گفتوگو با حمیدرضا شاهآبادی به بهانه راهیابی کتابش به فهرست آثار ممتاز جهان درباره کودکان معلول
سطح جهانی ادبیات کودکمان قابل قبول است
مریم شهبازی
خبرنگار
تا همین یک دهه قبل تاریخ جایگاه چندانی در آثار ادبی معاصر نداشت؛ بویژه در حوزه ادبیات داستانی کودک و نوجوان که کاری غیرمعمول هم به شمار میآمد. بااینحال نویسندگانی همچون رضا جولایی و کمی بعدتر هم حمیدرضا شاهآبادی نشان دادند که میتوان حتی برای این گروه سنی، داستانهای جذاب با مضامین تاریخی نوشت. البته یکی از دلایل موفقیت شاهآبادی در جلب خوانندگان به آثارش را باید در این دانست که او افزون بر نویسنده، پژوهشگر تاریخ نیز هست؛ دوره تاریخی موردعلاقهاش هم زمان قاجار، با تأکید بر شرایط حاکم بر تهران است. او دلیل توجه به این برهه تاریخی را مملو بودن آن از اتفاقات خاص و عجیبی میداند که میتوان از آنها در خلق داستانهای جذاب بهره گرفت. این نویسنده و مدرس داستاننویسی که درگذشته مدیریت «انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» و هماکنون هم مدیرعاملی «انتشارات مدرسه» را به عهده دارد آثار متعددی، بویژه در حوزه کودک و نوجوان و همچنین پژوهشهای تاریخی منتشر کرده که برخی از آنها موفق به کسب موفقیتهای داخلی و بینالمللی شدهاند. ازجمله میتوان به کسب جایزه اول «جشنواره رشد»، «لوح تقدیر شورای کتاب کودک»، عنوان کتاب برگزیده «کتابخانه بینالمللی مونیخ» و همچنین نامزدی «جایزه جهانی آسترید لیندگرن» برای سال ۲۰۲۱ اشاره کرد. بتازگی کتاب«موزی که میخندید» از نوشتههای حوزه کودک شاهآبادی هم در فهرست «آثار ممتاز جهان درباره کودکان و نوجوانان معلول» به انتخاب دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان« IBBY» قرارگرفته، گفتوگویی به این مناسبت با حمیدرضا شاهآبادی پیرامون ادبیات داستانی کودک و نوجوانمان داشتهایم که میخوانید.
یکی از نوشتههای شما بهتازگی در فهرست «آثار ممتاز جهان در مورد کودکان و نوجوانان معلول» به انتخاب «IBBY» قرارگرفته است؛ قبل از هر سؤالی درباره این کتاب بگویید و اینکه به نظرتان چه ویژگی خاصی منجر به انتخاب کتابتان، آنهم در گستره بینالمللی شده است؟
قبل از پاسخ به این سؤال باید درباره مسألهای صحبت کنم، ایده اصلی کتاب «موزی که میخندید» از تصویرگر کتاب، حسن موسوی بود و من بعد از تصویرگری کار برای آن داستان نوشتم. اما از این نکته که بگذریم، به گمانم مسألهای که منجر به توجه جهانی به این اثر شده در مایه داستانیاش نهفته است. مضمون داستان «موزی که میخندید» درست برخلاف تصور اشتباهی است که برای سالیان سال همگان را گرفتار کرده بود، اینکه گمان میشد معلولان افرادی ناتوان و فاقد هرگونه قابلیت آدمهایی با شرایط جسمانی عادی هستند. اما امروزه شرایط عوضشده و میدانیم که معلولان، افرادی با تواناییهای متفاوت هستند، نه اینکه ناتوان باشند. شاید فردی نابینا باشد اما سایر حواسش بهمراتب قویتر از آدمهای بینا باشد. احترام گذاشتن به تفاوتهای آدمها، موضوعی است که باید از سن کم آموزش داده شود تا وقتی با کودکان معلول روبهرو شدند قادر به درک تفاوتها در آنها باشند. از سوی دیگر خود کودکان معلول هم باید بپذیرند که تفاوتهایی میان افراد مختلف وجود دارد و این دلیل غیرعادی بودن یا حتی ناتوانی آنان نیست؛ اینها نکاتی است که بهنوعی در خلال داستان و تصاویر «موزی که میخندید» آمده است.
و دراینبین آثار داستانی چه کارکردی دارند؟
خب این مسألهای است که با بهرهگیری از ابزار قدرتمندی همچون ادبیات داستان قابلانتقال به کودکان و نوجوانان است. داستان حتی به کودکان معلول کمک میکند با تفاوتهای خود کنار بیایند و از دنبال کردن آرزوهایی که در سردارند ناامید نشوند. دراین بین ایده داستان «موزی که میخندید» هم ابتکار قشنگی بوده که با تصویرگری بسیار خوبی هم همراه شده، من هم تلاش کردم متن متناسبی برای آن بنویسم. فارغ از این کتاب، به گمانم ادبیات کودک ایران از سطح کیفی قابل قبولی در عرصه جهانی برخوردار است؛ آنچنانکه نویسندگان این گروه سنی در برابر نویسندگان دیگر کشورها حرفهای زیادی برای گفتن دارند. اهالی سایر کشورها و حتی نویسندگان خارجی وقتی داستانهای کودک و نوجوان ما را میخوانند ابراز شگفتی میکنند. البته این مسأله شامل حال همه آثار تألیفی این گروه سنی نیست، اما بهطورقطع بخشی از آنها بسیار شاخص هستند. در کنار ادبیات، تصویرگری و حتی شکل چاپی کتابهای این بخش هم کیفیت خوبی دارند که همه این موارد منجر به بالا بردن معدل ادبیات کودک و نوجوان در سطح بینالمللی شده است.
در عرصه ادبیات داستانی کشورمان، ادبیات بزرگسال خیلی زودتر از آثار کودک و نوجوان موفق به کسب موفقیتهایی، حداقل در سطح داخلی شده با این حال چرا ادبیات این گروه سنی سرعت بیشتری در مسیر معرفی جهانیاش پیداکرده است؟
بله، عمر ادبیات کودک و نوجوان در کشورمان کمتر از ادبیات داستانی بزرگسال است؛ شکلگیری ادبیات کودک به زمانی بازمیگردد که جوامع مختلف بالاخره مفهوم کودکی را پذیرفتند و برای آنها ماهیتی متفاوت از بزرگسالان قائل شدند. این اتفاقی است در سراسر دنیا که از اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم آغاز شد؛ آنهم بعد از انقلاب صنعتی که بهبود وضعیت اقتصادی جوامع را سبب شد و دیگر نیازی به بهرهگیری از نیروی کار کودکان نبود؛ بنابراین به مرور بچهها به گروهی برخوردار از آموزش و زندگی آسودهتری تبدیل شدند؛ همزمان با این دوران گروههای کودکی نیز شکل گرفت.
در کشور خودمان شکلگیری مفهوم کودکی به دوره مشروطه و آغاز تعاملات ایران با سایر کشورها بازمیگردد؟
بله، همزمان با دوره مشروطه، مفهوم کودکی در ایران همشکل گرفت و بعدها بهمرور تقویت شد تا به شرایط امروز رسید. ادبیات کودک و نوجوان در کشورمان بسیار جوانتر از ادبیات بزرگسال است و تقریباً از دهه چهل، این بخش ادبیات بهآرامی از سوی چهرههای شاخص دوران طلایی فرهنگ و ادبمان قدم به عرصه گذاشت.
شروعی که البته مبتنی بر ساده پنداشتن این عرصه از سوی نویسندگان بزرگسال بود!
بله، اتفاقاً بخشی از ادبیات از سوی همین گروه خلق شد، با اینحال باگذشت زمان و شکلگیری نهادهایی همچون کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و شورای کتاب کودک امکان ادامه یافتن ادبیات کودک و نوجوان بهصورت تخصصیتری فراهم شد. از دهه شصت به بعد، نوشتههای این بخش با ارتقای بیشتری روبهرو شد و برای نخستین مرتبه نویسندگانی قدم به عرصه گذاشتند از همان ابتدا برای کودکان مینوشتند. تا پیش از آن با نویسندگان بزرگسالی مواجه بودیم که بخشی از نوشتههای خود را به کودکان اختصاص میدادند؛ همچون غلامحسین ساعدی. او وقتی رمان «ترسولرز» را نوشت، یکفصل اضافه آورد و آن را با عنوان «گمشده لب دریا» با همراهی کانون پرورشی و برای کودکان منتشر کرد چراکه یک شخصیت کودک در آن وجود داشت. اما ادبیات کودک و نوجوان از وقتی شکلی جدی پیدا کرد که نویسندگان خاص این گروه قدم به عرصه کتاب گذاشتند؛ آن چنانکه حتی بهمرور ناشران تخصصی تنها برای انتشار کتابهای این گروه سنی وارد صنعت نشر شدند و به تبع آن، تصویرگران، ویراستاران و... که به شکل حرفهای در این حوزه کار میکردند.
این روندی است که طی شده تا ادبیات کودک و نوجوان تازه شرایطی مشابه بخش بزرگسال پیدا کند اما چه شده این عرصه حتی فراتر از ادبیات داستانی بزرگسال موفق به عبور از مرزهای کشورمان شده؟
شاید بخش مهمی از پاسخ این سؤال را بتوان در زبان مشترک کودکی یافت. مضامین جای گرفته در داستاننویسی این گروه سنی در همه جای جهان شباهت زیادی باهم دارند و از همین رو برای مخاطبان هم قابلدرکتر هستند.
اینجا بحث مضمون درمیان است؛ اما ما همچنان در داستاننویسی کودک و نوجوان نیز با محدودیتهای جغرافیایی زبان فارسی روبهرو هستیم! این بخش چطور توانسته برخلاف ادبیات بزرگسال از موانع بازدارنده داخلی و جهانی عبور کند؟
در ادبیات کودک، با حاشیهها و موانع کمتری در مقایسه با ادبیات بزرگسال مان روبهرو هستیم. در این بخش، سلیقههای مختلف خیلی راحتتر از حوزه بزرگسال زیر یک سقف جمع میشوند و کار میکنند. اختلاف فکری هم میان مسئولان ادبیات این گروه بهمراتب کمتر است. بهطور تقریبی همه، ویژگیهایی را بهعنوان خصیصههای اصلی ادبیات کودک و نوجوان پذیرفتهاند و بر آن اساس به زبان مشترکی برای گفتوگو دست پیدا کردهاند. حتی حدود یک دههای است که در دانشگاهها هم شاهد تدریس تصویرگری و نویسندگی این بخش مهم فرهنگمان هستیم. نکته دیگری که نباید فراموش کرد این است که برای چند دهه متوالی با هرم سنی قابل توجه کودکان و نوجوانان طرف بودیم که بازار خوبی برای عرضه این کتابها را شکل داد. آن چنانکه گاهی شمار کتابهای کودک، چندین برابر کتابهای بزرگسال است. همانطور که اشاره شد نهادهایی همچون شورای کتاب کودک هم در شکلگیری مفهوم و تعریف واحد ادبیات کودک بسیار مؤثر بودهاند. این نهادها نظارت قابل توجهی هم به آثار تألیفی و حتی ترجمه شده در قالب ارائه فهرست آثار برتر، برپایی جشنوارهها و جایزههای مختلف داشتهاند و مشوقهای مختلفی را سبب شدهاند.
عمده صحبتهای شما درباره ادبیات کودک است، برای ادبیات نوجوان چه جایگاهی قائل هستید؟
نوجوانی، یک دوره سنی خاص، با مسائل مرتبط به خود است؛ شاید بتوان آن را نتیجه طولانی شدن دوران کودکی دانست که اتفاقاً دوره سختی هم به شمار میآید. درگذشته کودکان حتی پیش از 10 سالگی وارد بازار کار میشدند؛ رفتهرفته با بهبود شرایط اقتصادی از اجبار کار کردن دور شدند؛ همانطور که چند سؤال قبل اشاره شد. اینها بهمرور به گروه غیرمکلف اجتماعی تبدیل شدند، درست برخلاف گذشته. در دوره قاجار یک پسر
13 ـ 12ساله ازدواج میکرد و خانوادهدار میشد. اما این شرایط بهمرور تغییر کرد، فاصله میان کودکی و بزرگسالی بهمرور افزایش یافت و این دوره غیرمکلف بودن کمکم حتی تا 20 سالگی و بیشتر از آنهم رسید. این باعث شده ما با گروهی مواجه شویم که دیگر کودک نیست اما هنوز وارد جامعه بزرگسال هم نشده و تجربه آنها را ندارند. درک نوجوانها خیلی مشکل است چراکه یک پای آنها در کودکی است و پای دیگرشان در بزرگسالی. به همین تناسب داستانینویسی هم برای آنان سختتر است. برای داستاننویسی این گروه باید نگاه ویژهای داشت که این باعث میشود نویسندگان ترجیح بدهند مخاطبان خود را میان کودکان و بزرگسالان انتخاب کنند. با اینحال ادبیات داستانی نوجوانان بهگونهای است که برای بزرگسالان هم خواندنی است، نوجوانان هم اغلب آثار بزرگسالان را میخوانند.
در نهایت حدود 15-10 سالی است که توجه نویسندگان به این حوزه جلب شده، پیشتر با کمبود آثار تألیفی نوجوان روبهرو بودیم! ارزیابیتان بهطور خاص از آثار ادبی گروه نوجوان چیست؟
ادبیات داستانی نوجوان طی یکی- دو دهه اخیر هویت پیداکرده که ازجمله عوامل مؤثر بر آن میتوان به اجرای پروژه رمان نوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در تشویق بیشتر نویسندگان اشاره کرد. این در حالی ست که تا همین یک دهه قبل عمده نویسندگان، نوجوانان را همچنان کودک تصور میکردند. برای خود من زمان زیادی صرف شد تا بفهمم نوجوانها را نباید کودک فرض کنم؛ تا قبل از آنکه رمان «لالایی برای دختر مرده» را بنویسم گمان میکردم برای داستاننویسی نوجوان باید خودم را در مرحله نازلتری قرار بدهم و سطح همهچیز را پایینتر بیاورم. بعد از تألیف این رمان به خودم جرأت ورود به فضاهایی را دادم که پیشتر برای نوجوانان توجهی به آنها نشده بود و آنها را خاص بزرگسالان میدانستند. کتاب که منتشر شد با استقبال زیادی از سوی مخاطبان هدفم روبهرو شد و من یاد گرفتم و فهمیدم که بزرگترین رمز موفقیت داستاننویسی در این عرصه جدی گرفتن نوجوانان است.
چه اتفاقی افتاده که ژانرنویسی مدتی است در کشورمان همپای ادبیات بزرگسال پیش میرود؟
در حوزه کتابهای کودک و نوجوان این تغییر تحت تأثیر ادبیات ترجمه رخ داده است؛ وقتی گرایش مخاطبان به آثار ترجمهشدهای که در قالب ژانر هستند بالاست؛ طبیعی است که مؤلفان هم به فعالیت در این زمینه توجه بیشتری نشان بدهند.
در دهههای ابتدایی، نویسندگان توجه چندانی به بحث ساختار در داستانهای کودک و نوجوان نداشتند؛ ازآنجاییکه خودتان هم در عرصه نشر فعالیت دارید حالا وضعیت را چطور میبینید؟
شرایط بهمراتب بهتر از یک دهه قبل شده، البته همچنان با نویسندگانی طرف هستیم که توجهی به ساختار ندارند و از روایتهای ساده و بدون پیچیدگی استفاده میکنند. اغلب داستانهای کوتاه بههمپیوسته یا داستان بلند کشدار را به اسم رمان مینویسند و توجه کمتری به ماهیت رمان دارند. در برابر اینها، با گروه دیگری از نویسندگان طرف هستیم که اهمیت بیشتری برای ساختار قائل هستند و تلاش میکنند به معنای واقعی کلمه، برای نوجوانان رمان بنویسند. البته مواجهه با آثار ضعیف و قوی، خاص آثار ایرانی نیست و در عرصه جهانی هم مصداقهای زیادی دارد منتها چون در بحث ترجمه با آثار گلچین شده روبهرو هستیم کمتر آن را حس میکنیم. اگر به مواردی همچون جدی گرفتن نوجوانان، سطح سلیقه آنان و از سویی وجود رقبای جدی در آثار خارجی توجه نکنیم بیشک شکست خواهیم خورد.
کتابهای تألیفی این گروه سنی چه جایگاهی در برابر آثار ترجمه دارند؟
مهمترین ویژگی ادبیات کودک و نوجوان ما افتوخیزهای متعددی است که تا به امروز پشت سر گذاشته. در این عرصه هیچگاه منحنی ادبیات بهطور مستقیم رو به صعود یا حتی سقوط نبوده. گاهی با پیشرفتهایی بسیار خوب روبهرو شدهایم و دورهای هم شرایط بهگونهای پیش رفته که چندان مطلوب نبوده است. البته این مسأله از دلایل مختلفی نشأت گرفته، ازجمله چگونگی سیاستگذاریهای فرهنگی در این عرصه.
از چرایی ویژگی خاصی بگویید که طی چند سال اخیر نهتنها در رمان نوجوان، بلکه در عرصه بزرگسال هم موارد متعددی از آن را داشتهایم؛ بحث توجه نویسندگان به مضامین تاریخی!
خلق آثار ادبی در فضای تاریخی برخوردار از ویژگیهای مختلفی است که میتواند منجر به موفقیت شود. البته اینطور نیست که بگوییم این استفاده در حوزه کودک و نوجوان هم بهاندازه بزرگسال رایج شده، بویژه اینکه مخاطبان کودک و نوجوان معمولاً از درس تاریخ بیزار هستند و جلبتوجه آنان به کاری برخوردار از مضامین اینچنینی قدری سخت است.
با این حال اغلب رمانهای نوجوان شما با محتوای تاریخی هستند؛ همچون رمان «دروازه مردگان» که جوایز متعددی همکسب کرد!
بله، هرچند که ابتدای ورودم به این سبک داستاننویسی با مشکلاتی همراه بود، ازجمله اینکه برای ناشران و حتی خود اهالی کتاب داستانینویسی تاریخی برای کودکان و نوجوانان کاری غیرمعمول بود. وقتی همین رمانی که اشاره کردید را برای انتشار به ناشر سپردم حس کردم که تنها بهصرف احترامی که برای نوشتههای من قائل بود آن را رد نکرد. شاید پیش خود گفته چطور میتوان برای بچهها داستانی در حال و هوای دوره قاجار نوشت که تازه بخشهایی از آن در ژانر وحشت هم باشد و مخاطب هم آن را پس نزند. با این حال وقتی رمان منتشر شد در زمان کوتاهی مورد توجه قرار گرفت، طی یک سال شش مرتبه تجدید چاپ شد و یازده هزار نسخه از آن فروش رفت. بزرگسالان هم آن را خواندند و موفق به کسب جوایز مختلفی هم شد. چرا؟ به این خاطر که تاریخ به شما اجازه میدهد جهان داستانی متفاوتی بسازید، جهانی برخوردار از ویژگیهای خاصی که مدنظر خودتان است. تاریخ به نویسنده اجازه استفاده از سرمایه آدمهای گذشته را میدهد تا از آن طریق خواننده خود را شگفتزده کنند. تاریخ مملو از داستان و ویژگیهای جذاب داستانی ست.
البته بخشی از جذابیت سهگانه «دروازه مردگان» بهواسطه بهرهگیریتان از ژانر وحشت است و فقط بحث تاریخ در میان نیست! در حوادث تاریخی آنقدر جذابیت هست که بهتنهایی قادر به جذب مخاطب سخت پسند نوجوان باشد؟
شما به بهرهگیری از ژانر وحشت در خلق این رمان اشاره کردید درصورتیکه صحنههای ترسناک جلد نخست آن از صفحه 150 شروع میشود و درنهایت 90 صفحه است؛ آنهم از رمانی 240 صفحهای! با این وجود خوانندگان از همان صفحات نخست با کتاب همراه میشوند. آشنایی با تهران قدیم و حوادث آن زمان و حتی زندگی اجتماعی مردم جذاب است که هیچ ربطی هم به مایههای ترسناک داستان ندارد.
برای خود شما در انتخاب موضوعات تاریخی تنها بحث جذب مخاطب درمیان است یا بهدنبال زنده نگهداشتن برههای از گذشته هستید؟
شما حتی وقتی به سراغ نوشتن از انسانهای اولیه هم بروید بههرحال مشکلات و مسائل انسان معاصر برایتان مهم است چراکه بههرحال پای مسائلی همچون عشق، حسادت، رقابت و... هم درمیان میآید که میان ساکنان همه دورهها مشترک هستند. نوشتن در فضای تاریخی هم به شما این امکان را میدهد که بفهمید این مسائل چقدر دیرپا هستند و هم اینکه یاد بگیرید چطور در فضای متفاوت آن را بازگو کنید. اغلب ما برای درک فضاهای تازه و تجربههای جدید داستان میخوانیم و رفتن به جهانهای متفاوت نویسنده را در این مسیر موفقتر میکند.
با توجه به رشته تحصیلیتان که تاریخ بوده، فراتر از بحث ابزاری در جهت جذب مخاطب و صحبت درباره مسائل انسانها، خود تاریخ هم برای شما اهمیتی دارد؟
وقتی به سراغ داستاننویسی تاریخی میروم نخست به ادبیات متعهد هستم و بعد به تاریخ. از همین رو شاید در موارد بسیاری از توجه به آن صرفنظر کرده و حواسم را بر خود داستان متمرکز میکنم. از همین رو با آثار داستانی که تنها باهدف بازگویی بخشی از تاریخ نوشته میشوند مخالف هستم.
و مخالفتتان با بازگویی صرفاً تاریخی دوره مشخصی از گذشته در آثار داستانی از چه بابت است؟
باید میان داستان، تاریخنگاری و حتی پژوهش تاریخی تفاوتهایی قائل شویم و در هیچکدام از این بخشها نباید یکی را فدای دیگری کرد. من نوعی وقتی خواهان تألیف رمان یا داستانی تاریخی هستم، مبنای اصلیام ادبیات است و دلیلی ندارد داستاننویسی را قربانی بازگویی تاریخ کنم. نه! من هرگز چنین کاری انجام نمیدهم و از مضامین تاریخی تنها برای خلق آثار ادبی استفاده میکنم.
شما افزون بر نویسنده، بهعنوان پژوهشگر تاریخی هم شناخته میشوید؛ این پژوهشها وجهه دیگر زندگی کاریتان هستند یا توجه به آنها هم از جهت خلق آثار ادبی است؟
پژوهشهای تاریخیام بیشتر منعکسکننده نگاه کنجکاو یک ادبیاتی در زمانی است که در دنیای تاریخ قدم میزند. از همین رو اغلب پژوهشهایی که انجام دادهام ارتباط نزدیکی با ادبیات و بویژه برای گروه سنی کودک و نوجوان داشته است. به گمانم اگر اهل ادبیات نبودم حاصل پژوهشهای تاریخیام خیلی متفاوت از حالا بود. نویسنده ادبیات حتی وقتیکه بدون قصد داستاننویسی به سراغ تاریخ میرود خواهناخواه نمیتواند از نویسندگیاش فاصله بگیرد.
و در آخر از این بگویید که این روزها کتاب تازهای آماده انتشار دارید؟
جلد سوم دوازده مردگان با عنوان «چاه تاریکی» همین روزها از سوی نشر افق منتشر میشود؛ علاوه بر اینیک کار تصویری هم دارم که چاپ آنقدری زمان میبرد و بازنویسی مجددی از افسانه تیرانداز جوان به شمار میآید که با همکاری انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر میشود. کاری پژوهشی روی رمان «داستان شگفت و سرگذشت یتیمان» نوشته «اسماعیل آصف تبریزی» انجام دادهام که آن را میتوان دومین رمان نوجوان در کشورمان دانست که در دوره مشروطه منتشر شده است. از سوی دیگر این روزها در حال تکمیل طرح نوشتن رمانی تازه هستم که آنهم در فضای دوره قاجار میگذرد و داستانی معماگونه و تا حدی هولانگیز دارد.
نگاهی به سه گانه «دروازه مردگان»
همان طور که در خلال گفتوگوی امروز هم اشاره شد، حمیدرضا شاه آبادی را میتوان از زمره نویسندگانی دانست که به ویژگی تاریخی داستانهایش شناخته میشود؛ شاید نتوان او را نخستین نویسندهای دانست که در این سبک و سیاق رمان و داستان مینویسد اما تردیدی نیست که یکی از اولین اهالی کتاب است که تلاش کرده از تاریخ در خلق آثار خود بهره بگیرد. در این بین یکی از نوشتههای مشهور او که جوایز مختلفی هم کسب کرده سهگانه «دروازه مردگان» است. مجموعهای که تا به امروز دو جلدش منتشر شده و جلد سوم هم همین روزها روانه کتابفروشیها میشود. دوره تاریخی ماجراهایی که در این سهگانه میخوانیم هم نظیر دیگر نوشتههای شاه آبادی در دوره قاجار سپری میشود. او ماجراهای این رمان چند جلدی را بر اساس وقایع عجیب و جالب توجه آن روزگار نوشته، مواردی از زندگی مردم و بویژه بچهها که گاهی جنبه طنز پیدا میکند و گاهی هم به تلخی میزند. حالا بماند که در بخشهایی هم آمیخته به رگههایی از ادبیات وحشت شده که همین مسأله به جذابیت اتفاقات آن افزوده است. در این رمان که حتی بزرگسالان هم میتوانند مخاطب آن باشند مضمون اصلی مرگ است؛ آن هم در ارتباط با وقایعی که به مرگ کودکان میانجامد. یکی از شخصیتهایی که مخاطبان در این اثر با آن روبهرو میشوند، فردی همچون میرزاحسن خان رشدیه است که نویسنده تلاش کرده در خلال روایتهای خود به تلاش این شخصیت تاریخی در برپایی مدارس بپردازد؛ جستوجوی مختصری در تاریخ کافی است تا بخوانید که او مؤسس مدارس جدید در تبریز و از سویی دومین مدرسه در تهران، آن هم بعد از دارالفنون بوده. از رشدیه که بگذریم محور اصلی جلد نخست با عنوان «قبرستان عمودی» درباره دزدیدن و فروش بچهها در آن سال هاست؛ در جلد دوم «قبرستان عمودی»، با ماجرای وقوع قحطی، شیوع وبا و در جلد سوم هم بحث نخستین ورود وسایلی همچون دوچرخه به کشورمان و از سویی چگونگی مواجهه بچهها با آنها را میخوانید. اما اگر بخواهید نکات بیشتری درباره داستان این سه جلدی بدانید؛ بد نیست اشارهای به چگونگی ذخیره کردن آب در آن روزگار اشاره شود. همان طور که شاه آبادی پیشتر هم در خلال جلسات نقد و بررسی این نوشتهاش گفته، در دوره قاجار خانهها برخوردار از حوض آبی بودهاند که عمق این حوضها در خانه اشراف و اعیان به مراتب بیشتر بوده؛ آنچنان که برخی از کودکانی که بهکار در این خانهها مشغول بودند در حوضها افتاده و خفه میشدند. شاه آبادی ماجرای این اتفاق را درقالب داستانی ترسناک اما قابل فهم برای مخاطبان روایت کرده است. اما اگر بخواهید قدری دقیقتر درباره داستان این رمان بدانید، دروازه مردگان درباره پسر نوجوانی است که متوجه قالیباف خانهای میشود که کودکان بیسرپرست را دزدیده و در شرایط سختی وادار به فرشبافی در آن میکند؛ تا اینجا شاید برای آن روزگار اتفاق عجیبی نباشد. با این حال مسأله اصلی درباره جنازههایی است که در دیوارها دفن شدهاند و البته حوض ترسناکی که سبب وقوع حوادث رازآلودی میشود.