ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
همزمان با تأکید آیتالله سیستانی به پارلمان
نخستوزیر عراق: استعفا میکنم
بنفشه غلامی/ در پی انتشار بیانیه «آیتالله سیستانی»، مرجع عالیقدر شیعیان عراق، که ضمن درخواست از معترضان برای جدا کردن صفوف خود از آشوبگران، از پارلمان خواسته بود، هرچه زودتر قانون انتخابات را اصلاح و تصویب کرده و راه را برای برگزاری انتخاباتی شفاف هموار کنند؛ «عادل عبدالمهدی»، نخستوزیر این کشور، در بیانیهای اعلام کرد: «استعفا میکنم».
بهگزارش سایت شبکه خبری «الجزیره»، «عادل عبدالمهدی» در بیانیهای که دیروز از تلویزیون رسمی عراق منتشر شد، با اشاره به بیانیه «آیتالله سیستانی» که توسط حجتالاسلام و المسلین کربلایی در خطبههای نماز جمعه کربلا قرائت شد، اعلام داشت: «به خطبه مرجعیت عالی دینی در روز ۲۹ نوامبر با توجه بسیار گوش دادم. ایشان گفته بودند: «با توجه به شرایط دشواری که کشور شاهد آن است و ناتوانی آشکاری که در تعامل گروههای ذیربط با تحولات دو ماه اخیر و تضمین حقوق و ممانعت از ریختن خونها وجود دارد، از پارلمان که دولت از آن شکل گرفته است، خواسته میشود در گزینههای خود در این خصوص تجدید نظر کند». از همین رو برای پاسخ به این دعوت و تسهیل و تسریع در انجام آن در سریعترین زمان ممکن، نامهای رسمی را درباره درخواست استعفایم از ریاست دولت کنونی به پارلمان محترم عراق ارائه خواهم داد.» نخستوزیر عراق همچنین تأکید کرد: «همگان میدانند که من در گذشته این گزینه را علناً و طی یادداشتهای رسمی در راستای تحقق منافع ملت و کشور مطرح کرده بودم.» در همین حال ابوجهاد الهاشمی، مدیر دفتر نخستوزیر عراق هم استعفای خود را اعلام کرد.
بیانیه «آیتالله سیستانی»
«عادل عبدالمهدی»، پس از آن از استعفای خود سخن گفت که «آیتالله سیستانی»، مرجع عالیقدر شیعیان عراق، در بیانیهای خواهان بازنگری پارلمان در گزینههای نخستوزیری شد. بهگزارش شفقنا بهنقل از سایت دفتر آیتالله سیستانی، در بیانیه مرجع عالیقدر شیعیان عراق که روز گذشته در خطبههای نماز جمعه نجف اشرف توسط حجتالاسلام والمسلمین «کربلایی» قرائت شد، تأکید شدهبود: «مرجعیت دینی عراق ضمن ابراز همدردی با خانوادههای شهدا، بار دیگر خطاب به تظاهرکنندگان عراقی تأکید میکند صفوف خود را از تظاهرکنندگان آشوبگر جدا کنند و در زمینه اخراج خرابکاران با یکدیگر همکاری کنند.» «آیتالله سیستانی» که هفته پیش جمعی از شیوخ عراق از وی خواسته بودند، در بحران عراق وارد شده و راهکاری جدی برای آن ارائه کند، در بیانیه خود همچنین تأکید کرد: «از مجلس نمایندگان که دولت کنونی از آن نشأت گرفته، خواسته میشود که در گزینههای خود در این خصوص بازنگری کند و مانع کشیده شدن کشور به سمت خشونت و هرج و مرج و ویرانی شود. همچنین از مجلس نمایندگان خواسته میشود که در تصویب بسته قوانین انتخاباتی مورد رضایت ملت بهمنظور مقدمه چینی برای اجرای انتخابات آزاد و شفافی که نتایج آن بیانگر اراده مردم عراق باشد، تسریع کند چرا که تعلل در انجام این موضوع بهای سنگینی برای کشور در پی خواهد داشت و همه را پشیمان خواهد کرد.»
واکنشها به حوادث اخیر عراق
بهدنبال تأکید «آیتالله سیستانی» بر تسریع روند انتخاباتی، «حیدر العبادی»، رئیس ائتلاف النصر ونخستوزیر سابق عراق با اعلام حمایت از سخنان مرجعیت عالی شیعیان جهان از پارلمان خواست تا در نشست ویژهای در روز شنبه (امروز) ضمن سلب اعتماد از دولت، قانون انتخاباتی منصفانه را تصویب کرده و با تشکیل کمیساریای مستقل انتخابات برای برگزاری انتخابات آزاد و زودهنگام با مشارکت سازمان ملل تلاش کند.
در همین حال «آنتونیو گوترش»، دبیرکل سازمان ملل نیز نگرانی عمیق خود را نسبت به خشونتها در جریان اعتراضهای عراق ابراز داشت و تمامی طرفهای تأثیرگذار را به خودداری از خشونت و آغاز گفتوگوی مسالمتآمیز دعوت کرد. نگرانی «آیتالله سیستانی» و «گوترش» از ادامه وضعیت عراق پس از آن تشدید شد که این کشور آخر هفتهای جنجالی را در شهرهای مختلف سپری کرد. اداره بهداشت نجف آمار نهایی حوادث آخر هفته در این شهر را ۱۶ کشته و ۵۰۰ زخمی اعلام کرد. استاندار ذی قار نیز از کشته شدن ۳۲ نفر در این استان خبر داد و از منصب خود استعفا کرد. در این استان همچنین ۲۵۵ نفر زخمی شدند.
گزارش «ایران» از اجرا نشدن مصوبههای قانون هوای پاک
تهران دومین شهر آلوده جهان شد
زهرا کشوری
خبرنگار
تهران دیروز دومین شهر آلوده جهان بعد از بیشکک قرقیزستان بود. پایتختنشینها در حالی وارد هفته دوم آلودگیها شدند که براساس پیشبینیها قرار بود جمعهای بارانی و برفی را تجربه کنند و نفس براحتی بکشند. اما نیمه شب پنجشنبه تهرانیها تنها شاهد بارش بسیار کوتاهی بودند که از پس آلودگیها پایتخت برنیامد. وضعیت آلودگی تهران به حدی است که مسئولان باز هم مدارس و دانشگاهها را تعطیل کردند تا دوباره این سؤال در ذهن عموم جا بگیرد، چرا پایانی بر آلودگیهای کشنده هوا نوشته نمیشود و پاییز و زمستان هر سال نفس شهروندان کلانشهرها از جمله تهرانیها بند میآید؟ گفتوگوی روزنامه ایران با کارشناسان سازمان حفاظت محیط زیست نشان میدهد پاسخ این سؤال به اجرا نشدن برخی از مصوبههای روی زمین مانده قانون هوای پاک برمی گردد. مصوبههایی که به گفته آنها در حال حاضر یا در ایستگاه بیپولی ماندهاند یا پشت تحریمهای یکجانبه!
تیرماه 95 مقرر میشود برنامه یکسالهای برای جایگزینی خودروهای فرسوده حملونقل عمومی در کلانشهرها با تخصیص ۲۲ هزار میلیارد ریال تسهیلات با نرخ ۲۰ درصد اجرایی شود که متأسفانه این مصوبه نیز به مرحله اجرا نرسید. البته جایگزینی خودروها و موتورسیکلتهای فرسوده مسألهای است که سالها روی میز تصمیمگیری مسئولان قرار دارد. این مصوبه هم در حال حاضر به بیپولی خورده است. آنطور که«بهزاد اشجعی» کارشناس سازمان حفاظت محیط زیست کشور «به ایران» میگوید پردیسانیها برای حل آن با توجه به شرایط موجود، طرح جامع «اسقاط وسایل نقلیه» را تهیه و به هیأت دولت ارسال کردهاند. آنها به دولت پیشنهاد کردهاند برای تسریع در روند خروج خودروهای فرسوده، واردکنندگان خودرو و قطعات ملزم به اسقاط خودروهای فرسوده شوند.
بهگفته اشجعی در این طرح خروج خودروهای فرسوده از کلانشهرهای تهران، مشهد، اصفهان، تبریز، ، شیراز و کرج در اولویت قرار میگیرد. این طرح جدید پردیسانی 500 میلیارد تومان هزینه میخواهد.
آنها برای اجرای مصوبات اردیبهشت ماه سالجاری و مهرماه سال گذشته هم همین پیشنهاد در نظر گرفتهاند. براساس مصوبات سال گذشته و امسال مقرر شده بود شمارهگذاری موتورسیکلتهای انژکتوری منوط به اسقاط یک دستگاه موتورسیکلت کاربراتوری شود و پلیس راهنمایی و رانندگی نیز موظف شده بود برای تردد موتورسیکلتهای فرسوده محدودیتهای قانونی اعمال کند. اما این مصوبه هم به مانع برمی خورد و اجرایی نمیشود. بهگفته اشجعی مسأله به مشکل تولیدکنندگان موتورسیکلتها برمیگردد. براساس بند ۱۱ و ۱۲ آیین نامه اجرایی ماده ۲ قانون هوای پاک، تولیدکنندگان موظفند برای تولید هر موتورسیکلت یک موتور فرسوده را اوراق کنند. در غیر این صورت اجازه شمارهگذاری به آنها داده نمیشود اما این امکان برای تولیدکنندگان وجود ندارد. اشجعی میگوید: «سازمان حفاظت محیط زیست به دولت پیشنهاد میدهد که تولیدکنندگان از ظرفیت موتورسیکلتهای توقیفی استفاده کنند تا مشکل تولید موتورسیکلتهای جدید رفع شود و آنها شمارهگذاری شوند. این پیشنهاد البته با موافقت رو به رو نمیشود.»
همچنین قرار بود موتورسیکلتهای دستگاههای دولتی و کل ناوگان موتورسیکلتهای شرکتهای حمل و نقل پیک موتوری برقی شود که متأسفانه این مصوبات نیز همچنان عقیم مانده است. آنطور که «داریوش گلعلیزاده» مدیر دفتر هوا و تغییر اقلیم سازمان حفاظت محیط زیست به «ایران» گفته است 10 درصد تولید موتورسیکلتها باید به تولید موتورسیکلتهای برقی اختصاص یابد و به ازای آن یک موتورسیکلت فرسوده اسقاط شود. اما تولید موتورسیکلتهای برقی بهدلیل گرانی باتری انجام نگرفته است. این موضوع هم به مانع «تحریم»ها خورده است. نکتهای که گلعلیزاده از آن به آماده نبودن زیرساختها یاد میکند.
مترو به ایستگاه نرسید
براساس مصوبه چهار مهر سال 97 هیأت وزیران، قرار بود یک و نیم میلیارد دلار برای تأمین تجهیزات خرید واگن مترو که سهم تهران ۶۳۰ دستگاه واگن بوده اختصاص یابد. به گفته «علی امام» مدیرعامل مترو هزینه هر واگن مترو به طور میانگین یک میلیون یورو است. این سؤال هم پیش میآید که آیا از درآمد ناشی از افزایش قیمت بنزین، پولی به حمل و نقل عمومی میرسد تا بتواند گره کور آسمان خاکستری تهران را بگشاید؟ پاسخ علی امام نشان میدهد که از نمد گران شدن بنزین کلاهی برای حمل و نقل دوخته نمیشود. او میگوید:«تاکنون سابقه نداشته است که از افزایش قیمت بنزین سهمی به حمل و نقل عمومی اختصاص یابد و باوجود جلسات مدیران عامل مترو کلانشهرها با نمایندگان مجلس تاکنون در این زمینه نتیجهای حاصل نشده است.» «شینا انصاری» مدیرکل محیط زیست و توسعه پایدار شهرداری تهران هم در توئیترش مینویسد:«اگر موادی که در قانون هوای پاک مصوب سال ١٣٩٦ و آیین نامههای اجرایی آن، از جانب ١٨ دستگاه متولی و دخیل موضوع در زمان مقرر در قانون اجرایی میشد، امروز تهران و سایر کلانشهرهای کشور روزهای ناسالم کمتری داشتند.»
امروز در نصف جهان ، سپاهان و استقلال رودرروی هم قرار میگیرند
شطرنج قلعه نویی و استراماچونی
حامد جیرودی/ هفته دوازدهم لیگ برتر پنجشنبه با برگزاری یک دیدار آغاز شد که ماشینسازی در ورزشگاه بنیان دیزل تبریز با گل احمدرضا زندهروح (۶۶ پنالتی) 1-0 سایپا را از پیش رو برداشت. دیروز هم 3 دیدار برگزار شد که تیمهای نفت مسجدسلیمان و ذوبآهن در ورزشگاه شهید بهنام محمدی مسجدسلیمان به تساوی بدون گل رضایت دادند. دو تیم شاهین بوشهر و پارس جنوبی هم در ورزشگاه شهید مهدوی به مصاف هم رفتند که این دیدار با تساوی 1-1 به پایان رسید. مالکی (21) برای شاهین بوشهر و محمد نوری(36- پنالتی) برای پارس جنوبی گل زدند. پارس جنوبی با 9 امتیاز در رده چهاردهم جدول قرار گرفت و شاهین نیز با 4 امتیاز قعرنشین باقی ماند. در دیگر بازی دیروز، فولادخوزستان در ورزشگاه شهدای فولاد با 2 گل ایوب والی و حسن بیتسعید بر گلگهر سیرجان غلبه کرد.
یحیی به دنبال حفظ صدر
بازیهای این هفته، قرار است طبق برنامه امروز با برگزاری 4 دیدار دیگر به پایان برسد که البته برگزاری 2 دیدار در هاله ای از ابهام قرار دارد. از ساعت 14 شهرخودرو و صنعت نفت آبادان در ورزشگاه امام رضا(ع) مشهد به مصاف هم میروند. هر 2 تیم جزو تیمهایی هستند که در هفته یازدهم دیدارهایشان لغو شد ولی صنعت نفت در جام حذفی برابر پرسپولیس به میدان رفت و با شکست 1-0 از دور رقابتها کنار رفت. شاگردان یحیی گلمحمدی با 23 امتیاز در صدر جدول قرار دارند و امیدوارند با پیروزی در این دیدار خانگی، جایگاه خود را حفظ کنند و از سویی شاگردان دراگان اسکوچیچ هم میخواهند 2 شکست پیاپی در لیگ و جام حذفی را جبران کنند. دو تیم در 3 فصل گذشته که نفت در لیگ برتر حضور داشته و البته شهرخودرو با نام پدیده در مسابقات حاضر بود، 6 بار با هم دیدار کردند که 3 پیروزی برای تیم مشهدی، یک برد برای تیم آبادانی و 2 تساوی حاصل آن بود.
سپاهان – استقلال؛ جدال تمام عیار
دو تیم مدعی سپاهان و استقلال از ساعت 15 حساسترین بازی هفته را با قضاوت محمدحسین زاهدیفرد در ورزشگاه نقش جهان اصفهان برگزار میکنند. تیمهای دوم و سوم جدول درحالی به مصاف هم میروند که تنها یک امتیاز با هم فاصله دارند و حتی تیم برنده این شانس را دارد که در صورت ناکامی شهرخودرو، جای این تیم را در صدر جدول بگیرد و همین موضوع باعث شده حساسیت بازی به اوج خود برسد. البته سپاهان بازیاش در هفته یازدهم لغو شد و یک بازی کمتر دارد. شاگردان امیر قلعهنویی در شرایطی به میدان میروند که در این فصل شکستی نداشتهاند و تنها یک بار آن هم از روی نقطه پنالتی دروازه تیمشان باز شده است اما در مقابل، استقلال با اینکه همانند سپاهان 6 برد دارد ولی توانسته 23 بار دروازه حریفان را باز کند و بهترین خط حمله لیگ تا به اینجای کار را در اختیار دارد. بنابراین تقابل بهترین خط دفاع و بهترین خط حمله لیگ، برجذابیتهای این مسابقه میافزاید. البته روند استقلال در هفتههای اخیر بهتر بوده و شاگردان آندره آ استراماچونی در 6 بازی لیگ و 2 بازی جام حذفی به طور پیاپی پیروز بوده اند که آخرین آن پیروزی 2-1 در بازی قبل برابر نساجی بود. در حالی که سپاهان 2 تساوی در هفتههای هشتم و نهم داشته است. در این مسابقه، تقابلهای فردی جذابی را هم شاهد خواهیم بود. قلعهنویی با کسب 5 جام (3 قهرمانی با استقلال و 2 قهرمانی با سپاهان)، پرافتخارترین مربی لیگ برتر محسوب میشود و آبیپوشان آخرین قهرمانی خود در لیگ دوازدهم را هم با مربیگری او به دست آورده اند. این مسابقه اولین تقابل ژنرال با سرمربی ایتالیایی استقلال است. نکتهای که در خصوص این دو مربی وجود دارد به مسائل تاکتیکی و سیستم آنها مربوط میشود. استراماچونی در حال حاضر از سیستم 2-5-3 استفاده میکند که تفاوتهایی با 2-5-3 سابق دارد که سیستم مورد علاقه امیرقلعهنویی در سالهای گذشته بود. البته سیستم 2-5-3 استراماچونی، مدرن است. آرش برهانی، مهاجم پیشین تیم فوتبال استقلال چندی پیش در توضیح سیستم مورد استفاده سرمربی ایتالیایی گفت:«سیستمی که استقلال با آن بازی میکند، ریزهکاری زیادی دارد و بازی در آن سخت است. سال 88-87 با سیستم 2-5-3 قهرمان شدیم و خیلیها سیستم فعلی استقلال را با آن زمان مقایسه میکنند در صورتی که این مقایسه اشتباه است چرا که در سیستم 2-5-3 سال 87 یک دفاع در رأس عقب بود و دو دفاع جلوی آن. سیستم 2-5-3 استراماچونی مدرن است و 3 دفاع در یک خط قرار میگیرند. میتوان تیم ملی بلژیک را مثال زد که با این سیستم بازی میکند.»
محمد نصرتی مدافع سابق تیم ملی هم درباره آرایش فعلی سپاهان با هدایت قلعه نویی به «ایران» گفت:« سپاهان با آرایش 1-3-2-4 بازی می کند که در خط دفاعی آن در اکثر بازی ها جورج گولسیانی و عزت الله پورقاز به عنوان مدافعان میانی حضور دارند. دفاع راست محمد منصوری است و در دفاع چپ هم معمولا سعید آقایی به میدان می رود.» درون دروازه سپاهان، پیام نیازمند حضور دارد که رکورد کلین شیت سیدحسین حسینی - دروازهبان استقلال - را شکسته و حالا رکورد بیشترین زمان گل نخوردن یک دروازهبان در فوتبال ایران با 935 دقیقه دراختیار اوست. در خط هافبک سپاهان، حضور یک استقلالی سابق یعنی امید نورافکن جلب توجه میکند و در خط حمله این تیم هم آبیهای سابق دیگری مانند سجاد شهباززاده و علی قربانی حضور دارند. از سویی در خطهافبک استقلال، علی کریمی میدرخشد که یک سپاهانی سابق است. نکته قابل ذکر اینکه استراماچونی در این بازی هم مانند بازی قبل نام محمد دانشگر را از فهرست تیمش خارج کرد. استقلال و سپاهان از سال ۱۳۵۰ دیدارهای متعددی در قالب مسابقات لیگ، حذفی و دوستانه با یکدیگر برگزار کردهاند. اولین مسابقه بین این دوتیم در جام منطقهای ایران (۱۳۵۰) در اصفهان برگزار شد که با برتری ۴–۰ استقلال همراه بود. اولین برد سپاهان مقابل استقلال در مسابقات جام تخت جمشید ۱۳۵۳ با برتری ۱–۰ سپاهان در اصفهان رقم خورد. قبل از انقلاب، دو تیم ۱۰ بار (۲ بار در جام منطقهای و ۸ بار در جام تخت جمشید) به مصاف هم رفتند که ۴ برد برای دو تیم و ۲ تساوی به دست آمد. از سال ۱۳۷۰ تا سال ۸۰ دو تیم ۱۸ بار (۱۶ بار در مسابقات لیگ آزادگان و ۲ بار در جام نقش جهان) با هم دیدار کردند که ۸ برد برای استقلال، ۵ برد برای سپاهان و ۵ مساوی ثبت شد. از زمان شروع لیگ برتر هم دو تیم تاکنون ۳۸ بار (۲۹ بار در لیگ برتر، ۷ بار در جام حذفی، یک دیدار در لیگ قهرمانان آسیا و یک دیدار در جام اتحادیه تهران) برگزار کردند که سهم سپاهان ۱۷ و استقلال ۱۱ برد بوده و ۱۰ بازی هم با تساوی به پایان رسیده. در مجموع از ۷۳ بازی که بین دو تیم برگزار شده، ۲۷ برد سهم استقلال و ۲۷ برد سهم سپاهان بوده و ۱۹ بازی هم مساوی شده است.
یحیی به دنبال حفظ صدر
بازیهای این هفته، قرار است طبق برنامه امروز با برگزاری 4 دیدار دیگر به پایان برسد که البته برگزاری 2 دیدار در هاله ای از ابهام قرار دارد. از ساعت 14 شهرخودرو و صنعت نفت آبادان در ورزشگاه امام رضا(ع) مشهد به مصاف هم میروند. هر 2 تیم جزو تیمهایی هستند که در هفته یازدهم دیدارهایشان لغو شد ولی صنعت نفت در جام حذفی برابر پرسپولیس به میدان رفت و با شکست 1-0 از دور رقابتها کنار رفت. شاگردان یحیی گلمحمدی با 23 امتیاز در صدر جدول قرار دارند و امیدوارند با پیروزی در این دیدار خانگی، جایگاه خود را حفظ کنند و از سویی شاگردان دراگان اسکوچیچ هم میخواهند 2 شکست پیاپی در لیگ و جام حذفی را جبران کنند. دو تیم در 3 فصل گذشته که نفت در لیگ برتر حضور داشته و البته شهرخودرو با نام پدیده در مسابقات حاضر بود، 6 بار با هم دیدار کردند که 3 پیروزی برای تیم مشهدی، یک برد برای تیم آبادانی و 2 تساوی حاصل آن بود.
سپاهان – استقلال؛ جدال تمام عیار
دو تیم مدعی سپاهان و استقلال از ساعت 15 حساسترین بازی هفته را با قضاوت محمدحسین زاهدیفرد در ورزشگاه نقش جهان اصفهان برگزار میکنند. تیمهای دوم و سوم جدول درحالی به مصاف هم میروند که تنها یک امتیاز با هم فاصله دارند و حتی تیم برنده این شانس را دارد که در صورت ناکامی شهرخودرو، جای این تیم را در صدر جدول بگیرد و همین موضوع باعث شده حساسیت بازی به اوج خود برسد. البته سپاهان بازیاش در هفته یازدهم لغو شد و یک بازی کمتر دارد. شاگردان امیر قلعهنویی در شرایطی به میدان میروند که در این فصل شکستی نداشتهاند و تنها یک بار آن هم از روی نقطه پنالتی دروازه تیمشان باز شده است اما در مقابل، استقلال با اینکه همانند سپاهان 6 برد دارد ولی توانسته 23 بار دروازه حریفان را باز کند و بهترین خط حمله لیگ تا به اینجای کار را در اختیار دارد. بنابراین تقابل بهترین خط دفاع و بهترین خط حمله لیگ، برجذابیتهای این مسابقه میافزاید. البته روند استقلال در هفتههای اخیر بهتر بوده و شاگردان آندره آ استراماچونی در 6 بازی لیگ و 2 بازی جام حذفی به طور پیاپی پیروز بوده اند که آخرین آن پیروزی 2-1 در بازی قبل برابر نساجی بود. در حالی که سپاهان 2 تساوی در هفتههای هشتم و نهم داشته است. در این مسابقه، تقابلهای فردی جذابی را هم شاهد خواهیم بود. قلعهنویی با کسب 5 جام (3 قهرمانی با استقلال و 2 قهرمانی با سپاهان)، پرافتخارترین مربی لیگ برتر محسوب میشود و آبیپوشان آخرین قهرمانی خود در لیگ دوازدهم را هم با مربیگری او به دست آورده اند. این مسابقه اولین تقابل ژنرال با سرمربی ایتالیایی استقلال است. نکتهای که در خصوص این دو مربی وجود دارد به مسائل تاکتیکی و سیستم آنها مربوط میشود. استراماچونی در حال حاضر از سیستم 2-5-3 استفاده میکند که تفاوتهایی با 2-5-3 سابق دارد که سیستم مورد علاقه امیرقلعهنویی در سالهای گذشته بود. البته سیستم 2-5-3 استراماچونی، مدرن است. آرش برهانی، مهاجم پیشین تیم فوتبال استقلال چندی پیش در توضیح سیستم مورد استفاده سرمربی ایتالیایی گفت:«سیستمی که استقلال با آن بازی میکند، ریزهکاری زیادی دارد و بازی در آن سخت است. سال 88-87 با سیستم 2-5-3 قهرمان شدیم و خیلیها سیستم فعلی استقلال را با آن زمان مقایسه میکنند در صورتی که این مقایسه اشتباه است چرا که در سیستم 2-5-3 سال 87 یک دفاع در رأس عقب بود و دو دفاع جلوی آن. سیستم 2-5-3 استراماچونی مدرن است و 3 دفاع در یک خط قرار میگیرند. میتوان تیم ملی بلژیک را مثال زد که با این سیستم بازی میکند.»
محمد نصرتی مدافع سابق تیم ملی هم درباره آرایش فعلی سپاهان با هدایت قلعه نویی به «ایران» گفت:« سپاهان با آرایش 1-3-2-4 بازی می کند که در خط دفاعی آن در اکثر بازی ها جورج گولسیانی و عزت الله پورقاز به عنوان مدافعان میانی حضور دارند. دفاع راست محمد منصوری است و در دفاع چپ هم معمولا سعید آقایی به میدان می رود.» درون دروازه سپاهان، پیام نیازمند حضور دارد که رکورد کلین شیت سیدحسین حسینی - دروازهبان استقلال - را شکسته و حالا رکورد بیشترین زمان گل نخوردن یک دروازهبان در فوتبال ایران با 935 دقیقه دراختیار اوست. در خط هافبک سپاهان، حضور یک استقلالی سابق یعنی امید نورافکن جلب توجه میکند و در خط حمله این تیم هم آبیهای سابق دیگری مانند سجاد شهباززاده و علی قربانی حضور دارند. از سویی در خطهافبک استقلال، علی کریمی میدرخشد که یک سپاهانی سابق است. نکته قابل ذکر اینکه استراماچونی در این بازی هم مانند بازی قبل نام محمد دانشگر را از فهرست تیمش خارج کرد. استقلال و سپاهان از سال ۱۳۵۰ دیدارهای متعددی در قالب مسابقات لیگ، حذفی و دوستانه با یکدیگر برگزار کردهاند. اولین مسابقه بین این دوتیم در جام منطقهای ایران (۱۳۵۰) در اصفهان برگزار شد که با برتری ۴–۰ استقلال همراه بود. اولین برد سپاهان مقابل استقلال در مسابقات جام تخت جمشید ۱۳۵۳ با برتری ۱–۰ سپاهان در اصفهان رقم خورد. قبل از انقلاب، دو تیم ۱۰ بار (۲ بار در جام منطقهای و ۸ بار در جام تخت جمشید) به مصاف هم رفتند که ۴ برد برای دو تیم و ۲ تساوی به دست آمد. از سال ۱۳۷۰ تا سال ۸۰ دو تیم ۱۸ بار (۱۶ بار در مسابقات لیگ آزادگان و ۲ بار در جام نقش جهان) با هم دیدار کردند که ۸ برد برای استقلال، ۵ برد برای سپاهان و ۵ مساوی ثبت شد. از زمان شروع لیگ برتر هم دو تیم تاکنون ۳۸ بار (۲۹ بار در لیگ برتر، ۷ بار در جام حذفی، یک دیدار در لیگ قهرمانان آسیا و یک دیدار در جام اتحادیه تهران) برگزار کردند که سهم سپاهان ۱۷ و استقلال ۱۱ برد بوده و ۱۰ بازی هم با تساوی به پایان رسیده. در مجموع از ۷۳ بازی که بین دو تیم برگزار شده، ۲۷ برد سهم استقلال و ۲۷ برد سهم سپاهان بوده و ۱۹ بازی هم مساوی شده است.
بزرگترین سند مالی کشور در هفته جاری روی میز هیأت دولت قرار میگیرد
بودجه 99 بینفت، با مالیات و ضدتورم
ارز 4200 تومانی برای اقلام اساسی حذف نمی شود
گروه اقتصادی / بزرگترین سند مالی کشور در هفته جاری روی میز هیأت دولت قرار میگیرد، سندی بهنام لایحه بودجه سال 1399 که نسبت به اسناد مشابه در سالهای قبل از تفاوتهای اساسی برخوردار است. سندی که گفته شده با رویکرد دوساله و غلتان و منعطف تدوین شده است. سندی که بهدلیل کاهش درآمدهای ارزی کشور با ملاحظات و محدودیتهای زیادی روبهرو شده و الزاماً بودجهنویسان را امسال در مسیری قرار داده است که در برآورد منابع درآمدی و تخصیصهای هزینهای تجدیدنظر اساسی کنند. بهطور کلی بودجه دو بال دارد، بال راست یعنی سمت درآمدها و بال چپ یعنی سمت هزینهها.
درآمدهای بودجه؛ از نفت به مالیات
درآمدهای بودجهای کشور روی صادرات حاصل از فروش نفت و درآمدهای مالیاتی استوار شده است. بودجه سال 1399 در حالی در هفته جاری در دولت بررسی و سپس تقدیم مجلس میشودکه تحریمهای نفتی زمینه صدور نفت کشور را بهصورت معنادار کاهش داده است و کاهش درآمدهای ارزی به معنای تدوین بودجهای است که کمترین وابستگی را به درآمدهای حاصل از فروش نفت داشته باشد.یعنی «بودجه منهای نفت».
تدوین بودجه بدون نفت برای دولت دوازدهم خیلی دشوار است چرا که بهطور تاریخی بودجه یا سند دخل و خرج کشور وابستگی تامی به درآمدهای نفتی داشته و نفت، موتور یا پیشرانه اقتصاد ایران بوده است، اما خواسته یا ناخواسته وابستگی بودجه به نفت با فرض قطعیت در مفروضات سازمان برنامه و بودجه به کف تاریخی اش رسیده است.
در سال 1398 درآمدهای نفتی کشور حدود 150 هزار میلیارد تومان ملاحظه شد، این مبلغ زمانی محقق میشد که کشور روزانه بتواند یکونیم میلیون بشکه نفت و میعانات گازی صادر کند، اما با فشار تحریمها این مبلغ محقق نشد. برخی از برآوردها گواه میدهد، کشور طی ماههای گذشته روزانه 300 هزار بشکه نفت و میعانات گازی صادرات داشته است که با احتساب فروش و صدور هر بشکه به قیمت 54 دلار مجموع درآمد روزانه دولت یا محاسبه شده در بودجه کمی بیش از 16 میلیارد دلار برآورد میشود، اما اینک برای سال آینده، رئیس سازمان برنامه و بودجه، قبل از ارائه لایحه بودجه به دولت، درآمد سالانه کشور از فروش نفت را حدود 10 تا 12 میلیارد دلار در سالجاری و آینده پیشبینی کرده است. این مبلغ، کمترین بودجه نفتی ایران طی سالیان گذشته احتساب شده است. به تعبیری وابستگی بودجه به نفت به حداقل رسیده است و طبق بیان مسئولان بودجهای، قرار نیست که این رقم صرف هزینههای جاری بودجه شود و فقط صرف هزینههای عمرانی میشود.اما آیا امکان پذیر است؟
آمارها نشان میدهد طی1350 تا 1397، نسبت درآمدهای نفتی دولت به کل مخارج جاری و عمرانی، بهطور میانگین برابر با 46 درصد بوده است. یا اینکه تحقیقات حمید آزمند نشان میدهد، «40 درصد مخارج جاری دولت از محل درآمدهای نفتی تأمین شده یا بهصورت کسری بودجه ظاهر شده است.مخارج متعدد است.»
اما این سؤال مطرح میشود که با تعدیل شدید درآمدهای نفتی کشور، آیا این درآمدهای مالیاتی است که جایگزین کسری منابع ارزی حاصل از صدور نفت خواهد شد؟ در بودجه سال 1398، مجموع درآمدهای مالیاتی و عوارض گمرکی کشور حدود 157 هزار میلیارد تومان بوده است که بهنظر میرسد در لایحه بودجه دولت دستخوش افزایش شود. دولت با ارائه لوایح ارزش افزوده و جامع مالیاتی به مجلس بهدنبال افزودن دو پایه مالیاتی جدید، یعنی مالیات بر عایدی و مالیات بر مجموع درآمد(در قالب طرح جامع مالیاتهای مستقیم)برای جبران کسورات درآمدی بودجه است.هنوز اعلام دقیقی از برآورد سازمان برنامه و بودجه در خصوص درآمدهای مالیاتی در لایحه بودجه سال آینده ارائه نشده است، اما طبیعی است که مبلغ درآمدهای مالیاتی کشور برای سال آینده افزایش پیدا کند تا سهم مالیات از بودجه و تولید ناخالص داخلی افزایش یابد.
کاهش هزینهها، راهبرد متوازنسازی بودجه
راهبرد مهم دولت برای گذران اقتصاد سال 99 کشور، کاهش هزینههای عمومی در بودجه در قالب حذف ردیفهای درآمدی است.کاهش ردیفهای هزینه غالباً بهصورت یک مطالبه تاریخی همواره از سوی کسانی که خواستار اصلاح بودجه هستند، مطرح میشود، حال زمینه اجرای آن فراهم شده است. حذف ردیف هزینه غالباً مرتبط با سازمانهایی است که فعالیتهای غیر ضرور دارند اما برخی از هزینههای بودجه قابل تعدیل نیست.
نوبخت: حذف ارز 4200 تومانی بودجه 99 باعث گرانی میشود
رئیس سازمان برنامه و بودجه کشور، درباره بودجه سال 99می گوید: «درآمد سالانه کشور از فروش نفت حدود 10 تا 12 میلیارد دلار در سالجاری و آینده پیشبینی شده است».
بهگزارش فارس، محمدباقر نوبخت در جمع خبرنگاران پس از حضور در کمیسیون اقتصادی مجلس، اظهار داشت: «حدود 302 هزار میلیارد تومان یارانه آشکار برای سال آینده پیشبینی شده است که 186 هزار میلیارد تومان آن بهصورت نقدی و غیرنقدی میان خانوادهها توزیع میشود.»
جدای از این، به گزارش خبرگزاری خانه ملت، رئیس سازمان برنامه و بودجه از تأمین کالاهای اساسی در سال ۹۹ با ارز ۴ هزار و ۲۰۰ تومانی خبر داده است.
نوبخت، درباره قیمت دلار در لایحه بودجه سال آینده گفت: قیمت دلار برای کالاهای اساسی در لایحه بودجه 99 همچنان 4 هزار و 200 تومان پیشبینی شده است. وی در پاسخ به این پرسش که آیا دولت برای سال 99 نیز تصمیم به استفاده از دلار 4200 تومانی برای تأمین کالای اساسی دارد، توضیح داد: بله؛ تصمیم ما قطعی است زیرا اگر به جای دلار 4200 تومانی از ارز نیمایی استفاده شود، یعنی پذیرفتهایم از ابتدای فروردین ماه 99 مرغ و شکر به جای ارز 4200 تومانی با دلار حدود 11 هزار تومانی تأمین شود که در این شرایط همه چیز گران خواهد شد، دولت بهدنبال مهار تورم است. رئیس سازمان برنامه و بودجه در پاسخ به این پرسش که آیا دولت در لایحه بودجه 99 از کالابرگ الکترونیک که یکی از روشهای مجلس برای تأمین کالاهای اساسی در بودجه 98 بود، استفاده نمیکند، گفت: در حال حاضر تأمین کالاهای اساسی با دلار 4200 تومانی در کشور به رویهای عادی تبدیل شده است. در سال آینده هر چه نفت میفروشیم، کالای اساسی در اختیار مردم قرار خواهیم داد و در بودجه ۹۹ نیز همه کالاهای اساسی مردم با همان نرخ ارز ۴۲۰۰ تومانی دیده شده است.
درآمدهای بودجه؛ از نفت به مالیات
درآمدهای بودجهای کشور روی صادرات حاصل از فروش نفت و درآمدهای مالیاتی استوار شده است. بودجه سال 1399 در حالی در هفته جاری در دولت بررسی و سپس تقدیم مجلس میشودکه تحریمهای نفتی زمینه صدور نفت کشور را بهصورت معنادار کاهش داده است و کاهش درآمدهای ارزی به معنای تدوین بودجهای است که کمترین وابستگی را به درآمدهای حاصل از فروش نفت داشته باشد.یعنی «بودجه منهای نفت».
تدوین بودجه بدون نفت برای دولت دوازدهم خیلی دشوار است چرا که بهطور تاریخی بودجه یا سند دخل و خرج کشور وابستگی تامی به درآمدهای نفتی داشته و نفت، موتور یا پیشرانه اقتصاد ایران بوده است، اما خواسته یا ناخواسته وابستگی بودجه به نفت با فرض قطعیت در مفروضات سازمان برنامه و بودجه به کف تاریخی اش رسیده است.
در سال 1398 درآمدهای نفتی کشور حدود 150 هزار میلیارد تومان ملاحظه شد، این مبلغ زمانی محقق میشد که کشور روزانه بتواند یکونیم میلیون بشکه نفت و میعانات گازی صادر کند، اما با فشار تحریمها این مبلغ محقق نشد. برخی از برآوردها گواه میدهد، کشور طی ماههای گذشته روزانه 300 هزار بشکه نفت و میعانات گازی صادرات داشته است که با احتساب فروش و صدور هر بشکه به قیمت 54 دلار مجموع درآمد روزانه دولت یا محاسبه شده در بودجه کمی بیش از 16 میلیارد دلار برآورد میشود، اما اینک برای سال آینده، رئیس سازمان برنامه و بودجه، قبل از ارائه لایحه بودجه به دولت، درآمد سالانه کشور از فروش نفت را حدود 10 تا 12 میلیارد دلار در سالجاری و آینده پیشبینی کرده است. این مبلغ، کمترین بودجه نفتی ایران طی سالیان گذشته احتساب شده است. به تعبیری وابستگی بودجه به نفت به حداقل رسیده است و طبق بیان مسئولان بودجهای، قرار نیست که این رقم صرف هزینههای جاری بودجه شود و فقط صرف هزینههای عمرانی میشود.اما آیا امکان پذیر است؟
آمارها نشان میدهد طی1350 تا 1397، نسبت درآمدهای نفتی دولت به کل مخارج جاری و عمرانی، بهطور میانگین برابر با 46 درصد بوده است. یا اینکه تحقیقات حمید آزمند نشان میدهد، «40 درصد مخارج جاری دولت از محل درآمدهای نفتی تأمین شده یا بهصورت کسری بودجه ظاهر شده است.مخارج متعدد است.»
اما این سؤال مطرح میشود که با تعدیل شدید درآمدهای نفتی کشور، آیا این درآمدهای مالیاتی است که جایگزین کسری منابع ارزی حاصل از صدور نفت خواهد شد؟ در بودجه سال 1398، مجموع درآمدهای مالیاتی و عوارض گمرکی کشور حدود 157 هزار میلیارد تومان بوده است که بهنظر میرسد در لایحه بودجه دولت دستخوش افزایش شود. دولت با ارائه لوایح ارزش افزوده و جامع مالیاتی به مجلس بهدنبال افزودن دو پایه مالیاتی جدید، یعنی مالیات بر عایدی و مالیات بر مجموع درآمد(در قالب طرح جامع مالیاتهای مستقیم)برای جبران کسورات درآمدی بودجه است.هنوز اعلام دقیقی از برآورد سازمان برنامه و بودجه در خصوص درآمدهای مالیاتی در لایحه بودجه سال آینده ارائه نشده است، اما طبیعی است که مبلغ درآمدهای مالیاتی کشور برای سال آینده افزایش پیدا کند تا سهم مالیات از بودجه و تولید ناخالص داخلی افزایش یابد.
کاهش هزینهها، راهبرد متوازنسازی بودجه
راهبرد مهم دولت برای گذران اقتصاد سال 99 کشور، کاهش هزینههای عمومی در بودجه در قالب حذف ردیفهای درآمدی است.کاهش ردیفهای هزینه غالباً بهصورت یک مطالبه تاریخی همواره از سوی کسانی که خواستار اصلاح بودجه هستند، مطرح میشود، حال زمینه اجرای آن فراهم شده است. حذف ردیف هزینه غالباً مرتبط با سازمانهایی است که فعالیتهای غیر ضرور دارند اما برخی از هزینههای بودجه قابل تعدیل نیست.
نوبخت: حذف ارز 4200 تومانی بودجه 99 باعث گرانی میشود
رئیس سازمان برنامه و بودجه کشور، درباره بودجه سال 99می گوید: «درآمد سالانه کشور از فروش نفت حدود 10 تا 12 میلیارد دلار در سالجاری و آینده پیشبینی شده است».
بهگزارش فارس، محمدباقر نوبخت در جمع خبرنگاران پس از حضور در کمیسیون اقتصادی مجلس، اظهار داشت: «حدود 302 هزار میلیارد تومان یارانه آشکار برای سال آینده پیشبینی شده است که 186 هزار میلیارد تومان آن بهصورت نقدی و غیرنقدی میان خانوادهها توزیع میشود.»
جدای از این، به گزارش خبرگزاری خانه ملت، رئیس سازمان برنامه و بودجه از تأمین کالاهای اساسی در سال ۹۹ با ارز ۴ هزار و ۲۰۰ تومانی خبر داده است.
نوبخت، درباره قیمت دلار در لایحه بودجه سال آینده گفت: قیمت دلار برای کالاهای اساسی در لایحه بودجه 99 همچنان 4 هزار و 200 تومان پیشبینی شده است. وی در پاسخ به این پرسش که آیا دولت برای سال 99 نیز تصمیم به استفاده از دلار 4200 تومانی برای تأمین کالای اساسی دارد، توضیح داد: بله؛ تصمیم ما قطعی است زیرا اگر به جای دلار 4200 تومانی از ارز نیمایی استفاده شود، یعنی پذیرفتهایم از ابتدای فروردین ماه 99 مرغ و شکر به جای ارز 4200 تومانی با دلار حدود 11 هزار تومانی تأمین شود که در این شرایط همه چیز گران خواهد شد، دولت بهدنبال مهار تورم است. رئیس سازمان برنامه و بودجه در پاسخ به این پرسش که آیا دولت در لایحه بودجه 99 از کالابرگ الکترونیک که یکی از روشهای مجلس برای تأمین کالاهای اساسی در بودجه 98 بود، استفاده نمیکند، گفت: در حال حاضر تأمین کالاهای اساسی با دلار 4200 تومانی در کشور به رویهای عادی تبدیل شده است. در سال آینده هر چه نفت میفروشیم، کالای اساسی در اختیار مردم قرار خواهیم داد و در بودجه ۹۹ نیز همه کالاهای اساسی مردم با همان نرخ ارز ۴۲۰۰ تومانی دیده شده است.
اگر شما روزنامه داشتید چه مینوشتید؟
گزارشگران «ایران»در خیابان ولیعصر از میدان راه آهن تا تجریش با مردم گفت وگو کردند
گروه اجتماعی/ این روزها همچنان فضای عمومی کشور بعد از اجرای طرح مدیریت سوخت شاهد نقد و نظرهای گروههای مرجع مانند سیاسیون، دانشگاهیان، نمایندگان مجلس، جامعه شناسان ،نمایندگان صنوف و سازمانهای مردم نهاد و تجزیه و تحلیلهای مردم درباره مسائل و چالشهای پیش آمده ناشی از اصلاح قیمت بنزین است. در این میان مطبوعات و رسانهها نیز در توجه و پرداختن به مطالبات و انتظارات مردم و انتقال و انعکاس آن به مسئولان کشور نقش مهمی برعهده دارند. به همین دلیل در سطح شهر تهران به میان مردم رفتیم و از آنها پرسیدیم که اگر شما جای روزنامهنگاران بودید به چه مسائل و سوژههایی میپرداختید؟
خوانندگان گرامی هم میتوانند در باره این موضوع نظرات خود را از طریق تلفن زیر با «ایران» در میان بگذارند.
تلفن: 88769075 - 021
پیامک: 3000451213
میدان تجریش
گلایه ها و مطالبات مردم را بنویسند
فریبا خان احمدی /هوا آلوده است ولی رفتوآمد در تجریش مثل همیشه؛ چند روزی بیشتر نیست که از ناآرامیهای تهران و شهرهای دیگر گذشته و حالا همه چیز عادی شده است. اینترنت موبایلها کم و بیش وصل شده و بیشتر رهگذران سرشان توی گوشی است. هنوز هم آدمهایی را میشود پیدا کرد که جلوی دکه روزنامه فروشی بایستند و نگاهی به تیتر روزنامهها بیندازند. مرد سن و سالداری بهنام عیسی محمدی که غرق تیترها شده در این باره میگوید: «کم و بیش میخونم. ماهایی که سن و سالی ازمون گذشته و بلد نیستیم با موبایل و اینترنت کار کنیم هنوز مثل گذشته سرمون توی روزنامه هاست.»
- توی این چند روز شلوغیهای کشور اخبار رو از روزنامهها دنبال میکردین؟ بله ولی خیلی از روزنامهها معمولاً چیز زیادی ننوشتن. در حد اشاره بود و اگر بخوام راستش رو بگم از خوندن روزنامههای مختلف کلی دلسرد شدم. این همه روزنامه و خبرنگار داریم ولی یکیشون هم نرفته بودن با معترضها صحبت کنن یا از این همه خرابی که به بار آوردن گزارش تهیه کنن.
- انتظار شما از روزنامهها در این مدت چی بود؟ حقیقت رو بنویسین. مردم از مطبوعات جز شنیده شدن صداشون و نوشتن واقعیت انتظار دیگهای ندارن. چیزی که توی جامعه هست با چیزی که توی روزنامهها نوشته میشه خیلی فرق داره.
زن 37 سالهای بهنام مهناز که فارغالتحصیل معماری و کارمند شرکت دولتی است جلوی مغازه حراجی کفش فروشی ایستاده و با نظر پیرمرد بازنشسته موافق است، او هم از عملکرد روزنامهها در روزهای ناآرامیها و قطعی اینترنت ناراضی و گلایه دارد و معتقد است مسائل مردم برای مسئولان روزنامهها مهم نیست.
«من چند سالی میشه روزنامه نمیخونم. از شبکههای اجتماعی استفاده میکنم. توی 10 روزی که اینترنت قطع بود هر روز روزنامه میخریدم تا ببینم چی نوشتن درباره اتفاقات ولی به جرأت میگم خیلی از روزنامهها چیزخاصی ننوشته بودن و اصلاً گلایههای مردم رو پوشش نداده بودن. خب با این وضعیت انتظار زیادی هم دارند که مردم روزنامه بخرن و بخونن. روزنامهها از اتفاقات اون چند روز ننوشتن و مردم پای رسانههای اونور آبی نشستن.» چند دانشجوی دختر کوله پشتی به دوش انداختهاند و به سوی جنوب خیابان شریعتی میروند. از آنها میپرسم در چند روز گذشته روزنامه خواندهاند. زیر خنده میزنند به نشانه خیر. یکی از آنها که پر انرژیتر از بقیه دوستانش به نظر میرسد، میگوید: «نسل ما نسل اینترنت و موبایله خانم نه روزنامه و تلویزیون. هم نسلیهای من به زور کتاب میخونن چه برسه به روزنامه که کلاً کارشون سانسور و واقعیت ننوشتنه چرا که میترسن بازداشت بشن یا روزنامشون رو توقیف کنن.» مریم اکبری 28 ساله خانه دار است. برای خرید به بازار میوه تجریش آمده. او هم مثل خیلی از کسانی که میپرسم روزنامه میخواند یا نه، جوابش منفی است. او عنوان میکند روزی دست کم چند ساعتی سرش توی موبایل است و اخبار مختلف را از کانالهای خبری شبکههای اجتماعی دنبال میکند. از او میپرسم در طول چند روزی که اینترنت قطع بوده اخبار را چطور پیگیری کرده است؟
-3- 2 روز اول روزنامه خریدم و کلاً ناامید شدم. روزنامهها از مردم چیز زیادی ننوشته بودن و بیشتر گزارششون تحلیلی بود. من و خیلی از کسانی رو که میشناسم برای اطلاع از اخبار ماهواره میدیدیم.
- انتظار شما از روزنامهها در این مدت چه بود؟ مردم در روزهای ناآرامی بهدنبال گوش کردن و خوندن صحبت کارشناسها نیستن، میخوان بدونن چه اتفاقی افتاده و چرا. هیچ کدوم از روزنامههایی که من همون چند روز خوندم یک خبرنگار به مناطق درگیری و تجمعات نفرستاده بود که از وضعیت بنویسه یا با معترضها گفتوگو کنه ببینیم اصلاً اینا چه میخواهند و حرفشان چیست. روزنامهها طوری نوشتن که به قول معروف گربه شاخشون نزنه. یکی از رانندههای تاکسی تجریش- سیدخندان که میخواهد اسمی از او در این گزارش برده نشود درباره روزهای ناآرامی و قطعی اینترنت این چنین میگوید: «مردم الان به تلویزیون و رادیو و روزنامه اعتماد ندارن، به این خاطر که حقیقت رو نمیگن. برید از دکهها آمار بگیرید که روزهایی که اینترنت نبود چقدر روزنامه فروختن. باور کنید بیشتر نشده که کمتر شده. مردم یا ماهواره میدیدن یا از ما که اینور و اونور شهر رفت و آمد میکنیم اطلاعات میگرفتن. این حق مردمه که از وضعیت کشورشون باخبر باشن. قرار نیست که مردم با دونستن حقیقت شورش کنن. وقتی اطلاعات رو از مردم دریغ میکنن اونها راه دیگهای برای بهدست آوردن اخبار بهدست میارن. بهنظر من رسانهها اعتبار خودشون رو بین مردم دارن از دست میدن.»
سعید محسنی فروشنده قطعات رایانه میگوید: «چند ساعت بعد که سهمیهبندی اتفاق افتاد و برخی از شهرها شلوغ شد گفتههای مسئولان در روزنامه منتشر شد که اجازه هیچ گرانی نمیدن ولی طی 3- 2 روز قیمتها بالا رفت از جمله ارز. در همین چند روز قطعاتی که وارد میکنم افزایش 10 تا 20 درصدی داشت و این تناقض، مردم رو نسبت به رسانهها و مسئولان کاملاً بیاعتماد کرده. همین بیاعتمادی باعث شده که برخی از مردم چشم و گوششون به رسانههای اونوری باشه که تصاویر و تحلیل هاشون رو ساعت به ساعت مخابره میکردند. البته تحلیلها و خبرهایی که پخش میکردند بیشتر ما را نگران و مضطرب میکرد. وقتی روزنامههای خودمون چیزی از واقعیت نمینویسند مردم خبرها رو از شبکههای اجتماعی دریافت میکنند البته چون اینترنت هم قطع بود تنها جایی که اخبار اعتراضهای مردمی و آینده اقتصاد کشور را پوشش میداد شبکههای ماهوارهای بود اینم بگم که هر چی بیشتر خبرها رو گوش میدادیم بیشتر ناامید و دلسرد میشدیم.»
میدان ونک
مگر خودتان درد مردم را نمیدانید
حمیده امینیفرد/ در ضلع شمالی میدان ونک در کنار ایستگاه بزرگ تاکسیها، رامین احمدی ایستاده، 38 ساله است میگوید درآمدش بد نیست، اما هرچقدر هم که به اصطلاح خودش پول پارو کند، در این شرایط دشوار اقتصادی نمیتواند سری تکان دهد. وقتی از او میپرسم اگر جای مدیران روزنامه بود در این شرایط بیشتر به انتشار چه مطالبی میپرداخت، خندهاش میگیرد. به هیچ وجه دلش نمیخواهد جای یکی از«ما» باشد. خودش میگوید که 10 سال است اصلاً چشمش به یک خط روزنامه هم نیفتاده و ترجیح میدهد، در این وانفسای زندگی، سرش بهکار خودش باشد. رامین نه اهل روزنامه خواندن است و نه حتی علاقهای بهدنبال کردن شبکههای آنور آبی دارد. اطلاعاتش را از کانالهای مجازی میگیرد. اما با اصرار من میگوید که اگر قرار باشد تیتر خوبی برای حال بد این روزهای مردم بزند، افزایش چند برابری حقوقها همزمان با افزایش چند برابری کالاهاست.: «اگر حقوقها زیاد شود، همه چیز درست میشود. ماهم میخواهیم مثل کشورهای اروپایی زندگی کنیم، به ما هم 15-20 میلیون حقوق بدهند، بنزین را لیتری 10 هزار تومن کنند.» به رامین میگویم وقتی 10 سال است حتی چشمش به یک ورق روزنامه نیفتاده، چطور درباره محتوای آن قضاوت میکند، میگوید«وقتی رسانه ملی مدام اخبار درستی نمیدهد، انتظارتان از روزنامهها چیست، اگر یک کارگر 15 میلیون تومان بگیرد، با افزایش نرخها مشکلی ندارد، اما کارگری که 2 میلیون حقوق میگیرد، کجای این صدا و سیما حرفش شنیده میشود؟!»
علیرضا رحیمی کارگر یک تولیدی درحال حاضر مستأجر است. او حدود 70 درصد حقوق ماهیانهاش را خرج اجاره خانه میکند. وقتی از او سؤال میپرسم برخلاف رامین عصبانی میشود و شروع میکند با صدای بلند، حرف زدن: «من مثل شما شرافتم را خرج اخبار نادرست و جانبداری از این مسئول و آن مسئول نمیکنم. وقتی روزنامهها مستقل نیستند، چطور میشود انتظار داشت که حقیقت را بگویند. در گذشته روزنامهها، تصمیمات غلط دولتها را اصلاح میکردند، اما حالا با وجود آنکه خودشان هم حال و روز خوبی ندارند، چون وابستهاند، از آنها حمایت میکنند. البته تقصیر آنها نیست، پول که نداشته باشی برای ادامه حیاتت ناچار به مجیزگویی میشوی!» مینا رستمزاده دانشجو و 28 ساله است. میگویم خودت را جای سردبیر یکی از روزنامهها بگذار، برای این روزهای مردم چه تیتری خواهی زد؛« با مردم روراست باشید» مینا میگوید که تمام صفحات روزنامه را به مشکلات معیشتی مردم اختصاص میدادم، چون همه مشکل دارند، در هر طبقهای که باشند، اما باز ناله میکنند و از شرایطشان راضی نیستند. اما متأسفانه دغدغه روزنامهها از مردم جداست، با اینکه مشکلاتشان مشابه است. المیرا خرازی، زن خانه دار 54 سالهای است که برای خرید دارو، گذرش به میدان ونک افتاده، خانهشان خیابان شیراز در همان حوالی است. شوهرش مغازهدار است و حال و روز کاسبیاش چندان تعریفی ندارد. نه خودش و نه خانوادهاش اهل خواندن روزنامه نیستند.می گوید حیف وقتی که بگذاریم و این مطالب را بخوانیم، مگر کسی الان روزنامه هم میخواند؟ اگر روزنامه تأثیری داشت که دولت این کارها را نمیکرد. اما اگر قرار باشد، مطلبی بنویسم و خطابش هم به دولت باشد، میگویم خودتان را جای مردم بگذارید، ببینید مردم چه دردی میکشند، از آن بالا نمیشود، حال مردم را درک کرد. البته اگر بگذارند این مطالب چاپ شود، بعید میدانم! ما میخواهیم زندگی کنیم، نه اینکه فقط زنده باشیم. پسرم سالها درس خوانده و مهندس شده، اما با 5 میلیون حقوق هم نمیتواند ازدواج کند، مقصرش کیست؟» همینها را مینوشتم، مگر شماها خودتان درد مردم را نمیدانید؟! روحالله کعبیزاده، کارمند یکی از بانکهای خصوصی، 42 ساله است و خانهاش در خیابان مینیسیتی است: «حتماً در صفحه یک مقالهای انتقادی درباره عملکرد مسئولان برای افزایش نرخ کالاها مینوشتم. دغدغه ما فقط بنزین نیست. خودروی شخصی را میتوان با اتوبوس و مترو جایگزین کرد، اما در واقعیت برخلاف گفته مسئولان، همه اجناس در بازار چند برابر شده است. هفته پیش یک شانه تخم مرغ را 17 هزار تومان خریدم، اما دیروز 21 هزار تومان شده بود. خب چرا؟ هم دروغ شنیدهایم، هم وعده دادهاند، هم قدرت نظارت نداشتهاند و هم مدیریتشان زیر سؤال است. این 4 آیتم میتواند 4 صفحه روزنامه باشد، اما شما ببینید کدامشان به این موارد تخصصی پرداختهاند. من اتفاقاً به کارشما علاقهمندم، اما در شرایطی که حتی وزیر اختیاردار کارش نیست، از روزنامه نگار و خبرنگار چه انتظار است! در خیلی از کشورهای پیشرفته رسانهها، آزادند تا به نفع احزاب یا مردم قلم بزنند، اما بعید میدانم شما این آزادی را داشته باشید. کریم محمدی راد، راننده تاکسی خطیهای ونک به میرداماد است. میگوید اگر جای شما بودم به جای اینکه به رانندهها فحش بدهم و مدام زیر بار انتقاد بگیرمشان، مینوشتم که نرخ بنزین، چقدر مسافرها را کم کرده و حالا خرج و دخل ما بهم نمیخورد. درآمد من حتی اجازه نمیدهد قسطهایم را بدهم. آیا کسی به این موضوع فکر میکند؟ اگر قرار باشد حرفی خطاب به سیاستمداران بنویسم، میگویم تکلیف مردم را مشخص کنید، یا زنگی زنگ یا رومی روم.
میرعماد کلهر، راننده اتوبوس شرکت واحد است. می گوید این روزها به قدری تعداد مسافران اتوبوس زیاد شده که مجبور است در چند شیفت بیوقفه کار کند. حرفش خطاب به مسئولان است: «بالاخره این یارانه سوخت را به چه کسی دادید، از هر کسی میپرسیم که نگرفته است؟» فقط همین را مینوشتم. رؤیا سیمچی، کارمند یک اداره دولتی است: «آنقدر شرایط ما سخت شده که کسی به چیز دیگری فکر نمیکند. علیرغم اینکه گفتند نرخها را کنترل میکنیم، اما اتفاقی نیفتاد. من فقط درباره وضعیت سخت اقتصادی مردم مینوشتم.» او میگوید اگر جای سردبیر شما بودم، در مطلبی با تیر درشت مینوشتم که دلیل منطقی این گرانیها را بگویید؟ اگر قدرت داشتم که بدون سانسور بنویسم، مطلبی درباره همه پرسی مینوشتم و اینکه از مردم بپرسند تا چه اندازه طرفدار این تصمیم دولت بودند؟ و البته مینوشتم که مخالفان این تصمیم بیایند و در یک نقطه از شهر آرام راه بروند. بدون خشونت و خسارت! امیررضا اصغری، استاد دانشگاه بازنشسته و 64 ساله است. او میگوید: «اگر سردبیر روزنامه دولتی ایران بودم، اول از همه موضوع بنزین را از سوی کارشناسان خبره و متخصص به بحث میگذاشتم.»
میدان ولیعصر
به مشکلات اقتصادی بیشتر بپردازید
پرستو رفیعی /خانم کریمی خود را معلم معرفی میکند و در پاسخ به این سؤال که اگر خبرنگار بود بیشتر به چه سوژههایی میپرداخت، میگوید: بشدت نگران وضعیت شاگردانم هستم. متأسفانه بیشتر شاگردان من در کلاس تمرکز ندارند. وقتی برای حل مشکلاتشان موشکافی و ساعتها با آنها صحبت کردم متوجه شدم که خانواده اغلب آنها دچار مشکلات معیشتی هستند. مشکلات اقتصادی خانوادهها روحیه بچهها را تخریب میکند. من اگر خبرنگار بودم دوست داشتم در مورد مسائل اقتصادی بنویسم، آنقدر بنویسم تا شاید روزی خبرهای خوشی در این زمینه بشنوم و بتوانم برای مردم تیتر بزنم که مشکلات اقتصادیشان تمام شده است. آقای وحیدی مردی حدود 60 تا 65 ساله بهنظر میرسد، او خود را بیرغبت نسبت به روزنامه و اخبار نشان میدهد و میگوید: من به خبر علاقهای ندارم چون فکر میکنم بیشتر اخباری که اعلام میشود دروغ است بجز خبرهای ورزشی. او ادامه میدهد: من علاقهای به نوشتن خبر یا خواندن آن ندارم چون مسئولان کار خودشان را میکنند و ما هم فکرهای دیگری میکنیم. صحبتهایی را میشنویم که هیچ وقت به نتیجه نمیرسد و جز وعده وعید چیزی نیست. خانم مهدوی37 ساله و خانهدار اما نظری دیگر دارد، او معتقد است که باید واقعیتها را به مردم نشان داد هرچقدر هم که سخت باشد. خانم مهدوی میگوید: من اگر خبرنگار بودم واقعیتها را مینوشتم تا مردم آگاه شوند و بتوانند بهترین تصمیم را بگیرند و درستترین اقدام را انجام دهند. مردی که چهلوچند ساله به نظر میرسد، میگوید: هیچ اعتمادی به رسانهها ندارد و حاضر نیست کلامی با خبرنگاران صحبت کند. پسرجوانی که کولهپشتی به دوش دارد، جزوههایش را در دستش جابهجا میکند و میگوید:دوست ندارم بههیچ وجه با شما دروغگوها صحبت کنم، شما چه وقت واقعیتها را نوشتهاید، شما فقط آنچه را که برایتان سودمند است یا آنچه را که به شما دیکته شده است، مینویسید. خانمی میانسال هم میگوید: در حال حاضر دوست داشتم گزارشهای اقتصادی بنویسم. متأسفانه درد مردم ما که بیشتر در طبقه متوسط و محروم قرار گرفتهاند و به سختی امرار معاش میکنند مسائل اقتصادی است. بهبودی مردی 42 تا 45 ساله دوست دارد از مشکلات مردم بنویسد، او میگوید: وضعیت اقتصادی و مشکلات معیشتی بیشترین دغدغه مردم در ماههای اخیر است. اینکه مردم در چه حال و هوایی هستند و چگونه زندگی خود را میگذرانند موضوع مهمی است که باید به آن توجه شود. هیچ کس نمیداند در زندگی دیگری چه میگذرد و او با چه مشکلاتی مواجه است، اما همه ما میدانیم که مشکلات اقتصادی مردم را تحت فشار گذاشته است. یک خبرنگار باید برای مردم کار کند، در میان آنها باشد، با آنها صحبت کند و از مشکلاتشان بنویسد. من هم اگر در این شغل قرار میگرفتم حتماً همین کار را میکردم و از معیشت قشر متوسط و ضعیف جامعه مینوشتم. البته من در این سن و سال و وضعیت زندگی این مسائل را از دید خود مطرح میکنم. اصغر رستمی سی و پنج ساله خود را علاقهمند به نوشتن در مورد مسائل اجتماعی و مشکلات جوانان معرفی میکند و میگوید: باید در حال وهوای جوانها باشی تا بدانی بر آنها چه میگذرد. آنها مشکلات زیادی دارند، از مشکلات اجتماعی گرفته تا مشکلات اقتصادی که باید به آنها پرداخته شود.
میدان منیریه
بنزین در صدر انتخاب مردم
مهسا قویقلب /میدان منیریه یکی از شلوغترین میدانهای پایتخت است که تقریباً در مرکز شهر قرار دارد. از هر قشر شهروندی در آن تردد میکند، هرچند که بیشتر به بورس ورزشی فروشها معروف است اما بهخاطر مرکزیت محل رفتوآمد جمعیت زیادی از مردم است. برای پیدا کردن سؤالم که اگر شهروندان جای خبرنگاران رسانهها بودند بیشتر به چه سوژهای میپرداختند به این میدان پرتردد تهران سری زدم. کسری نظری، 31 ساله که مهندس عمران است در حوالی میدان منیریه با اشاره به بیکاری و سخت پیدا شدن کار برای جوانان پیشنهاد میکند که بهتر است روزنامهها بیشتر به این مسأله بپردازند. وی میگوید: «رسانهها باید بدون در نظر گرفتن مسائل جناحی، واقعیتها را به گوش مردم برسانند و هرخبری که شامل آمار و عدد و رقم است باید بدرستی و خیلی شفاف در اختیار مردم قرار داده شود، چون بسیاری از افراد همین کدها و ارقام را در مشاغل و امور کاری خود مدنظر قرار میدهند و از آنها استفاده میکنند.» مرضیه محمدی هم که زنی 48 ساله است در پاسخ به این سؤال که این روزها بهتر است رسانهها بیشتر به چه سوژههایی بپردازند، میگوید: «سوژه مهم این روزها بنزین است، مردم باید توجیه میشدند، اما متأسفانه به هیچ عنوان این کار انجام نشد. من وجه حمایت معیشتی را هم گرفتم، اما مسأله اینجاست که این پول هیچ دردی از من و بقیه مردم دوا نمیکند. من خودم تنها زندگی میکنم ولی چهار فرزند دارم که ازدواج کردهاند و به خانهام رفتوآمد دارند؛ با مبلغ 50 هزار تومان کدام باری از روی دوشم برداشته میشود؟ باید بنزین ارزان شود تا از کابوس گرانی بقیه اجناس هم رها شویم. همین چند روزه خیلی از اجناس گران شدهاند و مطمئناً گرانیهای بیشتری در راه است و قطعاً این رقمهای ناچیز حمایتی دولت نمیتواند چارهساز باشد و کوچکترین مشکلی را حل کند.» سه جوان فروشنده در حوالی میدان منیریه که لوازم ورزشیفروش بودند، همگی متفقالقول قطعی اینترنت را مهمترین مسأله این روزها میدانند و میگویند: «بیشتر کارهای مغازه را با اینترنت انجام میدادیم. فروش اینترنتی که به کل از دست رفت و خیلی باعث ضرر شد. ما کانال هم برای فروش اجناس داشتیم، حتی با ارگانها هم اینترنتی ارتباط داشتیم و جنس میفروختیم؛ به خاطر قطعی اینترنت فروش به اندازه غیرقابل باوری کم شده، بهتر است روی این سوژه بیشتر از بقیه کار کنید.»
به زن و مردی میرسم که در حال صحبت با یک موتورسوار هستند، زن و مرد هیچکدام روزنامهخوان نیستند و کلاً هیچ پیشنهادی برای انتخاب سوژه ندارند. اصلاً حتی تمایلی برای حرف زدن هم ندارند، اما موتورسیکلتسوار میگوید که بهتر است بیشتر اخبار و گزارشهای ورزشی بنویسیم و معتقد است که در اخبار ورزشی کمتر دروغپردازی میشود، حتی اگر هم چیزی خلاف واقعیت گفته شود، به ضرر مردم تمام نخواهد شد. او در ادامه میافزاید: «خیلی از مسائل اصلی و واقعیتها در مطبوعات و رسانهها بازتاب پیدا نمیکند و متأسفانه وقتی خبری غیرواقعی منتشر میشود، مردم بیشتر آسیب میبینند.» مینا مرادی 21 ساله و دانشجو هم میگوید: «همانطور که از راهپیماییها در جهت حمایت از دولت اطلاعرسانی میشود، در برابر باید صدای معترضان هم به گوش برسد و اعتراضات هم پوشش خبری درست داده شوند. مثلاً همین شلوغیها و اعتراضاتی که با محوریت گرانی توسط بخشی از مردم صورت گرفت، آنگونه که باید نشان داده نشد.» علی که پسری 18 ساله است، مسأله گرانی بنزین را اصلیترین و مهمترین سوژه این روزها میداند و میگوید که بهتر است در این خصوص روشنگریهای بیشتری شود. مهرداد امینی کارمند 44 ساله در این باره میگوید: «بازتاب پیدا کردن یا نکردن مسائل در رسانهها هیچ مشکلی را حل نمیکند و مردم دیگر عادت کردهاند که هر از چندگاهی با مسائل و مشکلات جدید دست و پنجه نرم کنند، مشکلاتی که هیچوقت هم حل نمیشود، فقط مردم مجبور میشوند که به آنها عادت کنند.» خانمی 70 ساله هم که دبیر بازنشسته آموزش و پرورش است، میگوید هر کسی در خط خودش باشد، دعواهای جناحی و حاشیهسازی باید کاملاً دور ریخته شود تا مردم بتوانند در فضایی امن و به دور از حاشیه از مسائل جامعه باخبر شوند.
میدان راهآهن
باید از فساد و فقر بنویسید
یاسمن صادق شیرازی /میدان راهآهن امروز خلوتتر از همیشه است. آلودگی هوا شاید یکی از دلایلی باشد که باعث شده مردم کمتر در خیابانها رفت و آمد کنند. موضوعی که بازار کار تاکسیهای خطی میدان را کساد کرده است. آقای رحیمی مرد حدوداً 40 سالهای است که روی موتورش نشسته و چند دقیقه یک بار داد میزند، «موتوری». او به «ایران» میگوید که زیاد اهل روزنامه خواندن نیست و درست نمیداند، اگر روزی یک روزنامه نگار بود، راجع به چه مطلبی مینوشت. رحیمی توضیح میدهد: «نمیدانم شاید اگر یک روزنامه نگار بودم راجع به بدبختی و گرفتاری مردم مینوشتم. الان که فکر میکنم میبینم هیچ مسألهای مهمتر از این، گرانیهای اخیر در کشور وجود ندارد. گرانی بیداد میکند و همه گرفتاریم. باید به درد مردم رسید و پای درد دل آنها نشست.
یکی از مغازه دارهای میدان راهآهن هم میگوید برخی مسئولان آنطور که باید و شاید به درد و رنج مردم نمیرسند و فقط به فکر خودشان هستند. او بعد از اینکه حرفهایش را میزند آهسته ترمی گوید: خانم این حرفها برای من شر نشه؟ میخوای اسم رو ننویس!
راننده مسافرکش خطی میدان راهآهن هم بهموضوع ازدواج جوانان اشاره میکند و میگوید که اگر روزی روزنامه نگار بود راجع به مشکلات ازدواج جوانان مینوشت: «باید به فکر جوانها بود. پسر من حدوداً 40 ساله است و خانه ندارد. با مدرک فوق لیسانس حدوداً 2 میلیون تومان حقوق میگیرد، به نظرتان با این درآمد میتواند ازدواج کند؟» جواب خود را اینطور میدهد: «معلوم است که نمیتواند، نه خانه دارد و نه با این حقوق میشود یک زندگی را اداره کرد.» خانم نادری یکی از افرادی که برای کار اداری صبح زود به میدان راهآهن آمده هم میگوید: اگر روزی بتوانم مطلبی در روزنامه بنویسم از مشکلات، نداریها و فقر مردم مینویسم. روزنامه نگارها نباید، یک گوشه ساکت بنشینند. آنها باید از فساد و فقر بنویسند. سؤال من از رسانهها این است که چرا همیشه می خواهند دروغ بنویسید و واقعیتها را کتمان کنید. چرا هیچکس به معضلات زنان که به خاطر فقر در حال افزایش است توجه نمیکند!
خوانندگان گرامی هم میتوانند در باره این موضوع نظرات خود را از طریق تلفن زیر با «ایران» در میان بگذارند.
تلفن: 88769075 - 021
پیامک: 3000451213
میدان تجریش
گلایه ها و مطالبات مردم را بنویسند
فریبا خان احمدی /هوا آلوده است ولی رفتوآمد در تجریش مثل همیشه؛ چند روزی بیشتر نیست که از ناآرامیهای تهران و شهرهای دیگر گذشته و حالا همه چیز عادی شده است. اینترنت موبایلها کم و بیش وصل شده و بیشتر رهگذران سرشان توی گوشی است. هنوز هم آدمهایی را میشود پیدا کرد که جلوی دکه روزنامه فروشی بایستند و نگاهی به تیتر روزنامهها بیندازند. مرد سن و سالداری بهنام عیسی محمدی که غرق تیترها شده در این باره میگوید: «کم و بیش میخونم. ماهایی که سن و سالی ازمون گذشته و بلد نیستیم با موبایل و اینترنت کار کنیم هنوز مثل گذشته سرمون توی روزنامه هاست.»
- توی این چند روز شلوغیهای کشور اخبار رو از روزنامهها دنبال میکردین؟ بله ولی خیلی از روزنامهها معمولاً چیز زیادی ننوشتن. در حد اشاره بود و اگر بخوام راستش رو بگم از خوندن روزنامههای مختلف کلی دلسرد شدم. این همه روزنامه و خبرنگار داریم ولی یکیشون هم نرفته بودن با معترضها صحبت کنن یا از این همه خرابی که به بار آوردن گزارش تهیه کنن.
- انتظار شما از روزنامهها در این مدت چی بود؟ حقیقت رو بنویسین. مردم از مطبوعات جز شنیده شدن صداشون و نوشتن واقعیت انتظار دیگهای ندارن. چیزی که توی جامعه هست با چیزی که توی روزنامهها نوشته میشه خیلی فرق داره.
زن 37 سالهای بهنام مهناز که فارغالتحصیل معماری و کارمند شرکت دولتی است جلوی مغازه حراجی کفش فروشی ایستاده و با نظر پیرمرد بازنشسته موافق است، او هم از عملکرد روزنامهها در روزهای ناآرامیها و قطعی اینترنت ناراضی و گلایه دارد و معتقد است مسائل مردم برای مسئولان روزنامهها مهم نیست.
«من چند سالی میشه روزنامه نمیخونم. از شبکههای اجتماعی استفاده میکنم. توی 10 روزی که اینترنت قطع بود هر روز روزنامه میخریدم تا ببینم چی نوشتن درباره اتفاقات ولی به جرأت میگم خیلی از روزنامهها چیزخاصی ننوشته بودن و اصلاً گلایههای مردم رو پوشش نداده بودن. خب با این وضعیت انتظار زیادی هم دارند که مردم روزنامه بخرن و بخونن. روزنامهها از اتفاقات اون چند روز ننوشتن و مردم پای رسانههای اونور آبی نشستن.» چند دانشجوی دختر کوله پشتی به دوش انداختهاند و به سوی جنوب خیابان شریعتی میروند. از آنها میپرسم در چند روز گذشته روزنامه خواندهاند. زیر خنده میزنند به نشانه خیر. یکی از آنها که پر انرژیتر از بقیه دوستانش به نظر میرسد، میگوید: «نسل ما نسل اینترنت و موبایله خانم نه روزنامه و تلویزیون. هم نسلیهای من به زور کتاب میخونن چه برسه به روزنامه که کلاً کارشون سانسور و واقعیت ننوشتنه چرا که میترسن بازداشت بشن یا روزنامشون رو توقیف کنن.» مریم اکبری 28 ساله خانه دار است. برای خرید به بازار میوه تجریش آمده. او هم مثل خیلی از کسانی که میپرسم روزنامه میخواند یا نه، جوابش منفی است. او عنوان میکند روزی دست کم چند ساعتی سرش توی موبایل است و اخبار مختلف را از کانالهای خبری شبکههای اجتماعی دنبال میکند. از او میپرسم در طول چند روزی که اینترنت قطع بوده اخبار را چطور پیگیری کرده است؟
-3- 2 روز اول روزنامه خریدم و کلاً ناامید شدم. روزنامهها از مردم چیز زیادی ننوشته بودن و بیشتر گزارششون تحلیلی بود. من و خیلی از کسانی رو که میشناسم برای اطلاع از اخبار ماهواره میدیدیم.
- انتظار شما از روزنامهها در این مدت چه بود؟ مردم در روزهای ناآرامی بهدنبال گوش کردن و خوندن صحبت کارشناسها نیستن، میخوان بدونن چه اتفاقی افتاده و چرا. هیچ کدوم از روزنامههایی که من همون چند روز خوندم یک خبرنگار به مناطق درگیری و تجمعات نفرستاده بود که از وضعیت بنویسه یا با معترضها گفتوگو کنه ببینیم اصلاً اینا چه میخواهند و حرفشان چیست. روزنامهها طوری نوشتن که به قول معروف گربه شاخشون نزنه. یکی از رانندههای تاکسی تجریش- سیدخندان که میخواهد اسمی از او در این گزارش برده نشود درباره روزهای ناآرامی و قطعی اینترنت این چنین میگوید: «مردم الان به تلویزیون و رادیو و روزنامه اعتماد ندارن، به این خاطر که حقیقت رو نمیگن. برید از دکهها آمار بگیرید که روزهایی که اینترنت نبود چقدر روزنامه فروختن. باور کنید بیشتر نشده که کمتر شده. مردم یا ماهواره میدیدن یا از ما که اینور و اونور شهر رفت و آمد میکنیم اطلاعات میگرفتن. این حق مردمه که از وضعیت کشورشون باخبر باشن. قرار نیست که مردم با دونستن حقیقت شورش کنن. وقتی اطلاعات رو از مردم دریغ میکنن اونها راه دیگهای برای بهدست آوردن اخبار بهدست میارن. بهنظر من رسانهها اعتبار خودشون رو بین مردم دارن از دست میدن.»
سعید محسنی فروشنده قطعات رایانه میگوید: «چند ساعت بعد که سهمیهبندی اتفاق افتاد و برخی از شهرها شلوغ شد گفتههای مسئولان در روزنامه منتشر شد که اجازه هیچ گرانی نمیدن ولی طی 3- 2 روز قیمتها بالا رفت از جمله ارز. در همین چند روز قطعاتی که وارد میکنم افزایش 10 تا 20 درصدی داشت و این تناقض، مردم رو نسبت به رسانهها و مسئولان کاملاً بیاعتماد کرده. همین بیاعتمادی باعث شده که برخی از مردم چشم و گوششون به رسانههای اونوری باشه که تصاویر و تحلیل هاشون رو ساعت به ساعت مخابره میکردند. البته تحلیلها و خبرهایی که پخش میکردند بیشتر ما را نگران و مضطرب میکرد. وقتی روزنامههای خودمون چیزی از واقعیت نمینویسند مردم خبرها رو از شبکههای اجتماعی دریافت میکنند البته چون اینترنت هم قطع بود تنها جایی که اخبار اعتراضهای مردمی و آینده اقتصاد کشور را پوشش میداد شبکههای ماهوارهای بود اینم بگم که هر چی بیشتر خبرها رو گوش میدادیم بیشتر ناامید و دلسرد میشدیم.»
میدان ونک
مگر خودتان درد مردم را نمیدانید
حمیده امینیفرد/ در ضلع شمالی میدان ونک در کنار ایستگاه بزرگ تاکسیها، رامین احمدی ایستاده، 38 ساله است میگوید درآمدش بد نیست، اما هرچقدر هم که به اصطلاح خودش پول پارو کند، در این شرایط دشوار اقتصادی نمیتواند سری تکان دهد. وقتی از او میپرسم اگر جای مدیران روزنامه بود در این شرایط بیشتر به انتشار چه مطالبی میپرداخت، خندهاش میگیرد. به هیچ وجه دلش نمیخواهد جای یکی از«ما» باشد. خودش میگوید که 10 سال است اصلاً چشمش به یک خط روزنامه هم نیفتاده و ترجیح میدهد، در این وانفسای زندگی، سرش بهکار خودش باشد. رامین نه اهل روزنامه خواندن است و نه حتی علاقهای بهدنبال کردن شبکههای آنور آبی دارد. اطلاعاتش را از کانالهای مجازی میگیرد. اما با اصرار من میگوید که اگر قرار باشد تیتر خوبی برای حال بد این روزهای مردم بزند، افزایش چند برابری حقوقها همزمان با افزایش چند برابری کالاهاست.: «اگر حقوقها زیاد شود، همه چیز درست میشود. ماهم میخواهیم مثل کشورهای اروپایی زندگی کنیم، به ما هم 15-20 میلیون حقوق بدهند، بنزین را لیتری 10 هزار تومن کنند.» به رامین میگویم وقتی 10 سال است حتی چشمش به یک ورق روزنامه نیفتاده، چطور درباره محتوای آن قضاوت میکند، میگوید«وقتی رسانه ملی مدام اخبار درستی نمیدهد، انتظارتان از روزنامهها چیست، اگر یک کارگر 15 میلیون تومان بگیرد، با افزایش نرخها مشکلی ندارد، اما کارگری که 2 میلیون حقوق میگیرد، کجای این صدا و سیما حرفش شنیده میشود؟!»
علیرضا رحیمی کارگر یک تولیدی درحال حاضر مستأجر است. او حدود 70 درصد حقوق ماهیانهاش را خرج اجاره خانه میکند. وقتی از او سؤال میپرسم برخلاف رامین عصبانی میشود و شروع میکند با صدای بلند، حرف زدن: «من مثل شما شرافتم را خرج اخبار نادرست و جانبداری از این مسئول و آن مسئول نمیکنم. وقتی روزنامهها مستقل نیستند، چطور میشود انتظار داشت که حقیقت را بگویند. در گذشته روزنامهها، تصمیمات غلط دولتها را اصلاح میکردند، اما حالا با وجود آنکه خودشان هم حال و روز خوبی ندارند، چون وابستهاند، از آنها حمایت میکنند. البته تقصیر آنها نیست، پول که نداشته باشی برای ادامه حیاتت ناچار به مجیزگویی میشوی!» مینا رستمزاده دانشجو و 28 ساله است. میگویم خودت را جای سردبیر یکی از روزنامهها بگذار، برای این روزهای مردم چه تیتری خواهی زد؛« با مردم روراست باشید» مینا میگوید که تمام صفحات روزنامه را به مشکلات معیشتی مردم اختصاص میدادم، چون همه مشکل دارند، در هر طبقهای که باشند، اما باز ناله میکنند و از شرایطشان راضی نیستند. اما متأسفانه دغدغه روزنامهها از مردم جداست، با اینکه مشکلاتشان مشابه است. المیرا خرازی، زن خانه دار 54 سالهای است که برای خرید دارو، گذرش به میدان ونک افتاده، خانهشان خیابان شیراز در همان حوالی است. شوهرش مغازهدار است و حال و روز کاسبیاش چندان تعریفی ندارد. نه خودش و نه خانوادهاش اهل خواندن روزنامه نیستند.می گوید حیف وقتی که بگذاریم و این مطالب را بخوانیم، مگر کسی الان روزنامه هم میخواند؟ اگر روزنامه تأثیری داشت که دولت این کارها را نمیکرد. اما اگر قرار باشد، مطلبی بنویسم و خطابش هم به دولت باشد، میگویم خودتان را جای مردم بگذارید، ببینید مردم چه دردی میکشند، از آن بالا نمیشود، حال مردم را درک کرد. البته اگر بگذارند این مطالب چاپ شود، بعید میدانم! ما میخواهیم زندگی کنیم، نه اینکه فقط زنده باشیم. پسرم سالها درس خوانده و مهندس شده، اما با 5 میلیون حقوق هم نمیتواند ازدواج کند، مقصرش کیست؟» همینها را مینوشتم، مگر شماها خودتان درد مردم را نمیدانید؟! روحالله کعبیزاده، کارمند یکی از بانکهای خصوصی، 42 ساله است و خانهاش در خیابان مینیسیتی است: «حتماً در صفحه یک مقالهای انتقادی درباره عملکرد مسئولان برای افزایش نرخ کالاها مینوشتم. دغدغه ما فقط بنزین نیست. خودروی شخصی را میتوان با اتوبوس و مترو جایگزین کرد، اما در واقعیت برخلاف گفته مسئولان، همه اجناس در بازار چند برابر شده است. هفته پیش یک شانه تخم مرغ را 17 هزار تومان خریدم، اما دیروز 21 هزار تومان شده بود. خب چرا؟ هم دروغ شنیدهایم، هم وعده دادهاند، هم قدرت نظارت نداشتهاند و هم مدیریتشان زیر سؤال است. این 4 آیتم میتواند 4 صفحه روزنامه باشد، اما شما ببینید کدامشان به این موارد تخصصی پرداختهاند. من اتفاقاً به کارشما علاقهمندم، اما در شرایطی که حتی وزیر اختیاردار کارش نیست، از روزنامه نگار و خبرنگار چه انتظار است! در خیلی از کشورهای پیشرفته رسانهها، آزادند تا به نفع احزاب یا مردم قلم بزنند، اما بعید میدانم شما این آزادی را داشته باشید. کریم محمدی راد، راننده تاکسی خطیهای ونک به میرداماد است. میگوید اگر جای شما بودم به جای اینکه به رانندهها فحش بدهم و مدام زیر بار انتقاد بگیرمشان، مینوشتم که نرخ بنزین، چقدر مسافرها را کم کرده و حالا خرج و دخل ما بهم نمیخورد. درآمد من حتی اجازه نمیدهد قسطهایم را بدهم. آیا کسی به این موضوع فکر میکند؟ اگر قرار باشد حرفی خطاب به سیاستمداران بنویسم، میگویم تکلیف مردم را مشخص کنید، یا زنگی زنگ یا رومی روم.
میرعماد کلهر، راننده اتوبوس شرکت واحد است. می گوید این روزها به قدری تعداد مسافران اتوبوس زیاد شده که مجبور است در چند شیفت بیوقفه کار کند. حرفش خطاب به مسئولان است: «بالاخره این یارانه سوخت را به چه کسی دادید، از هر کسی میپرسیم که نگرفته است؟» فقط همین را مینوشتم. رؤیا سیمچی، کارمند یک اداره دولتی است: «آنقدر شرایط ما سخت شده که کسی به چیز دیگری فکر نمیکند. علیرغم اینکه گفتند نرخها را کنترل میکنیم، اما اتفاقی نیفتاد. من فقط درباره وضعیت سخت اقتصادی مردم مینوشتم.» او میگوید اگر جای سردبیر شما بودم، در مطلبی با تیر درشت مینوشتم که دلیل منطقی این گرانیها را بگویید؟ اگر قدرت داشتم که بدون سانسور بنویسم، مطلبی درباره همه پرسی مینوشتم و اینکه از مردم بپرسند تا چه اندازه طرفدار این تصمیم دولت بودند؟ و البته مینوشتم که مخالفان این تصمیم بیایند و در یک نقطه از شهر آرام راه بروند. بدون خشونت و خسارت! امیررضا اصغری، استاد دانشگاه بازنشسته و 64 ساله است. او میگوید: «اگر سردبیر روزنامه دولتی ایران بودم، اول از همه موضوع بنزین را از سوی کارشناسان خبره و متخصص به بحث میگذاشتم.»
میدان ولیعصر
به مشکلات اقتصادی بیشتر بپردازید
پرستو رفیعی /خانم کریمی خود را معلم معرفی میکند و در پاسخ به این سؤال که اگر خبرنگار بود بیشتر به چه سوژههایی میپرداخت، میگوید: بشدت نگران وضعیت شاگردانم هستم. متأسفانه بیشتر شاگردان من در کلاس تمرکز ندارند. وقتی برای حل مشکلاتشان موشکافی و ساعتها با آنها صحبت کردم متوجه شدم که خانواده اغلب آنها دچار مشکلات معیشتی هستند. مشکلات اقتصادی خانوادهها روحیه بچهها را تخریب میکند. من اگر خبرنگار بودم دوست داشتم در مورد مسائل اقتصادی بنویسم، آنقدر بنویسم تا شاید روزی خبرهای خوشی در این زمینه بشنوم و بتوانم برای مردم تیتر بزنم که مشکلات اقتصادیشان تمام شده است. آقای وحیدی مردی حدود 60 تا 65 ساله بهنظر میرسد، او خود را بیرغبت نسبت به روزنامه و اخبار نشان میدهد و میگوید: من به خبر علاقهای ندارم چون فکر میکنم بیشتر اخباری که اعلام میشود دروغ است بجز خبرهای ورزشی. او ادامه میدهد: من علاقهای به نوشتن خبر یا خواندن آن ندارم چون مسئولان کار خودشان را میکنند و ما هم فکرهای دیگری میکنیم. صحبتهایی را میشنویم که هیچ وقت به نتیجه نمیرسد و جز وعده وعید چیزی نیست. خانم مهدوی37 ساله و خانهدار اما نظری دیگر دارد، او معتقد است که باید واقعیتها را به مردم نشان داد هرچقدر هم که سخت باشد. خانم مهدوی میگوید: من اگر خبرنگار بودم واقعیتها را مینوشتم تا مردم آگاه شوند و بتوانند بهترین تصمیم را بگیرند و درستترین اقدام را انجام دهند. مردی که چهلوچند ساله به نظر میرسد، میگوید: هیچ اعتمادی به رسانهها ندارد و حاضر نیست کلامی با خبرنگاران صحبت کند. پسرجوانی که کولهپشتی به دوش دارد، جزوههایش را در دستش جابهجا میکند و میگوید:دوست ندارم بههیچ وجه با شما دروغگوها صحبت کنم، شما چه وقت واقعیتها را نوشتهاید، شما فقط آنچه را که برایتان سودمند است یا آنچه را که به شما دیکته شده است، مینویسید. خانمی میانسال هم میگوید: در حال حاضر دوست داشتم گزارشهای اقتصادی بنویسم. متأسفانه درد مردم ما که بیشتر در طبقه متوسط و محروم قرار گرفتهاند و به سختی امرار معاش میکنند مسائل اقتصادی است. بهبودی مردی 42 تا 45 ساله دوست دارد از مشکلات مردم بنویسد، او میگوید: وضعیت اقتصادی و مشکلات معیشتی بیشترین دغدغه مردم در ماههای اخیر است. اینکه مردم در چه حال و هوایی هستند و چگونه زندگی خود را میگذرانند موضوع مهمی است که باید به آن توجه شود. هیچ کس نمیداند در زندگی دیگری چه میگذرد و او با چه مشکلاتی مواجه است، اما همه ما میدانیم که مشکلات اقتصادی مردم را تحت فشار گذاشته است. یک خبرنگار باید برای مردم کار کند، در میان آنها باشد، با آنها صحبت کند و از مشکلاتشان بنویسد. من هم اگر در این شغل قرار میگرفتم حتماً همین کار را میکردم و از معیشت قشر متوسط و ضعیف جامعه مینوشتم. البته من در این سن و سال و وضعیت زندگی این مسائل را از دید خود مطرح میکنم. اصغر رستمی سی و پنج ساله خود را علاقهمند به نوشتن در مورد مسائل اجتماعی و مشکلات جوانان معرفی میکند و میگوید: باید در حال وهوای جوانها باشی تا بدانی بر آنها چه میگذرد. آنها مشکلات زیادی دارند، از مشکلات اجتماعی گرفته تا مشکلات اقتصادی که باید به آنها پرداخته شود.
میدان منیریه
بنزین در صدر انتخاب مردم
مهسا قویقلب /میدان منیریه یکی از شلوغترین میدانهای پایتخت است که تقریباً در مرکز شهر قرار دارد. از هر قشر شهروندی در آن تردد میکند، هرچند که بیشتر به بورس ورزشی فروشها معروف است اما بهخاطر مرکزیت محل رفتوآمد جمعیت زیادی از مردم است. برای پیدا کردن سؤالم که اگر شهروندان جای خبرنگاران رسانهها بودند بیشتر به چه سوژهای میپرداختند به این میدان پرتردد تهران سری زدم. کسری نظری، 31 ساله که مهندس عمران است در حوالی میدان منیریه با اشاره به بیکاری و سخت پیدا شدن کار برای جوانان پیشنهاد میکند که بهتر است روزنامهها بیشتر به این مسأله بپردازند. وی میگوید: «رسانهها باید بدون در نظر گرفتن مسائل جناحی، واقعیتها را به گوش مردم برسانند و هرخبری که شامل آمار و عدد و رقم است باید بدرستی و خیلی شفاف در اختیار مردم قرار داده شود، چون بسیاری از افراد همین کدها و ارقام را در مشاغل و امور کاری خود مدنظر قرار میدهند و از آنها استفاده میکنند.» مرضیه محمدی هم که زنی 48 ساله است در پاسخ به این سؤال که این روزها بهتر است رسانهها بیشتر به چه سوژههایی بپردازند، میگوید: «سوژه مهم این روزها بنزین است، مردم باید توجیه میشدند، اما متأسفانه به هیچ عنوان این کار انجام نشد. من وجه حمایت معیشتی را هم گرفتم، اما مسأله اینجاست که این پول هیچ دردی از من و بقیه مردم دوا نمیکند. من خودم تنها زندگی میکنم ولی چهار فرزند دارم که ازدواج کردهاند و به خانهام رفتوآمد دارند؛ با مبلغ 50 هزار تومان کدام باری از روی دوشم برداشته میشود؟ باید بنزین ارزان شود تا از کابوس گرانی بقیه اجناس هم رها شویم. همین چند روزه خیلی از اجناس گران شدهاند و مطمئناً گرانیهای بیشتری در راه است و قطعاً این رقمهای ناچیز حمایتی دولت نمیتواند چارهساز باشد و کوچکترین مشکلی را حل کند.» سه جوان فروشنده در حوالی میدان منیریه که لوازم ورزشیفروش بودند، همگی متفقالقول قطعی اینترنت را مهمترین مسأله این روزها میدانند و میگویند: «بیشتر کارهای مغازه را با اینترنت انجام میدادیم. فروش اینترنتی که به کل از دست رفت و خیلی باعث ضرر شد. ما کانال هم برای فروش اجناس داشتیم، حتی با ارگانها هم اینترنتی ارتباط داشتیم و جنس میفروختیم؛ به خاطر قطعی اینترنت فروش به اندازه غیرقابل باوری کم شده، بهتر است روی این سوژه بیشتر از بقیه کار کنید.»
به زن و مردی میرسم که در حال صحبت با یک موتورسوار هستند، زن و مرد هیچکدام روزنامهخوان نیستند و کلاً هیچ پیشنهادی برای انتخاب سوژه ندارند. اصلاً حتی تمایلی برای حرف زدن هم ندارند، اما موتورسیکلتسوار میگوید که بهتر است بیشتر اخبار و گزارشهای ورزشی بنویسیم و معتقد است که در اخبار ورزشی کمتر دروغپردازی میشود، حتی اگر هم چیزی خلاف واقعیت گفته شود، به ضرر مردم تمام نخواهد شد. او در ادامه میافزاید: «خیلی از مسائل اصلی و واقعیتها در مطبوعات و رسانهها بازتاب پیدا نمیکند و متأسفانه وقتی خبری غیرواقعی منتشر میشود، مردم بیشتر آسیب میبینند.» مینا مرادی 21 ساله و دانشجو هم میگوید: «همانطور که از راهپیماییها در جهت حمایت از دولت اطلاعرسانی میشود، در برابر باید صدای معترضان هم به گوش برسد و اعتراضات هم پوشش خبری درست داده شوند. مثلاً همین شلوغیها و اعتراضاتی که با محوریت گرانی توسط بخشی از مردم صورت گرفت، آنگونه که باید نشان داده نشد.» علی که پسری 18 ساله است، مسأله گرانی بنزین را اصلیترین و مهمترین سوژه این روزها میداند و میگوید که بهتر است در این خصوص روشنگریهای بیشتری شود. مهرداد امینی کارمند 44 ساله در این باره میگوید: «بازتاب پیدا کردن یا نکردن مسائل در رسانهها هیچ مشکلی را حل نمیکند و مردم دیگر عادت کردهاند که هر از چندگاهی با مسائل و مشکلات جدید دست و پنجه نرم کنند، مشکلاتی که هیچوقت هم حل نمیشود، فقط مردم مجبور میشوند که به آنها عادت کنند.» خانمی 70 ساله هم که دبیر بازنشسته آموزش و پرورش است، میگوید هر کسی در خط خودش باشد، دعواهای جناحی و حاشیهسازی باید کاملاً دور ریخته شود تا مردم بتوانند در فضایی امن و به دور از حاشیه از مسائل جامعه باخبر شوند.
میدان راهآهن
باید از فساد و فقر بنویسید
یاسمن صادق شیرازی /میدان راهآهن امروز خلوتتر از همیشه است. آلودگی هوا شاید یکی از دلایلی باشد که باعث شده مردم کمتر در خیابانها رفت و آمد کنند. موضوعی که بازار کار تاکسیهای خطی میدان را کساد کرده است. آقای رحیمی مرد حدوداً 40 سالهای است که روی موتورش نشسته و چند دقیقه یک بار داد میزند، «موتوری». او به «ایران» میگوید که زیاد اهل روزنامه خواندن نیست و درست نمیداند، اگر روزی یک روزنامه نگار بود، راجع به چه مطلبی مینوشت. رحیمی توضیح میدهد: «نمیدانم شاید اگر یک روزنامه نگار بودم راجع به بدبختی و گرفتاری مردم مینوشتم. الان که فکر میکنم میبینم هیچ مسألهای مهمتر از این، گرانیهای اخیر در کشور وجود ندارد. گرانی بیداد میکند و همه گرفتاریم. باید به درد مردم رسید و پای درد دل آنها نشست.
یکی از مغازه دارهای میدان راهآهن هم میگوید برخی مسئولان آنطور که باید و شاید به درد و رنج مردم نمیرسند و فقط به فکر خودشان هستند. او بعد از اینکه حرفهایش را میزند آهسته ترمی گوید: خانم این حرفها برای من شر نشه؟ میخوای اسم رو ننویس!
راننده مسافرکش خطی میدان راهآهن هم بهموضوع ازدواج جوانان اشاره میکند و میگوید که اگر روزی روزنامه نگار بود راجع به مشکلات ازدواج جوانان مینوشت: «باید به فکر جوانها بود. پسر من حدوداً 40 ساله است و خانه ندارد. با مدرک فوق لیسانس حدوداً 2 میلیون تومان حقوق میگیرد، به نظرتان با این درآمد میتواند ازدواج کند؟» جواب خود را اینطور میدهد: «معلوم است که نمیتواند، نه خانه دارد و نه با این حقوق میشود یک زندگی را اداره کرد.» خانم نادری یکی از افرادی که برای کار اداری صبح زود به میدان راهآهن آمده هم میگوید: اگر روزی بتوانم مطلبی در روزنامه بنویسم از مشکلات، نداریها و فقر مردم مینویسم. روزنامه نگارها نباید، یک گوشه ساکت بنشینند. آنها باید از فساد و فقر بنویسند. سؤال من از رسانهها این است که چرا همیشه می خواهند دروغ بنویسید و واقعیتها را کتمان کنید. چرا هیچکس به معضلات زنان که به خاطر فقر در حال افزایش است توجه نمیکند!
یک هفته پس از ناآرامیها، در حاشیههای کرج چه میگذرد؟
10 روزکار، یکماه زندگی
ترانه بنییعقوب
گزارش نویس
«تو میتوانی ماهی 10 روز کار کنی، یک ماه خرج زندگی بدهی؟ میفهمی بیکاری چطور آدم را از پا درمیآورد؟ کاش یک روز مسئولان طعم این بیکاری و نداری را میچشیدند تا درکمان کنند. یک مسئول میتواند یک ماه حقوق نگیرد؟ انصاف هم خوب چیزی است.»
هر روز از ساعت 7 صبح تا 5بعدازظهر منتظرند شاید کسی سراغشان را بگیرد و یک روز هم شده سر کار بروند. گاهی روزهای پیاپی بیکارند مثل همین هفته که هیچ کس سراغشان نرفته است. در چهارراه ملارد، نزدیکی کرج هستم؛ جایی که هر روز چشمهای تعداد زیادی کارگر در انتظار کاری یک روزه، به جاده خشک میشود تا بلکه کسی از ماشین پیاده شود. همان طورکه تا من را میبینند، با خوشحالی میگویند: «خانم! کارگر میخواهی؟»
با طنز تلخی میگویند دیگر کارگر فصلی نیستند و به خاطر بیکاری، تبدیل به کارگرهای دائمی شدهاند. زمستان و تابستان هم ندارد هر وقت بیایی، میتوانی صدها نفر را اینجا در انتظار کار بیابی؛ در چهارراه ملارد و چهارراه اطلس. تعدادشان زیاد است با این همه بارها به من میگویند اگر صبح خیلی زود میآمدی، اصلاً سر جا خشکت میزد از بس که تعدادمان زیاد شده. برخی تند تند حرف میزنند، برخی در سکوت فقط نگاهم میکنند. میگویند حاضر به انجام هرکاری هستند؛ از قبر کندن گرفته تا اسباب کشی و نظافت منزل و کارگری ساختمان. فرقی نمیکند مهم این است که دست خالی به خانه نروند.
هر کدام یک کیسه کنارشان گذاشتهاند، پسر جوانی پلاستیک لباس کارش را نشانم میدهد و میگوید: «فکر نکن لباسهایم مرتب است و ریختم به کارگر نمیخورد. لباسهایم اینجا توی کیسه است. ما کارد به استخوانمان رسیده؛ بعد دیدی توی همین تلویزیون وقتی اعتراض کردیم، گفتند اراذل و اوباش اعتراض کردند. ما جایی را آتش نزدیم، آتش نمیزنیم اما اعتراض کردیم تا کسی بالاخره ما را درک کند.» چند روزی بیشتر از اعتراض به گرانی بنزین نمیگذرد و ملارد، فردیس و دیگر قسمتهای شهر کرج یکی از محلهای اعتراض جمعی بود. پسر جوان با تأکید میگوید: «بیشتر آدمهایی که توی این اعتراضها بودند گرفتارند، فقیرند. باور کنید این آدمها جایی را آتش نزدند؛ ما اصلاً این جور آدمها را قبول نداریم. مگر ما میتوانیم این کارها را بکنیم و بعد زن و بچهمان را به امان خدا بگذاریم.»
پسر جوان چند تا از همکارانش را معرفی میکند همانها که بارها بیکار و امیدوار با یکدیگر صبحشان را شب کردهاند: «این آقا از ایلام آمده، آن یکی از قوچان، همدان، شیروان، خرم آباد... من خودم از آذربایجان شرقی آمدهام. توی شرکت صنعتی صفا دشت کار میکردم تحریم که شدیم، بیرونم کردند. یک شرکت لوازم خانگی بود؛ سه سالی هست اخراجم کردهاند. نیروها را رساندند به 20 نفر و کلی آدم را بیرون کردند. ما هم شدیم این که میبینی؛ کارگر کنار خیابان.» هر کدام ماهی 500 تا600 هزار تومان کرایه خانه میدهند و همه زن و بچه دارند. بارها میپرسند فکر میکنی چه جوری زندگیمان را اداره میکنیم؟»
مردی که از قوچان آمده، دستهایش را تند تند به هم میمالد و این پا و آن پا میکند: «خدا را شاهد میگیرم چهار روز است اینجا ایستادهام اما کسی سراغم را نگرفته؛ رویم نمیشود این جوری خانه بروم. همین جا از سرما یخ بزنم بهتر است بروم به زن و بچهام بگویم باز دست خالی آمدم. 500 هزار تومان کرایه میدهم و نهایت 10 روز در ماه کار میکنم. روزی 50 ،60 یا 100 هزارتومان دستمزدمان است، بسته به کرم کارفرما. تابستانها 20 روز در ماه کار میکنیم اما زمستانها وضع همین است که میبینی. هر کار هم بوده، کردهایم. از سگ این طرف و آن طرف کشیدن تا اسبابکشی و قبر کندن و جابهجایی مصالح.» مرد دیگر گچکار است اما مدتهاست کارش کساد شده. بیکاری بلای جانشان شده: «این منطقه ملارد و صفادشت را بگرد، ببین چند تا آدم بیکار میبینی؟ چند تا جوان بیکار؟ اعتراض هم که بکنیم، میگویند چرا؟
میدانی 10 روز در ماه کارکردن یعنی چی؟ اصلاً درک میکنی چی میگوییم؟ میدانی این جوری منتظر کار بودن یعنی چی؟» مرد با ناراحتی این حرفها را میزند: «ما بیتخصص هم نیستیم؛ اینجا آرماتوربند داریم، بنا داریم... اما وقتی کار تخصصی نیست، راضی میشویم مصالح جابهجا کنیم، اسبابکشی کنیم. یک فکری به حال ما بکنند. زن و بچهمان هم جز گریه و زاری و دعا کاری از دستشان برنمیآید. ما نان میخواهیم.»
مرد ایلامی با ناراحتی سر تکان میدهد و دنباله حرف را میگیرد: «بیکاری پدر همه را درآورده. زندگی بخور و نمیر داریم. پسرها و دخترها نمیتوانند ازدواج کنند. قشر ضعیف نمیداند چه کار کند. توی شهر خودمان هم کار نبود وگرنه میماندیم. اینجا هم تا برج 11 وضع همین است، زیر فشاریم. این همه ثروت داریم توی این کشور چرا باید وضع ما اینطور باشد؟ یک نفر از همین کارگرهای میدان نرفت توی غارتها، ما خودمان بعد ازظهرها سنگ میزدند بیرون نمیآمدیم. آدم فقیر آبرو دارد، نباید این طور بهش تهمت بزنند.»
فردیس کرج هم محل اعتراضهای مردم در روزهای اخیر بود از فلکه اول تا پنجم فردیس میتوانی آثار خرابی اعتراضها را ببینی. کسبه محل میگویند آنهایی که بانکها را آتش زدند، از مردم معترض نبودند، ماسک زده بودند و آنها تا حالا هیچ کدامشان را ندیده بودند. بیادب و بددهن بودند. مردم از این کارها بلد نیستند.» کسی که دقیقاً مغازهاش کنار یک بانک است، میگوید: «من تا حالا این آدمها را ندیده بودم. ما مغازه را بستیم و رفتیم اما باور کنید توی کرج همین منطقه ما زندگی آدمها تبدیل به مسابقه شده. فاصله بین فقیرها و ثروتمندها زیاد است. اینجا پر از مهاجر است. یک عده در ناز و نعمت غلت میزنند و یک عده واقعاً فقیرند.»
زنی مقابل یک بانک سوخته نشسته. اهل خرم آباد است و بعد از سیل به صفادشت آمده و حالا در فردیس کرج دستفروشی میکند. جلویش اسکاچ و لیف ریخته: «ما را چه به اعتراض کردن؟ بنزین گران شده، به ما چه؟ بشود لیتری 100 هزار تومان. نمیدانم چه جوری شکم بچههایم را سیر کنم. هشت تا بچه دارم میفهمی؟ شوهرم ضایعات جمع میکند. اینجا مردم دل رحم نیستند.» به دخترش که بدون لباس گرم کنارش نشسته، اشاره میکند: «میخواهم برایش کاپشن بخرم توی سرما نلرزد.»
مردی که در منطقه فردیس مغازه آهنگری دارد، به سردر مغازه اشاره میکند و میگوید: «برای همین مغازه فکسنی 100 میلیون جریمه نوشتهاند. کار هم که نیست؛ میدانم همسایه ما چند ماه است گوشت نخورده رفت از توی فروشگاه گوشت و ماکارونی برداشت برای بچههایش. من میدانم این آدم دزد نیست، مانده چه کار کند. کارش را تأیید نمیکنم اما میگویم دزد نیست. منطقه ما ضعیفنشین است.» مرد دیگری که سنگ فروشی دارد میگوید: «اینجا همه ضایعات جمع میکنند به سنگهای مغازه من هم رحم نمیکنند. میبرند، میفروشند. اما اینها که بانک آتش زدند مردم نبودند. آخر مردم بلدند مموری دوربینهای بانک را دربیاورند؟ حالا شاید جوانی از هیجانش دو تا شیشه شکسته باشد اما محال است این کارها را بکند. مردم فقط آمدند، اعتراض کردند. 70 درصد مردم کرج مهاجرند.50 درصد هم بیکار؛ الان توی خانواده خودم چند نفر بیکارباشند، خوب است؟»
گلشهر کرج هم یکی از جاهایی بود که دراعتراضهای اخیر شلوغ شد. با یکی از شهروندان کرجی که خودش را دانش آموخته جامعه شناسی معرفی میکند، سری میزنیم به 45 متری گلشهر که دستفروشی یکی از شغلهای اصلی در این منطقه است: «مدتهاست مسئولان شهری اعلام میکنند ما در ایران 20 میلیون حاشیهنشین داریم. سرریز جمعیت تهران به این محلات میآید و اختلاف طبقاتی در این محلات کاملاً احساس میشود و ساکنان این مناطق را پر از خشم و نارضایتی میکند. بیکاری در این مناطق خیلی زیاد است همین گلشهر، غروبها پر از جوان بیکار است. یک بار قدم بزنی میفهمی چه خبر است. فکر میکنی این جوان در این شرایط چه میکند؟»
او میگوید گلشهر یک فضای شهری است که در اعتراضها معمولاً مردم اینجا جمع میشوند اما این به آن معنا نیست که مردم گلشهر معترضند. مثلاً مردم فاز4 مهرشهر ، حصارک و کیانمهر چون اینجا خرید میکنند و ترمینالشان اینجاست، هر اتفاقی میافتد به اینجا میآیند. یعنی ایستگاههای مترو و تاکسی اینجا متمرکزند و وقتی توافقی روی مسألهای هست اینجا جمع میشوند وگرنه نمیتوانی بگویی گلشهر محل این شلوغیها بوده. یکی از دستفروشهای گلشهر میگوید: «آرزوی ما این است که ما را ببینند. بتوانیم صدایمان را به گوش همه برسانیم. مسئولان بتوانند درکمان کنند و بدانند ما چه میکشیم و خواستهمان چیست وگرنه ما خواسته دیگری نداریم.»
گزارش نویس
«تو میتوانی ماهی 10 روز کار کنی، یک ماه خرج زندگی بدهی؟ میفهمی بیکاری چطور آدم را از پا درمیآورد؟ کاش یک روز مسئولان طعم این بیکاری و نداری را میچشیدند تا درکمان کنند. یک مسئول میتواند یک ماه حقوق نگیرد؟ انصاف هم خوب چیزی است.»
هر روز از ساعت 7 صبح تا 5بعدازظهر منتظرند شاید کسی سراغشان را بگیرد و یک روز هم شده سر کار بروند. گاهی روزهای پیاپی بیکارند مثل همین هفته که هیچ کس سراغشان نرفته است. در چهارراه ملارد، نزدیکی کرج هستم؛ جایی که هر روز چشمهای تعداد زیادی کارگر در انتظار کاری یک روزه، به جاده خشک میشود تا بلکه کسی از ماشین پیاده شود. همان طورکه تا من را میبینند، با خوشحالی میگویند: «خانم! کارگر میخواهی؟»
با طنز تلخی میگویند دیگر کارگر فصلی نیستند و به خاطر بیکاری، تبدیل به کارگرهای دائمی شدهاند. زمستان و تابستان هم ندارد هر وقت بیایی، میتوانی صدها نفر را اینجا در انتظار کار بیابی؛ در چهارراه ملارد و چهارراه اطلس. تعدادشان زیاد است با این همه بارها به من میگویند اگر صبح خیلی زود میآمدی، اصلاً سر جا خشکت میزد از بس که تعدادمان زیاد شده. برخی تند تند حرف میزنند، برخی در سکوت فقط نگاهم میکنند. میگویند حاضر به انجام هرکاری هستند؛ از قبر کندن گرفته تا اسباب کشی و نظافت منزل و کارگری ساختمان. فرقی نمیکند مهم این است که دست خالی به خانه نروند.
هر کدام یک کیسه کنارشان گذاشتهاند، پسر جوانی پلاستیک لباس کارش را نشانم میدهد و میگوید: «فکر نکن لباسهایم مرتب است و ریختم به کارگر نمیخورد. لباسهایم اینجا توی کیسه است. ما کارد به استخوانمان رسیده؛ بعد دیدی توی همین تلویزیون وقتی اعتراض کردیم، گفتند اراذل و اوباش اعتراض کردند. ما جایی را آتش نزدیم، آتش نمیزنیم اما اعتراض کردیم تا کسی بالاخره ما را درک کند.» چند روزی بیشتر از اعتراض به گرانی بنزین نمیگذرد و ملارد، فردیس و دیگر قسمتهای شهر کرج یکی از محلهای اعتراض جمعی بود. پسر جوان با تأکید میگوید: «بیشتر آدمهایی که توی این اعتراضها بودند گرفتارند، فقیرند. باور کنید این آدمها جایی را آتش نزدند؛ ما اصلاً این جور آدمها را قبول نداریم. مگر ما میتوانیم این کارها را بکنیم و بعد زن و بچهمان را به امان خدا بگذاریم.»
پسر جوان چند تا از همکارانش را معرفی میکند همانها که بارها بیکار و امیدوار با یکدیگر صبحشان را شب کردهاند: «این آقا از ایلام آمده، آن یکی از قوچان، همدان، شیروان، خرم آباد... من خودم از آذربایجان شرقی آمدهام. توی شرکت صنعتی صفا دشت کار میکردم تحریم که شدیم، بیرونم کردند. یک شرکت لوازم خانگی بود؛ سه سالی هست اخراجم کردهاند. نیروها را رساندند به 20 نفر و کلی آدم را بیرون کردند. ما هم شدیم این که میبینی؛ کارگر کنار خیابان.» هر کدام ماهی 500 تا600 هزار تومان کرایه خانه میدهند و همه زن و بچه دارند. بارها میپرسند فکر میکنی چه جوری زندگیمان را اداره میکنیم؟»
مردی که از قوچان آمده، دستهایش را تند تند به هم میمالد و این پا و آن پا میکند: «خدا را شاهد میگیرم چهار روز است اینجا ایستادهام اما کسی سراغم را نگرفته؛ رویم نمیشود این جوری خانه بروم. همین جا از سرما یخ بزنم بهتر است بروم به زن و بچهام بگویم باز دست خالی آمدم. 500 هزار تومان کرایه میدهم و نهایت 10 روز در ماه کار میکنم. روزی 50 ،60 یا 100 هزارتومان دستمزدمان است، بسته به کرم کارفرما. تابستانها 20 روز در ماه کار میکنیم اما زمستانها وضع همین است که میبینی. هر کار هم بوده، کردهایم. از سگ این طرف و آن طرف کشیدن تا اسبابکشی و قبر کندن و جابهجایی مصالح.» مرد دیگر گچکار است اما مدتهاست کارش کساد شده. بیکاری بلای جانشان شده: «این منطقه ملارد و صفادشت را بگرد، ببین چند تا آدم بیکار میبینی؟ چند تا جوان بیکار؟ اعتراض هم که بکنیم، میگویند چرا؟
میدانی 10 روز در ماه کارکردن یعنی چی؟ اصلاً درک میکنی چی میگوییم؟ میدانی این جوری منتظر کار بودن یعنی چی؟» مرد با ناراحتی این حرفها را میزند: «ما بیتخصص هم نیستیم؛ اینجا آرماتوربند داریم، بنا داریم... اما وقتی کار تخصصی نیست، راضی میشویم مصالح جابهجا کنیم، اسبابکشی کنیم. یک فکری به حال ما بکنند. زن و بچهمان هم جز گریه و زاری و دعا کاری از دستشان برنمیآید. ما نان میخواهیم.»
مرد ایلامی با ناراحتی سر تکان میدهد و دنباله حرف را میگیرد: «بیکاری پدر همه را درآورده. زندگی بخور و نمیر داریم. پسرها و دخترها نمیتوانند ازدواج کنند. قشر ضعیف نمیداند چه کار کند. توی شهر خودمان هم کار نبود وگرنه میماندیم. اینجا هم تا برج 11 وضع همین است، زیر فشاریم. این همه ثروت داریم توی این کشور چرا باید وضع ما اینطور باشد؟ یک نفر از همین کارگرهای میدان نرفت توی غارتها، ما خودمان بعد ازظهرها سنگ میزدند بیرون نمیآمدیم. آدم فقیر آبرو دارد، نباید این طور بهش تهمت بزنند.»
فردیس کرج هم محل اعتراضهای مردم در روزهای اخیر بود از فلکه اول تا پنجم فردیس میتوانی آثار خرابی اعتراضها را ببینی. کسبه محل میگویند آنهایی که بانکها را آتش زدند، از مردم معترض نبودند، ماسک زده بودند و آنها تا حالا هیچ کدامشان را ندیده بودند. بیادب و بددهن بودند. مردم از این کارها بلد نیستند.» کسی که دقیقاً مغازهاش کنار یک بانک است، میگوید: «من تا حالا این آدمها را ندیده بودم. ما مغازه را بستیم و رفتیم اما باور کنید توی کرج همین منطقه ما زندگی آدمها تبدیل به مسابقه شده. فاصله بین فقیرها و ثروتمندها زیاد است. اینجا پر از مهاجر است. یک عده در ناز و نعمت غلت میزنند و یک عده واقعاً فقیرند.»
زنی مقابل یک بانک سوخته نشسته. اهل خرم آباد است و بعد از سیل به صفادشت آمده و حالا در فردیس کرج دستفروشی میکند. جلویش اسکاچ و لیف ریخته: «ما را چه به اعتراض کردن؟ بنزین گران شده، به ما چه؟ بشود لیتری 100 هزار تومان. نمیدانم چه جوری شکم بچههایم را سیر کنم. هشت تا بچه دارم میفهمی؟ شوهرم ضایعات جمع میکند. اینجا مردم دل رحم نیستند.» به دخترش که بدون لباس گرم کنارش نشسته، اشاره میکند: «میخواهم برایش کاپشن بخرم توی سرما نلرزد.»
مردی که در منطقه فردیس مغازه آهنگری دارد، به سردر مغازه اشاره میکند و میگوید: «برای همین مغازه فکسنی 100 میلیون جریمه نوشتهاند. کار هم که نیست؛ میدانم همسایه ما چند ماه است گوشت نخورده رفت از توی فروشگاه گوشت و ماکارونی برداشت برای بچههایش. من میدانم این آدم دزد نیست، مانده چه کار کند. کارش را تأیید نمیکنم اما میگویم دزد نیست. منطقه ما ضعیفنشین است.» مرد دیگری که سنگ فروشی دارد میگوید: «اینجا همه ضایعات جمع میکنند به سنگهای مغازه من هم رحم نمیکنند. میبرند، میفروشند. اما اینها که بانک آتش زدند مردم نبودند. آخر مردم بلدند مموری دوربینهای بانک را دربیاورند؟ حالا شاید جوانی از هیجانش دو تا شیشه شکسته باشد اما محال است این کارها را بکند. مردم فقط آمدند، اعتراض کردند. 70 درصد مردم کرج مهاجرند.50 درصد هم بیکار؛ الان توی خانواده خودم چند نفر بیکارباشند، خوب است؟»
گلشهر کرج هم یکی از جاهایی بود که دراعتراضهای اخیر شلوغ شد. با یکی از شهروندان کرجی که خودش را دانش آموخته جامعه شناسی معرفی میکند، سری میزنیم به 45 متری گلشهر که دستفروشی یکی از شغلهای اصلی در این منطقه است: «مدتهاست مسئولان شهری اعلام میکنند ما در ایران 20 میلیون حاشیهنشین داریم. سرریز جمعیت تهران به این محلات میآید و اختلاف طبقاتی در این محلات کاملاً احساس میشود و ساکنان این مناطق را پر از خشم و نارضایتی میکند. بیکاری در این مناطق خیلی زیاد است همین گلشهر، غروبها پر از جوان بیکار است. یک بار قدم بزنی میفهمی چه خبر است. فکر میکنی این جوان در این شرایط چه میکند؟»
او میگوید گلشهر یک فضای شهری است که در اعتراضها معمولاً مردم اینجا جمع میشوند اما این به آن معنا نیست که مردم گلشهر معترضند. مثلاً مردم فاز4 مهرشهر ، حصارک و کیانمهر چون اینجا خرید میکنند و ترمینالشان اینجاست، هر اتفاقی میافتد به اینجا میآیند. یعنی ایستگاههای مترو و تاکسی اینجا متمرکزند و وقتی توافقی روی مسألهای هست اینجا جمع میشوند وگرنه نمیتوانی بگویی گلشهر محل این شلوغیها بوده. یکی از دستفروشهای گلشهر میگوید: «آرزوی ما این است که ما را ببینند. بتوانیم صدایمان را به گوش همه برسانیم. مسئولان بتوانند درکمان کنند و بدانند ما چه میکشیم و خواستهمان چیست وگرنه ما خواسته دیگری نداریم.»
گفتوگو با لوریس چکناواریان در پایان سومین شب از اجرای ارکستر سمفونیک تهران
کار من با این ارکستر تمام است
محسن بوالحسنی
خبرنگار
ارکستر سمفونیک تهران به رهبری لوریس چکناواریان دو قطعه از آثار این آهنگساز برجسته را که شامل بخشهای مختلف میشود، طی سه شب اجرا کرد و شامگاه دیروز نیز آخرین شب از این اجراها در تالار رودکی برگزار شد. ارکستر سمفونیک تهران در جدیدترین اجرای خود، با چکناواریان بهعنوان رهبر میهمان و همراهی گروه کر بنیاد رودکی به رهبری رازمیک اوحانیان، در دو بخش اجرای برنامه داشت که بخش اول با اجرای سوییت سمفونیک «دفاع مقدس» همراه و شامل شش بخش «تشویش»، «حمله»، «فریادها»، «شب شهدا»، «تشییع پیکر شهدا» و «آزادی خرمشهر» بود. فضای قطعه «دفاع مقدس»بهگونهای بود که حال و هوای بخشهای مختلف هشت سال دفاع مقدس برای مخاطب ترسیم شد. بعد از آنتراکتی کوتاه، بخش دوم اجرای ارکستر سمفونیک تهران با اجرای قطعه «صلح و دوستی» آغاز شد که شامل 9 بخش «درود»، «بنیآدم»، «سماع»، «دادوبیداد»، «نیایش»، «آشنایی»، «شادی»، «عشق» و «دوستی ملل» بود. قطعه «صلح و دوستی» با بخش «دوستی ملل» که بر اساس سرودهای ملی بیش از 80 کشورتنظیم شده است، به پایان رسید. شعرهای این اجرا از فردوسی، سعدی و حافظ بود و انتخاب و تنظیم شعرها را یارتا یاران انجام داده بود. محمدباقر نوبخت معاون رئیس جمهوری و رئیس سازمان برنامه و بودجه کشور، محمود واعظی رئیس دفتر رئیس جمهور، سید مجتبی حسینی معاون امور هنری وزارت ارشاد، حمید شاهآبادی معاون صدای رسانه ملی، محسن مؤمنیشریف رئیس حوزه هنری و... از جمله میهمانان این اجراها بودند. لوریس چکناواریان رهبر این ارکستر در گفتوگو با «ایران» از این اجراها و وضعیت ارکستر سمفونیک تهران در مقایسه با ارکسترهای دیگر کشورهای جهان میگوید.
سه شب اجرای ارکستر سمفونیک تهران به رهبری شما دیشب به کار خود پایان داد. از این اجراها راضی بودید؟
بله، بهلحاظ کیفی واقعاً همه دوستان و همکاران من در این ارکستر سنگ تمام گذاشتند و در واقع از جان و دل برای هر چه با کیفیتتر برگزار شدن و بینقص بودن اجراها زحمت کشیدند. همین جا از همه آنها تشکر میکنم و امیدوارم همچنان در همه عرصههای موسیقی موفق باشند.
شما تجربه رهبری بسیاری از ارکسترهای مهم جهان از جمله ارکستر فیلارمونیک ارمنستان، فیلارمونیک سلطنتی انگلستان، فیلارمونیک سلطنتی لیورپول، ارکستر مجلسی انگلیس و ارکستر سمفونیک لندن را در پرونده کاری خود دارید. فکر میکنید تفاوت این ارکسترها با ارکستر ملی ما چیست؟
در سطح جهانی ارکسترها درجههای مختلفی ازاستاندارد دارند و میتوان آنها را به سه بخش درجه یک، درجه دو و درجه سه تقسیمبندی کرد. در واقع تفاوتها به زبان خودمانی از ژیان است تا بنز. در کشورهایی که از استانداردهای ویژه و درجه یکی برخوردار هستند تمرینات گروه بهصورت روزانه است و برنامهها کاملاً مدون و مشخص است و ضبط قطعات موسیقیشان هم بههمین شکل با نظم خاصی پیش میرود. از طرف دیگر این ارکسترهای درجه یک از سازهای درجهیک و گرانقیمت و کاملاً استانداردی استفاده میکنند و مثلاً فلوتی که در ارکستر انگلیس استفاده میشود فلوت طلایی است یا ویلونسل کمتر از صدهزار دلاری در این ارکسترها پیدا نمیکنید.
اما متأسفانه در ارکسترهای ما نه تمرینهای منظمی وجود دارد و نه ساز استانداردی. در واقع سازهایی که ما از آنها استفاده میکنیم حتی سازهای درجه سه هم نیستند و مخصوصاً در سازهای بادی این مشکل بهصورت ویژهتری وجود دارد. نکته دیگر آن است که ارکستر ملی جای جوانگرایی نیست و باید از نیروها و نوازندههای بسیار زبده و باتجربه استفاده شود و ما به دلایل مختلف این چهرههای باتجربه را کنار گذاشتهایم و بیچاره جوانهایی که باید در آبهای کوچکتر شنا کنند امروز یکدفعه سر از ارکستر سمفونیک درآوردهاند و بیشک این اشتباه و گناه آنها نیست.
مشکل کجاست؟ شما چند سال است به این وضعیت انتقاد دارید. آیا هیچ حرکت مثبتی در این زمینه اتفاق افتاده است؟
مشکل نگاه ما به مقوله ارکستر ملی است. متأسفانه ما هنوز فکر میکنیم سیاست در جهان حرف اول را میزند اما این اشتباه بسیار فاحشی است.
این فرهنگ است که حرف اول را در دنیا برای معرفی هر کشوری میزند و نه سیاست. فرهنگ هم چیزی نیست که ما بخواهیم از آن انتظار درآمدزایی داشته باشیم بلکه باید روی آن سرمایهگذاری کنیم. مدیران فرهنگی ما باید به این نکته برسند که همه جای دنیا هر کشوری را با ارکستر ملیاش میشناسند و ما هم میتوانیم با سرمایهگذاری درست روی ارکستر ملی و اجراهای موفق به آنها بگوییم اگر آنها موزارت و بتهوون دارند ما نیز چنین ارکستری داریم.
از برنامههای بعدی این ارکستر هم اطلاع دارید؟
نه این را باید از بنیاد رودکی و دوستان دیگر بپرسید چون من دیشب آخرین اجرا را با این ارکستر داشتم و از آن خداحافظی کردم. امیدوارم با فراهم کردن شرایط و بسترهای مناسب مدیران حوزه فرهنگی در وزارت ارشاد و بنیاد رودکی زمینه را برای رشد و استانداردسازی این ارکستر فراهم کنند و بتوانیم در آینده شاهد درخشش این ارکستر باشیم و باز هم بتوانیم از نوازندگان باتجربه در این ارکستر استفاده کنیم.
تحلیل وقایع آبان ماه در گفت و گو با تقی آزاد ارمکی
ناگزیراز آشتی با طبقه متوسط هستیم
ما مجموعهای از ظرفیتهای بسیار در جامعه ایجاد کردیم، اما مظروف آن کوچک است و کفاف این ظرفیت را نمیدهد، پس سرریز میکند
مرتضی گل پور
خبرنگار
اعتراضات آبان ماه، تکانههای شدیدی برای همه حوزههای جامعه ایرانی بهدنبال داشت. جامعه، سیاست، اقتصاد، فرهنگ و هرچیز دیگر ایرانی، آنطور نخواهد بود که پیش از اعتراضات بود. ما با ایران دیگری رو به رو خواهیم بود، ایرانی که تغییرات، شاید آرام و بطئی، اما همه حوزههای آن را درمی نوردد. این تعبیر ناشی از این است که نمیتوان آنچه اتفاق افتاد را تنها در حوزه امنیتی خلاصه کرد. بخواهیم یا نخواهیم، باید سویههای اجتماعی و سیاسی این رویداد را نیز دید، سویههایی که خود حاصل انباشت مطالبات در لایههای مختلف جامعه است. تقی آزاد ارمکی، استاد دانشگاه تهران اعتراضات آبان ماه را حاصل کنش طبقه متوسطی میداند که به لحاظ اقتصادی به پایین ریزش کرده است و نیز جمعیتی از طبقه پایین که رؤیاهایش شبیه رؤیای طبقه متوسط است. اما این دو طیف، هر دو از تحقق آمال و آرزوهای خود ناتوان بودهاند. سویههای جامعه شناختی و سیاسی این رویداد و پیامدهای کوتاه مدت و درازمدت آن را در گفتوگو با این استاد جامعه شناسی دانشگاه بررسی کردهایم. این گفتوگو را بخوانید.
با اعتراضات آبان ماه، که تکرار شدیدتر و پردامنهتر اعتراضات دی ماه96 بود، ما هم در معرض این واقعیت قرار گرفتیم که باید بتواند به مطالبات مردم که «خواست زندگی» است، پاسخ دهیم. دوگانه، ساحت ایدئولوژیک و پاسخ به مطالبات مردم، شفافتر و صریحتر شد؟
دیر زمانی است که صریح شده است. ما در گفتمانهای خود به آن نمیپردازیم، اما واقعیت اجتماعی اتفاقاً از صراحت، سرعت و دگردیسی آن حکایت میکند. به این معنی اتفاق آبان 98 با دی ماه 96، هر دو، به شکلی قدرت اجتماعی جامعه را بازگو میکنند، در مواردی توأم با خشونت است و گاهی هم با خشونت نیست. در هر صورت، جامعه و نیروهای اجتماعی با تنوع و تکثری که پیدا کرده، بیشتر خودش را نشان داده و درحال اشغال حوزه سیاست است. اگر در دهه اول تلاش میکردیم عرصه سیاست، عرصه فرهنگ و جامعه را اشغال کند که اشغال هم کرده بود و بههمین دلیل از جامعه ایدئولوژیک حرف میزدیم، امروز از جامعه غیرایدئولوژیک حرف میزنیم، یعنی عرصه اجتماعی دارد از حد خود فراتر رفته و حوزه سیاست را نیز اشغال میکند و اتفاقاً چون در حال اشغال حوزه سیاست است، به خشونت میانجامد. در دوره هایی شاهد بودیم که نمایندگان عرصه سیاسی مانند روشنفکران و زنان به حاشیه رانده شدند، اما امروز معکوس عمل میشود و اتفاقاً این بخشها دارند در حوزه سیاسی غلبه پیدا میکنند.
اما چرا خشونت؟ آیا بدون توسل به خشونت این جابهجایی صورت نمیگرفت؟
به این دلیل که کلیت نظام سیاسی اجازه زیست در موقعیت خود و زیست در خود را به جامعه نداد و به جامعه بیاعتنا بود. بههمین دلیل، از هر زاویهای که نگاه کنید، اعتراض و اشغال عرصه سیاست، خود را با آتش زدن مؤلفههای عرصه قدرت و سیاست، مانند بانک، که نماد عرصه اقتصاد است و ادارههای دولتی که نماد عرصه سیاست است، نشان میدهد.
دی ماه سال گذشته، در یک سالگی اعتراضات 96 با شما گفتوگو کردیم. آنجا نیز اشاره کردید که وقتی حوزه سیاسی به جامعهای با این مختصات اجازه زیست مستقل نمیدهد، حضور او در انتخابات هم ویرانگر خواهد بود؛ یعنی در دموکراسیهای جا افتاده، ما شاهد مشارکتهای 50 تا 60 درصد هستیم، اما مشارکتهای 75 یا 85 درصدی در انتخابات ایران، یک نوع ویرانگری است که در درون خود یک نوع پوپولیسم هم دارد. در دو سال گذشته چه شد که جامعه به جای اینکه ویرانگری و قدرت «نه» گفتن را در انتخابات نشان دهد، در خیابان نشان میدهد؟
بهخاطر اینکه در عرصه سیاسی و انتخابات نتیجه نگرفته است. جامعه با حضور حداکثری در عرصه سیاست و انتخابات، انتظار تغییراتی حداکثری داشت، نه بازگشت به نقطه صفر، اما نه تنها نتیجهای بهدست نیاورد، بلکه بر اثر مشارکت یا رأی دادن او، تغییرات مهمی در دولت «آ» یا «ب» با هر نوع گرایش سیاسی ایجاد نکرد. بهعبارت دیگر، چیزی عوض نمیشود و به نیازی پاسخ داده نمیشود. بههمین دلیل این بار منتظر نماند تا در انتخابات بازی دیگری رقم بزند وصبر او لبریز شد. دوم اینکه عمر حوادث در ایران بسیار کوتاه شده است. تحولات جهان 10 یا 20 ساله است، اما عمر تحولات در جامعه ایرانی، لحظه به لحظه شده است، جامعه ایرانی امروز پرحادثه ترین، پرمشغلهترین و پراتفاقترین جامعه جهانی است. ایران را با ترکیه، یا عراق یا با کشورها دیگر منطقه مانند مصر مقایسه کنید.
پرحادثه بودن ناشی از شکاف حاکمیت و جامعه است یا اینکه جامعه، متکثر و ناهموار است؟
به این علت که جامعه متکثر و ناهموار است. وقتی به دامنه عمل قومیتها، دامنه عمل گرایشهای مختلف فرهنگی، گروههای اجتماعی و حوزه کارشناسی نگاه میکنیم، میبینیم که در واقع جامعه دامنه عمل قدرتمند وسیعی پیدا کرده است. اساساً آموزش در ایران، نظام اجتماعی را از بالا تا پایین شخم زده است. به این معنی که با افرادی مواجه هستیم که درس خوانده یا نخوانده، باسواد یا کم سواد، صاحب مدرک و دارای ادعاهای بزرگ هستند و این همان شخم زدن نظام اجتماعی و کارشناسی کشور است. پیامد این امر این است که همه درباره همه چیز به داوری مینشینند، درحالی که در هیچ جای دنیا نمیبینیم که مردم تا این اندازه درباره موضوعات مختلف از سیاست و اقتصاد تا فرهنگ و جامعه داوری کنند، اما ایرانیان مستمراً درحال داوری و ارزیابی جامعه هستند. این امر نشانه پیدایش یک ظرفیت بزرگ اجتماعی و فرهنگی است، اما مسأله این است که امروز دیگر مظروفی که برای این جامعه طراحی کرده ایم، پاسخگوی آن نیست، کفاف حجم آن را نمیدهد و سرریز میشود. یک بار بهصورت مهاجرت سرریز میکند، یک سرریز آن، مشارکت حداکثری در انتخابات است، یک سرریز آن هجوم برای مصرف و کالاهای مصرفی و یک سرریز دیگر نیز موقعیتهایی مانند اتفاقات آبان ماه است که جامعه خود را تعین میبخشد و میگوید تکلیف مرا در موقعیتها تعیین کنید. در این وضعیت، مسألهای به نام تنظیم رابطه جامعه با حاکمیت، قدرت و سیاست وجود دارد. این جامعه با این ظرفیت، اساساً درباره مشارکت اجتماعی بلاتکلیف است. مردم میگویند ما نمیتوانیم وام بگیریم و کاری را آغاز کنیم، یا اگر چیزی داریم را بفروشیم، یا اگر میفروشیم، کسی نمیخرد و اگر میخرد، کسی پولش را نمیدهد. علاوه بر حوزه اقتصادی، کسانی که مدرک تحصیلی و تخصص دارند هم میگویند کسی سخن ما را نمیشنود. این به این معنی است که ما مجموعهای از ظرفیتهای بسیار زیاد در جامعه ایجاد کردیم، اما مظروف آن کوچک است و کفاف این ظرفیت را نمیدهد، سرریز میکند.
اشاره کردید که حوزه سیاسی جامعه ما، کارکرد خود را از دست داده. شدت گرفتن نزاعهای سیاسی و افشاگریها را ناظر بر این دانسته بودید. در این صورت، آن هسته مرکزی که باعث میشود یک تحول تازه متولد نشود، چیست؟ برخی پاسخ میدهند ما درگیر یک الیگارشی هستیم که حاضر نیست دسترسی به منابع را به حوزههای گستردهتر اجتماعی واگذار کند.
اتفاقاً ما الیگارشی نداریم، چرا که اگر داشتیم، حتماً الیگارشی براساس خرد خود، رابطهاش را با بقیه حوزههای جامعه تنظیم میکرد. همچنان که در غرب که مبتنی بر سلطه بورژوازی سرمایهداری است، برای بقا رابطه خود را با بقیه تنظیم میکند. بنابراین اتفاقاً ما با فقدان الیگارشی در ایران مواجه هستیم. اما از نگاهی دیگر، دو یا سه شبه در عرصه سیاست وجود دارد، یک عرصه، شبه طبقه بالایی وجود دارد که هنوز در جامعه قوام نگرفته است، چرا که ساحت ایدئولوژیک نظام اجازه شکلگیری به آن را نمیدهد. بهعنوان مثال در سالهای اخیر در رسانهها بارها عنوان «آقازادهها» را بهکار میبرید. به باور من، مفهوم آقازاده، کلید حرامزاده اعلام کردن بورژوازی در ایران است، یا نامشروع اعلام کردن همان الیگارشی در ایران. به این دلیل که وقتی کسانی صاحب قدرت هستند، صاحب ثروت هم هستند و کسانی که صاحب ثروت هستند، صاحب مکنت هستند. اما این شبه طبقه باید مستقر شود و وقتی که مستقر شد، برای بقای جامعه، رابطه خود را با نیروهای اجتماعی دیگری تنظیم میکند. اما اجازه استقرار به آنان داده نمیشود، به این معنی که لحظهبهلحظه به کسانی که صاحب قدرت، ثروت و امکانات هستند شلیک میشود. شلیکهای پیاپی به مغز او، باعث میشود فروبریزد و فروریختن او باعث میشود حوزه سیاسی مرکزیت خود را از دست بدهد. به این دلیل است که حوزه مدیریت و نظام سیاسی ایران، مرکزیتی ندارد تا بتواند خود را سروسامان داده و روابط خود را با عرصههای دیگر تنظیم کند. بههمین دلیل است که مدام شناور است و مدام تغییرات عمده انجام میدهد. ببینید دولتهای ما چه میزان اعوجاجهای عجیب و غریب دارند. این اعوجاجها به این خاطر است که حوزه مدیریت و سیاسی ایران به معنای نهادهای سیاسی لغزنده است.
پس چه نیرویی آن را نگه داشته است؟
نظام سیاسی این بخت را دارد که حوزه امنیتی و نظامی آن قدرتمند است و اتفاقاً این بخش است که آن را نگه داشته است. وگرنه عرصه سیاسی به خودی خود توانایی آن را ندارد که بتواند نظام سیاسی را مشروع جلوه دهد. حوزه سیاسی نمیتواند تئوری نظام سیاسی بسازد یا توجیه دقیقی در باب مسائل و رفتارهای سیاسی ارائه دهد. حوزه سیاسی شکننده است، دچار میرایی شده، شاید بهتراین باشد که بگوییم درحال مرده کشی است.
سالهاست که این مرده کشی ادامه دارد و حوزه سیاست نمیتواند هیجان خاصی در مردم ایجاد کند، یا دستکم از 96 به این سو نتوانسته است این خیزش را ایجاد کند.
مرده کشی مستمر، برای نظام سیاسی خستگی ایجاد کرده است. این خستگی او را بیکنش، بیکارکرد و بیفایده کرده است و نمیتواند خود را مورد بازبینی قراردهد، حتی نمیتواند از خودش عبور کند. بالاخره خودشان باید عبور از خودشان را اعلام کرده باشند؟
این اعتراضها یک بخش پارادوکسیکال دارد؛ از یک سو گزینهای جلو حاکمیت برای بهبود ساختار قرار میدهد، از سوی دیگر کارکرد و نقش حوزه امنیتی را پررنگ میکند، به این معنی که اگر حوزه امنیتی نباشد، شاید اتفاقات دیگری بیفتد. بهنظر شما، حاکمیت درنهایت به کدام گزینه میل میکند؟
باید به این مسأله نگاه فرآیندی داشت. اتفاقات آبان ماه در حوزه امنیتی پایان میپذیرد، اما شروع آن بار دیگر از پدیده امنیتی خواهد بود. میدانیم که این اعتراضات به ناکارآمدیها و نارساییهایی که در نظام اقتصادی وجود دارد بازمیگردد. اما وقتی تبدیل به یک حادثه میشود، حضور بازیگران متعدد باعث میشود که مسأله به یک امر رادیکال و خشونتآمیز تبدیل شود. طبیعی است که خشونت، خشونت میآورد، اما این مسأله در حوزه امنیت باقی نمیماند. به این دلیل که تنها در یک سرزمین ضعیف و نحیف است که عنصر امنیتی میتواند کنش سیاسی انجام دهد. سرزمینی که مؤلفههای اجتماعی قدرتمند دارد، پراکندگی عرصه اجتماعی دارد و جابهجایی سریع وجود دارد، امکان ندارد که این فضا بتواند تداوم یابد. اگر دو یا سه هفته از این ماجراها بگذریم، جامعه بار دیگر خود را نشان میدهد و شروع میکند به طرح و دفاع کردن از خود.
بنابراین، معتقدید که در آینده فضای ایران بسته نخواهد ماند، درحالی که بسیاری نگران این امر هستند؟
به باور من در یکی دو سال آینده، آینده ایران نه از نوع تغییرات خشونت آمیز، بلکه ازنوع تغییرات معطوف به تغییرات ساختاری خواهد بود. اتفاق آبان ماه وجه رادیکال این تغییرات را برده است؛ زیرا نیروهای رادیکال به میدان آمدند، هم در نظام سیاسی و هم در مقابل، به میدان آمدند. ما شاهد یک نزاع میان رادیکالهای عرصه جامعه و عرصه سیاسی بودیم که خشونت هم شکل گرفت. اما این دو در آینده، کم جان و غیرمشروع میشوند، مدتی بعد، بار دیگر امکان، فضا و ظرفیت بازی برای کسانی که قانونمداری و مدنیت تولید کنند، به وجود خواهد آمد. ماجرای دی ماه یا آبان ماه، ماجرای مشابه تولید نخواهد کرد. به نظر من اتفاقات آبان ماه از خودش عبور میکند.
اما شواهد حاکی است که حوزه قدرت، تغییری ایجاد نخواهد کرد، حتی پس از اعتراضات آبان ماه که دو سال بعد از اتفاقات دی ماه 96 رخ داد.
البته اتفاقات اخیر چند نتیجه دارد؛ نخست اینکه وقتی نیروی امنیتی وارد میدان میشود، خود و کل نظام سیاسی را بازبینی میکند. اینکه گفتید امکانی برای تغییر رفتار وجود ندارد، درحالی است که این نیروی امنیتی، احتمالاً دغدغه تغییر در رفتار سیاسی ایجاد خواهد کرد، به این سادگی کوتاه نمیآید و باز نمیگردد. دوم اینکه شوک بسیار بزرگی در نظام سیاسی افتاد. برخلاف ماجرای دی ماه 96 اغلب معترضان آدمهای ندار و فرودستان هستند. بنابراین باید تکلیف خود را با آنان معلوم کنیم. در بحثهای قبلی میگفتم که جنبش دموکراتیک در ایران با بازیگری طبقه متوسط، اگر به سمت طبقه پایین سوگیری کند، دیگر نمیتوان آن را جمع کرد. ما درحال نزدیک شدن به این مرحله هستیم و این خطرناک است. معتقدم حاکمیت و نظام سیاسی این صدا را شنیده و این خطر را درک کرده است. به عبارت دیگر، این بار نمیتوان روشنفکران را متهم کرد که غربی هستند و آنان را محدود کنید، این بار، ماجرا، ماجرای یک اکثریت بزرگ است. طبقه متوسط، محدود است و بخشی از آن در نظام بوروکراتیک قرار دارد، بنابراین میتوان آن را کنترل کرد. اما بقیه جامعه چطور؟ آنان مستقل هستند. ضمن اینکه نیروهایی که آن را وصل و این بخش گسترده را توجیه میکنند، تنها از حاکمیت نیستند. به این ترتیب معتقدم حاکمیت بهطور طبیعی به این دغدغه خواهد رسید که در سوگیری جامعه و به رسمیت شناختن نیروهای اجتماعی تغییر رفتار مهم انجام دهد. سومین نکته اینکه طبقه متوسط یک بازیگری جدید خواهد کرد، به این معنی که اتفاقات آبان ماه را معنادار خواهد کرد. طبقه متوسط در ماجرای دی ماه 96 سکوت کرد، آن اتفاقات را توضیح نداد و پیش نرفت، اما اکنون موقعیتی است که وقایع اخیر را معنا کند تا بتواند بازی خود را تصحیح کند. چون در اتفاقات دی ماه 96، خود طبقه متوسط متهم میشد، اما اکنون تا حدودی از او عبور کرده و طبقه متوسط مجبور است بازی طبقه پایین را معنا و توصیف و مختصات آن را تشریح کند. بنابراین این امر یک گام به جلو خواهد بود و برداشتن یک گام به جلو از سوی طبقه متوسط، امکان رادیکالیسم در عرصه سیاسی و ماندگاری امنیتیها در عرصه سیاسی را تقلیل خواهد داد. به این معنی که بار دیگر شاهد درگیری بیشتر طبقه متوسط با جریانهای رادیکال خواهیم بود که در این حالت، فضایی برای نفس کشیدن جامعه و بعد گامی برای جلوتر رفتن ایجاد میشود. وقتی اینها را با هم جمع میکنیم، بحث اصولگرایی و اصلاحطلبی جدید هم مطرح میشود. بنابراین در آینده نزدیک ما با صورت جدیدی از حوزه سیاسی مواجه خواهیم بود که قدری جوان است، دغدغهها و شعارهای دیگری دارد و مسأله او زیست و زندگی است.
اما برخی معتقدند اتفاقاً شدت و گستره درگیریها و خشونت میان طرفین باعث شد که طبقه متوسط از این مهلکه فاصله بگیرد.
حد نهایی خشونت همین است و بیش از این نخواهد شد. این اوج خشونتی بود که در ایران اتفاق افتاد، فراتر از آن، انقلاب است. معتقدم ما بهسمت انقلاب نخواهیم رفت، زیرا خشونتی که در این وقایع دیده شد، اوج خودش بود و بیش از آن نخواهد رفت. این اوج خشونت به معنای تخلیه اعتراض انباشتی بود. آنکه به خیابان آمد میگوید «ما زدیمها، ما حسابش را رسیدیمها؟» بسیاری (در بیرون) تلاش کرده بودند این انرژی را برای روز دیگری نگه دارند، اما این انرژی تخلیه شد. از آن سو نیروهای امنیتی که بهدلیل تهدیدات امریکا، یک سال در حال آماده باش به سر میبردند، اتفاقات آبان ماه باعث شد که انرژی آنان هم تخلیه شد، آنان هم خسته شدند و خستگی درخواهند کرد. این درست مانند اتفاقی است که بعد از جنگ رخ داد. به این معنی که ما بعد از جنگ وارد فرآیند دموکراسی شدیم. در جنگ هم 8 سال نیروهای ما ایستاده بودند، اما جنگ که تمام شد همه وارد فرآیند سازندگی و دموکراسی خواهی شدیم.
بنابراین شما تغییراتی را که پس از اعتراضات آبان ماه در کشور رخ خواهد داد، با چرخش به بازار آزاد و غرب، پس از سال 68 برابر و متناظر میدانید؟
این اتفاق خواهد افتاد. دغدغه بعدی ما ساماندهی مناسبات با جهان پیرامونی و غرب است، مجبوریم که این مسأله را سامان دهیم، چراکه جامعه این را طلب خواهد کرد و حوزه سیاسی نیز به این سمت خواهد رفت. بحث دیگر ساماندهی زندگی مردم است؛ یعنی اکثریتی که میخواهند زندگی کنند. در دوران جنگ، اکثریتی تلاش کردند جهان را عوض کنند، اما وقتی آن ایدههای کلان در جنگ شکست خورد، برخورد آنان عقلانی شد و پس از بازگشت از جنگ، بسیاری از کسانی که در حوزه نظامی بودند، سرمایهگذار شدند. در دوره جدید هم ما وارد یک عرصه دیگری خواهیم شد. البته این امر الزاماتی هم دارد. یکی از الزامات این است که شاکله کلان جمهوری اسلامی باقی بماند، دوم اینکه امکان بازی از دست طبقه متوسط گرفته نشود. اگر در آینده اتفاقات دیگری بروز کند، ممکن است حوزه سخت قدرت طبقه متوسط را تنبیه کند، اما اگر این اتفاق نیفتد، طبقه متوسط وارد عرصه ساماندهی جامعه و سیاست خواهد شد. طبقه متوسط نمیخواهد به یک ویرانگری برسد و آنچه به دست آورده را از دست بدهد، بلکه میخواهد آنچه را دارد با طبقه پایین به اشتراک بگذارد.
اما بهدلیل شرایط اقتصادی سالهای اخیر، بخش زیادی از طبقه متوسط ریزش کرده و به طبقه پایین پیوسته است؟
بهلحاظ اقتصادی ممکن است، اما بهلحاظ فرهنگی و علایق اجتماعی اینطور نیست. همچنان در آمال و آرزوهای زندگی شهری نسبتاً مرفه، زیست میکنند، بههمین دلیل است که نگه داشته شد، اگر غیر این بود، میبایست انقلاب به معنای انقلاب پابرهنهها اتفاق میافتاد، یا همان که کارل مارکس در تئوری خود گفته است. بنابراین ممکن است بهلحاظ اقتصادی جابهجا شده باشند، یعنی جیبشان خالی شده باشد، اما مغزشان خالی نیست و آمال و آرزوی آنان سرجای خودش است. بههمین دلیل هنوز آن تلاشها را دنبال میکنند، هنوز به شهرها میآیند، هنوز جابهجا میشوند، هنوز در مسابقه خرید و فروش شرکت میکنند تا منفعتی کسب کنند. بهنظر من در آینده ایران، اگر ما با امریکا وارد جنگ نشویم یا در ادامه، اگر بهطبقه متوسط هم هجمهای نشود، حاکمان وارد عرصه قانونخواهی خواهند شد. حاکمان قانون خواهی را اعلام خواهند کرد و بهدنبال آن، جامعه مدنی هم مشارکت اجتماعی را طلب خواهد کرد. این دو در جایی به هم وصل خواهند شد و معنای تازهای از نظام اجتماعی متولد خواهد شد. زیرا احیای قانون یعنی عبور از مسألهای بهنام اطاعت از قدرت، یعنی اکثریت نظام سیاسی که تا پیش از این، فقط اطاعت را طلب میکرد، زین پس قانون را مطرح خواهد کرد. از سوی دیگر جامعه هم خواهد گفت که حق من مشارکت یا مالکیت بود، چه شد؟ این دو حوزه در امر قانون به یکدیگر وصل خواهند شد، اینجا است که معتقدم ما شاهد تعبیر جدیدی در جمهوری اسلامی خواهیم بود.
آصف بیات در کتاب «تهیدستان شهری» گروههایی را توصیف میکند که ویژگی ایدئولوژیک یا سیاسی ندارند و دغدغه آنان تنها معیشت و اصل بقا است. اما بهنظر میرسد در اعتراضات اخیر ما شاهد فعالیت جوانان و گروههایی بودیم که گرچه تهیدست بودند، اما مسألهشان بقا نبود، جوانان تحصیلکردهای بودند که بهدلیل نبود زمینه اقتصادی، در کارهای دم دستی و کوچک مشغول به کار شده بودند، مانند موبایل فروشی، رانندگی اسنپ و تپسی، یعنی نیروهایی که توان ساختن زندگی داشتند، اما فرصت ساختن به آنان داده نشد. دیدگاه شما چیست؟
کسانی که در این اعتراضات صورت خود را پوشانده بودند، آگاه هستند و معنای کنش سیاسی را میفهمند. میدانند اگر شناسایی شوند، باید چه هزینهای بدهند، اما میخواهند خود را بروز دهند. اما اینها چه کسانی هستند؟ اینها آماده عمل بودند، کسانی که ظرفیتها، تواناییها و آگاهیهایی دارند و میدانند که نقاط ضعف سیستم کجا است. این بسیار مهم است که آنان در خیابان به افراد عادی حمله نکردند، اما سعی کردند به جاهایی حمله کنند که بیشتر معنای یک پیام خاص را دارد. اما این اعتراضات در مناطقی رخ داد که افراد دارای توانایی هستند، اما ما به آنان اجازه فعالیت و اجازه کار ندادیم، وام ندادیم یا زندگی ندادیم یا آنان را بد راهنمایی کردیم، درحالی که آمدند درس خواندند و وقتشان هم تلف شد.
بهلحاظ طبقاتی چطور میتوان آنها را دستهبندی کرد؟
آنان اغلب از لایه پایین طبقه متوسط و لایه بالایی طبقه پایین بودند. نیروهای پایین طبقه پایین نبودند، کسانی هستند که درکی از آرزوهای طبقه متوسط دارند، اما به لحاظ اقتصادی جزو طبقه پایین هستند. آنان در میان طبقه متوسط و طبقه پایین عمل میکنند، ضمن اینکه بازی ساز و بازیگر هستند و از این زاویه، خطرناک هم هستند. اما آن بخشی که بازی سیاسی پیدا نکرده و مدنی نیست، میشود لمپن یا آشوبگر که ویران میکند و آتش میزند.
بنابراین میتوان گفت اغلب معترضان که جوانان 25 تا 35 ساله هستند، کسانی هستند که از سوی نهادهای آموزشی تربیت شدند، اما نهادهای اقتصادی توانایی جذب آنان را نداشتند؟
اینها محصول دو چیز هستند؛ یکی محصول نظام آموزشی ایران. من پیشتر از جنبش اعتراضی تحصیلکردگان بیکار یاد کرده بودم. این مسأله اکنون خودش را تاحدود زیادی نشان داد، البته نه به شکل مدنی، بلکه به شکل خشونت آمیز. این امر به گفتمان نظام سیاسی یا گفتمان اصولگرایی و اصلاحطلبی باز میگردد. اصلاحطلبی اخیراً به گفتمان چپ میل کرده و تز فقرزدایی را پیش گرفته است، درحالی که اصولگرایی سالها بر این تز سوار بود. امروز جامعه آماده عمل است، یعنی خود ما جامعه را آماده عمل کردیم، اما نتوانستیم از آن استفاده کنیم. حزب وجود نداشت که آنان را مدیریت کند و سامان دهد. بههمین دلیل عرصه عمومی اقدام کرد، یعنی بنزین کلیدش را زد. بنزین ماده مشتعلی بود که جامعه را آتش زد. هم گفتمان سیاسی مسلط که دارد حذف میکند و میخواهد بگوید دولت، غربی، منفعت طلب و بورژوا است، هم بخشی از اصلاحطلبی که دارد خودش را نقد میکند، این دو، ادبیات ایدئولوژیکی ساختهاند. در این شرایط، چه کسی این را به عهده بگیرد و با آن بازی کند؟ کلیت طبقه پایین که نمیتواند. پس این نیروی فی مابین طبقه متوسط و طبقه پایین جامعه، یا همین جمعیت دارای دانش و آگاهی و مرتبط با فضای مجازی است که بازیگری کرد، یعنی به نوعی فرصت طلبی کرد و زود ماجرا را به پایان رساند.
بنابراین اگر عناصر مدنی و ساحت نهادی جامعه قوی بود، ما تا این اندازه هزینه نمیدادیم؟
طبیعی است، زیرا در این صورت افراد به میدان میآمدند، اما بهصورت مدنی. یعنی اگر به طبقه متوسط میدان داده بودیم، این طبقه حزب ایجاد میکرد، یا اجتماعات بزرگ را مدیریت میکرد، آدمها هم میآمدند، داد میزدند و میرفتند. اما وقتی به فعالیتهای طبقه متوسط مشروعیت نمیدهیم، طبیعی است که این اعتراضات انباشت میشود. در غیاب این امر، همواره پوپولیسم تولید کردیم، اما توجه نداشتیم که این پوپولیسم در یک جایی به خودمان بازمی گردد و به خودمان آسیب میزند. اگر ساحت نهادی و مدنی تقویت میشد، احتمالاً در تظاهرات خانوادهها با هم میآمدند، نه اینکه جوانان بهصورت مستقل بیایند، یا در حرکتهای این طوری با آدمهای ذی نفوذ محلی میآمدند و در این صورت تخریب نمیکردند. رهاشدگی که ما ایجاد کردیم، ناشی از همان پوپولیسمی است که سالها به آن دامن زدیم و درعین حال مجال گسترش نهادهای مدنی را فراهم نکردیم. در شهرهایی شاهد این اتفاقات بودیم که نهادهای مدنی اصلاً وجود ندارند، شهرهای تازه تأسیس شدهای که به لحاظ مدنی تهی هستند. صدرا، در شیراز یک شهر تهی است، یک جامعه بازشده سنتی که همه کنار هم قرار گرفتند و تنها چند نهاد دولتی یا شهری وجود دارد. بههمین دلیل این تخریبها در قم، کاشان یا قزوین اتفاق نیفتاد، در بومهن اتفاق افتاد، یعنی شهرهایی که گذری و گذرگاه هستند، بدون اینکه کسی، کسی را کنترل کند یا اینکه نهاد مدنی وجود داشته باشد که آدمها در آن جا تخلیه شده و اعتراض کرده باشند. چون این زمینهها نیست، اعتراضات انباشت میشود. بنابراین اگر جمهوری اسلامی میخواهد این مسائل را حل کند، باید روی شهرهای خود سیاستگذاری جدیدی داشته باشد. ما باید بهمعنا و مفهوم جدیدی از زندگی در شهر و الزامات آن دست پیدا کنیم. جامعه شناسی ایران هم باید از شهر و زیست شهری دفاع کند. زیرا وقتی فرد به محل زندگی خود تعلقی پیدا نمیکند، آتش زدن هم برای او حرجی ندارد.
باوجود اتفاقات دی ماه 96 و اکنون آبان 98، چرا حوزه سیاسی در سیاستگذاری خود برای حل مسائل اقتصادی هیچ تغییری ایجاد نمیکند؟
ایدئولوژی صاحب دارد و باید گفتمان آن را تکرار کرد، نه اینکه برای بقای آن کنشی انجام داد، اما میبینیم که مسئولیتپذیری وجود ندارد. همه آدمها یک مطلب را تکرار میکنند، اما از دل آن سیاست در نمیآید. در جمهوری اسلامی، حد واسط میان ساحت ایدئولوژیک و ساحت مدنی، نیرو نداریم. همه آدمهای در سطح کارشناسی، سند ایدئولوژیک تولید میکنند. درحالی که وقتی کسی در شورای عالی انقلاب فرهنگی است یا وزیر آموزش و پرورش است، نباید سند تولید کند، بلکه باید شیوه عمل، شیوه زندگی و شیوه آموزش تولید کند. اما امروز افراد زیادی دارند ساحت ایدئولوژیک را فرو میریزند و درعین حال، بقای آن را قهرآمیز میکنند. کشورهای دیگر هم نظامهای ایدئولوژیک دارند، اما وقتی یک سطح پایینتر میآییم، میبینیم که بسرعت جمع کمی یا همان نظام کارشناسی، آن را تبدیل به سیاست و دستور کار میکند. اما در کشور ما این طور نیست و به همین دلیل جامعه بیاعتنا میشود و خودش تصمیمی میگیرد که کجا را بزند و کجا ببرد. این همه پول در جیب مردم است، اما حوزه اقتصادی نمیتواند برای آن برنامهریزی کند، زیرا فقط برای مردم سند مینویسد. بنابراین کسانی که در جمهوری اسلامی فعال هستند باید دست از سندنویسی بردارند و آن را به سیاست و به شیوههای عمل تبدیل کنند.
پیشتر اشاره کردید که طبقه متوسط میبیند اجازه بازی دموکراتیک فراگیر ندارد. پس چرا امروز معتقدید که طبقه متوسط بازی دیگری دنبال خواهد کرد؟
برای اینکه حوزه سیاسی به خودش شلیک کرد و بههمین دلیل تصلب آن از بین میرود. در اتفاقات آبان ماه، حوزه سیاسی به خودش شلیک کرد، زیرا وقتی بهصورت تمام عیار با نیروهای امنیتی وارد میدان میشود، نمیتواند کنش امنیتی را استمرار دهد، یک بازنگری اتفاق میافتد. اینجا است که قطعاً از طبقه متوسط برای مشارکت و ساماندهی نظام اجتماعی دعوت خواهد شد. این بار نظام بهطور جدی از طبقه متوسط دعوت خواهد کرد و ظرفیت طبقه متوسط شکوفا خواهد شد.
این به معنای فرصت طلبی طبقه متوسط نیست؟
فرصت طلبی نیست، برای اینکه پیش از این محدود شده بود. طبقه متوسط هیچ گاه برای جنگ نیامده، طبقه متوسط هیچ نیروی انقلابی نیست، بلکه اجتناب و عبور از انقلاب است. طبقه متوسط دچار محدودیت است، اما سکوت میکند، تغییر مسیر داده و بهسمت اخلاق، فرهنگ و علم اندوزی رفته و مناقشههای دیگری خلق کرده است. کما اینکه مناقشه محیط زیست و مناقشه رابطه با منطقه و جهان را طبقه متوسط درست کرده است، یا مناقشه به رسمیت شناختن جامعه متکثر را طبقه متوسط و جامعه روشنفکری آن ایجاد کرده است، درحالی که تا دیروز طبقه متوسط فقط از دموکراسی در مفهوم عام آن و در نقد ساخت قدرت صحبت میکرد. این سرمایه اکنون آماده است و جمهوری اسلامی چارهای جز آشتی با طبقه متوسط ندارد.
بهنظر میرسدما بیشتر دنبال توسعه بدون توسعه هستیم، یعنی گسترش توان اقتصادی بدون گسترش طبقات حامل این توان اقتصادی.
اتفاقاً اینجا است که این دو به هم وصل میشوند. مردم بحث از مشارکت و حق میکنند، جمهوری اسلامی از قانون صحبت میکند، اینجا است که توسعه در ساحت جمهوری به جامعه عبور میکند. این چیزی است که میبینیم در پنهان دارد موج میزند، اتفاقات دارد صورت میگیرد و همه آدمها را به سمت خود میبرد. تمرکز بر توسعه، اتفاق مهمی در جمهوری اسلامی افتاده است. درحالی که انتظار میرفت نیروهای ایدئولوژیک همچنان بر تداوم ایدئولوژی یا مسأله یا خودی و بیگانه اصرار کنند، امروز می بینیم که از این امر عبور کردند، دارد بحث توسعه را دنبال میکند.
اگر جلوی بازی طبقه متوسط بهعنوان ناجی برون رفت از این وضعیت گرفته شود، چه خواهد شد؟
دو سناریو در پیش داریم؛ نخست اینکه ما با یک ساخت بسته سیاسی در ایران روبهرو میشویم، یعنی محدودیت کلیت نیروهای اجتماعی، دوم اینکه ممکن است انقلاب شود. اما شاکله جمهوری اسلامی به بسته شدن فضای جامعه میل ندارد، دیگر اینکه اگر این اتفاق بیفتد، ممکن است صدای جامعه تکثیر شود و اعتراض جمعی را رقم بزند. یعنی اگر فضا برای طبقه متوسط باز نشود، ممکن است بهسمت طبقه پایین برود، با طبقه پایین انسجام پیدا کند و آن را تئوریزه کند تا از دل آن تغییرات فراگیر بیرون بیاید. بنابراین جمهوری اسلامی چارهای جز بهرسمیت شناختن طبقه متوسط ندارد.
خبرنگار
اعتراضات آبان ماه، تکانههای شدیدی برای همه حوزههای جامعه ایرانی بهدنبال داشت. جامعه، سیاست، اقتصاد، فرهنگ و هرچیز دیگر ایرانی، آنطور نخواهد بود که پیش از اعتراضات بود. ما با ایران دیگری رو به رو خواهیم بود، ایرانی که تغییرات، شاید آرام و بطئی، اما همه حوزههای آن را درمی نوردد. این تعبیر ناشی از این است که نمیتوان آنچه اتفاق افتاد را تنها در حوزه امنیتی خلاصه کرد. بخواهیم یا نخواهیم، باید سویههای اجتماعی و سیاسی این رویداد را نیز دید، سویههایی که خود حاصل انباشت مطالبات در لایههای مختلف جامعه است. تقی آزاد ارمکی، استاد دانشگاه تهران اعتراضات آبان ماه را حاصل کنش طبقه متوسطی میداند که به لحاظ اقتصادی به پایین ریزش کرده است و نیز جمعیتی از طبقه پایین که رؤیاهایش شبیه رؤیای طبقه متوسط است. اما این دو طیف، هر دو از تحقق آمال و آرزوهای خود ناتوان بودهاند. سویههای جامعه شناختی و سیاسی این رویداد و پیامدهای کوتاه مدت و درازمدت آن را در گفتوگو با این استاد جامعه شناسی دانشگاه بررسی کردهایم. این گفتوگو را بخوانید.
با اعتراضات آبان ماه، که تکرار شدیدتر و پردامنهتر اعتراضات دی ماه96 بود، ما هم در معرض این واقعیت قرار گرفتیم که باید بتواند به مطالبات مردم که «خواست زندگی» است، پاسخ دهیم. دوگانه، ساحت ایدئولوژیک و پاسخ به مطالبات مردم، شفافتر و صریحتر شد؟
دیر زمانی است که صریح شده است. ما در گفتمانهای خود به آن نمیپردازیم، اما واقعیت اجتماعی اتفاقاً از صراحت، سرعت و دگردیسی آن حکایت میکند. به این معنی اتفاق آبان 98 با دی ماه 96، هر دو، به شکلی قدرت اجتماعی جامعه را بازگو میکنند، در مواردی توأم با خشونت است و گاهی هم با خشونت نیست. در هر صورت، جامعه و نیروهای اجتماعی با تنوع و تکثری که پیدا کرده، بیشتر خودش را نشان داده و درحال اشغال حوزه سیاست است. اگر در دهه اول تلاش میکردیم عرصه سیاست، عرصه فرهنگ و جامعه را اشغال کند که اشغال هم کرده بود و بههمین دلیل از جامعه ایدئولوژیک حرف میزدیم، امروز از جامعه غیرایدئولوژیک حرف میزنیم، یعنی عرصه اجتماعی دارد از حد خود فراتر رفته و حوزه سیاست را نیز اشغال میکند و اتفاقاً چون در حال اشغال حوزه سیاست است، به خشونت میانجامد. در دوره هایی شاهد بودیم که نمایندگان عرصه سیاسی مانند روشنفکران و زنان به حاشیه رانده شدند، اما امروز معکوس عمل میشود و اتفاقاً این بخشها دارند در حوزه سیاسی غلبه پیدا میکنند.
اما چرا خشونت؟ آیا بدون توسل به خشونت این جابهجایی صورت نمیگرفت؟
به این دلیل که کلیت نظام سیاسی اجازه زیست در موقعیت خود و زیست در خود را به جامعه نداد و به جامعه بیاعتنا بود. بههمین دلیل، از هر زاویهای که نگاه کنید، اعتراض و اشغال عرصه سیاست، خود را با آتش زدن مؤلفههای عرصه قدرت و سیاست، مانند بانک، که نماد عرصه اقتصاد است و ادارههای دولتی که نماد عرصه سیاست است، نشان میدهد.
دی ماه سال گذشته، در یک سالگی اعتراضات 96 با شما گفتوگو کردیم. آنجا نیز اشاره کردید که وقتی حوزه سیاسی به جامعهای با این مختصات اجازه زیست مستقل نمیدهد، حضور او در انتخابات هم ویرانگر خواهد بود؛ یعنی در دموکراسیهای جا افتاده، ما شاهد مشارکتهای 50 تا 60 درصد هستیم، اما مشارکتهای 75 یا 85 درصدی در انتخابات ایران، یک نوع ویرانگری است که در درون خود یک نوع پوپولیسم هم دارد. در دو سال گذشته چه شد که جامعه به جای اینکه ویرانگری و قدرت «نه» گفتن را در انتخابات نشان دهد، در خیابان نشان میدهد؟
بهخاطر اینکه در عرصه سیاسی و انتخابات نتیجه نگرفته است. جامعه با حضور حداکثری در عرصه سیاست و انتخابات، انتظار تغییراتی حداکثری داشت، نه بازگشت به نقطه صفر، اما نه تنها نتیجهای بهدست نیاورد، بلکه بر اثر مشارکت یا رأی دادن او، تغییرات مهمی در دولت «آ» یا «ب» با هر نوع گرایش سیاسی ایجاد نکرد. بهعبارت دیگر، چیزی عوض نمیشود و به نیازی پاسخ داده نمیشود. بههمین دلیل این بار منتظر نماند تا در انتخابات بازی دیگری رقم بزند وصبر او لبریز شد. دوم اینکه عمر حوادث در ایران بسیار کوتاه شده است. تحولات جهان 10 یا 20 ساله است، اما عمر تحولات در جامعه ایرانی، لحظه به لحظه شده است، جامعه ایرانی امروز پرحادثه ترین، پرمشغلهترین و پراتفاقترین جامعه جهانی است. ایران را با ترکیه، یا عراق یا با کشورها دیگر منطقه مانند مصر مقایسه کنید.
پرحادثه بودن ناشی از شکاف حاکمیت و جامعه است یا اینکه جامعه، متکثر و ناهموار است؟
به این علت که جامعه متکثر و ناهموار است. وقتی به دامنه عمل قومیتها، دامنه عمل گرایشهای مختلف فرهنگی، گروههای اجتماعی و حوزه کارشناسی نگاه میکنیم، میبینیم که در واقع جامعه دامنه عمل قدرتمند وسیعی پیدا کرده است. اساساً آموزش در ایران، نظام اجتماعی را از بالا تا پایین شخم زده است. به این معنی که با افرادی مواجه هستیم که درس خوانده یا نخوانده، باسواد یا کم سواد، صاحب مدرک و دارای ادعاهای بزرگ هستند و این همان شخم زدن نظام اجتماعی و کارشناسی کشور است. پیامد این امر این است که همه درباره همه چیز به داوری مینشینند، درحالی که در هیچ جای دنیا نمیبینیم که مردم تا این اندازه درباره موضوعات مختلف از سیاست و اقتصاد تا فرهنگ و جامعه داوری کنند، اما ایرانیان مستمراً درحال داوری و ارزیابی جامعه هستند. این امر نشانه پیدایش یک ظرفیت بزرگ اجتماعی و فرهنگی است، اما مسأله این است که امروز دیگر مظروفی که برای این جامعه طراحی کرده ایم، پاسخگوی آن نیست، کفاف حجم آن را نمیدهد و سرریز میشود. یک بار بهصورت مهاجرت سرریز میکند، یک سرریز آن، مشارکت حداکثری در انتخابات است، یک سرریز آن هجوم برای مصرف و کالاهای مصرفی و یک سرریز دیگر نیز موقعیتهایی مانند اتفاقات آبان ماه است که جامعه خود را تعین میبخشد و میگوید تکلیف مرا در موقعیتها تعیین کنید. در این وضعیت، مسألهای به نام تنظیم رابطه جامعه با حاکمیت، قدرت و سیاست وجود دارد. این جامعه با این ظرفیت، اساساً درباره مشارکت اجتماعی بلاتکلیف است. مردم میگویند ما نمیتوانیم وام بگیریم و کاری را آغاز کنیم، یا اگر چیزی داریم را بفروشیم، یا اگر میفروشیم، کسی نمیخرد و اگر میخرد، کسی پولش را نمیدهد. علاوه بر حوزه اقتصادی، کسانی که مدرک تحصیلی و تخصص دارند هم میگویند کسی سخن ما را نمیشنود. این به این معنی است که ما مجموعهای از ظرفیتهای بسیار زیاد در جامعه ایجاد کردیم، اما مظروف آن کوچک است و کفاف این ظرفیت را نمیدهد، سرریز میکند.
اشاره کردید که حوزه سیاسی جامعه ما، کارکرد خود را از دست داده. شدت گرفتن نزاعهای سیاسی و افشاگریها را ناظر بر این دانسته بودید. در این صورت، آن هسته مرکزی که باعث میشود یک تحول تازه متولد نشود، چیست؟ برخی پاسخ میدهند ما درگیر یک الیگارشی هستیم که حاضر نیست دسترسی به منابع را به حوزههای گستردهتر اجتماعی واگذار کند.
اتفاقاً ما الیگارشی نداریم، چرا که اگر داشتیم، حتماً الیگارشی براساس خرد خود، رابطهاش را با بقیه حوزههای جامعه تنظیم میکرد. همچنان که در غرب که مبتنی بر سلطه بورژوازی سرمایهداری است، برای بقا رابطه خود را با بقیه تنظیم میکند. بنابراین اتفاقاً ما با فقدان الیگارشی در ایران مواجه هستیم. اما از نگاهی دیگر، دو یا سه شبه در عرصه سیاست وجود دارد، یک عرصه، شبه طبقه بالایی وجود دارد که هنوز در جامعه قوام نگرفته است، چرا که ساحت ایدئولوژیک نظام اجازه شکلگیری به آن را نمیدهد. بهعنوان مثال در سالهای اخیر در رسانهها بارها عنوان «آقازادهها» را بهکار میبرید. به باور من، مفهوم آقازاده، کلید حرامزاده اعلام کردن بورژوازی در ایران است، یا نامشروع اعلام کردن همان الیگارشی در ایران. به این دلیل که وقتی کسانی صاحب قدرت هستند، صاحب ثروت هم هستند و کسانی که صاحب ثروت هستند، صاحب مکنت هستند. اما این شبه طبقه باید مستقر شود و وقتی که مستقر شد، برای بقای جامعه، رابطه خود را با نیروهای اجتماعی دیگری تنظیم میکند. اما اجازه استقرار به آنان داده نمیشود، به این معنی که لحظهبهلحظه به کسانی که صاحب قدرت، ثروت و امکانات هستند شلیک میشود. شلیکهای پیاپی به مغز او، باعث میشود فروبریزد و فروریختن او باعث میشود حوزه سیاسی مرکزیت خود را از دست بدهد. به این دلیل است که حوزه مدیریت و نظام سیاسی ایران، مرکزیتی ندارد تا بتواند خود را سروسامان داده و روابط خود را با عرصههای دیگر تنظیم کند. بههمین دلیل است که مدام شناور است و مدام تغییرات عمده انجام میدهد. ببینید دولتهای ما چه میزان اعوجاجهای عجیب و غریب دارند. این اعوجاجها به این خاطر است که حوزه مدیریت و سیاسی ایران به معنای نهادهای سیاسی لغزنده است.
پس چه نیرویی آن را نگه داشته است؟
نظام سیاسی این بخت را دارد که حوزه امنیتی و نظامی آن قدرتمند است و اتفاقاً این بخش است که آن را نگه داشته است. وگرنه عرصه سیاسی به خودی خود توانایی آن را ندارد که بتواند نظام سیاسی را مشروع جلوه دهد. حوزه سیاسی نمیتواند تئوری نظام سیاسی بسازد یا توجیه دقیقی در باب مسائل و رفتارهای سیاسی ارائه دهد. حوزه سیاسی شکننده است، دچار میرایی شده، شاید بهتراین باشد که بگوییم درحال مرده کشی است.
سالهاست که این مرده کشی ادامه دارد و حوزه سیاست نمیتواند هیجان خاصی در مردم ایجاد کند، یا دستکم از 96 به این سو نتوانسته است این خیزش را ایجاد کند.
مرده کشی مستمر، برای نظام سیاسی خستگی ایجاد کرده است. این خستگی او را بیکنش، بیکارکرد و بیفایده کرده است و نمیتواند خود را مورد بازبینی قراردهد، حتی نمیتواند از خودش عبور کند. بالاخره خودشان باید عبور از خودشان را اعلام کرده باشند؟
این اعتراضها یک بخش پارادوکسیکال دارد؛ از یک سو گزینهای جلو حاکمیت برای بهبود ساختار قرار میدهد، از سوی دیگر کارکرد و نقش حوزه امنیتی را پررنگ میکند، به این معنی که اگر حوزه امنیتی نباشد، شاید اتفاقات دیگری بیفتد. بهنظر شما، حاکمیت درنهایت به کدام گزینه میل میکند؟
باید به این مسأله نگاه فرآیندی داشت. اتفاقات آبان ماه در حوزه امنیتی پایان میپذیرد، اما شروع آن بار دیگر از پدیده امنیتی خواهد بود. میدانیم که این اعتراضات به ناکارآمدیها و نارساییهایی که در نظام اقتصادی وجود دارد بازمیگردد. اما وقتی تبدیل به یک حادثه میشود، حضور بازیگران متعدد باعث میشود که مسأله به یک امر رادیکال و خشونتآمیز تبدیل شود. طبیعی است که خشونت، خشونت میآورد، اما این مسأله در حوزه امنیت باقی نمیماند. به این دلیل که تنها در یک سرزمین ضعیف و نحیف است که عنصر امنیتی میتواند کنش سیاسی انجام دهد. سرزمینی که مؤلفههای اجتماعی قدرتمند دارد، پراکندگی عرصه اجتماعی دارد و جابهجایی سریع وجود دارد، امکان ندارد که این فضا بتواند تداوم یابد. اگر دو یا سه هفته از این ماجراها بگذریم، جامعه بار دیگر خود را نشان میدهد و شروع میکند به طرح و دفاع کردن از خود.
بنابراین، معتقدید که در آینده فضای ایران بسته نخواهد ماند، درحالی که بسیاری نگران این امر هستند؟
به باور من در یکی دو سال آینده، آینده ایران نه از نوع تغییرات خشونت آمیز، بلکه ازنوع تغییرات معطوف به تغییرات ساختاری خواهد بود. اتفاق آبان ماه وجه رادیکال این تغییرات را برده است؛ زیرا نیروهای رادیکال به میدان آمدند، هم در نظام سیاسی و هم در مقابل، به میدان آمدند. ما شاهد یک نزاع میان رادیکالهای عرصه جامعه و عرصه سیاسی بودیم که خشونت هم شکل گرفت. اما این دو در آینده، کم جان و غیرمشروع میشوند، مدتی بعد، بار دیگر امکان، فضا و ظرفیت بازی برای کسانی که قانونمداری و مدنیت تولید کنند، به وجود خواهد آمد. ماجرای دی ماه یا آبان ماه، ماجرای مشابه تولید نخواهد کرد. به نظر من اتفاقات آبان ماه از خودش عبور میکند.
اما شواهد حاکی است که حوزه قدرت، تغییری ایجاد نخواهد کرد، حتی پس از اعتراضات آبان ماه که دو سال بعد از اتفاقات دی ماه 96 رخ داد.
البته اتفاقات اخیر چند نتیجه دارد؛ نخست اینکه وقتی نیروی امنیتی وارد میدان میشود، خود و کل نظام سیاسی را بازبینی میکند. اینکه گفتید امکانی برای تغییر رفتار وجود ندارد، درحالی است که این نیروی امنیتی، احتمالاً دغدغه تغییر در رفتار سیاسی ایجاد خواهد کرد، به این سادگی کوتاه نمیآید و باز نمیگردد. دوم اینکه شوک بسیار بزرگی در نظام سیاسی افتاد. برخلاف ماجرای دی ماه 96 اغلب معترضان آدمهای ندار و فرودستان هستند. بنابراین باید تکلیف خود را با آنان معلوم کنیم. در بحثهای قبلی میگفتم که جنبش دموکراتیک در ایران با بازیگری طبقه متوسط، اگر به سمت طبقه پایین سوگیری کند، دیگر نمیتوان آن را جمع کرد. ما درحال نزدیک شدن به این مرحله هستیم و این خطرناک است. معتقدم حاکمیت و نظام سیاسی این صدا را شنیده و این خطر را درک کرده است. به عبارت دیگر، این بار نمیتوان روشنفکران را متهم کرد که غربی هستند و آنان را محدود کنید، این بار، ماجرا، ماجرای یک اکثریت بزرگ است. طبقه متوسط، محدود است و بخشی از آن در نظام بوروکراتیک قرار دارد، بنابراین میتوان آن را کنترل کرد. اما بقیه جامعه چطور؟ آنان مستقل هستند. ضمن اینکه نیروهایی که آن را وصل و این بخش گسترده را توجیه میکنند، تنها از حاکمیت نیستند. به این ترتیب معتقدم حاکمیت بهطور طبیعی به این دغدغه خواهد رسید که در سوگیری جامعه و به رسمیت شناختن نیروهای اجتماعی تغییر رفتار مهم انجام دهد. سومین نکته اینکه طبقه متوسط یک بازیگری جدید خواهد کرد، به این معنی که اتفاقات آبان ماه را معنادار خواهد کرد. طبقه متوسط در ماجرای دی ماه 96 سکوت کرد، آن اتفاقات را توضیح نداد و پیش نرفت، اما اکنون موقعیتی است که وقایع اخیر را معنا کند تا بتواند بازی خود را تصحیح کند. چون در اتفاقات دی ماه 96، خود طبقه متوسط متهم میشد، اما اکنون تا حدودی از او عبور کرده و طبقه متوسط مجبور است بازی طبقه پایین را معنا و توصیف و مختصات آن را تشریح کند. بنابراین این امر یک گام به جلو خواهد بود و برداشتن یک گام به جلو از سوی طبقه متوسط، امکان رادیکالیسم در عرصه سیاسی و ماندگاری امنیتیها در عرصه سیاسی را تقلیل خواهد داد. به این معنی که بار دیگر شاهد درگیری بیشتر طبقه متوسط با جریانهای رادیکال خواهیم بود که در این حالت، فضایی برای نفس کشیدن جامعه و بعد گامی برای جلوتر رفتن ایجاد میشود. وقتی اینها را با هم جمع میکنیم، بحث اصولگرایی و اصلاحطلبی جدید هم مطرح میشود. بنابراین در آینده نزدیک ما با صورت جدیدی از حوزه سیاسی مواجه خواهیم بود که قدری جوان است، دغدغهها و شعارهای دیگری دارد و مسأله او زیست و زندگی است.
اما برخی معتقدند اتفاقاً شدت و گستره درگیریها و خشونت میان طرفین باعث شد که طبقه متوسط از این مهلکه فاصله بگیرد.
حد نهایی خشونت همین است و بیش از این نخواهد شد. این اوج خشونتی بود که در ایران اتفاق افتاد، فراتر از آن، انقلاب است. معتقدم ما بهسمت انقلاب نخواهیم رفت، زیرا خشونتی که در این وقایع دیده شد، اوج خودش بود و بیش از آن نخواهد رفت. این اوج خشونت به معنای تخلیه اعتراض انباشتی بود. آنکه به خیابان آمد میگوید «ما زدیمها، ما حسابش را رسیدیمها؟» بسیاری (در بیرون) تلاش کرده بودند این انرژی را برای روز دیگری نگه دارند، اما این انرژی تخلیه شد. از آن سو نیروهای امنیتی که بهدلیل تهدیدات امریکا، یک سال در حال آماده باش به سر میبردند، اتفاقات آبان ماه باعث شد که انرژی آنان هم تخلیه شد، آنان هم خسته شدند و خستگی درخواهند کرد. این درست مانند اتفاقی است که بعد از جنگ رخ داد. به این معنی که ما بعد از جنگ وارد فرآیند دموکراسی شدیم. در جنگ هم 8 سال نیروهای ما ایستاده بودند، اما جنگ که تمام شد همه وارد فرآیند سازندگی و دموکراسی خواهی شدیم.
بنابراین شما تغییراتی را که پس از اعتراضات آبان ماه در کشور رخ خواهد داد، با چرخش به بازار آزاد و غرب، پس از سال 68 برابر و متناظر میدانید؟
این اتفاق خواهد افتاد. دغدغه بعدی ما ساماندهی مناسبات با جهان پیرامونی و غرب است، مجبوریم که این مسأله را سامان دهیم، چراکه جامعه این را طلب خواهد کرد و حوزه سیاسی نیز به این سمت خواهد رفت. بحث دیگر ساماندهی زندگی مردم است؛ یعنی اکثریتی که میخواهند زندگی کنند. در دوران جنگ، اکثریتی تلاش کردند جهان را عوض کنند، اما وقتی آن ایدههای کلان در جنگ شکست خورد، برخورد آنان عقلانی شد و پس از بازگشت از جنگ، بسیاری از کسانی که در حوزه نظامی بودند، سرمایهگذار شدند. در دوره جدید هم ما وارد یک عرصه دیگری خواهیم شد. البته این امر الزاماتی هم دارد. یکی از الزامات این است که شاکله کلان جمهوری اسلامی باقی بماند، دوم اینکه امکان بازی از دست طبقه متوسط گرفته نشود. اگر در آینده اتفاقات دیگری بروز کند، ممکن است حوزه سخت قدرت طبقه متوسط را تنبیه کند، اما اگر این اتفاق نیفتد، طبقه متوسط وارد عرصه ساماندهی جامعه و سیاست خواهد شد. طبقه متوسط نمیخواهد به یک ویرانگری برسد و آنچه به دست آورده را از دست بدهد، بلکه میخواهد آنچه را دارد با طبقه پایین به اشتراک بگذارد.
اما بهدلیل شرایط اقتصادی سالهای اخیر، بخش زیادی از طبقه متوسط ریزش کرده و به طبقه پایین پیوسته است؟
بهلحاظ اقتصادی ممکن است، اما بهلحاظ فرهنگی و علایق اجتماعی اینطور نیست. همچنان در آمال و آرزوهای زندگی شهری نسبتاً مرفه، زیست میکنند، بههمین دلیل است که نگه داشته شد، اگر غیر این بود، میبایست انقلاب به معنای انقلاب پابرهنهها اتفاق میافتاد، یا همان که کارل مارکس در تئوری خود گفته است. بنابراین ممکن است بهلحاظ اقتصادی جابهجا شده باشند، یعنی جیبشان خالی شده باشد، اما مغزشان خالی نیست و آمال و آرزوی آنان سرجای خودش است. بههمین دلیل هنوز آن تلاشها را دنبال میکنند، هنوز به شهرها میآیند، هنوز جابهجا میشوند، هنوز در مسابقه خرید و فروش شرکت میکنند تا منفعتی کسب کنند. بهنظر من در آینده ایران، اگر ما با امریکا وارد جنگ نشویم یا در ادامه، اگر بهطبقه متوسط هم هجمهای نشود، حاکمان وارد عرصه قانونخواهی خواهند شد. حاکمان قانون خواهی را اعلام خواهند کرد و بهدنبال آن، جامعه مدنی هم مشارکت اجتماعی را طلب خواهد کرد. این دو در جایی به هم وصل خواهند شد و معنای تازهای از نظام اجتماعی متولد خواهد شد. زیرا احیای قانون یعنی عبور از مسألهای بهنام اطاعت از قدرت، یعنی اکثریت نظام سیاسی که تا پیش از این، فقط اطاعت را طلب میکرد، زین پس قانون را مطرح خواهد کرد. از سوی دیگر جامعه هم خواهد گفت که حق من مشارکت یا مالکیت بود، چه شد؟ این دو حوزه در امر قانون به یکدیگر وصل خواهند شد، اینجا است که معتقدم ما شاهد تعبیر جدیدی در جمهوری اسلامی خواهیم بود.
آصف بیات در کتاب «تهیدستان شهری» گروههایی را توصیف میکند که ویژگی ایدئولوژیک یا سیاسی ندارند و دغدغه آنان تنها معیشت و اصل بقا است. اما بهنظر میرسد در اعتراضات اخیر ما شاهد فعالیت جوانان و گروههایی بودیم که گرچه تهیدست بودند، اما مسألهشان بقا نبود، جوانان تحصیلکردهای بودند که بهدلیل نبود زمینه اقتصادی، در کارهای دم دستی و کوچک مشغول به کار شده بودند، مانند موبایل فروشی، رانندگی اسنپ و تپسی، یعنی نیروهایی که توان ساختن زندگی داشتند، اما فرصت ساختن به آنان داده نشد. دیدگاه شما چیست؟
کسانی که در این اعتراضات صورت خود را پوشانده بودند، آگاه هستند و معنای کنش سیاسی را میفهمند. میدانند اگر شناسایی شوند، باید چه هزینهای بدهند، اما میخواهند خود را بروز دهند. اما اینها چه کسانی هستند؟ اینها آماده عمل بودند، کسانی که ظرفیتها، تواناییها و آگاهیهایی دارند و میدانند که نقاط ضعف سیستم کجا است. این بسیار مهم است که آنان در خیابان به افراد عادی حمله نکردند، اما سعی کردند به جاهایی حمله کنند که بیشتر معنای یک پیام خاص را دارد. اما این اعتراضات در مناطقی رخ داد که افراد دارای توانایی هستند، اما ما به آنان اجازه فعالیت و اجازه کار ندادیم، وام ندادیم یا زندگی ندادیم یا آنان را بد راهنمایی کردیم، درحالی که آمدند درس خواندند و وقتشان هم تلف شد.
بهلحاظ طبقاتی چطور میتوان آنها را دستهبندی کرد؟
آنان اغلب از لایه پایین طبقه متوسط و لایه بالایی طبقه پایین بودند. نیروهای پایین طبقه پایین نبودند، کسانی هستند که درکی از آرزوهای طبقه متوسط دارند، اما به لحاظ اقتصادی جزو طبقه پایین هستند. آنان در میان طبقه متوسط و طبقه پایین عمل میکنند، ضمن اینکه بازی ساز و بازیگر هستند و از این زاویه، خطرناک هم هستند. اما آن بخشی که بازی سیاسی پیدا نکرده و مدنی نیست، میشود لمپن یا آشوبگر که ویران میکند و آتش میزند.
بنابراین میتوان گفت اغلب معترضان که جوانان 25 تا 35 ساله هستند، کسانی هستند که از سوی نهادهای آموزشی تربیت شدند، اما نهادهای اقتصادی توانایی جذب آنان را نداشتند؟
اینها محصول دو چیز هستند؛ یکی محصول نظام آموزشی ایران. من پیشتر از جنبش اعتراضی تحصیلکردگان بیکار یاد کرده بودم. این مسأله اکنون خودش را تاحدود زیادی نشان داد، البته نه به شکل مدنی، بلکه به شکل خشونت آمیز. این امر به گفتمان نظام سیاسی یا گفتمان اصولگرایی و اصلاحطلبی باز میگردد. اصلاحطلبی اخیراً به گفتمان چپ میل کرده و تز فقرزدایی را پیش گرفته است، درحالی که اصولگرایی سالها بر این تز سوار بود. امروز جامعه آماده عمل است، یعنی خود ما جامعه را آماده عمل کردیم، اما نتوانستیم از آن استفاده کنیم. حزب وجود نداشت که آنان را مدیریت کند و سامان دهد. بههمین دلیل عرصه عمومی اقدام کرد، یعنی بنزین کلیدش را زد. بنزین ماده مشتعلی بود که جامعه را آتش زد. هم گفتمان سیاسی مسلط که دارد حذف میکند و میخواهد بگوید دولت، غربی، منفعت طلب و بورژوا است، هم بخشی از اصلاحطلبی که دارد خودش را نقد میکند، این دو، ادبیات ایدئولوژیکی ساختهاند. در این شرایط، چه کسی این را به عهده بگیرد و با آن بازی کند؟ کلیت طبقه پایین که نمیتواند. پس این نیروی فی مابین طبقه متوسط و طبقه پایین جامعه، یا همین جمعیت دارای دانش و آگاهی و مرتبط با فضای مجازی است که بازیگری کرد، یعنی به نوعی فرصت طلبی کرد و زود ماجرا را به پایان رساند.
بنابراین اگر عناصر مدنی و ساحت نهادی جامعه قوی بود، ما تا این اندازه هزینه نمیدادیم؟
طبیعی است، زیرا در این صورت افراد به میدان میآمدند، اما بهصورت مدنی. یعنی اگر به طبقه متوسط میدان داده بودیم، این طبقه حزب ایجاد میکرد، یا اجتماعات بزرگ را مدیریت میکرد، آدمها هم میآمدند، داد میزدند و میرفتند. اما وقتی به فعالیتهای طبقه متوسط مشروعیت نمیدهیم، طبیعی است که این اعتراضات انباشت میشود. در غیاب این امر، همواره پوپولیسم تولید کردیم، اما توجه نداشتیم که این پوپولیسم در یک جایی به خودمان بازمی گردد و به خودمان آسیب میزند. اگر ساحت نهادی و مدنی تقویت میشد، احتمالاً در تظاهرات خانوادهها با هم میآمدند، نه اینکه جوانان بهصورت مستقل بیایند، یا در حرکتهای این طوری با آدمهای ذی نفوذ محلی میآمدند و در این صورت تخریب نمیکردند. رهاشدگی که ما ایجاد کردیم، ناشی از همان پوپولیسمی است که سالها به آن دامن زدیم و درعین حال مجال گسترش نهادهای مدنی را فراهم نکردیم. در شهرهایی شاهد این اتفاقات بودیم که نهادهای مدنی اصلاً وجود ندارند، شهرهای تازه تأسیس شدهای که به لحاظ مدنی تهی هستند. صدرا، در شیراز یک شهر تهی است، یک جامعه بازشده سنتی که همه کنار هم قرار گرفتند و تنها چند نهاد دولتی یا شهری وجود دارد. بههمین دلیل این تخریبها در قم، کاشان یا قزوین اتفاق نیفتاد، در بومهن اتفاق افتاد، یعنی شهرهایی که گذری و گذرگاه هستند، بدون اینکه کسی، کسی را کنترل کند یا اینکه نهاد مدنی وجود داشته باشد که آدمها در آن جا تخلیه شده و اعتراض کرده باشند. چون این زمینهها نیست، اعتراضات انباشت میشود. بنابراین اگر جمهوری اسلامی میخواهد این مسائل را حل کند، باید روی شهرهای خود سیاستگذاری جدیدی داشته باشد. ما باید بهمعنا و مفهوم جدیدی از زندگی در شهر و الزامات آن دست پیدا کنیم. جامعه شناسی ایران هم باید از شهر و زیست شهری دفاع کند. زیرا وقتی فرد به محل زندگی خود تعلقی پیدا نمیکند، آتش زدن هم برای او حرجی ندارد.
باوجود اتفاقات دی ماه 96 و اکنون آبان 98، چرا حوزه سیاسی در سیاستگذاری خود برای حل مسائل اقتصادی هیچ تغییری ایجاد نمیکند؟
ایدئولوژی صاحب دارد و باید گفتمان آن را تکرار کرد، نه اینکه برای بقای آن کنشی انجام داد، اما میبینیم که مسئولیتپذیری وجود ندارد. همه آدمها یک مطلب را تکرار میکنند، اما از دل آن سیاست در نمیآید. در جمهوری اسلامی، حد واسط میان ساحت ایدئولوژیک و ساحت مدنی، نیرو نداریم. همه آدمهای در سطح کارشناسی، سند ایدئولوژیک تولید میکنند. درحالی که وقتی کسی در شورای عالی انقلاب فرهنگی است یا وزیر آموزش و پرورش است، نباید سند تولید کند، بلکه باید شیوه عمل، شیوه زندگی و شیوه آموزش تولید کند. اما امروز افراد زیادی دارند ساحت ایدئولوژیک را فرو میریزند و درعین حال، بقای آن را قهرآمیز میکنند. کشورهای دیگر هم نظامهای ایدئولوژیک دارند، اما وقتی یک سطح پایینتر میآییم، میبینیم که بسرعت جمع کمی یا همان نظام کارشناسی، آن را تبدیل به سیاست و دستور کار میکند. اما در کشور ما این طور نیست و به همین دلیل جامعه بیاعتنا میشود و خودش تصمیمی میگیرد که کجا را بزند و کجا ببرد. این همه پول در جیب مردم است، اما حوزه اقتصادی نمیتواند برای آن برنامهریزی کند، زیرا فقط برای مردم سند مینویسد. بنابراین کسانی که در جمهوری اسلامی فعال هستند باید دست از سندنویسی بردارند و آن را به سیاست و به شیوههای عمل تبدیل کنند.
پیشتر اشاره کردید که طبقه متوسط میبیند اجازه بازی دموکراتیک فراگیر ندارد. پس چرا امروز معتقدید که طبقه متوسط بازی دیگری دنبال خواهد کرد؟
برای اینکه حوزه سیاسی به خودش شلیک کرد و بههمین دلیل تصلب آن از بین میرود. در اتفاقات آبان ماه، حوزه سیاسی به خودش شلیک کرد، زیرا وقتی بهصورت تمام عیار با نیروهای امنیتی وارد میدان میشود، نمیتواند کنش امنیتی را استمرار دهد، یک بازنگری اتفاق میافتد. اینجا است که قطعاً از طبقه متوسط برای مشارکت و ساماندهی نظام اجتماعی دعوت خواهد شد. این بار نظام بهطور جدی از طبقه متوسط دعوت خواهد کرد و ظرفیت طبقه متوسط شکوفا خواهد شد.
این به معنای فرصت طلبی طبقه متوسط نیست؟
فرصت طلبی نیست، برای اینکه پیش از این محدود شده بود. طبقه متوسط هیچ گاه برای جنگ نیامده، طبقه متوسط هیچ نیروی انقلابی نیست، بلکه اجتناب و عبور از انقلاب است. طبقه متوسط دچار محدودیت است، اما سکوت میکند، تغییر مسیر داده و بهسمت اخلاق، فرهنگ و علم اندوزی رفته و مناقشههای دیگری خلق کرده است. کما اینکه مناقشه محیط زیست و مناقشه رابطه با منطقه و جهان را طبقه متوسط درست کرده است، یا مناقشه به رسمیت شناختن جامعه متکثر را طبقه متوسط و جامعه روشنفکری آن ایجاد کرده است، درحالی که تا دیروز طبقه متوسط فقط از دموکراسی در مفهوم عام آن و در نقد ساخت قدرت صحبت میکرد. این سرمایه اکنون آماده است و جمهوری اسلامی چارهای جز آشتی با طبقه متوسط ندارد.
بهنظر میرسدما بیشتر دنبال توسعه بدون توسعه هستیم، یعنی گسترش توان اقتصادی بدون گسترش طبقات حامل این توان اقتصادی.
اتفاقاً اینجا است که این دو به هم وصل میشوند. مردم بحث از مشارکت و حق میکنند، جمهوری اسلامی از قانون صحبت میکند، اینجا است که توسعه در ساحت جمهوری به جامعه عبور میکند. این چیزی است که میبینیم در پنهان دارد موج میزند، اتفاقات دارد صورت میگیرد و همه آدمها را به سمت خود میبرد. تمرکز بر توسعه، اتفاق مهمی در جمهوری اسلامی افتاده است. درحالی که انتظار میرفت نیروهای ایدئولوژیک همچنان بر تداوم ایدئولوژی یا مسأله یا خودی و بیگانه اصرار کنند، امروز می بینیم که از این امر عبور کردند، دارد بحث توسعه را دنبال میکند.
اگر جلوی بازی طبقه متوسط بهعنوان ناجی برون رفت از این وضعیت گرفته شود، چه خواهد شد؟
دو سناریو در پیش داریم؛ نخست اینکه ما با یک ساخت بسته سیاسی در ایران روبهرو میشویم، یعنی محدودیت کلیت نیروهای اجتماعی، دوم اینکه ممکن است انقلاب شود. اما شاکله جمهوری اسلامی به بسته شدن فضای جامعه میل ندارد، دیگر اینکه اگر این اتفاق بیفتد، ممکن است صدای جامعه تکثیر شود و اعتراض جمعی را رقم بزند. یعنی اگر فضا برای طبقه متوسط باز نشود، ممکن است بهسمت طبقه پایین برود، با طبقه پایین انسجام پیدا کند و آن را تئوریزه کند تا از دل آن تغییرات فراگیر بیرون بیاید. بنابراین جمهوری اسلامی چارهای جز بهرسمیت شناختن طبقه متوسط ندارد.
تحلیل عباس عبدی از ریشههای حوادث اخیر
درباره بیاعتمادی و ناامیدی بهآینده فکر کنیم
شکاف در ساخت قدرت به ناتوانی در تصمیم ملی رسیده است
گروه سیاسی/ عباس عبدی، تحلیلگر مسائل سیاسی-اجتماعی، ریشه حوادث آبان ماه را فراتر از تصمیمگیری درباره بنزین دانست و با تحلیل این وقایع با سه رویکرد مدیریتی، امنیتی و جامعه شناختی، تأکید کرد که اعمال ناگهانی افزایش قیمت بنزین، ناشی از شکاف شدید در ساخت قدرت است که به مردم این پیام را میدهد که ما (حاکمیت) اتحادی در این مسأله نداریم، پس خودتان در این باره اقدام کنید.
به گزارش جماران، عبدی که شامگاه چهارشنبه در نشست «شورش حاشیه بر متن» در مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران با موضوع خوانش جامعهشناختی وقایع اخیر سخن میگفت، اظهار کرد که اتفاقات اخیر یک تحول کیفی در وضعیت جامعه ایران است که قابل قیاس با حوادث ۹۶ و ٨٨ نبود. ما از این به بعد نمیتوانیم آرایش نیروها و مسائل و روابط آنها را در چارچوب گذشته تحلیل کنیم.
عبدی با بیان اینکه با تکیه بر مسأله گرانی بنزین باید ساخت سیاسی ایران را تجزیه و تحلیل کرد، سه رویکرد مدیریتی، امنیتی و جامعه شناختی را برای بررسی این مسأله پیشنهاد کرد و با طرح این سؤال که چرا دولت یواشکی قیمت بنزین را افزایش داد، گفت: دو عامل در این زمینه قابل ردیابی است؛ یکی شکاف بسیار شدید در ساخت قدرت که پیامش به جامعه این است که خودتان اقدام کنید و ما اتحادی درباره این مسأله نداریم و دیگری ناتوانی در اتخاذ تصمیمات ملی است.
این تحلیلگر مسائل سیاسی، ارائه کامل درآمد به مردم و اتخاذ تصمیم در شرایط بهتر اقتصادی را دو شرط ضروری اصلاح قیمت بنزین برشمرد و افزود: متأسفانه مسئولان هیچ کدام از این دو شرط را انجام ندادهاند، اما باید دید چرا این دو شرط را محقق نکردهاند؟ به نظرم به دلیل رقابتهای مخرب سیاسی در ساخت قدرت.
رقابتهای مخرب سیاسی در ساخت قدرت
عبدی در تحلیل رقابتهای مخرب سیاسی در ساخت قدرت گفت: در نخستین دقایق اجرای این طرح که حتی مردم هنوز خبر نداشتند، خمپاره و موشک علیه این طرح روانه فضای مجازی شد. به این دلیل دولت نه میتوانست شرایط را همچون سابق ادامه دهد، نه میتوانست تصمیم برای اصلاح قیمتها بگیرد و نه حتی میتوانست تصمیم خود را به عرصه عمومی بیاورد. او با اشاره به اینکه خود مجلس تصویب کرده بود که قیمت حاملهای انرژی به ۹۰ درصد قیمت فوب خلیج فارس برسد، اضافه کرد: اما دیدیم که اولین مخالفان اجرای این طرح، مجلسیها بودند. به این دلیل که در کشور ما منافع ملی در حاشیه قرار دارد. بنابراین باید پرسید که چرا این تصمیم در جلسه سران سه قوه گرفته میشود؟ برای اینکه رئیس دولت میداند که به تنهایی قادر به اجرای چنین تصمیمی نیست.
او شکاف در ساخت قدرت را به سایر ابعاد تسری داد و گفت: این مسأله تنها منحصر به موضوع تعیین قیمت سوخت نیست. بلکه میبینیم در روابط خارجی نیز وجود دارد. یعنی در واقع عامل قفل شدن سیستم تصمیمگیری مملکت، نه به دلیل تنشهای موجود بین مردم و حکومت، بلکه در ساخت قدرت است. عملاً با وجود چنین شکاف و تنشی در ساختار قدرت دیگر نمیتوان هیچ تصمیمی گرفت.
این فعال سیاسی اصلاحطلب، ریشه شکاف موجود در ساخت قدرت را در تناقضات ساخت سیاسی دانست و افزود: این تناقضات در اوایل انقلاب برجسته نمیشد. برای نمونه، پذیرفتن جمهوریت و رأی مردم در اوایل انقلاب عین اسلامیت بود. اما این دو به مرور با هم جمع نشدند و اشخاص برای حل مشکل میان آنها دچار تناقضات عجیب و غریبی شدند. به نحوی که رؤسای جمهور در ابتدا که روی کار میآیند، مشکلی ندارند اما بعدها دچار مشکلاتی شده و از گردونه قدرت حذف میشوند.
وقتی حاشیه اهمیت کلیدی پیدا میکند
عبدی در تحلیل امنیتی رویدادهای اخیر نیز با بیان اینکه برخی دوست دارند بدانند این اتفاقات زیر سر چه کسی بود، مجاهدین یا سلطنتطلبان، امریکا یا عربستان، تصریح کرد: اگر اتفاقات، فارغ از همه مقدماتش توطئهچینی بود، نشانگر شکست دستگاههای اطلاعاتی ایران است.
این پژوهشگر مسائل اجتماعی با اشاره به اینکه در اتفاق امسال، حاشیه ضعیف و فقیر جامعه اهمیت کلیدیتری پیدا کرده است، اضافه کرد: براساس اطلاعات جمعیتی، تهران رشد بسیار کمی داشته و سالانه بیش از 100 هزار نفر به جمعیتش اضافه نمیشود، اما شهرهای اطراف تهران که حوادث در آنها شدید بود، فرآیند دیگری داشتند. عبدی گفت: طی 10سال 85 تا 95، شهرهای اسلامشهر، شهریار، ورامین از حداقل 25 درصد تا 200درصد افزایش جمعیت داشتهاند. این نشان میدهد که این شهرها بنیانهای اجتماعی با ثباتی ندارند که این حجم از جمعیت به آن اضافه شده است، ضمن اینکه این اتفاق در شرایطی افتاده که رشد اقتصادی جدی در کشور نداشتهایم.
این تحلیلگر مسائل اجتماعی با بیان اینکه این شهرها اصلاً زیرساختی ندارند، به شاخص بیکاری اشاره کرد و افزود: نرخ فعالیت در کشورهای اروپایی تا 65 درصد میرسد. یعنی از 100 نفر افراد بالای 15 سال، 65 نفرشان شاغل هستند. مابقی هم که شاغل نیستند یا بازنشسته یا خانهدار هستند. اما در ایران، در سال 84 این نرخ 41درصد بوده و در سال 90 به 36 درصد رسیده است. این باورنکردنی است که چگونه کسی به این موضوعات توجه نمیکند.
عبدی با بیان اینکه تعداد شاغلان کشور از سال 85 تا 90 به شکلی باورنکردنی 100 هزار نفر کم شده است، اظهار کرد: در حالی که از سال 75 تا 85، شش میلیون نفر به تعداد شاغلان اضافه شده است. از سال 84 تا 96 نیز تنها سه میلیون نفر به تعداد شاغلان کشور اضافه شده که آن هم مربوط به سالهای اخیر است. در صورتی که اگر میخواستیم همان روند سالهای 75 تا 85 را ادامه دهیم، امروز باید حداقل 5 میلیون شاغل اضافهتر از رقم فعلی داشتیم. در نتیجه میبینیم با اینکه تعداد جوانان 15 تا 29 سال در این فاصله کمتر شده، اما تعداد بیکاریشان بالا رفته است.
این پژوهشگر با بیان اینکه قبلاً بیشترین نرخ بیکاری در میان بیسوادان بود، اما امروزه بیشترین نرخ متعلق به مردان دارای مدرک کارشناسی است، اضافه کرد: امروز متناسب با سطح توسعه اقتصادی ایران باید نرخ فعالیتمان بالای 46درصد باشد، نه 41 درصد. تعداد بیکاران بالا رفته، درآمدها پایین است و تورم هم که سر جای خود وجود دارد. در نتیجه ما با لشکری مواجه هستیم که کاری نمیتواند بکند.
او افزود: بنابراین اگر این حالت درست باشد، دلیلش تمرکز بیش از حد دستگاههای امنیتی روی نیروهای مدنی است. وقتی زمان و انرژی نیروهای امنیتی برای یک روزنامهنگار یا یک NGO صرف میشود، آنان دیگر نمیتوانند بفهمند که ارتباطات دیگر چگونه شکل میگیرد. اما اگر این حالت درست نباشد و چنین بگویند که مردم از روی عصبانیت چنین کردهاند و هیچ برنامهریزی برای این کار نداشتهاند، این نیز به منزله یک شکست است. زیرا دستگاههای امنیتی جامعه به درد همین مواقع میخورد که بتواند نبض جامعه را بگیرد. البته واقع قضیه این است که هیچ نظام مبتنی بر کنترل امنیتی نمیتواند این نبض را بگیرد و در جوامع دیگر این نبض به صورت آشکار گرفته میشود.
این پژوهشگر اجتماعی ادامه داد: ارزیابی من این است که حالت دوم درست باشد و هیچ توطئهای به آن معنا که فکر کنیم دقیقاً طراحی شده بوده، وجود ندارد. البته در همه این اتفاقات همیشه عدهای هستند که موجسواری خود را کرده و اقداماتی انجام میدهند.
بیاعتمادی و ناامیدی به آینده
عبدی، مهمتر از آتش زدن اماکن دولتی که در همه جای دنیا شایع است، سکوت بخشهایی از جامعه را نسبت به این اتفاقات دانست و گفت ریشههای اصلی و جامعه شناسی این مسأله، بیاعتمادی و نداشتن امید به آینده است. اتفاق بدی که افتاده این است که هم امید اجتماعی کم شده هم امید فردی.
او با بیان اینکه بر اساس نظرسنجیها، امید به آینده هم از نظر اجتماعی و هم از لحاظ فردی بشدت پایین آمده و در کنار آن اعتماد نیز کاهش یافته است، اضافه کرد: وقتی قضیه فساد به این شکل مطرح میشود، شاید کسانی پیش خود بگویند مردم خواهند گفت «به به چه مبارزه خوبی با فساد میشود.» در صورتی که اصلاً اینگونه نیست و اکثراً این جمله را به زبان میآورند «تازه اینقدرش را کشف کردهاند و مابقی را نمیخواهند رسیدگی کنند.»
عبدی با اشاره به اینکه در حوادث اخیر دو حاشیه بر متن وجود داشت، گفت: جامعه ایران با دو حاشیه مواجه است که هرکدام بر اساس وزنی که دارند، بر متن غلبه پیدا میکنند و حتی شاید در بعضی اوقات غلبه پیدا کردهاند و واقعیت قدرت اجازه نمیدهد محقق شوند.
او اضافه کرد: اول، حاشیهای است که در سال 88 خود را نشان داد. سال 88 شاهد حضور کسانی بودیم که چیزی داشتند و میخواستند بیشتر داشته باشند و این مسأله را حق خود میدانستند. بنابراین تحلیل این بود اگر آنها را سرکوب کنند برای اینکه چیزی که دارند را از دست ندهند، کوتاه میآیند. اما این بار کسانی که به خیابان آمدند که چیزی ندارند تا از دست دهند یا این تصور برایشان وجود دارد که اگر هم چیزی دارند، قرار است از آنان گرفته شود.
این فعال سیاسی اصلاحطلب گفت: ما دو حاشیه داریم. یکی حاشیه فرهنگی-سیاسی است که بخش عمدهای از خود را در سبک زندگی، ارزشهای فردی و مشارکت در حوزههای مختلف نشان میدهد. یک تعدادی بویژه از سال 84 تا 92 به این نتیجه رسیدند که حذف شده یا به حاشیه رانده شدهاند و از سال 88 به عنوان یک فرصت استفاده کردند. در نتیجه برای من بیشتر از آنکه انتخابات سال 88 مهم باشد، همین وجه از اتفاقات آن سال اهمیت داشت. اما در سال 96، نوع دیگری از معترضان حضور داشتند. یعنی اغلب کسانی که بیکار بودند و راهی برای ادامه بقا نداشتند. ولی معتقدم که این دو نوع معترض در سال 98 کمابیش به هم رسیدند. حالا ممکن است مشارکتشان در این حوادث همسنگ نبوده باشد ولی کم و بیش به هم رسیدند.
درد را از هر طرف بنویسی، همان درد است
علی ربیعی
دستیار ارتباطات اجتماعی رئیسجمهوری و سخنگوی دولت
درد را از هر طرف بنویسی / همان درد است / مثل درد من / مثل درد تو / مثل درد همسایه، / که دلش گرفته است / و چراغ خانهاش را خاموش کرده است...
روز چهارشنبه، در نشست سخنگویی گفتم: امروز همه ما درد داریم و این درد، درد همه ماست. در آبانماه ۹۸ در سرزمینمان ماجرایی تلخ رخ داد. امروز وقتی به این موضوع میاندیشم متأسف میشوم که عدهای هنوز این درد را حس نکردهاند، شاید دچار بیحسی شدهاند. عدهای بیدرد در خارج نشسته با عشق رؤیای چهل ساله فروپاشی ایران روی تلی از درد و رنج ایرانیان، شادمانه پایکوبی میکنند که: «دیدید این تحریم چه دردی به جان جامعه افکنده است.» تعدادی دیگر هم انگار نه انگار، آنچنان در شیرینی رؤیای سقوط دولت و نشستن بر مسند قدرت و خط و خط بازی به سر میبرند که تلخیهای جامعه را احساس نمیکنند. آنها هم با شادمانی بر طبل جنگ سیاسی میکوبند. کافی است نگاه کنید به تیترها، گفتهها و تولیدات خبری و تحلیلی و تصویریشان که چگونه با لذت فریاد میکشند. فارغ از این موارد ما امروز نیازمند یک تبیین برای افقگشایی، ترمیم جامعه و امید به آینده بهتر و درمان زخمها هستیم. به اعتقاد من اتفاقی که رخ داد ورای وقوع در یک زمان و برهه خاص تا اندازهای قابل پیشبینی بود. چندی پیش، در سالنامه «ایران» برای سال ۹۸، تحلیلی در مورد تحولات اجتماعی ایران مبتنی بر جامعه شناسی سیاسی نوشتم. سال ۹۷ را تازه پشت سر گذاشته بودیم. آنجا با این عنوان نوشتم «سال ۹۸ فقط یک سال نیست». آن روز هم عدهای با عینکهای سیاست زده، این نوشته را خوانش دیگری کرده و من را نیز متهم کردند. در آن مقاله نوشته بودم: «ما در اسفند ۹۷ با تورم بالا، کوچک شدن کیک اقتصاد کشور بهدلیل رشد منفی اقتصادی و کاهش قدرت خرید مردم در آستانه ورود به سال نو هستیم. دیدگاه و نگرش مردم و انگاره عمومی آنها حال خوشی ندارد. جامعه بیپناه امروزی ما با ذهنیت تزریق شدهای از یأس، ناامیدی از فردای بهتر و حتی شاید ترس از سالی بدتر از امسال روبهروست. به نظر من سه عامل ناملایمات در روابط خارجی، زیرساختهای اصلاح نشده اقتصادی و برخی تصمیمات نادرست سیاستی و در کنار آن اقداماتی برای تضعیف دولت، در امیدزدایی و پمپاژ ناامیدی در جامعه تأثیر زیادی داشته است. ما در حالی وارد سال ۹۸ میشویم که آثار باقی مانده از تمامی تحولات سال ۹۷ به همراه شدت یافتن فشارهای خارجی و افزایش تنشهای ساختاری داخلی و نزاعهای ناشی از در پیش رو بودن انتخابات مجلس قابل پیشبینی است. متأسفانه از نیمه دوم سال ۹۷ روندی در رسانههای منتقد دولت بخصوص صداوسیما دیده میشد که به نظر من بازی با اعصاب مردم بوده و امتداد دادن آن به سال ۹۸ به صلاح هیچیک از مردم کشور نیست. فکر میکنم اگر بر همین سیاق سال ۹۸ را ادامه دهیم چشمانداز روشنی در پیش نخواهیم داشت و برای جامعه امکان بروز تحرکات اجتماعی و انتقال ناآرامیهای ذهنی به ناآرامیهای فیزیکی را کاملاً متصورم.»
همانگونه که نوشته بودم این ناآرامی ها در آبان ماه 98 با خساراتی تأسف انگیز رخ داد. به خاطر داشته باشیم ناآرامیها و شورشها و اعتراضات اجتماعی در ابتدا طراحی و برنامهریزی شده به وجود نمیآیند بلکه در اثر عوامل متعدد، پیچیده و به هم پیوسته ابتدا در لایههای پایین اجتماعی شکل گرفته و در آستانه تحمل جامعه با یک اثر پروانهای یا ماشهای مثل ماجرای بنزین به سطح کشیده میشوند. البته همانگونه که در مقاله هفته پیش خود تحت عنوان «چهار روایت و سه گروه در یک مسأله» آوردهام، در این ناآرامیها سه گروه کنشگری میکنند. «گروه اول دست یافتن به آرزوهای متداول انسانی و برخورداری از زندگی در سطح متوسط را برای خود دشوار میبیند. در حالی که انتظار آنها به علت فرآیندهای ارتباطی فاصله زیادی با واقعیت زندگیشان دارد. گروه دوم، جریانی شبه طبقه است که در دهههای اخیر در حاشیه شهرها شکل گرفته و ناشی از مهاجرتهای صورت گرفتهای است که من آن را جریان حاشیهنشینی نوع سوم و چهارم نامیدهام. همواره فقر و ناکامی حاشیه نشین خشنتر از فقر و ناکامی روستایی است. اینان هر روزه فاصله طبقاتی را ادراک و مقایسه و احساس عدم عدالت عمیقی را تجربه میکنند. به تعبیر فوکو جنگ حاشیه علیه متن نتیجه چنین شرایطی است. گروه سوم نیز وابستگان سازماندهی شده گروههای تروریستی هستند که هرچند کم تعدادند اما هدفمند عمل میکنند. من نه تنها انکار نمیکنم بلکه همانگونه که رهبر معظم انقلاب نیز تأکید داشتهاند، معتقدم که گروه سوم با هدایت خارجی در این ماجرا نقش آفرینی کردهاند و آنان ابتدا متکی بر محرکهای ذهنی - همانگونه که برایان هوک از سر ذوق زدگی همه این بحران ها را محصول تحریم یعنی تحریک قهرآلود ملت به شورش وتخریب دانسته و در بیانی دیگر گفته: «من معتقدم آنچه مردم ایران را ابتدا به خیابان آورد افزایش قیمت بنزین بود اما اعتراضات به یک جنبش علیه نظام تبدیل شد.» - برنامهریزی میکنند. سپس با قصد موج سواری بر نارضایتی افراد دیگر، اهداف خود را دنبال میکنند. برای یک تحلیل درست باید نقش و میزان اثر هریک از این عوامل را به درستی دید. بنابراین همانگونه که قبلاً نیز تأکید کردهام برای کاستن از احتمال بروز رخدادهای مشابه، باید واقعبینانهتر و منصفانهتر و دقیقتر اندیشه کرد. یکی از علائم اینکه از این ماجرا همه ما درس گرفتهایم این خواهد بود که از فردا جدال روایتی و تقصیریابی را فراموش کنیم و هر کدام با قبول سهم خود برای ترمیم اجتماعی و آینده بهتر تلاش کنیم.»
اما اکنون که چند روز از ناآرامیها گذشته هیچ علایمی از اجماع همگانی برای ترمیم زخمهای جامعه نمیبینم، انگار نه انگار که تن جامعه رنجور و زخمی است. این را به خوبی میدانیم که در یک جامعه متکی بر توزیع یارانه و اقتصادی وابسته به نفت که کسب رضایت اجتماعی بدون برنامه رشد و توسعه کشور را ایجاب میکند؛ هنگامی که درآمد نفت قطع شود، زمان برای سرمستی توده ستایانه هم تمام خواهد شد. رسالت اجتنابناپذیر ما در میان مدت کسب رضایت اجتماعی در جامعهای بدون اقتصاد نفتی و بدون نظام توزیع یارانه هاست؛ رسالت ما ترسیم نقشه راهی برای تقویت میانجیهای اجتماعی به جای نادیده گرفتن آنها، تقویت نهادها، گروههای مرجع و شخصیتهای نمادینی که اکنون کم اثر شدهاند، تکیه هرچه بیشتر به مردم سالاری نه فقط در فصل انتخابات بلکه در خلال فصول انتخاباتی و در نهایت از میان بردن موانع امید به آینده، ایجاد روزنههای شادی و نیز بازسازی اجتماعی با احزابی است که مرجعیتی آرام بخش برای جامعه باشند. شیطان بزرگ عصر ما، ناآرامی و ناامنی ذهنی شهروندان ماست؛ خطری که این احساس درخود فروماندگی برای امنیت ملی ما تولید میکند، قابل مقایسه با سایر تهدیدات داخلی و خارجی نیست. البته این را هم میدانیم که دولت تنها میتواند بخش معینی از این تلاش ملی باشد. اگر دولت و سایر قوا نتوانند به یک برداشت مشترک از این صورت مسأله دست یابند، هیچ اقدامی به ثمر نخواهد نشست. در شرایط فعلی تحریمهای امریکا باقی است و به نظر من تشدید هم خواهد شد. راه ما درمان دردهای داخلی است وگرنه اگر از ۹۶ تا ۹۸ دوسال طول کشید، اگر در کنار مردم و با اجماع در حاکمیت به تدبیرننشینیم، معلوم نیست اتفاقات بعدی هم رخ ندهد.
باید این خِرَد فردوسی را بهخاطر آورد:
ز دلها همه کینه بیرون کنید / به مهر اندرین کشور افسون کنید
مسیر درست امروز ما ایجاد گفتوگوی بزرگ اجتماعی برای مسائل امروزمان است. مسیری که باید از گفتوگوی ملی، مردمی و نخبگی آغاز شود و با شکل دادن به یک گفتوگوی درون حاکمیتی و دستیابی به یک توافق بزرگ خاتمه یابد؛ در غیر این صورت به قول معروف :حکایت همچنان باقی است...
غفلت از انسجام ملی؛ خطای استراتژیک
جمال عرف
معاون سیاسی وزیر کشور
۱. قرآن مجید، اهل ایمان را از تنازع برحذر میدارد. این نکته در کلام ولی امر مسلمین نیز بیان شده است۱. خداوند متعال در سوره شریفه انفال، آیه ۴۶ میفرماید: و اطاعت (فرمان) خدا و پیامبرش نمایید و نزاع (و کشمکش) مکنید تا سست نشوید و قدرت (و شوکت و هیبت) شما از میان نرود و استقامت نمایید که خداوند با استقامتکنندگان است.
۲. در سال ۹۶ بر اساس پروژهای که تعدادی از صاحبنظران حوزههای سیاسی و امنیتی در آن مشارکت داشتند، مهمترین مسائل راهبردی و کلیدی جمهوری اسلامی ایران احصا گردید. یکی از مسائل راهبردی که از اولویت ویژهای نیز برخوردار بود، «انسجام ملی، اجتماعی و سیاسی» است، در فاز دوم پروژه، روندشناسی موضوعات در دستور کار قرار گرفت که با نگاه آینده پژوهانه در افق ۸- ۵ساله، موضوع انسجام، روندی نزولی داشت.
۳. حوادث سال ۹۶ و ۹۸، گویای درستی نتایج برآورد مذکور است. صرفنظر از کاتالیزور یا جرقه حوادث، آنچه از اهمیتی راهبردی برخوردار است، توجه به علل و عوامل پیدا و پنهان حوادث اخیر است. در این میان، تقلیل دادن این عوامل به یک تصمیم و سیاست عمومی، نوعی تقلیلگرایی و مصداق عدم توجه به ریشه ها، بسترها، علل، عوامل و پیامدهای موضوع محسوب میشود که بایستی توسط مراکز پژوهشی و راهبردی مورد کنکاش قرار گیرد.
۴. نگارنده بر آن است که پس از حوادث اخیر، مهمترین مسأله، «حفظ و تقویت انسجام و همبستگی ملی، اجتماعی، سیاسی و مدیریتی» است. انتظار جامعه از حکمرانان و مدیران در همه سطوح، خصوصاً پس از حوادثی از این دست، حفظ وحدت و انسجام است؛ چرا که جامعه در سایه انسجام و وحدت است که میتواند از تنگناها عبور نماید و توطئه دشمنان را خنثی کند و از تهدید، فرصت بسازد. بیتردید، ادامه تنازعات سیاسی، انعکاس اجتماعی پیدا خواهد کرد که خود مصداق خطای استراتژیک است. از سوی دیگر، بدیهی است که با تداوم تنازعات و افزایش اختلافات در داخل کشور، دشمنان در ورای مرزها نیز جسارت بیشتری برای اجرای توطئههای بیشتر و افزایش دخالتهای خود در امور کشور مییابند. بهعنوان نمونهای غیر قابل انکار میتوان به آغاز و گسترش تحریمهای ظالمانه و غیرقانونی امریکا علیه مردم و نظام، پس از حوادث دی ماه ۱۳۹۶ اشاره داشت.
۵. از ۱۰ آذرماه، زنگ انتخابات دوره یازدهم مجلس شورای اسلامی با آغاز فرآیند ثبتنامها و تشکیل هیأتهای اجرایی و نظارت و سایر فرآیندهای انتخاباتی به صدا درمی آید. وجود آرامش، امنیت، ثبات، انسجام و...، پیش شرط انتخاباتی پرشور و نشاط، امن و قانونمند خواهد بود؛ و این وظیفه همه ماست که با حس مسئولیت پذیری، زمینه ساز آن باشیم.
____________________________________
۱. بالاخره وقتی یک تصمیمی گرفته شد از ناحیه سران سه قوه، بحث دولت نیست، بحث یک وزارتخانه نیست، سران سه قوه کشور نشستند یک تصمیمی گرفتند؛ به یک پشتوانه کارشناسی هم متکی است... امیدواریم انشاءالله به کمک مردم، به همفکری و همافزایی مسئولان و دلسوزی و پیگیری آنها و لطف الهی این کار به بهترین وجهی پیش برود.
معاون سیاسی وزیر کشور
۱. قرآن مجید، اهل ایمان را از تنازع برحذر میدارد. این نکته در کلام ولی امر مسلمین نیز بیان شده است۱. خداوند متعال در سوره شریفه انفال، آیه ۴۶ میفرماید: و اطاعت (فرمان) خدا و پیامبرش نمایید و نزاع (و کشمکش) مکنید تا سست نشوید و قدرت (و شوکت و هیبت) شما از میان نرود و استقامت نمایید که خداوند با استقامتکنندگان است.
۲. در سال ۹۶ بر اساس پروژهای که تعدادی از صاحبنظران حوزههای سیاسی و امنیتی در آن مشارکت داشتند، مهمترین مسائل راهبردی و کلیدی جمهوری اسلامی ایران احصا گردید. یکی از مسائل راهبردی که از اولویت ویژهای نیز برخوردار بود، «انسجام ملی، اجتماعی و سیاسی» است، در فاز دوم پروژه، روندشناسی موضوعات در دستور کار قرار گرفت که با نگاه آینده پژوهانه در افق ۸- ۵ساله، موضوع انسجام، روندی نزولی داشت.
۳. حوادث سال ۹۶ و ۹۸، گویای درستی نتایج برآورد مذکور است. صرفنظر از کاتالیزور یا جرقه حوادث، آنچه از اهمیتی راهبردی برخوردار است، توجه به علل و عوامل پیدا و پنهان حوادث اخیر است. در این میان، تقلیل دادن این عوامل به یک تصمیم و سیاست عمومی، نوعی تقلیلگرایی و مصداق عدم توجه به ریشه ها، بسترها، علل، عوامل و پیامدهای موضوع محسوب میشود که بایستی توسط مراکز پژوهشی و راهبردی مورد کنکاش قرار گیرد.
۴. نگارنده بر آن است که پس از حوادث اخیر، مهمترین مسأله، «حفظ و تقویت انسجام و همبستگی ملی، اجتماعی، سیاسی و مدیریتی» است. انتظار جامعه از حکمرانان و مدیران در همه سطوح، خصوصاً پس از حوادثی از این دست، حفظ وحدت و انسجام است؛ چرا که جامعه در سایه انسجام و وحدت است که میتواند از تنگناها عبور نماید و توطئه دشمنان را خنثی کند و از تهدید، فرصت بسازد. بیتردید، ادامه تنازعات سیاسی، انعکاس اجتماعی پیدا خواهد کرد که خود مصداق خطای استراتژیک است. از سوی دیگر، بدیهی است که با تداوم تنازعات و افزایش اختلافات در داخل کشور، دشمنان در ورای مرزها نیز جسارت بیشتری برای اجرای توطئههای بیشتر و افزایش دخالتهای خود در امور کشور مییابند. بهعنوان نمونهای غیر قابل انکار میتوان به آغاز و گسترش تحریمهای ظالمانه و غیرقانونی امریکا علیه مردم و نظام، پس از حوادث دی ماه ۱۳۹۶ اشاره داشت.
۵. از ۱۰ آذرماه، زنگ انتخابات دوره یازدهم مجلس شورای اسلامی با آغاز فرآیند ثبتنامها و تشکیل هیأتهای اجرایی و نظارت و سایر فرآیندهای انتخاباتی به صدا درمی آید. وجود آرامش، امنیت، ثبات، انسجام و...، پیش شرط انتخاباتی پرشور و نشاط، امن و قانونمند خواهد بود؛ و این وظیفه همه ماست که با حس مسئولیت پذیری، زمینه ساز آن باشیم.
____________________________________
۱. بالاخره وقتی یک تصمیمی گرفته شد از ناحیه سران سه قوه، بحث دولت نیست، بحث یک وزارتخانه نیست، سران سه قوه کشور نشستند یک تصمیمی گرفتند؛ به یک پشتوانه کارشناسی هم متکی است... امیدواریم انشاءالله به کمک مردم، به همفکری و همافزایی مسئولان و دلسوزی و پیگیری آنها و لطف الهی این کار به بهترین وجهی پیش برود.
اسلامآباد؛ فرصتی برای توسعه بافت ناکارآمد درون شهری
زهرا نژادبهرام
رئیس کمیته شهرسازی شورای اسلامی شهر تهران
زندگی در کلانشهرها همواره دارای پیچیدگیها و چالشهای متفاوت است. شهرهای بزرگ دارای زوایای پنهانی هستند که کمتر مورد توجه قرار میگیرند، از جمله آسیبهای کلانشهرها به وجود آمدن فضاهای بدون دفاع است که فاقد حداقل امکانات و نیازمندیهای زندگی شهری هستند. سکونتگاههای غیررسمی از جمله این فضاها هستند، فضاهایی پیچیده که انسانها با حداقل امکاناتی که قابل تصور نیستند در آن زندگی میکنند. براساس گزارش سازمان ملل، سکونتگاههای غیررسمی چالش اصلی هزاره سوم معرفی شدهاند و در حال حاضر 42درصد از جمعیت ساکن در کشورهای جهانسوم یا در حال توسعه در همین سکونتگاهها زندگی میکنند. بر اساس آخرین آمار وزارت راه و شهرسازی، در ایران 11 الی 13 میلیون نفر در سکونتگاههای غیررسمی سکونت دارند که تقریباً 20درصد از جمعیت کشور را دربر میگیرد.
سکونتگاههای غیررسمی دو مشخصه اصلی دارند: نخست آنکه از نظر کالبدی در برابر مخاطرات طبیعی بشدت آسیبپذیر و نا ایمناند، دوم از نظر داشتن حقوق شهروندی دارای ابهام هستند وآنچه که یک سکونتگاه غیررسمی را از سکونتگاههای نابسامان متمایز میکند، جدا افتادگی و گسست آن از ساختار اجتماعی و کالبدی شهر است. اسکان غیررسمی به جهت ایجاد فقر و گسترش آن و نیز به مخاطره انداختن محیط زیست و تحمیل هزینههای سنگین برای حل مشکلات، تهدید جدی برای پایداری و انسجام جامعه شهری تلقی میگردد.
اسلامآباد محدودهای است که پیشتر جزئی از محله دهونک محسوب میشده و علیرغم وجود سابقه شکلگیری قریب به 60 سال و برخورداری از تاریخ و هویت مختص به خود، تاکنون کمتر از این منظر مورد توجه قرار رفته و به علت پذیرش جمعیت مهاجرین و شکلگیری بدون برنامه توسعه، متأسفانه تبدیل به کلونی خاص شده که قسمتهای شمالی و جنوبی آن تفاوت قابل ملاحظهای دارد. معضلات و مشکلات این محله از جنس سکونتگاههای حاشیهنشین نیست زیرا اساساً شکلگیری این محدوده در دل و بستر شهر رخ داده و لذا باید استراتژی متناسب برای آن تعریف شود. بهعبارت دیگر اسلامآباد جزئی جداییناپذیر از شهر است و تعیین هرگونه استراتژی برای این محدوده باید بر همین اساس صورت پذیرد.
بهطور کلی برخورد با سکونتگاههای غیررسمی در دو دسته قابل تقسیم است. دسته اول تمرکز بر اقدامات سلبی و قهری بوده که قریب به اتفاقِ تجربیات بهدست آمده از اجرای این شیوه، دال بر ناکارآمدی و عدم کفایت آن دارد. بهعنوان نمونه میتوان به تجربه مقابله سختافزاری جدی با محله خاکسفید اشاره کرد که صرفاً منتج به جابهجایی ساکنین این محدوده از این محدوده به محدوده مجاور این بافت شده و عملاً تغییری در ارتقای توانمندی ساکنین و بسامان کردن این بافت صورت نگرفته است. کاربستِ این شیوه شاید در نگاه اول بتواند مشکلات کالبدی، اقتصادی و اجتماعی را حل کند اما عملاً با جابهجایی ساکنین سکونتگاههای غیررسمی جدیدی شکل میگیرد.
رویکرد دوم در مواجهه با سکونتگاههای غیررسمی با جلب مشارکت و ایجاد حس تشخص در ساکنین و تقویت امید به زندگی و در نتیجه انگیزه اشتغال و رفع مشکلات به توانمندی ساکنین کمک متمرکز میشود و به نوعی حق زیست انسانی و عادلانه را بهعنوان اصل اولیه در حقوق شهروندی به رسمیت میشناسد. البته از جمله انتقاداتی که به این رویکرد وارد است این است که گسترش و افزایش جمعیت سکونتگاهها در ابتدا بهدلیل رونق و پیشرفتی که به جهت توانمندسازی اتفاق میافتد سبب جذاب شدن منطقه گردد. مداقه بر این قبیل مسائل و نقاط ضعف و قوت هر یک از رویکردها مسأله پیچیده بودن نحوه برخورد در اینگونه سکونتگاهها را نمایان میکند و در همین راستا این واقعیت را به نمایش میگذارد که بدون کار کارشناسی و صرف زمان نمیتوان به نتیجه مناسب دست یافت.
مدیریت شهری برای نقشآفرینی مطلوب در قبال بافتهایی مانند اسلامآباد اولاً باید به شناخت درست و همهجانبهای از تواناییها، ظرفیتها و نقاط ضعف و کاستیهای موجود دست یابد و ثانیاً با تمرکز بر اقداماتی از جنس بهسازی محیطی و ارائه خدمات متناسب، زمینه ارتقای ارزش سکونت و حس تشخص را برای محدوده و ساکنین آن فراهم آورد. به بیان دیگر، فهم و انتقال تجربیات بافت به مدیریت شهری منجر به تهیه طرحهای توسعه محلهای توسط مدیریت شهری میگردد. محله اسلامآباد باید در این روند شکل بگیرد در غیر این صورت، تهیه طرح در خلأ به معنای نادیده گرفتن مردم و محله میباشد و بواقع حذف مردم از برنامهریزی و تصمیمگیری منجر به تهیه طرحهای شهری آمرانه شده و تجربه نشان داده توسط جامعه هدف مورد پذیرش قرار نمیگیرد. نقش نهادهای مردمی و واسط کلیدی است. این نهادها باید بهصورت هوشمندانه در جهت انتقال خواست و نیازهای محله به مدیریت شهری و جلب منافع مشترک اقدام نمایند.
فقدان امنیت از مهمترین عوامل بیعدالتی اجتماعی در این گونه بافتها میباشد، نوع شغل و فعالیت حرفهای در این محلات بیشتر از جنس کارگری و مشاغل سیاه میباشد، این محلهها نیازمند توجه میباشند، باید دیده بشوند و ساکنان آن به عنوان یک شهروند حقوق اولیه زیستشهری را داشته باشند. بواقع میتوان گفت فقدان ارزش سکونت میتواند عاملی برای ایجاد فضاهای بیدفاع شهر باشد، فضاهایی که در خلأ مدیریت شهری و بیتوجهی مسئولان بتدریج رشد کرده و به معضل تبدیل شده ولی اکنون با شکلگیری اینگونه کلونیها بر پیچیدگی حل معضلات آنها افزوده شده است.
یکی از مهمترین راهکارهای بهبود کیفیت زیستی در سکونتگاههای غیررسمی، ارتقای کیفیت کالبدی و مشخصاً بهسازی محیطی و مسکن است. با توجه به این واقعیت که عمده ساکنین سکونتگاههای غیررسمی را افراد کمتوان شکل میدهند، اتخاذ تدابیر متناسب به منظور راهاندازی برنامهها و پروژههای توانمندسازی بافت و ساکنین، ارتقای زیرساختها و خدمات شهری محدوده، حمایت از گروههای آسیبپذیر، توانمندسازی اقتصادی و ظرفیتسازی برای مدیریت محلی بخصوص شهرداریها، تشکیل صندوقهای تعاونی، حمایت از تشکلهای مردمی موجود و ترغیب به توسعه و گسترش فعالیتها و توانمندیهای ایشان، توسعه مراکز اجتماعات فرهنگی و هنری در سکونتگاههای غیررسمی از جمله اقداماتی است که باید در این بافتها صورت پذیرد.
مدیریت شهری در دوره اخیر با پذیرش رویکرد تکیه بر نقاط قوت و فرصتهای بافت محدوده اسلامآباد اقدام به راهاندازی دفتر توسعه محلهای در این محدوده نمود تا ضمن تقویت مشارکت محلهای در تدوین استراتژیها، بستر لازم برای مفاهمه و شکلگیری گفتوگو را فراهم نماید. از جمله مهمترین پیشنهاداتی که کمیته شهرسازی شورای اسلامی شهر تهران به منظور افزایش کیفیت زندگی و سرانههای خدماتی در اسلامآباد در صدد تحقق آنهاست، افزودن این محدوده به محلات هدف بازآفرینی شهری، افزایش تعاملات این بافت با بافت پیرامونی به منظور برخورداری از ظرفیتها و پتانسیلهای موجود و جلوگیری از طردشدگی و همچنین افزایش سهم بودجهای این محدوده در بودجه سنواتی سالهای آتی است که این امر با تکمیل سند توسعه محلهای و تعریف پروژههای مشخص بهسازی محیطی با رویکرد مشارکت مبنا قابل تحقق خواهد بود.
رئیس کمیته شهرسازی شورای اسلامی شهر تهران
زندگی در کلانشهرها همواره دارای پیچیدگیها و چالشهای متفاوت است. شهرهای بزرگ دارای زوایای پنهانی هستند که کمتر مورد توجه قرار میگیرند، از جمله آسیبهای کلانشهرها به وجود آمدن فضاهای بدون دفاع است که فاقد حداقل امکانات و نیازمندیهای زندگی شهری هستند. سکونتگاههای غیررسمی از جمله این فضاها هستند، فضاهایی پیچیده که انسانها با حداقل امکاناتی که قابل تصور نیستند در آن زندگی میکنند. براساس گزارش سازمان ملل، سکونتگاههای غیررسمی چالش اصلی هزاره سوم معرفی شدهاند و در حال حاضر 42درصد از جمعیت ساکن در کشورهای جهانسوم یا در حال توسعه در همین سکونتگاهها زندگی میکنند. بر اساس آخرین آمار وزارت راه و شهرسازی، در ایران 11 الی 13 میلیون نفر در سکونتگاههای غیررسمی سکونت دارند که تقریباً 20درصد از جمعیت کشور را دربر میگیرد.
سکونتگاههای غیررسمی دو مشخصه اصلی دارند: نخست آنکه از نظر کالبدی در برابر مخاطرات طبیعی بشدت آسیبپذیر و نا ایمناند، دوم از نظر داشتن حقوق شهروندی دارای ابهام هستند وآنچه که یک سکونتگاه غیررسمی را از سکونتگاههای نابسامان متمایز میکند، جدا افتادگی و گسست آن از ساختار اجتماعی و کالبدی شهر است. اسکان غیررسمی به جهت ایجاد فقر و گسترش آن و نیز به مخاطره انداختن محیط زیست و تحمیل هزینههای سنگین برای حل مشکلات، تهدید جدی برای پایداری و انسجام جامعه شهری تلقی میگردد.
اسلامآباد محدودهای است که پیشتر جزئی از محله دهونک محسوب میشده و علیرغم وجود سابقه شکلگیری قریب به 60 سال و برخورداری از تاریخ و هویت مختص به خود، تاکنون کمتر از این منظر مورد توجه قرار رفته و به علت پذیرش جمعیت مهاجرین و شکلگیری بدون برنامه توسعه، متأسفانه تبدیل به کلونی خاص شده که قسمتهای شمالی و جنوبی آن تفاوت قابل ملاحظهای دارد. معضلات و مشکلات این محله از جنس سکونتگاههای حاشیهنشین نیست زیرا اساساً شکلگیری این محدوده در دل و بستر شهر رخ داده و لذا باید استراتژی متناسب برای آن تعریف شود. بهعبارت دیگر اسلامآباد جزئی جداییناپذیر از شهر است و تعیین هرگونه استراتژی برای این محدوده باید بر همین اساس صورت پذیرد.
بهطور کلی برخورد با سکونتگاههای غیررسمی در دو دسته قابل تقسیم است. دسته اول تمرکز بر اقدامات سلبی و قهری بوده که قریب به اتفاقِ تجربیات بهدست آمده از اجرای این شیوه، دال بر ناکارآمدی و عدم کفایت آن دارد. بهعنوان نمونه میتوان به تجربه مقابله سختافزاری جدی با محله خاکسفید اشاره کرد که صرفاً منتج به جابهجایی ساکنین این محدوده از این محدوده به محدوده مجاور این بافت شده و عملاً تغییری در ارتقای توانمندی ساکنین و بسامان کردن این بافت صورت نگرفته است. کاربستِ این شیوه شاید در نگاه اول بتواند مشکلات کالبدی، اقتصادی و اجتماعی را حل کند اما عملاً با جابهجایی ساکنین سکونتگاههای غیررسمی جدیدی شکل میگیرد.
رویکرد دوم در مواجهه با سکونتگاههای غیررسمی با جلب مشارکت و ایجاد حس تشخص در ساکنین و تقویت امید به زندگی و در نتیجه انگیزه اشتغال و رفع مشکلات به توانمندی ساکنین کمک متمرکز میشود و به نوعی حق زیست انسانی و عادلانه را بهعنوان اصل اولیه در حقوق شهروندی به رسمیت میشناسد. البته از جمله انتقاداتی که به این رویکرد وارد است این است که گسترش و افزایش جمعیت سکونتگاهها در ابتدا بهدلیل رونق و پیشرفتی که به جهت توانمندسازی اتفاق میافتد سبب جذاب شدن منطقه گردد. مداقه بر این قبیل مسائل و نقاط ضعف و قوت هر یک از رویکردها مسأله پیچیده بودن نحوه برخورد در اینگونه سکونتگاهها را نمایان میکند و در همین راستا این واقعیت را به نمایش میگذارد که بدون کار کارشناسی و صرف زمان نمیتوان به نتیجه مناسب دست یافت.
مدیریت شهری برای نقشآفرینی مطلوب در قبال بافتهایی مانند اسلامآباد اولاً باید به شناخت درست و همهجانبهای از تواناییها، ظرفیتها و نقاط ضعف و کاستیهای موجود دست یابد و ثانیاً با تمرکز بر اقداماتی از جنس بهسازی محیطی و ارائه خدمات متناسب، زمینه ارتقای ارزش سکونت و حس تشخص را برای محدوده و ساکنین آن فراهم آورد. به بیان دیگر، فهم و انتقال تجربیات بافت به مدیریت شهری منجر به تهیه طرحهای توسعه محلهای توسط مدیریت شهری میگردد. محله اسلامآباد باید در این روند شکل بگیرد در غیر این صورت، تهیه طرح در خلأ به معنای نادیده گرفتن مردم و محله میباشد و بواقع حذف مردم از برنامهریزی و تصمیمگیری منجر به تهیه طرحهای شهری آمرانه شده و تجربه نشان داده توسط جامعه هدف مورد پذیرش قرار نمیگیرد. نقش نهادهای مردمی و واسط کلیدی است. این نهادها باید بهصورت هوشمندانه در جهت انتقال خواست و نیازهای محله به مدیریت شهری و جلب منافع مشترک اقدام نمایند.
فقدان امنیت از مهمترین عوامل بیعدالتی اجتماعی در این گونه بافتها میباشد، نوع شغل و فعالیت حرفهای در این محلات بیشتر از جنس کارگری و مشاغل سیاه میباشد، این محلهها نیازمند توجه میباشند، باید دیده بشوند و ساکنان آن به عنوان یک شهروند حقوق اولیه زیستشهری را داشته باشند. بواقع میتوان گفت فقدان ارزش سکونت میتواند عاملی برای ایجاد فضاهای بیدفاع شهر باشد، فضاهایی که در خلأ مدیریت شهری و بیتوجهی مسئولان بتدریج رشد کرده و به معضل تبدیل شده ولی اکنون با شکلگیری اینگونه کلونیها بر پیچیدگی حل معضلات آنها افزوده شده است.
یکی از مهمترین راهکارهای بهبود کیفیت زیستی در سکونتگاههای غیررسمی، ارتقای کیفیت کالبدی و مشخصاً بهسازی محیطی و مسکن است. با توجه به این واقعیت که عمده ساکنین سکونتگاههای غیررسمی را افراد کمتوان شکل میدهند، اتخاذ تدابیر متناسب به منظور راهاندازی برنامهها و پروژههای توانمندسازی بافت و ساکنین، ارتقای زیرساختها و خدمات شهری محدوده، حمایت از گروههای آسیبپذیر، توانمندسازی اقتصادی و ظرفیتسازی برای مدیریت محلی بخصوص شهرداریها، تشکیل صندوقهای تعاونی، حمایت از تشکلهای مردمی موجود و ترغیب به توسعه و گسترش فعالیتها و توانمندیهای ایشان، توسعه مراکز اجتماعات فرهنگی و هنری در سکونتگاههای غیررسمی از جمله اقداماتی است که باید در این بافتها صورت پذیرد.
مدیریت شهری در دوره اخیر با پذیرش رویکرد تکیه بر نقاط قوت و فرصتهای بافت محدوده اسلامآباد اقدام به راهاندازی دفتر توسعه محلهای در این محدوده نمود تا ضمن تقویت مشارکت محلهای در تدوین استراتژیها، بستر لازم برای مفاهمه و شکلگیری گفتوگو را فراهم نماید. از جمله مهمترین پیشنهاداتی که کمیته شهرسازی شورای اسلامی شهر تهران به منظور افزایش کیفیت زندگی و سرانههای خدماتی در اسلامآباد در صدد تحقق آنهاست، افزودن این محدوده به محلات هدف بازآفرینی شهری، افزایش تعاملات این بافت با بافت پیرامونی به منظور برخورداری از ظرفیتها و پتانسیلهای موجود و جلوگیری از طردشدگی و همچنین افزایش سهم بودجهای این محدوده در بودجه سنواتی سالهای آتی است که این امر با تکمیل سند توسعه محلهای و تعریف پروژههای مشخص بهسازی محیطی با رویکرد مشارکت مبنا قابل تحقق خواهد بود.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
نخستوزیر عراق: استعفا میکنم
-
تهران دومین شهر آلوده جهان شد
-
شطرنج قلعه نویی و استراماچونی
-
بودجه 99 بینفت، با مالیات و ضدتورم
-
اگر شما روزنامه داشتید چه مینوشتید؟
-
10 روزکار، یکماه زندگی
-
کار من با این ارکستر تمام است
-
ناگزیراز آشتی با طبقه متوسط هستیم
-
درباره بیاعتمادی و ناامیدی بهآینده فکر کنیم
-
درد را از هر طرف بنویسی، همان درد است
-
غفلت از انسجام ملی؛ خطای استراتژیک
-
اسلامآباد؛ فرصتی برای توسعه بافت ناکارآمد درون شهری
اخبارایران آنلاین