ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
فرهاد آییش: از چند زاویه دوربین خیلی شبیه مصدق هستم
بازی در نقش مردی مانند محمد مصدق ساده نیست. سیاستمداری که برای عدهای رنگی از اسطوره دارد و از سوی دیگر نزدیکی دوره حیات او به دوره زندگی ما سبب میشود تا کار بازیگر دشوارتر هم شود زیرا هنوز این شخصیت در خاطره بخشی از مردم ما زنده و حاضر است. از چند زاویه دوربین، خیلی شبیه ایشان هستم. البته اگر قرار باشد از رو به رو فیلم بگیرند، به گریم بیشتری نیاز پیدا میکنیم. از گریمی که در فیلم آقای کیمیایی داشتم، راضی بودم و حس خیلی خوبی از آن گرفتم. میتوانم ادعا کنم بسیاری از ظرافتهای شخصیت مصدق را میشناسم؛ آرمانگراییهایش، عصبانیتش و... میدانم چه زمانی برآشفته میشده یا بیماریاش چرا عود میکرده است.
بخشی از سخنان فرهاد آییش به بهانه بازی جدید او در نقش مصدق
در فیلم خائن کشی/ایسنا
ناامید نشویم حال ناخوشایند این روزها هم گذراست
اسماعیل آذر
شاعر، مجری و استاد دانشگاه
جهان هستی درآمیخته با اتفاقاتی است که بخش عمده آنها خارج از وجود ما رخ میدهند. اتفاقاتی که گاه بر وفق مراد ما هستند و گاهی هم سد راهمان میشوند؛ از ورشکستگی گرفته تا موفقیت کاری. هرچند که در نهایت هر دو تمام میشوند و هیچ اتفاقی، چه خوب و چه بد، برای ابد زندگیمان را مشغول نمیکند. اما در این بین مسائلی که درونی هستند، از جمله ناامیدیها و دلگیریها، اگر ادامه پیدا کنند حتی قادر به زمین زدن ما میشوند و ایستادگی در برابر آنها اگر به اتکای پشتوانههای روحی باشد موفقیتآمیز خواهد بود. چندین سال قبل «گُلرُخسار صَفیاِوا»، شاعر مشهور تاجیکستانی برای شرکت در کنگرهای به ایران آمده بود؛ همراه با جمعی به گفتوگو نشستیم که بحثمان اتفاقاً درباره همین فراز و نشیبهای زندگی بود که او گفت: «من غم نمیخورم، غم مرا میخورد.»
این حقیقتی است؛ غم است که اغلب سراغ ما میآید، حالا حساب کنید اگر خودمان هم برای رهایی از آن تلاش نکنیم چه بر سرمان میآید! همچون روزگار فعلیمان که از یکسو بحث شیوع و کشتار بیماری کرونا در میان است و از طرفی هم بسیاری از مردم یا کار خود را از دست دادهاند یا با مشکلات عدیده مالی روبهرو شدهاند. برخی گرفتار بستر بیماری شدهایم و از آن بدتر برخی از ما هم عزیزانمان را از دست دادهایم. اما مگر با گوشهای نشستن و غرق غم شدن مشکلات حل میشود؟
این روزها به هر طریقی که از عهدهمان برمیآید باید برای بهبود حال روحیمان تلاش کنیم؛ همدلی یکی از بهترین این راههاست. بله. نمیتوان دورهمی گرفت؛ اما وسایل ارتباط جمعی بس به کار میآیند؟ میتوان از آنها کمک گرفت.
از سویی افرادی که همراه خانواده خود زندگی میکنند میتوانند کنار یکدیگر فضای صمیمانهای برای غلبه بر استرس و مشکلات این روزها فراهم کنند. اما اهالی ادب و هنر، بویژه آنهایی که از محبوبیتی میان مردم برخوردار هستند میتوانند با بازگویی شرایط مشابهی که تاریخ به مردمان گذشته تحمیل کرده بود آنان را به گذر از این روزها امیدوار کنند.
در این بین کم نیستند فیلمها و کتابهایی که براساس وقایع مشابهی خلق شدهاند؛ اتفاقاتی که در نهایت بهرغم همه سختیها تمام شدهاند.
این روزگار کرونایی و مصایب برآمده از آن هم بالاخره میگذرد؛ مشکلات اقتصادی و گرفتاریهایی که به شکلی گریبان همه ما را گرفتهاند هم کنار میروند. در این بین مسئولان و آن دسته از دولتمردانی که دغدغه مشکلات هموطنان خود را دارند هم باید بیش از پیش برای بهبود اوضاع فعلی تلاش کنند و از سویی با شفافسازی، روند اقدامات خود را با مردم در میان بگذارند. متخصصانی همچون روانشناسان هم حالا که اوضاع روحی چندان خوبی بر جامعه حاکم نیست باید دستبهکار شوند که البته تحقق همه اینها در گرو همکاری مسئولان است. نکتهای که حتی در سختترین شرایط هم میتواند بارقههای امید را در درونمان روشن نگاه دارد این است که در کنار تلاش برای ادامه زندگی و حفظ روحیهمان به خدا توکل کنیم و نگذاریم ناامیدی بر ما غلبه کند. مأیوس نشویم که ناامیدی میتواند پایان راهمان باشد.
شاعر، مجری و استاد دانشگاه
جهان هستی درآمیخته با اتفاقاتی است که بخش عمده آنها خارج از وجود ما رخ میدهند. اتفاقاتی که گاه بر وفق مراد ما هستند و گاهی هم سد راهمان میشوند؛ از ورشکستگی گرفته تا موفقیت کاری. هرچند که در نهایت هر دو تمام میشوند و هیچ اتفاقی، چه خوب و چه بد، برای ابد زندگیمان را مشغول نمیکند. اما در این بین مسائلی که درونی هستند، از جمله ناامیدیها و دلگیریها، اگر ادامه پیدا کنند حتی قادر به زمین زدن ما میشوند و ایستادگی در برابر آنها اگر به اتکای پشتوانههای روحی باشد موفقیتآمیز خواهد بود. چندین سال قبل «گُلرُخسار صَفیاِوا»، شاعر مشهور تاجیکستانی برای شرکت در کنگرهای به ایران آمده بود؛ همراه با جمعی به گفتوگو نشستیم که بحثمان اتفاقاً درباره همین فراز و نشیبهای زندگی بود که او گفت: «من غم نمیخورم، غم مرا میخورد.»
این حقیقتی است؛ غم است که اغلب سراغ ما میآید، حالا حساب کنید اگر خودمان هم برای رهایی از آن تلاش نکنیم چه بر سرمان میآید! همچون روزگار فعلیمان که از یکسو بحث شیوع و کشتار بیماری کرونا در میان است و از طرفی هم بسیاری از مردم یا کار خود را از دست دادهاند یا با مشکلات عدیده مالی روبهرو شدهاند. برخی گرفتار بستر بیماری شدهایم و از آن بدتر برخی از ما هم عزیزانمان را از دست دادهایم. اما مگر با گوشهای نشستن و غرق غم شدن مشکلات حل میشود؟
این روزها به هر طریقی که از عهدهمان برمیآید باید برای بهبود حال روحیمان تلاش کنیم؛ همدلی یکی از بهترین این راههاست. بله. نمیتوان دورهمی گرفت؛ اما وسایل ارتباط جمعی بس به کار میآیند؟ میتوان از آنها کمک گرفت.
از سویی افرادی که همراه خانواده خود زندگی میکنند میتوانند کنار یکدیگر فضای صمیمانهای برای غلبه بر استرس و مشکلات این روزها فراهم کنند. اما اهالی ادب و هنر، بویژه آنهایی که از محبوبیتی میان مردم برخوردار هستند میتوانند با بازگویی شرایط مشابهی که تاریخ به مردمان گذشته تحمیل کرده بود آنان را به گذر از این روزها امیدوار کنند.
در این بین کم نیستند فیلمها و کتابهایی که براساس وقایع مشابهی خلق شدهاند؛ اتفاقاتی که در نهایت بهرغم همه سختیها تمام شدهاند.
این روزگار کرونایی و مصایب برآمده از آن هم بالاخره میگذرد؛ مشکلات اقتصادی و گرفتاریهایی که به شکلی گریبان همه ما را گرفتهاند هم کنار میروند. در این بین مسئولان و آن دسته از دولتمردانی که دغدغه مشکلات هموطنان خود را دارند هم باید بیش از پیش برای بهبود اوضاع فعلی تلاش کنند و از سویی با شفافسازی، روند اقدامات خود را با مردم در میان بگذارند. متخصصانی همچون روانشناسان هم حالا که اوضاع روحی چندان خوبی بر جامعه حاکم نیست باید دستبهکار شوند که البته تحقق همه اینها در گرو همکاری مسئولان است. نکتهای که حتی در سختترین شرایط هم میتواند بارقههای امید را در درونمان روشن نگاه دارد این است که در کنار تلاش برای ادامه زندگی و حفظ روحیهمان به خدا توکل کنیم و نگذاریم ناامیدی بر ما غلبه کند. مأیوس نشویم که ناامیدی میتواند پایان راهمان باشد.
به بهانه شلیک به محیطبانان زنجانی
ادبیاتِ بدهکار به محیط زیست
ارمغان بهداروند
شاعر
«یدالله رویایی» در یادداشتی با نام ادبیات محیط زیست، «فاصله گرفتن از اطراف و در متن طبیعت نزیستن را دلیل تقاطع انسان و محیط میداند و تأکید میکند که محیط زیست برای آنکه آلوده نشود به ادبیات محتاج است. به ادبیاتی که با نگاهی نو به محیط زیست توجه کند و شکلی تازه از درک فاصلهها و شناخت اطراف را رقم بزند.»
اعلان مصیبتهای محیط زیستی و توجهبخشی به دخالتهای ویرانگر انسان در طبیعت یکی از مأموریتهای ادبیات امروز است. بازگشت به طبیعتاندیشی در ادبیات نه صرفاً یک سبک ادبی که پیشبینی مصایبی است که انقراض انسان یا لااقل نقض آرامشش را بهدنبال دارد. اعتراض به دشوارزیستن در فطرت ادبیات موجود است و این منش در طول تاریخ مانع از سازگاری با رنج و ریاضت شده است.
در روزگار ما طبیعت، مقهور «دانایی» و مغلوب «نادانی» انسان است و فرجام این کارزار اکنون به وضوح در لاغر شدن رودخانهها و بیماری بیابانها و افسردگی جنگلها پیشِ چشم است. تلقی تلخ ادبیات در مواجهه با بحرانهای طبیعی خودآفریده انسان به تولیدِ ژانرهای وحشتی دامن زده است که با به نمایش گذاشتن وضعیتهایی محتمل همچون تولدِ موجودات موهومی و غیرقابل کنترل، خرد جمعی را به چالش میکشاند. وجه تمایز این ادبیات با ادبیات کلاسیک در همین دور و نزدیک بودن به طبیعت است.
قرابت شعر کهن با طبیعت و دستمایگی پدیدههای طبیعی بهعنوان جاذبههای مفهومی و مشخصههای سبکی غیرقابل انکار است. پربسامدترین عناصر خیالانگیز متولد طبیعت بودهاند و رویکرد ادبیات در گذشته پیش و بیش از هر چیز، التذاذ از اطراف و تمتع ادبی بوده است و به ندرت ادبیات را در این حوزه، در مقامِ نهی و تحذیر میبینیم. کمیت ابیاتی همچون «درخت افکن بُوَد کمزندگانی/ به درویشی کشد نخجیربانی» در برابر «ای گلفروش گل چه فروشی بهجای سیم/ وز گل عزیزتر چهستانی به سیمِ گل» بسیار اندک است اما به هر اندازه نشان از وجه اعتراضی ادبیات در برابر طبیعتستیزی است. انسانی که ابتلائات محیط زیستی و بحرانهایش را تجربه نکرده است و قطعاً نمیتوانسته است تصوری غالب از نتیجه وحشتناک غلبه انسان و قهر طبیعت داشته باشد، مسئولانه و به وقت؛ هشدار میدهد و بدسرنوشتی انسان را برجسته میکند.
این «دوراندیشی» اما در ادبیات امروز غیبت دارد. وجهی غیرقابلباور از بیاعتنایی و نادیدهانگاری که میتواند متضمن مشارکت ادبیات در استمرار رویه تخریبی محیط زیست باشد و به «کر و لال» خواندن ادبیات ختم گردد.
بدهکاری ادبیات به محیط زیست لااقل در این سالها صدچندان شده است؛ ادبیاتی که اگر پدیدههایی همچون «درخت»، «پرنده»، «دریا»، «گل»، «رودخانه»، «جنگل» و... از آن گرفته شود، تهیدست باقی خواهد ماند. مطالعه ساز و کار ادبیات جهانی و اثرگذاری آن در توسعه فرهنگ زیستمحیطــــــــــی و ممانعتآفرینیهــا و آگاهـــــــــــیبخشیها میتوانــــد چـــــــــهره مغلوب ادبیات امروز ما را در اضطرارهای پشت سر و پیش رو به نمایش بگذارد. یکی از این همه؛ تراژدی محیطبانان زنجان!
شاعر
«یدالله رویایی» در یادداشتی با نام ادبیات محیط زیست، «فاصله گرفتن از اطراف و در متن طبیعت نزیستن را دلیل تقاطع انسان و محیط میداند و تأکید میکند که محیط زیست برای آنکه آلوده نشود به ادبیات محتاج است. به ادبیاتی که با نگاهی نو به محیط زیست توجه کند و شکلی تازه از درک فاصلهها و شناخت اطراف را رقم بزند.»
اعلان مصیبتهای محیط زیستی و توجهبخشی به دخالتهای ویرانگر انسان در طبیعت یکی از مأموریتهای ادبیات امروز است. بازگشت به طبیعتاندیشی در ادبیات نه صرفاً یک سبک ادبی که پیشبینی مصایبی است که انقراض انسان یا لااقل نقض آرامشش را بهدنبال دارد. اعتراض به دشوارزیستن در فطرت ادبیات موجود است و این منش در طول تاریخ مانع از سازگاری با رنج و ریاضت شده است.
در روزگار ما طبیعت، مقهور «دانایی» و مغلوب «نادانی» انسان است و فرجام این کارزار اکنون به وضوح در لاغر شدن رودخانهها و بیماری بیابانها و افسردگی جنگلها پیشِ چشم است. تلقی تلخ ادبیات در مواجهه با بحرانهای طبیعی خودآفریده انسان به تولیدِ ژانرهای وحشتی دامن زده است که با به نمایش گذاشتن وضعیتهایی محتمل همچون تولدِ موجودات موهومی و غیرقابل کنترل، خرد جمعی را به چالش میکشاند. وجه تمایز این ادبیات با ادبیات کلاسیک در همین دور و نزدیک بودن به طبیعت است.
قرابت شعر کهن با طبیعت و دستمایگی پدیدههای طبیعی بهعنوان جاذبههای مفهومی و مشخصههای سبکی غیرقابل انکار است. پربسامدترین عناصر خیالانگیز متولد طبیعت بودهاند و رویکرد ادبیات در گذشته پیش و بیش از هر چیز، التذاذ از اطراف و تمتع ادبی بوده است و به ندرت ادبیات را در این حوزه، در مقامِ نهی و تحذیر میبینیم. کمیت ابیاتی همچون «درخت افکن بُوَد کمزندگانی/ به درویشی کشد نخجیربانی» در برابر «ای گلفروش گل چه فروشی بهجای سیم/ وز گل عزیزتر چهستانی به سیمِ گل» بسیار اندک است اما به هر اندازه نشان از وجه اعتراضی ادبیات در برابر طبیعتستیزی است. انسانی که ابتلائات محیط زیستی و بحرانهایش را تجربه نکرده است و قطعاً نمیتوانسته است تصوری غالب از نتیجه وحشتناک غلبه انسان و قهر طبیعت داشته باشد، مسئولانه و به وقت؛ هشدار میدهد و بدسرنوشتی انسان را برجسته میکند.
این «دوراندیشی» اما در ادبیات امروز غیبت دارد. وجهی غیرقابلباور از بیاعتنایی و نادیدهانگاری که میتواند متضمن مشارکت ادبیات در استمرار رویه تخریبی محیط زیست باشد و به «کر و لال» خواندن ادبیات ختم گردد.
بدهکاری ادبیات به محیط زیست لااقل در این سالها صدچندان شده است؛ ادبیاتی که اگر پدیدههایی همچون «درخت»، «پرنده»، «دریا»، «گل»، «رودخانه»، «جنگل» و... از آن گرفته شود، تهیدست باقی خواهد ماند. مطالعه ساز و کار ادبیات جهانی و اثرگذاری آن در توسعه فرهنگ زیستمحیطــــــــــی و ممانعتآفرینیهــا و آگاهـــــــــــیبخشیها میتوانــــد چـــــــــهره مغلوب ادبیات امروز ما را در اضطرارهای پشت سر و پیش رو به نمایش بگذارد. یکی از این همه؛ تراژدی محیطبانان زنجان!
«رسوای زمانه» موسیقی برای حال این روزهای ما
سامان احتشامی
آهنگساز و نوازنده پیانو
این روزها که باردیگرمردم به خانه نشینی و قرنطینه نشستهاند، پیشنهاد من به مردم عزیزسرزمینم و علاقهمندان به موسیقی ارزشمند، شنیدن آلبوم«رسوای زمانه» به آهنگسازی زنده یاد استاد همایون خرم با صدای علیرضا قربانی و تنظیم بابک شهرکی است. آلبومی که سراسر شوراست و عشق و به عقیده من مناسب این روزهای تلخ ونگران کننده است تا با شنیدن این نغمات دل انگیز کمی حال دلمان بهتر شود.
«رسوای زمانه» ازجمله آلبومهایی است که بسیار به آن علاقهمند هستم وهربارکه آن را میشنوم گویا برایم تازگی دارد. من با این آلبوم میخندم، گریه میکنم و برایم خاطرات بسیارخوبی زنده میشود و باعث افتخاراست که پیانوی این کار را اجرا کرده ام.«رسوای زمانه» شامل هفت قطعه است و تمامی قطعات آن به آهنگسازی مهندس خرم بوده وهر یک زیباتر از دیگری موسیقی زیبای ایرانی را روایت میکند و جزو بهترین آلبومهای موسیقی کشورمان است. درواقع این جذابیت و زیبایی در تمامی کارهای استاد خرم مشهود است و بسیار دوست میدارم بویژه این آلبوم را که با ارکستر بزرگ اجرا و ضبط شده و از استانداردهای اصولی موسیقی ایرانی برخوردار است. اما درمیان این قطعات «رازدل» حس وحال دیگری برایم دارد و بسیار آن را دوست دارم. ترانه این کارسروده بهادر یگانه است و با تنظیم بسیار خوب وعالی بابک شهرکی است.
دیگر قطعات این آلبوم «قند پارسی»، «فراق» و «سازوآوازماهور» با اشعاری از حافظ و همچنین «ازمن بگذر» با شعری از تورج نگهبان است و دیگری «رسوای زمانه» با ترانههایی از مولوی و بهادر یگانه است که از سوی انتشارات آوای باربد منتشر شد.
دیگر نوازندگان آلبوم علی زارع، رضا محمدی، کریم قربانی، وحید وفایی، ناصر رحیمی، ایمان جعفری، حسین فاضل، بهزاد رواقی، فضلالله شهرکی، محمد رجبی، فرهاد عندلیبی و بهنام شهرکی هستند. زندهیاد استاد همایون خرم سالها پیش در خصوص این آلبوم گفته بود: «آهنگسازی این آلبوم را بر اساس ویژگیها و قابلیتهای صدای علیرضا قربانی انجام داده بودم و یکی از آثاری است که از ساخت آن رضایت دارم و امیدوارم مردم نیز آن را بپسندند. این آلبوم از دو بخش کارهای قدیمی و جدید تشکیل شده است. قسمت دیگر این آلبوم به بازخوانی سه اثر قدیمی از سری کارهای برنامه «گل های تازه» اختصاص دارد که قطعات «رسوای زمانه»، «راز دل» و «غمگین چو پاییز از من بگذر» را با تنظیم جدیدی باز سازی کرده ام..
رسوای زمانه
آهنگساز همایون خرم
خواننده علیرضا قربانی
ناشر آوای باربد
فضای مجازی امروزه حقیقت زندگی ما است
رضا مهدوی
نوازنده و پژوهشگر موسیقی
از دیدگاه من فضای مجازی لازمه و ضرورت مردمان امروز دنیاست چرا که درشرایط اکنون و به علت محدودیتهای ایجاد شده، درحال حاضر تنها بواسطه فضای مجازی میتوانیم طی طریق داشته باشیم و به عقیده من کسانی که به هر دلیل خود را فارغ از فضای مجازی میدانند از قافله عقب ماندهاند وبراین نظرم حتی افرادی که نگاه صرف سنتی داشته، لازم است با این فضای کلان و مدرن و این رسانههای پیشرفته و متعددی که فضای مجازی در اختیار همگان گذاشته است، آشنا شوند. البته لازم به ذکراست فضای مجازی جنبههای منفی هم دارد که میباید کنترل و نظارت گردد اما فارغ ازاین مسأله، جنبههای مثبتی هم داشته که این قابلیتها در عرصه هنر، بخصوص در بیش ازیک سال گذشته و در شرایط کرونا بخوبی خود را نمایان کرده است، جنبههای مثبتی که میتوان در اختیار جوامع، بخصوص هنرمندان قرار داد. بهطور مثال در حوزه موسیقی پیش از اتفاقات کرونا روشهای آموزشی و انتقال مفاهیم بهصورت حضوری و رو در رو انجام میگرفت و ارتباط شاگرد و استادی وجود داشت اما ایجاد فاصلههای فیزیکی موجب شد فضای آموزشی به یک فضای دیداری، شنیداری و تصویری و اصطلاحاً مجازی تبدیل شود و شرایط خاصی ایجاد کرد که در گذشته کمتر شاهد آن بودیم یا بهطور کلی وجود نداشت. ناگفته نماند این شرایط موجب شد چندین سال به جلو حرکت کنیم و عقب ماندگی مان نسبت به فضای مجازی جبران شود بهطوری که همگان به آن وقوف پیدا کردیم و این نیاز مبرم را فضای مجازی در اختیار ما گذاشت تا با آسایش خاطر در منزل بنشینیم و با دنیا و مخاطبان مان در ارتباط باشیم، البته هرچند نقصهایی میتواند داشته باشد اما یک مثل معروفی است که میگویند «کاچی به از هیچی» و فضای مجازی به نوعی غیرممکنهایی را به ممکن تبدیل کرد که شاید در گذشته کمتر مورد توجه بود وامروزه بهدلیل دانش بیشتری که از این تکنولوژی کسب کرده ایم، ترس و هراس مان از بین رفته است و با ورود به دنیای مجازی توانستیم بسیاری ازموضوعاتی که فکر می کردیم هیچ است اما موجودیت و واقعیت داشت به دست آوریم. بهتر است بگویم امروزه فضای مجازی، فضای حقیقی زندگی ما است چرا که هیچ کدام از ما بدون داشتن یک گوشی هوشمند نمیتوانیم زندگی کنیم و امور خود را بگذرانیم، از حریفهای اینترنتی گرفته تا ارائه کارها و حرف های مان و حتی ارائه یک اثر درخشان هنری، که نمونهاش جشنوارههای هنری سال گذشته بود که در بُعد وسیعی ارائه گردید و مخاطبان بسیاری را بهصورت مجازی گردهم آورد و این موضوع نشانگر آن است که با دنیای کاملاً حقیقی به نام مجازی روبهرو و آشنا شدهایم که باید کاملاً جدی گرفته شود و دانش مان را نسبت به آن گسترش دهیم تا از نسل نویی که اصالتاً این فضا متعلق به آنها بوده عقب نمانیم؛ چرا که افرادی که متولدین دهه 30 یا 40 هستند و حتی دهه 60 – 50 چندان ارتباط نزدیکی با فضای مجازی ندارند اما دهههای 70 به بعد اشراف کاملی به آن داشته و توانستهاند بخوبی با آن ارتباط برقرار کنند و البته همانطور که پیشتر اشاره کردم آسیب جدی هم دراین فضا دیده میشود بخصوص فضای اینستاگرام که هر فردی، در هر رده و سطحی خود را نمایانگر میکند و تعاریف و تمجیدهایی میبینید و میشنوید که واقعیت ندارد.این دوستان ازیک فضای حقیقی، حرف های نادرست و به دور از حقیقت منتشر میکنند و دیگران را فریب میدهد و متأسفانه این موضوع در عرصه موسیقی اقبال بسیاری پیدا کرده است و به شکلهای مختلف آموزشهایی درفضای مجازی راهاندازی شده و دیگرانی که با حرفه آنها آشنایی ندارند، شاگردان مجازی این افراد هستند که در حقیقت اطلاعات غلط و نادرستی دریافت میکنند و آموزش میبینند و در اینجا است که دوغ از دوشاب بسختی هویدا میشود و درصد مردمانی که نسبت به این موضوع آشنایی و آگاهی بیشتری دارند بسیار اندک است، البته کسانی که متخصص این فن هستند قطعاً واکنشهایی خواهند داشت و انزجار خود را بروز میدهند اما متأسفانه کاری از دستشان برنمیآید و این دوستان که تعدادشان بیشمار است میتوانند افکار بسیاری ازمردم بخصوص نسل جوان را در سطوح مختلف به تسخیر خود درآورند و اتفاقاً برنده هم خواهند بود و به لحاظ تجاری، اقتصادی، فرهنگی و هنری به جایگاهی میرسند که اگرچه شاید طولانی مدت نباشد اما به گمان خود مدت زمانی موفق هستند وبه شهرتهای ناگهانی که آرزوی آنها بود دست یافتهاند و باید بگویم متأسفانه فضای مجازی این امکان را برای همه ایجاد کرده و چون امکان ممیزی و نظارت دقیقی هم وجود ندارد عرصهای برای جولان این دوستان شده بنابراین لازم است و ضرورت دارد فرهنگسازی درستی صورت بگیرد.البته به رغم اینکه ابتدای سال 90 دستوراتی ابلاغ شد تا نهادها و سازمانهایی در این زمینه همکاریهای لازم را داشته باشند تا با کمک تمام قوا ستادی برای ساماندهی فضای مجازی تشکیل شود این اتفاق میسر نشد، تا با حضور کارشناسان خبره بتوانیم فضای مجازی مستقل از دیگران در کشورمان داشته باشیم چرا که در دنیای پیشرفته این گونه است اما در کشور ما بواسطه امکاناتی که از مغرب زمین وارد شده همه ما از فضای مجازی به هر شکل که علاقهمند هستیم بهره میبریم و این استفادهها غالباً ناجوانمردانه است و افکار بسیاری را تحت الشعاع قرارمی دهند و نوجوانان و کودکانمان را به راههای ناکجا آباد میکشاند تا آنجا که امروزه من و شما به نوعی بسختی میتوانیم راه درست و غلط را تشخیص بدهیم و به عقیده من این موضوع به رغم اینکه امکانات بالفعلی را بالقوه کرده است و پتانسیل جدی را در آموزشهای هنری و موسیقی و همچنین برگزاری جشنوارههای متعدد ایجاد کرده اما آسیب شدیدی به عرصه فرهنگ و هنر وارد کرده و نیاز است بررسیهایی صورت بگیرد و جنبههای مثبت و منفی آن کارشناسی گردد.
نوازنده و پژوهشگر موسیقی
از دیدگاه من فضای مجازی لازمه و ضرورت مردمان امروز دنیاست چرا که درشرایط اکنون و به علت محدودیتهای ایجاد شده، درحال حاضر تنها بواسطه فضای مجازی میتوانیم طی طریق داشته باشیم و به عقیده من کسانی که به هر دلیل خود را فارغ از فضای مجازی میدانند از قافله عقب ماندهاند وبراین نظرم حتی افرادی که نگاه صرف سنتی داشته، لازم است با این فضای کلان و مدرن و این رسانههای پیشرفته و متعددی که فضای مجازی در اختیار همگان گذاشته است، آشنا شوند. البته لازم به ذکراست فضای مجازی جنبههای منفی هم دارد که میباید کنترل و نظارت گردد اما فارغ ازاین مسأله، جنبههای مثبتی هم داشته که این قابلیتها در عرصه هنر، بخصوص در بیش ازیک سال گذشته و در شرایط کرونا بخوبی خود را نمایان کرده است، جنبههای مثبتی که میتوان در اختیار جوامع، بخصوص هنرمندان قرار داد. بهطور مثال در حوزه موسیقی پیش از اتفاقات کرونا روشهای آموزشی و انتقال مفاهیم بهصورت حضوری و رو در رو انجام میگرفت و ارتباط شاگرد و استادی وجود داشت اما ایجاد فاصلههای فیزیکی موجب شد فضای آموزشی به یک فضای دیداری، شنیداری و تصویری و اصطلاحاً مجازی تبدیل شود و شرایط خاصی ایجاد کرد که در گذشته کمتر شاهد آن بودیم یا بهطور کلی وجود نداشت. ناگفته نماند این شرایط موجب شد چندین سال به جلو حرکت کنیم و عقب ماندگی مان نسبت به فضای مجازی جبران شود بهطوری که همگان به آن وقوف پیدا کردیم و این نیاز مبرم را فضای مجازی در اختیار ما گذاشت تا با آسایش خاطر در منزل بنشینیم و با دنیا و مخاطبان مان در ارتباط باشیم، البته هرچند نقصهایی میتواند داشته باشد اما یک مثل معروفی است که میگویند «کاچی به از هیچی» و فضای مجازی به نوعی غیرممکنهایی را به ممکن تبدیل کرد که شاید در گذشته کمتر مورد توجه بود وامروزه بهدلیل دانش بیشتری که از این تکنولوژی کسب کرده ایم، ترس و هراس مان از بین رفته است و با ورود به دنیای مجازی توانستیم بسیاری ازموضوعاتی که فکر می کردیم هیچ است اما موجودیت و واقعیت داشت به دست آوریم. بهتر است بگویم امروزه فضای مجازی، فضای حقیقی زندگی ما است چرا که هیچ کدام از ما بدون داشتن یک گوشی هوشمند نمیتوانیم زندگی کنیم و امور خود را بگذرانیم، از حریفهای اینترنتی گرفته تا ارائه کارها و حرف های مان و حتی ارائه یک اثر درخشان هنری، که نمونهاش جشنوارههای هنری سال گذشته بود که در بُعد وسیعی ارائه گردید و مخاطبان بسیاری را بهصورت مجازی گردهم آورد و این موضوع نشانگر آن است که با دنیای کاملاً حقیقی به نام مجازی روبهرو و آشنا شدهایم که باید کاملاً جدی گرفته شود و دانش مان را نسبت به آن گسترش دهیم تا از نسل نویی که اصالتاً این فضا متعلق به آنها بوده عقب نمانیم؛ چرا که افرادی که متولدین دهه 30 یا 40 هستند و حتی دهه 60 – 50 چندان ارتباط نزدیکی با فضای مجازی ندارند اما دهههای 70 به بعد اشراف کاملی به آن داشته و توانستهاند بخوبی با آن ارتباط برقرار کنند و البته همانطور که پیشتر اشاره کردم آسیب جدی هم دراین فضا دیده میشود بخصوص فضای اینستاگرام که هر فردی، در هر رده و سطحی خود را نمایانگر میکند و تعاریف و تمجیدهایی میبینید و میشنوید که واقعیت ندارد.این دوستان ازیک فضای حقیقی، حرف های نادرست و به دور از حقیقت منتشر میکنند و دیگران را فریب میدهد و متأسفانه این موضوع در عرصه موسیقی اقبال بسیاری پیدا کرده است و به شکلهای مختلف آموزشهایی درفضای مجازی راهاندازی شده و دیگرانی که با حرفه آنها آشنایی ندارند، شاگردان مجازی این افراد هستند که در حقیقت اطلاعات غلط و نادرستی دریافت میکنند و آموزش میبینند و در اینجا است که دوغ از دوشاب بسختی هویدا میشود و درصد مردمانی که نسبت به این موضوع آشنایی و آگاهی بیشتری دارند بسیار اندک است، البته کسانی که متخصص این فن هستند قطعاً واکنشهایی خواهند داشت و انزجار خود را بروز میدهند اما متأسفانه کاری از دستشان برنمیآید و این دوستان که تعدادشان بیشمار است میتوانند افکار بسیاری ازمردم بخصوص نسل جوان را در سطوح مختلف به تسخیر خود درآورند و اتفاقاً برنده هم خواهند بود و به لحاظ تجاری، اقتصادی، فرهنگی و هنری به جایگاهی میرسند که اگرچه شاید طولانی مدت نباشد اما به گمان خود مدت زمانی موفق هستند وبه شهرتهای ناگهانی که آرزوی آنها بود دست یافتهاند و باید بگویم متأسفانه فضای مجازی این امکان را برای همه ایجاد کرده و چون امکان ممیزی و نظارت دقیقی هم وجود ندارد عرصهای برای جولان این دوستان شده بنابراین لازم است و ضرورت دارد فرهنگسازی درستی صورت بگیرد.البته به رغم اینکه ابتدای سال 90 دستوراتی ابلاغ شد تا نهادها و سازمانهایی در این زمینه همکاریهای لازم را داشته باشند تا با کمک تمام قوا ستادی برای ساماندهی فضای مجازی تشکیل شود این اتفاق میسر نشد، تا با حضور کارشناسان خبره بتوانیم فضای مجازی مستقل از دیگران در کشورمان داشته باشیم چرا که در دنیای پیشرفته این گونه است اما در کشور ما بواسطه امکاناتی که از مغرب زمین وارد شده همه ما از فضای مجازی به هر شکل که علاقهمند هستیم بهره میبریم و این استفادهها غالباً ناجوانمردانه است و افکار بسیاری را تحت الشعاع قرارمی دهند و نوجوانان و کودکانمان را به راههای ناکجا آباد میکشاند تا آنجا که امروزه من و شما به نوعی بسختی میتوانیم راه درست و غلط را تشخیص بدهیم و به عقیده من این موضوع به رغم اینکه امکانات بالفعلی را بالقوه کرده است و پتانسیل جدی را در آموزشهای هنری و موسیقی و همچنین برگزاری جشنوارههای متعدد ایجاد کرده اما آسیب شدیدی به عرصه فرهنگ و هنر وارد کرده و نیاز است بررسیهایی صورت بگیرد و جنبههای مثبت و منفی آن کارشناسی گردد.
عکس نوشت
بن سلمان ولیعهد عربستان سال ۲۰۱۷ تابلوی نقاشی «سالواتور موندی» یا «نجاتدهنده جهان» اثر لئوناردو داوینچی را خرید. او قرار بود این تابلو را برای نمایش در نمایشگاه آثار داوینچی به موزه لوور پاریس امانت بدهد اما با حرفهایی که از قلابی بودن نقاشی متعلق به بن سلمان زده میشد وقتی مدیران این موزه زیر بار فشارهای او برای تأیید اصالت تابلو نرفتند تصمیم گرفت گرانترین نقاشی تاریخ را به لوور ندهد. حالا تمام این ماجراها قرار است ۲ روز دیگر یعنی ۱۳ آوریل در مستند «نجاتدهنده برای فروش» به کارگردانی آنتوان ویتکین در تلویزیون فرانسه به تصویر کشیده شود. سازندگان «نجاتدهنده برای فروش» در گفتوگو با منابع ناشناس این ایده را تقویت کردهاند که چگونه فشارهای بنسلمان برای ارائه نقاشی داوینچی به لوور به دیوار مدیران این موزه بزرگ و معتبر برخورده و به همین دلیل شاهزاده سعودی هم با ندادن تابلو از آنها انتقام گرفته است.
شهروند مجـــازی
یگانه خدامی
#کرونا
دیروز هم بحث اصلی در شبکههای اجتماعی کرونا بود اما این بار کاربران درباره تعطیلیها و محدودیتهای سراسری ۱۰ روزه که از دیروز آغاز شده صحبت میکردند. کاربران زیادی به اینکه بسیاری از کسب و کارها به فعالیتشان ادامه دادهاند و متروها و اتوبوسها شلوغ است اشاره میکردند. بهنظر بسیاری از آنها خستگی مردم و مشکلات اقتصادی و البته نبود قوانین سختگیرانه عامل بیتوجهی به این محدودیت هاست: «مطمئنید تعطیلی سراسری اعمال کردید؟ این همه جمعیت توی خیابون و بی آر تی چیکار دارن سر صبحی؟»، «همت از شدت ترافیک قفل بود امروز برعکس روزهای دیگه!»، «پارسال وقتی از اول اسفند رفتم تو قرنطینه دستکم از قبل یه ذخیرهای برای روحیه و انرژی و امیدی به تموم شدن کرونا تو فصل گرما و اومدن واکسن داشتم. الان ولی وقتی بیش از یک ساله هیچ تفریحی نداشتم از نظر روحی خالی و داغونم و بدون ذرهای امید... قرنطینه سختتر و سختتر و سختتر شده»، «خنده تون نمیگیره بگم؛ دیشب در یکی از روستاهای استان ما عروسی مفصلی برپا شده؟ دیگه مردم برای گشت و نظارت و پلمب و جریمه و... تره هم خرد نمیکنند»، «واقعاً خود مردم نباید به فکر باشند؟ شوخی که نیست. دیشب پارک قیامت بود، جا پارک نبود. مسافرت هست. پارتی و میهمانی هست. مراسم مذهبی هست. ماسک نمیزنند. جواب آخر: عمر دست خداست»، «داروخانه بیماران خاص در یکی از شلوغترین حالتهای ممکنه. آدمهایی که خودشون درگیر بیماری هستن میان تو کرونا و گرما و آلودگی هوا بیرون داروخانه توی خیابون پشت هم صف میکشن. قبلش هم برای تأیید نسخهشون حداقل سه جا سنگ قلاب شدن.»، «توی همین دور و اطراف مخصوصاً محلههایی که اداری شدن کلی پارک کوچک خلوت پیدا کردم، از اینها که فقط خودتی و خودت. اینجوری بار قرنطینه و معاشرت نداشتن بلکه از روی بچه کم بشه.»، «تعطیل نیست که. بابای من سازمان دولتی کار میکنه، رفته سر کار. کلاس خودمم عصر تشکیل میشه. کجارو تعطیل کردن دقیقاً؟»، «شرکتهای خصوصی کلاً از قواعد مملکت جداست، ما که هیچ تعطیلیای تعطیل نشدیم، اینم روش.»، «امروز که همه سر کار بودن... پس کجا رو تعطیل کردن؟»، «کاش یکی حرف ما مردم عادی رو گوش میکرد. خسته شدیم بس که گفتیم واکسن بخرید. دیگه مردم رعایت قرنطینه رو نمی کنن. تا حالاشم بهخاطر امید به واکسن رعایت میکردن. رستوران رو تعطیل می کنی میرن پارک، پارکو تعطیل میکنی میرن خونه، خستهههه شدن میفهمین خسته!راهش فقط واکسنه.»، «در واقع هیچ جا تعطیل نیست فقط باید در بزنی.»، «مثلاً تعطیل کردن؟ مترو از همیشه شلوغ تره و بیشتر کارمند توشه که»، «هر بنگاه اقتصادی که در اثر شرایط اقتصاد کلان ایران تعطیل یا غیرفعال میشود، ورای اینکه عددی در آمار تولید ناخالص داخلی و اشتغال باشد، لطمهای به سرمایه فنی و مدیریتی کشور و امید و انسجام اجتماعی ملت است.»
همسر ملکه بودن
درگذشت پرنس فیلیپ همسر ملکه بریتانیا خبری بود که بین کاربران ایرانی هم بازتاب زیادی داشت. البته بسیاری از نوشتهها درباره این موضوع شکل و شمایل طنز داشت اما کاربرانی هم به نحوه پوشش این خبر در شبکه بیبی سی فارسی و زندگی پرنس فیلیپ پرداختند: «الان دم کاخ باکینگهام مردم جمع شدن ملکه میگه فیلیپ رو قراره ادینبورگ خاک کنن یکی از اون وسط داد میزنه چرا لندن نه؟»، «کاخ باکینگهام اعلام کرده که خاندان سلطنتی همراه سایر مردم «جهان» عزاداره؟ کاش «جهان» و «مردم» رو واسمون معنی کنند.»، «هنوز کسی مسئولیت مرگ پرنس فیلیپ رو ننداخته گردن ما؟»، «بیبیسی فارسی برای مخاطب ایرانی در همین چند ساعت، ۶ پست درباره مرگ شاهزاده فیلیپ گذاشته. کامنتها رو هم بسته که خدای نکرده هیچکس به ساحت (!) خاندان سلطنتی توهین نکنه. یادآوری: بیبیسی تحت منشور سلطنتی Royal Charter تأسیس شده»، «مرگ پرنس فیلیپ تقصیر تک تک مردم ایرانه که با توئیتهاشون در مورد مگان و هری چاقو رو تو قلب پیرمرد فرو کردن.»، «الان خانواده سلطنتی دنبال چت هاشون با پرنس فیلیپ میگردن که اسکرین شات بگیرن و استوری کنن»، «واقعاً درک نمیکنم چرا یه ایرانی برای مرگ پرنس فیلیپ باید استوری تسلیت بذاره. ممکنه بیایید بگید بنی آدم اعضای یکدیگرند/یک پیکرند و اینا، ولی من بازم درک نمیکنم»، «پرنس فیلیپ اگه شوهر خاله من بود مامانم الان زنگ میزد ملکه و میگفت، ای بابا خواهر انقدر گریه نکن، دیگه مرد راحت شد، چه زندگی ای بود انقدر مریضی و بدبختی.»، «بیبیسی فارسی کامنتهای پستهای مربوط به فوت پرنس فیلیپ رو بسته. آزادی بیان اونام که داستان داره»، «حالا اینکه میگین پرنس فیلیپ از خانه به دوشی و نداشتن هیچ کشوری رسید به شوهر ملکه بودن و خیلی خوش به حالش بود، این طوریا هم نیست. مثلاً خلبان بود ولی باید از دولت اجازه میگرفت برای پرواز یا حتی اجازه بهشون داده نشد تو کاخی که خودشون دوست دارن زندگی کنن و خیلی موردهای دیگه.»، «واکسن انگلیسی اگه خوب بود، شوهر ملکه بریتانیا تو ۹۹ سالگی نمی مرد (روزنامه کیهان فردا)»، «خبرنگاران و روزنامه نگاران آیا کسی هست گفتوگوی منتشر نشده با شوهر ملکه انگلیس داشته باشه؟! حق التحریر خوبی میدن.»، «عجیبتر از اینکه گوزنها شوهر آهوها نیستن اینه که شوهر ملکه انگلیس، پادشاه نبود.»، «حالا که بحث شوهر مرحوم ملکه بریتانیا داغه یه سرم برید سریال The Crown رو ببینید و از این درام فوقالعاده لذت ببرید.»، «فکر کن ۷۴ سال صدات کنن شوهر ملکه. من بودم خیلی زودتر از اینا میمردم.»، «شوهر ملکه برخلاف بقیه خانواده نوگرا بود و تا حدی بیزار از سنت.»، «بابا این شوهر ملکه انقد نامرئی بود که تا دو سال پیش من اصن نمیدونستم زنده ست. چرا؟ چون ملکه مهم تره؟ چرا؟ چون دختر شاه و ملکه قبلیه! آدم باورش نمیشه توی قرن ۲۱ توی یه کشور پیشرفته هنوز این چیزا رواله.»
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
فرهاد آییش: از چند زاویه دوربین خیلی شبیه مصدق هستم
-
ناامید نشویم حال ناخوشایند این روزها هم گذراست
-
ادبیاتِ بدهکار به محیط زیست
-
«رسوای زمانه» موسیقی برای حال این روزهای ما
-
فضای مجازی امروزه حقیقت زندگی ما است
-
عکس نوشت
-
شهروند مجـــازی
اخبارایران آنلاین