گفت و گو با دکتر ابراهیم برزگر درباره «تحلیلهای خطا در فرهنگ سیاسی ما ایرانیان»
سیاست با ابعاد کاریکاتوری
«توطئهانگاری» و «توطئهانکاری» تصویری کاریکاتوری از مسائل سیاسی ترسیم میکند
مهسا رمضانی
خبرنگار
اغلب وقتی به تحلیل سیاسی مسائل روز میپردازیم شاید سادهترین و عامهترین سطح تحلیل، استناد به «نظریه توطئه» و نسبت دادن مسائل به قدرت خارجی یا رقیب داخلی باشد، اما به واقع، در عمل چقدر این سطح از تحلیل میتواند در روشن شدن مسائل سیاسی کارساز باشد؟ به تازگی، کتابی با عنوان «توطئهانگاری و توطئهانکاری در تحلیل سیاسی» به قلم ابراهیم برزگر و به همت نشر معارف و پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی منتشر شده است. دکتر برزگر در این اثر، کوشیده تا ضمن هشدار در خصوص آسیبهای «توطئهانگاری»(با گاف) از سطح تحلیل دیگری تحت عنوان «توطئهانکاری» (با کاف) نیز سخن بگوید و معتقد است که هر دو این تحلیلها، میتواند تصویر کاریکاتوروار از مسائل در عرصه سیاست به ما نشان دهد و تنها با اتکا به حد وسط این دو است که میتوان به تحلیل واقعگرایانه در خصوص مسائل سیاسی رسید. برزگر، استاد علومسیاسی دانشگاه علامه طباطبایی است که آثاری همچون «تاریخ تحول دولت در اسلام و ایران»، «نظریههای بازتاب جهانی انقلاب اسلامی ایران»، «مطالعات میانرشتهای در ایران»، «روانشناسی سیاسی» و «پیامبر اسلام و انسان معاصر» را در کارنامه علمی خود دارد. او معتقد است توطئهانکاری بیماری فرهنگی و البته نوظهور در فرهنگ سیاسی ما ایرانیان است که میتواند به مراتب برای کشور خطرناکتر از توطئهانگاری باشد. او پیمان «برجام» را محصول همین سطح از تحلیل سیاسی برمیشمارد.
جناب دکتر برزگر، پروژه فکری شما برای نگارش کتاب «توطئهانگاری و توطئهانکاری در تحلیل سیاسی» چه بود؟ چرا اساساً «نظریه توطئه» برای شما مسأله شد و تصمیم گرفتید پیرامون آن بنویسید؟
عموماً در تحلیل سیاسی، یک شیوه سهلالوصول و مرسوم در مطبوعات و در میان افکار عمومی استفاده از «نظریه توطئه» است؛ در این شیوه، مسائلی که در سیاست داخلی و خارجی وجود دارد، به «قدرت خارجی» یا «رقیب داخلی» نسبت داده میشود. این در حالی است که همواره مسائل سیاسی، مقولاتی چند متغیره بوده و تک علتی نیستند.
بنابراین، پنجاه درصد دغدغه من در نگارش کتاب «توطئهانگاری و توطئهانکاری در تحلیل سیاسی»، آسیبشناسی مقولهای است که در ادبیات دانشگاهی از آن تحت عنوان «نظریه توطئه» یاد میشود.
معتقدم «توطئهانگاری» یک بیماری فرهنگی است که در فرهنگ سیاسی ما ایرانیها به شکل قابلتوجهی حضور و بروز دارد. از این رو، مواجهه من با این مقوله آسیبشناسانه است و کوشیدهام در این کتاب، ضمن تبیین و توضیح این شیوه از تحلیل سیاسی، موارد کاربست آن را در حیطههای مختلف در جهان عرب، ایران معاصر، در رشتههای مختلف دانشگاهی، هنر، سینما و حتی مسائل روزمرهتر مثل افزایش یا کاهش قیمت نفت یا قیمت دلار، قتل و مرگ سیاستمداران و... توضیح دهم.
در بخش دوم کتاب هم به «توطئهانکاری» بهعنوان بیماری متفاوت دیگری که در چند سال گذشته در فرهنگ سیاسی ما بروز کرده است، پرداختهام. پیشتر به پدیده توطئهانگاری، کمابیش در کتابها و مقالههای دیگر پرداخته شده بود، اما «توطئهانکاری» مقولهای است که برای نخستینبار در این کتاب مطرح میشود و منظور از آن، انکار و نادیده گرفتن نقش دشمنان خارجی و رقبای داخلی در سیاست خارجی و داخلی است.
اگر توطئهانگاری و توطئهانکاری را دو سر یک طیف در نظر بگیریم، چگونه میتوان به یک حد وسط و تعادلی در تحلیلهای سیاسی رسید؟ در واقع، مرز این دو نگرش کجا است؟ و چگونه میتوان در تحلیلهای سیاسی در نقطه مطلوب ایستاد و نگرش واقعبینانهای به مسائل سیاسی داشت؟
«واقعنگری» حد وسط دو تحلیل خطای توطئهانگاری و توطئهانکاری است. واقعنگری در تحلیلهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و اجتماعی به معنای «چند متغیره دیدن» این مسائل است؛ برای مثال، در بررسی مسائل اقتصادی، نسبت دادن مشکلات این حوزه، صرفاً به تحریم و توطئه دشمنان و امریکا خطا است، چون فارغ از نقش بسیار مهم این تحریمها بر مشکلات اقتصادی، درصدی از ماجرا و مشکلات ما به سوءمدیریتها در مدیریت کلان کشور برمیگردد. «واقعبینی» در تحلیلهای اقتصادی و سیاسی، به معنای دیدن خطای خودمان در کنار توطئه و کارشکنی دشمن است.
بنابراین، هم توطئهانگاشتن صد درصدی حوادث و معضلات سیاسی و هم انکار صد درصدی توطئهها خطا است؛ حد وسط این دو، رویکردی ترکیبی از هر دو است، چرا که سیاست حاصل کنش و واکنشی بین «ما» و «دیگری» است، مثل یک بازی شطرنج که دو طرف دارد و جابهجایی هر مهره و هر حرکت منوط به حرکت و کنش دیگری است.
اشاره کردید که «توطئهانکاری» در چند سال اخیر در ساحت سیاسی ما برجسته شده است. چقدر دلیل ظهور این پدیده را نتیجه توطئهانگاری افراطی مسائل میدانید؟
بله، همینطور است. در پس هر افراط یک تفریط نهفته است. این افراط متأسفانه در خیلی از مقولات سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی ما وجود دارد. بنابراین، توطئهانکاری میتواند معلول کاربست افراطی توطئهانگاری باشد. از این رو، نسبت دادن تمام کاستیها و ناملایمات به دخالتهای خارجی یا رقیبان داخلی، اشتباه است و یکی از پیامدهای این شیوه افتادن از طرف دیگر بام است.
«افراط در توطئهانگاری» تنها یکی از دلایل ظهور پدیده توطئهانکاری بوده است و نباید از آسیبهای فراوان پدیده توطئهانکاری غافل شد؛ یکی از نمونههای بارز توطئهانکاری را میتوان در مقوله برجام دید. همانطور که میدانید پیمان برجام، بعد از چندین سال مذاکرههای سنگین، براحتی از سوی دشمن نقض شد و با وجود اینکه ایران به تمام تعهداتش پایبند بود، امریکا با نقض تعهداتش از برجام خارج شد. معتقدم، برجام تجربه درسآموزی برای نسل جوان و تحلیلگران سیاسی ما بود تا ضمن در نظر گرفتن متغیرهای دیگر در تحلیلهای سیاسی، هیچگاه توطئه دشمن را نادیده نگرفته و انکار نکنند.
به نظر میرسد که توطئهانگاری و توطئهانکاری بهصورت دورهای در فضای فکری و سیاسی ما پررنگ میشود، این امر چقدر باعث سینوسی حرکت کردن سیاستگذاریها شده و اساساً ما را با چه مسائلی مواجه میکند؟ در این فضا، وجود یک «نگرش رئالیستی» یا به تعبیر دیگر رویکرد ترکیبی از این دو را چقدر ضروری میدانید؟
من هم توطئهانگاری و هم توطئهانکاری را خطا میدانم و معتقدم توطئهانکاری، آسیبهایی به مراتب بیشتر را میتواند بهدنبال داشته باشد. بنابراین، همانگونه که همه حوادث را به توطئه دشمن دیدن و نسبت دادن خطایی شناختی است به همان قیاس هم انکار توطئه، کوچک شمردن دشمن و عادیانگاری آن خطا است و میتواند آسیبهای بسیاری را بهدنبال داشته باشد. هر دو اینها بیماری فرهنگی هستند و انگیزه من در این کتاب، آسیبشناسی از این دو مقوله در فرهنگ سیاسی ایرانیان است.
همانطور که پیشتر هم عنوان کردم «توطئهانگاری» بیماری و حاصل نوعی بدبینی، نتیجه تفکرات قالبی و در واقع میتوان گفت نوعی پارانویا در سیاست است. این تلقی از مسائل، مشکلاتی را در مدیریت کشور بویژه در سیاستگذاریها، آیندهپژوهیها و تعیین راهبردها ایجاد میکند ، همچنین فرصتی برای مدیران و سیاستگذاران است تا ناکارآمدیهای خود را به توطئه دشمن فروکاسته و پشت آن پنهان شوند.
اما با این حال، من خطرات توطئهانکاری را بیشتر از توطئهانگاری میدانم ،بهدلیل اینکه هر کشور در سطح سیاست رئالیستی و واقعی، دشمنانی دارد و سادهانگاری در این زمینه، امنیت کشور را به خطر میاندازد.
آیا مخاطب شما در این کتاب تنها سیاستمداران و کارگزاران سیاسی هستند؟ یا اینکه قشرهای دیگر جامعه را هم در این اثر مد نظر داشتهاید؟
مخاطب کتاب در وهله نخست جوانان، یعنی دانشآموزان و دانشجویان و به تعبیری آیندهسازان جامعه ما هستند. دوم، عامه مردم را مد نظر داشتهام ،چراکه هر دو تحلیل یعنی توطئهانگاری و توطئهانکاری امری است که در تحلیلهای عامه و در افکار عمومی صورت میگیرد. سوم، دانشجویان رشته علوم سیاسی و علوم اجتماعی را بهعنوان مخاطبان خاصتر این اثر مد نظر داشتهام.
نیمنگاه
«توطئهانگاری» بیماری و حاصل نوعی بدبینی، نتیجه تفکرات قالبی و در واقع نوعی پارانویا در سیاست است. این تلقی از مسائل، مشکلاتی را در مدیریت کشور بویژه در سیاستگذاریها، آیندهپژوهیها و تعیین راهبردها ایجاد میکند و فرصتی برای مدیران و سیاستگذاران است تا ناکارآمدیهای خود را به «توطئه دشمن» فروکاسته و پشت آن پنهان شوند.
خطرات «توطئهانکاری» را بیشتر از «توطئهانگاری» میدانم بهدلیل اینکه هر کشور در سطح سیاست رئالیستی و واقعی، دشمنانی دارد و سادهانگاری در این زمینه، امنیت کشور را به خطر میاندازد. یکی از نمونههای بارز توطئهانکاری را میتوان در پیمان برجام دید. برجام، تجربه درسآموزی برای نسل جوان و تحلیلگران سیاسی ما بود تا ضمن در نظر گرفتن متغیرهای دیگر در تحلیلهای سیاسی، هیچگاه توطئه دشمن را نادیده نگرفته و انکار نکنند.
«واقعنگری» حد وسط این دو تحلیل اشتباه توطئهانگاری و توطئهانکاری است. واقعنگری در تحلیلهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و اجتماعی به معنای «چند متغیره دیدن» این مسائل است، برای مثال، در بررسی مسائل اقتصادی، نسبت دادن مشکلات این حوزه، صرفاً به تحریم و توطئه دشمنان و امریکا خطا است، چون فارغ از نقش بسیار مهم این تحریمها بر مشکلات اقتصادی، درصدی از ماجرا و مشکلات ما به سوءمدیریتها در مدیریت کلان کشور برمیگردد.
عموماً در تحلیل سیاسی، یک شیوه سهلالوصول و مرسوم در مطبوعات و در میان افکار عمومی وجود دارد و آن استفاده از «نظریه توطئه» است؛ در این شیوه، حتی مسائل روزمره مثل افزایش یا کاهش قیمت نفت یا دلار، قتل و مرگ سیاستمداران و... به «قدرت خارجی» یا «رقیب داخلی» نسبت داده میشود.
به مناسبت بزرگداشت «روز جهانی آینده»
آیندهنگری بدون کاربرد، وهم خالص است
دکتر رضا داوری اردکانی
رئیس فرهنگستان علوم ایران
1 «آیندهنگری» یک مطلب بحثی و نظری نیست؛ اکنون هیچ علمی را «نظری» و «بحثی» صرف نمیتوان دانست اما بعضی علوم آشکارا علم عملاند و از عمل جدا نمیشوند و اگر با عمل نباشند وجودشان هم وجهی ندارد. درست است که آیندهنگری صورتی از پژوهش است و روشها و قواعد و ضوابط دارد اما آیندهنگری بدون کاربرد وهم خالص است و مثل این می ماند که نانوا با «مفاهیم» آرد ، آب ، خمیر ، آتش و تنور، نان بپزد و بخواهد به مردم بفروشد!
2 یکی از مشکلات فرهنگ ما تلقی خوشبینانهای است که از آموزش محض داریم و میپنداریم که هرچه در مدرسه بیاموزیم در جان دانشآموز مینشیند و او به آموزشها عمل میکند، اما واقعیت این است که درس مدرسه وقتی مؤثر است که جزئی از زندگی باشد و در نظام کلی کشور مورد استفاده قرار گیرد. اگر آیندهنگری نیست نه از آن رو است که برنامهنویسان قواعد آن را نمیدانند و باید قواعد و روش را یاد بگیرند و اگر یاد بگیرند مشکل رفع میشود. برای اینکه آیندهنگری و برنامهریزی میسر شود اول باید در راه آیندهنگری و آیندهسازی وارد شد تا نیاز به این آموزش پدید آید. به عبارت دیگر، باید به آینده رو کرد و قدم در راه آن گذاشت آنگاه است که به رهآموزی نیاز پیدا میشود.
3. «آینده» در نظر ما معمولاً روزها و سالهایی است که بعد از اکنون و امروز میآیند. این تصور یا توهم نادرست نیست اما آیا این روزها تهی هستند و ما به دلخواه خود هرچه بخواهیم در آنها میریزیم؟ به عبارت دیگر، آیا فکر میکنیم که امروز چه چیزها نداریم که باید داشته باشیم و آنها را برای ریختن در ظرف توهم فردا فهرست میکنیم تا آنها را بسازیم و بهوجود آوریم؟ ولی آینده ظرف نیست. آینده اصلاً وجود ندارد و آنچه در فهم ما «آینده» نام دارد ناشی از صرف استعداد آینده داشتن و تعلق آدمی به زمان است.
4 اغلب گمان میکنند که پدید آمدن طرح یا فکرت آیندهنگری وجهی از تکامل و مرحلهای از کمال علم و درک و عمل بشر است. گویی آدمی در مسیر پیشرفت به جایی رسیده است که با آیندهنگری زمان را به تسخیر خود درمیآورد. توجیه قضیه هم این است یا میتواند این باشد که قرن نوزدهمیها آیندهنگری نداشتند و ما اکنون آن را داریم. درست است که قرن نوزدهمیها آیندهنگری نداشتند اما به آن نیازمند هم نبودند. اگر مردم در زمانی چیزی ندارند و به آن نیازمند هم نیستند این نداشتن نقص نیست و اگر فردا نیاز پیدا کردند و در پی آن رفتند و به آن رسیدند نقصی را که در زندگیشان بر اثر نیاز پدید آمده بود رفع کردهاند؛ نه اینکه ضرورتاً به کمال رسیده باشند و بدا به حال مردمی که نیاز پیدا کرده باشند و از عهده برآوردن نیاز خود برنیایند. پدید آمدن آیندهنگری در زمان کنونی، کمال آدمی و کمال علم نیست زیرا آیندهنگری در جهان کنونی یک نیاز است.
5 اکنون امریکا و اروپای توسعهیافته را قدرت تکنیک راه میبرد و این تکنیک کم و بیش در راهبرد امور، تدبیر و سیاست را نیز در خدمت خود درآورده است. بنابراین، دیگر چشمانداز ندارند و به راهی میروند که تکنولوژی پیشرو آن است. جهان توسعهنیافته نیز که بیشتر نظر به وضع جهان توسعهیافته دارد، به آیندهنگری احساس نیاز میکند. در حقیقت این آیندهنگری بیشتر گردهبرداری از مسیرهایی است که اروپای غربی و امریکای شمالی آن را طی کرده و به پیشرفت علمی تکنیکی رسیدهاند. پس آیندهنگری طرحی برای تدارک و جبران یک نارسایی یا نقص است.
6 اما واقعیت این است که آیندهنگرها باید با فلسفه و علومانسانی و اجتماعی و مخصوصاً با تاریخ و اوضاع و امکان های کشوری که در پی طراحی و ساختن آینده آنند آشنا باشند، به این جهت علم آیندهنگری در هر کشوری خاص آن کشور است و رونویسی از کلیاتی که درباره آیندهنگری و برنامهریزی گفته شده است دردی را
درمان نمیکند.
علم آیندهنگری سه جزء دارد: جزء اول، کلیات و اصول و قواعد است این اصول و قواعد با نظر کلی به سیر تجدد و رسیدن بعضی کشورها به توسعه تدوین شده است. این علم باید باشد اما برای پیمودن راه توسعه به استمداد از آن اکتفا نمیتوان کرد. جزء دوم این علم، اطلاع از شرایط و امکانهای مادی و انسانی و شناخت اولویتها و ترتیب کارها در هر کشور است. جزء سوم، اراده و عزم کشور و تصمیم حکومت و توانایی برای ورود و سیر در راه توسعه است، این عزم و اراده و تصمیم و توانایی اگر نباشد اجزای دیگر مهمل میماند و به کار نمیآید.
7 براساس این مقدمات، آیندهنگری را باید نقشهراه بدانیم. همه مردم جهان میتوانند یک مقصد داشته باشند و همه به سوی آن مقصد بروند اما راه و نقشه راهشان از آن جهت ممتاز است که مبادی متفاوت است و کشورها از جایی که در آنجا توقف دارند باید سفر را آغاز کنند و چه بسا که راهشان پر از دشواری باشد. روندگان راه به سوی مقصد توسعه بنیه و قوه مشابه و مساوی ندارند اگر روندگان عزم و همت توسعه دارند، راه را بیوقفه طی میکنند اما اگر عزم و اراده رفتن نداشته باشند در هر فرصتی با بهانهای کنار راه مینشینند.
آیندهنگری و برنامهریزی آینده از عهده کسی برمیآید که زمین اکنون زیر پای خود را بشناسد، این کار با صرف دانستن و آموختن تمام نمیشود. بنابراین برگزاری روز آیندهنگری لازم است اما باید برای تذکر باشد؛ تذکر به اینکه در کار آیندهنگری تاکنون چه کردهایم؟ و اگر کاری نکردهایم مانع چه بوده؟ و چه اقدامی برای رفع آن شده است؟ و اکنون چه میتوان و باید کرد؟ در این صورت روز آیندهنگری جشن آیندهنگری میتواند باشد.
مکتوب حاضر، ویرایش و تلخیص شده «ایران» از متن سخنرانی دکتر رضا داوری اردکانی است که در مراسم «بزرگداشت روز جهانی آینده» در محل فرهنگستان علوم ایران ارائه شد.