهارقطبی نمیتواند یک درمان باشد، چراکه گرچه بروز چندین دیدگاه و تشکیل ائتلافهای فرصتطلبانه میتواند مدیریت جهان را از آنچه در نظام تکقطبی اخیر بروز کرده بود دشوارتر کند، اما همزمان جهان چهارقطبی میتواند امیدوارکنندهتر از دوقطبی قدرت عمل کند. به عبارت دیگر با ورود کشورهای انحصارطلب به صحنه بینالمللی، آنها نه تنها در داخل به صلح بیشتر روی میآورند که برای رسیدن به یک همکاری مؤثر ناگزیر به کنار گذاشتن سیاستها و رفتارهای انحصارطلبانه، ملیگرایانه و مخرب خود هستند که محصول آن بروز تقسیمبندیهای غیرقابل پیشبینی خواهد بود.
منبع: Project Syndicate
آیا میتوان به امریکای جو بایدن اعتماد کرد؟
جوزف نای
استاد دانشگاه هاروارد
مترجم: بنفشه غلامی
دوستان و متحدان امریکا اعتماد خود را به واشنگتن از دست دادهاند. زیرا اعتماد رابطه نزدیکی با راستگویی دارد و دونالد ترامپ در این زمینه اصلاً خوشنام نبود. البته همه رؤسای جمهوری امریکا دروغ گفتهاند اما هرگز دروغگوییهای آنها در حدی نبوده است که اعتماد به آنها را پایین بیاورد. نظرسنجیهای بینالمللی نیز نشان میدهد، قدرت نرم امریکا در دوره ریاست جمهوری ترامپ بشدت پایین آمده است.
اما آیا «جو بایدن»، رئیس جمهوری منتخب امریکا میتواند این اعتماد را بازیابی کند؟ در کوتاه مدت بله میتواند. ایجاد تغییرات در سبک و سیاق سیاستهای امریکا میتواند جایگاه امریکا را در بیشتر کشورها بهبود بخشد. ترامپ با همه رؤسای جمهوری امریکا تفاوت داشت. ریاست جمهوری امریکا اولین پست سیاسی او بود و پیش از آن در دنیای املاک و مستغلات خود در شهر نیویورک بود و از طریق برنامه تلویزیونی اش اظهارتی را بیان میکرد که توجه رسانهها را به خود جلب میکرد و همین به او کمک میکرد تا کنترل بیشتری بر خواستههای خود داشته باشد. اما در نقطه مقابل او بایدن سیاستمداری حرفهای و مجرب است که بواسطه دههها حضور در سنای امریکا و 8 سال معاونت رئیس جمهوری، تجربه طولانی مدت در سیاست خارجی دارد. بایدن از زمان انتخابات تاکنون و اظهارات و انتصابات اولیهای که داشته است، تأثیر مثبتی بر متحدان امریکا داشته است و آنها را نسبت به راهی که وی در پیش خواهد گرفت، مطمئن کرده است. مشکل ترامپ با متحدان امریکا، شعار «نخست امریکا» نبود. زیرا هر رئیس جمهوری در پی ارتقای منافع ملی خود است. اما مسأله مهم اخلاق سیاسی هر رئیس جمهوری این است که این منافع ملی را چگونه تعریف میکند.
ترامپ در این خصوص تعاریف محدود خود را داشت. به گفته جان بولتون، مشاور امنیت ملی سابق ترامپ، وی گاهی منافع ملی را با منافع شخصی، سیاسی و مالی خود اشتباه میگرفت. در حالی که همواره رؤسای جمهوری امریکا، بویژه بعد از زمان هری ترومن اغلب دیدگاه های گستردهای در مورد منافع ملی داشتهاند و آن را با منافع شخصی خود اشتباه نگرفتهاند. ترومن در دوره خود متوجه شد، کمک به دیگران در جهت منافع ملی امریکا است و بنابراین حتی در طرح مارشال، از نام خود نیز گذشت تا بتواند به بازسازی اروپای پس از جنگ جهانی کمک کند.
در مقابل ترامپ هیچ احترامی برای اتحاد و چند جانبهگرایی قائل نبود و رفتارهای او در جلسات گروه هفت یا ناتو نیز بیانگر همین امر بود. او حتی زمانی که شروع به وارد آوردن فشارهای اقتصادی بر چین کرد، کاری که واقعاً به نفع امریکا بود، نتوانست کاری از پیش ببرد، زیرا همزمان شروع به وضع تعرفههایی برای متحدان امریکا کرد. از همین رو بود که پس از بروز مسأله «هوآوی»، این تردید جهانی به وجود آمد که آیا مخالفت ترامپ با غول فناوری چین واقعاً بهدلیل نگرانیهای امنیتی است یا بیش از آن دلایل تجاری دارد؟
خروج ترامپ از سازمان بهداشت جهانی و توافق آب و هوایی پاریس، بیاعتمادی جهانی به تعهد امریکا نسبت به مقابله با تهدیدهای جهانی مانند گرم شدن کره زمین یا بیماریهای همه گیر را بیش از پیش کرد. برنامه بایدن برای بازگشت به هر دوی اینها و سخنان اطمینان بخش او درباره ناتو، میتواند تأثیر سریعی بر بازگرداندن این اعتمادها داشته باشد.
اما بایدن همچنان با یک مشکل بزرگ رو به رو خواهد بود. و آن اینکه، اکنون بسیاری از متحدان امریکا این سؤال را از خود میپرسند که چه بر سر دموکراسی امریکا آمده است. چگونه میتوان به کشوری که در سال 2016 رئیس جمهوری مثل ترامپ را به وجود آورد، اعتماد کرد تا در سالهای 2024 و 2028 ترامپی دیگر به وجود نیاورد.
آیا دموکراسی امریکایی رو به زوال است؟ باید گفت، کاهش اعتماد به دولت از دوره ترامپ شروع نشد. نزدیک به نیم قرن است که اعتماد به دولت امریکا اندک اندک رو به کاهش گذاشته است. پس از موفقیتهای امریکا در جنگ جهانی دوم، سه چهارم امریکاییها به دولت خود اعتماد زیادی داشتند. اما این اعتماد بعد از جنگ ویتنام و رسوایی واترگیت در دهههای 1960 و 1970 کاهش یافت و تقریباً به یک چهارم رسید. شاید بهترین نمایش مقاومت فرهنگ دموکراتیک امریکاییها انتخابات سال 2020 باشد. با وجود کرونا، شاهد حضور بیسابقه مردم امریکا پای صندوقهای رأی بودیم که نشان دهنده علاقه آنها به انجام صادقانه وظایف شهروندی خود بود. پس از انتخابات نیز ترامپ با همه تلاشی که کرد، نتوانست از شکایتهای خود راه به جایی ببرد و قانونگذاران مقابل او و اعمال فشارهایش مقاومت کردند. با این حال امریکاییها از جمله بایدن، همچنان با نگرانی متحدان امریکا در مورد اینکه آیا میتوان به آنها اعتماد کرد یا نه مواجه هستند. زیرا تردیدهایی نسبت به قطب بندیهای سیاسی در امریکا وجود دارد. این نگرانی وجود دارد که ترامپ پس از خروج از کاخ سفید سعی در کنترل حزب خود، حزب جمهوری خواه در سنا یا مجلس نمایندگان امریکا داشته باشد و کار بایدن را در کنگره امریکا سخت کند. بنابراین برای بازیابی اعتماد کشورهای جهان به امریکا از این به بعد بستگی دارد، ببینیم مهارت سیاسی بایدن در مدیریت سیاسی کشورش که در فضایی دو قطبی سیر میکند، چگونه است.
خاطرات 453 روز حضور در کاخ سفید
اتاقی که در آنجا اتفاق افتاد
جان بولتون / مشاورامنیت ملی سابق ترامپ / مترجمان: مسعود میرزایی و بهجت عباسی
روابط پرچالش ترامپ و اردوغان
بعد از واکنش انتقامی ما به حملات شیمیایی رژیم اسد به منطقه دوما در ماه آوریل، سوریه بار دیگر در مرکز توجه قرار گرفت ولی این بار به طور غیرمستقیم و از طریق بازداشت کشیش «اندرو برانسون» توسط ترکیه. برانسون یک واعظ غیرسیاسی کلیسای «اونجلیکال» بود که از دو دهه قبل به همراه خانوادهاش در ترکیه زندگی و کار میکرد تا اینکه در سال 2016 و بعد از کودتای نافرجام علیه رجب طیب اردوغان، بازداشت شد. بازداشت این کشیش در واقع به اهرم فشاری برای چانه زنی و امتیاز گرفتن در مذاکرات تبدیل شده بود. آنکارا برانسون را به توطئه و همدستی با پیروان «فتحالله گولن» یک واعظ دروس اسلامی که هم اکنون در امریکا زندگی میکند، متهم کرد. گولن که زمانی جزو متحدان نزدیک اردوغان محسوب میشد، اکنون به دشمن او تبدیل شده و دولت ترکیه او را بهعنوان تروریست محکوم میکند. بلافاصله پس از بازگشت ترامپ از هلسینکی، اردوغان تلفن کرد تا درباره برانسون و ارتباطاتش با گولن صحبت کند. هر دو رهبر پیشتر مواجهه کوتاهی در جریان اجلاس سران ناتو در بروکسل و یک تماس تلفنی کوتاه پس از آن داشتند. رئیس جمهوری ترکیه در تماس آخر موضوع مورد علاقه خود را نیز مطرح کرد؛ موضوعی که معمولاً همیشه در مذاکراتش با ترامپ مطرح میکرد؛ متهم شدن «مهمت آتیلا» یکی از مقامات ارشد بانک دولتی «هالک بانک» ترکیه به کلاهبرداری و تخلفات مالی بهدلیل نقض گسترده تحریمهای ضد ایرانی امریکا.
این پرونده در امریکا مفتوح بود و تحقیقات جنایی ادامه دار درباره آن حتی خود اردوغان را نیز به نوعی تهدید میکرد، چرا که اتهامات زیادی علیه اردوغان و خانوادهاش مبنی بر سوءاستفاده از هالک بانک برای اهداف شخصی مطرح شده بود. این اتهامات با انتصاب داماد اردوغان بهعنوان وزیر دارایی ترکیه بیشتر نیز شد. از نظر اردوغان، گولن و جنبش تحت رهبری او در پشت همه اتهامات و پروندههای هالک بانک قرار داشتند و همه اینها بخشی از یک توطئه بزرگتر علیه خود او بود، البته رئیس جمهوری ترکیه به اینکه این توطئه ممکن است علیه ثروت فزاینده خانوادهاش باشد، اشارهای نمیکرد. اردوغان خواستار این بود که پرونده هالک بانک مختومه شود که با توجه به ورود گسترده و عمیق دادستانهای امریکا به اقدامات و فعالیتهای متقلبانه و فریبکارانه این بانک، چنین کاری بعید به نظر میرسید. نهایتاً اردوغان ناراحتی خود را از قانونی که در کنگره در حال بررسی بود، اعلام کرد. بر اساس این قانون فروش جنگندههای «اف 35» به ترکیه بهدلیل خرید موشکهای ضد هوایی «اس 400» از روسیه ممنوع میشد. اگر خرید موشکهای اس 400 از روسیه نهایی میشد، تحریمهای اجباری دیگری نیز براساس قانون تحریمهای ضد روسی سال 2017 علیه ترکیه اعمال میشد. اردوغان دلایل زیادی برای نگرانی داشت.
در عین حال آنچه که ترامپ میخواست بسیار محدود و ناچیز بود؛ اینکه برانسون چه موقع آزاد و به امریکا باز گردانده میشود؟ ترامپ فکر میکرد که اردوغان در این زمینه قول داده است. رئیس جمهوری ترکیه فقط گفت که روند معمول پرونده در دستگاه قضایی در حال پیگیری است و کشیش برانسون دیگر در زندان نیست و در خانه خود در شهر ازمیر تحت نظر قرار دارد. ترامپ پاسخ داد که به نظر او این روند اصلاً امیدوار کننده نیست چون انتظار داشته اردوغان خبر آزادی و بازگشت این کشیش محلی به امریکا را به او بدهد. ترامپ در ادامه به دوستی خود با اردوغان تأکید کرد ولی در عین حال گفت که بدون آزادی و بازگشت برانسون به امریکا حتی برای او هم حل و فصل مسائل دشواری که در روابط دو کشور به وجود آمده است، غیرممکن خواهد بود. ترامپ واقعاً عصبی و ناراحت بود.