ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
گفتوگوهایی با مجید قیصری و اکبرصحرایی درباره ادبیات داستانی جنگ
برخلاف تصور عموم نوشتن از جنگ کار هر کسی نیست
مریم شهبازی
خبرنگار
نوشتن درباره جنگ و خلق داستانهایی پیرامون وقایعی که بر سر انسانها آوار میشود اتفاق تازهای نیست؛ آنقدر که شاید بتوان قدمتی به اندازه شکلگیری خود ادبیات داستانی، آن هم به شکل و شمایل تازهاش برای آن متصور شد. اما در کشور خودمان تاریخچه نوشتن از جنگ به همان سالهای ابتدایی وقوع جنگ تحمیلی بازمی گردد؛ به آن سالهایی که فرهنگ و ادب هم به مدد رزمندگان برآمدند تا بلکه گامی در راستای تقویت روحیهای بردارند که برای حفظ سرزمینمان ضروری بود. با اتمام جنگ اما توجه به این بخش از ادبیات پایان نیافت و شاهد استقبال نویسندگان بیشتری بودیم؛ هر چند بخش عمدهای از آثاری که خلق شدند اغلب شکل مکتوبی از خاطرات شفاهی سالهای جنگ به شمار میآیند و در دایره خاطره نگاریها جای میگیرند. فراتر از اما و اگرهایی که متوجه این بخش از داستاننویسیمان است و راهی همچنان طولانی که باید پیموده شود تا شاهد ارتقای هر چه بیشتر آن باشیم؛ طی چند دههای که از پایان جنگ و از سویی شکلگیری جدیتر ادبیات جنگ میگذرد شاهد فعالیت چهرههای شاخصی در این عرصه هستیم که از جمله آنها میتوان به مجید قیصری، نویسندهای اشاره کرد که گفتوگوی امروزمان را با او میخوانید. قیصری از معدود نویسندگانی است که از همان بدو ورود به دنیای ادبیات به طور خاص نوشتن درباره جنگ را انتخاب کرد؛ البته خودش معتقد است این جنگ بوده که او را به این مسیر هدایت کرده؛ در حدود سه دههای که داستان کوتاه و رمان نوشتن با چنین موضوعی را اساس کار خود قرار داده موفق به کسب جوایز داخلی و خارجی متعددی شده که از جمله آنها میتوان به کسب عنوان رمان برتر«اوراسیای روسیه» برای کتاب سه کاهن، برنده جایزه «پکا» برای نگارش کتاب «ضیافت به صرف گلوله» و همچنین تقدیر جایزه جلال برای مجموعه داستان «نگهبان تاریکی» و برگزیده جایزه نویسندگان و منتقدان مطبوعات به خاطر تألیف کتاب «گوساله سرگردان» اشاره کرد. البته او بهعنوان داور در برپایی رویدادهای ادبی مختلف، همچون جایزه ادبی هفت اقلیم ادب هم حضور داشته است. از قیصری تا به امروز آثاری به زبانهای دیگر ترجمه شده و در اختیار مخاطبان خارجی هم قرار گرفته است؛ او برخلاف برخی نویسندگان ادبیات داستانی، نشان داده که تلاشی جدی در پرهیز از تکرار دارد، آنچنان که با مطالعه آثار او میتوان از زاویه دیدهای مختلفی به سراغ جنگ تحمیلی رفت. اما دومین گفتوگوی صفحههای ادبی امروزمان پیرامون ادبیات جنگ، به اکبرصحرایی تعلق دارد؛ او هم از جمله دیگر نویسندگانی است که از همان سالهای ابتدایی شکلگیری داستاننویسی جنگ به این عرصه گام نهاده.
این نویسنده ادبیات جنگ که چندان به گروهبندی سنی برای نوشتههایش قائل نیست و حتی تأکید دارد تلاشی که بر پرهیز از پیچیدهنویسی دارد سبب شده هر دو گروه نوجوان و بزرگسال قادر به مطالعه نوشتههای او باشند؛ هرچند که به هر حال بخشی از شهرت سالهای اخیرش را مدیون آثاری ست که آنها را رمانها و مجموعه داستانهای نوجوان میدانند. اما ویژگی خاص نوشتههای صحرایی را میتوان نگاهی دانست که به انعکاس بخشهای مغفول مانده جبهههای نبرد در جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان داشته و آن را به قلمی طنز پیش روی مخاطبان گذاشته است؛ آن طور که صحرایی گفته قرار شده با اقتباس از نوشتههای او مجموعهای تلویزیونی ساخته شود.
اکبر صحرایی:
توقع کارخانه نویسندهسازی نداشته باشیم
ویژگی قابل توجه آثار شما تألیف مجموعه داستانها و رمانهایی با بهرهگیری از طنز است؛ از چرایی توجهی که به طنزنویسی در خلق آثاری با مضمون جنگ نشان دادهاید بگویید.
دلیل استفاده از طنزنویسی برای تألیف برخی مجموعه داستانها و رمانها به خود جنگ بازمیگردد؛ حتماً از تلفیق جنگ و طنز تعجب کردهاید که این سؤال را میپرسید! اما جالب است بدانید برخلاف آن تصاویر اغلب تکراری که از هشت سال دفاع مقدسمان ارائه شده، همه این جنگ و مراودات میان رزمندگان بر مبنای اتفاقات تلخ نبوده است. بگذارید با جزئیات بیشتری سؤالتان را پاسخ بگویم؛ وجود برخی شاخصها، دفاع مقدسمان را متفاوت از دیگر جنگهایی کرده که نهتنها طی تاریخ جهان، بلکه حتی در سالهای اخیر در دیگر کشورها شاهد بودهایم؛ همان ویژگی خاصی که فردوسی هم در سرایش شاهنامه به آن توجه کرده و با توجه به روحیه ایرانیان اثری حماسی خلق کرده و پیش روی آیندگان خود گذاشته است. درصد قابل توجهی از رزمندگان را در آن هشت سال نیروهای داوطلب تشکیل میدادند؛ آنهایی که خودشان یا بستگانشان در جنگ حضورداشتهاند گفته من را بهتر درک میکنند؛ حضور درصحنه دفاع و نبرد علیه دشمنی که طی هشت سال جنگ قصد زیر سؤال بردن تمامیت ارضیمان را داشته برخلاف دیگر جنگهایی که در عرصه جهانی به وقوع پیوستهاند بههیچوجه براساس اجبار نبوده است، حتی آنهایی که به سبب خدمت سربازی در جنگ حاضرشده بودند هم باوجود اجبار ظاهری اما از دل وجان ماندند و جنگیدند. دفاع از این آب و خاک آنقدر برای رزمندگان مهم بود که حتی حاضر به استفاده از مرخصیهای هرازگاهی که نصیبشان میشد هم نبودند. عمده این تفاوت هم نشأت گرفته از نگاه ملیمان است؛ شرایط سنگرهایمان هم برخوردار از حال و هوایی متفاوت از آن چیزی بوده که از جنگ دیگر کشورها سراغ داریم؛ اینجا دیگر بحث نظامی بودن بهعنوان یک شغل درمیان نبوده یا حتی ضرورت اجبار، مردم را به صحنه نبرد نمیکشانده، بلکه برگرفته از روحیه خاصی است که از گذشتههای دور تا به امروز ایرانیان را از دیگر ملتهای جهان متمایز کرده؛ از همین رو عجیب نیست که روحیه متفاوت هم بر سنگرهایمان حاکم بوده باشد.
پس بحث استفاده از طنز بهعنوان ابزاری در راستای جذب بیشتر مخاطب در میان نبوده، بلکه تلاش کردهاید بخش مغفول مانده فضای سنگرها را به مخاطبان نشان بدهید!
بله، دلم میخواست مخاطبان، بویژه نوجوانان بدانند که صحنههای خشن و غمآلودی که درباره جنگ شنیدهاند همه آن چیزی نیست که در سنگرهای ما و میان رزمندگان رخ میداده است،البته نه اینکه بگویم کار راحتی بوده، تردیدی نیست که برای همیشه مدیون عزیزانی هستیم که جان خود را فدای این مرزوبوم کردند؛ عِرق به وطن و از سویی روحیه دلاورانه آنان را بر این میداشت تا از هر امکانی برای بهتر کردن فضای سنگرها استفاده کنند؛ یکی از این راهکارها بهرهگیری از طنز و رواج چنین روحیهای میان رزمندهها بود. وگرنه شما کجای دنیای سراغ دارید که نوجوانی کم سن و سال، خانوادهاش را به هزار ترفند راضی کند که تنها برای سی- چهل روز به جبهه برود اما به یکباره چند سال باقی بماند و عجیب اینکه حتی مشاهده خطرات و تلخیهای آنهم او را قانع به بازگشت نکند. یکی از دلایلی که کمک میکرد روحیهشان را نبازند همین رواج شوخطبعی بود. اینها را گفتم تا مخاطبانی که اطلاع چندانی از پشتصحنه جنگ ندارند اطلاعات بیشتری پیدا کنند. گاهی پیش میآمده که طی یک ماه چند روز جنگ سنگین برقرار شود و در مابقی آن میان رزمندگان زندگی در جریان بوده؛ هرچند که با شرایطی بسیار متفاوت از زندگی معمول. جانمایه این زندگی هم طنزی بوده که به آن اشاره دارم. اصلاً مجموعه چند جلدی طنز دفاع مقدس «دارو دسته دارعلی» را با همین هدف نوشتم.
البته شخصیت دارعلی مجموعه شما قدری فراتر از چیزی است که بر آن تأکید دارید!
من شخصیت دارعلی را با بهرهگیری از شخصیتی واقعی به تصویر کشیدم؛ البته تغییراتی در آن دادم و با تخیل خودم به آن پروبال دادم؛ بااین حال در جبهههای ما شبیه او کم نبودند؛ خیلی از سوژههای ناب داستانی در خلال همین دورهم بودنها و تلاش برای شاد ماندن و شاد شدن بود که شکل میگرفت. ادبیات جنگ از همان سالهای نبرد با عراقیها آغاز شد؛ هرچند که ابتدا قدری شعارزده به نظر میرسید که آنهم برای تقویت روحیه جنگاوری رزمندگان لازم بود، هر چند جنگ که تمام شد، نویسندگان از اتفاقات جبههها فاصله گرفتند و تنها به نوشتن درباره حوادث ناشی از آن همچون شهادت و جانباز شدن دست زدند. انعکاس وقایع تلخ بیش از جنبههای اینچنینی مورد توجه قرار گرفت که اتفاقاً همین سبب شد برخی طور دیگری از جنگ بنویسند که سراسر سیاهی محض بود؛ درصورتی که در کنار وقایع آن، رزمندگان به شیوهای از زندگی که خاص خودشان به شمار میآمد مشغول بودند. این مسأله تنها خاص خاطره نویسان نبود؛ متأسفانه حتی عدهای از بزرگان و آنهایی هم که خودشان ازجمله بنیانگذاران این حوزه هستند در ابتدا به سراغ بزرگنمایی و توجه به موضوعهای تلخ رفتند. هدف من از تألیف داستانهای جنگی به قلم طنز و از سویی اشاره به اتفاقاتی که رخ میداد این بود که جلوههای تازهای از جنگ را به خوانندگان نشان بدهم؛ اشاره به این بخش از حال و هوای جبهههای ما در حالی مغفول مانده بود که اغراق نیست اگر راز ماندگاری دلاوریها را در همین مسأله بدانیم.
چرا ادبیات جنگ به جای تأکید بر همه جنبههای حاکم بر جبههها بیشتر به سوی انعکاس جنبههای دیگر آن رفت؟
بخشی تحت تأثیر شرایط حاکم بر آن سالها بود؛ قسمتی هم تحت تأثیر سمت و سویی است که ناشران به تألیف آثار این حوزه دادهاند. نکته دیگری که نمیتوان از آن غافل شد تمایل طیف روشنفکر ادبیات به انتشار آثاری ازایندست بود که اغلب خاکستری و برخی موارد هم سیاه به شمار میآمدند، حتی برای مخاطبان هم اطلاع از بخشهای آن جذابیت بیشتری داشت.
و همین سبب مهجور ماندن بخشهای دیگر جنگ شد؟
بله و این بخشهایی که مختصر اشارهای به آنها شد مغفول ماندند. من بهعنوان فردی که تقریباً از همان ابتدا وارد نویسندگی درباره جنگ شدم، طنزنویسی را انتخاب کردم تا بلکه آن بخشها را هم تا حدی با مخاطبان در میان بگذارم، حتی در زمان خود جنگ هم مردم اطلاع چندانی از آن نداشتند؛ بنابراین تصمیم گرفتم در این رابطه تلاش کنم؛ شاید باورتان نشود اما از همان ابتدا مقاومتهایی در این رابطه بود، حتی بعد ازآن هم عدهای معتقد بودند که باید تلخیهای جنگ ملاک نوشتههای نویسندگان باشد. مجموعه طنز «خمپارههای خواب آلود» به همین دلیل شکل گرفت؛ مجموعه کتابهای طنز دارعلی که تلاش کردم شخصیتی بهلولگونه به قهرمان اصلی آن ببخشم هم اینچنین بود.
در این بین چقدر از واقعیت بهره گرفتهاید؟
همین شخصیت دارعلی، برگرفته از آدمی واقعی است. دارعلی نماد شخصیتهایی است که در هر گردان و سنگری حضور داشتند و اینها بودند که در کنار نشاط بخشیدن به فضا، رزمندهها را تشویق به حفظ روحیه میکردند؛ باوجود تأثیری که از واقعیت در خلق او گرفتهام اما برای غنی کردن ویژگیهای اخلاقیاش به سراغ شخصیتهایی همچون ملانصرالدین، در ادبیات کهن هم رفتم؛ افزون بر این حتی تلاش کردم دست به مطالعه آثار طنز کلاسیکمان و همچنین آثار برتر طنز خارجی در حوزههای مشابه بزنم تا تصاویری پختهتر پیش روی مخاطبان بگذارم.
چرا برای انعکاس بخش مغفول مانده جنگ از طنز استفاده کردید؟بویژه درباره مخاطب نوجوان این سبب نمیشود که گمان کنند حضور در جنگ آنقدرها هم که گفته میشود سخت نبوده؟ جدیت جنگ او را تحت تأثیر قرار نداده؟
در این کتاب نهتنها به آن بخش شاد و تلاش برای روحیه بخشی رزمندگان اشاره کردهام بلکه حتی از قلم طنز هم بهره گرفتهام تا اثرگذاری پیامی که مد نظر داشتهام بیشتر شود. بااین حال اینگونه نبوده که گمان کنید حالا که بحث طنزنویسی مطرح است با اثری روبهرو هستید که شمارا فقط میخنداند. یکی از ویژگیهای طنز، قدرتی است که به نویسنده در انعکاس تلخیها میدهد؛ کتابها را که بخوانید گاهی همراه با شخصیتها و وقایعی که بر سر آنها میآید گریه خواهید کرد؛ اتفاقاً در این آثار هم تلخیهای جنگ پیش روی مخاطبان قرارگرفته است، تلاش کردهام این کتابها را به گونه ای بنویسم که هم مخاطب را به فکر فرو ببرد و هم از سویی سبب آشنایی بیشتر آن با بخشهای مغفول مانده جنگ شود. طنز واقعی تلفیق اشک و خنده است؛ وگرنه کاری که صرفاً طنز باشد که بیشتر به جوک میماند تا یک کار جدی. برخلاف آنچه بهظاهر میرسد حتی برخی دوستان که این آثار را خواندهاند معتقدند بیش ازحد تلخ نوشتهام.
در دهه ابتدایی بعد از پایان جنگ برخی به تصور اینکه نوشتن درباره چنین اتفاقی کار سادهای است به سراغ ادبیات جنگ رفتند؛ حالا وضعیت به چه شکل است؟
نتیجه آن نگاه ساده انگارانه تألیف بی شمار آثاری است که تنها خاطره نگاری به شمار میآیند؛ از همین رو حتی حالا هم که زمان قابل توجهی از پایان جنگ گذشته ما همچنان شاهد غلبه خاطرهنویسیها به مصداقهای واقعی ادبیات داستانی که همانا داستان کوتاه و رمان است، هستیم. متأسف هستم که بگویم باوجود سوژههای بیشماری که مطالعه وقایع جنگ در اختیار نویسندگان میگذارد اگر بررسی کنیم خواهیم دید که تعداد نویسندگان حرفهای ادبیات داستانی در حوزه جنگ به انگشتان دودست هم نمیرسد. دلیل توجه بیشتر به خاطرهنویسی هم از سادگی آن برمیآید؛ در خاطرهنویسی نیاز چندانی به بهرهمندی از دانش و قدرت نویسندگی نیست، اما در رمان و بویژه داستان کوتاهنویسی به نویسندهای با سطح متوسط به بالا نیاز است و هرکسی از پس آن برنمیآید. نکته دیگری که نباید فراموش کرد این است که طیف گستردهای از مردم ما کتابخوان حرفهای نیستند و از همین رو مطالعه آثار ساده خوان، همچون خاطره نگاریها را ترجیح میدهند؛اتفاقی که درباره دیگر حوزههای ادبیات هم صادق است و میبینیم که خوانندگان به طیف کتابهایی که داستانهای عامهپسند خوانده میشوند اقبال بیشتری نشان میدهند؛خاطرهنگاری وقایع را بدون هیچ پیچیدگی خاصی در اختیار خواننده میگذارد و طبیعی است که برای خواندن آنها نیاز چندانی به مطالعه عمیق نیست.
با این تفاسیر چه آیندهای برای داستاننویسی جنگمان قائل هستید؟
باوجود برقراری برخی موانع و از سویی نگاههای اشتباه معتقدم که همین تعداد انگشتشمار نویسندگان حرفهای که به نام برخی از آنها هم اشاره شد برای ادامه راه کافی هستند. کافی است تا نویسندگان جوانی که خواهان فعالیت در این عرصه هستند از نوشتههای آنان سرمشق گرفته و از آموزشهای مستقیم و غیرمستقیمشان بهره بگیرند تا شاهد افزایش سطح کیفی نوشتههای داستانی با موضوع جنگ در آینده نهچندان دورباشیم. طی یکی- دو دهه اخیر ازنظر کمی با افزایش قابل توجهی در حوزه کتابهای داستان جنگی روبهرو شدهایم؛ هرچند که در بحث کیفی به برنامهریزی و ورود بیشتر نویسندگان حرفهای به این عرصه نیاز است. خود من سالهاست، بهغیراز چند مورد به مجموعه داستان کوتاه جنگی شاخصی برنخوردهام ،چراکه کار بسیار سختی است. بااین حال ناامید نیستم و اطمینان دارم که همان معدود نویسندگان خوبی که در این عرصه فعالیت میکنند قادر به هدایت راه داستاننویسی در این بخش هستند، البته از حضور برخی نویسندگان حرفهای هم برخوردار بودیم که به دلایلی ازجمله مشکلات موجود از جنگنویسی خارج شدند؛ داستاننویسی در حوزه جنگ، نهفقط در ایران، بلکه در عرصه جهانی هم کاری دشوار است و هر چهکار سختتر شود طبیعی است که افراد کمتری به آن ورود پیدا کنند.
و چه توقعی میتوان از نویسندگان این حوزه داشت؟
نباید توقع کارخانه نویسندهسازی از هیچ حوزه ادبیات داشته باشیم که بگوییم چرا ادبیات جنگ اینگونه شده یا آنطور نشده! اگر بحث تربیت نویسنده به میان آید نتیجه خوبی نصیبمان نمیشود و نتیجهاش رشد حرکت نویسندگان به سوی سفارشی نویسی میشود. اتفاقاً این یکی از اشتباهاتی است که در حوزه ادبیات دفاع مقدس به خرج دادهایم که منجر به رشد هرچه بیشتر ادبیات شفاهی و به تبع آن خاطره نگاری شد. افرادی دست به قلم شدند که برخی از آنها حتی دانش نویسندگی ندارند، هرچند که بازهم تأکید میکنم همان تعداد اندک هم میتوانند منجر به وقوع اتفاقات خوبی شوند، یک مرکز به تنهایی کافی بود تا کشوری را مشهور سازد. بنابراین ناامید نباشیم؛ ضعفها را در نظر داشته باشیم و برای بهبود و رفع آنها بکوشیم ،اما دنبال نویسندهسازی هم نباشیم.
یکشنبه آخر، کتابی که باید خواند
محمود جوانبخت
نویسنده و روزنامه نگار
بیعدالتی تنها در حق آدمها نمیشود؛ گاهی هم آن درباره کتابها مصداق دارد. البته نه این که بگویم همیشه عمدی در کار است، شاید هم ناخواسته باشد ولی بههرحال حق مطلب ادا نمیشود و اثر درخشان و درجه یکی کمتر دیده میشود یا به اندازهای که باید، قدر نمیبیند. ناگفته نماند که این جفا کردن در حق یک کتاب یا اثر ادبی پایدار نیست و اثر خوب بالاخره یک روزی جای خود را پیدا میکند. هر چند که در نهایت این من و شما نیستیم که با توجه یا بیتوجهیمان اثری دائمی درباره کتابها به جای بگذاریم. انتخاب کننده نهایی، مخاطبان ادبیات هستند و این مسألهای ست که درباره حوزههای مختلف داستاننویسی از جمله جنگ هم صادق است. اثری که خوب باشد باوجود همه بیتوجهیها بالاخره راه خود را پیدا میکند و اثری هم که بهزور تبلیغات بیپایه دیده شده باشد نه تنها از کتابفروشیها، بلکه از بازار کتاب حذف میشود. با این حال بد نیست که هرازگاهی جستوجویی میان آثار موجود دربازار کتابمان داشته باشیم تا حداقل از آنهایی بنویسیم که مجال کمتری برای معرفی یافتهاند، اما در زمره داستان یا رمانهای شاخص به شمار میآیند. به گمانم از جمله کتابهایی که در حوزه ادبیات جنگ آنطور که باید قدرش را ندانستهاند، کتاب «یکشنبه آخر» نوشته معصومه رامهرمزی است؛ نوشتهای که شاید در تقسیم بندیهای رمان و مجموعه داستان قرار نگیرد اما بیاغراق یکی از درخشان آثاری است که در عرصه خاطرهنویسی منتشر شده است. اما نکته جالب توجه درباره این کتاب چیست؟ رامهرمزی، نویسنده «یکشنبه آخر» از جمله امدادگران دوره دفاع مقدس است که از سال 59 و در سن چهارده- پانزده سالگی عازم جبهههای حق علیه باطل میشود؛ دختر کم سن و سالی که باوجود مشکلات بسیار حضور پررنگی در جنگ داشت. این کتاب خاطرات بیست ماه دختر نوجوانی است که در آبادان زندگی میکند اما دست تقدیر او را به جنگ میکشاند؛ آن هم درست وسط معرکه نبرد! دخترک این کتاب که هنوز چندان از عالم کودکی اش فاصله نگرفته و گاهی حال و هوای عروسک بازی به سرش میزند و به زور بغل کردن عروسکهایش میخوابد به یکباره با مادرش صحبت میکند که دیگر نمیتوانیم اینجا بمانیم. اخبار جنگ از طریق رادیو و تلویزیون به گوشمان میرسید، در برههای خبرهای حاکی از سقوط کامل خرمشهر و سقوط جاده ماهشهر - آبادان بود. کسانی که از آبادان میآمدند خبر میآوردند که آبادان به محاصره کامل نیروهای عراقی درآمده و امکان تردد نیست. جایی به نقل از راوی میخوانید:«ما چهطور میتوانستیم دست روی دست بگذاریم و براحتی زندگی کنیم در حالی که شهرمان در حال سقوط و اشغال بود» معصومه که هفتههای اول جنگ را در آبادان به سر برده و در همان روزهای اول جنگ، همزمان با عید قربان برادرش اسماعیل شهید میشود؛ او که دیگر تاب نمیآورد به هر ترتیبی برادرش را راضی میکند تا همراه خواهرش ازشیراز دوباره به آبادان بازگردد. باز میگردد و در کنار سایر مدافعین شهر و رزمندگان، در کسوت یک امدادگر از شهر خود دفاع میکند و... اما چرا اینقدر« یکشنبه آخر» را کتاب خوبی میدانم؟یکشنبه آخر از حیث پرداخت و توجه به جزئیات و شرح وقایع موفق میشود خواننده را تا پایان همراه کند، نویسنده از قدرت زیادی در ایجاد کشش و جذابیت برای میخکوب کردن مخاطب پای کتاب برخوردار است. از طرفی نثر و زبان آن هم عالی و قابل توجه است؛ آنقدر که صدای نویسنده از لابهلای سطرها و کلمات به گوش میرسد. در نوشتن لحظههای منحصر بهفرد جنگ که تاکنون کمتر به گوشمان رسیده، نویسنده مهارت بالایی از خود نشان میدهد و از همین جهت هم تأثیر زیادی بر ذهن خواننده به جای میگذارد؛ آنقدر که محال است کتاب را بخوانید و تا مدتها گرفتار صحنههایی که در ذهنتان نقش میبندد نشوید.
بههر روی «یکشنبه آخر» از زمره بهترین کتابهای خاطرات جنگ است که البته در ١۵ سالی که از عمرش میگذرد به چاپهای متعددی رسیده است ولی قدرش بیش از اینها بود و به گمانم باید بسیار بیش از این دیده و خوانده شود. امیدوارم سوره مهر که کار نشر این کتاب را برعهده داشته با همراهی منتقدان و اهالی رسانه آستین همت بالا بزند و آثاری اینچنینی را معرفی دوباره کند؛ هنوز زمان زیادی از جنگ نگذشته و حیف است که مردم عزیزمان ندانند در آن هفت سال دفاع مقدس چه بر رزمندگان و از سویی مردم شهرها و استانهای جنوبی کشور گذشت؛ بیشک اگر آنان نبودند امروزی هم درکار نبود.
ادبیات توانسته دین خود را به جنگ و دفاع مقدس ادا کند
سیدناصر حسینیپور
نویسنده کتاب «پایی که جا ماند»
در حوزه ادبیات، ادبیات مقاومت ازجایگاه ویژه و والایی برخوردار بوده و همچنان مخاطب بسیاری دارد و این آثار دنبال میشوند اما برخی دوستان براین نظرند ادبیات مقاومت علاقهمندان کمتری در مقایسه با دیگر بخشهای ادبیات داستانی دارد و مخاطبان آن قدری خاص هستند، اما به عقیده من اگراین آثار مورد توجه قرارنمی گرفت آثاری چون کتاب «پایی که جا ماند» من به چاپ هفتادم نمیرسید یا کتاب «دا» چاپ بیش از 170 را نمیگذراند. اتفاقاً من براین نظرم این آثار توانسته مخاطبان خود را در عرصههای داخلی و خارجی به دست آورد. نکته دیگر اینکه آنچه در تراز انقلاب اسلامی و دفاع مقدس توانسته دین خود را ادا کند فیلمها و سریالهای مناسب با جنگ و دفاع مقدس نبوده بلکه تألیف و ثبت خاطرات شفاهی دوران جنگ و دفاع مقدس بوده که توانسته این آثار را حفظ و ماندگار کند. این خاطرات شفاهی در نسبت با دفاع مقدس توانسته سهم خود را به نحو احسن ادا کند و نمره کامل قبولی را از آن خود کند، اما سریالها و فیلمها، کاریکاتورها یا فیلمهای مستند- البته بجز روایت فتح – نتوانستهاند وظیفه خود را بخوبی ادا کنند و چاپهای متعدد و بیشمار این کتاب ها تأیید و تصدیقی براین گفته است.اما برای آنکه این آثار مکتوب بتوانند مخاطب بیشتری را مورد توجه قرار دهند در ابتدا باید تعریف خود را از «خاطره» بدانیم و آن را بدرستی بیان کنیم،اما تعریف ما از خاطره، روایت یا یک حکایت چیست؟ آیا همه روایتهای ما همراه با واقعیت تعریف و ترسیم میشود؟ از دیدگاه من خاطره باید غنی، دست آموز و با واقعیات سبک زندگی ما ارتباط و تناسب برقرار کند و دست یافتنی باشد ،چرا که اگر انسانها و خاطرات ما دست نیافتنی باشند جوان امروزی نمیتواند بخوبی ارتباط برقرار کند و زمانی که دراین سرگذشت سیر میکند با خود میاندیشد چه نسبتی با راوی داستان دارد!آیا میتواند همپای او حرکت کند؟....
سؤال این است به نظر شما چرا کتاب هایی همچون «دا»، «نورالدین پسر ایران»، «پایی که جا ماند»، «پنهان زیر آب» «کوچه نقاشها» و... همچنان مورد استقبال و مورد توجه است؟ به این دلیل که در این کتابها تعریف خاطرات بدرستی لحاظ شده است اما بخشی از خاطرات و کتابهایی که نتوانسته جایگاه خود را پیدا کنند تعریف خود را از یک خاطره بدرستی بیان نکرده و تنها دست آموزی است که چنگی بر دل نمیزند این درحالی است که در بیان خاطره باید زندگی فردی و عرصه مدیریتی شخص حرفی برای گفتن داشته باشند...
دراینجا لازم میدانم تعدادی کتاب از بهترینهای حوزههای مختلف جنگ و دفاع مقدس معرفی کنم که بسیار قابل تأمل است؛ آثاری همچون «ضربت متقابل» و ««همپای صاعقه» که درحوزه فرماندهان و فرماندهی جنگ بوده. این آثار توسط گلعلی بابایی و حسین بهزاد گردآوری و تهیه شده است.این دو کتاب واقعیت عریان و تحریف نشده جنگ را در حوزه فرماندهی و میدان به تصویر میکشد. «همپای صاعقه» و«ضربت متقابل» کارنامهای تاریخی و مستند از شکلگیری لشکر 27 محمد رسولالله(ص) است که روایتی از یک مقطع زمانی شش ماهه از جنگ تحمیلی، یعنی از ابتدای دی ماه 1360 تا پایان شهریورماه 1361 را بازگو میکند. موضوع اصلی کتاب«همپای صاعقه» شرح مستند مراحل آغازین تأسیس تیپ نظامی محمد رسولالله است و نقش این تیپ را در دو عملیات بزرگ فتحالمبین، بیتالمقدس و لبنان بیان میکند. نویسنده این دو اثر، تاریخ واقعی جنگ را بدون دخل و تصرف همراه با خاطرات فرماندهان روایت میکند درواقع روایت زندگی روزمره شهید همت و متوسلیان است. اما در عرصه حوزه اطلاعات و شناسایی، کتاب «پنهان زیر باران» را که خاطرات سردار علی ناصری است معرفی می کنم و در حوزه بانوان «نامههای فهیمه» چرا که با توجه به نیاز امروز در ارتباط با حیات طیبه، نیازمند یک عشق واقعی و متعالی در سبک زندگی هستیم عشقی که جدای از هوا و هوس بوده و مملو از دوست داشتن است. کتاب «نامههای فهیمه» نمادی از یک عشق متعالی بین یک زن و شوهر را بیان میکند. داستان نامههای فهیمه بابائیانپور وغلامرضا صادقزاده همسر او در خط مقدم. اما در حوزه جنگ در آن سوی خاکریز یا جعبه سیاه و ناگفتههای جنگ کتاب «ویرانی دروازه شرقی» به قلم سرلشکرستاد وفیق السامرایی بسیار خواندنی است. سرلشکرستاد وفیق السامرایی مسئول میز ایران در استخبارات عراق است. تمامی این کتابها در هر حوزه جزو بهترینها هستند و میتوانند راهنمای بسیار خوبی دررابطه معرفی جنگ و اطلاعات جنگ باشند.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
برخلاف تصور عموم نوشتن از جنگ کار هر کسی نیست
-
توقع کارخانه نویسندهسازی نداشته باشیم
-
یکشنبه آخر، کتابی که باید خواند
-
ادبیات توانسته دین خود را به جنگ و دفاع مقدس ادا کند
اخبارایران آنلاین