معاون فرهنگی و پرورشی آموزش و پرورش در گفتوگو با «ایران»:
کودکان را در فضای مجازی رها نکنیم
اکرم رضایی ثانی
خبرنگار
آموزش و پرورش بهعنوان یک نهاد آموزشی و فرهنگی که ۱۵ میلیون دانشآموز را با شیوع کرونا علی رغم میل خود به فضای مجازی کشاند، وظیفه داشت پیش از واقعه نسبت به فضای باز اپلیکیشنها و چگونگی استفاده از آنها آموزش و فرهنگسازی لازم را مد نظر قرار دهد. گرچه هشدارهایی از سوی صاحبان امر نسبت به گرفتاری نوجوانان در گرداب فضای مجازی شده بود اما ظاهراً تا هنگامی که شاهد رخدادهای آسیب زا نباشیم، هشدارها جدی گرفته نمیشود. مدتی است ویدیو کلیپها و محتواهای غیر متعارفی از سوی نوجوانان در شبکههای مجازی بویژه اینستاگرام منتشر میشود که نشان از خلأ تربیتی، خلأ فرهنگی وعدم نظارت والدین دارد. قطعاً این دانشآموزان، کودکان و نوجوانان اینفلوئنسرهایی را هم بهعنوان الگو برای خود تعیین کردهاند که خودشان بعضاً دچار موارد اخلاقی هستند. از اینرو باید وزارتخانهها و سازمانها را متوجه مسئولیتهایشان کرد که از جمله آنها وزارت آموزش و پرورش است.
علی اصغرباقرزاده معاون فرهنگی وزارت آموزش و پرورش در گفتوگو با «ایران» درباره ایجاد مشاغل کاذب از سوی نوجوانان که گروه سنی دانشآموزی محسوب میشوند و وظیفه آموزش و پرورش نسبت به دانشآموزان و فرهنگسازی برای جلوگیری از آسیبهای بیشتر در فضای مجازی، توضیح داد: متأسفانه در وضعیتی قرار داریم که خیلی کم به این موضوع پرداخته میشود و بیشتر مطالبات متوجه امکانات، اعتبارات و حقالزحمهها است. آموزش و پرورش بر اساس قانون حمایت از اتباع و نوجوانان وظایفی به عهده دارد که این وظایف طی بندهایی تعریف شده است.
معاون وزیر آموزش و پرورش در ادامه ترک تحصیلکنندگان را از جمله افراد در معرض آسیب دانست و ادامه میدهد: آموزش و پرورش باید موارد عدم ثبتنام یا موارد مشکوک ترک تحصیل دانشآموزان را شناسایی و به بهزیستی یا دفتر حمایت از اطفال و نوجوانان قوه قضائیه اعلام کند. همینطور وظیفه آموزش و پرورش باید این افراد را پس از شناسایی، تحت حمایت نهادهای حمایتی و قضایی قرار دهد و شروع به پوشش تحصیلی آنها کند. نهایتاً مدیران، کارکنان و معلمان این نهادها هم باید برای این امر آموزش داده شوند تا نسبت به مراقبت از دانشآموزان دقت داشته باشند تا آنها اقدام به ترک تحصیل نکنند یا اگر موارد مشکوکی هست اعلام کنند.
وی اضافه کرد: بر اساس این قانون آموزش و پرورش نمیتواند نسبت به ترک تحصیل دانشآموزان یا دور شدن آنها از فرایند تحصیل بیتفاوت باشد. با شیوع کرونا این مسأله یک مقدار فراگیرتر شد و بعضاً از این کودکان و نوجوانان سوءاستفادههای اقتصادی، مالی یا حتی خدایی نکرده اخلاقی می شد که البته این بخش در کشور ما کم است. ولی وقتی کرونا آمد بازماندگی و فرار از تحصیل بیشتر نمایان شد، زیرا برخی به آموزش مجازی اعتقادی نداشتند برخی هم تأثیر آن را کم دیدند یا ترجیح دادند به اشتغال بپردازند اما به طور کلی آموزش خیلی جدی گرفته نشد.
باقرزاده گفت: آموزش و پرورش موظف شد تمام بازماندگان و افت تحصیلیها را شناسایی کند، بنابراین معاونت متوسطه آموزش و پرورش و معاونت ابتدایی مکلف شدند بازماندگان از تحصیل و افت تحصیلیها را شناسایی کنند، این کودکان و نوجوانانی که سراغ کارهای مجازی میروند امکان دارد در ذیل افت تحصیلیها قرار بگیرند از این منظر میخواهم بگویم که ما میتوانیم آنها را رصد کنیم.وی خاطرنشان کرد: به هر حال شیوع کرونا و اصرار ما درباره استفاده دانشآموزان از فضای مجازی و اپلیکیشن شاد، ما را بهعنوان آموزش و پرورش و والدین را متقاعد کرد که یکی از سوادهای لازم ایام اخیر سواد رسانهای بویژه سواد حضور در فضای مجازی است. این آسیب در این مدت بخوبی خودش را نشان داد در حالی که از سالهای قبل کارشناسان نسبت به استفاده دانشآموزان از فضای مجازی هشدار داده بودند.
معاون فرهنگی و پرورشی وزارت آموزش و پرورش بیان کرد: اکنون همه میدانیم که آینده تربیت بسیار مهم است. آینده تربیت با فضاهای مجازی، فضاهای غیرحضوری و رسانهها گره خورده است. این بخش را میخواهم ناظر بر سؤال شما بگویم که ما رصد و شناسایی این گروه از افراد و نوجوانان را انجام ندادهایم ما اینگونه کودکان و نوجوانان را نه رصد کردیم و نه شناسایی اما تلاش کردیم زمینه برای آشنایی دانشآموزان با آسیبها را فراهم کنیم. بدین شکل که بحث نماد (نظام مراقبت از دانشآموزان در برابر آسیبها) است و هم در آموزشهای سواد رسانهای ورود کردیم و خدمات آموزشی به معلمان، مربیان و دانشآموزان ارائه خواهد شد.
وی خاطرنشان کرد: به طور ویژه در سازمان دانشآموزی ما بخشی را به اسم تربیت رسانهای شروع کردهایم که پیرو آن آموزشها برای مربیان و معلمان هم ادامه خواهد داشت. البته این کار تازه شروع شده و اگر دانشآموزان ما سواد رسانهای را بیاموزند این میتواند در شبکههای مجازی مفید واقع شود و مضر نباشد.
باقرزاده گفت: بعضی از دانشآموزان در ساحت تربیتی اقتصادی وارد شدهاند و یک چیزهایی را میسازند و خودشان میفروشند این کار باید با نظارت خانواده، مربیان و کانون فرهنگی و هنری باشد. ما چنین فعالیتهایی را منع نمیکنیم و معتقدیم دانشآموزان میتوانند دستسازههای خودشان را به شکل مجازی به فروش برسانند.استفاده ابزاری از بچهها برای همین مواردی که شما به آن اشاره کردید مانند ساخت کلیپ و تبلیغات قطعاً منع دارد. وظیفه آموزش و پرورش در بندهایی که عنوان کردیم است و بندهای دیگر برای مابقی سازمانها است. قانون حمایت از اطفال و کودکان برای همه دستگاهها وظایفی را تعریف کرده ولی ما هم موظف هستیم که بخش شناسایی و پیشگیری دانشآموزان از آسیب را انجام دهیم.
«ایران»در گفتوگو با جامعهشناسان تبعات گسترش پدیده فردگرایی را بررسی میکند
زندگی سرود دستهجمعیاست
حمیده امینی فرد
خبرنگار
به رفتارهای این روزهای خودمان که از بیرون نگاهی بیندازیم، میتوانیم جامعه ایران را از نگاه یک خارجی ساکن ایران ببینیم. درباره این جامعه چه فکر میکنید؟ آن را یک جامعه مسئولیتپذیر، دگرخواه، با حوصله و صبور میبینید یا جامعهای خسته، عصبی، پر استرس، خودخواه و فردگرا؟! پاسخ این سؤال را به توصیف صحنههایی موکول میکنیم که همه ما روزانه به نوعی با آن دست و پنجه نرم میکنیم. کافی است از امروز هر ساعتی که از خواب بیدار شدید، نگاهتان را بیش از گذشته روی اطرافتان متمرکز کنید.
شاید اتفاقی، به آدم بیادبی برخوردید که صدای حرفهای رکیک او از پشت تلفن یادتان انداخت که با چه جامعه بیملاحظهای طرفید! یا نه کمی که جلوتر آمدید، شهروندی را دیدید که با لبخند جلوی یک زباله گرد را میگیرد و چند ظرف غذا میدهد و میرود. چند دقیقه بعد به صف نانوایی میرسید. فردی که معلوم نیست از کجا دلش پر است، یکراست در چشمتان زل میزند و با بیاعتنایی خودش را میرساند جلوی صف. بعد هم که شاکی میشوید یادتان میاندازد که سکوت کنید بهتر است. با خودتان میگویید «عجب جامعه بیاخلاقی»!، اما همین که سرتان را بر میگردانید، یک جوان بیست و اندی سال را میبینید که به جای چند پیرمرد و پیرزن همسایه توی صف ایستاده است. کمی که امیدوارمی شوید گذرتان به بانک میافتد. چند نفر کنار خیابان به جان هم افتادهاند، یک نفر داد میزند و دیگری با صدای بلندتر عربده میکشد. چند زن از ترس دور بچهها را گرفتهاند. جز چند نفری که با دوربین مشغول فیلمبرداریاند، مابقی بیتفاوت ایستاده و مشغول گپ زدنند. دلتان میخواهد جلو بروید و پا درمیانی کنید، اما یاد آن ماجرای دو سال پیش میافتید که پسر همسایهتان برای سوا کردن چند نفر در خیابان چاقو خورده است. با حالت پشیمان وارد بانک میشوید، یک نفر صدایتان میکند اگر نوبت میخواهید در خدمت است. دلتان به مهربانی آدمها که قرص میشود، میگوید: «ناقابل 10 هزار تومان!» جا میخورید و بیخیال خرید نوبت میشوید. ناگهان یک نفر آرام جلو میآید و با لبخندی میگوید: «اگر عجله دارید من میتوانم نوبتم را به شما بدهم!» بعد از یک روز خسته کننده بالاخره به جلوی خانهتان میرسید. گرما کلافهتان کرده و باید زودتر دخترتان را از مدرسه بردارید. اما یک نفر بیملاحظه خودرواش را جلوی خانه به شکلی پارک کرده که نمیتوانید براحتی از پارکینگ خارج شوید. عجله دارید و با 110 تماس میگیرید، حتی با دستتان چند ضربه محکم به کاپوت میکوبید، اما خبری از هیچکس نمیشود. تا بالاخره سروکله یک نفر از دور پیدا میشود. مردی که آنقدر شرمنده و درمانده است که بیخیال داد و بیداد میشوید. مرد مادرش را به بیمارستان رسانده و به اجبار جلوی در خانه شما پارک کرده است. یادتان میافتد به آن روزی که جلوی در بیمارستان، برای یک ساعت جای پارک، یک تراول 50 هزار تومانی به مردی داده اید که با خودروی پرایدش برای جای پارک روزی حداقل 2 میلیون تومان کاسب است! سوار ماشین که میشوید چشمتان به همسایهای میافتد که چند ماه پیش جدا شده است و حالا برای اینکه کسی از ماجرایش سر در نیاورد، خودش را پشت چند دیوار مخفی میکند. دلتان از انزوایش میگیرد. با خودتان فکر میکنید که چرا به شکلی برخورد کرده اید که حالا حتی جرأت رو در رو شدن با شما را ندارد. ذهنتان به آن شبی میرسد که ناغافل از او پرسیدید: «چرا زبالهها را خودتان جلوی در میگذارید؟ کسی خانهتان نیست.» همان روزی که به او فهماندید متوجه جدایی او شده اید. به مدرسه فرزندتان که میرسید با حجم خودرویی مواجه میشوید که جلوی در مدرسه تردد را با مشکل مواجه کرده است. صدای بوق ممتد خودروها، امانتان را بریده. خسته و بیحوصله کمی دورتر میایستید. نای حرف زدن ندارید. پیرزنی که جلوی در خانهاش پارک کردهاید با یک لیوان شربت نزدیکتان میشود. شربت را که میخورید، دلتان کمی آرام میشود. دوباره یادتان میافتد که شاید اشتباه میکردید. جامعهای که میبینید آنقدرها هم که فکر میکردید، سیاه نیست! چراکه در جامعهای که ما زندگی میکنیم تکروی نمیتواند حلال مشکلاتی باشد که با آن دستوپنجه نرم میکنیم. همه ما باید تکخوانان این سرود دستهجمعی باشیم.
فرهنگ شهروندی مسئولانه میخواهیم
حسین ایمانی جاجرمی معتقد است: «در برخی مواقع اتفاقاتی را شاهدیم که متوجه رفتار مراقبتی و نوعی کنترل اجتماعی از طرف دیگران بر فرد متخلف میشویم. یعنی مثلاً اگر کسی بخواهد تخلف کند، فشار جمعی برای او وجود دارد و حتی میتواند بازدارنده باشد. یا اگر کسی صدمه دید، دیگران بیتفاوت نمیایستند تا فیلم بگیرند و مداخله میکنند. این از فرهنگ شهروندی مسئولانه سرچشمه میگیرد.»
خب برای اینکه «فرهنگ شهروندی مسئولانه» تقویت شود، چه باید بکنیم؟ «تمرین» و «مهارت» دو واژه کلیدی است که جاجرمی از آنها بهعنوان یک راهکار بلند مدت اما قوی نام میبرد. او میگوید: «به خاطر تجربه کمی که داریم باید تجربه کسب کنیم. مهارت گفتوگو بین گروههای مختلف را تقویت کنیم. خب این خود به خود ایجاد نمیشود ریشههای فرهنگی و تاریخی دارد. باید از سنین پایین تمرین کرد تا آموخته شوند. مدارس نقش مهمی در این زمینه دارند. مدارس باید از حالت رقابتی و طبقاتی خارج شوند. باید این فرهنگ شهروندی از کودکی به شکل نظری و عملی وارد کتابهای درسی شود. مثلاً در لیست دروس مدارس، درسی با عنوان «کار برای اجتماع محلی» گنجانده شود. یا از بچهها بخواهیم که به سالمندان کمک کنند. یا مدرسهای را دسته جمعی تمیز کنند. الان این طرح در ژاپن و کره درحال اجراست. بخش مهمی از این یادگیری بواسطه آموزش اتفاق میافتد و بخش دیگری از آن از طریق تمرین در محیطهای در دسترس مثل آپارتمانها در محله هاست. این فضاها میدانهای خوبی برای تمرین همین موضوعات است. با این توصیف میتوان امیدوار بود که فرهنگ شهروندی عام شکل بگیرد. ما این فرهنگ را به شکل (اجتماع محلی) دراغلب روستاها و محلههایمان در گذشته داشتیم. آن زمان تا اندازه زیادی جمعگرا بودیم و فردگرایی بیمعنا بود چون تک روی باعث طرد ما از اجتماع میشد. در واقع کنترل اجتماعی براساس رعایت الگوهای جمعی وجود داشت.»
او ادامه میدهد: «البته میزان مسئولیت اجتماعی ما تا حد زیادی به میزان احساس تعلق ما به جامعهای که در آن زندگی میکنیم بستگی دارد. الان یکی از مسائلی که مبتلای به آن هستیم، چند پاره شدن جامعه است. بنابراین باید با تعریف نقاط مشترک حول یک محور مشترک، این تفاوتها و تنوعات را به هم نزدیک کنیم. به هر حال اشتراکاتی وجود دارد اما نیازمند به صحنه آمدن روشنفکران عرصه عمومی است. خب ما این شخصیتهای مورد اجماع را نداریم. البته در عرصه عمومی ممکن است از یک چهره سیاسی چندان استقبال نشود.پس مهم است که ما در یک حوزه مستقل در قالب جامعه مدنی درباره مسائل مشترک بحث و گفتوگو کنیم. چون اگراین اتفاق نیفتد، ما دچار نوعی تراژدی مشاعات میشویم. یعنی از یک کالای عمومی در یک فضای رقابتی مخرب، آنقدر استفاده میکنیم تا تمام شود یا نابودمان کند.(بدون آنکه به دیگران فکر کنیم). مثل منابع زیست محیطی، آب و ... درحالی که باید زمینه مشترکی وجود داشته باشد که در آن افراد بیطرف و مورد اجماع درباره این موضوعات مهم صحبت کنند وگرنه جامعه دچار تفرقه شده و بویژه از نظر سیاسی درگیر قطب بندیهایی میشود که درهیچ موضوعی به اجماع نمیرسد. اما این همدلی و مشارکت بر سر مسائلی همچون محیط زیست و منابع با ارزش که در برخی کشورهای توسعه یافته دیده میشود، به علت گسترش این گفتوگوها درجامعه مدنی است. یعنی افراد درگیر منازعات قدرت این حوزه را خالی گذاشتهاند و به آن ورود نمیکنند و اجازه میدهند که یک داور مورد وفاق و یا یک حوزه مشترک به فعالیت خود درباره این موضوعات اجتماعی ادامه دهد. وجدان عمومی همان عرصه عمومی است که میتواند درباره بحثهایی که مطرح میشود قضاوت کند.»
جاجرمی معتقد است این عرصه عمومی میتواند شبکههای مجازی هم باشد. درواقع اگر به کارکرد مثبت آنها نگاه کنیم میتواند فضای تبادل نظر و شناخت بیشتر را برای همه ما فراهم کند. ما در حوزه مجازی با تجربههایی که در این چند سال پشت سر گذاشتهایم بتدریج درحال رسیدن به تعادل هستیم. چون افراد قدرت تشخیص پیدا کردهاند و میتوانند مطالب غیر واقعی را از واقعی تشخیص دهند. درعرصه واقعی هم دارای عرصههای عمومی و شهروندی هستیم که باید تقویت شوند. براین اساس باید زیرساختهای اجتماعی خود را تقویت کنیم.
با جمعگرایی به جنگ فردگرایی بروید
ما دچار نوعی فردگرایی شدهایم. این را نمیتوان کتمان کرد. برخی هایمان بیشتر از آنکه بهدنبال منافع جمعی باشیم، نفع فردیمان را بر هر چیزی ارجحیت میدهیم. سؤال این است چرا و چه باید کرد؟
یعقوب موسوی، جامعه شناس درباره ریشه این موضوع به نظریات جامعه شناسان کلاسیک همچون «دورکیم» استناد میکند. او میگوید: «جوامع در انتقال از سنتی به مدرن، وضعیت فروپاشی شدیدی را تجربه خواهند کرد و این اجتنابناپذیر است. چون هم نهادهای نوین و هم نهادهای رسمی تجربه نشده و شکل نگرفتهاند. به هر حال در جامعه سنتی، همه افراد در همه امور همکاری میکردند و همیاری جمعی وجود داشت. اما وقتی جامعهای وارد مرحله آنومی (هنجاری) اجتماعی عمومی میشود، یکی از نشانههایش فردگرایی خودخواهانه و به نوعی ترجیح منافع فردی بر منافع جمعی است. چون نهاد سنتی وجود ندارد که فرد را پشتیبانی و حمایت کند. نهادهای نوین هم نمیتوانند به کمک افراد بیایند. پس فرد در یک وضعیت برزخ اجتماعی است. در نتیجه به یک انتخاب عقلانی دست میزند و سعی میکند کلاه خودش را محکم نگه دارد و منافع خودش را دنبال میکند. دراروپا همچنین وضعیتی هنوز ادامه دارد. در کشورهایی مثل ما (درحال توسعه) هم این خودخواهی اجتماعی دیده میشود. بنابراین این نفع گراییهای فردی اجتنابناپذیر است.»
او ادامه میدهد: «این فردگرایی تبعات و پیامدهای منفی زیادی بهدنبال دارد. البته این انتخاب اجتماعی یعنی فردگرایی ممکن است از منظر بعضی تحلیلهای مسائل اجتماعی قابل پذیرش باشد و حتی به این افراد حق هم داده شود، اما وقتی این با خود بودگی و ترجیح خود اتفاق میافتد، فرد سعی میکند براساس ترجیحات خود و افراد پیرامون خود دست به انتخاب بزند، پس دچار خطاهای زیادی میشود. ممکن است حتی تضاد منافع رخ دهد. یعنی منافع خودش بر دیگران اصالت دارد در نتیجه مشارکت صمیمانه، صادقانه و باورمندانه کاهش مییابد. باید بپذیریم تا رسیدن به مرحله توسعه اجتماعی مطلوب، با این ناهنجاری یا به عبارتی ترجیح منافع فرد بر جمع روبهرو خواهیم بود. علی رغم فرهنگ دینی و معنوی که در جامعه غالب است ما باز هم با این پدیده مواجهیم. چون این فردگرایی در لایههای درونی جامعه هم در سطوح زندگی شهری وغیر شهری سرایت پیدا کرده است. البته این به معنای نادیده گرفتن گروههای اجتماعی سادهتر که نماد فداکاری جمعی هستند، نیست، ما همچنان اشکال تعاون را میبینیم. هنوز اجتماعات محلی شکل مشارکت و همکاری جمعی را حفظ کردهاند. حتی در سطح ملی هم میتوانیم افرادی را پیدا کنیم که خرده فرهنگ ترجیح جمع بر فرد را ادامه دادهاند.» این جامعه شناس معتقد است: «واقعیت این است جامعهای که دچار آنومی اجتماعی میشود، کج خلقی جمعی در آن بروز میکند و قابلیت سازگاری آن کاهش مییابد. معلول هم گذر جامعه از بخش سنتی به مدرن و البته سوء مدیریت اجتماعی است که میتواند این فاصله اجتماعی را تشدید کند. در چنین جامعهای پاداش اجتماعی بسیار ضعیف است.»
وی تأکید میکند: «بهبود اجتماعی عمومی، توزیع عادلانه امکانات، عدالت و احقاق حق اجتماعی و آن چیزی که در اسلام بهعنوان جامعه وحدانی و توحیدی نام برده میشود که میتواند باور انسانها را تقویت کند، مهمترین راهکارهایی هستند که در چنین شرایطی میتوانند وضعیت را به سمت ارجحیت منافع جمع بر فرد تقویت کنند.»