نگاهی به پشتیبانی جنگنده ها و بالگردهای ارتش از نیروهای زمینی در عملیات «خیبر»
پرواز در مه
علی غفوری
پژوهشگر تاریخ جنگ
جنگ ایران و عراق فراز و نشیبها و عطفهای بسیاری داشته که نبرد خیبر از جمله این نقطه عطفها است. درباره این عملیات عظیم که در میانه جنگ رخ داد، سخن زیاد گفته شده اما آنچه کمتر مورد توجه قرار گرفته نقش پشتیبانی دو طرف جنگ از نیروهای زمینی است. از جمله نقش نیروهای هوایی و هوانیروز که در این عملیات قابل توجه است. مطلبی که در ادامه میخوانید به نقش نیروهای پشتیبانی کننده ذکر شده در نبرد بزرگ خیبر در اسفند 62 میپردازد.
پاییز 62 در حالی آغاز شد که عراق به کمک نیروی هوایی بازسازی شدهاش شهرها و صنایع ایران را زیر بمبارانهای گسترده قرار داد.میگ 25 با بهرهگیری از فناوری پیچیده شرکت میکویان شوروی از ارتفاع معادل 80 هزار پا و سرعتی بین 2 تا 3 هزار کیلومتر دور از دسترس پدافندهای ایران خود را به شهرهای اصلیمان نظیر اصفهان و تهران رسانده و موجب ناامنی اقتصادی و سیاسی کشور میشد. در این ارتفاع تنها اف 14ها قادر بودند حریف این شکاری شوند که آن هم چند فاکتور باید با هم جمع میشد تا خلبان ایرانی در موقعیت شلیک قرار گیرد. در دریا هم میراژها و سوپر اتانداردها تجهیزات نفتی و نفتکشهای حامل سوخت ایران را مدام تهدید میکردند. در چنین شرایطی فرماندهی جنگ از نیروهای مسلح خواست تا با یک عملیات بسیار بزرگ و تسخیر بصره موجب سقوط صدام و پایان این جنگ تحمیلی شوند. در آن زمان ایران پس از خرداد 61 و عملیات بیت المقدس که منجر به آزادسازی خرمشهر و شکست سپاه سوم عراق شد، پیروزی بزرگ زمینی دیگری بهدست نیاورده بود.عملیات مورد نظر که خیبر نام گرفت قرار بود جاده استراتژیک العماره به بصره را قطع کرده و نیروهای سپاه و ارتش از شمال و شرق، شهر راهبردی بصره را زیر فشار گذاشته و عملاً ارتش عراق را دو نیم کنند.طرح بسیار بلندپروازانه بود و دامنه فعالیت رزمندگان تمام هورهای صعبالعبور شرق بصره، اطراف دجله، شرق القرنه و نیمی از جبهه جنوب را در برمیگرفت. کم نبودند فرماندهانی از ارتش و سپاه که خواستار بررسی و شناسایی بیشتر طرح از سمت نیروهای گشتی و شناسایی بودند اما چنانکه گفته شد مقامات سیاسی کشور در بهمن 62 برای بهدست آوردن یک پیروزی بزرگ تحت فشار بودند.سیل سلاحهای ارسالی به عراق بویژه توسط فرانسه و شوروی این پیام شوم را به همراه داشت که «دیر یا زود اگر حمله نکنیم این عراق است که حمله را آغاز خواهد کرد.»
چنانکه گفته شد هورها مانع بزرگی برای جابهجایی زمینی نیروها بود بنابراین باید از بالگردهای هوانیروز بهره گرفته میشد. همچنین دولت با استفاده از وسایل ترابری غیر نظامی خطوط گسترده تدارکات زمینی برای لشکرهای آماده حمله را تدارک دید. به نیروی زمینی هم دستور داده شد آنچه بالگرد آماده هجومی (کبرا) یا ترابری (شینوک و بل) در اختیار دارد برای پشتیبانی به جنوب بفرستد.
نخستین مأموریت بزرگ نیروی هوایی ارتش نیز انتقال دهها هزار بسیجی با هواپیماهای 747 ارتش بود. فرماندهان زمینی میدانستند آن زمان امریکا کمکهای ماهوارهای خود را به صدام گسترش داده و تنها راه پیروزی عملیات، سرعت جابهجایی است. کما اینکه بعدها معلوم شد امریکا از اواخر بهمن پی برده بود که تمرکز ایران در اطراف جزیره مجنون بیسابقه و شک برانگیز است. آنها حتی انتقال 500 قایق را به نظامیان عراقی اطلاع دادند اما افسران مغرور عراقی گفته بودند: نیروهای ایرانی که نمیتوانند عملیات آبی خاکی انجام دهند!سختترین قسمت عملیات، انتقال 20 هزار نیرو با حدود 60 بالگرد به داخل جزیره مجنون بود. خلبانان هیچ شناختی نسبت به جزایر مجنون نداشتند؛جزایری که زیر مه گم بودند. روحیه خلبانان تعریفی نداشت آنها تنها نگران خود و بالگردشان نبودند. نگرانی اصلی از دهها سرنشین جوان بالگردها بود که قصد داشتند در نقطهای پیاده شوند که گردانهای کوماندویی عراق در تعداد کم اما کاملاً مجهز شده، قرار دارند.
به هر تقدیر 3اسفند 62 بیش از 100هزار نیرو از چندین جبهه حمله به شمال القرنه، مجنون و شرق بصره را آغاز کردند. 12 لشکر سپاه و ارتش باید با محاصره سپاه سوم عراق زمینه سقوط بصره را فراهم میکردند. فرمانده وقت هوانیروز سرهنگ جلالی برای روحیه دادن به نیروها، خود اولین بالگرد را به پرواز درآورد و در مجنون نشست. اما بلافاصله مدافعان جزیره بعد از غافلگیری اولیه دست به اسلحه شده و با هر سلاحی که در دست داشتند به بالگردها شلیک را آغاز کردند. بالگردهای شینوک بدنه بسیار محکمی دارند و هنوز هم ستون فقرات نیروهای ترابری امریکا و ناتو را تشکیل میدهند اما دشمن آنها توپهای بزرگ پدافندی و آر.پی.جی 7 است. روز اول نبرد چند بالگرد کوچک صدمه دیده یا سقوط کردند و 5 بالگرد بزرگ شینوک نیز توانستند با وجود شدت آتش، نیروهای خود را پیاده کنند. روز دوم عراقیها با انتقال تسلیحات سنگین به جزیره شرایط را سختتر کردند و بالگردهای بیشتری مورد اصابت قرار گرفتند. یکی از فعالترین خلبانان آن روز سروان عادلیپور و کمکش سروان ترابینژاد بود.این دو مرد دلاور در روز دوم نبرد 12 بار نیرو از خاک ایران به مجنون منتقل و بالعکس مجروحان را بازگرداندند. اما بار سیزدهم توپهای عراقی شینوک این مردان بزرگ را به گونهای هدف قرار داد که دو خلبان آن با تمام تلاشی که کردند نتوانستند فرود آیند و به اتفاق سرنشینان رزمنده در اثر سقوط شهید شدند.از طرفی بهدلیل حملات هواپیماهای عراقی سرهنگ (شهید) عباس بابایی معاون وقت عملیات نیرو دستور داد تا اف 14ها تمام مدت بالای سر قرارگاههای خاتم و کربلا باشند. همچنین بمبارانهای ستونهای زرهی دشمن نیز آغاز شد. عراق که در مجنون نمیتوانست از تانک استفاده کند به نیروهای شمال منطقه نبرد، حمله زرهی کرد.
سرتیپ حسین خلیلی از خلبانان باسابقه نهاجا میگوید: آنقدر فشردگی نیروها زیاد بود که ممکن بود هر لحظه هواگردهای خودی را خودمان بزنیم بنابراین تعداد زیادی خلبان به خط مقدم فرستادیم تا رزمندگان زمینی به اشتباه خودیها را نزنند. سنگینترین بخش نبرد در القرنه بود. شهری بین العماره (استان میسان) و بصره. از روز چهارم نبرد عراق چنان با چنگ و دندان خط دفاعی خود را نگاه داشت که تقریباً «عنصر غافلگیری» دیگر بیاثر شد. ارتش عراق در جابهجایی نیرو بسیار توانمند بود. نیروهای مهندسی این نیرو در کنار لشکرهای موتوریزه این امکان را به آنها میداد که سریعتر از ایران تحرک داشته باشند. از آن سو بمبافکنهای عراقی بدون هراس از موشکهای اف 14ها با کاستن از ارتفاع، بمبارانهای گسترده نیروهای ایران در القرنه، اطراف بصره و مجنون را آغاز کردند.عراق به این نیز قناعت نکرده و برای مشغول کردن تامکتها به شهرهای غربی ایران نظیر خرمآباد، پل دختر، ایلام، بانه، اسلامآباد و کوهدشت حمله کرد. در این حملات چند هواپیمای دشمن نیز به زیرکشیده شدند.6 اسفند هلی برن نیروهای ایرانی ادامه مییابد اما عراق نیز با کمک بالگردهای روسی صدها کوماندو در جزیره پیاده میکند اگر چه در یک بخش از جبهه، دسته سوم عراقی اسیر یک واحد موشکانداز سپاه مجهز به موشک شانه پرتاب سام 7 شده و 7 بالگرد عراقی به همراه سرنشینانش هدف قرار گرفته و کل دسته از بین میرود. از آن سو بالگردهای غزال دشمن نیروهای پیش تاخته خودی را زیر آتش میگیرند. صدام برای کاستن از فشار زمینی و هوایی ایران در هفت اسفند، 24 فروند میگ 23 را برای بمباران راهی بندر امام میکند اما با ورود دو اف 14 و ساقط شدن یک میگ 23 دسته مذکور باز میگردد.
عملیات خیبر در 8 اسفند به سختترین بخش خود میرسد. عراق با احداث جاده موقت قلعه صالح به بصره (ایران راه اصلی کمکرسانی یعنی العماره-بصره را تصرف کرده بود)، دهها هزار نیروی کمکی به بصره رسانده و تکهای سنگین دشمن آغاز میشود. جملههای معروف «داریم ذوب میشویم» یا «در هیچ عملیاتی اینچنین شهید ندادیم» مربوط به این بخش از عملیات است. بسیاری از فرماندهان سپاه و ارتش ادامه عملیات را دیگر به صلاح نمیدانستند. عراق توپهای خود را روی طلاییه متمرکز کرده و مانع تقویت جبهه خودی میشد درحالی که نیروهای باقیمانده ایران با گذر از جان خود با سلاحهای نیمه سنگین سعی میکردند مانع تکهای دشمن شوند، پایگاههای بوشهر و دزفول دهها تن بمب روی محل تجمع دشمن در اطراف کانال ماهی در شرق بصره ریختند اما عراق با ورود دهها سوخوی 22، هواپیماهای سبک پی سی 7 برای شکار بالگردهای ایرانی و بالگردهای هایند و غزال بدون توجه به تلفات سنگین، رزمندگان را تحت فشار گذاشتند. قابل ذکر است که عراق در چند ماه قبل 100 بالگرد دریافت کرده بود. نهم اسفند با وجود اصابت موشک و توپ به بالگردهای ایرانی و سقوط چند بالگرد دیگر ایران به تقویت نیروهایش پرداخت.
نیروهای مهندسی رزمی ایران با احداث پل روی مردابهای هورالعظیم نه تنها هزاران نیروی جدید به منطقه رساندند بلکه سایتهای عظیم موشکی هاوک را به مجنون منتقل کرده و سعی کردند مجنون را به هر قیمت نگاه دارند. سقوط هواگردهای عراقی مدام افزایش مییافت و صدها تانک و نفربر عراقی به آتش کشیده شده و تلفات دشمن نیز افزایش یافت اما نیروی هوایی عراق با حملات در دستههای 50 فروندی و استفاده از بمبهای شیمیایی نشان داد که نیروهای زمینی عراق تنها نیستند. افزایش آمار شهدا از یکسو و کاهش پیشروی و عقب نشینی نسبی نیروهای قرارگاههای نجف و کربلا سبب شد مدیریت جنگ به حفظ مجنون بسنده کند و دشمن با وجود شلیک صدها هزار گلوله توپ و صدها سورتی بمباران هوایی نتوانست مجنون را پس بگیرد.
نقش تجهیزات در نبرد خیبر
نبرد خیبر یکی از بزرگترین و پیچیدهترین عملیاتهای تاریخ دفاع مقدس بود که البته منجر به موفقیتهایی نیز شد اگر چه با حجم شهدا همخوانی نداشت. در این عملیات نیروهای زمینی کشور از ارتش، سپاه و بسیج بالغ بر 246 گردان پیاده، 37گردان زرهی و 7 گردان توپخانه شرکت داشتند. نیروی هوایی ارتش نیز در این عملیات با 631 پرواز گشت هوایی مانع بمباران نیروهای خودی شد و همچنین با استفاده از هواپیماهای سنگین 747 و
سی 130 و تانکرها 944 پرواز انتقال نیرو، سوخترسانی و انتقال تجهیزات انجام داد. متأسفانه بهدلیل کاهش توان تهاجمی نیروی هوایی، تنها 20 پرواز برای بمباران دشمن انجام شد. در حقیقت از سال سوم جنگ بیشتر وظایف نیروی هوایی به گشتهای هوایی برای ممانعت از حمله هوایی دشمن یا انتقال تجهیزات و نفرات و شناسایی و شنود محدود شده بود.البته توان پدافند زمینی و اف 14ها بالعکس حتی تقویت هم شده بود اما بهدلیل تحریمها و دید نه چندان مثبت فرماندهان جنگ به نیروی هوایی نتوانستیم همپای عراق، تجهیزات هجومی برای نیروی هوایی فراهم کنیم درحالی که دشمن در خیبر حداقل 10 برابر ما از اهرم بمبارانهای هوایی بهره برد. آنتونی کردزمن محقق غربی، پروازهای رزمی عراق را در این عملیات روزانه 150 تا 250 سورتی ذکر میکند.هوانیروز (نیروی هوایی نیروی زمینی) نیز در این عملیات قوی ظاهر شد و با 32 بالگرد هجومی کبرا، 44 بالگرد ترابری بل 214، 12 بالگرد بزرگ شینوک و 10 بالگرد کوچکتر 205 و 206 بیش از 19 هزار نفر را جابهجا کردند.ایران در این عملیات موجب کشته و زخمی شدن 15هزار عراقی و اسارت 1140 نیروی دشمن شد و 150 تانک و نفربر دشمن، 9 بالگرد و 7 هواپیمای عراق نابود شدند. اما به اعتقاد نگارنده با وجود شجاعت نیروهای ایرانی و شهادت چند فرمانده بزرگ سپاه هدف اصلی عملیات یعنی محاصره کامل و فتح بصره محقق نشد.جنگی که از شهریور 59 به ایران تحمیل شد، به مرور تجهیزات کلاسیک ارتش و اقتصاد ایران را فرسوده کرد حال آن که از سال سوم جنگ انبوه میراژها، میگها و بالگردهای جدید توان هوایی عراق را بشدت افزایش داد. این اتفاقات سبب شد تا وضعیت نیروهای مسلح ایران در اسفند 62 مشابه اردیبهشت 61 (عملیات بیت المقدس) نباشد. آن زمان نیروهای مسلح عراق پس از 18 ماه فشار شکاریهای ایران، تنها اندکی بالگرد و 100 جنگنده برایشان مانده بود حال آنکه در نیمه دوم سال 61 تا آذر 62 روسها، اعراب، فرانسویها و حتی چین، 40 فروند میگ 21، 6 فروند میگ 25، 80 فروند اف 7چینی و حدود 100 فروند شکاری مدرن میراژ اف یک، سوپر اتاندارد و میگ 23 به صدام دادند که جانی دوباره به ارتش این کشور داد.همچنین سازمان نیروی زمینی عراق بزرگتر شده و تقریباً 90 درصد ارتش این کشور را نیروهای با تجربه تشکیل میدادند چرا که عراق سربازی را از خدمت مرخص نمیکرد حال آن که بدنه نیروهای مسلح ایران را نیروهای بسیج و وظیفه تشکیل میدادند که طبیعتاً تجربهای مشابه نیروهای کادری نظیر کادر ارتش و سپاه نداشتند.
نتیجه گیری
عملیات خیبر اگرچه صدمه بزرگی به ارتش دشمن زد و بخشهایی از خاک عراق نیز به تصرف درآمد ولی نشان داد که اگر اقتصاد جنگ تقویت نشود و در بخش تجهیزات دچار عقب افتادگی قابل توجهی شویم به مرور مجبوریم در عملیاتها شاهد شهادت بیشتر نیروها و عدم دستیابی به اهداف شویم.
منابع:
میزگردهای تحلیلی نقش نهاجا در دفاع مقدس، به همت مرکز مطالعات راهبردی نهاجا، باغ موزه دفاع مقدس، آذر 1392
کتاب «ایران و عراق، نبرد در آسمان»، نوشته تام کوپر
کارنامه نبردهای زمینی، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه
حماسههای ماندگار هوانیروز در دفاع مقدس
درسهای جنگ مدرن، آنتونی کردزمن، گراهام واگنر
به یاد دوتن از فرماندهان بزرگ عملیات خیبر،شهیدان حمید باکری و محمد ابراهیم همت که یکی جاوید الاثرشد وآن دیگر سر داد
آنگاه که جزیره «مجنون»شد
حمیدرضا عسگری مورودی
نویسنده
رفته بودی توی نیزارها خودت را بیابی! صدای گریههایت میآمد و آبهایی که هر لحظه تشنه نگاه تو میشدند. آن شب آنقدر گریستی که«جزیره» هم «مجنون» شد! لحظهها شعله میکشیدند و افق در سرخترین دایره، قاب چشمها را پُر میکرد. کلمه به کلمه خاک و آب و نیزار از لهیب و التهاب لبریز بود و تو آن تسکین و تسلای بزرگ بودی که در هنگامه اضطرار و خطر، روی شانه جزیره اقامه میشدی و اضطراب آب را با نگاهت میشستی و مینشستی روبهروی خاک، تا خاطر بچهها آرام باشد از این همه حجم هیجانها! کنارت بودم و نبودم! تو رفته بودی تا آن سوی خویش و یافته بودی یک گمشده دیرین و نایافتنیها را! جزیره گاهی هم مجنون نبود، وقتی در گوشش لالایی لیلا را میخواندی! هیچکس، آری هیچکس نگاه از تو برنمیگرفت که مبادا در باتلاق تردید فرو رود و برای همیشه، هیچ شود! و پوچی مگر جز این است که میداندار معرکه عشق در زیر باران خون تنها بماند و حاشا که غیرت بچهها به این تنزلهای کشنده و سقوطهای سخیف سازگار باشد و تن در دهد! و تو همیشه میگفتی؛ «حاشا که بچهها میدان را خالی کنند!». چقدر آب و آفتاب طلاییه دخیل کلمات تو میشدند تا همیشه جاری بمانند و بروند تا مقصدهای دور! بروند در دامن گِلها، گُل برویانند. آن همه معبر باران خورده که به پایت بوسه میزد، میدانست که تو در این ترددهای عاشقانه، تردید را بلااثر میسازی و میروی به آن مقصدهای سبز که از آغازی دوباره لبریز است و من همیشه شیدای گامهایت بودم، وقتی ردّ آسمان روی خاک پُر از راز «طلاییه» قاب میشد و چقدر پروانگی لحظهها که میل سوختنشان شعله میکشید، حسرت بر دل و جانم میگذاشت و میگذشت! کنارت بودم و دلتنگت میشدم و فاصلهها را خاکریز به خاکریز میگریستم. گفته بودی؛ «مقاومت در این خاک، گُسستن از دنیا میخواهد»! و خودت در فرازهای این دیوان چه درخشش نابی داشتی! چه بگویم از چشمهایت که ترجیعبند سکوتِ پُر غوغای ملائک بود و در آن باران آتش، چکه چکه ارغوان میریخت! نمیشد تو را دید و میل غزل نکرد و در افق نگاهت بیقرار نشد! شب که میشد جغرافیای دعا پر بود از زمزمههای تو و خط عرفان در تسخیر دل گداختهات که لحظهها را گلستان میکرد! نه سعدی بودی، نه مولانا! اما چقدر مثنوی چشمانت در آن تاریکیها، روشنی میداد به جانهای خسته و تشنه! به هور که دلشوره زخم عمیق «خیبر» و یک اسفند پر حادثه را داشت! دوست داشتم غزل چشمانت را و قصیده بلند نگاهت را بند بهبند به سطرهای تشنه دفتر فردا و فرداها میآویختم تا یادم نرود آنان که در «طلاییه» به قافله سالاری تو استقامت کردند، سرگذشت برایشان تنها یک مفهوم تکراری نبود که سَر باختن را میانه خاک و خون و آتش غیرتمندانه اقامه کردند! و تو آن راه بزرگ هستی که در اسفند سرخ طلاییه، بیسر تفسیر کردی مقصد مردانه را و من چه حریصانه بیهودگی را در بزرگراهی که به نام تو و خالی از مرام توست، طول هفته چنگ میزنم و هر لحظه از خویش فاصله میگیرم!