غافلگیر شدم
جواد عزتی: امیدوارم هر فیلمی بازی میکنم نقش درستی داشته باشم. اینکه کاراکتری در سن و سال خودش بازی نکند، نقش را سختتر میکند و طبیعتاً از این منظر، بازی در «مرد بازنده»، سخت بود. از نظر شخصیتپردازی، مهدویان این فیلم را دو سالی در ذهنش پروراند و وقتی این نقش به من پیشنهاد شد، غافلگیر شدم؛ چون بارها درباره این فیلمنامه با او حرف زده بودم بدون اینکه به او بگویم از این نقش خوشم میآید.
از صحبتهای این بازیگر در نشست خبری «مرد بازنده»
ستاره تکرار نشدنی
محمد حسین مهدویان: عزتی را انتخاب کردم چون او یک ستاره تکرار نشدنی است که هر فیلمسازی دوست دارد در فیلمش باشد، او از پس اجرای هر نقشی برمیآید، ضمن اینکه با هم دوستیم و به ما خوش میگذرد.
از صحبتهای این کارگردان در نشست خبری «مرد بازنده»
حاصل شجاعت و سعهصدر مسئولان
بهرام رادان: با قوه قضائیه تعامل خوبی داشتیم، سازمان سینمایی خالصانه و برادرانه با ما بود، جامعه به ساخت فیلمهای این چنینی نیاز دارد. این شجاعت و سعهصدر همه مسئولانی که باعث شد فیلم را روی پرده ببینید، قابل تحسین است، اعتقاد دارم ساخته شدن فیلمهای اینچنینی در پیشگیری از وقوع جرم مهم است.
از صحبتهای این بازیگر و تهیهکننده در نشست خبری «علفزار»
قصه نسازید
سارا بهرامی: گاهی تخیل برخی نقشها را دارم اما این نقش بیشتر شبیه یک هدیه به من بود. ما این شانس را داشتیم که در جلسات بازپرسی باشیم اما به ما خیلی اجازه نمیدادند، خانمهایی هم که مورد تجاوز قرار گرفته بودند تمایل به صحبت نداشتند. نقش سارا برای من خیلی ارزشمند بود، بازی کردن این نقش بیشتر به دلایل شخصی خودم بود و ربطی به ماجرای تجاوز نداشت، لطفاً قصه نسازید.
از صحبتهای این بازیگر در نشست خبری «علفزار»
به بهانه حضور رعنا آزادیور در «مرد بازنده»
جسور و تجربهگرا
محدثه واعظیپور
روزنامهنگار
بهمن ماه 1382، در بیست و دومین جشنواره فیلم فجر، «مارمولک» ساخته کمال تبریزی مهمترین و جذابترین فیلم بخش مسابقه بود. سالن نمایش فیلم مملو از تماشاگرانی بود که شنیده بودند تبریزی و منوچهر محمدی (تهیهکننده) در این فیلم با موضوعی شوخی کردهاند که پیش از «مارمولک» فیلمسازی به سمت آن نرفته است. ستاره «مارمولک» پرویز پرستویی بود، پرستویی در اوج دوران فعالیتش، هم محبوب تماشاگران بود، هم نظر مثبت داوران را جلب کرده بود، هم ستایش منتقدان سینمایی را داشت. رعنا آزادیورِ جوان، یکی از نقشهای مکمل فیلم را بازی میکرد و در اولین حضورش، قابل قبول و دوست داشتنی بود. حاشیهها، اکران فیلم را دچار مشکل کرد اما دو سال بعد آزادیور در سه فیلم متفاوت بازی کرد. «زاگرس» (محمدعلی نجفی)، «کارگران مشغول کارند» (مانی حقیقی) و «هوو» (علیرضا داوودنژاد). شاید اگر «پارک وی» (فریدون جیرانی) برخلاف انتظار در گیشه با سردی روبهرو نمیشد، آزادیور به ستاره تبدیل میشد اما او تا سالها بازیگر نقشهای مکمل باقی ماند. کوشید در پروژههایی متفاوت مقابل دوربین برود، در سریال بازی نکرد و بخت این را هم پیدا کرد که با اصغر فرهادی در «درباره الی» همکاری کند.
از اواسط دهه 90، آزادیور گرایشاش در انتخاب نقشها و پروژهها را اندکی تغییر داد و در فیلمهایی مثل «به وقت خماری» (محمدحسین لطیفی) یا «هفتهای یک بار آدم باش» (شهرام شاهحسینی) بازی کرد که کوششی برای تثبیت جایگاهش بهعنوان بازیگری پولساز بود. با این همه، او را بیشتر با نقشهای جسورانهاش میشود به یاد آورد. حضور کوتاهش در «در وجه حامل» (بهمن کامیار) دیده نشد، اما آزادیور در این فیلم یک سکانس به یادماندنی و فراتر از انتظار دارد و در نقش زنی زخم خورده، خشم، عصیان و اندوه را به شکلی توأمان به نمایش میگذارد. در «چهار راه استانبول» (مصطفی کیایی) آزادیور در نقش زنی از طبقه فرودست تلاش کرده از سیمای آشنای زن شهری و لوکس دور شود. نقشی که در «خشم و هیاهو» (هومن سیدی) به بهترین شکل ایفا کرده بود. حضورش در فیلم خوب «خانه دختر» (شهرام شاهحسینی) از آن دست انتخابهایی بود که او را در بازیگری چند گام جلوتر برد.
رعنا آزادیور در فیلم بزرگ «محمد رسول الله»(ص) ساخته مجید مجیدی هم یکی از نقشهای مکمل را بازی کرد.
امجمیل، زنی قوی و مستقل بود و آزادیور انتخابی مناسب برای این نقش به نظر میرسید. سال گذشته همکاری با محمدحسین مهدویان در «زخم کاری» به نقطه عطفی در کارنامه این بازیگر تبدیل شد. کمتر کسی انتظار داشت در این درام پرتعلیق مردانه، بازی آزادیور به چشم بیاید اما پس از پخش دو قسمت اول مجموعه تفاوت نقشی که سمیرا با دیگر نقشهای آزادیور داشت، توجه تماشاگران را به این شخصیت و بازیگرش جلب کرد. آزادیور با بازی برونگرایانه، شخصیت پرخاشگر، کنترلکننده و سلطهگر سمانه را به شکلی تأثیرگذار بازی کرد و به یکی از بازیگران محبوب سریال تبدیل شد. این همکاری موفق، زمینهای فراهم کرد تا او برای دومین بار با مهدویان همکاری کند. دو بازیگر اصلی «زخم کاری» با «مرد بازنده» به چهلمین جشنواره فیلم فجر آمدند، اما این بار فیلم پلیسی مهدویان، هر چقدر اجازه درخشش به جواد عزتی در نقش یک مأمور داده به آزادیور در نقش زنی معمولی مجالی برای درخشش نداده است. به نظر میرسد او در تداوم همکاری با مهدویان بهعنوان کارگردانی پرکار، ترجیح داده پس از نقش پررنگ سمانه، شخصیتی کم فروغ را انتخاب کند اما در فیلمی مهم (شاید مهمترین فیلم جشنواره امسال) سهمی داشته باشد.
زندگینامه به سبک انیمیشن فوتبالیستها
سحر عصرآزاد
منتقد سینما
فیلم سینمایی «بیرو» یک اثر زندگینامهای درباره قهرمان ملی حال حاضر فوتبال ایران است که وجه امتیاز آن در سبک و سیاق ساخت بخش فوتبالی کار است نه بخش دراماتیک آن.
مرتضی علی عباس میرزایی بعد از فیلمهای «انزوا» و «خون خدا» که خارج از جریان اصلی سینمای ایران ساخته شدند و مورد توجه مخاطب خاص قرار گرفتند، این بار نیز نگاه خود را به درامی آشنا و تکراری با تکیه بر کارگردانی و دکوپاژی خاص متمایز کرده است.
فیلم داستان زندگی علیرضا بیرانوند، دروازه بان تیم ملی فوتبال ایران است که مقطعی از نوجوانی او را از تلاش برای ورود به این ورزش در شهرستان تا تثبیت بهعنوان یک دروازه بان منحصر به فرد به تصویر میکشد.
قصه رشد یک قهرمان از حضیض تا اوج که در زندگی همه قهرمانان کمابیش مشابه است و تنها جزئیات در آن تغییر میکند. علاوهبر آنکه بواسطه ذکر این خاطرات توسط بیرانوند در موقعیتهای مختلف، تازگی مواجهه با وجهی جدید از زندگی این قهرمان ملی هم وجود ندارد.
کارگردان همچون دو فیلم قبلیاش، با تکیه بر این نکته که به شکل کلی قصه و درام جدیدی برای روایت وجود ندارد، تمرکز خود را بر نوع و زاویه نگاه و کارگردانی این زندگینامه ورزشی قرار داده است.
فیلمهای ورزشی گونهای جذاب از سینما بخصوص برای جذب مخاطب هستند که متأسفانه در ایران سابقه روشن و قابل استنادی ندارند و شاید بتوان از معدود موارد ناکام آن به «سونامی» و «لاله» اشاره کرد که البته درام زندگینامهای نبودند بلکه فقط عنوان فیلم ورزشی را یدک میکشیدند و در نهایت هم موفق به جذب مخاطب نشدند.
فیلمساز در «بیرو» آزمون و خطای خود را در عرصه این نوع فیلمها در سابقه سینمای ایران، متکی بر قصهای تکراری و کلیشهای از نوجوانی کرده که بار فقر، مخالفت پدر، تمسخر جامعه سنتی شهری کوچک و... را تنها با عشق بر دوش میکشد اما یک رؤیای بزرگ دارد، رؤیایی که تحقق یافتن اش برای مخاطب امروز به اثبات رسیده و به همین دلیل هم موانع و لحظههای تراژیک آن نمیتواند کنجکاوی برانگیزی داشته باشد. به این ترتیب تنها برگ برنده و امتیاز فیلمساز برای متمایز کردن فیلم و جذب مخاطب، همان بخش فوتبالی بوده که بهره نسبی خوبی هم از آن برده است.
«بیرو» در بخش ورزشی و بازسازی صحنههای فوتبالی به نوعی وامدار دکوپاژ و میزانسنهایی به سبک انیمیشن محبوب دهه 70 شمسی در تلویزیون ایران است. انیمیشن «فوتبالیستها» که هنوز هم پخش آن برای چندین نسل میتواند خاطره برانگیز و جذاب باشد.
فیلمساز با مانور بر مایههای مستعد این جذابیت و خاطره انگیزی، تمرکز خود را بر نزدیک شدن به حس این لحظهها و تأکید بر ری اکشنها در قابهای بسته قرار داده و به همین دلیل هم سکانسهای بازی و تمرین و فوتبالی فیلم را میتوان تجربهای تازه برای همراهی با یک فیلم ورزشی زندگینامهای دانست و الا اگر بخواهیم فیلم را با تکیه بر روایت خطی گزینشی، کاراکترهای تیپیکال و کلیشهای از پدر و مادر تا مربی و...، نقاط اوج و فرود و حتی فینال قابل پیشبینی، بازی توأم با اغراق بازیگران در اغلب لحظات بررسی کنیم، راه به جایی نمیبرد.
گفتوگوی «ایران» با رامین سهراب که فیلم اولش در ژانر اکشن و محصول مشترک ایران و فنلاند است
ریسک با لایههای دروغ
نیره خادمی
خبرنگار
از همان زمانی که علیرضا سهرابزاده بواسطه جایگاهش در ووشوی ایران، سر پروژههای سینمایی قهرمان محور میرفت، رامین سهراب هم به فیلمهای اکشن علاقه پیدا کرد و حتی در کودکی، نقش کوتاهی در فیلم «یاران» مقابل جمشید هاشمپور بازی کرد. او حالا پروژه سینمایی «لایههای دروغ» محصول مشترک ایران و فنلاند را در ژانر اکشن بهعنوان فیلم اولی به چهلمین دوره از جشنواره فیلم فجر آورده و امیدوار است که بتواند این ژانر را در ایران زنده کند. رامین سهراب بخش زیادی از کودکی و نوجوانی خود را همراه پدرش در فنلاند و امریکا گذرانده، در مدرسه «استلا آدلر» هالیوود درس خوانده و تحصیلات مرتبط با فیلمسازی را در امریکا به پایان رسانده است. او به «ایران» میگوید که درباره ساخت فیلم در این ژانر ریسک کرده است، ولی همچنان در انتظار واکنش مردم است.
پیش از آنکه درباره فیلم صحبت کنید، از خودتان بگویید و اینکه اصلاً چطور تصمیم گرفتید فیلمساز شوید؟ آیا درس سینما خواندید؟
حدوداً 4 ساله بودم که از ایران به فنلاند و از فنلاند هم به امریکا رفتم. تحصیلات فیلمسازی را در امریکا تمام کردم و بیشتر در کارهایی نظیر کارگردانی فیلمهای اکشن، بدلکاری و هنرپیشگی فعالیت داشتم. از همان کودکی هم خیلی دوست داشتم به ایران برگردم و فیلم اکشن بسازم چون این ژانر در ایران خیلی کم شده است. بیشتر فیلمسازان ایرانی به سمت ساخت کمدی و درام میروند. بنابراین دوست داشتم دوباره این ژانر را در ایران زنده کنم. من در مدرسه «استلا آدلر» در هالیوود درس خواندم بعد هم در فنلاند تحصیلات مرتبط با فیلمسازی و تهیهکنندگی را طی کردم تا وقتی به ایران آمدم بتوانم فیلم خودم را بسازم.
مخاطب در فیلم لایههای دروغ با چه داستانی مواجه است؟
داستان از یک آتشنشان شروع میشود که کودکی بسیار تلخی داشته است. از ایران میرود تا بتواند در جای دیگر به آرامش برسد. در فنلاند این اتفاق برای او میافتد و از طریق عشق به آرامش میرسد ولی وقتی به ایران برمیگردد و این عشق از او گرفته میشود باید دید که برای دوباره به دست آوردن آن عشق، دست به چه کارهایی میزند. مردم به طور طبیعی آتشنشانها را بهعنوان قهرمان میبینند. بنابراین برای ما خیلی راحت بود که کاراکترمان آتشنشانی باشد که به طور خود به خودی جانش را در راه نجات مردم گذاشته است. مطمئناً وقتی یکی از همین مردم تبدیل به عشق زندگی این قهرمان میشود، اکشن ماجرا صدبرابر بیشتر میشود.
مخصوصاً بعد از قضیه دردناک آتشسوزی پلاسکو و شهادت آتشنشانها، توجه مردم خیلی بیشتر از قبل به فداکاریهای آنها جلب شد.
اتفاقاً بخشی از فیلم را به آتشنشانهای پلاسکو تقدیم کردم چون برای من مهم بود، ضمن اینکه اداره آتشنشانی تهران و آتشنشانها در ساخت این فیلم به من کمک زیادی کردند و حتی لباس و تجهیزاتشان را در اختیار گروه قرار دادند. خوشبختانه توانستیم قهرمان بودن این آتشنشانان را در فیلم نمایش دهیم.
با توجه به هم بازی بودن شما با جمشید هاشمپور در کودکی و البته تبحر و تجربه او در ژانر اکشن شاید انتظار میرفت که این بازیگر کارکشته را جلوی دوربینتان داشته باشید. آیا اصلاً به این موضوع فکر کردید؟
اتفاقاً من به خانه ایشان رفتم و چقدر با انگیزه و با عشق حتی کلیپها و عکسهای 30 سال پیش را به من نشان میداد. گفتوگوی خوبی داشتیم و در واقع خیلی لحظات نوستالژیکی برای من بود. قرار بود ایشان هم در فیلم لایههای دروغ نقشی را بازی کنند ولی متأسفانه ما مجبور شدیم آن کاراکتر را بهدلیل محدودیت زمانی فیلم از فیلمنامه بیرون بیاوریم. خیلی دوست داشتم در این فیلم هم در نقش قهرمان باشند و البته نقشی هم که برایشان نوشته شده بود، نقش مربی بود ولی متأسفانه نشد. همان زمان کلیپهایی درباره فیلم به آقای هاشمپور نشان دادم. او با ادبیات مخصوص به خود فیلم من را نصیحت کرد و برایم آرزوی موفقیت داشت. امیدوار بود که با این فیلم دوباره ژانر اکشن را زنده کنیم.
چه شد که در کودکی با جمشید هاشمپور همبازی شدید؟
پدرم آقای علیرضا سهرابزاده بنیانگذار ووشو در ایران بود و آن زمان هم در برخی پروژههای سینمایی فعالیت میکرد. من این شانس را داشتم که در فیلم یاران، نقش کوچکی را با آقای جمشید هاشمپور بازی کنم. از آن زمان قهرمان بودن همیشه یادم ماند. حتی پوسترهای بسیاری از فیلمهای آن زمان را خاطرم هست که هر کدام از آنها قهرمانی را معرفی میکرد. از آن زمان این ذوق در من ایجاد شد. خیلی دوست داشتم که فیلمهایی در این سبک را بیشتر ببینم ولی در ایران کم کم فیلمهای قهرمان محور کمرنگ شد. من خارج از ایران بودم ولی از همان جا که فیلمها را میدیدم بیشتر آپارتمانی و درباره مشکلات بود.
به هر حال شما ژانر سختی را برای فیلم اول انتخاب کردید. در تاریخ فیلمسازی ایران بویژه در دهههای اخیر کمتر فیلمی را در این ژانر سراغ داریم که توانسته باشد هم مخاطب را جذب کند و هم نظر منتقدان را. ضمن اینکه نگاه و سلیقه مخاطبان و مدیران هم کمی نسبت به گذشته تغییر کرده است. با این تفاسیر پیشداوری و پیشبینی شما از واکنش مخاطبان و هیأت داوران به این فیلم چیست؟
این سؤال سختی است. من ریسک کردم و آمدم تا این ژانر را زنده کنم. خودم هم با انگیزه منتظرم تا ببینم مردم چطور به آن واکنش نشان میدهند چون ریتم فیلم کاملاً هالیوودی است، دیالوگ کم داریم، سکانسهای اکشن فیلم زیاد است. در کل حدود نزدیک به 60 لوکیشن داریم و حدوداً 20 تا 25 بار تهران را نمایش میدهیم و کاملاً چیز جدیدی است. من هم این ترس را دارم که تماشاگر چه واکنشی خواهد داشت ولی این ریسک را انجام دادهام و نتیجهاش احتمالاً بهزودی مشخص خواهد شد. من تمام تواناییام را در این فیلم گذاشتم و با این بودجه و تجهیزات به نظرم بهترین فیلمی را که توانستهام، ساختهام.
بودجه فیلم چقدر است؟
لایههای دروغ را طوری ساختم که بشود آن را با فیلمهای خارجی مقایسه کرد ولی بودجه آن با فیلمهای خارجی قابل مقایسه نیست؛ مثلاً در مقایسه با فیلمی چون جان ویک که 100 میلیون دلار بودجه دارد، فیلم ما بودجه بسیار کمی دارد. شاید بودجه این فیلم به اندازه بودجه 25 ثانیه از فیلم جان ویک باشد. بودجه یک فیلم آپارتمانی یا یک فیلم کوتاه برای این فیلم گذاشته شده است و جز این من حتی سلامتیام را برای آن گذاشتم. پا و حتی دندههایم شکست.
چرا؟
چون من بدلکار نداشتم و صحنههای اکشن را هم خودم بدلکاری کردم. حدود دو سال پیش در یکی از این حرکتها پایم از دو قسمت شکست، مجبور شدم کار را متوقف کنم و برای جراحی به فنلاند برگردم. حدود شش ماه پیش یعنی پنج روز بعد از فیلمبرداری هم کرونا گرفتم و حدود 10 روز در آی سی یو بودم و تجربه خیلی سختی داشتم. به هر حال امیدوارم هیأت داوران و مردم هم فیلم را با فیلمهای ایرانی مقایسه نکنند چون سبک آن با سبک فیلمهای ایرانی متفاوت است.
برای بدلکاری از مرحوم ارشا اقدسی دعوت نکرده بودید؟
اتفاقاً قبل از فیلمبرداری با مرحوم ارشا اقدسی هم تماس داشتم و قرار بود در این فیلم با هم همکاری کنیم ولی متأسفانه با اتفاقی که افتاد این کار اجرا نشد.
شرکای فنلاندی چه نظری درباره نتیجه کار دارند؟
برای اولین بار اتفاق افتاده است که فیلمی محصول مشترک ایران و فنلاند باشد. شاید خیلی جذاب باشد که ایرانیها از این طریق فنلاند را و فنلاندیها ایران را میبینند. 10 روز اول را در فنلاند و بقیه را در تهران فیلمبرداری کردیم و در فیلم این دو کشور از نظر فرهنگی و از نظر طبیعی نمایش داده میشوند. آنها پس از دیدن فیلم به قدری تعجب کرده بودند که فکر میکردند ما در دوبی فیلمبرداری کردهایم. امریکاییها هم همینطور؛ وقتی میدیدند میگفتند چرا ما تهران را تا به حال اینطور ندیدهایم؛ ساختمانهای شیک و خیابانها و ماشینهای خوب. بیشتر فیلمهایی که آن طرف از ایران دیدهایم، تلخ و غمناک بود و ذهنیتی که میتوانیم از ایران به دنیا نشان دهیم در فیلمهای اخیر محقق نشده است.
محمد معین روحالامینی
کارگردان «لئو»
فیلم «لئو» درباره مهاجرت است و سعی کردهام این بار از نگاه کودکان به این موضوع بپردازم. فیلم درباره تبعات و تأثیرات مهاجرت روی کودکان است که از زبان کودکان هم قصه آن روایت میشود. ایده اولیه این فیلم از خبر کوتاهی که خواندم شکل گرفت و با ایده قبلی که داشتم به نوعی تلفیق و ماحصل آن فیلم لئو شد.
همیشه موانع و سختیهایی در فیلم کوتاه وجود دارد ،اما بیشترین مانعی که به نظرم در شهرستانها با آن مواجه هستیم مشکل تولید است، به عنوان مثال اگر بخواهیم نیروی فنی متخصص یا گاهی تجهیزاتی را که در شهرستانها وجود ندارد از شهرهای بزرگ بیاوریم (بهطور مثال از تهران) با هزینههای گزافی مواجه میشویم که به همین خاطر خیلی از بچهها مجبور به کوتاه کردن قصه یا حذف برخی از سکانسها از فیلمنامه میشوند که بالطبع در اکثر مواقع به یک خروجی ضعیف و غیر قابل قبول منتهی میشود. به همین دلیل فکر میکنم کسانی که در این حوزه مسئولیتی دارند باید نگاه بیشتری به شهرستانها داشته باشند، البته در رابطه با کار خودم، از آنجایی که دو شخصیت اصلی فیلم کودک بودند و هیچ شناختی از بازیگری نداشتند به واقعیتپذیری داستان و موقعیت فیلم کمک میکرد اما همین عدم شناخت از بازی و فیلم هم مسبب سختیهایی شد که تأثیر آن را در روزهای تولید شاهد بودم.
جشنواره فجر همیشه جزو جشنوارههای مهم ایران بوده و نگاههای زیادی به این جشنواره است اما به نظرم این رویداد چندان در بحث فیلم کوتاه جدی عمل نمیکند تا جایی که هر سال به نوعی سر بودن یا نبودن فیلم کوتاه بحث وجود دارد. به اعتقاد من اگر به جشنوارههای مهم دنیا مثل کن، ونیز، برلین نگاهی بیندازیم میبینیم که همیشه در کنار بخش فیلم بلند بخش کوتاه هم وجود دارد و اتفاقاً به این بخش نگاه جدی هم دارند، چون فیلم کوتاه برایشان مهم است ،اما در ایران از نگاه برخی، فیلم کوتاه صرفاً کسب تجربه و آزمون و خطاست برای رسیدن به فیلم بلند که از نظر شخصی خودم این نگاه اشتباه است.
گاهشمار جشنواره
دهمین دوره بهمن 1370
دهمین دوره جشنواره در حالی برگزار میشد که فضای فرهنگی کشور همپای موج جریان پرسرعت سازندگی در کشور دستخوش تحولات اساسی خصوصاً در حوزه سینما و هنر بود که نمونه آن دگرگونیها تا آن دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی کمتر به چشم میخورد. در چنین دورانی دهمین دوره جشنواره فیلم فجر در بهمن ماه 1370 طبق جریان هرساله جشنهای انقلاب که جزء مهمی از برنامههای سراسری و کشوری ایام دهه فجر را به خود اختصاص میداد برگزار شد.
دوره دهم فیلم فجر، دوره درخشش سینماگرانی همچون مجید مجیدی و رخشان بنیاعتماد و بهرام بیضایی بود که طی سالها بعد درباره آثارشان و حواشی و اختلافات آنها با وضعیت فرهنگی و هنری کشور خبرها و جریانهای زیاد سینمایی در کشور به راه افتاد.
در دوره دهم جشنواره فیلم فجر، با حضور رقبای جدی مانند فیلمهای ناصرالدین شاه آکتور سینما، مسافران، نرگس و بدوک، سرانجام عنوان بهترین فیلم جشنواره از آن فیلم «نیاز» به کارگردانی «علیرضا داوودنژاد» شد. همچنین «رخشان بنی اعتماد» در مقابل رقبای پرسابقه خود همچون بیضایی، داوودنژاد، مخملباف و صباغزاده موفق شد تا عنوان «بهترین کارگردانی» را برای فیلم «نرگس» کسب کند، ضمن آنکه عزیزالله حمیدنژاد موفق شد تا بهخاطر فیلم «هور در آتش»، جایزه ویژه هیأت داوران را کسب کند. عنوان بهترین بازیگر نقش اول مرد به «فرامرز صدیقی» بهخاطر بازی در فیلم «دادستان» و عنوان بهترین بازیگر نقش اول زن به «جمیله شیخی» به خاطر بازی در فیلم «مسافران» رسید. فیلم مسافران به کارگردانی «بهرام بیضایی» به گونهای در این دوره از جشنواره درخشید که ضمن دریافت «جایزه ویژه هیأت داوران»، دو بازیگر آن یعنی «مجید مظفری» و «فاطمه معتمدآریا» نیز موفق شدند تا به ترتیب عناوین «بهترین بازیگر نقش دوم مرد» و «بهترین بازیگر نقش دوم زن» را از آن خود کنند.
همچنین عنوان بهترین فیلمنامه این دوره از جشنواره به «اصغر عبداللهی» و «حسن قلیزاده» به خاطر نگارش متن فیلم «خانه خلوت» اهدا شد. «محمدرضا علیقلی» جوان نیز در مقابل رقبای آهنگساز خود که برخی از آنها مانند بابک بیات و حسین علیزاده در آن روزها نسبت به وی از موسیقیدانهای حرفهایتر و قدیمیتر ایران محسوب میشدند، موفق به دریافت عنوان «بهترین موسیقی متن» برای فیلم «نرگس» شد.