گزارشی از یک گفتوگوی منتشر نشده با سردار شهید حاج قاسم سلیمانی پیرامون تشکیل تیپ و لشکر 41 ثارالله ،سازمان رزم و نقش لشکر در جنگ
فرمانده ثارالله
عباس میرزایی
نویسنده و پژوهشگر تاریخ دفاع مقدس
تا قبل از تشکیل تیپ ثارالله، رزمندگان سپاه منطقه 6 کشوری شامل استانهای کرمان، هرمزگان و سیستان و بلوچستان با ورود به مناطق جنگی جنوب و غرب کشور، به گروههای کوچک تقسیم میشدند. هر گروه بعد از ادغام در یکی از یگانهای رزمی موجود، به جبههای اعزام میشد تا تحت امر یگان مادر، در عملیات آفندی یا پدافندی شرکت کند. به این ترتیب، رزمندگان منطقه 6 در تصمیم گیری، طراحی مانور عملیات و روش اجرای آن دخالت نداشتند. ادامه این روند نمیتوانست به رشد و شکوفایی استعدادهای موجود محلی منجر شود. بعد از عملیات ثامن الائمه، تفکر تشکیل یگان رزم مستقل منطقه در اندیشه فرماندهان جنگ کرمانی ایجاد شد اما فقط قاسم سلیمانی فرصت و جسارت عملی کردن آن را به دست آورد. وی تیپ ثارالله را بهمن ماه 1360 تشکیل داد و آن را به یکی از مقتدرترین لشکرهای رزمی سپاه تبدیل کرد. این متن حاصل ساعتها مصاحبه با سردار شهید قاسم سلیمانی و افرادی که دعوت وی را برای تشکیل تیپ پذیرفتند و با مراجعه به اسناد و مدارک نوشته شده است و چگونگی تشکیل تیپ ثارالله، تبدیل آن به لشکر، سازمان رزم و تغییرات سازمانی آن با محوریت شهید قاسم سلیمانی را شرح میدهد.
زمینههای شکلگیری لشکر41 ثارالله
بعد از پیروزی در عملیات طریق القدس و قطع ارتباط زمینی یگانهای تحت امر سپاه سوم عراق در مناطق غرب دزفول و غرب رود کارون، زمینه مناسب برای عملیات در هر یک از مناطق فوق فراهم شد. منطقه غرب دزفول به دلایلی همچون دور کردن دشمن از شهرهای اندیمشک، دزفول، شوش و تناسب استعداد یگانهای خودی با وسعت منطقه و تناسب وضعیت طبیعی زمین آن با رزم نیروی پیاده، برای اجرای عملیات برگزیده شد و طرح عملیاتی کربلای- 2 در دستور کار قرار گرفت.
وسعت منطقه عملیاتی «کربلا-2» در حدود سه برابر وسعت منطقه عملیاتی «کربلا-1» یا همان طریقالقدس بود. منطقه عملیاتی به حدی وسیع بود که قرارگاه نمیتوانست عملیات را در یک مرحله انجام دهد و به ناچار این عملیات میبایست در چهار مرحله انجام میشد.
برای انجام عملیاتی با آن وسعت و طی چهار مرحله، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به تیپهای رزمی جدیدی نیاز داشت. تا آن تاریخ سپاه تیپهای عاشورا، کربلا، امام حسین(ع)، امام حسن(ع) و امام سجاد(ع) را که قبل یا در حین عملیات طریقالقدس تشکیل شده بود در اختیار داشت، با پایان یافتن عملیات آزادسازی بستان فرمانده کل سپاه تشکیل تیپهای رزمی جدید را در دستور کار قرار داد.
محسن رضایی فرمانده وقت کل سپاه در این مورد میگوید: «...ما برای پیاده کردن طرح عملیاتی موسوم به «کربلا -2» که بعدها فتحالمبین نامیده شد؛ نیازمند بکارگیری تیپهای زیادی بودیم ولی در عمل تا آن زمان بیش از چهار تیپ در اختیار نداشتیم، لذا ما به راه افتادیم و سعی کردیم برویم به محورهایی که در مناطق مختلف جبههها آرایش و سازمان گرفته بودند، با این نیت که در اینگونه مناطق برادرهای قابل و باصلاحیت خودمان را پیدا کنیم و به آنها بگوییم که وقت آن رسیده است تا شما بیایید و یگانهای رزمی بیشتری برای نیروی زمینی سپاه تشکیل بدهید.»
حسن باقری علاوه بر نبوغ خارقالعادهای که در حل مسائل کلان اطلاعات و عملیات جنگ بروز میداد، در کشف و معرفی استعدادهای جدید نیز تبحر خاصی داشت؛ استعدادهایی که از صلاحیت و شایستگی لازم برخوردار باشند و توانایی پذیرش مسئولیت یگانهای رزمی تازه تأسیس سپاه را داشته باشند، وی قبل از عملیات طریقالقدس با قاسم سلیمانی آشنا شده بود. سلیمانی در آن دوره فرماندهی دو گردان از رزمندگان کرمانی حاضر در عملیات را به عهده داشت. باقری ایشان را برای تشکیل یگان رزم استان کرمان مناسب دید.
غلامعلی رشید که یادداشتهای سال 1360 باقری را خوانده است، میگوید: «... سال 1360، شهید باقری در یادداشتهایشان از برادری نام میبرد که از اطراف کرخه کور به سمت نیسان نزدیک میشود و فرماندهی گردان عدهای از بچههای کرمان را برعهده دارد. انسان با شهامتی که میتواند فرمانده تیپ شود. پس از این، زمانی که برادر محسن رضایی در حال تشکیل تیپ جدید بود، شهید باقری برادر سلیمانی را به وی پیشنهاد کرد. بدین ترتیب، حکم فرماندهی تیپ 41 ثارالله به نام ایشان زده شد.»
اواخر دی ماه سال 1360، وقتی رأی مسئولان اداره کننده جنگ بر آن قرار گرفت که محورهای عملیاتی طرح کربلای 2 را به یگانهای رزمی که قرار بود در استانها تشکیل شود، واگذار کنند، قاسم سلیمانی را از جبهه شوش به پادگان گلف دعوت کردند. سلیمانی در آن تاریخ جانشین مسئول خط جبهه شوش بود. وی میگوید:«مدتی از حضورم در خط گذشته بود. اسم خط جبهه شوش، خط ثارالله بود. علت اینکه نام ثارالله را برای آن خط انتخاب کرده بودند به خاطر حجم زیاد شهادتهایی بود که آنجا انجام میگرفت. جبهه بسیار پرتحرکی بود و دشمن آتش زیادی آنجا میریخت و چون خط تازه بهوجود آمده بود درمجموع تلفات زیاد بود. وقتی من به آنجا رفتم، سومین مسئول خط به شهادت رسیده بود. بعد از اینکه جبهه شوش تقریباً تثبیت شد، من به مقر گلف فراخوانده شدم.»
روز شنبه 26 دی ماه سلیمانی به اتفاق، حسن باقری، غلامعلی رشید و محمد جعفراسدی نخست به دزفول و سپس به چاه نفت رفت تا با محور عملیاتی رزمندگان کرمانی در جبهه دشت عباس آشنا شود.
قاسم سلیمانی میگوید:«به اتفاق سردار (غلامعلی) رشید و حسن باقری و (محمد جعفر) اسدی، که جمعاً 4 نفر بودیم با همین تویوتای قهوهای رنگ که غنیمت جنگ بود و حسن باقری هم رانندگی میکرد رفتیم به طرف جبهههای دشت عباس. راه اصلی دشت عباس از پل نادری یا به تعبیر خوزستانیها از جسر نادری میگذشت. نرسیده به دزفول، جادهای بود که از کنار فرودگاه اضطراری بالای شوش جدا میشد و به طرف دشت عباس و عین خوش و دهلران میرفت، ولی چون این منطقه تا کنار رودخانه کرخه دست دشمن بود، ما بالاجبار باید از جاده پل دختر میرفتیم و نرسیده به پل دختر یک منطقهای به نام پا علم بود که از ارتفاعات بسیار سخت بلند منطقه احتمالاً لرستان محسوب میشد و از این طریق به سمت جبهه دشت عباس میرفتیم. آن روز تا دو کوهه با یک ماشین رفتیم و از دو کوهه با یک لندکروز چهار نفری به سمت تی شکن رفتیم. قرارگاه روی ارتفاعات تی شکن دیدگاهی داشتند.»
سلیمانی بوسیله دوربین مستقر در دیدگاه که واحد اطلاعات قرارگاه، روی یکی از بلندترین ارتفاعات دال پری احداث کرده بود، منطقه را مشاهده کرد. وی پشت دوربین رفت و در حالی که حسن باقری نقشه منطقه را روی زمین سنگر دیدگاه باز کرده بود و برایش توضیح میداد، مناطق مورد نظر را دید. باقری در پایان، محور عملیاتی چاه نفت را به سلیمانی واگذار کرد. وی مأموریت یافت که همراه با رزمندگان کرمانی در جبهه دشت عباس با دشمن بجنگد.
قاسم سلیمانی میگوید:«آن روز نتوانستم دقیق تشخیص بدهم که چاه نفت کجاست. درست یادم هست، رشید دقیقاً دستش توی جیب اورکتش بود. این جوری چرخید به سمت ارتفاع و گفت: «آن ارتفاع را میبینی؟» گفتم: «بله» گفت: «این چاه نفت است. برو آن جا را تحویل بگیر.» البته من سنگ بهرام را دیدم نه چاه نفت را، چون خیلی ارتفاعات شبیه هم بود. ناهار را نزد بچههای تیپ امام حسین(ع) خوردیم. آنها نیروهای اطلاعاتی خودشان را مستقر کرده بودند و در دال پری مشغول کار بودند. همگی نزد آنها رفتیم و بعد از ناهار، وقتی خداحافظی کردم با یکی از ماشینهای بین راهی رفتم و از نزدیک چاه نفت را دیدم. در هر حال جبهه دشت عباس به من واگذار شد و جبهه شاوریه به احمد متوسلیان و جبهه عین خوش به حسین خرازی و جبهه تا مقابل شوش تقریباً بین 6 تا 7 نفر از بچههایی که تقریباً جوان بودند و بین 21 تا 23 سال سن داشتند، تقسیم شد. محور عین خوش را خرازی، دشت عباس را من، محور شاوریه را آقای متوسلیان و گذر مقابل پل نادری را (محمد) رئوفی (نژاد) تحویل گرفت و تا پایین (محورهای عملیاتی) ادامه داشت که پایین مقابل شوش مرتضی (قربانی) و احمد (کاظمی) بودند.
اهداف و دلایل تأسیس:
گرچه حسن باقری مستقیماً از تشکیل تیپ مستقل استانهای جنوب شرق کشور، با سلیمانی حرفی نزده بود ولی وی امیدوار بود با سامان دادن رزمندگان این استانها، بتواند آرزوی تشکیل تیپ منطقه را که از ماهها قبل درسرداشت، عملی کند تا از آن پس، نیروهای منطقه 6 در نقاط مختلف جبهه پراکنده نشوند.
قاسم سلیمانی در مورد دلایل تشکیل تیپ میگوید:«صحبت تشکیل تیپ اصلاً نبود. صحبت از تشکیل نیروهای کرمان بود و گرفتن جبهه برای کرمان. اساسش این بود که نیروهای کرمان بیایند جبهه دشت عباس را تحویل بگیرند.حسن باقری پرسید: «شما میتوانید این کار را بکنید؟» گفتم:«بله» گفت: «شکل بدهید این سازمان و ساختار را برای بچههای کرمان که در جبههها پراکنده نباشند.» ولی بین خود بچههای کرمان یک بحثهایی داشتیم. بچههای کرمان عمدتاً در جبهههای مختلف پراکنده مشغول فعالیت بودند یعنی بخشی در کردستان، بخشی در جبهههای خوزستان در حداقل دو یا سه نقطه بهصورت پراکنده مشغول فعالیت بودند. این پراکندگی نمیتوانست رشد مناسبی را در ابعاد کیفی برای نیروهای خلاق استان کرمان فراهم نماید؛ در حالی که میدانستیم در بین بچهها دهها نفر فرماندهان لایق و ارزشمند وجود دارد که میتواند تأثیر محوری و اساسی در صحنه کل جنگ داشته باشد. به همین منظور این انگیزه تیپ ثارالله را با جدیت دنبال کردیم و تیپ ثارالله بهوجود آمد.»
علاوهبر این، رزمندگان استانهای جنوب شرق کشور از آغازین روزهای جنگ تحمیلی در جبههها حضور داشتند. شرکت این افراد در عملیات ظهر روز عاشورای سومار، کرخه کور، حصر آبادان، فتح بستان و رشادت آنها حین عملیات، هدایت دقیق و مؤثر فرماندهان آنها و پشتیبانیهای استانی، مسئولان تصمیم گیرنده سپاه را قانع کرد که رزمندگان منطقه 6 توانایی تشکیل، اداره و فرماندهی تیپ مستقل را دارند. همچنین آوازه کم توقعی، اطاعتپذیری، ولایتمداری و سختکوشی افرادی که از استانهای کرمان، هرمزگان و سیستان و بلوچستان اعزام میشدند در محورهای مختلف جبهههای جنگ پیچیده بود و نشان میداد که در صورت تشکیل تیپی مستقل، رزمندگان این سه استان فرماندهان جنگ را پشیمان نخواهد کرد.
سرانجام آمار اعزامهای استانهای منطقه 6 و بخصوص استان کرمان که از آغازین روزهای جنگ تحمیلی روند صعودی را طی میکرد، در پایان سال 1360 همچنان رو به افزایش بود و تشکیل یگان رزم مستقل را ممکن میساخت.
زمان و مکان تأسیس
پس از مشخص شدن محور عملیاتی رزمندگان استان، سلیمانی به کرمان آمد. وی تنها فرماندهی بود که هیچ نیروی تحت امری در منطقه نداشت. از طرفی گردانهایی که فرماندهی آنها را در عملیات طریق القدس به عهده داشت بعد از عملیات، به استانهایشان عزیمت کرده بودند و از طرف دیگر، رزمندگان منطقه 6 که در آن تاریخ در مناطق مختلف جبههها پخش بودند، در یگانهای رزمی موجود ادغام شده و فرماندهی یگانهای تابعه را پذیرفته بودند. بنابراین تصمیم گرفت حداکثر استفاده را از زمان کرده و به منظور جمعآوری کادر، نیروی رزمی و امکانات مورد نیاز به کرمان برگردد.
قاسم سلیمانی میگوید: «بعد از تحویل گرفتن جبهه دشت عباس طبیعتاً تنها بودم و حتی یک ماشین که بتوانم با آن برگردم وجود نداشت. ناچار با ماشین بین راه که بچههای جبهه تردد میکردند، سوار شده و به دزفول آمدم. از دزفول به اهواز و بلافاصله به کرمان آمدم. تعدادی از کادرهای با سابقه جبهه را که در عملیات مختلف مثل ثامن الائمه و طریق القدس و عملیات قبل از آن که در جبهه سوسنگرد و حمیدیه حضور داشتند در ذهن خودم شناسایی کرده بودم و سابقه آشنایی قبلی هم در بحث جنگ با خیلیها داشتم. مثل شهید محمد مهدی کازرونی، آقای محمد رضا بنی اسدی و منصور همایونفر. من منصور را نمیشناختم آن موقع او را رضا بنی اسدی معرفی میکرد.
تقریباً 10 تا 12 نفر از آنها را یک به یک پیدا و با آنها صحبت کردم که اولین مرکزیت بچههای کرمان بود که داشت بهوجود میآمد.»
برخی از حاضران اصولاً با ایده تشکیل تیپ مخالف بودند
مرکزیت سپاه منطقه 6 کشوری شامل استانهای کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان در کرمان بود. سپاه کرمان پشتیبانی از استانهای فوق را که بهدلیل دخالت عوامل ضد انقلاب و دامن زدن به اختلافهای شیعه و سنی گاهی دچار ناامنی میشدند بر عهده داشت. بخشی از نیروهای سپاه کرمان بهصورت متناوب در هرمزگان و بویژه در مناطق دور افتاده سیستان و بلوچستان بسر میبردند، افراد مخالف که در اقلیت بودند با استناد به این موضوع، پشتیبانی همزمان از استانهای همجوار و یگان رزم را در توانایی سپاه کرمان نمیدیدند،اما همچنان که گفته شد این افراد در اقلیت بودند و اکثریت شرکت کنندگان در جلسه، از تشکیل تیپ حمایت کردند.آن روز، پس از توافق اولیه، حاضران در جلسه در مورد پذیرش مسئولیتها در تیپ بحث و گفتوگو کردند و در غیاب محمود اشجع فرمانده سپاه منطقه 6 که در جلسه حضور نداشت به اتفاق، بر انتخاب حسن باقری صحه گذاشتند و سکان هدایت تیپ را به دست قاسم سلیمانی که به عقیده جمع، مناسبترین فرد بود، سپردند.عبدالحسین رحیمی که سابقه حضور در نبردهای کردستان و نیز عملیات کرخه کور و شهید باهنر و شهید رجایی و طریق القدس را بهعنوان فرمانده گردان در پرونده داشت، جانشینی فرمانده تیپ را پذیرفت. منصور همایون فر با سابقه رزم در کردستان و فرماندهی گردان در عملیات شکست حصر آبادان، دیگر جانشین فرماندهی شد.حمید عسکری مسئول تدارکات پادگان قدس و مسئول تدارکات گردانهای اعزامی از کرمان در نبرد طریق القدس، واحد تدارکات تیپ را به عهده گرفت. محمدمهدی کازرونی با کوله باری از تجربه عملیاتی که بعد از درگیری با عوامل ضد انقلاب در مهاباد و شرکت در عملیات شکست حصر آبادان در مقام فرمانده گردان کسب کرده بود، بهترین گزینه برای پذیرش مسئولیت واحد عملیات تیپ بود که وی این مسئولیت را قبول کرد. اداره واحد پرسنلی تیپ را به عهده حبیبالله باقری که در نبرد کرخه کور حضور داشت، گذاشت. محمدرضا بنی اسدی با سابقه حضور در نبردهای ماههای نخست جنگ در سوسنگرد و بستان نیز مسئولیتهای ستادی را به عهده گرفت.
وقتی جلسه روز پنجم دی ماه به پایان رسید، رزمندگان کرمان، هرمزگان و سیستان و بلوچستان بهصورت غیر رسمی یگان رزم مستقلی داشتند که اگرچه هنوز نامی برای آن انتخاب نشده بود با وجود این میتوانستند، اطمینان داشته باشند که از این پس، بعد از عزیمت به اهواز، گروه گروه نشده و در مناطق مختلف جبهه پخش نخواهند شد.
به این ترتیب، روند شکلگیری نخستین تیپ رزمی سپاه در منطقه جنوب شرق کشور که با پیشنهاد شفاهی حسن باقری به قاسم سلیمانی جهت تحویل گرفتن جبهه چاه نفت آغاز شده بود، در پایان روز دوشنبه 5/11/1360 و با حضور جمع محدودی در یکی از اتاقهای پادگان قدس کرمان به پایان رسید؛ تیپی که فرمانده، جانشین و تنی چند از مسئولان آن انتخاب و معرفی شده بودند،گرچه هنوز نام و امکانات و نیرویی نداشت.از فردای آن روز، براساس تقسیم کاری که در جلسه صورت گرفته بود، هر یک از افراد، پیگیری تأمین بخشی از ملزومات مورد نیاز تیپ را آغاز کردند.
احمد دلیلی یکی از هدایت کنندگان کمکهای مردمی به جبهه میگوید: «توی خانه نشسته بودم که خواهرزاده هایم مهدی و محمدکاظم شفازند که فعلاً از مجروحین جنگ هستند آمدند و گفتند «دایی جان اگر وقتداری با هم تا بیرون برویم.»
پرسیدم «کجا؟!» گفتند «حالا شما، بیا.» حرکت کردیم. رسیدیم به خیابان سرباز (کرمان) محله سلسبیل. کنار خانهای ایستادند، در زدند. در باز شد. با هم وارد خانه شدیم. دو نفر جوان به استقبالمان آمدند. مهدی آنها را معرفی کرد «آقای قاسم سلیمانی و آقای حمید عسکری به ترتیب فرمانده و مسئول لجستیک تیپ کرمان» که گمانم آقای کازرونی هم بود که بعداً شهید شد. آشنایی من با آقای سلیمانی از آنجا شروع شد. منزل هم متعلق به پدر خانم آقای سلیمانی بود. نشستیم. آقای سلیمانی گفت: «ما برای کرمان تیپ تشکیل دادهایم و باید ما را پشتیبانی کنید.» پرسیدم: «چه میخواهید؟» گفت: «خودرو، پول و امکانات.» گفتم: چشم. هر کار بتوانم میکنم.» گفت: «من فردا میروم اهواز ولی شما با آقای عسکری همکاری کنید.»
گفتم «اشکال ندارد ولی بهتر است فرماندار هم در جریان باشد.» با هم حرکت کردیم و آمدیم فرمانداری کرمان نزد آقای علوی فرماندار.»
یداالله علوی راد فرماندار وقت کرمان هم آن روز را به یاد دارد. وی میگوید :«در دفتر کارم در فرمانداری بودم، دیدم آقای دلیلی با دو نفر شخصی وارد شدند. بعد از حال و احوالپرسی، آقای دلیلی آنها را معرفی کرد و گفت: «آقای سلیمانی تیپ تشکیل دادهاند و احتیاجاتی دارند.» پرسیدم: «حالا چه میخواهند؟»
گفت:«ماشین و پول.» گفتم: «حرفی نیست.» فرمانداری دو دستگاه ماشین داشت. یک جیپ معمولی و یک جیپ استیشن (عروس) گفتم «این ماشینها مال شما.» مقداری پول هم دست ما بود. حدود 250 هزار تومان که از طریق آقای دلیلی در اختیار آنها گذاشتم.»یک هفته بعد، تیپ تازه تأسیس غیر از 600 نفر رزمنده آماده نبرد و دو دستگاه خودروی فرسوده، چیز دیگری نداشت.
قاسم سلیمانی: «آن موقع جنگ فقیر بود. هنوز یک تدارکات یا لجستیک قوی در جنگ شکل نگرفته بود. جبههها عموماً در محرومیت خاصی بودند. با فرماندار آن زمان کرمان صحبت کردم و ایشان از مجموعه استان دو خودرو برای ما تدارک دید و همراه ما کرد؛ یکی جیپ شهباز معمولی بود و یک پیکان استیشن از قبل داشتیم که از آن در جبهه سوسنگرد استفاده میکردیم. همین پیکان را وقتی ما مقابل مسجد جامع پارک میکردیم بقدری تیر و ترکش خورده بود و مثل آبکش شده بود که مردم به تماشای آن میآمدند. این دو دستگاه خودرو، تنها دارایی ما بود که با آن بهعنوان امکانات خودرویی خودمان تیپ ثارالله راهاندازی کردیم.»
به این ترتیب، تیپ 41 ثارالله با تلاش و پیگیری قاسم سلیمانی تشکیل شد. وی در مورد انتخاب نام ثارالله برای تیپ میگوید: «کلمه ثارالله را از همان خط ثارالله شوش گرفتیم. بسیار کلمه مبارک و ارزشمندی بود. طبیعتاً تمام دوستانی که جبهههای مختلف را تحویل گرفته بودند، سازمان رزم را برای جبهه سازمان دادند و هر کدام نامی انتخاب کردند. ما هم کلمه مبارک و مطهر «ثارالله» را انتخاب کردیم برای بچههای کرمان که بعداً مُهر دادند، عدد دادند. عدد 41 را قرارگاه بعداً به ما داد که الان حضور ذهن ندارم چرا عدد 41 را دادند.»
رزمندگان منطقه 6 سپاه عملیات فتح المبین، بیتالمقدس و رمضان را در قالب سازمان رزم تیپ ثارالله به پایان رساندند. مهرماه سال 1361 وقتی تیپ ثارالله به گیلان غرب رفته بود و خود را برای عملیاتی در نفت شهر آماده میکرد ، در پی اعلام سیاست جدید سپاه پاسداران به لشکر تبدیل شد.
منحنی جذب نیروی مردمی از عملیات شکست حصرآبادان تا عملیات آزادسازی خرمشهر رشد فوقالعادهای نشان میداد، اما، حرکت این منحنی در حد فاصل عملیات بیت المقدس تا عملیات رمضان از روند یکنواختی برخوردار شد. تحلیل این مسأله، فرماندهی را به این نتیجه رساند که گنجایش ظرفیت سازمانی سپاه برای جذب نیروهای مردمی پر شده است. سازمان تیپهای مستقل سپاه که در نبردهای گذشته اکثرا بیش از 10 گردان را زیر پوشش خود داشتند نیز نشان میداد که گسترش سازمان امری اجتنابناپذیر است. بر همین اساس، سپاه با حرکتی جهشی تیپهای مستقل خود را به لشکر تبدیل کرد. لشکر ثارالله با سه تیپ حزبالله، جندالله و روحالله آماده شرکت در عملیات والفجر مقدماتی شد که به حضور لشکر نیازی نشد.
قاسم سلیمانی تا پایان جنگ و مدتها پس از آن فرماندهی لشکر 41 مکانیزه ثارالله را به عهده داشت و عملیات موفقی همچون والفجر 8 و کربلای 5 را فرماندهی کرد.
سلیمانی در مورد لشکر ثارالله میگوید: «این لشکر یکی از با اقتدارترین سازمانهای رزم نظام جمهوری اسلامی در جنگ بود و تأثیر بسزایی در عملیات گوناگون، بخصوص عملیات پیچیده و بزرگ مثل والفجر 8 و کربلای 5 داشت، حتی در برخی عملیات نقش لشکر، یک نقش محوری بود؛ همان سازمان رزم که با غربت و با کمبود امکانات بهوجود آمد، در طول دوران دفاع مقدس بقدری موفق شد که در بیش از 25 عملیات بزرگ و متوسط که انجام شد، کارساز بود. در سراسر جنگ هر وقت در هر عملیات به بیش از 3 یا 4 لشکر نیاز بود، حتماً یکی از آنها لشکر ثارالله بود. در تمام عملیات، لشکر ثارالله بهعنوان یک لشکر خط شکن عمل کرد.
نیم نگاه
«بعد از تحویل گرفتن جبهه دشت عباس طبیعتاً تنها بودم و حتی یک ماشین که بتوانم با آن برگردم وجود نداشت. ناچار با ماشین بین راه که بچههای جبهه تردد میکردند، سوار شده و (به) دزفول آمدم. از دزفول به اهواز و بلافاصله به کرمان آمدم. تعدادی از کادرهای با سابقه جبهه را که در عملیات مختلف مثل ثامن الائمه و طریق القدس و عملیات قبل از آن که در جبهه سوسنگرد و حمیدیه حضور داشتند در ذهن خودم شناسایی کرده بودم و سابقه آشنایی قبلی هم در بحث جنگ با خیلیها داشتم. تقریباً 10 تا 12 نفر از آنها را یک به یک پیدا و با آنها صحبت کردم که اولین مرکزیت بچههای کرمان آنجا بود که داشت بهوجود میآمد.»