ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
امام سجاد(ع): چنانچه مردم منافع و فضایل تحصیل علوم را مى دانستند هر آینه آن را تحصیل میکردند گرچه با ریخته شدن و یا فرو رفتن زیر آبها در گردابهاى خطرناک باشد.
اصول کافى: ج 1، ص 35
جهانگیر نصراشرفی: خوانندگان امروز مازندران حاصل ذوق «ابوالحسن خوشرو» هستند
استاد ابوالحسن خوشرو صاحب سبک و مکتب آوازخوانی بوده است چرا که تعداد زیادی از خوانندگان امروز مازندرانی حاصل ذوق و خلاقیت این استاد هستند. موسیقی همه اقوام در مجموع خود یک موسیقی ساده و یکنواخت است که در چند تعریف به موسیقیهای آیینی، مذهبی و شادی تقسیم میشود. واقعیت این است که برخی از استادان بزرگ در موسیقی تحول ایجاد کردهاند که استاد خوشرو از آن دست بود. او انسانی فروتن بود که جایگاه والایی در موسیقی سراسر البرز داشت. همچنین بردباری و صبوری ایشان نسبت به همگان باعث شد تا مردم به او علاقهمند باشند.
بخشی ازصحبتهای این پژوهشگر دراولین سالگرد استاد ابوالحسن خوشرو که برسر مزار او در روستای ساروکلای قائمشهر برگزارشد.
خاطره بازی در «آیفیلم»
محدثه واعظیپور
روزنامهنگار
ساخت برنامههایی با حال و هوای نوستالژیک درباره سریالها و برنامههای موفق تلویزیون، مسبوق به سابقه است. در گذشته، که تماشاگران تلویزیون بیشتر بودند، این برنامهها معمولاً گل میکردند و مخاطب بالایی داشتند. «نقره» (محمد صوفی- منصور ضابطیان) یکی از نخستین برنامههایی بود که با این هدف ساخته شد و تازگی و طراواتی که داشت باعث میشد تماشاگر بسیاری داشته باشد و از آن الگوبرداری و تقلید شود.
بهتازگی شبکه «آیفیلم» که یکی از محبوبترین شبکههای تلویزیون و بهدلیل پخش سریالهای قدیمی، هنوز پربیننده است، برنامه «14 اینچ» را روی آنتن دارد. برنامهای با اجرای امین زندگانی که در حضور دو میهمان، سریالهای پربیننده و خاطرهساز گذشته را مرور میکند. بازیگرهای بسیاری در این سالها، روی صندلی اجرا نشستهاند، که اغلب ناموفق بودهاند. اجرا، تخصصی است که با راحت بودن مقابل دوربین و بیننده تفاوت دارد. به همین دلیل بازیگران، اغلب مجریان شکست خوردهای هستند که میتوانند عامل انتخاب و امتحان یک برنامه باشند، اما معمولاً قادر نیستند ارتباط با مخاطب را در طولانیمدت حفظ کنند.
امین زندگانی، تا اینجا مجری مناسبی برای اجرای این برنامه است. تیتراژ پایانی را هم اگرچه درجه یک اجرا نکرده، اما قابل قبول و پذیرفتنی، خوانده است. او در اداره گفتوگو با کمند امیرسلیمانی و سیامک اطلسی (بازیگران پدرسالار) نمره قبولی میگیرد. دستکم، مثل بسیاری از مجریهای تلویزیون، پرت و بیربط به نظر نمیرسد و میتواند با اشارههایش، بحث را باکیفیتتر کند. (مثل اشاره به رابطه توأم با احترام نادره خیرآبادی و جمیله شیخی در پشت صحنه سریال) نکته آزاردهنده در چنین برنامههایی متن و شکل سؤالهاست که ربطی به اجرای مجری ندارد. در یک برنامه که حال و هوای خاطره بازی دارد میتوان بحث جدی داشت و درست تحلیل کرد، قرار نیست نوستالژی را با سطحینگری اشتباه بگیریم. در برنامه «پدرسالار»، کمند امیرسلیمانی نشان داد بر خلاف اغلب بازیگرها خوب صحبت میکند و تحلیل دارد، نکتهای که درباره روند ساخت سریالها در گذشته اشاره کرد، موضوع مهم و شاید گل مصاحبه بود. او گفت در دهه هفتاد سریالی 26 قسمتی در 9 ماه ساخته میشد و این روزها سریالی سی قسمتی در 2 ماه تولید میشود. امیرسلیمانی تلویحاً، روند نزولی تولید در تلویزیون را به یادمان آورد. «14 اینچ»، میتواند یکی از پربینندهترین برنامههای تولیدی شبکه آیفیلم باشد، اگر مجری محترم، مجبور نباشد از جملههای تکراری برای سلام و احوال پرسی با مخاطبش استفاده کند و بگوید: «میهمان نگاه شما هستیم» و گروه نویسندگان برای طراحی سؤالها و روند بحث با عوامل یک مجموعه موفق، بیش از کمی مطالعه و تحلیل کنند تا کیفیت مصاحبه و گپ بالاتر برود. رجوع به گذشته و پاسداشت تلاش هنرمندانی که بسیاری از آنها دیگر بین ما نیستند، سنتی نیکوست اما کیفیت این ادای دین و کاوش در گذشته است که این دست برنامهها را دیدنی میکند. مهم این است که تعادل میان یک گپ دوستانه و مصاحبهای با سؤالهای جدی و عمیق، حفظ شود تا بیننده، فقط تصاویر آرشیوی نبیند و آموختهای هم از تماشای «14 اینچ» داشته باشد.
روزنامهنگار
ساخت برنامههایی با حال و هوای نوستالژیک درباره سریالها و برنامههای موفق تلویزیون، مسبوق به سابقه است. در گذشته، که تماشاگران تلویزیون بیشتر بودند، این برنامهها معمولاً گل میکردند و مخاطب بالایی داشتند. «نقره» (محمد صوفی- منصور ضابطیان) یکی از نخستین برنامههایی بود که با این هدف ساخته شد و تازگی و طراواتی که داشت باعث میشد تماشاگر بسیاری داشته باشد و از آن الگوبرداری و تقلید شود.
بهتازگی شبکه «آیفیلم» که یکی از محبوبترین شبکههای تلویزیون و بهدلیل پخش سریالهای قدیمی، هنوز پربیننده است، برنامه «14 اینچ» را روی آنتن دارد. برنامهای با اجرای امین زندگانی که در حضور دو میهمان، سریالهای پربیننده و خاطرهساز گذشته را مرور میکند. بازیگرهای بسیاری در این سالها، روی صندلی اجرا نشستهاند، که اغلب ناموفق بودهاند. اجرا، تخصصی است که با راحت بودن مقابل دوربین و بیننده تفاوت دارد. به همین دلیل بازیگران، اغلب مجریان شکست خوردهای هستند که میتوانند عامل انتخاب و امتحان یک برنامه باشند، اما معمولاً قادر نیستند ارتباط با مخاطب را در طولانیمدت حفظ کنند.
امین زندگانی، تا اینجا مجری مناسبی برای اجرای این برنامه است. تیتراژ پایانی را هم اگرچه درجه یک اجرا نکرده، اما قابل قبول و پذیرفتنی، خوانده است. او در اداره گفتوگو با کمند امیرسلیمانی و سیامک اطلسی (بازیگران پدرسالار) نمره قبولی میگیرد. دستکم، مثل بسیاری از مجریهای تلویزیون، پرت و بیربط به نظر نمیرسد و میتواند با اشارههایش، بحث را باکیفیتتر کند. (مثل اشاره به رابطه توأم با احترام نادره خیرآبادی و جمیله شیخی در پشت صحنه سریال) نکته آزاردهنده در چنین برنامههایی متن و شکل سؤالهاست که ربطی به اجرای مجری ندارد. در یک برنامه که حال و هوای خاطره بازی دارد میتوان بحث جدی داشت و درست تحلیل کرد، قرار نیست نوستالژی را با سطحینگری اشتباه بگیریم. در برنامه «پدرسالار»، کمند امیرسلیمانی نشان داد بر خلاف اغلب بازیگرها خوب صحبت میکند و تحلیل دارد، نکتهای که درباره روند ساخت سریالها در گذشته اشاره کرد، موضوع مهم و شاید گل مصاحبه بود. او گفت در دهه هفتاد سریالی 26 قسمتی در 9 ماه ساخته میشد و این روزها سریالی سی قسمتی در 2 ماه تولید میشود. امیرسلیمانی تلویحاً، روند نزولی تولید در تلویزیون را به یادمان آورد. «14 اینچ»، میتواند یکی از پربینندهترین برنامههای تولیدی شبکه آیفیلم باشد، اگر مجری محترم، مجبور نباشد از جملههای تکراری برای سلام و احوال پرسی با مخاطبش استفاده کند و بگوید: «میهمان نگاه شما هستیم» و گروه نویسندگان برای طراحی سؤالها و روند بحث با عوامل یک مجموعه موفق، بیش از کمی مطالعه و تحلیل کنند تا کیفیت مصاحبه و گپ بالاتر برود. رجوع به گذشته و پاسداشت تلاش هنرمندانی که بسیاری از آنها دیگر بین ما نیستند، سنتی نیکوست اما کیفیت این ادای دین و کاوش در گذشته است که این دست برنامهها را دیدنی میکند. مهم این است که تعادل میان یک گپ دوستانه و مصاحبهای با سؤالهای جدی و عمیق، حفظ شود تا بیننده، فقط تصاویر آرشیوی نبیند و آموختهای هم از تماشای «14 اینچ» داشته باشد.
جشنواره موسیقی فجر گذر از «محلیت «به «ملیت»
حسین علیشاپور
خواننده موسیقی ایرانی
الف- جشنواره موسیقی فجر، تنها جشنواره بینالمللی موسیقی ایران است. طبق این تعریف- که البته در لغت وسیع و جامع است - برآیند آنچه در موسیقی ایران جاری است باید دراین جشنواره نمود یابد، نیزارتباطات موسیقیدانان ایران و جهان باید از فحوای این جشنواره به هماهنگی دست پیدا کند، سامان یابد و به عرصههای عملی - اجرایی برسد.
ب- قاعدتاً زمانی که یک جشنواره، با جامعیت ملی در حوزه موسیقی آغاز به کار میکند، بخش دولتی بهعنوان متولی آن باید شرایط را بهگونهای مهیا کند که جذب حداکثری مخاطبان در دستور کار قرار گیرد؛ رسیدن به این هدف، البته مستلزم آن است که کمیتهای مشترک از مسئولان فرهنگی، مسئولان امور عمومی و شهری و همچنین متولیان و متخصصان رسانهای، راهکارهای مناسب را برای نهادینهسازی مطلب و مفهوم «جشنواره »و تغییر چهره فرهنگی محیطهای شهری و رسانهای به سمت آن بیندیشند و به منصه عمل برسانند؛ البته، این امری است که متأسفانه تاکنون نمود نیافته و همین مسأله، سطح جشنواره را به اندازه یک جریان موسمی - محلی محدود و معدود تنزل داده است.
ج- در این بین، هرچقدر که هنرمندان حاضر در جشنواره و برنامهریزان اجرایی آن بکوشند تا کیفیت برنامهها شرایطی متناسب با یک جشنواره ملی مهیا شود، مادامی که برنامه و بودجه مناسب کافی برای ایجاد و توسعه زیرساختهای تبلیغی و جااندازی معنای حقیقی یک جشنواره ملی مغفول واقع شده، جشنواره نمیتواند در مفهوم «ملی »مورد توجه واقع شود و ادامه این روند - که همین روند کنونیست - نیز تنها و تنها به کاهش اعتبار آن منجر میشود.
د- بهزعم نگارنده، «کمیته تبلیغات جشنواره موسیقی فجر»، بهعنوان مهمترین کمیته این جشنواره، باید درست بعد از خاتمه برگزاری هر دوره، با برگزاری جلسات متعدد و بهدنبال آن جذب مشارکتهای حداکثری، تمامی دوایر مرتبط را با مسألهای تحت عنوان جشنواره درگیر کند؛ به گونهای که ایام شروع جشنواره، مناظر عمومی از طریق این ستاد و عملکرد آن، به چیزی بدل شود که گویا درانتظار این مقوله بوده است.
خواننده موسیقی ایرانی
الف- جشنواره موسیقی فجر، تنها جشنواره بینالمللی موسیقی ایران است. طبق این تعریف- که البته در لغت وسیع و جامع است - برآیند آنچه در موسیقی ایران جاری است باید دراین جشنواره نمود یابد، نیزارتباطات موسیقیدانان ایران و جهان باید از فحوای این جشنواره به هماهنگی دست پیدا کند، سامان یابد و به عرصههای عملی - اجرایی برسد.
ب- قاعدتاً زمانی که یک جشنواره، با جامعیت ملی در حوزه موسیقی آغاز به کار میکند، بخش دولتی بهعنوان متولی آن باید شرایط را بهگونهای مهیا کند که جذب حداکثری مخاطبان در دستور کار قرار گیرد؛ رسیدن به این هدف، البته مستلزم آن است که کمیتهای مشترک از مسئولان فرهنگی، مسئولان امور عمومی و شهری و همچنین متولیان و متخصصان رسانهای، راهکارهای مناسب را برای نهادینهسازی مطلب و مفهوم «جشنواره »و تغییر چهره فرهنگی محیطهای شهری و رسانهای به سمت آن بیندیشند و به منصه عمل برسانند؛ البته، این امری است که متأسفانه تاکنون نمود نیافته و همین مسأله، سطح جشنواره را به اندازه یک جریان موسمی - محلی محدود و معدود تنزل داده است.
ج- در این بین، هرچقدر که هنرمندان حاضر در جشنواره و برنامهریزان اجرایی آن بکوشند تا کیفیت برنامهها شرایطی متناسب با یک جشنواره ملی مهیا شود، مادامی که برنامه و بودجه مناسب کافی برای ایجاد و توسعه زیرساختهای تبلیغی و جااندازی معنای حقیقی یک جشنواره ملی مغفول واقع شده، جشنواره نمیتواند در مفهوم «ملی »مورد توجه واقع شود و ادامه این روند - که همین روند کنونیست - نیز تنها و تنها به کاهش اعتبار آن منجر میشود.
د- بهزعم نگارنده، «کمیته تبلیغات جشنواره موسیقی فجر»، بهعنوان مهمترین کمیته این جشنواره، باید درست بعد از خاتمه برگزاری هر دوره، با برگزاری جلسات متعدد و بهدنبال آن جذب مشارکتهای حداکثری، تمامی دوایر مرتبط را با مسألهای تحت عنوان جشنواره درگیر کند؛ به گونهای که ایام شروع جشنواره، مناظر عمومی از طریق این ستاد و عملکرد آن، به چیزی بدل شود که گویا درانتظار این مقوله بوده است.
همسفر شدن با مهاجران مجبور
حتی اگر مثل ویل دورانت فکر کنیم و مهاجرت را پدیدهای تمدن ساز بدانیم بازهم نمیشود انکار کرد که این پدیده، تجربهای تلخ است؛ تابلویی ازتیره روزی طبیعی آدمی؛ نمایشگاهی از ناتوانی ذاتی بشر. مهاجرت، اجباری و اختیاری ندارد. سرشت آن، استیصالی ناشی از اجبار و اضطرار است. یک رفتنِ ناگزیر است؛ یک تصمیم در غیاب اختیار. آن رفتنی که اختیاری است مسافرت است نه مهاجرت. به این اعتبار، مهاجرت یک وضعیت تراژیک بشری به شمار میآید. وضعیتی که به ظاهر اختیاری است اما در واقع، رضا دادن به تصمیمی است که مهاجر در آن دخیل نیست. همین وجه تراژیک است که مهاجرت را برای آدمیان به پدیدهای دراماتیک بدل کرده تا آنجا که انبوهی از آفرینشهای خلاقه هنری با پیرنگ مهاجرت تولید شده است. سیاهه این فرآوردههای هنری آنقدر بالابلند است که منتقدان بدرستی از یک ژانر یا گونه پرطرفدار با نام «ادبیات مهاجرت» سخن گفتهاند. در این گونه هنری، البته تمامی آثار و فرآوردهها به وجه تراژیک مهاجرت بهعنوان یک وضعیت غامض انسانی نپرداختهاند. بعضی از تولیدات این ژانر، فلسفی ترند، برخی اجتماعیتر، برخی زمینیتر و برخی آسمانیتر. اما هرچه هست همگی دائر مدار مفهومی خطیر و خاطره ساز هستند. «خاک امریکا» رمانی است به قلم جنین کامینز، نویسنده امریکایی که محور طولیاش داستان مهاجرت یک خانواده از مکزیک به امریکا است. نویسنده بیآنکه در پوستین تحلیلگران فلسفی و کاوشگران متافیزیکی بیفتد رخدادهای منجر به تصمیم ناگزیر مهاجرت را تصویر میکند و وضعیت دشوار مهاجران را در سرزمین موعود نشان میدهد. فریب حجم 600 صفحهای آن را نباید خورد. «خاک امریکا» رمانی حرّاف و ورّاج نیست و بیش از آنکه «بگوید»، «نشان میدهد». حسن آن در همین است. نقش آفرینان اصلی رمان، زنی جوان بهنام لیدیا و پسرک هشت ساله اش، لوکا هستند که به طرزی تراژیک در تنگنای دسیسه باندهای مافیای مواد مخدر گرفتار میشوند و مثل انبوهی از مکزیکیهای فراری به سمت شمال مهاجرت میکنند. اما جایی که قرار بود پس از مشقت و مرارت بسیار، پناهگاه آنها باشد توگویی تبعیدگاهشان میشود؛ گرچه تبعیدگاهی شیک وشکیل. با این حال به نظر میرسد که نوعی امریکاگرایی در پس زمینه روایت مؤلف وجود دارد که بیشباهت به قهرمان پروریهای هالیوودی نیست. «خاک امریکا» زبانی خالی از پیچیدگی و جادوگری دارد و چه بسا بتوان آن را روایتی واقع گرایانه و رئالیستی دانست. سید رضا حسینی، مترجم کتاب این وجه واقعگرایانه را در زبان اصلی کتاب بخوبی تشخیص داده و در انتخاب زبان ترجمه به آن توجه کرده است. به این ترتیب با نثری پاکیزه و وفادار و بدون هرگونه فضل فروشی ادیبانه روبهرو هستیم؛ زبانی که برای تعقیب روایت داستان مزاحمتی برای خواننده ایجاد نمیکند. این ترجمه دلنشین وقتی با کتاب آرایی هنرمندانه ناشر عجین میشود، اثری خواندنی میآفریند که به قول برخی منتقدان، نسخه روزآمدشدهای از «خوشههای خشم» جان اشتاین بک است.
خاک امریکا / جنین کامینز- ترجمه سیدرضا حسینی / نشر آموت
به نام تاریخ
12 اسفند
در سیصدوچهلوهشتمین روز سال سخت یادی کنیم از هنرمندانی که متولد امروز هستند و امروز بهانه خوبی است برای گفتن از آنها.
تولدها
بیژن ترقی: شاعر و ترانه سرای قطعه معروف «بهار دلنشین» سال 1308 در چنین روزی به دنیا آمد. بیژن ترقی فعالیت ادبیاش را با استادانی مانند ملک الشعرای بهار، امیری فیروزکوهی، نیما یوشیج و شهریار آغاز کرده بود و پس از اینکه ترانه سرایی را بیشتر دنبال کرد با هنرمندانی مانند ابوالحسن صبا، رضا محجوبی، علی تجویدی، داریوش رفیعی و پرویز یاحقی همکاری کرد. «آتش کاروان»، «برگ خزان»، «صبرم عطا کن»، «پشیمانم»، «بهار نورسیده»، «بهخاطر تو»، «بیداد زمان»، «امید دل من کجایی»، «سروش آسمانی» و «بهار دلنشین» از مشهورترین ترانههای ترقی بود و با این ترانهها گفته میشود او سبک تازهای را وارد ترانه سرایی ایران کرد. از او کتابهای «آتش کاروان» و «از پشت دیوارهای خاطره» منتشر شده است. بیژن ترقی سال 1388 درگذشت.
دنیل کریگ: آخرین جیمزباند امروز 53 ساله میشود. دنیل کریگ در انگلستان متولد شد و بهدلیل علاقه مادرش به هنر او هم به بازیگری علاقهمند شد. در 16 سالگی مدرسه را ترک کرد و در یک گروه نمایش مشغول به کار شد. پس از آن به آموزشگاه موسیقی و نمایش گیلدهال رفت و پس از فارغالتحصیلی وارد تلویزیون شد و در چند سریال بیبیسی بازی کرد. پس از بازی در چند نقش کوتاه در سال 1996 با بازی در سریال تلویزیونی «دوستان شمالی ما» بهطور جدی کارش را آغاز کرد. «الیزابت» نخستین فیلمی بود که سال 1998 در آن بازی کرد و پس از آن با بازی در «لارا کرافت: مهاجم مقبره» در سال 2001 مطرح شد. «جادهای به سوی تباهی»، «سیلویا»، «عشق پایدار» و «مونیخ» فیلمهای بعدی کریگ بودند تا اینکه سال 2006 برای بازی در نقش جیمزباند، مأمور 007، انتخاب شد و برای بازی در جدیدترین فیلم این مجموعه یعنی «کازینو رویال» برنده جایزه امپایر شد. «ذرهای آرامش»، «اسکای فال» و «اسپکتر» دیگر فیلمهایی بودند که کریگ در آنها در نقش جیمز باند ظاهر شد. دنیل کریگ در این سالها در فیلمهای دیگری چون «مقاومت»، «گاوچرانها و فضایی ها»، «ماجراهای تن تن»، «دختری با خالکوبی اژدها»، «لوگان خوش شانس» و «چاقوکشی» هم بازی کرده است.
محمدجواد ضرابیان: نوازنده مشهور سنتور سال 1329 در چنین روزی متولد شد. محمدجواد ضرابیان سنتور را از داریوش صفوت یاد گرفت و پس از آن در کلاسهای محمدتقی مسعودیه موسیقی کلاسیک را آموخت. کارش را با گروه سماع بهعنوان آهنگساز آغاز کرد و در سالهای فعالیتش در کنسرتهای مختلفی شرکت کرد. او آهنگساز آلبومهای معروفی چون «آتش عود»، «شکوه ها»، «ناز نگاه»، «زیباترین» و «عطر سوسن» بود و سال 1382 موسیقی اولین آلبوم مستقل همایون شجریان یعنی «نسیم وصل» را ساخت. «شوق دوست»، «آینه و آه»، «طبیب دل»، «با ستاره ها»، «حدیث عشق»، «خرقه سوخته»، «صورتگر نقاش» و «حرفی دیگر» آلبومهای دیگری است که با آهنگسازی او شنیدهایم. آهنگساز تصنیف معروف «هوای گریه» همایون شجریان هم ضرابیان بوده است.
دکتر سوس: داستان نویس مشهور کودکان و کارتونیست سال 1904 به دنیا آمد. تئودور سوس گازیل که به دکتر سوس معروف است بیش از 60 کتاب برای کودکان نوشت که «گربه کلاه به سر» مشهورترین آنهاست و به 12 زبان ترجمه شده است. «تخم مرغهای سبز و گوشت»، «یک ماهی دو ماهی»، «هورتون صدایی میشنود» و «چطور گرینچ کریسمس را دزدید» دیگر کتابهای مشهور اوست. او 11 برنامه تلویزیونی، 4 فیلم، یک فیلم موزیکال و 4 سریال تلویزیونی هم ساخت و «تند رفتن» و «نفت استاندارد» مشهورترین کارهای او بهعنوان کارتونیست بود. دکتر سوس برای فیلم کوتاه «جرالد مک بوئینگ-بوئینگ» در سال 1950 برنده جایزه اسکار شد و سال 1984 هم جایزه پولیتزر را به دست آورد. او سال 1991 درگذشت.
سالروز تولد انوش نصر بازیگر، حیدر حاتمی بازیگر و نقاش، جهانگیر نصراشرفی پژوهشگر موسیقی نواحی، جمشید عندلیبی نوازنده نی، محمدابراهیم ذوالقدر مدرس آواز، مهدی شمس نیکنام مدرس آواز کلاسیک و رهبر گروه کر، محمد میرنقیبی نوازنده ویولن، امیر بیداریان نوازنده تمبک، مرتضی میرمنتظمی کارگردان، بهروز اقبالی شاعر، سولماز صادقزاده نصرآبادی داستان نویس، شیدا محمدی شاعر، کیوان ملکی سوادکوهی شاعر، بدریش اسمتانا آهنگساز اهل چک، جان بون جووی خواننده امریکایی و ناتالی امانوئل بازیگر انگلیسی هم امروز است.
درگذشتها
علی میری بازیگر، داستی اسپرینگفیلد خواننده و ابن کیزانی ادیب مصری در چنین روزی درگذشتند.
عکس نوشت
وقتی ون گوگ خودنگارههایش را میکشید و تابلوهای «درخت توت در پاییز»، «گلهای آفتابگردان» و «شب پرستاره» را خلق می کرد تصور نمی کرد روزی تابلوهایش در آسمان نقش ببندد. اما این اتفاق افتاد و در یک مراسم نورپردازی در چین ۶۰۰ کوادکوپتر با نورهای مارپیچی آثار هنری ون گوگ را در آسمان بازسازی کردند.
شهروند مجـــازی
یگانه خدامی
#حاجصفی
رئیس فدراسیون فوتبال انتخاب شد و انتخابات تمام شد اما حاشیههای آن ادامه دارد. خبرگزاری تسنیم عکسی از رأی احسان حاجصفی کاپیتان تیم ملی را منتشر کرد که در آن نام مصطفی آجرلو نوشته شده بود. این عکس خیلیها را ناراحت کرد بخصوص پس از انتشار عکسهای خوشوبش حاج صفی با علی کریمی پیش از آغاز رأیگیری و پس از اینکه حاج صفی برای پست اینستاگرامی سیدجلال حسینی در حمایت از علی کریمی ایموجی تأیید گذاشت. خیلیها کار کاپیتان تیم ملی را دو رویی دانستند و البته کسانی هم درباره این بحث میکردند که انتشار تصویر رأی حاج صفی اخلاقی بوده یا نه: «لعنت به برگه رأیی که بیموقع باز شود»، «احسان حاجصفی در انتخابات به سردار آجرلو رأی داد اما بعدش رفت پای پست جلال حسینی پاچهخواری علی کریمی رو کرد، چون نمیدونست برگه رأیش در صندوق باز شده. حالا هم که ماجرا تابلو شد دوباره رفت کامنتش پای پست سیدجلال رو پاک کرد»، «زرشک طلایی دوروترین کاپیتان تاریخ تیم ملی فوتبال ایران هم میرسه به احسان حاجصفی که زیر پست سیدجلال که در حمایت از علی کریمی بود قلب میذاره ولی خیلی سریع افشا میشه که رأی حاجصفی به مصطفی آجرلو بوده(با سند). حداقل شهامت داشته باش و رو بازی کن»، «اگه احسان حاجصفی پای پست اینستاگرام سیدجلال در اعتراض به عدم انتخاب علی کریمی رو لایک نمیکرد راحتتر میشد بنویسی که: 1-افشای تصویر آرا اخلاقی نیست 2-بازخواست بابت ندادن رأی به نامزد مدنظر ما نادرسته 3-رودربایستی یک شاخص مهم اجتماعی در ایرانه 4-احسان احتمالاً بهترین چپ تاریخه»، «مَخلص کلام: حاجصفی لیاقت نداشت»، «انتشار رأی احسان حاج صفی نه غیر قانونی بوده و نه غیر اخلاقی. همه مدعیان اخلاقگرایی هم اگر این عکس را داشتند میگذاشتند به حساب زرنگی عکاسشان. در ضمن این که احسان حاجصفی با علیکریمی خوشوبش کرده هم دلیل رأیدادن به کریمی نیست. کریمی و آجرلو هم با هم خوش و بش کردند»، «نمادِ نارفیقِ قرن هم تعلق گرفت به احسان حاج صفی. قبل از آغاز رأیگیری: بیتوجه به سه نامزد دیگه کریمی رو در آغوش گرفت. هنگام رأی گیری: رأی دادن به آجرلو بعد از رأی گیری: چند بار با خم و راست شدن به دست تکون دادن از راه دورِ عزیزی خادم-نه فقط به خودش- واکنش نشون داد. این شما و این هم احسان حاج صفی(کاپیتان تیم ملی)»، «این حجم از فحاشی و لجنپراکنی در مورد رأی حاجصفی تنها نشانه تمامیتخواهی است. کسانی که به خودشان حق میدهند در انتخابات تمامیتخواه باشند، قطعاً در صورت ریاست فدراسیون بهتر کار نمیکردند.»، «احسان حاج صفی بازیکن بشدت خوبیه، همه جا نشون داده که عالیه چه تو چپ چه هافبک دفاعی، اما دلیل نمیشه آدم خوبی باشه، رأی ندادنش به علی کریمی هم دلیلی بر آدم بد بودنش نیست.»، «ریختن زیر کامنت حاج صفی بلایی سرش آوردن که کامنتشو پاک کرد».
آمار سه رقمی
دیروز آمار قربانیان بیماری کرونا ۱۰۸ نفر اعلام شد و پس از مدتی دوباره این آمار سه رقمی شد. به بهانه این مسأله خیلیها درباره مشکلات واکسیناسیون نوشتن و از نحوه تصمیمگیری ستاد کرونا و روند واکسیناسیون گله کردند: «فوتیهای کرونا دوباره ۳ رقمی شد؛ در ۲۴ ساعت اخیر ۱۰۸ نفر از ما کم شد»، «طبق آماررسمی تا امروز کرونا جان ۶۰ هزار ایرانی را گرفت. این آمار ضربدر ۲ حداقل! آمارخانوادههای بیسرپرست افزایش. سلامت روان و اقتصاد جامعه در حالت بحران و ورشکستگی. کروناهای جهش یافته در حال تاختن. حداقل سرعت خرید واکسن و واکسیناسیون را افزایش دهید»، «با عنایت مسئولان در تهیه واکسن و اهتمام ملت ایران، آمار فوتیهای کرونا در آستانه سال نو، دوباره سه رقمی شد. با این اوصاف، ما که خانواده کادر درمان هستیم، دوباره مصیبتمان جور شد.»، «هرروز که به عید و تعطیلاتش نزدیک میشیم، آمار فوتیها و مبتلایان کرونا داره زیاد میشه!»، «آمار کشتههای کرونا بازم سه رقمی شد! بعد دیروز رفیق من رفته شمال میگه این آمار واسه اینه که مردم رو بترسونن»، «باز آمار 3 رقمی شد...کسی نمیخواد از کسی تشکر کنه؟»، «خوزستان به لحاظ آمار کرونا در وضعیت سیاه یعنی فراتر از قرمز بسر می برد و اوضاع بشدت بحرانی است و این در حالی است که این استان زرخیز که تقریباً غالب ثروت کشور از آنجاست از داشتن اولیهترین امکانات بهداشتی و درمانی نیز محروم است. همچنان هیچگونه محدودیت رفت و آمدی اعمال نمیشود»، «نمکی گفته مراقب طوفان کرونا باشید! آخه ما مسئول بستن پروازها هستیم! ما مسئول خرید واکسن هستیم! ما مسئول تصمیمگیری ستاد کرونا هستیم!»، «آقای نمکی، بهجای اینکه دائم مردم را از کرونای انگلیسی و موج چهارم بیماری بترسانید، سرعت واکسیناسیون را بالا ببرید. وضعیت واکسیناسیون ما تا امروز در مقایسه با امارات و ترکیه باعث شرمساری است.»، «امروز به رئیس بیمارستان میگم چرا به متخصصها و رزیدنتهای بیهوشی خارج از ICU واکسن نزدید؟ فلان و فلان بیمارستان زدند. زنگ زده به مسئولش تو بیمارستان میگه چون پروتکل بوده که به رزیدنت داخلی و عفونی بزنیم ولی بیهوشی جزءاش نبوده. واقعاً این پروتکلها رو کی تهیه کرده؟»، «امروز توی بیمارستان ما برای واکسن اسم نوشتن اما گفتن دکترا اسم ننویسن.»، «من از وزیربهداشت از این جهت متعجبم که اول میگوید شقالقمر کردیم و هفته بعد میگوید طوفان در راه است. خب الآن باید ما چه کنیم؟ متولی این که طوفان نشود کیست؟ من بروم سرچهارراه جلوی ماشینها را بگیرم سفر نروند یا از ناصرخسرو بروم واکسن بخرم؟»، «با این روند خیلی تندی که ما داریم واکسن نمیزنیم و دنیا داره میزنه چند ماه دیگه جهان ما رو قرنطینه میکنه و از زیر در بهمون غذا میدن.»، «امروز بعد از مدتها باز هم کشتههای کرونا سه رقمی شد ۱۰۸نفر فوت کردند. ۱۰۸عزیز زیر خروارها خاک دفن شدند. واکسن معتبر بخرید».
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
جهانگیر نصراشرفی: خوانندگان امروز مازندران حاصل ذوق «ابوالحسن خوشرو» هستند
-
خاطره بازی در «آیفیلم»
-
جشنواره موسیقی فجر گذر از «محلیت «به «ملیت»
-
همسفر شدن با مهاجران مجبور
-
به نام تاریخ
-
عکس نوشت
-
شهروند مجـــازی
اخبارایران آنلاین