ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
امام حسن عسکری (ع):
تداوم دوستی و معاشرت با کسی که احتمال دارد سودی برایت داشته باشد، بهتر است از کسی که محتمل است شرّ جانی، مالی، دینی و … برایت داشته باشد.
مستدرک الوسائل، ج. ۸، ص. ۳۵۱، ح. ۵
سینما پل ارتباطی ملتها در دنیای امروز است
محمد خزاعی: سینما یکی از دریچههای مهم شناخت فرهنگ یک جامعه و ملت است و یکی از ابزارهای مؤثر در دیپلماسی عمومی دنیاست و توجه به موضوعات بدیع انسانی و ارزشهای اخلاقی در کنار نگاه ویژه سینمای ایران به راه حلهای برون رفت از بحران و آشفتگی خودساخته جامعه سرمایهداری و مدرنیته غربی از جمله مضامین و مفاهیم مشترک و مورد علاقه دو ملت ایران و چین است. توجه به سبک زندگی شرقی، ملی و بومی و اهتمام ویژه به اخلاق و خانواده از مؤلفههای محتوایی سینمای ایران است که برای بازار سینمای چین و مخاطبان آن هم اهمیت مضاعف دارد. هر دو کشور صاحب تمدنهای دیرینه و پیشینه فرهنگی و ادبی غنی هستند و اینها در معماری مشترک سینمای دو کشور تجلی بارز دارد. سینما پل ارتباطی ملتها در دنیای امروز است. بخش عظیمی از شناخت متقابل از طریق سینما و ابزارهای تصویری ممکن میشود و در مقابله سیطره فرهنگ غربی دو کشور ایران و چین میتوانند با تکیه به غنای محتوایی و فرهنگ و ادبیات و دستاوردهای تمدنیشان طرحهای مشترکی را به اجرا بگذارند.
بخشی از صحبتهای رئیس سازمان سینمایی در دیدار با سفیر چین در ایران
مردان حادثهجو
محدثه واعظی پور
روزنامهنگار
چهلمین جشنواره فیلم فجر با همه حواشی، کاستیها و امتیازهایش به پایان رسید. دو اتفاق حاشیهای پس از پایان جشنواره، فضای خبری را تحت تأثیر قرار داد: انصراف رضا میرکریمی و محمدحسین مهدویان از حضور در جشنوارههای آتی. میرکریمی برخلاف اغلب تصمیمگیریهایش که با هوشمندی و از سر حوصله است، زمانی که اختتامیه در جریان بود با انتشار پستی در اینستاگرام، موضع خود را روشن کرد. او که در مراسم پایانی جشنواره حضور نداشت، با غیبتش اولین گام دراعتراض به عملکرد هیأت داوران را برداشت. مهدویان فیلمساز بعدی بود که یک روز پس از برگزاری اختتامیه این کار را کرد. کارگردان «ایستاده در غبار» با انتشار پستی از پایان حضورش در جشنواره فجر خبر داد.
این اتفاق، واکنشهایی تقریباً یکسان در فضای مجازی و حتی رسانههای رسمی داشت. اغلب منتقدان و روزنامهنگاران سینمایی، همراهی با این حرکت نداشتند و آن را غیرحرفهای ارزیابی کردند. میرکریمی و مهدویان از فیلمسازانی هستند که با نخستین فیلمشان در جشنواره، مورد توجه قرار گرفتهاند، از طرف داوران تحسین شده و از سوی منتقدان بارها ستایش و حمایت شدهاند. میرکریمی دبیر چهار دوره جشنواره جهانی فجر بوده، جشنوارهای که اگر چه با جشنواره ملی تفاوتهای اساسی در نحوه برگزاری داشته، اما زیر مجموعهای از سیاستهای فرهنگی نظام بوده است و کسی نیست که نداند دبیری چنین رویدادهایی به هر سینماگر یا تهیهکنندهای داده نمیشود. پس حتی اگر مهدویان به دلیل جوانی، مناسبات حاکم بر سینما را نداند و از باید و نبایدها خبر نداشته باشد (که دارد)، میرکریمی همه این اصول و قواعد را به خوبی میداند. این که دو فیلمساز حرفهای، فقط به خاطر رأی هیأت داوران و برآورده نشدن انتظارهایشان از جشنواره، قهر و اعلام انصراف کنند، همدلی برانگیز یا حرکتی اعتراضی و انتقادی قلمداد نمیشود. برای بسیاری از سینماگران در ادوار مختلف این اتفاق رخ داده و باعث دلخوری و قهر آنها شده، به بعضی فیلمسازان و حتی بازیگران (جواد عزتی نمونه خوبی برای این ماجراست) سالها بیمهری یا کمتوجهی شده، اما آنها با این موضوع کنار آمده و اعتبار خود را به جشنواره فیلم فجر گره نزدهاند. هر هیأت داوری، در هر جشنواره، آرا و نظر خود را دارد و اگر هر سینماگری که از جشنواره، سیمرغ بلورین نمیگیرد بخواهد از شرکت در دورههای بعدی انصراف دهد، این بدعت خطرناک به یک شیوه و سنت غلط و ناپسند تبدیل میشود.
میشود محترمانه و با سیاست، بدون این که بخواهیم در هر قهر و انصرافی برای خود، اعتبار و جایگاه مضاعف تعریف کنیم از ارسال فیلم به دبیرخانه خودداری کنیم. میتوانیم بهانه بیاوریم که فیلمبرداری یا مراحل فنی طول کشیده، اما در آن شرایط نه امکان حضور در جشنواره فجر و استفاده از این ویترین بزرگ را داریم، نه در نشستهای خبری و مقابل دوربین عکاسان حضور پیدا کرده و برای فیلممان تبلیغ میکنیم. مهدویان و میرکریمی همه این نکتهها را بهتر از ما میدانند، آنها فیلمسازان باهوشی هستند که فیلمهای خوبی ساختهاند، اعتبار آنها ربطی به جشنواره فیلم فجر ندارد، البته جشنواره برای آنها امکان درخشیدن فراهم کرده و در اکران عمومی هم فیلمهایشان همیشه شرایط خوبی داشته است. نارضایتی آنها از این همه امتیاز و حمایت، عجیب و غیرقابل باور است.
روزنامهنگار
چهلمین جشنواره فیلم فجر با همه حواشی، کاستیها و امتیازهایش به پایان رسید. دو اتفاق حاشیهای پس از پایان جشنواره، فضای خبری را تحت تأثیر قرار داد: انصراف رضا میرکریمی و محمدحسین مهدویان از حضور در جشنوارههای آتی. میرکریمی برخلاف اغلب تصمیمگیریهایش که با هوشمندی و از سر حوصله است، زمانی که اختتامیه در جریان بود با انتشار پستی در اینستاگرام، موضع خود را روشن کرد. او که در مراسم پایانی جشنواره حضور نداشت، با غیبتش اولین گام دراعتراض به عملکرد هیأت داوران را برداشت. مهدویان فیلمساز بعدی بود که یک روز پس از برگزاری اختتامیه این کار را کرد. کارگردان «ایستاده در غبار» با انتشار پستی از پایان حضورش در جشنواره فجر خبر داد.
این اتفاق، واکنشهایی تقریباً یکسان در فضای مجازی و حتی رسانههای رسمی داشت. اغلب منتقدان و روزنامهنگاران سینمایی، همراهی با این حرکت نداشتند و آن را غیرحرفهای ارزیابی کردند. میرکریمی و مهدویان از فیلمسازانی هستند که با نخستین فیلمشان در جشنواره، مورد توجه قرار گرفتهاند، از طرف داوران تحسین شده و از سوی منتقدان بارها ستایش و حمایت شدهاند. میرکریمی دبیر چهار دوره جشنواره جهانی فجر بوده، جشنوارهای که اگر چه با جشنواره ملی تفاوتهای اساسی در نحوه برگزاری داشته، اما زیر مجموعهای از سیاستهای فرهنگی نظام بوده است و کسی نیست که نداند دبیری چنین رویدادهایی به هر سینماگر یا تهیهکنندهای داده نمیشود. پس حتی اگر مهدویان به دلیل جوانی، مناسبات حاکم بر سینما را نداند و از باید و نبایدها خبر نداشته باشد (که دارد)، میرکریمی همه این اصول و قواعد را به خوبی میداند. این که دو فیلمساز حرفهای، فقط به خاطر رأی هیأت داوران و برآورده نشدن انتظارهایشان از جشنواره، قهر و اعلام انصراف کنند، همدلی برانگیز یا حرکتی اعتراضی و انتقادی قلمداد نمیشود. برای بسیاری از سینماگران در ادوار مختلف این اتفاق رخ داده و باعث دلخوری و قهر آنها شده، به بعضی فیلمسازان و حتی بازیگران (جواد عزتی نمونه خوبی برای این ماجراست) سالها بیمهری یا کمتوجهی شده، اما آنها با این موضوع کنار آمده و اعتبار خود را به جشنواره فیلم فجر گره نزدهاند. هر هیأت داوری، در هر جشنواره، آرا و نظر خود را دارد و اگر هر سینماگری که از جشنواره، سیمرغ بلورین نمیگیرد بخواهد از شرکت در دورههای بعدی انصراف دهد، این بدعت خطرناک به یک شیوه و سنت غلط و ناپسند تبدیل میشود.
میشود محترمانه و با سیاست، بدون این که بخواهیم در هر قهر و انصرافی برای خود، اعتبار و جایگاه مضاعف تعریف کنیم از ارسال فیلم به دبیرخانه خودداری کنیم. میتوانیم بهانه بیاوریم که فیلمبرداری یا مراحل فنی طول کشیده، اما در آن شرایط نه امکان حضور در جشنواره فجر و استفاده از این ویترین بزرگ را داریم، نه در نشستهای خبری و مقابل دوربین عکاسان حضور پیدا کرده و برای فیلممان تبلیغ میکنیم. مهدویان و میرکریمی همه این نکتهها را بهتر از ما میدانند، آنها فیلمسازان باهوشی هستند که فیلمهای خوبی ساختهاند، اعتبار آنها ربطی به جشنواره فیلم فجر ندارد، البته جشنواره برای آنها امکان درخشیدن فراهم کرده و در اکران عمومی هم فیلمهایشان همیشه شرایط خوبی داشته است. نارضایتی آنها از این همه امتیاز و حمایت، عجیب و غیرقابل باور است.
مدیریت زندگی روزمره/4
خودآگاهی با جملات خودانگیخته و رفتارهای تلقینی به دست نمیآید
آزاده سهرابی
روانشناس
این روزها خیلی از مردم دنبال یافتن راهی برای تغییر، خودآگاهی و به اصلاح راهی برای بالا بردن کیفیت زندگی روزمره خود هستند. فضاهای مجازی مثل اینستاگرام این میل را بخوبی نشان میدهد. پر شدن صفحاتی که قرار است به شما کمک کند چگونه جذابتر باشید، چگونه خودتان را بیشتر دوست داشته باشید، چگونه دنیا را از زوایه دید جدیدی ببینید و... حتی برخی دورههایی نیز خصوصاً تا قبل از دوره کرونا برگزار میشد تا پاسخی به این میل مردم برای درک بخشی از دنیای روان آگاهی باشد که متأسفانه بسیاری از آنها اگر حتی نه با نیت نادرست اما در عمل راه به جایی نمیبرند؛ چون آگاهی و یافتن راه جدیدی در زندگی روزمره که باعث شود با خود و دنیای اطراف به صلح بیشتری برسیم در پرتو جملات خودانگیخته یا تکنیکهایی که فقط تلقین میشوند، به دست نمیآید. شاید خیلیها گمان میکنند من که دنبال این فعالیتها برای گسترش آگاهی خود هستم از دوستانم که دارند در مسیر زندگی روزمره بدون آنکه میلی به تغییر داشته باشند، حرکت میکنند، بهترم اما واقعیت تلخ این است که توسل به برخی روشهایی که هیچ مبنای علمی در حوزه آگاهی بخشی ندارد فقط یک فرار دیگر از زندگی است. معمولاً اثرات جملات خودانگیخته زمان کوتاهی باقی میماند چون اساس تغییر و خودآگاهی رو به رو شدن با «خود» و «هیجانات» خود است. در اغلب این روشها تلقین جای آگاهی بخشی را میگیرد و حتی ممکن است نقشی مخرب ایفا کند. فردی که مستعد «خودبینی» است در جلساتی که فرد را به دنیایی میبرد که گویی تمام دنیا حق او را خورده است و صرفاً باید در مقابل چنین دنیایی از خود محافظت کند و بیشتر خود را دوست داشته باشد جز اینکه بر «خودبینی» فرد دمیده کار دیگری نمیکند. کسی که فاقد این مهارت است که خودش را دوست داشته باشد را نیز صرفاً بیشتر از گذشته در دام خود سرزنشی میاندازد.
آگاهی از تعارضات خبر میدهد نه آنکه آنها را سرکوب کند. حوزه آگاهی دایره وسیعی است که شاید در دسترسترین بخش آن آگاهی از احساسات روزمرهای است که ما آگاه و ناآگاه با آنها زندگی میکنیم. در همین لحظه به خودتان رجوع کنید. چه احساسی را دقایقی قبل از خواندن این متن در خودتان میتوانید به یاد بیاورید و نام ببری؟ غرور؟ استرس؟ ناراحتی؟ «چرا رفتار فلان کس را نمیفهمم»، «خستگی و... میبینید! هیچ کدام اینها و بیان کلمات و جملاتی شبیه این از جنس احساس نیستند! اینها توصیف یا افکار شما هستند. اگر توانستید احساسهای خود را با کلماتی شبیه شادی، غم، خشم، احساس گناه توصیف کنید یعنی توانسته اید از احساسات صحبت کنید و به دایره آگاهی از احساسهای روزمره خود وارد شده اید. حالا ممکن است این احساس واقعی شما نباشد. از کجا میشود فهمید؟ به بدن خود نگاه کنید! هر احساسی بخشی از فیزیولوژی ما را درگیر میکند. احساس خشم باعث میشود قلب شما تند بزند، برافروخته شوید و بیشتر در شانه و دستهای خود احساسش کنید. اگر بگویید خشمگینم اما انگار چیزی راه گلویم را گرفته است، شما خشم را تجربه نمیکنید و... میبینید حوزه آگاهی حوزه وسیعی است که نیاز به دانستههایی با مبنای علمی و درون نگری دارد. چرا آگاهی درحوزه هیجانات و احساسات مهم است؟ چون هیچ زمانی در زندگی روزمره نیست که شما فاقد احساس و هیجانی باشد. آنها موتور اصلی اغلب کلمات و رفتارهای ما هستند. در این میان شما در کدام دسته قرار میگیرید؟ هیجاناتی را درون خود احساس میکنید اما یا اصلاً آن را ابراز نمیکنید یا بیش از حد سعی در کنترل کردنش دارید؟ هیجاناتی را درون خود احساس میکنید و فکر میکنید و قادر نیستید هیچ بخشی از آن را درون خود نگه دارید و به شکل افراطی همه آن احساس را بروز میدهید؟ همیشه پشیمان هستید که کاش وقتی فلان هیجان را داشتید میتوانستید بهتر آن را کنترل کنید؟ ارسطو فیلسوف یونانی میگوید: عصبانی شدن آسان است و همه میتوانند عصبانی شوند، اما عصبانی شدن در برابر شخص مناسب، به میزان مناسب، در زمان مناسب، بهدلیل مناسب و به روش مناسب آسان نیست!
اگر اینگونه به گوشهای از حوزه خودآگاهی نگاه کنیم میبینیم که چقدر با آنچه این روزها در صفحات مجازی بر طبل آن میکوبند تفاوت دارد. بزودی در یک سلسله یادداشت به بررسی شناخت حوزه هیجانات میپردازیم.
روانشناس
این روزها خیلی از مردم دنبال یافتن راهی برای تغییر، خودآگاهی و به اصلاح راهی برای بالا بردن کیفیت زندگی روزمره خود هستند. فضاهای مجازی مثل اینستاگرام این میل را بخوبی نشان میدهد. پر شدن صفحاتی که قرار است به شما کمک کند چگونه جذابتر باشید، چگونه خودتان را بیشتر دوست داشته باشید، چگونه دنیا را از زوایه دید جدیدی ببینید و... حتی برخی دورههایی نیز خصوصاً تا قبل از دوره کرونا برگزار میشد تا پاسخی به این میل مردم برای درک بخشی از دنیای روان آگاهی باشد که متأسفانه بسیاری از آنها اگر حتی نه با نیت نادرست اما در عمل راه به جایی نمیبرند؛ چون آگاهی و یافتن راه جدیدی در زندگی روزمره که باعث شود با خود و دنیای اطراف به صلح بیشتری برسیم در پرتو جملات خودانگیخته یا تکنیکهایی که فقط تلقین میشوند، به دست نمیآید. شاید خیلیها گمان میکنند من که دنبال این فعالیتها برای گسترش آگاهی خود هستم از دوستانم که دارند در مسیر زندگی روزمره بدون آنکه میلی به تغییر داشته باشند، حرکت میکنند، بهترم اما واقعیت تلخ این است که توسل به برخی روشهایی که هیچ مبنای علمی در حوزه آگاهی بخشی ندارد فقط یک فرار دیگر از زندگی است. معمولاً اثرات جملات خودانگیخته زمان کوتاهی باقی میماند چون اساس تغییر و خودآگاهی رو به رو شدن با «خود» و «هیجانات» خود است. در اغلب این روشها تلقین جای آگاهی بخشی را میگیرد و حتی ممکن است نقشی مخرب ایفا کند. فردی که مستعد «خودبینی» است در جلساتی که فرد را به دنیایی میبرد که گویی تمام دنیا حق او را خورده است و صرفاً باید در مقابل چنین دنیایی از خود محافظت کند و بیشتر خود را دوست داشته باشد جز اینکه بر «خودبینی» فرد دمیده کار دیگری نمیکند. کسی که فاقد این مهارت است که خودش را دوست داشته باشد را نیز صرفاً بیشتر از گذشته در دام خود سرزنشی میاندازد.
آگاهی از تعارضات خبر میدهد نه آنکه آنها را سرکوب کند. حوزه آگاهی دایره وسیعی است که شاید در دسترسترین بخش آن آگاهی از احساسات روزمرهای است که ما آگاه و ناآگاه با آنها زندگی میکنیم. در همین لحظه به خودتان رجوع کنید. چه احساسی را دقایقی قبل از خواندن این متن در خودتان میتوانید به یاد بیاورید و نام ببری؟ غرور؟ استرس؟ ناراحتی؟ «چرا رفتار فلان کس را نمیفهمم»، «خستگی و... میبینید! هیچ کدام اینها و بیان کلمات و جملاتی شبیه این از جنس احساس نیستند! اینها توصیف یا افکار شما هستند. اگر توانستید احساسهای خود را با کلماتی شبیه شادی، غم، خشم، احساس گناه توصیف کنید یعنی توانسته اید از احساسات صحبت کنید و به دایره آگاهی از احساسهای روزمره خود وارد شده اید. حالا ممکن است این احساس واقعی شما نباشد. از کجا میشود فهمید؟ به بدن خود نگاه کنید! هر احساسی بخشی از فیزیولوژی ما را درگیر میکند. احساس خشم باعث میشود قلب شما تند بزند، برافروخته شوید و بیشتر در شانه و دستهای خود احساسش کنید. اگر بگویید خشمگینم اما انگار چیزی راه گلویم را گرفته است، شما خشم را تجربه نمیکنید و... میبینید حوزه آگاهی حوزه وسیعی است که نیاز به دانستههایی با مبنای علمی و درون نگری دارد. چرا آگاهی درحوزه هیجانات و احساسات مهم است؟ چون هیچ زمانی در زندگی روزمره نیست که شما فاقد احساس و هیجانی باشد. آنها موتور اصلی اغلب کلمات و رفتارهای ما هستند. در این میان شما در کدام دسته قرار میگیرید؟ هیجاناتی را درون خود احساس میکنید اما یا اصلاً آن را ابراز نمیکنید یا بیش از حد سعی در کنترل کردنش دارید؟ هیجاناتی را درون خود احساس میکنید و فکر میکنید و قادر نیستید هیچ بخشی از آن را درون خود نگه دارید و به شکل افراطی همه آن احساس را بروز میدهید؟ همیشه پشیمان هستید که کاش وقتی فلان هیجان را داشتید میتوانستید بهتر آن را کنترل کنید؟ ارسطو فیلسوف یونانی میگوید: عصبانی شدن آسان است و همه میتوانند عصبانی شوند، اما عصبانی شدن در برابر شخص مناسب، به میزان مناسب، در زمان مناسب، بهدلیل مناسب و به روش مناسب آسان نیست!
اگر اینگونه به گوشهای از حوزه خودآگاهی نگاه کنیم میبینیم که چقدر با آنچه این روزها در صفحات مجازی بر طبل آن میکوبند تفاوت دارد. بزودی در یک سلسله یادداشت به بررسی شناخت حوزه هیجانات میپردازیم.
چاپ دوم «بر شانههای اقیانوس»
به اعتراف همه دانشمندان اهل فن، «نهجالبلاغه» بعد از قرآن کریم، فصیحترین و بلیغترین متن به زبان عربی است. مجموعهای بینظیر که حکمتهای ژرف و ارزشهای انسانی متبلور در علم اخلاق را با فلسفه تاریخ و سیاست درست، درهم آمیخته و به زیباترین و شیواترین شکل ممکن آن را در مسیر چشمانداز بشری عرضه کرده و سید رضی، عالم قرن چهارم آنها را بهصورت کنونی گزینش و تدوین کرده و چند سال پیش علی رهبر عضو هیأت علمی گروه معارف اسلامی دانشگاه صنعتی اصفهان به پشتوانه تدریس چهل ساله نهجالبلاغه برای دانشجویان، بر این کتاب فاخر شرحی ادیبانه نوشت و نتیجه شد اثری موجز و مفید برای ارتباط بیشتر نسل نو، از سخنان آسمانی علی بن ابیطالب علیهالسلام. سه جلد اول این کتاب با نام «بر شانههای اقیانوس» که توسط انتشارات کتاب جمکران منتشر شده بود حالا به چاپ دوم رسیده و این چاپ تازه در سالروز میلاد حضرت علی(ع) به دست علاقهمندان رسید. در تشریح این کتاب آمده: «وجود مقدس امیرالمؤمنین حضرت علی(ع) تفصیل و شرح شخصیت رسول اکرم(ص)، شاگرد و خزانهدار علوم رسول خدا(ص) و دروازه شهر علم آن حضرت است. به همین دلیل باید نهجالبلاغه را نازله روح امیرالمؤمنین(ع) و تجلیگاه ویژگیهای او دانست. نهجالبلاغه مانند قرآن، یک کتاب سبک زندگی است و جامعه ما همانگونه که به آموزههای قرآن نیاز دارد، به معارف نهجالبلاغه نیز محتاج است. نهجالبلاغه در همه بخشهایی که برای یک انسان کامل و برای یک جامعه انقلابی کامل لازم و ضروری است، بهترین و وافیترین مطالب را ارائه میدهد. بیاطلاعی ما از این دریای معرفت و این کارخانه انسانساز، از این رو است که به خود جرأت ندادهایم با نهجالبلاغه مأنوس شده و بهصورت مستقیم از سفره پر نعمتش توشه برداریم.» نهجالبلاغه در سه بخش «خطبهها»، «نامهها» و «حکمتها» تنظیم شده، که سه جلد اول از مجموعه کتاب «برشانههای اقیانوس» شامل خطبههاست و البته حجم زیادی از نهج البلاغه را به خود اختصاص داده و شامل ۲۴۱ خطبه است، جلد اول«بر شانههای اقیانوس» شامل خطبه ۱ تا ۱۰۰، جلد دوم خطبه ۱۰۱ تا ۱۸۰ و جلد سوم از خطبه ۱۸۱ تا خطبه آخر را شامل میشود و قرار است چهارمین جلد این کتاب هم در ایام ماه مبارک رجب توسط انتشارات کتاب جمکران منتشر شود.
«بر شانههای اقیانوس»
شرح و ترجمه:علی رهبر
ناشر:کتاب جمکران
سال انتشار: 1400
«بر شانههای اقیانوس»
شرح و ترجمه:علی رهبر
ناشر:کتاب جمکران
سال انتشار: 1400
کسبیخوانی برای رونق کسب و کار
بهاءالدین مرشدی
داستاننویس
برای نوشتن این مطلب میشود چند ورودیه داشت و از چند منظر وارد ماجرا شد. یکیاش که پیادهرویهای من است در خیابانهای تهران و خواندن سردر مغازههای قدیمی که هنوز هم تک و توک تابلوهای جذاب قدیمی پیدا میشود و آدم جذبشان میشود. مثلاً توی همین خیابان خودمان یک کت و شلواردوزی است که سردرش یک آقای شیکپوش است و اسم مغازه هم پارامونت است. از این دست مغازهها هنوز هم هست. کسب و کارهایی که دارند راه خودشان را میروند. اما کسب و کارهایی هم هستند که از دست رفتهاند و اثری از آنها نمیبینیم. نابود شدهاند و فقط قدیمیها یادشان است که چنین کسبی وجود داشته.
از طرفی دیگر ورودیه این مطلب میتواند جواد انصافی باشد. همان آدمی که ما همه او را با نام عبدلی میشناسیم و سالهایی که لالهزار و تئاترهای لالهزاری تعطیل شده بود او و دوستانش ماجراهای عبدلی را به تلویزیون آورد و آخرین نسلی بود که سیاهبازی را در تلویزیون اجرا میکرد و این میراث را حفظ کرده بود و در خاطره ما نسل دهه 50 و 60 که سیاهبازی را تک و توک دیده بودیم جاودانه کرد. در همین موضوع جواد انصافی میمانم. یک کتابی منتشر کرده همین آقای انصافی با نام «کسبیخوانی» که نشر گویا چاپ کرده است. انصافی یکی از شاگردان اسماعیل مهرتاش است که در همین کتاب میگوید ایده کتاب را از سالهای شاگردی مهرتاش با خودش داشته است تا اینکه بالاخره این کتاب منتشر میشود.
کسبیخوانی از آن دست کتابهایی است که میراث نانوشته فرهنگ ایرانی را در خودش دارد. خواندن کاسبهای تهران در کوچه و خیابان که باید مشتریها را جلب و جذب خودشان میکردند. چندتایی از این کسبیخوانیها را محمد منتشری خوانده و منتشر شده است. اما اگر جواد انصافی این کتاب را منتشر نمیکرد بسیاری دیگر از این ترانههای کوچهبازاری جمعآوری نمیشد.
اصلاً میتوانید فکر کنید یک وقتی در تهران اسپندفروش داشتیم. الان اسپندفروشها همین آدمهایی هستند که در چهارراهها اسپند دود میکنند و از شما پول میگیرند. برای هر میوهای هم فصلی است. این که میوه نوبرانه خوردن دارد برای همین ترانههای مجزایی است که برای هر میوهای وجود دارد که دورهگردها این میوهها را بر سر بازار یا کوچهها میفروختند. میوهفروشیهای امروزی تجمیع همین میوهفروشهای دورهگرد است. هنوز هم تک و توک میوهفروشهای تکی را میبینیم. انارفروشها را زیاد میبینم که روی گاری انار میفروشند یا سبزیفروشها که انواع سبزی میفروشند. اما کاسبهای امروزی انگار حال و احوالی برای داد زدن و فراخواندن مشتری ندارند. یا میدانند که بالاخره اینقدر جمعیت زیاد است که کسب و کارشان از سکه نمیافتد.
اما در همین کتاب یک ترانه هست که نامش «کلیدساز» است. برای این ترانه مهرتاش آهنگ ساخته و پرویز خطیبی شعرش را گفته است و البته خوب است بدانید یک نسخه از این ترانه وجود دارد که محمدرضا شجریان این ترانه را در یک تئاتر اجرا کرده است. این ترکیب برای یک کار ماندگار کافی است. با اینهمه باید بگویم ترانه از مردم کوچه و بازار دور نبوده است. ریتم از زندگی دور نبوده و برای جلب مشتری هم استفاده میشده. همین امروز هم مغازههایی را میبینید که برای جلب مشتری در مغازهشان موسیقی پخش میکنند اما این کجا و آن موسیقیای که از دل مردم بیرون میآمد کجا. این نوشته ادای احترامی است به هنر جواد انصافی و تمامی هنرمندانی که هنر کوچه را زنده میکنند.
داستاننویس
برای نوشتن این مطلب میشود چند ورودیه داشت و از چند منظر وارد ماجرا شد. یکیاش که پیادهرویهای من است در خیابانهای تهران و خواندن سردر مغازههای قدیمی که هنوز هم تک و توک تابلوهای جذاب قدیمی پیدا میشود و آدم جذبشان میشود. مثلاً توی همین خیابان خودمان یک کت و شلواردوزی است که سردرش یک آقای شیکپوش است و اسم مغازه هم پارامونت است. از این دست مغازهها هنوز هم هست. کسب و کارهایی که دارند راه خودشان را میروند. اما کسب و کارهایی هم هستند که از دست رفتهاند و اثری از آنها نمیبینیم. نابود شدهاند و فقط قدیمیها یادشان است که چنین کسبی وجود داشته.
از طرفی دیگر ورودیه این مطلب میتواند جواد انصافی باشد. همان آدمی که ما همه او را با نام عبدلی میشناسیم و سالهایی که لالهزار و تئاترهای لالهزاری تعطیل شده بود او و دوستانش ماجراهای عبدلی را به تلویزیون آورد و آخرین نسلی بود که سیاهبازی را در تلویزیون اجرا میکرد و این میراث را حفظ کرده بود و در خاطره ما نسل دهه 50 و 60 که سیاهبازی را تک و توک دیده بودیم جاودانه کرد. در همین موضوع جواد انصافی میمانم. یک کتابی منتشر کرده همین آقای انصافی با نام «کسبیخوانی» که نشر گویا چاپ کرده است. انصافی یکی از شاگردان اسماعیل مهرتاش است که در همین کتاب میگوید ایده کتاب را از سالهای شاگردی مهرتاش با خودش داشته است تا اینکه بالاخره این کتاب منتشر میشود.
کسبیخوانی از آن دست کتابهایی است که میراث نانوشته فرهنگ ایرانی را در خودش دارد. خواندن کاسبهای تهران در کوچه و خیابان که باید مشتریها را جلب و جذب خودشان میکردند. چندتایی از این کسبیخوانیها را محمد منتشری خوانده و منتشر شده است. اما اگر جواد انصافی این کتاب را منتشر نمیکرد بسیاری دیگر از این ترانههای کوچهبازاری جمعآوری نمیشد.
اصلاً میتوانید فکر کنید یک وقتی در تهران اسپندفروش داشتیم. الان اسپندفروشها همین آدمهایی هستند که در چهارراهها اسپند دود میکنند و از شما پول میگیرند. برای هر میوهای هم فصلی است. این که میوه نوبرانه خوردن دارد برای همین ترانههای مجزایی است که برای هر میوهای وجود دارد که دورهگردها این میوهها را بر سر بازار یا کوچهها میفروختند. میوهفروشیهای امروزی تجمیع همین میوهفروشهای دورهگرد است. هنوز هم تک و توک میوهفروشهای تکی را میبینیم. انارفروشها را زیاد میبینم که روی گاری انار میفروشند یا سبزیفروشها که انواع سبزی میفروشند. اما کاسبهای امروزی انگار حال و احوالی برای داد زدن و فراخواندن مشتری ندارند. یا میدانند که بالاخره اینقدر جمعیت زیاد است که کسب و کارشان از سکه نمیافتد.
اما در همین کتاب یک ترانه هست که نامش «کلیدساز» است. برای این ترانه مهرتاش آهنگ ساخته و پرویز خطیبی شعرش را گفته است و البته خوب است بدانید یک نسخه از این ترانه وجود دارد که محمدرضا شجریان این ترانه را در یک تئاتر اجرا کرده است. این ترکیب برای یک کار ماندگار کافی است. با اینهمه باید بگویم ترانه از مردم کوچه و بازار دور نبوده است. ریتم از زندگی دور نبوده و برای جلب مشتری هم استفاده میشده. همین امروز هم مغازههایی را میبینید که برای جلب مشتری در مغازهشان موسیقی پخش میکنند اما این کجا و آن موسیقیای که از دل مردم بیرون میآمد کجا. این نوشته ادای احترامی است به هنر جواد انصافی و تمامی هنرمندانی که هنر کوچه را زنده میکنند.
هنرمندان در فضای مجازی
صفحات اهالی هنر در شبکههای اجتماعی این روزها بیش از همه تحت تأثیر فعالیتهای فرهنگی و هنری در هفتههای پایانی سال است که روند انجامشان شتاب بیشتری یافته؛ از صحبت درباره کارهای ارائه شده در خلال برگزاری جشنوارههای فجر گرفته تا کتابهایی که به تازگی روانه کتابفروشی شدهاند و ازسویی صحبت درباره مقام پدر به بهانه سالروز ولادت حضرت علی(ع).
گرامیداشت روز پدر درصفحات اهالی هنر
روز گذشته مصادف با سالروز ولادت حضرت علی(ع) و گرامی داشت مقام پدر بود، در همین رابطه پای ثابت پستهای منتشر شده در صفحات اغلب فعالان فرهنگی و هنری به مطالبی با این مضمون اختصاص داشت. از جمله محمدعلی مودب، شاعر و نویسندهای که روز پدر را با شعری کوتاه گرامی داشته و نوشته: «یا حافظ/ ای عقیق بیتکبر!/ به منم بگو میتونم/ مثل دستای تو تا هست/ پاک و بیریا بمونم» او درباره منبع این شعر هم گفته: «از ترانهای که همین روزها شنیدنی خواهد شد.» ناهید طباطبایی، نویسنده و مدرس داستاننویسی هم با انتشار پست مشابهی از دلتنگی برای پدرش، زندهیاد «حسینعلی طباطبایی» از پیشکسوتان تئاتر کشورمان نوشته بود. ویدا اسلامیه، مترجم ادبیات انگلیسی و بسیاری دیگر از اهالی فرهنگ و هنر نیز مطالب مشابهی منتشر کرده بودند.
چهره ها
تورج ژوله، تاریخ نگار فرش بخشی از گفتههای فرهاد فخرالدینی، موسیقیدان و آهنگساز و رهبر ارکستر را منتشر کرده و نوشته: «فرش، هنر و سمفونی چهل موتسارت به روایت موسیقیدان شهیر، فرهاد فخرالدینی» فخرالدینی در این فیلم درباره نقش طبیعت در راستای الهام بخشی به هنرمندان فرشباف و حتی فراتر از آن، به سایر هنرها صحبت کرده و این که طبیعت مادر همه هنرها به شمار میآید.
رضا صابری به تازگی نمایش «پشت دیوار قدیمی کشتارگاه» را به روی صحنه برده است. محمد مهدی بازیگر، نمایشنامه نویس و کارگردان تئاتر هم در همین رابطه تصویری از اجرای نمایش مذکور را منتشر کرده و نوشته: «پشت دیوار قدیمی کشتارگاه اثری دیگر از استاد رضا صابری، نمایشنامه نویس و کارگردان صاحب سبک ایرانی در بخش غیررقابتی چهلمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر در تالار اصلی مولوی به صحنه رفت و یکباردیگر تماشاگرانش را مفتون نثر زیبا و اجرای تأثیرگذارش کرد.» او به رضا صابری را از نوابغ نمایشنامهنویسی ایران و یکی از پرافتخارترین آنها خوانده است. صابری از نخستین دور جشنواره تئاتر فجر همواره در آن شرکت داشته است.
علیاصغر شاهزیدی، خواننده و مدرس آواز ایرانی قطعه «آتش دل» را برای دنبالکنندگان صفحه خود منتشر کرده و نوشته:«طنین زنگ کاروان زندگی هر لحظه همانند هشداری است برای بیداران خواب گرفته که چشم دل باز کنید و آنچه نادیدنی است آن ببیند.» او در پی نوشت پست خود از فرناد شاهزیدی برای تنظیم و ضبط قطعه آتش دل که از ساختههای عبدالحسین برازنده است تشکر کرده است.
تازه های نشر
صفحه انتشارات هرمس از ترجمه تازه آبتین گلکار خبر داده است. «گریز» عنوان نمایشنامهای نوشته «میخاییل بولگاکوف» که گلکار آن را ترجمه کرده و با همراهی نشر هرمس روانه کتابفروشیها شده است. بنابر توضیحات مندرج در این پست، محتوای اصلی نمایشنامه «گریز»، یکی از موضوعات مورد علاقه «بولگاکف» است، سرنوشت شخصیتهایی از روسیه تزاری و ارتش سفید که پس از به قدرت رسیدن بلشویکها و پیروزی ارتش سرخ در جنگ داخلی ناگزیر به مهاجرت شدند. هماکنون چاپ نخست این نمایشنامه در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است.
صفحه انتشارات ثالث هم خبر از انتشار ترجمهای تازه از ادبیات ترکیه داده، «کینیاس و کایرا» رمانی از «هاکان گوندای» است که برای نخستین مرتبه به ترجمه مشترک عارف جمشیدی و محمدرضا نصیری منتشر شده است. گوندای برنده جایزه مدیسی، از مهمترین نویسندگان ساختارشکن و ضدجریان در ادبیات ترکیه است که با تألیف این رمان توانست، نخستین رمان موسوم به ادبیات زیرزمینی را در این زبان بنویسد.
گزیدهای از آثار کیهان کلهر برای علاقهمندان
علاقهمندان آثار کیهان کلهر میتوانند گزیدهای از آثار این موسیقیدان، آهنگساز و نوازنده کشورمان را در قالب یک مجموعه خریداری کنند که شامل آثاری به این شرح است: «موسیقی فیلم جاده ابریشم، نخستین دیدار بامدادی، تا بیکران دوردست، هنوز پاییز است، شهر خاموش، در آینه آسمان و گزیده غزل باران.» برای تهیه این مجموعه میتوانید از طریق سایت www.loicastore.ir اقدام کنید. امکان ارسال پستی این مجموعه به همه کشور فراهم است.
گرامیداشت روز پدر درصفحات اهالی هنر
روز گذشته مصادف با سالروز ولادت حضرت علی(ع) و گرامی داشت مقام پدر بود، در همین رابطه پای ثابت پستهای منتشر شده در صفحات اغلب فعالان فرهنگی و هنری به مطالبی با این مضمون اختصاص داشت. از جمله محمدعلی مودب، شاعر و نویسندهای که روز پدر را با شعری کوتاه گرامی داشته و نوشته: «یا حافظ/ ای عقیق بیتکبر!/ به منم بگو میتونم/ مثل دستای تو تا هست/ پاک و بیریا بمونم» او درباره منبع این شعر هم گفته: «از ترانهای که همین روزها شنیدنی خواهد شد.» ناهید طباطبایی، نویسنده و مدرس داستاننویسی هم با انتشار پست مشابهی از دلتنگی برای پدرش، زندهیاد «حسینعلی طباطبایی» از پیشکسوتان تئاتر کشورمان نوشته بود. ویدا اسلامیه، مترجم ادبیات انگلیسی و بسیاری دیگر از اهالی فرهنگ و هنر نیز مطالب مشابهی منتشر کرده بودند.
چهره ها
تورج ژوله، تاریخ نگار فرش بخشی از گفتههای فرهاد فخرالدینی، موسیقیدان و آهنگساز و رهبر ارکستر را منتشر کرده و نوشته: «فرش، هنر و سمفونی چهل موتسارت به روایت موسیقیدان شهیر، فرهاد فخرالدینی» فخرالدینی در این فیلم درباره نقش طبیعت در راستای الهام بخشی به هنرمندان فرشباف و حتی فراتر از آن، به سایر هنرها صحبت کرده و این که طبیعت مادر همه هنرها به شمار میآید.
رضا صابری به تازگی نمایش «پشت دیوار قدیمی کشتارگاه» را به روی صحنه برده است. محمد مهدی بازیگر، نمایشنامه نویس و کارگردان تئاتر هم در همین رابطه تصویری از اجرای نمایش مذکور را منتشر کرده و نوشته: «پشت دیوار قدیمی کشتارگاه اثری دیگر از استاد رضا صابری، نمایشنامه نویس و کارگردان صاحب سبک ایرانی در بخش غیررقابتی چهلمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر در تالار اصلی مولوی به صحنه رفت و یکباردیگر تماشاگرانش را مفتون نثر زیبا و اجرای تأثیرگذارش کرد.» او به رضا صابری را از نوابغ نمایشنامهنویسی ایران و یکی از پرافتخارترین آنها خوانده است. صابری از نخستین دور جشنواره تئاتر فجر همواره در آن شرکت داشته است.
علیاصغر شاهزیدی، خواننده و مدرس آواز ایرانی قطعه «آتش دل» را برای دنبالکنندگان صفحه خود منتشر کرده و نوشته:«طنین زنگ کاروان زندگی هر لحظه همانند هشداری است برای بیداران خواب گرفته که چشم دل باز کنید و آنچه نادیدنی است آن ببیند.» او در پی نوشت پست خود از فرناد شاهزیدی برای تنظیم و ضبط قطعه آتش دل که از ساختههای عبدالحسین برازنده است تشکر کرده است.
تازه های نشر
صفحه انتشارات هرمس از ترجمه تازه آبتین گلکار خبر داده است. «گریز» عنوان نمایشنامهای نوشته «میخاییل بولگاکوف» که گلکار آن را ترجمه کرده و با همراهی نشر هرمس روانه کتابفروشیها شده است. بنابر توضیحات مندرج در این پست، محتوای اصلی نمایشنامه «گریز»، یکی از موضوعات مورد علاقه «بولگاکف» است، سرنوشت شخصیتهایی از روسیه تزاری و ارتش سفید که پس از به قدرت رسیدن بلشویکها و پیروزی ارتش سرخ در جنگ داخلی ناگزیر به مهاجرت شدند. هماکنون چاپ نخست این نمایشنامه در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است.
صفحه انتشارات ثالث هم خبر از انتشار ترجمهای تازه از ادبیات ترکیه داده، «کینیاس و کایرا» رمانی از «هاکان گوندای» است که برای نخستین مرتبه به ترجمه مشترک عارف جمشیدی و محمدرضا نصیری منتشر شده است. گوندای برنده جایزه مدیسی، از مهمترین نویسندگان ساختارشکن و ضدجریان در ادبیات ترکیه است که با تألیف این رمان توانست، نخستین رمان موسوم به ادبیات زیرزمینی را در این زبان بنویسد.
گزیدهای از آثار کیهان کلهر برای علاقهمندان
علاقهمندان آثار کیهان کلهر میتوانند گزیدهای از آثار این موسیقیدان، آهنگساز و نوازنده کشورمان را در قالب یک مجموعه خریداری کنند که شامل آثاری به این شرح است: «موسیقی فیلم جاده ابریشم، نخستین دیدار بامدادی، تا بیکران دوردست، هنوز پاییز است، شهر خاموش، در آینه آسمان و گزیده غزل باران.» برای تهیه این مجموعه میتوانید از طریق سایت www.loicastore.ir اقدام کنید. امکان ارسال پستی این مجموعه به همه کشور فراهم است.
عکس نوشت
پخش سریال «آتش در گلستان» به کارگردانی پرویز شیخ طادی و تهیهکنندگی سیدحامد حسینی که روایتگر قصهای زنانه و زندگی حماسی مرضیه دباغ است، از شنبه (۳۰ بهمن ماه) آغاز میشود. طاهره دباغ که به او لقب مادربزرگ انقلاب را دادهاند، چریک مسلح و زندانی سیاسی در زمان حکومت پهلوی بود که در دوران تبعید امام خمینی(ره) در پاریس محافظ شخصی خانواده ایشان بود. مرجان قمری، پانتهآ سیروس، فریدون محرابی، مهران نائل، فرید قبادی، داریوش فائزی، آرزو تاجنیا و مهری آلآقا بازیگران سریال «آتش در گلستان» هستند./ مهر
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
سینما پل ارتباطی ملتها در دنیای امروز است
-
مردان حادثهجو
-
خودآگاهی با جملات خودانگیخته و رفتارهای تلقینی به دست نمیآید
-
چاپ دوم «بر شانههای اقیانوس»
-
کسبیخوانی برای رونق کسب و کار
-
هنرمندان در فضای مجازی
-
عکس نوشت
اخبارایران آنلاین