گفتوگوهایی با مجید قیصری و اکبرصحرایی درباره ادبیات داستانی جنگ
برخلاف تصور عموم نوشتن از جنگ کار هر کسی نیست
مریم شهبازی
خبرنگار
نوشتن درباره جنگ و خلق داستانهایی پیرامون وقایعی که بر سر انسانها آوار میشود اتفاق تازهای نیست؛ آنقدر که شاید بتوان قدمتی به اندازه شکلگیری خود ادبیات داستانی، آن هم به شکل و شمایل تازهاش برای آن متصور شد. اما در کشور خودمان تاریخچه نوشتن از جنگ به همان سالهای ابتدایی وقوع جنگ تحمیلی بازمی گردد؛ به آن سالهایی که فرهنگ و ادب هم به مدد رزمندگان برآمدند تا بلکه گامی در راستای تقویت روحیهای بردارند که برای حفظ سرزمینمان ضروری بود. با اتمام جنگ اما توجه به این بخش از ادبیات پایان نیافت و شاهد استقبال نویسندگان بیشتری بودیم؛ هر چند بخش عمدهای از آثاری که خلق شدند اغلب شکل مکتوبی از خاطرات شفاهی سالهای جنگ به شمار میآیند و در دایره خاطره نگاریها جای میگیرند. فراتر از اما و اگرهایی که متوجه این بخش از داستاننویسیمان است و راهی همچنان طولانی که باید پیموده شود تا شاهد ارتقای هر چه بیشتر آن باشیم؛ طی چند دههای که از پایان جنگ و از سویی شکلگیری جدیتر ادبیات جنگ میگذرد شاهد فعالیت چهرههای شاخصی در این عرصه هستیم که از جمله آنها میتوان به مجید قیصری، نویسندهای اشاره کرد که گفتوگوی امروزمان را با او میخوانید. قیصری از معدود نویسندگانی است که از همان بدو ورود به دنیای ادبیات به طور خاص نوشتن درباره جنگ را انتخاب کرد؛ البته خودش معتقد است این جنگ بوده که او را به این مسیر هدایت کرده؛ در حدود سه دههای که داستان کوتاه و رمان نوشتن با چنین موضوعی را اساس کار خود قرار داده موفق به کسب جوایز داخلی و خارجی متعددی شده که از جمله آنها میتوان به کسب عنوان رمان برتر«اوراسیای روسیه» برای کتاب سه کاهن، برنده جایزه «پکا» برای نگارش کتاب «ضیافت به صرف گلوله» و همچنین تقدیر جایزه جلال برای مجموعه داستان «نگهبان تاریکی» و برگزیده جایزه نویسندگان و منتقدان مطبوعات به خاطر تألیف کتاب «گوساله سرگردان» اشاره کرد. البته او بهعنوان داور در برپایی رویدادهای ادبی مختلف، همچون جایزه ادبی هفت اقلیم ادب هم حضور داشته است. از قیصری تا به امروز آثاری به زبانهای دیگر ترجمه شده و در اختیار مخاطبان خارجی هم قرار گرفته است؛ او برخلاف برخی نویسندگان ادبیات داستانی، نشان داده که تلاشی جدی در پرهیز از تکرار دارد، آنچنان که با مطالعه آثار او میتوان از زاویه دیدهای مختلفی به سراغ جنگ تحمیلی رفت. اما دومین گفتوگوی صفحههای ادبی امروزمان پیرامون ادبیات جنگ، به اکبرصحرایی تعلق دارد؛ او هم از جمله دیگر نویسندگانی است که از همان سالهای ابتدایی شکلگیری داستاننویسی جنگ به این عرصه گام نهاده.
این نویسنده ادبیات جنگ که چندان به گروهبندی سنی برای نوشتههایش قائل نیست و حتی تأکید دارد تلاشی که بر پرهیز از پیچیدهنویسی دارد سبب شده هر دو گروه نوجوان و بزرگسال قادر به مطالعه نوشتههای او باشند؛ هرچند که به هر حال بخشی از شهرت سالهای اخیرش را مدیون آثاری ست که آنها را رمانها و مجموعه داستانهای نوجوان میدانند. اما ویژگی خاص نوشتههای صحرایی را میتوان نگاهی دانست که به انعکاس بخشهای مغفول مانده جبهههای نبرد در جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان داشته و آن را به قلمی طنز پیش روی مخاطبان گذاشته است؛ آن طور که صحرایی گفته قرار شده با اقتباس از نوشتههای او مجموعهای تلویزیونی ساخته شود.
مجید قیصری در گفت و گو با « ایران»:
نویسندگان جنگ با اما و اگرهای بیشتری مواجهاند
از آغاز نویسندگیتان سالها میگذرد، چطور شد از میان موضوعات مختلف جنگ را انتخاب کردید و قدم در راهی گذاشتید که ابتدای راه بود؟
این من نبودم که ادبیات جنگ را انتخاب کردم، جنگ خودش به سراغم آمد که البته تا حد زیادی هم به اطلاعات و تجربیاتم برمیگردد، خاطرات دوران نوجوانی و جوانیام از سالهای جنگ، خواهناخواه سبب شده هر چه زمان پیش میرود بیشتر به عقب بازگردم و دست به مرور ماجراها و اتفاقات آن سالها بزنم. جنگ چیزی شبیه به یک معدن است، هرچقدر بیشتر به سراغش میروم یافتههای بیشتری درباره آن کشف میکنم و آثارم را بر همان اساس مینویسم. دوران خدمتم همزمان با جنگ بود، به مناطق مختلفی اعزام شدم و همه اینها سبب شد تجربههای مختلفی به دست بیاورم. نوشتن مگر به چیزی غیرازاین نیاز دارد؟ نویسنده برای نوشتن ناچار به کسب تجربه است؛ آنچنانکه بخش عمدهای از نوشتههای هر فردی از تجربههای زیستیاش حاصلشده است؛ تجربیاتی که گاهی به شکل مستقیم و گاهی هم از طریق مطالعه و کسب اطلاعات بیشتر حاصل میشود.
در ارتباط با ادبیات جنگ تعریفهای مختلفی مطرحشده، از ادبیات پایداری گرفته تا ادبیات دفاع مقدس و... شما به کدامیک معتقد هستید؟
چندان با تقسیمبندیهای مختلفی که برای این بخش از ادبیات قائل هستند موافق نیستم، مگر غیرازاین است که همه اینها جزئی از ادبیات جنگ هستند؟ وقتی میگوییم ادبیات پایداری یا دفاع مقدس، آن را محدود کردهایم درصورتیکه ادبیات جنگ همه اینها را شامل میشود. هرچند که شاید بهتر باشد این حوزه را حتی از دیگر بخشهای ادبیات جدا نکنیم؛ وقتی بحث خلق اثری با مضمون جنگ درمیان است بههرحال صحبت از ادبیات است که نمیشود آن را با چیزی غیر از ادبیات تعریف کرد. از سوی دیگر جنگ که برای نخستین مرتبه در کشور ما رخ نداده! پیشازاین هم مردم دیگر نقاط جهان با جنگ درگیر شدهاند، مصایب و مشکلات آن را کشیده و از آن رنج بردهاند. بنابراین چرا اسم آن را عوض کنیم؟ بهتر است با عنوانهایی ازایندست داستانها و رمانهای حوزه جنگ را محدود نکنیم؛ شبیه چیزی که در تمام دنیا شاهد آن هستیم. نکاتی که به آنها اشاره شد فقط خاص آثاری که با محور جنگ نوشته میشوند نیست و بهنوعی میتوان آنها را به کلیت ادبیات تعمیم داد.
شما از معدود نویسندگانی هستید که از همان ابتدا بهطور تخصصی درباره جنگ، داستان و رمان نوشتهاید؛ در خلال نوشتههایتان بهدنبال انتقال چه مفهومی هستید و اینکه اصلاً با چه زاویه دیدی به سراغ این بخش از تاریخ معاصرمان میروید؟
الگوی ثابتی ندارد، هر مرتبه با زاویه دید تازهای به سراغ جنگ میروم؛ همانطور که ابتدا هم اشاره کردم هرزمانی که به سراغ جنگ و اتفاقات مرتبط با آن میروم نکته تازهای کشف میکنم و از همین رو سعی میکنم بر اساس همان هم به سراغ تألیف مجموعه داستان یا رمانی دیگر بروم. بنابراین اینطور نیست که بگویم در همه نوشتههایم به فلان موضوع یا حادثه، از زاویه دید مشخصی پرداختهام. حتی نمیدانم اثر بعدیام را قرار است چطور بنویسم، بر اساس تحولاتی که رخ میدهد تصمیم میگیرم و فکری را که در ذهنم نقش میبندد از طریق آثارم با مخاطبان به اشتراک میگذارم. بااینحال اگر بهدنبال موضوع یا مسأله مشخصی در نوشتههای من هستید شاید بتوان آن را بحث کرامت انسانی دانست که در همه روابط، اعم از فردی و اجتماعی حفظ آن اهمیت بسیاری دارد.
از تجربیات و کشفی گفتید که بهواسطه آنها نوشتهاید و اصلاً بنایی شدهاند که بهواسطهشان به سراغ تألیف آثار تازه هم بروید؛ در این 30 سالی که از فعالیت حرفهایتان در این عرصه میگذرد به چه نکاتی درباره جنگ دست یافتهاید؟
این نکته را درک کردهام که بیهیچ اغراقی، ایرانیان ملت بزرگی هستند؛ این تعارف نیست و آن را به گواه تاریخ میگویم. بنابراین نهتنها من، هر فرد دیگری هم به مطالعه بخشهای مختلف تاریخ سرزمینمان بپردازد به آن اذعان خواهد کرد. حتی در شاهکارهای ادبیات کلاسیک فارسی نظیر شاهنامه هم آمده، اینکه ما ملت خاصی هستیم و این غلو نیست. همین مسأله هم سبب شده اینقدر مورد هجمه قرار بگیریم. از سویی آنگونه که تا امروز استوار ایستادهایم و تمام ناملایمتهایی را که صورت گرفته تحمل کردهایم، بیانگر این است که برخوردار از ویژگیهایی متفاوت از دیگران هستیم. مسألهای که منجر به پایداری ما در برابر همه مشکلات و از سویی پایداریمان شده نوع جهانبینیمان است. از دیرباز یاد گرفتهایم همین طوری به جهان هستی نگاه کنیم، کشف اینکه انسان ایرانی در بحرانها و لحظههای مختلف به چه فکر میکند، چطور میتواند خودش را از این فضاهای مملو از التهاب بیرون بکشد برای من جذاب بوده است. این مهمترین ویژگی خاصی است که ناخودآگاه در آثارم دنبال میکنم و هرچه جلوتر میروم، بیشازپیش به عظمت این ملت پی میبرم.
و این مسأله در جنگ مصداقهای بیشتری دارد؟
بله، چراکه از بحرانهای جدی بشریت طی قرنهای متمادی به شمار میآید و شاید بتوان گفت یکی از عرصههایی است که بیش از همه شاهد تبلور جنبههای مختلف انسانیت در آن هستیم؛ هرچند که منکر بخشهای تاریک آنهم نمیتوان شد.
ادبیات داستانی در حوزه جنگ بیشتر به خاطرهنویسی محدود شده و با نویسندگان نسبتاً معدودی طرف هستیم که همچون شما در قالب داستان کوتاه و رمان به سراغ آن بروند؛ این مسأله نشأت گرفته از ضعف نویسندگانی است که به این عرصه وارد شدهاند یا دلیل دیگری برای آن برمیشمارید؟
بیش از آنکه غلبه خاطره نگاری به دیگر قالبهای ساختاری را ناشی از ضعف نویسندگان بدانم معتقدم که این مسأله ناشی از سیاستگذاریهای ناشران و حتی مسئولان فرهنگی است. اینها بیشتر علاقهمندند به «نا داستانها» (non fiction) توجه کنند، برای آنان امور واقعی در اولویت است و «فیکشن»ها یا همان چیزی که نویسنده در تلفیق واقعیت و تخیل خلق میکند اهمیت چندانی ندارد. از سوی دیگر خاطره نگاری خیلی راحتتر از تألیف داستان کوتاه و رمان است و با نگاه قالب در سیاستگذاریها، طبیعی ست که در این بخش با آثار بیشتری روبهرو شویم. نکته دیگری که نمیتوان به آن بیتوجه بود به تکرار افتادن خاطراتی است که در حوزه جنگ نوشته و منتشر میشوند. کافی است برخی از این آثار را بخوانید تا ببینید فرق چندانی با دیگر خاطراتی که منتشرشدهاند ندارند؛ همه آنها بهنوعی دربردارنده ماجراهایی هستند که با تفاوتهایی جزئی از زبان دیگران هم بازگو میشوند.
درحالیکه عناصری همچون تخیل در ادبیات داستانی، به نویسنده فرصتی برای گریز از تکرار میدهند!
بله، این یکی از کارکردهای مهم داستان است که به نویسنده کمک میکند از تکرار پرهیز کند. وجود تخیل عمر تازهای به ماجرایی که ممکن است دیگران هم به آن پرداخته باشند میدهد.
واقعیت برای شما ابزاری در راستای خلق آثار داستانی است یا برای آن جایگاه جدیتری قائل هستید؟
کار داستان که ثبت واقعیت نیست! بعد کدام واقعیت؟ تمام دعوا بر سر این است که واقعهای رخداده که هرکسی اصرار دارد از زاویه نگاه خود به آن بپردازد. فرض کنید شما به جشنی رفتهاید، از میهمانی که به منزل برمیگردید میبینید خواهرتان از همان واقعه یکسان، برداشتی متفاوت از شما تعریف میکند. البته نه اینکه او چیز دیگری دیده باشد، بلکه خواسته چیز دیگری ببیند. درست شبیه حکایت «فیل در تاریکی» مولانا که در مثنوی آمده است. حتماً آن حکایت را خواندهاید؛ هر فردی که برای دیدن فیل به آن اتاق تاریک میرود و بنابر زاویه دید خود درک متفاوتی پیدا میکند. دقیقاً از همین رو است که داستان ارزشمند است چراکه برخورداریاش از عناصری همچون تخیل، امکان دریافت و انعکاس برداشتهای مختلفی را فراهم میکند. اگر قرار شود همه ما برداشت واحدی از جنگ یا حتی دیگر موضوعات داشته باشیم دیگر چه نیازی به حرف زدن و نوشتن است!
که درنتیجه اش، هنر و ادبیات در ابعاد کلیاش بیمفهوم میشد!
بله، بههمین خاطر است که به داستان فیکشن میگویند، چراکه هرکسی میتواند برداشت خاص خودش را داشته باشد. اگر همه ما از یک واقعه برداشت واحدی داشته باشیم که دیگر تفاوتهای میان آدم معنایی ندارد.
حتی اگر به قیمت درک متفاوت مخاطب از پیامی باشد که نویسنده خواهان انتقال آن بوده؟
بله، نهفقط درباره نویسندگی، در ارتباط با دیگر هنرها هم ممکن است مخاطبان با برداشتهایی متفاوت از صاحب اثر روبهرو شوند.
تجربیات شما از جنگ به سالهای نوجوانی و جوانیتان بازمیگردد؛ برای خلق آثارتان افزون بر این سراغ مطالعه و تحقیق مستندات موجود هم میروید؟
تجربیات من از آن سالها هرچقدر هم زیاد باشد حد و اندازهای دارد؛ بویژه که زمان زیادی هم از ورودم به این عرصه میگذرد. از طرف دیگر قرار نیست که من فقط با اتکا به دانستههای خودم داستان کوتاه و رمان بنویسم. مطالعات من تنها به هشت سال جنگ خودمان محدود نمیشود و بخش عمدهای از آن درباره جنگهای خارجی است؛ وقتی مطالعات نویسنده به حوزه خاصی محدود نشود به ایدههای بیشتری برای نوشتن دست پیدا میکند. ما درباره انسانها صحبت میکنیم، تجربیات کسی که در جنگ افغانستان، جنگ لبنان یا فلان منطقه جهان شرکت کرده با من نوعی که جنگ خودمان را تجربه کردهام تفاوتی دارد؟ او هم پدر و مادر داشته، عاشق بوده و شاید هم فرزندانی در انتظارش بودهاند. جنگ و مصایب آن تنها خاص ما نیست؛ تنها بحث برخی تفاوتها و از سویی جغرافیاهای مختلف است وگرنه وقوع جنگ، تجربیات مشترکی را میان انسانها رقم میزند. ترکش یا گلولهای که او خورده فرقی با شرایطی که برای ما رخداده ندارد.
و حتی وحشت و هراسی که حاضران در جنگ تجربه میکنند!
بله، خداوند مگر چند نسل آفریده؟ خدا در قرآن گفته که من تنها یک نسل آفریدم و از آن نسلهای دیگر را خلق کردم.
برخلاف معدود آثاری همچون «طریق بسمل شدن» آقای دولتآبادی، ما با کمتر نوشتهای طرف هستیم که از نگاه طرف مقابلمان هم به جنگ پرداخته باشد؛ چرا اغلب نگاهها متوجه خط مقدم و برخی زاویههای تکراری و واحد است؟
آثاری که با زاویه دیدهای تازه نوشته شده باشند هم کم نداریم؛ کتاب «لمیزرع» آقای بایرامی هم از همین جمله است و از زاویه آنسوی جنگ به اتفاقات میپردازد. من هم در رمان «دیگر اسمت را عوض نکن» تلاش کردهام با نگاه تازهای به سراغ جنگ بروم. این رمان قصه نامهنگاری یک افسر عراقی با سربازی ایرانی است؛ بنابراین اینطور نیست که به آن روی جنگ و از نگاه طرف مقابل دربارهاش ننوشته باشیم. با اینحال همانطور که در ابتدا هم اشاره شد نحوه سیاستگذاری و عملکرد ناشران در این مسأله اثرگذار بوده و هست. ناشران خصوصی که بهندرت سراغ موضوعاتی ازایندست میروند تا مبادا گرفتار مشکلات آن نشوند. کار آخر من چرا متوقف شد؟ تنها به این خاطر که تصویری متفاوت ازآنچه عادت کردهایم درباره جنگ بشنویم، ارائه داده است.
این برخلاف تصوری است که دیگر نویسندگان و همچنین مخاطبان درباره ادبیات جنگ دارند؛ اینکه در آن خبری از دشواریهای نویسندگان دیگر حوزهها نیست!
نهتنها محدودیتهای کمتری پیش روی نویسندگان ادبیات جنگ نیست بلکه دشواریهای تألیف در این حوزه بهمراتب بیشتر هم هست. ادبیات جنگ انگار برای برخی نوعی خط قرمز شده، نویسنده نمیتواند قرائتی متفاوت از چیزی که آنها دیده و شنیدهاند داشته باشد.
و این نشأت گرفته از چیست؟ همان بحث قدیمی عدم تحملپذیری ما ایرانیان در مواجههمان با نگاههایی متفاوت از خودمان؟
قبل از هر نگاهی باید بدانیم معنی و هدف ادبیات چیست؟ یکی از اهداف مهم آن ایجاد روحیه تساهل و تسامح است. بازگردیم به آن حکایت فیل در تاریکی مولانا. چرا مولانا ماجرای« پیل اندر خانهای تاریک بود» را گفته؟ از این بابت که خواسته بگوید واقعیت تنها در دست شما نیست! اگر کسی ادبیات جنگ میخواند به این هدف نیست که فقط بفهمد در منطقه «چذابه» یا «تنگه ابوقریب» چه رخداده! بلکه دنبال این است که ببیند طور دیگری هم میتوان به ماجرای تنگه ابوقریب نگاه کرد. کسی که یاد نگرفته و تحمل ندارد شکل دیگری به وقایع مختلف نگاه کند طبیعی است که نگاه متفاوت با خود را برنمیتابد. البته بحث من بر سر موانع نویسندگی در حوزه ادبیات جنگ نیست، این کمتحمل بودن ما درباره همه حوزه ادبیات صادق است. امیدوارم ادبیات در مسیری حرکت کند که تحملمان را زیاد کند، کسی که تحملپذیری کمی دارد در زندگی شخصی و کاریاش هم با مشکل روبهرو میشود. ادبیات به چنین افرادی کمک میکند که همهچیز به نگاه آنان ختم نمیشود چراکه ادبیات تمرین زندگی است. اما خاطره، چنین جایگاهی ندارد و بیشتر میتوان گفت که تکرار زندگی است. برای جامعهای که نمیتواند نگاهی غیر از خود را ببیند باید متأثر شد.
همانطور که اشاره شد بخش عمدهای از ادبیات جنگمان بهخاطرهنویسی تعلق پیداکرده، با این حساب چندان از ظرفیتهای ادبیات داستانی در راستای ثبت و حفظ وقایع جنگ استفادهنشده؟
نمیدانم! این سؤال نیازمند بررسی همهجانبهای است. چرا این سؤال را درباره سینما نمیپرسید؟ چرا نمیپرسید که به چه دلیل هیچکدام از آثار من نویسنده به سینما و تلویزیون راه نیافته؟ درباره رضا بایرامی و احمد دهقان هم همینطور است؛ آنها هم باوجود شهرتی که به نویسندگی جنگ دارند و از طرفی آثار شاخصی که خلق کردهاند فرصتی برای عرضه نوشتههای خود در قالب دیگر رسانهها پیدا نکردهاند. جالب اینجاست که برخی نویسندگان مطرح این حوزه حتی فیلمنامه هم نوشتهاند اما از آنها هم استفادهنشده است.
این مسأله به نبود ارتباط میان اهالی ادبیات و سینما بازنمیگردد؟ درباره دیگر حوزههای ادبیات داستانی هم تا به امروز با استقبالی که مدنظر شما است روبهرو نشدهایم؛ بجز معدود نویسندگانی همچون گلی ترقی، هوشنگ مرادی کرمانی و... این بیتوجهی تنها خاص ادبیات جنگ نیست!
بحث تعامل در میان نیست.
این بیتوجهی را درنتیجه تجاری بودن سینما میدانید؟
نه، خب سینما که باید تجاری باشد، در این شکی نیست. منتهی حرف من این است که نگاه سینما به ادبیات و بویژه حوزه جنگ خیلی سطحی است. اصلاً بحث ادبیات جنگ به کنار! مگر ما در میان نویسندگان معاصرمان چند چهره شاخص همچون آقای دولتآبادی داریم؟ حتی نوشتهها و فیلمنامههای او هم راهی به سینما پیدا نکردهاند. غیر از مواردی بسیار معدود کدام نویسنده بزرگ کشورمان را سراغ دارید که نوشتهاش به فیلمنامههای تلویزیونی و سینما تبدیل شده باشد؟ حتی اگر خود نویسنده هم بخواهد او را به جمع خود راه نمیدهند. در حوزه ادبیات جنگ نویسندهای که بیشتر از رضا بایرامی جنگ را بشناسد سراغ دارید؟
این نشأت گرفته از همان بحث قدیمی است که سینماگران ما اهل مطالعه نیستند و ادبیات را نمیشناسند یا دلیل دیگری برای آن قائل هستید؟
بحث شناختن یا نشناختن نیست؛ بیشتر مسأله نگاه تولیدکنندگان درمیان است. سینماگر میگوید من این نگاه را دوست ندارم، تلویزیونیها هم فقط شاخصهای موردنظر خود را میپذیرند. از طرفی ترجیح میدهند برای پرهیز از دردسرهای احتمالی اصلی فضایی برای این آثار مهیا نکنند. از همین رو معتقدم که ما نویسندگان جنگ، هنوز در جنگ هستیم؛ هنوز باید با موانع پیش رویمان بجنگیم آنهم در شرایطی که دیگران تصور میکنند کار ما خیلی راحتتر است.
سالها از جنگ جهانی دوم گذشته اما همچنان شاهد انتشار آثار پرمخاطب و حتی تولید فیلمهای سینمایی ماندگار هستیم؛ اما برخی در کشورمان تأکید دارند که زمان زیادی از جنگ گذشته و پرداخت به آن جذابیتی برای مخاطب ندارد.
این مسأله هم درباره ادبیات و هم سینمای آنان صادق است، اما سینمای جنگ ما بیشتر سینمای حکومتی است. هنوز شرایطی فراهم نشده که هرکسی بتواند قرائت خود از جنگ را در ادبیات و سینما عرضه کند. وقتی تحملپذیری را تمرین نکردهایم در همه عرصهها با مشکل روبهرو میشویم.
با اینحال نوشتههای افرادی همچون شما، حتی در شرایط فعلی هم توانسته به عرصه بینالمللی راه پیدا کند؛ آنهم باوجود محدودیتهای جغرافیایی زبان فارسی!
ادبیات راه خود را پیدا میکند، حتی باوجود محدودیت بزرگی که جغرافیای زبان فارسی پیش روی اهالی کتاب و انتشار آثارشان گذاشته است. فارسی، از نظر گستره بینالمللی زبان خاصی بهشمار میآید؛ از همین رو نهتنها با بحث ضرورت ترجمه روبهرو هستیم بلکه حتی این نکته هم هست که خواهناخواه در بازگردان آثار داستانی به زبانهای دیگر باید بهطریقی عمل شود که آسیبی در ترجمه، متوجه اثرگذاریاش نشود. اینها همه روند کار را قدری کند میکند از همین رو نباید انتظار اتفاق خارقالعادهای را در نشر آثارمان به زبانهای دیگر داشته باشیم؛ انتشار آثار داستانی فارسی در کشورهای دیگر اتفاقی است که از مدتها قبل آغازشده است. منتهی تنها در صورتی میتوانیم به معرفی ادبیات جنگ و حتی دیگر حوزههای ادبیاتمان امیدوار باشیم که این قبیل اقدامات تداوم پیدا کند و به دوره خاصی محدود نشود.
به اتکای تجربههای خود چه پیشنهادی برای سرعت بخشیدن به این روند دارید؟ همان روالی که با حضور تشکلهای خصوصی در عرصه ادبیات کودک و نوجوان شاهد هستیم؛ در ادبیات بزرگسال هم با ورود جدی بخش خصوصی میتوان انتشار معرفی هر چه بیشتر داشتههای ادبیات جنگمان را داشت؟
این اتفاق همین حالا هم در حال وقوع است؛ ادبیات همچون آب روانی است که راه خود را پیدا میکند و کسی هم نمیتواند جلوی آن را بگیرد. باوجود فضای مجازی و پیشرفتهای فناوری در حوزه وسایل ارتباط جمعی بسیاری از این محدودیتها ازمیانرفتهاند و ارتباط گرفتن با دیگر نقاط جهان سهلتر شده است. مانع اصلی در شرایط فعلی همان بحث کم بودن تحملپذیری است که همه ما بهنوعی گرفتار آن هستیم؛ از سوی دیگر تحریمهایی که علیه کشورمان صادرشده بر عرصه ادبیات هم تأثیر بجا گذاشته و با شرایطی بهمراتب سختتر از گذشته طرف هستیم. از طرفی ناشرانی که ترجمه این آثار را برای عرضه در دیگر کشورها به عهده میگرفتهاند بهدلیل افزایش هزینهها و مشکلات اقتصادی با موانع بیشتری روبهرو شدهاند.
تا به امروز چقدر از ظرفیت موضوعاتی که در جنگمان وجود دارد برای خلق آثار داستانی بهره گرفتهشده؟
نمیدانم؛ آنطور نیست که بگویم فلان تعداد سوژه بوده که حالا نیمی از آن در قالب اثر داستانی منتشرشده و این مقدار باقیمانده که باید دیگران به سراغش بروند. جنگ، بویژه جنگی که هشت سال طول کشیده مملو از اتفاقات و سوژههایی است که با بهرهگیری از آنها میتوان دست به خلق آثار متعددی زد. بنابراین محدودیتی در کار نیست که بگویم فلان تعداد سوژه در کار است.بااینحال مشکلاتی که گاه در مسیر خلق آثار داستانی با محور جنگ پیش روی نویسندگان قرار میگیرد تنها برای یک یا دو نویسنده مانع ایجاد نمیکند بلکه منجر به کاهش علاقهمندی دیگران به فعالیت در این عرصه میشود.