رودررو با منوچهر رضایی خالق مجموعه داستانی «روبیک»
مجاهدی که در گیسوان مسیح گم شد
اسماعیل علوی
دبیر گروه پایداری
منوچهر رضایی هنرمند خلاقی است که به دلیل کم کاری، خیلیها او واثر ماندگار و خواندنیاش را نمیشناسند. از او یک مجموعه داستان کوتاه با عنوان «روبیک» منتشر شده است که با وجود تک اثر بودن نامش را بر دیوان بهترینهای داستان کوتاه جنگ ثبت کرده و شایسته دریافت جایزه یوسف نموده است. این اثر کم حجم به حدی خوشخوان است که مخاطب حرفهای به سختی باورخواهد کرد خالق این اثر در هنگام انتشار آن، کتاب اولی بوده است. با او پیرامون دلیل کمکاری و غیبت طولانی مدتش درعرصه تولید وخلق اثر، همچنین سایر زمینهها قصد گفتوگویی مفصل داشتیم که مقدور نشد. لذا به این گفتوگوی کوتاه در حد معرفی ایشان و اثر ماندگارش بسنده میکنیم.
«روبیک» کاری هنرمندانه است که ورای طرفداران داستان جنگی، مخاطب عام را هم جذب میکند، چرا داستاننویسی برای جنگ را ادامه ندادید؟
برای ننوشتن هر بهانهای بیاورم توجیهناپذیر است. البته نوشتن برای نویسنده باید به یک نیاز روحی تبدیل شود. چون نوشتن عرقریزی روح است که با رنج و خلاقیت نیز همراه است و نتیجه آن خلق دنیایی با شخصیتهای جدید و تجربه لذتبخشی خواهد بود. پس از نوشتن روبیک به صورت جدی فیلمنامه خواندم، فیلمنامه نوشتم که متأسفانه حاصلی برایم نداشت و وقفهای در ادامه داستاننویسی شد. البته در این سالها بیکار نماندم و یک اثر پژوهشی، همچنین مجموعه شعری را آماده چاپ میکنم.
داستانهای روبیک به متنهای نمایشی نزدیک است آیا در این امر عمدی وجود دارد؟
این امر بیآنکه متوجه شوم و عمدی در کار باشد اتفاق افتاده است. من اساساً انسان برونگرایی هستم و به خوب دیدن و پرداختن به جزئیات فضای داستان اهمیت میدهم. در عین حال از قدرت تخیل هم غافل نیستم. سالهای جوانی عضو انجمن سینمای جوان بودم. دو فیلم کوتاه هم ساختم. ولی بعدها متوجه شدم دنیای داستاننویسی متفاوت با دنیای همه هنرهاست. ساختار داستانهایم بخصوص رمان «باد درشالیزار میپیچد» مملو از تصاویر بصری متأثراز فیلمنامهخوانی و فیلم دیدنهای من است و همینطور تجربه خودم که زندگی سختی داشتم.
بعضی از داستانهای روبیک قابلیت تبدیل شدن به رمان را دارند، آیا تصمیمی برای تبدیل آنها به رمان ندارید؟
داستان «فریاد سکوت» درسال ۷۸به عنوان داستان برگزیده به همراه بیست داستان کوتاه درکتاب سوم یوسف و باعنوان «شربت آلبالو» توسط بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس به چاپ رسید. داستان فریاد سکوت بهشدت تصویری است و غیرمنتظره هم تمام میشود. این داستان قابلیت تبدیل به فیلمنامه، حتی رمان را دارد، ولی هنوز به صورت جدی تصمیمی برای این کار ندارم و امیدوارم در فرصتی مناسب این اتفاق بیفتد و این قصه را در ساختار و قالب رمان بنویسم.
روبیک چگونه شکل گرفت؟
مجموعه داستان روبیک، شامل شش داستان کوتاه است که بجز داستان پنجم این مجموعه که در بحبوحه عملیات والفجر۱۰ نوشته شده مابقی داستانها بعد از پذیرش قطعنامه، نوشته و به نگارش درآمده است. داستان «آنها پنج نفر بودند» را صحنه به صحنه تجربه کردم. درجریان کمک به آوارههای شهر حلبچه، درمیان بمباران هواپیماها وهدایت آنها به یک جای امن، که بعد از اتمام عملیات با کمک دیگررزمندگان انجام میدادیم و بلافاصله به مقر عملیاتی جهت پاکسازی میادین مین برمی گشتیم.
داستان روبیک هم به این نحو بود که بعد از پایان خدمت دریک شرکت مشغول به کارشدم. آن ایام داستانهایم را در یک روزنامه محلی چاپ میکردم.همکاری داشتم که از ارامنه بود. آدم خوشذوق و اهل مطالعه، گاهی کتاب باهم مبادله میکردیم. طی همین دوستی، کتابی از ایشان دریافت کردم که در آن به خدمات مهم ارامنه درایران اشاره شده بود که شامل ابعاد فرهنگی، سیاسی، معماری وهنروادبیات میشد درصفحات آخر هم فصلی بود که به معرفی شهدای ارامنه در جنگ تحمیلی پرداخته بود. عنوان کتاب در خاطرم نیست. بعد از مطالعه این فصل از آن کتاب، انگیزهای در وجودم مرا به سمت سوژهای کشید تا داستانی بنویسم که در آن به زند گی خانوادهای بپردازم که سالهاست فرزندشان در جبهه مفقودالاثر شده که هر روز این سالها منتظر خبری از او هستند که در نهایت داستان با فرودی غمانگیز به پایان میرسد.
به نظر شما داستان کوتاه یا رمان، کدام یک در روایتگری حوادث جنگ مؤثرترند؟
اگر نویسنده تجربه و تبحر کافی داشته باشد نوشتن رمان در ژانر جنگ صد البته میتواند پروژه مهمی برای او باشد که نیاز ادبیات دفاع مقدس درحال حاضر هم این است. در حوزه داستان کوتاه هم جنگی نویسان جوان آثار خوشفرمی پدید آوردهاند که در مجموعه داستانهای کتاب یوسف میتوانید مطالعه کنید و به قدرت پرداخت آنان در ساختار داستانها پی ببرید.
تنها میماند حرف حساب داستان کوتاه یا رمان و آن وجود فضای امنیتیاندیشی و مصلحتاندیشی سیاسی است که هنوز هم گریبان نویسنده مستعد را رها نکرده است. تا این مسائل هست، ادبیات واقعی و بیطرف نظیر رمان «زمین سوخته» اثر ماندگار زنده یاد احمد محمود پدید نخواهد آمد.
سوژههایتان را چگونه به دست میآورید، آیا تجربه شخصی هم در آن دخیل است؟
هر حادثه خاص، گاه نامتعارف که مدتها ذهن و روح شما را درگیر خود کند، میتواند بهانهای برای نوشتن به شما بدهد، در اینجا عناصر حادثه (تجربههای تلخ و شیرین و مجموع اطلاعات حاصل زندگی یعنی دیدهها، شنیدهها و مطالعات وصد البته تخیل قوی) شما را به درون دنیای کلمات خواهد کشید. میماند نوشتن یعنی درگیر شدن قلم و کاغذ و صرف وقت در ساعات عادتی (صبح زود یا غروب دلتنگی ها) نوشتن و نوشتن همراه با بازنویسیهای مکرر، این شکل به ظاهر ساده اما حماسی خلاقیت است.
در نوشتههایتان نگاه تازهای نسبت به جنگ وجود دارد و از کلیشههای معمول فاصله گرفتهاید، این امر متأثر ازچه درک و شناختی است؟
خیلی سعی کردهام داستانها به دور از حس و حال سفارشینویسی و تبلیغی پیش برود. کار نویسنده اگر سفارشی باشد اثر از پیش مرده خواهد بود. مصلحتاندیشی آفت ادبیات جنگ است شاید به همین دلیل تعداد آثار فاخر در این ژانر به تعداد انگشتان هردو دست نرسد.
اساساً در نوشتههایتان به دنبال چه چیزی هستید چه چیزی را مد نظر دارید تا به قلم بیاورید؟
نویسنده مسافر دنیاهاست، دورهگردی غریب که گاه در پی یافتن خودش است گاه در جستوجوی زاویههای پنهان دنیای شخصیتهایش، اما شاید مهم تراز آن شبیه مسافری است که میخواهد دردل دنیاهایی که خلق کرده ردپا یا فرکانسی هرچند نامحسوس برای آینده گان به جا بگذارد.
در یک ارزیابی شتابزده سطح داستان کوتاه ورمان جنگ را چطور میبینید؟ در «روبیک» (داستان کوتاه) با «باد در شالیزار میپیچد» که رمان است اختلاف قلم وجود دارد دلیل آن چیست آیا اتفاقی است یا به ساختار ایندو برمیگردد یا دلیل دیگری دارد؟
وقایع رمان «باد درشالیزار میپیچد» در سالهای ۱۳۰۰ تا۱۳۵۰ اتفاق میافتد، پس طبیعی است با این پیرنگ زمانی لحن وسبک پرداخت متفاوت باشد. از طرفی حوادث رمان دردل مقطعی از تاریخ میگذرد که بدون پژوهش و تحقیق پیش نمیرفت. وجود شخصیتهای متعدد، حوادث به هم پیوسته در رمان سبک وساختار خودش را میطلبد که طبعاً با داستان کوتاه تفاوتهای ساختاری دارد.
کار کدام یک از داستان نویسان در حوزه جنگ را میپسندید؟
«زمین سوخته» احمد محمود را یک اثر رئال، بیطرفانه، صادقانه در حوزه رمان جنگ میدانم. از لحاظ نوآوری و پرداخت مدرن هم میتوانم به رمان پل معلق بایرامی اشاره کنم.
از قرار شما دست اندرکار مطالعات پژوهشی نیز هستید، مرزهای کار پژوهشی با داستان را چگونه تبیین میکنید؟
نگاه پژوهشگر با مطالعه تاریخ اعم از تاریخ اجتماعی، سیاسی و...به دست میآید و توسعه مییابد. گرچه داستان نویس هم باید دراین زمینهها مطالعه کافی داشته باشد. از اینرو کار پژوهش با داستاننویسی ارتباط تنگاتنگی دارد.در این مورد به آثار ابوتراب خسروی، امیرحسن چهلتن و مرحوم هوشنگ گلشیری بهطور اخص میتوان اشاره کرد. از این جهت داستاننویس خواهناخواه به سمت کار پژوهشی کشیده میشود. البته به اقتضای اثر دردست تولید هم بستگی دارد. بهطور کلی مرز بین داستاننویسی و کار پژوهشی، خلاقیت و آفرینش در داستاننویسی است که در کار پژوهشی به دلیل مستندسازی نمیتواند از این ویژگی برخوردارباشد. چون کار محقق و پژوهشگر، تحقیق و پژوهش است نه داستانسرایی که اصلیترین عنصرآن تخیل است. پژوهشگر اگر بخواهد بر تخیل تکیه کند همچون مرحوم ذبیحالله منصوری نه تاریخنویس خواهد بود و نه رماننویس و در هر دو حوزه آثارش میانمایه و فوقالعاده عامهپسند خواهد بود که مخاطب تاریخخوان و ادبیات خوان را سرگردان میسازد.
خود شما در زمان جنگ در چه زمینهای فعال بودید؟
اغلب در جمع تخریبچیها و نیروهای گشت وشناسایی بودم که به اقتضای عملیات دوشادوش رزمندگان حضور داشتم. از اینرو بنده در تمام مدت خدمتم در دوران جنگ در این دو حوزه حضور و فعالیت داشتم.
برای نوقلمانی که به نوشتن داستان و رمان علاقه دارند چه توصیهای دارید؟
بنده درحدی نیستم که به کسی توصیه کنم. اگر کسی بخواهد وارد این حوزه پرمشقت و بیمزد شود، تنها میتوانم به این موضوع اشاره کنم که تاریخ و فرهنگ ما ایرانیها مملو از حوادث نادر، عرفان ما مملو از چهرههای مطرح، سیاست ما مملو از بغض کبود، خاک ما عاشق پرور، مردم ما ساده و زودباورند. با چنین اوصافی تاریخ ادبیات ما باید غنیتر از ادبیات امریکای لاتین و فرانسه باشد. راه رسیدن به آن جایگاه خود باوری است آن هم با این پیشینه عظیم.
نگاهی به کتاب خاطرات لیلا قلیپور همسر سید علی حسینی
«عکس سه نفره» روایت عکسی که باید آن را خواند!
سمیه جمالی
خبرنگار
لیلا شانزده ساله بود که همسایه قدیمی او را برای پسرش خواستگاری کرد. همه قول و قرارها، گفتوشنودها و دید و پسندها یک روز صبح تا غروب انجام شد. لیلا خبر نداشت که مادرش و مادر داماد سالها قبل، بر اساس یک نذر با هم به توافق رسیدهاند که دست پسر و دخترشان را در دست هم بگذارند. مهر لیلا به دل سید علی که دوست برادرش بود افتاد و این گونه او به آرزویش که ازدواج با پسری سید یا پاسدار بود رسید. حالا شوهرش هم سید بود، هم پاسدار.
این خاطرات در قالبی شبیه نامه به تحریر درآمده، با استفاده از زاویه دید دوم شخص و از زبان همسر شهید. لیلا در دوران نامزدی متوجه دفترچه خاطرات سید علی میشود، دفتری با جلد قرمز که خاطرات خود را از رزمندگی و زندگی در جبهه توی آن مینوشته. به این ترتیب لیلا تصمیم میگیرد خاطرات زندگی مشترک خود را از کمی پیش از خواستگاری تا شهادت همسرش در دفترچه خاطرات بنویسد، البته این فرمی است که آقای ساسان ناطق برای کتاب خود یعنی «عکس سه نفره» انتخاب کرده و بهترین روش برای استفاده از زاویه دید دوم شخص است که به سختی و به ندرت در داستان و نثر استفاده میشود.
کتاب با مقدمهای از دختر شهید آغاز میشود فاطمه سادات حسینی در این زمان سی و دوساله است یعنی همان سنی که پدرش شهید شد. او تصویر و خاطرهای از بابا در ذهن ندارد، گاهی مادرش در این کتاب خطاب به دختر خاطراتی از پدرش میگوید.
در سیر خاطرات خاطرهای شیرین بازگو میشود ؛از شهید سردار قاسم سلیمانی در زمان جنگ تحمیلی و آن یک مشت پستهای که باعث تعجب پدر شهید شد. سید علی حسینی بسیار مقید به امانتداری و مراقبت از بیت المال بود. خاطراتی که از ایشان روایت میشود در همین باب که گاهی از جدیت ایشان دیگران رنجیده خاطر میشدند. در جای دیگری خاطرهای نقل میشود از حضور میرزا جواد آقا تهرانی (آیتالله جواد آقاتهرانی استاد فقه و اصول) که در هفتاد و چند سالگی داوطلبانه به جبهه رفته و تحت فرماندهی شهید حسینی بودند.
با توجه به اینکه راوی نسبت به خاطرات جبهه شخص فرعی محسوب میشود؛ یعنی لیلا در جبهه حضور ندارد از ترفند سرک کشیدن به دفتر خاطرات شهید استفاده شده است و جاهایی هم برای نقل خاطرات کودکی او مادر علی این حوادث را برای عروسش تعریف میکند.
از این جهت مطالعه کتاب برای کسانی که تمرین داستاننویسی میکنند درسهایی تجربی در زمینه زاویه دید و استفاده از تکنیکهای گوناگون دارد.
دایره واژگان و نثر کتاب کاملاً متناسب با شخصیتپردازی انتخاب شده است. گاهی راوی در ثبت خاطرات شهید، فردی است با ویژگیهای عامی و در شخصیتپردازی چیزی مبنی بر ادیب بودن و داشتن علم و تخصص در زمینه ای خاص ارائه نمیشود، اما در بافت روایت بهصورت چشمگیری از بسامدهای زبانی والایی استفاده شده در صورتی که از زبان فردی عادی نوشته شده که در حالت عادی بسیار ساده از کلمات استفاده کرده و دیدگاه شخصی به امور ندارد.
سادگی و صمیمیت حجب و حیا و خجالت خانم قلیزاده از پس همین کلمات و جملات منتقل میشود. اما تکرار جمله «یادت هست» سید علی در اشکال مختلف در طول کتاب به فرم صدمه زده است. حالا که نویسنده تصمیم گرفته از نثری روان استفاده کند، یعنی دستش پر است. با توجه به اینکه من کتاب «اعترافات کاتب کشته شده» را نیز مطالعه کردهام اطلاع دارم جناب ناطق در استفاده از نثرهای گوناگون تبحر دارند، زیرا قلمی که اعترافات را نوشته با آن فرم و تکنیک خاص حالا با زاویه دید و تکنیک دیگری عکس سه نفره را به تحریر درآورده است.
عنوان «عکس سه نفره» نیز انتخاب هوشمندانهای است که از دل یک شگفتانه در داستان بیرون آمده و عکس سه نفرهای در پایان کتاب که باید دید.
«ساسان ناطق» در عکس سه نفره از زندگی مردی میگوید که خودش را ناشنوا و ناگویا جا زده و دستگاه عریض و طویل نظام سربازی پهلوی را به بازی گرفته، از هنرستان افسری طوری فرار کرده که به او دستخوش هم گفتهاند، بنی صدر را ضایع کرده و دوران جنگ بدون اینکه دانشگاه نظامی رفته باشد فرمانده گردان حر میشود. او زمانی که فرماندهی تیپ اطلاعاتی ۳۱۳ حر را عهدهدار بود به شهادت رسید. این کتاب در سال۱۴۰۰ توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسید.